امنیت مرز در گفتوگو با احسان هوشمند – بخش بیست و سوم
با توجه به ابعاد خیرهکننده تغییرات در منطقه خاورمیانه بهویژه پس از اقدام حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ سرکوب بیرحمانه اسرائیل در غزه، اقدام حزبالله در ۷ اکتبر، حمله اسرائیل به لبنان، آتشبس اسرائیل و لبنان و پس از آن حمله گروههای تحریرالشام به سوریه در این شماره از گفتوگوی امنیت و مرز با آقای احسان هوشمند درباره نسبت این تغییرات و تأثیرات آن در منافع ملی ما چه خواهد شد به گفتوگو پرداختیم.
با سپاس از شما. لطفاً در آغاز درباره ابعاد بینالمللی تغییرات سوریه بفرمایید.
در درجه اول این نکته مهم است که کشور سوریه در طول چند دهه گذشته پس از انقلاب یکی از مهمترین متحدین دولت جمهوری اسلامی ایران بوده است. بهعبارت دیگر شاید تنها دولتی بوده که در این سالها در منطقه با دولت جمهوری اسلامی رابطه پایدار و باثباتی داشته است. از این نظر برای جمهوری اسلامی ایران رابطه با سوریه خیلی مهم است.
درواقع دولت سوریه در سالها و دهههای گذشته در زمینه آنچه تهدید علیه جمهوری اسلامی محسوب میشد در کنار ایران قرار داشت؛ ازجمله در دوره جنگ هشتساله عراق با ایران، دولت سوریه در کنار دولت جمهوری اسلامی بود و گاهاً هم کمکهای نظامی کرده است، حتی دولت سوریه خط لوله نفتی را که از عراق به سوریه و مدیترانه میرسید قطع کرد و در نتیجه مقداری از درآمدش را از دست داد و به دنبال آن دولت ایران هم به هر حال کمکهای اقتصادی و بهویژه نفت در اختیار آن کشور قرار میداد، اما اهمیت سوریه برای جمهوری اسلامی پس از جنگ هم استمرار داشت، بهویژه بعد از فروپاشی دولت عراق به نوعی اتصال ایران به لبنان از طریق سوریه میسر شد. بهعبارت دیگر با فروپاشی دولت صدام حسین و دولت بعث در سال ۲۰۰۳ عملاً این امکان برای ایران مهیا شد که از طریق زمینی با پشت سر گذاشتن عراق و سپس سوریه بتواند بهطور مستقیم با حزبالله لبنان در ارتباط باشد و کمکهای خودش را در اختیار آن جریان قرار دهد. از این نظر کمکهای جمهوری اسلامی به حزبالله از راه زمین و مواصلات زمینی، از طریق عراق و سوریه به لبنان سرازیر میشد و لذا این زمینه دارای اهمیت راهبردی بود. با تحولاتی که بعد از بهار عربی؛ یعنی از سال ۲۰۱۱ آغاز شد دولت سوریه هم با سلسله اعتراضات خیابانی در شهرهای مختلف روبهرو شد که به شکل بیرحمانهای توسط قوای دولتی سرکوب شد و نشانههایی حاکی از فروپاشی دولت بشار اسد در دسترس بود و به دنبال آن داعش و بقیه جریانهای تکفیری گوناگون اعم از جریان القاعده زرقاوی در قالب جبهه النصره، احرارالشام و مانند اینها توانستند در سوریه فعالیت گستردهای داشته باشند.
بعد از آغاز این اعتراضات خیابانی و اتفاقات سوریه، دولت جمهوری اسلامی کمکهای فراوانی به دولت سوریه داشت و با درخواست دولت سوریه بسیاری از نیروهای مستشاری و نظامی ایران وارد خاک سوریه شدند و به دولت سوریه کمک کردند. این تحول تازه؛ یعنی حضور نیروی مستشاری ایران در سوریه از دو وجه بسیار بااهمیت برخوردار بود: یک وجه آن این بود که این نیروها به همراه دولت روسیه و کمکهای هوایی دولت روسیه موجب شدند دولت بشار اسد به بقای خود ادامه دهد؛ و از منظر دیگر عملاً حضور گسترده نیروهای نظامی ایران بهجز تماس با حزبالله لبنان میتوانست منافع ایران را تحت تأثیر خودش قرار دهد. سوریه با اسرائیل هم همسایه است و از این منظر در مناسبات بینالمللی دولت جمهوری اسلامی و سوریه حائز اهمیت فراوانی بود.
