هدی صابر
(مراسم چهلویکمین سالگرد رحلت دکتر مصدق / احمدآباد، سهشنبه چهارده اسفند ۱۳۸۶)
به نام پروردگار بیخست و بس بزرگوار در آستان بهار.
چند متر آنسوتر، در اتاق کنار قوارهای نهفته است. استخواندار، میاندار مردی، آرمیده است. اتاقی که من نیز از درگاهش رو بهسوی شما دارم، از موسپید پر است. موهایی که در آسیاب سپید نشده است. موسپید و مصدقدیده؛ و من، کوچک، بیقواره و مصدقندیده. مصدق ندیدهام، مصدق شنیدهام، مصدق خواندهام و در ذهن، خاصه در وانفسای سالهایی که در آن به سر با مصدق زیستهام. نه در موضع سخنران، نه از موضع جهاندیدگان، از منظر دغدغهداران و باورداران به مصدق ماندگار، تکه بحثی ارائه میکنم.
مصدق: یار هستی، یار بشر، یار ایران
پروردگار بیخست بس بزرگوار در بدو خلقت انسان کل زمین با همه مصالح، همه مواد و همه ملات را به انسان نوپا واگذارد برای ساخت، برای ساز، برای ابداع، برای ایده، برای اداره در سطح توان بشر و خود، حامی تحول و حامی تغییر و ضد وضع موجود، در پروژه مشترکی که یکسو بشر جستوجوگر، دگرگونساز و آفرینشگر و در سوی دگر، آفرینشگر اصیل و کل و حامی بشر و شوق تحول ایستاده است، کاروان هستی به پیش میرود، نو میشود، ارمغان میآورد.
و گونهای از نوع بشر؛
به تحول میاندیشند
دغدغه دارند
در حال، اُتراق نمیکنند
و وضع موجود را برنمیتابند
در موضع ایدهاند
پیشبرندهاند
به مردمان بیش از خویش نظر دارند
بحرانها را مدیریت میکنند
و بر آشفتهبازارها فائق میآیند
زین رو خدای رفیق بشر به این «گونه» از انسانها سوگند یاد میکند؛
«فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»
و موردی از این «گونه» در میانه تاریخ معاصر ما از درون آشفتهبازار سیاسی و اقتصادی ـ اجتماعی
پدیدار شد
ایده به میان آورد
ملت بسیج کرد
ایمان مبشر در فضا پاشاند
و مدار ملی را با تدبیر، مدیریت کرد:
«فالمدبرات أمراً»
در جهانی که ما به سر میبریم و در ایرانی که در آن به سر میبریم، در طول سده گذشته، متعدد سخنران داشتهایم و متعدد نویسنده. صرفاً از مجرای قلم و از باریکه میکروفون تحولی ایجاد نمیشود. مردان آستینبالا، مردان گیوه برکشیده، مردان از جان گذشته که ضمن سخنراندن و قلم دواندن، توانستهاند ایدهای راهگشا در میانه بگذارند و تحول پدید آورند.
لذا «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»، قسم به سازماندهندگان، به ساماندهندگان، به مدیریتکنندگان، به اندیشمندان، به تدبیرکنندگان است نه سخنرانان و نویسندگان؛ و مردی از اینگونه در میانه تاریخ معاصر ما از درون آشفتهبازار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پدیدار شد، ایده به میان آورد، ملت بسیج کرد، ایمان مبشر در فضا پاشید و مدار ملی را با تدبیر مدیریت کرد و شاخص «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» شد.
با توجه به وقت کوتاهی که هست، جمعیت سر پا، باد هم وزان و سخنران دیگر هم در انتظار، من بحث را با اجازه شما سرعت میدهم. اگر بخواهیم بدانیم مصدق چه کرد و چرا یار هستی بود، یار بشر شد و یار ایران، باید بستری را که در آن قد علم کرد، مختصراً و مقدمتاً بشناسیم، تدابیرش را و درنهایت عملکردش را.
