حمیدرضا عریضی
#بخش_اول
بازرگان فردی خلاق و نظریهساز است. در این مقاله، دو نظریه مهم او بسیار مورد بحث واقع شدهاند: یکی سازگاری ایرانیان؛ و دیگری بینهایت کوچکها، که از اتفاق مکمل یکدیگر به شما میروند.نهتنها این نظریهها مورد بحث قرار گرفتهاند که حتی گرتهبرداری هم شدهاند. ازجمله نظریه بینهایت کوچکها که بدون اشاره به بازرگان مورد محاکات قرار گرفت. نظریه اول او را سختتر میتوان پذیرفت؛ زیرا بهگونهای باید نقطهضعف ملی خود را بپذیریم که کاری دشوار است. از همجواری این دو نظریه با هم گاهی حکم به سازگاری خود بازرگان دادهاند. امری که با واقعیت سخت ناسازگار است؛ زیرا تمام زندگی او با مبارزه با حکومتهای استبدادی گذشت. بازرگان تصور میکرد برای نظریات خود باید استدلالهایی بیاورد. این استدلالها هرچند چارچوب پنداشتی او را شکل میدهد، اما مهمتر از همه یافتههای تجربی است که میتوان از طریق آن صحت استدلالهای او را بررسی کرد. بازرگان استدلالهای خود را در چارچوبهای جغرافیا و ژن شکل میدهد، درحالیکه به نظر میرسد چهارچوب درست برای ارائه این نظریهها، چارچوب فرهنگی است. با این حال در مواردی هم که استدلال نیاز است، او جانب استدلال را فرو میگذارد. مثلاً او که مبنای جغرافیا را برگزیده است ناچار است خصلت بینظمی ایرانیان را به کرتبندی مزرعه کشاورزان نسبت دهد که لازم نمیدیدهاند به آن شکل هندسی بدهند و کاری انجام نمیدادهاند که محتاج دقت در حد دقیقه و ثانیه و میلیمتر و ترازو باشد. بحث او درست است. چون در مصر که رودخانه نیل هر سال طغیان میکرد، کشاورزان مصری ناگزیر میشدند کرتبندی مزرعه را انجام دهند و نیلومتر؛ یعنی سنجش ارتفاع رود نیل از طریق اثر آب بر سطح مدرج کناره آن و قضیه فیثاغورث زاییده همین دوران است. فیثاغورث یک قرن و نیم پیش از دوره سقراط و افلاطون، قضیه مربع وتر را با خود به یونان برد. بین زمان نوشته شدن کتاب بازرگان تاکنون بیش از نیمقرن فاصله است و در مورد خلل و فرج استدلالهای او تا زمان کنونی اندیشمندانی اظهارنظر کردهاند که نیازمند دیدگاههای آنان برای طرح بهتر این موضوع هستیم و در بخش دوم (شماره بعد) به آن خواهم پرداخت. نخست به مفهوم سازگاری در نظریه بازرگان توجه میکنیم.