ابعاد داخلی تغییرات رخداه در سوریه از چه قرار است؟
بعد داخلی موضوع از چند جهت قابل بررسی است: نکته اول اینکه به هر حال حضور ایران در سوریه با هزینههای بسیار چشمگیری همراه بود. از طرفی این بازیگری سیاسی و نظامی هزینههای اقتصادی گستردهای نیاز دارد. حضور میدانی آن هم نیروی انسانی چند هزار نفری در سوریه با تجهیزات نظامی و تدارکاتی و لجستیک فراوان، بدون هزینه نیست و هزینههای سرسامآوری داشته و بودجههای زیادی برای آن خرج شده است. اکنون که دولت بشار اسد سقوط کرده، از این منظر در افکار عمومی این سؤال مطرح میشود «آن بودجهها چه سرنوشتی پیدا کردند و بهویژه اینکه آورده آنها برای امروز ایران چه چیزی میتواند باشد؟». این نکته مهمی است که میتواند به نارضایتی در داخل کشور دامن بزند؛ البته یک وجه دیگر این داستان هم این است که اگر نیروهای میدانی ایران بهصورت گستردهای در سوریه بودند چرا از قریبالوقوع بودن حملات هیئت تحریرالشام و در نتیجه سقوط بشار اسد نتوانستند پیشگیری کنند؟ اخیراً فایل صوتی سخنان یکی از فرماندهان سپاه که در یکی از مساجد سخنرانی میکند منتشر شده و در آنجا گفته شده ما از قبل میدانستیم اوضاع و احوال سوریه چیست و فساد بهصورت گستردهای رواج پیدا کرده است، بهخصوص که حقوق کارکنان دولت و نظامیها بسیار اندک بوده، حتی کفاف خرج دو روز زندگی روزمره آنها را هم نمیداد و از این نظر وضعیت بسیار بغرنجی بوده است و آشکار است که این وضع نمیتوانست چندان دوام بیاورد. اگر این مفروض درست است، در برابر آن، مقامات و مسئولان مربوطه در سوریه چه میکردند؟ اگر میدانستند وضعیت این است چرا ماندند یا اگر ماندند چرا برای ادامه وضع، کاری نکردند؟ اساساً چه ارزیابی از میدان داشتند و نقادی که از میدان در داخل کشور صورت گرفت چه وضعیتی پیدا کرد؟
پاسخ به این پرسشها، هم میتواند به نوعی بر ادامه نارضایتیها دامن بزند و نگرانیهایی را ایجاد کند، اما نتوانستند یا صدای آنها شنیده نشده که درباره تحولات سوریه به داخل گزارش دهند و احیاناً یا پیش از این تحولات، سوریه را تخلیه کنند یا برای اینکه وضعیت دگرگون شود باید فکری میکردند که این رخ نمیداد. به هر حال دولت بشار اسد سقوط میکند. این نکته یک بعد دیگری هم دارد که اگر در این دوره برآورد نیروهای میدانی، نظامی، اطلاعاتی و امنیتی بر این وضعیت آقای بشار اسد دیری نمیپاید و ادامه نخواهد داشت آیا تلاشی برای برقراری ارتباط جدی و گسترده با اپوزیسیون سوریه که میخواهند جانشین اسد شوند در آن دوره صورت گرفت یا خیر؟ یا بهعبارت دیگر همه این امکانات که در آنجا بود و نیروهایی که بودند دچار کژکارکردی شدند و نتوانستند تصمیمات به موقع و سریعی بگیرند که بتوانند و راهحلی پیدا کنند یا اینکه با اپوزیسیون سوریه وارد تعامل و گفتوگو شوند که منجر به وضعیت بعد از اسد، شکاف ایران و جریان حاکم بر سوریه بسیار گسترده نشود. در این باره ابهامات زیاد است که میتواند در داخل کشور اثرات بسیار گستردهای داشته باشد، هم از منظر کارآمدی و هم از منظر هزینههایی که خرج شده است و هم از این منظر که چرایی و چگونگی حضور ما در آنجا چه ابعادی داشته است موجب پرسشهای زیادی در داخل شود. قطعاً این از منظر سیاست داخلی بسیار حائز اهمیت است، چون به هر حال نیروهای نظامی که در سوریه حضور داشتند در مناسبات داخلی سیاسی کشور هم بسیار حائز اهمیت هستند و طبعاً چنین پرسشهایی میتواند در این بازیگری سیاسی درون کشور بر وضعیت آنها اثر مستقیمی بگذارد.