بستری که مصدق در آن تخته شنا به میان نهاد و میاندار دورانش شد، دهه ۱۳۲۰ است؛ دهه تزلزل، دهه بیثباتی، نظم رضاخانی فروپاشیده، کشور در اشغال و متفقین در میهن ما حاضر، نظام سیاسی لرزان. شاخص لرزانی همین بس که بعد از شهریور ۲۰ و فرار رضاخان تا زمان روی کار آمدن مصدق، ۱۱ نخستوزیر، ۳۲ کابینه و ۱۴۸ وزیر روی کار آمدند، شاخص جدی لرزانی نظام سیاسی است. بهطور متوسط هر ده ماه و نیم تا یازده ماه یک دولت، بحران نان، بحران مالی، بودجههای پرکسری، مشکل پرداختهای جاری. در ماههایی از سالهای ۲۱ و ۲۲ دولتهای مستقر به دلیل تهیبودن خزانه به کارمندان دولت آجر تحویل دادند تا در بازار بفروشند و معیشت حداقلی را به پیش ببرند. این وضع اقتصادی است.
گروهان میلسپو به ایران میآید، میلسپو با یک هیئت شصتنفره برای ساماندادن حوزه اقتصادی و پولی ـ مالی کشور میآید. تراز تجاری هم بهشدت درهمریخته، بودجه این سالها بودجه دهه ۲۰، بودجههای بحراندار است:
· سال ۱۳۲۲، ۱۴۰۷ میلیون ریال کسری معادل ۴۳ درصد کل بودجه؛
· سال ۱۳۲۶، ۲۲۰۵ میلیون ریال معادل ۵/۲۸ درصد بودجه؛
· و سال ۱۳۲۸، ۳۳۳۲ میلیون ریال معادل ۳۰ درصد بودجه.
پس کسری بودجه در دهه ۲۰ و در نظام اقتصادی ایران ذاتی شده است. نمای عمومی واردات را هم اگر نگاه کنیم در سال ۱۳۲۸ واردات کل، ۹ میلیارد و ۳۲۰ میلیون ریال است، کالاهای ضروری ۲/۳ میلیارد ریال است و کالاهای کمتر ضروری و غیرضروری که ۶۶ درصد بودجه را در برمیگیرد حدود ۶ میلیارد و ۱۰۰ میلیون ریال است! یعنی هم آینه اقتصاد داخلی که نمایَش در بودجه مشخص میشود کاملاً گردگرفته و آشفته است و هم آینه اقتصاد خارجی که در تراز تجاری خودش را نشان میدهد.
سال ۱۳۲۵ کسری تراز تجاری ایران، حدود ۵۰ درصد واردات است؛ سال ۱۳۲۶، ۶۰ درصد واردات، سال ۱۳۲۷، ۷۰ درصد و سال ۱۳۲۸، ۸۰ درصد است. در همین سالها کسری واردات کشور به ترتیب ۳، ۴، ۳ و ۴ برابر کل درآمد نفت است! یعنی نمای خارجی اقتصاد ما هم کاملاً ویران و لرزان است. مرحوم مصدق در خاطرات و تألماتش یک گزاره دارد که گزارهای بس تاریخی است و کمتر به آن توجه شده. وضعیت موجود مدیریت کلان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران را ببینیم از بیان خود مصدق چه بوده است:
«ماههای قبل از تصدی من، هر ماه ۲ میلیون لیره به سازمان برنامه میرسید که بعد از تشکیل دولت اینجانب، قطع شد و اولین روز تشکیل دولت اینجانب یعنی روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۰، موجودی نقد خزانهداری کل حدود ۵۲ میلیون ریال، یعنی ۵ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان در خزانه کل موجود بوده و بدتر از این، موجودی نقد سازمان برنامه دو هزار و هشتصد ریال بود. ۲۸۰ تومان در سازمان برنامه آن زمان موجودی وجود داشته که چند روز بعد از ملیشدن صنعت نفت یکی از مدیران ایرانی و مؤثر شرکت نفت ایران و انگلیس به من گفت اگر دولت توانست یک ماه مملکت را بدون عایدات نفت اداره کند و به کار ادامه دهد، آنوقت باید قبول کنیم که صنعت نفت را ملی کرده است».