تعریف واژه سازگاری از نظر بازرگان
از واژه سازگاری چه برداشتی میشود ؟ اگر سازگاری با ساختارهای حاکم و سازگار شدن با روح ایلیاتی و سازگاری با سرنوشت و سازگار شدن با دیکتاتورها و تسخیرکنندگان سرزمینی و سازگار شدن با زبان بیگانه و سازگار شدن و همانندسازی با رهبر پرخاشگر و سازگاری با فرهنگ بیگانه از آن برداشت شود، درک درستی داشتهایم، اما اگر تصور ما از این واژه، سازگاری با افراد عضو گروه (مثلاً همکار) باشد درک نادرستی از آن خواهیم داشت. بازرگان به سازگاری چون سازش یا قدرت برتر و قاهر مینگرد. او در مقابل کسانی که ایرانیان را فرهنگساز میداند، برعکس ایرانیان را فرهنگپذیر میداند. برخی از دلایل این سازگاری چنین است: ایرانیان در مقابل اعراب زبان و فرهنگ خود را فراموش کردند تا جایی که در دربار پادشاهان ایرانی همه به زبان عربی سخن میگفتند و حتی آلبویه که بغداد را تسخیر کردند هم چنان به نام خلفای عباسی خطبه میخواندند و سکه به نام آنان ضرب میکردند. اشکانیان که از نظر زمانی طولانیترین دوران حاکمیت بر ایران را داشتند، حتی پس از استقلال خود را یونانی دوست مینامیدند تا با جانشینان اسکندر همدلی نشان دهند. روح خشن حاکم بر نظام ایلیاتی، همه اعضا ایل را بهصورت کودکانی مطیع درمیآورد که از رهبر ایل همواره اطاعت مطلق میکردند و یکی از دلایل به قدرت رسیدن رهبران ایلی در تاریخ ایران (تا زمان رضاشاه) همین اطاعت تا لحظه مرگ بود. تنها چیزی که افراد ایل را به هم پیوند میداد همین نوع اطاعت بود که انگیزه محرک آن ترس بود. همه این عوامل سبب شد از همان آغاز نوع حکمرانی در جامعه ایران دیکتاتوری باشد. افرادی که با نظریه بازرگان مخالفاند استدلال میکنند ایرانیان دو انقلاب مشروطه و جمهوری اسلامی را در مقابل حاکمان زمان انجام دادهاند و این با سازگاری با حاکمان در تضاد است. همچنین آنها در کارهای گروهی ضعیف هستند و این نشان میدهد که آنها سازگاری ضعیفی دارند . به این نقدها در بخش دوم مقاله (شماره بعدی) پاسخ خواهم داد. فعلاً به برخی از تضادهای درونمتنی اثر او خواهم پرداخت که گاهی انسجام مطالب او را بر هم میزند. به این ناهماهنگیها اشاره میکنیم و سعی خواهیم کرد آنها را توضیح دهیم.
برخی ناهماهنگیها در سازگاری ایرانیان
بازرگان بسیار پرکار بود و شمار تألیفات او نشان میدهد که او در زندان و خارج از زندان همواره در حال نوشتن بود. به نظر میرسد او فرصت بازگشت مجدد به آثار خود و تنقیح آنان را نداشته است. گاهی نوشتههای او شامل چیزهایی است که در همان لحظه به ذهنش میرسیده است؛ بنابراین در نوشتههای او گاهی ناهماهنگیهایی به چشم میخورد. مثلاً درحالیکه کشاورزان را فردگرا میخواند، بلافاصله مینویسد یک روح همبستگی و همکاری در دهات باقی مانده که شهرها از آن محروماند. ناگفته پیداست که این دو گزاره با هم در تناقض است. بازرگان نمیتوانست در آن زمان این تناقض را توضیح دهد. امروزه میدانیم که هرگونه اجتماعی نوعی پیوند به وجود میآورد. دو نوع پیوندی که در ادبیات سرمایه اجتماعی وجود دارد و به پیوند درونگروهی ۱ و پیوند بین گروهی ۲ مشهور شده است. هنگامیکه او مینویسد ده ایرانی، جامعهای مستقل و منزوی و تکافتاده به خود است و آن را بلافاصله پس از این جمله میآورد که یک روح همبستگی و همکاری در دهات باقی مانده که شهرها از آن محروماند، درواقع از پیوند درونگروهی سخن میگوید. اثر او بهعنوان مقالهای بر ترجمه کتاب روح ملتهاست و بازرگان در صدد توضیح این امر است که چرا در این کشور پیوند بینگروهی وجود ندارد. درواقع حتی در دو بخش بالا سر و پایین سر یک ده پیوندی دیده نمیشود. بازرگان در مخالفت و پروبلماتیکسازی این تصور که ایرانیان در مقابل بیگانگان مقاومت فرهنگی و مدنی داشتهاند و از فردوسی دلیل میآورند بدون اینکه توجه کنند که دربار غزنویان شروع یک استقلال فرهنگی در زبان فارسی است و مقاومت در اینجا هم از دربار سلطان مسعود آغاز شده است، چنین مینویسد: « وقتی ملتی بهطور جدی با دشمن روبهرو نشود و تا آخرین نفس نجنگد و بعد از مغلوب شدن مخالفت نکند. تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی را بپذیرد، اعراب که آمدند، کمر خدمت برای خلفای عباسی ببندد، در مدح سلاطین ترک قصاید آبدار بگوید غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور شود، نمیتوان گفت که آن ملت مقاومت فرهنگی و مدنی داشتهاند».