نکته دیگر از منظر سیاست داخلی حائز اهمیت است. ما باید توجه کنیم بخش قابلتوجهی از نیروهای همراه آقای جولانی در سوریه که در سالهای گذشته جنگیدند لزوماً سوری نیستند و به قول خودشان مجاهدین، رزمندهها و نیروهای مسلحی هستند که از جای جای سرزمینهای اسلامی به آنها پیوستهاند. شمار قابلتوجهی از نیروهای آنها ازبک، روسی؛ یعنی اهل چچن و داغستان و مانند آنها، تاتار، شماری چینی، افغانستانی و ایرانی هستند. ایرانیهایی که با جریان آقای جولانی همراه هستند به نظر میآید به دو طیف کلی تقسیم میشوند: یک طیف آنهایی هستند که مستقیم بهعنوان نیروی نظامی از گوشه و کنار ایران از میان هموطنان سنی مذهب ما در سالهای گذشته به جولانی پیوستهاند که عمدتاً از کردستان، تعدادی از بلوچستان و حتی تالش، ترکمن و سایر نقاط و حتی از خوزستان هستند. یک گروه دیگر که متشکل بودند جداگانه به او پیوستند؛ یعنی بهعنوان یک جریان به آقای جولانی پیوستند. آن گروه هم جریانی است که خودش را به نام «حماس» معرفی کرده است. همنام جنبشی که در فلسطین است و عنوان کلی آن جریان، «حرکت مهاجرین اهل سنت ایران» میشود که در سالهای گذشته به آقای جولانی پیوستند. این جریان فعالیت خود را در ایران به رهبری آقای «عبدالرحمان فتاحی» آغاز کرد. آقای فتاحی اهل مهاباد هستند. یک دوره هم این اواخر امام جماعت منطقه پِشت تپ بود. ایشان از گذشته با جریان توحید که در منطقه اورامانات فعالیت نظامی داشتند در کرمانشاهان در ارتباط بود. بعدها در عراق تحصیلات دینیاش را ادامه داد و دورهای هم در ایران در زندان بوده و در سالهای اخیر به همراه این گروه از مهاجرین اهل سنت وارد فعالیت نظامی شد و همراه جریان آقای جولانی فعالیت کردند. ما در دهههای گذشته شاهد شکلگیری جریانهای تکفیری، جهادی و تبلیغی در میان بخشهایی از جامعه سنی مذهب ایران بودهایم؛ بهعبارت دیگر با آغاز تحولات سیاسی و مذهبی در دنیای اسلام از دهه ۸۰ میلادی و دهه ۶۰ خورشیدی شاهد این هستیم که جاهای مختلف کشور از جوانرود، اورامانات، پاوه از این طرف در بوکان، مهاباد، حتی در جاهای دیگر و در بلوچستان به همین ترتیب گروهی از هموطنان ما ابتدا به گروههای جهادی در افغانستان و پس از آن به طالبان پیوستند؛ البته گروهی هم به القاعده پیوستند و عملیات انتحاری و نظامی زیادی داشتند و بهتدریج که تحولات عراق از سال ۲۰۰۳ به بعد آغاز شد اینها به جریان القاعده عراق پیوستند که ابومصعب الزرقاوی مؤسس آن بود. در جنگ امریکا و عراق