پس مصدق استارت کار را فقط با ۵ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان زد. خزانه کاملاً تهی، کف خزانه، آب و جارو شده است! حال، بحران مالی، خزانه تهی و بودجه سال ۳۰ که بسته شده بود، چیزی حدود ۱۶۶۰ میلیون ریال کسری داشت. علاوه بر این، بار مالی شرکت نفت ایران و انگلیس هم که ملی شده بر عهده دولت وقت است. بار مالی برای اداره سالانه شرکت در سالهای مورد نظر ۶۰۰ میلیون ریال بوده، ۶۰ میلیون تومان، معادل ۹ درصد بودجه. برنامه اقتصادی وقت هم که اولین برنامه توسعه ایران بوده و هفت سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۴ را پوشش میداده، به علل مختلف ازجمله مشکل مالی به میزان ۳۲ درصد برنامه که میباید از سوی «بانک بینالمللی توسعه و ترمیم» تأمین شود و نشد، عملاً از دستور کار خارج شد. باز خود مصدق عنوان میکند: «در ۲۷ ماه و ۱۵ روز نخست وزیری، ورودی خزانه من تنها معادل ۵۵۳ میلیون تومان و برابر با ۸۰ میلیون د لار بود» و خودش مطرح میکند که از مرداد ۳۲ تا مرداد ۳۳ که دولت کودتای زاهدی سر کار هست، ورودی یکساله دولت کودتا معادل ۱۰۰ میلیون دلار است، یعنی اگر دولت کودتا را با شیرخشکی معادل ۱۰۰ میلیون دلار در ننو خواباندند، مصدق کشور را ۲۷ ماه و ۱۵ روز فقط با ۸۰ میلیون دلار بدون نفت گرداند. پس بستری که تحویل گرفت بستری کاملاً آشفته با مدیریت نزار و غیرملی بود.
از منظر دیگری که نگاه کنیم، مصدق بر استراتژی ملی موازنه منفی ایستاد؛ اما قطبهای دوره همه بر موازنه مثبت ایستاده بودند. قوام که در میانه دهه ۲۰ حکومت میکرد ـ با همه پزی که امروزه میخواهند به لحاظ ایرانخواهی و مترقینمایی برای قوام جور کنند، ولی بههیچوجه به ژنش نمیخورد ـ اهل موازنه مثبت بود؛ هم به شوروی، هم به غرب. حاجعلی رزمآرا با اینکه نظامی بود، اهل موازنه مثبت بود؛ بزرگترین قرارداد تجاری را تا آن زمان با شوروی بست و از سوی دیگر آمده بود که منافع استراتژیک غرب ـهم انگلیس و هم امریکاـ را در ایران تأمین کند. این از درون حاکمیتیها، حزبتوده هم که بیرون از حاکمیت بود در میانه دهه ۲۰ یا دقیقتر در ۱۳۲۳ شعار موازنه مثبت میداد؛ نفت شمال برای شوروی و نفت جنوب هم سنتاً برای انگلستان. مصدق در چنین شرایطی اجتماع، اقتصاد و سیاست را تحویل گرفت، اینجا ساماندهیاش مشخص میشود که چه بوده است.
تدابیرش چه بود؟ اگر رگباری بخواهم صحبت کنم، اقتصاد بدون نفت و مهمتر، اجتماع بدون نفت. این فقط اقتصاد ما نیست که به نفت آغشته است، اجتماع ما هم از آن زمان بوی نفت میداد. در زمان بعد از کودتا بوی نفت تندتر شد. الآن که بوی تعفن گازوئیل میدهد! از نفت هم ما عقبتر رفتهایم. بخش مهمی از منابع برنامه اول که شامل سالهای ۲۷ تا ۳۴ بوده، بنا بود از عایدات نفت تأمین شود، ۴۷ درصد عایدات بودجه سال ۱۳۳۰ هم بنا بوده از نفت تأمین شود که در سیر خود، جریان نفت قطع شد. لذا اقتصاد را بدون نفت بست و اجتماع را هم بدون نفت. اقتصاد بدون نفت، یعنی بودجه و تجارت خارجی بدون نفت؛ اجتماع بدون نفت هم یعنی ساماندهی اجتماعی بدون نفت.