ایرانیان فرهنگپذیر بودهاند یا فرهنگساز؟
درواقع ایرانیان فرهنگ اعراب را پذیرفتند و به تعالی بخشی به فرهنگ اسلامی و در رأس آن صرف و نحو زبان عربی پرداختند. در دربار شاهان سامانی کلمهای فارسی سخن گفته نمیشد. هنگامیکه حسین منصور حلاج به اصفهان آمد دریافت که مردم آن دیار زبان فارسی را درنمییابند. ملتی که در مقابل تهاجم بیگانگان مقاومت فرهنگی و مدنی میکند این کار را با آفرینش فرهنگ انجام میدهد. اگر بپذیریم که ایرانیان در مقابل این تهاجمات دستاوردهای تمدنی عظیمی داشتند که اصالت فرهنگی ایرانی داشت میتوانیم از این مقاومت فرهنگی سخن بگوییم. درواقع این دستاوردها فلسفه و عرفان بودند که هیچکدام محصول ایرانی نبودند. فلسفه از غرب و عرفان از شرق به ترتیب از یونان و چین وارد ایران شد. در دوره اشکانیان یونانی دوست فلسفه و در دوران حمله مغول ایرانیان عرفان را پذیرفتند و هر دو توانست به ایرانیان کمک کند تا در عین سازگاری با فاتحان سرزمین خود، تناقضهایی را حل کنند. نقش مثبت عرفان که با شمنیزم چینی و مغولها وارد ایران شد جنبههایی از تسامح و رواداری را ایجاد کرد که پیش از آن درفقه اسلامی که سبب ساز مرگ افرادی چون سهروردی گردید، وجود نداشت. پذیرش فلسفه یونانی اشکانیان را به میراثی موجه ساخت که توانستند ضمن سازگاری با یونانیان (آنان خود را به یونانیدوست ملقب کرده بودند) و تفکر آنان، زمینه را برای تفکر در جامعه خود ایجاد کنند.
بازرگان بهدرستی برفرهنگ ایلیاتی و نه ملی در ایران تاکید میکند. آن ملاط اجتماعی که یک ملت را میسازد در ایران بعد از اسلام وجود نداشت. درواقع این مفهوم فقط مورد توجه فردوسی بوده است که سعی می کند با بازگشت به اساطیر آن را فراخوانی کند، لیکن حتی در زمان ما نیز این شاعر حکیم، سخت غریب است. (در این مورد در بخش دوم مقاله توضیحات مفصلتری ارائه خواهم داد) اولین بار در دوره صفویه، سلطانسلیم ظالم، نقش قابله فرهنگ ملی را ایفا میکند. شاهاسماعیل خود را رهبر ایل و نه ملتی به نام ایران میدانست. هنگامیکه سلطانسلیم برای تحریک شاهاسماعیل به جنگ او را پادشاه ایران نامید آن طور که در تاریخ کمبریج هم آمده است شاهاسماعیل از اطرافیان خود پرسید ایران کجاست؟ او فقط ایل را میشناخت.