با آنها همراهی کردند و تلفاتی هم داشتند. گروهی از اینها هم در فلوجه و در اطراف بغداد و جاهای دیگر با نیروهای امریکایی جنگیدند. این تلفات هم موجب شده که وابستگان و علاقهمندان به این گروهها دوباره افزایش یابند. نامشخص بودن سیاستهای مذهبی کشور و مشکلاتی که این نوع سیاستها در کشور داشته است موجب شده ما تصویر دقیق از میزان گرایش به اهل جهاد یا تکفیر در کشور نداشته باشیم و ندانیم آنها مشخصاً در کجا و به چه میزان و چه فعالیتهایی میکنند. افکار عمومی از ابعاد رفتوآمدهای آنها به افغانستان، عراق و سوریه مطلع نبود و درحالیکه افکار عمومی اطلاع نداشت این جریان به فعالیت خود ادامه میداد. اینها در مناطقی از کنار قصر شیرین در استان کرمانشاه به سمت سر پل ذهاب که به سمت اورامانات میآید به همین ترتیب تا سنندج و بوکان و مهاباد بودند. کسانی هم که به اینها پیوستند عموماً یا مهاجرین روستایی هستند یا کسانی هستند که در حاشیههای شهر زندگی میکردند و از خانوادههای فقیر بودند؛ البته در این میان، استثناء هم وجود داشت. این جریان تکفیری در داخل کشور چند باری اقداماتی نیز انجام دادند. در سنندج یا در جاهای دیگر برای ترور برخی از شخصیتهای سیاسی یا مذهبی اقداماتی انجام دادند. در سنندج نماینده مجلس خبرگان را کشتند، در تهران به مجلس شورای اسلامی حمله کردند. بدین سان به نوعی مناسبات بخشی از هموطنان ما با جریان جولانی رقم خورد و باید انتظار داشته باشیم که این جریانهای تکفیری در درون کشور، فعالیتهایشان را بر مبنای همان روابط تنظیم کنند؛ البته این نکته را به یاد داشته باشیم که اگر یک سناریویی رخ دهد که تنش بین ایران و جریان جولانی شدید شود، آنها بخواهند از هستههای مخفی جریانهای تکفیری درون کشور برای پیشبرد منافع خود و ناامنسازی کشور استفاده کنند پس یک وجه کاملاً داخلی در ایران پیدا میکند. از این منظر حائز اهمیت است که ما باید در نظر داشته باشیم کشورهای منطقه، اعم از عراق و همچنین اسرائیل و حتی رقبای منطقهای ایران هم شاید چندان ناراضی نباشند که چنین اتفاقی در ایران رخ دهد و با توجه به تحولات پاکستان و ناامنیهای غرب پاکستان و به همین ترتیب وضعیت افغانستان بتوانند در درون کشور اقداماتی را انجام دهند. ما میدانیم که بهجز آقای ماموستا عبدالرحمان فتاحی، یک روحانی دیگر هم از شخصیتهای مذهبی کشور آنجاست. در این دوره اخیر هم جریان همراه آقای فتاحی کشتهها و تلفات انسانی در سوریه داشته و این نکته هم بااهمیت است.