بودجه سال ۳۰ که در زمان بسته شدن ۱۶۶۰ میلیون ریال کسری داشت، مصدق با نبوغ و تدبیرش کاری کرد که در طول سال ۳۰، درآمدهای بودجه ۴۷۲ میلیون ریال افزایش پیدا کند و هزینهها هم ۵۳۶ میلیون ریال کاهش یابد. آخر سال ۳۰ چه اتفاقی افتاد؟ حدود ۳۰۰ هزار تومان، سه میلیون ریال درآمدها بر هزینهها فزونی داشت. این هنری بود که در دوران لرزانی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و تهیبودن خزانه، درآمدها با وجب به وجب کار کردن مصدق و طیف پیرامونش، ۳۰۰ هزار تومان هم نسبت به هزینهها اضافه شد؛ با تکنیک تقلیل هزینه، با تکنیک درآمدآفرینی و اصل بودجهای «درآمد مشخص برای هزینه مشخص»، در پرتو یک دولت کوچک کارها را پیش برد. آن زمان اصلاً بحث تعدیل ساختار مطرح نبود، ولی مصدق تعدیل ساختار کرد؛ با یک دولت کوچک [از هزینهها کاست]. در دوره هاشمی رفسنجانی بحث تعدیل ساختار در کل جهان و در ایران ما مطرح بود. بنا بود در چارچوب تئوری تعدیل ساختار دولت کوچک شود. ولی در زمان هاشمی رفسنجانی چه اتفاقی افتاد؟ پیرامون دولت و رانتخوارها پای سونای دوران فربه و فربه و فربهتر شدند، مردم لاغر شدند. در دوران مصدق و در دوران وانفسایی اقتصادی تا حد امکان یک پرده گوشت به استخوانهای تکیده مردم افزوده شد؛ هرچند مصدق تکیده شد، دولتش تکیده شد! تفاوتهای ماهوی وجود دارد.
سردار تاریخ را به کسی لقب نمیدهند. مصدق ردا داشت! در تجارت خارجی مهار واردات و جنبش صادرات [در پیش گرفته شد]. یک عروسی صادرات راه انداخت، لیست صادرات دوران ۳۰ تا ۳۲ در گمرک ایران موجود است. اگر دوستان مخصوصاً پژوهشگران جوان مراجعه کنند در آن فهرست صادرات ایران، اقلامی مثل پوست گردو، سم الاغ، فضله سگ، کاغذ باطله، آهن قراضه، پوست پسته و پوست انار هر چه که بود صادر شد و در مقابل هم واردات به ۳۶ قلم آمد! اولین تراز تجاری مثبت بعد از امیرکبیر در سالهای ۳۱ و ۳۲ رقم خورد!
اما مهم این است که مصدق یک جنبش اقتصادی ـ اجتماعی هم راه انداخت. جنبش اقتصادی ـ اجتماعی یعنی چه؟ یعنی فراتر از اقتصاد کلان، به اقتصاد اجتماع هم اندیشیدن، سازمان بیمههای کارگری تأسیس کردن، لغو بهره مالکانه، حمایت از کشاورزان، حمایت از معلمان، مستمندان، تهیدستان، تجار و صنعتگران ملی! اقتصاد مشارکتی هم راه انداخت. اوراق قرضه چاپ کرد که مردم خریدند. تاجر را به صنعتگر تبدیل کرد و بستر برای تولید آفرید. همه شاخصها در حوزه پروانه بهرهبرداری معادن، ساختوسازهای مسکن و ساختمانهای اجتماعی در اقتصاد ملی، کارگاههای تولیدی و شرکتها نشان میدهد که بهطور متوسط شاخصها ۳۵ درصد در حد فاصل سالهای ۲۹ تا ۳۲، حتی سال کودتا که مصدق فقط پنج ماه حکومت کرد، نسبت به سال ۲۹ فزونی نشان میدهد. این خیلی مهم بود. مصدق با اینکه رشتهاش حقوق با گرایش مالیه بود و اقتصاددان کلاسیک نبود، برای اولینبار در تاریخ ایران، علم اقتصاد را وسط گذاشت، اقتصاد را علم کرد. تا قبل از آن اقتصاد در ایران ما فن بود، بودجه اوج هنر اقتصادی بود؛ تازه فن بودجهریزی به ایران آمده بود و اولین برنامه عمرانی ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۴ را هم که دوستان مطالعه کنند، تکنیک و روش نداشت، فهرستی بود از پروژههایی که بنا بود تأسیس شود. لذا در ایران علم اقتصاد وجود نداشت، اما مصدق توانست اقتصاد را علمی کند. علم اقتصاد علمی است که به مفهوم هنر تأمین نیازهای نامحدود با امکانات محدود است. مصدق این کار را برای اولینبار در ایران انجام داد. الآن ۶۰ سال بعد از دوران طلایی و پرتشعشع مصدق اقتصاد در ایران باز به مرتبه ما قبل علم رفته است؛ بودجه از منظر احمدینژاد یک کیسه است، کیسهای که واگذار کند به ۳۹ دستگاه تا هر کار که عشقشان بود بکنند! به این مفهوم که درآمد نفت یک هسته سختی است که آن هسته سخت به هر نحوی که میخواهد کشور را اداره کند، ما را برمیگرداند به دوران ماقبل علم!