آیا سازگاری از نظر بازرگان صرفاً پدیدهای منفی است؟
بازرگان البته این ویژگی ایرانیان را همواره منفی تلقی نمیکند. او تنها سعی میکند پدیده سازگاری را توضیح دهد او در مورد فرهنگپذیری قائل به دشمنی با بیگانگان نبود و راهحل میانهای را توصیه میکرد. او غایت سازگاری را منفی نمیدانست بلکه باور داشت که سبب بقای ایرانیان شده است. درواقع از نظر بازرگان این مهمترین جنبه مثبت در میراث سازگاری ایرانی است. عباس امانت در قبله عالم همین ویژگی سازگاری ایرانی را در ناصرالدینشاه تا حدی سبب آن میداند که ایران برخلاف مصر و هند، دو تمدن بزرگ همارز ایران مستعمره نشود. به نظر راقم این سطور سازگاری ایرانی بیش از همه به روانشناسی ایرانیان مربوط است و ناگزیر به تبعیت از صفات روانشناسی آن را باید یک عامل بزرگ نامید که دارای زیرمقیاسهایی است که یکی از آنها «در سایه بزرگان نشستن» است. این واژه توسط خود بازرگان به کار رفته است. این طرز فکر از همان بقایای روح استبداد و میل در سایه بزرگان نشستن است. درصورتیکه در دموکراسی به ملت یعنی به فرد و جمع افراد اهمیت داده شده و با اعطای آزادی و تأمین مساوات، توجه به عناصر بینهایت کوچک اجتماع دارند (بینهایت کوچکها و سه مقاله دیگر، ۱۳۴۳). بازرگان میل در سایه بزرگان نشستن را روح استبداد میداند. این همان پروژهای است که بازرگان سعی میکند فرد را از استبداد اکثریت در سازمانهایی از قبیل حزب توده برهاند. این ایده سازگاری را قبل از بازرگان منتسکیو از زاویهای دیگر موردتوجه قرار داده است او قضاوت در مورد دیگران از روی لباس آنها را هجو کرده است. قهرمان ایرانی او در پاریس طی نامهای که به دوست خود در ازمیر (ترکیه) مینویسد، قضاوت مردم فرانسه در مورد ایرانیان را از روی لباس آنها میداند که با مردم پاریس متفاوت است و وقتی او تصمیم میگیرد لباس خود را مانند مردم پاریس کند توجه به او کم میشود. سؤالی که پیش میآید این است که چه ویژگی یک فرد را بیش از همه ایرانی میکند و پاسخ قدرت سازگاری اوست. مهمترین جزء این سازگاری که بازرگان به آن توجه نشان داده سازگاری با قدرت است. در مورد علت فاعلی اما او کاملاً در مقابل نظریه سازگاری موضع میگرفت. او جامعه را به شجاعت و مقاومت در برابر دیکتاتوری فرامیخواند. از دید او پروژه ایلیاتی بهخصوص از دوره اشکانی به بعد همواره در تاریخ ایران ظهور داشته است. در این منظر چون ایل معمولاً دور از رودخانههای بزرگ بود و در ایران خشکسالی زیادی وجود داشت محصول کشاورزی دیم بود و ناگزیر رویکرد قضاقدری را در ایرانیان تقویت میکرد. مؤید رویکرد بازرگان را محمدعلی موحد آورده است آنجا که نشان میدهد یک غیرایرانی (سلطان محمود غزنوی) برای نخستین بار در دربار خود زبان ایرانی را بر زبان عرب برتری داد و اوج شکوفایی زبان ایرانی مربوط به همین دوره تاریخی است.
