لطفالله میثمی
استاد مرتضی مطهری در زمستان ۱۳۵۴ و درست پس از انتشار بیانیه تغییر مواضع مجاهدین طی ده جلسه سخنرانی به ارزیابی درست و نادرست بودن شناخت پرداختند. نوارهای صوتی ایشان در کتابخانه ملی موجود است. پس از شهادت ایشان این نوارهای صوتی بهصورت کتابی به نام شناخت اسلامی منتشر شده که با آنچه در نوار آمده مطابقت ندارد. ایشان مطرح میکنند باب معرفت به مدت طولانی در دنیای اسلام در حالت تعلیق بود، ولی جوانان این باب شناخت را مطرح کردند. ایشان معتقدند برای ارزیابی یک قضیه یا امری، نخست باید دید از کدام جهانبینی الهام گرفته است، چراکه جهانبینیها با هم تفاوت دارند. برای نمونه جهانبینی توحیدی با جهانبینی ماتریالیستی متفاوت است؛ بنابراین باید به زیربنای جهانبینی که جهانشناسی است توجه کنیم. در عرصه جهانشناسی، هم میبینیم جهانشناسیهای متفاوتی وجود دارد؛ بنابراین باید دید کدام متد شناختی انتخاب شده است. در بعضی از این متدهای شناخت، مانند مجاهدین ملاکِ صحت را «عمل» میدانند، ولی این ملاک عمل ممکن است ۵۰ درصد درست و ۵۰ درصد نادرست باشد. حال چه باید کرد؟ ایشان در این مرحله از پروسه شناخت معتقدند باید شناختشناس بود و لازمه شناختشناسی این است که ملاکی خودمعیار و قائم به ذات داشته باشیم و برای صحت و سقم قضایا باید آنها را به این ملاک ارجاع دهیم. ملاکی که شکی در آن نباشد. آنگاه میگویند این ملاک چیزی جز «قیاس تعقلی ارسطویی» نیست.
من نوارهای سخنرانی ایشان را پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۵۷ گوش دادم. پس از سال ۵۴ و انتشار آن بیانیه تغییر مواضع، جمعی که در زندان قصر حضور داشتند و از آن وقایع بسیار ناراحت بودند به تلاشهایی در راستای ریشهیابی و بازنگری آموزشهای مجاهدین پرداختند. در نتیجه این تلاشهای دستهجمعی و با استفاده از همه نیروهای معرفتطلبی که در زندان حضور داشتند به این نتیجه رسیدند که باید روی ملاکی که شکناپذیر است کار کنیم تا بتوانیم صحت و سقم قضایا و امور را به آن ارجاع دهیم.
سید مهدی غنی که از سال ۵۵ در پروسه این تلاشها بودند در این باره مقالهای به نام «سالهای پر از تردید» نوشتهاند که در این شماره در ادامه این مطلب تقدیم خوانندگان نشریه میشود. غنی مقاله خود را اینگونه به اتمام رساندند که ما به ضرورت ملاکی شکناپذیر رسیدیم، ولی به دستاورد آن اشاره نکردند.
آن تلاشهای جمعی به این دستاورد رسید که ملاک خودمعیار و قائم به ذات چیزی جز خدای خالق نیست که اثباتناپذیر، انکارناپذیر، شکناپذیر و تعریفناپذیر است.
در ادامه این دستاوردها نهتنها خدا که حتی وجود شیء را هم نمیتوان اثبات کرد که به مطلب مستقلی نیاز دارد. دکتر عبدالکریم سروش طی یک سخنرانی با عنوان «علمزدگی» مطلبی را نتیجهگیری میکند که دو شیء را نمیتوان مساوی انگاشت، چراکه هر شیء یک تجلی بینظیر از خداست و با تجلی دیگر تفاوت دارد و قیاس و تساوی دو شیء را نقد میکند. گزیدهای از سخنرانی دکتر سروش با عنوان «در جهان دو شیء مساوی وجود ندارد» تقدیم خوانندگان میشود و امید است صاحبنظران ما را از برخورد فعال خود محروم نکنند.