مصدق دو کار در ایران کرد. هم اقتصاد را علمی کرد، هم قانون را کاربردی کرد. الآن ما علم اقتصاد و قانون نداریم. اکنون در ایران میشود تولید دلالی و تجاری را با خورشید تنظیم کرد و نیازی به ساعت نیست، جامعه را هم مثل سالهای گذشته میتوان بیقانون پیش برد! مصدق یک قانون وسط گذاشت، یک علم اقتصاد وسط گذاشت و خودش هم با شرافتش دور این دو کانون رقصید. رقص مصدق و وجد مصدق بود که ایران را رقصان کرد. حالا ما آمدهایم به دوران تخصیص به کیسه و تبدیل نهاد به هسته. اتفاقات مهمی امسال افتاد. سازمان برنامه با ۶۰ سال سن [منحل شد]. ما کاری نداریم در زمان چه رژیمی تأسیس شده، نیاز اقتصاد ایران بوده است. هر رژیمی بود سازمان برنامه باید تأسیس میشد، بانک مرکزی باید تأسیس میشد، بانک شاهی در ایران داشتیم که انگلیسیها مقدرات را رقم میزدند. بانک ملی که در ۱۳۰۷ تشکیل شد، وظایف بانک شاهی را بهعهده گرفت و بانک مرکزی هم در سال ۱۳۳۸ وظایف بانک ملی گذشته را بهعهده گرفت. نیاز اقتصاد ما بود.
لذا مصدق مؤسس بود. الآن ما میبینیم دولت مستقر دلبخواهانه نهادهای تاریخی اقتصاد ایران را دم به دم، بولدوزروار دارد صاف میکند! نبوغ مصدق، دورانی ساخت، مصدق ردا بر تن کرد. الآن ۵۰ سال بعد از مصدق، ردای مصدق در تشت تاریخ است. هم آن دوره هم این دوره، رویش اسیدسولفوریک ریخته، ولی سولفوره نشد، آب نرفت. الآن به زور میخواهند ردایی تن قوامالسلطنه بکنند که بزرگتر از ردای مصدق باشد. این نوع رداها در اولین باران آب میرود، ولی ردای مصدق ۵۰ سال در تشت بود آب نرفت. نبوغ اینجاست. ادیسون یک جمله کیفی دارد؛ عنوان میکند نبوغ عبارت است از «۱ درصد الهام و ۹۹ درصد عرق». هم در علم، هم در سیاست، هم در اقتصاد، هم هنر، هم ورزش، هم هر مدار اجتماعی، نمیشود انسانی عاشق نباشد و از منبع الهامی تغذیه نشود، اما دستاورد داشته باشد.
مصدق در حوزه اجتماعی ـ سیاسی هم دستاوردهای خاص خود را داشت. ببینیم چه به بار آورد. جامعه ایران را شخصیت داد، برای اولینبار پدیده دولت ـ ملت را در ایران رقم زد، نظام شهریاری را به نظام آرمانی ملی تبدیل کرد. دو توسعه را با هم سامان داد، یقین ملی آورد و در نهایت اعلام کرد «ما هستیم». در صبحگاه ارتش وقتی حضور و غیاب میشود یک واژه هست خیلی معنا دارد. آنکه نیست نمیگویند غایب، میگویند «نه هست»! یعنی یک گوشهای هست، ولی اینجا نیست. ملت ایران هم یک گوشهای بود، ولی در متن جهان نبود. مصدق «نه هست» را به «هست» تبدیل کرد و گفت «ما هستیم». این است که به گفته مولوی:
بادا مبارک در جهان سور و عروسیهای ما
سور و عروسی را خدا ببرید بر بالای ما
خدا از ابتدای خلقت انسان، لباس عروسی را بر تن انسان پرو کرده است! برخلاف ذهنیت عزادار ما، انسان آمده برای عروسی و مصدقنامی که اینجا به ظاهر نهفته، اما زنده و روحش قابل حلول است. در این ده سال گذشته هر دستاوردی وجود نداشت، وجود قابل حلول مصدق به نسل نو منتقل شد. دستاورد اصلی [همین] بود. لذا دلیلی ندارد ما مرثیه بخوانیم، ما هم میتوانیم در ادامه مصدق، عروسی تاریخی برپا کنیم با نبوغ، با درایت، با ایده و با همیاری خدا.
ای غنچه گلگون آمدی، از خویش بیرون آمدی
با ما بگو چون آمدی، تا خویشتن خیزان کنیم