رابطه جامعه منزوی و تکافتاده با کاهش هوش اجتماعی
این در سایه بزرگان نشستن از روابطی که در ایل وجود داشت و کاملاً سلسله مراتبی بود، ناشی میشد. روابط در روستاها نیز همینگونه بود و در شکل شهر هم معمولاً همان روستائیان بودند که به شهر آمده بودند و مانند امروز یکی از دلایل مهم آن خشکسالی بود. وبر نشان داده است که در همه جامعهها، راههایی که مردمان منابع مادی را به دست میآورند، با مقرراتی کنترل میشود که زمینه آن نهادهایی است که افراد در آنها زندگی میکنند از آنجا که در ایران منبع بر اساس ویژگیهایی انتسابی (نزدیکی به رهبر ایل) تخصیص و سنت تعیینکننده استفاده از این منابع بود. هیچگاه روابط ارگانیک در جامعه ایران شکل نگرفت. اجازه دهید در اینجا به این موضوع بپردازیم که سازگاری ایرانیان را بهصورت یک مفهوم فرهنگی در نظر بگیریم. این سازگاری به جغرافیا ربط دارد که جامعهای منزوی و تک افتاده میسازد. این جامعه به جغرافیا و فرهنگ، هر دو ربط دارد و اتفاقاً به پیشرفتهای جدید علمی مربوط میشود که ژوزف هنریش در دو کتاب مهم خود (۲۰۱۶ و ۲۰۰۴) که دانشگاه پرینستون و آکسفورد چاپ کرده است به آن اشاره کرده است. جامعه منزوی و دورافتاده او، تاسمانی است که در اثر یک رویداد جغرافیایی رابطه با استرالیا را در ۱۴ هزار سال پیش از دست داد. مطالعات انسانشناسی بر روی میراث باستانی آنها، نشان داد که حدود صد هزار سال قبل آنها مهارتهای اجتماعی خیلی بیشتری داشتهاند و همه اینها را بهتدریج از دست دادهاند و هوش اجتماعی آنها کاهش یافته است. این بسیار مشابه تصویری است که بازرگان از این جوامع منزوی و تکافتاده و کاهش هوش اجتماعی آنان ترسیم کرده است. بارزترین نماد کاهش هوش اجتماعی این جوامع، ناتوانی در برساخت مفهوم دولت –ملت است
بهسوی ترسیم یک جامعه سازگار با قدرت حاکم
درست است که تصویری که بازرگان از ایرانیان میسازد بسیار منفی است؛ اما اگر آن را در کلیت خود درک نکنیم نخواهیم توانست توضیح دهیم که چرا این جامعهای که در آن سازگاری اینقدر مهم است. چراگاهی نتایج مثبت و گاهی نتایج منفی به بار آورده است. اجازه بدهید این باریک تصویر همهجانبه از نظریه او مطرح کنیم که قطعات پازل آن تکمیل شده باشد. سعی کردهام متناسب با نظریههای مختلف نشان دهم که بازرگان میخواهد اندیشههای محوری را در نظریه سازگاری خود پروبلماتیک کند؛ یعنی نشان دهد که مثلاً همواره چنین نیست که ایرانیان همواره زبان ملی خود را حفظ کردهاند. جنبه پروبلماتیک آن جایی است که این جملات محوری منفی میشوند.
علت | بعد | اندیشهمحوری پروژهای که پروبلماتیک میشود | ایده بازرگان/ جنبه مثبت | ایده بازرگان/ جنبه منفی | مفهوم مرکزی | |
صوری | فرهنگ | فاصله قدرت | رابطه رهبر ایل با افراد ایل مبتنی بر اطاعت | این اطاعت در زمان پیروزی ایل به حکومت مستقل ایران منجر شده است. | این اطاعت در زمان محاق ایل به پیروی شدید از حکومتهای بیگانه منجر شده است. | نظریه هافستد۱ |
جمعگرائی
فردگرائی |
فردگرایی ـ این فردگرایی تحت تأثیر خشونت در ایل است | این فردگرایی به همکاری بین افراد در مواقعی است که رهبری منجر میخواهد | این فردگریی منجر به عدم پیوند بین افراد هنگامی است که قدرت در دست ایل نباشد | |||