این تحولات چه تأثیراتی بر کردستان ایران دارد؟
یک وجه دیگر تأثیر تحولات سوریه بر سیاست داخلی ما حوزه کردی است. الآن بخش بزرگی از سوریه در دست جریان کردی است که از نظر دولت ترکیه و همچنین آقای جولانی به نوعی شعبه پک¬ک محسوب میشوند. لازم است ذکر شود افکار عمومی و آن بخش از مخاطبان ما در جریان این داستان باشند که از گذشته دور؛ یعنی از زمان تشکیل پک¬ک و از سالهای آغازین فعالیت آن، یک رابطه منظم ارگانیک و تشکیلاتی بین پک¬ک و رهبری آن آقای «عبدالله اوجالان» و دولت حافظ اسد پدر بشار اسد وجود داشت. بهعبارت دیگر از اوایل دهه ۸۰ میلادی که پک¬ک کمکم فاز نظامی خود را آغاز میکند، آقای اوجالان به سوریه منتقل میشود و از آنجا به بقاع لبنان میرود؛ البته در این دوره نیروهای سوری هم در لبنان حضور داشتند و دولت سوریه اجازه میدهد اوجالان و پک¬ک بخشی از آموزشهای نظامی خودشان را در بقاع لبنان انجام دهند. آکادمی پک¬ک جایی بود که آقای اوجالان برای حضور بانوان تأسیس کرده بود و حضور آقایان در آنجا ممنوع بود و تنها مرد آنجا خود آقای اوجالان بود. این آکادمی در بقاع لبنان مستقر بود و در آنجا فعالیت میکرد. این وضعیت موجب شده بود دائماً بین ترکیه و سوریه مجادله و تنش سیاسی باشد که چرا دولت سوریه دارد به پک¬ک کمک میکند. این اختلاف ریشههای دیگری هم داشت. سوریه مدعی است بخشهایی از سرزمین او مثل اسکندرون در اشغال دولت ترکیه است. در مورد اینها ابهاماتی وجود داشته است و مشکلاتی بود و به نوعی دولت حافظ اسد هم سعی میکرد از پک¬ک استفاده کند. برخی از مردم کرد سوریه هم برای اینکه به سربازی نروند به عضویت پک¬ک درمیآمدند، چون عضویت در پک¬ک معادل خدمت سربازی برای آنها حساب میشد و کارت پایان خدمت به آنها داده میشد. پس رابطه بین دولت اسد و آقای اوجالان یک مسئله تاریخی بود. این موضوع هم به بدگمانی این جریانهای حاکم سوریه دامن زده است که از گذشته جریان پک¬ک یک رابطه تشکیلاتی-امنیتی با دستگاههای امنیتی سوریه داشته و به هر حال در این اواخر هم تنشهای آنها با دولت ترکیه و همین جریان آقای جولانی هم اهمیت داشته است. از این نظر جریان کردی در سوریه هم میتواند به نوعی با منافع ملی ما در چند وجه ارتباط باشد: نکته اول این است که بهصورت سنتی تاریخ، فرهنگ و زبان کردها جزئی از حوزه تمدن و فرهنگ ایرانی است. زبان کرمانجی یکی از زبانهای کردی است که مثل همه زبانهای کردی بخشی از مجموعه زبانهای ایرانی است. تمام محققان در مراکز معتبر علمی جهان در این باره تردید ندارند که زبانهای کردی زیرمجموعهای از زبانهای ایرانی است؛ نکته دوم این است که بسیاری از سیاستمداران در ایران همواره تأکید کردند «هر جا کرد است آنجا ایران است و ما یک پیوستگی تاریخی و فرهنگی با کردها داریم». در شرایط حاضر سیاست دولت جمهوری اسلامی نسبت به جریان کردی سوریه باید به چه صورت باشد؟ از طرفی آنها را ایرانی خطاب کند، از سوی دیگر آن احزاب هم بهعنوان شعبه پک¬ک نسبت به منافع ملی و تمامیت سرزمینی ایران نظر منفی دارند و به نوعی خواهان تشکیل کردستان بزرگ هستند. چگونه باید این تعارضات را حل کرد؟ این یک وجه داستان است. وجه دوم قضیه این است که پک¬ک همینطور که شعبه سوری را دایر کرده است، شعبه ایرانی؛ یعنی پژاک را هم دارد. سیاستهای دولت ایران در این وضعیت درباره پژاک به چه شکلی باشد؟ بهعبارت دقیقتر باید اینطور تصور کرد که بخشی از پک¬ک یعنی پژاک با ایران در حال جنگ است، بخش دیگر از آن طرف احتمالاً منتظر حمایتهای ایران هستند؛ البته بخش کردی پک¬ک در سوریه دستش را بهسوی اسرائیل و کشورهای غربی هم دراز کرده است. این دو ویژگی مهم دارد: یکی اینکه برگشتن از آرمانهای سوسیالیستی و کمونیستی عبدالله اوجالان و پک¬ک آغازین است که به قول خودشان با امپریالیسم سر ناسازگاری داشتند و نظام سرمایهداری و امریکا و مانند آن را دشمن اصلی مردم کرد میدانستند، اما اکنون امریکا حامی نظامی آنهاست و البته دستشان را بهسوی اسرائیل هم دراز کردهاند و اسرائیل هم بارها تأکید کرده است که دستشان را بهسوی کردهای سوریه و عراق و همینطور ترکیه و ایران دراز میکنند. این موضوع به بدگمانیها در ایران دامن میزند و از منظر سیاست داخلی حائز اهمیت است که به نوعی هر نوع جنگ و خونریزی بین گروه کردی با جریان جولانی میتواند در درون کشور موجب تحریک هواداران پک¬ک و پژاک بشود، چون به هر حال در داخل و خارج رسانه در اختیار دارند و با استفاده از این میتوانند به تحریک افکار عمومی بپردازند. شما تصور کنید جنایتی رخ دهد و دولت ترکیه و جولانی یا دیگران به این جریان کردی حمله کنند و گروه زیادی از مردم کشته شوند یا بالعکس آنها مقاومت کنند و بیایند با رسانه به آن شکل حماسی بدهند. در هر دو حالت ممکن است این تحولات درون کشور اثر مستقیمی بر جای بگذارد. ممکن است شما بپرسید ما باید چه کار کنیم؟ ما باید در درجه اول تمامی مسئولان سیاسی و مسئولان استانهای غربی کشور را در این زمینه آموزش دهیم که آماده باشند خدایناکرده بهصورت خشنی به این فضاها وارد نشوند، آمادگی داشته باشند با افکار عمومی در تماس باشند و جلسات نقد و بررسی در فضاهای علمی و دانشگاهی و عمومی برگزار کنند. افکار عمومی را از این تحولات و از این مسائل آگاه کنند، اما این را هم در نظر داشته باشیم که قطعاً دولت اسرائیل و ایالاتمتحده امریکا به رهبری ترامپ و دیگران هم تلاش خواهند کرد که از تحولات سوریه به نوعی مدلسازی نظری کنند، در درون ایران اثر بگذارند و افکار عمومی را به سمتی هدایت کنند که آنها انتظار دارند تا شاید از دل آن شورشهای اجتماعی و اعتراضات خیابانی شکل بگیرد و البته اینجا یک مسئله میماند؛ اعتراضاتی که شکل قومی به خود بگیرد ممکن است در سطح ملی خودبهخود با واکنشهای منفی هم روبهرو شود، ولی در هر حال تحولات سوریه نمیتواند بر وضعیت کشور ما بیاثر باشد. بسته به موضعی که ایران در برابر کردهای سوریه میگیرد ممکن است دولت ترکیه هم در برابر جریانات کردی رقیب؛ یعنی دموکرات و کومله و مانند آن بخواهد به نوعی از جریانات پانترک درون ایران حمایت کند و معادله اینگونه خیلی پیچیده میشود. دولت ترکیه هم ممکن است از جریان تکفیری و هم جریانات پانترک و حتی کردهایی که مخالف پک¬ک هستند؛ یعنی دموکرات و کومله و مانند آن حمایت کند که او هم ابزار فشار علیه دولت جمهوری اسلامی داشته باشد. همه اینها نشان میدهد معادله ترکیه، سوریه و دولت جمهوری اسلامی ابعاد منطقهای، بینالمللی و برای ما ابعاد داخلی هم میتواند داشته باشد. بهطورکلی موضوع اهل سنت در ایران مورد توجه کشورهای منطقه، همسایههای عرب سنی مذهب و دولت ترکیه و حتی فراتر از آن دولتهای فرامنطقهای است. بیگمان باید