در جهان دو شیء مساوی وجود ندارد
پس از شکلگیری شورای انقلاب فرهنگی، دکتر عبدالکریم سروش در سالگشت شهادت استاد مطهری، درباره «علمزدگی» سخنرانی کرد. او بدین مضمون گفت: جهان تجلی خداوند است و تجلیات خداوند مانند هم نیستند و هر پدیدهای با پدیده دیگر برابر نیست. وی افزود: از وقتی ما صاحب ذهن شدیم، ابزار ذهن کلمات است و کلمات نیز کلی هستند، مانند مفهوم سنگ که دربرگیرنده مصادیق سنگ است؛ درحالیکه خرد عقلی و علمی یک خرد تکرارپذیر و مشابهجوست که پدیدهها را با هم مشابه میداند. او معتقد است ما باید دنبال علمی برویم که تفاوتها را لحاظ کند. در ادامه گزیدهای از صحبتهای او تقدیم میشود:
شما همه میدانید که ذهن ما با کلمات کار میکند. کلمات ابزار تفکر و ادراک ما هستند؛ یعنی وقتی میگوییم سنگ مربوط میشود به موجوداتی که مصادیق زیادی از آن در عالم پیدا میشود با این وصف چگونه میتوان به سراغ موجوداتی رفت که تکرارنشده و بینظیرند؛ بنابراین باید به دنبال علم دیگری باشیم که موجودات را از اینکه نظیر دارند، نظر میکند یا موجودات را از آن نظر که بینظیرند نظر میکنند، همه موجودات عالم از یک جنبه بینظیرند، خداوند بدیع السماوات و الارض است نوآفرین آسمان و زمین است، هر موجودی از یک جنبه نو است هیچگاه در این عالم در خلقت خداوند تکرار مشاهده نمیشود. هر موجودی جلوهای است از حق و هر جلوهای غیر از جلوه دیگر است. خرد علمی و عقلی ما خرد مشابهپسند و تکرارجوست، سراغ موجوداتی میرود که بتواند برایشان نظایری پیدا کند و بعد وقتی که شبیه و نظیر آنها را یافت، روی هم ریخته و سامان کلی بریزد و نام کلی بر آنها بگذارد؛ نامگذاری اصولاً از آنجایی است که ما شروع کنیم به اینکه آن جلوههای لطیف و بینظیر را رها کنیم و موجودات را از آن چشم نظر کنیم که تکرار میشوند… ما قبل از اینکه تفکر عقلی کنیم و قبل از اینکه به کمک واژهها به سراغ ادراک حقایق برویم، در یک مرتبه قبل از آن، (مرتبهای نه زمانی) یک نوع تماس حضوری و مستقیم با اشیاء میگیریم؛ درحالیکه خرد علمی خردی است که برای ما کلینگری میآورد و ما را خو میدهد به اموری که تکرار میشوند و اموری که در این عالم نظیر دارند، ما را به سمت جلوههای بدیع و نو رهبری نمیکند.
پیش از اینکه ما سراغ فلسفه رفته و عقلزده شویم و قبل از اینکه سراغ علم رفته و علمزده شویم، در هر دو حال با کدام ابزار کار میکنیم؟ با ابزار زبان کار میکنیم با ابزار عقلی کار میکنیم که نمیتواند با این واژهها با جهان تماس بگیرد، نمیتواند فکر خودش را تنظیم کند؛ حال کدام علم است که به ما نشان دهد و دست ما را بگیرد و به آن جهتی که در این هستی بدیع بودن است ببرد؟ آیا میتوانیم بر آنها از طریق علم چیره شویم؟ نمیتوانیم بشویم.
این چه بیماری است که بخواهیم برای وحی تفسیر علمی کنیم؟ به غیر از این است که علمزده باشیم؟
بدون دیدگاه