در سالهای آینده بیشتر شاهد فعالیتهای دولتهای قدرتمند منطقهای و فرامنطقهای برای اثرگذاری بر جامعه اهل سنت ایران باشیم. در کنار آن مباحث قومی کردی هست که میتواند در این حوزه مورد توجه قرار بگیرد، بهخصوص که دولت ایران در دهههای گذشته بهصورت تعمدی و بعضاً بهصورت جاهلانه و ناآگاهانه در برابر هویت ملی موضع منفی داشته و اجازه نداده که در این حوزه فعالیتهای علمی و روشنگری صورت بگیرد. در موضوعات قومی هم فعالیتهای گسترده علمی و نقادی تحولات تاریخی صورت نگرفته است. در مجموع شرایطی که به وجود آمده در کنار بیتفاوتیهای داخلی مسئولان و ناآگاهی آنها از مسائل بینالمللی و منطقهای به اضافه مشکلات حادی که در درون کشور از نظر اقتصادی و فرهنگی وجود دارد میتواند زمینهساز آن شود و مسائلی که در سوریه رخ میدهد منافع ملی ما را به انحاء مختلف، هم در عرصه داخلی و هم در عرصه منطقهای، تحت تأثیر خود قرار دهد. در نظر داشته باشیم شرایط اقتصادی در درون کشور چندان رضایتبخش نیست و بسیار نگرانکننده است. در این شرایط، مدیریت این وضعیت چندان کار سادهای نیست، بهخصوص که بسیاری از نیروهای باتجربه و آگاه از صحنه سیاسی ایران سالهاست که حذف شدهاند و بسیاری از این نیروهای جدید مدیریتی کشور دانش درستی از تحولات منطقهای و داخلی ندارند. از این منظر نگرانیها درباره مسائل مختلف مانند مهاجرت گسترده از کشور، مسئله تورم، اشتغال تحصیلکردهها، فقر گسترده، مسائل صنفی معلمان و بازنشستگان و نارضایتی پرستارها جزئی از مشکلات فراوانی است که در کشور وجود دارد و همه دست به دست هم دادهاند و جامعهای سخت ناراضی را شکل داده است و در بیرون هم باید به مشکلات منطقهای توجه ویژه کرد.
با این وصف شرایط پیچیدهای در پیشروست. به نظر شما دولت ایران باید چه سیاستی را در پیش بگیرد؟
فکر میکنم بهترین کاری که در این دوره رسانههای ما و شخصیتهای فرهنگی ما میتوانند انجام دهند «گفتوگو» است به میزانی که در فضای رسانهای درباره تحولات منطقهای گفتوگو میشود، درباره احزاب قومگرا، گفتوگو شود، اسناد تاریخی بررسی شود و تاریخ شفاهی مورد توجه قرار بگیرد و به نوعی رسانههای کشور به روشنگری غیرمغرضانه، عالمانه، پژوهشی و برآمده از مطالعات عمیق بپردازند به همان میزان افکار عمومی هم تحت تأثیر قرار خواهند گرفت و آگاهی آنها بیشتر خواهد بود، امری که در کشور در دهههای گذشته چندان مورد توجه قرار نگرفته است. بهجز همین آگاهسازی در حوزه عمومی، کار دیگری از دست امثال ما برنمیآید؛ البته باید در نظر داشته باشیم سیر تحولات اسرائیل با حماس، تحولات لبنان و به همین ترتیب تحولات آتی عراق در کنار آنچه توسعهطلبی دولت ترکیه احتمالاً در ماههای آینده خودش را نشان خواهد داد و آمدن ترامپ مجموعاً به نوعی میتواند سیاست منطقهای و داخلی ما را تحت تأثیر خود قرار دهد و باید بیش از پیش در مورد سیاست منطقهای دولت جمهوری اسلامی در دهههای گذشته بهصورت نقادی به ارزیابی بپردازیم و افکار عمومی در این زمینه به جد درگیر این مباحث شوند. شاید این موجب شود سیاستهای عاقلانهتر، مدبرانهتر و جامعتری در پیش گرفته شود و منافع ملی ما تأمین شود. در غیر این صورت، وضعیت منطقه و آمدن ترامپ به اضافه مسائل داخلی میتواند نگرانیهای بزرگتری برای کشور داشته باشد و بر آنها افزوده شود و مشکلات کشور را دوچندان کند.