زبان ملی | ایرانیان همواره زبان ملی خود را حفظ کردهاند | در زمان پیروزی ایل، به تبدیل شدن زبان ایل به زبان استاندارد منجر شده است. | از دست دادن زبان ملی درنهایت همرنگی با قوم غالب | نظریه ویگوتسکی۲ | ||
مادی | ویژگی اعضا | رابطه افراد با رهبر گروه بهگونهای که سرنوشت قضا و قدری آنان اطاعت از رهبر ایل است | در زمانی که رهبر ایل تصمیم درستی میگیرد این اطاعت به نتایج مثبت میانجامد. | هیچ گونه انتقادی از رهبر ایل پذیرفته نیست. | دیکتاتور خوب | |
رهبری | ایلیاتی | ایلیاتی اما همراه با همانندسازی با پرخاشگر | جواد طباطبایی: به دلیل این تفکر امتناع تفکر پیش میآید. | عقده ادیپ۳ | ||
انسجام اجتماعی | مفهوم ملت وجود ندارد. | هویت ایلیاتی بهجای هویت ملی وجود دارد | مفهوم دولتـ ملت | |||
نظام جانشینی
|
نظام جانشینی مبتنی بر خشونت است. | همایون کاتوزیان: به همین دلیل ایران جامعه کوتاهمدت است | خشونت جابهجا شد | |||
فاعلی | انگیزه محرک | ترس | ترس بهتر از شجاعت، جامعه را حفظ میکند | فقدان شجاعت نظریه بقا | ||
حکمرانی | دیکتاتوری خوب | حتی وقتی حاکم دیکتاتور خوب نباید انتظار پیشرفت داشت، چون جامعه با دیکتاتور رشد نمیکند. | دیکتاتور خوب | |||
جامعهشناسی ایرانی | ایرانیان فاعل سرنوشت خود بودهاند | ساختار علت فاعلی | ساختار/عاملیت | |||
غائی | دستاورد | ایرانیان با فرهنگ غنی خود جوامع دیگر را وادار کردهاند فرهنگ آنها را بپذیرند. | از نظر بازرگان ایرانیان برعکس پروژه عقل سلیم، همواره تحت تأثیر فرهنگهای دیگر قرار گرفتهاند. | زوال اندیشه در ایران | ||
نیروی مؤثر بر سرنوشت ادراکشده | ایرانیان همواره سرنوشت خود را شکل دادهاند. | به دلیل فرهنگ کشاورزی در فرهنگ، زبان و تفکر جنبه قضا و قدری حاکم است. | سعیدی سیرجانی، بهخصوص پس از اسلام مردم قضا و قدری شدهاند. | زوال اندیشه در ایران | ||
تفکر در مورد سرنوشت | ایرانیان بهخصوص با توجه به گرایشهای معتزلی معتقد به اختیار بودهاند. | اندیشههای عرفانی همواره از دل تفکر اشعری برآمده است. در شکل مثبت فرهنگ خود را پدید آورده است. | پذیرش سرنوشت هر چند تسکین موقتی بر آلام مربوط به هجوم بیگانگان است، اما در عقبماندگی سهم دارد. | جبر و اختیار | ||
ارزش اعضا بهصورت انفرادی | در سایه بزرگان نشستن | صفر/ بازرگان با ایده بینهایت کوچکها آن را تعالی میبخشد | اگر بهصورت بینهایت کوچک درآید تبعات منفی آن کاهش مییابد. | بینهایت کوچکها |
باید توجه کرد که از دو عامل فرهنگی؛ یعنی فاصله قدرت و جمعگرایی و فردگرایی اولی کاملاً به ویژگیهای تاریخی و پیشینی مربوط است و در طول زمان ساخته شده است. درحالیکه فردگرایی- جمعگرایی ویژگی است که قابل آموزش میباشد آن چیزی که مهندس بازرگان تحت عنوان نظریه سازگاری ایرانیان میگوید درواقع دو عامل فرهنگی فاصله قدرت و جمعگرایی -فردگرایی است. این عوامل فرهنگی توسط دانشمند برجسته روانشناسی اجتماعی یعنی جرارد هندریک هافستد متولد ۱۹۲۸ تعریف شده است که همراه با عوامل فرهنگی دیگر ویژگیهای فرهنگی هر ملتی را با آنها تعریف میکند. این ویژگیهای دیگر بهخصوص سه بعد دوگانه مردانگی/ زنانگی، گرایش به کوتاه مدت/ گرایش به بلندمدت و خویشتنداری/ ناخویشتنداری است. ایرانیان علاوه فاصله فرهنگی بالا دارای ویژگی فردگرایی و مردانگی و گرایش به کوتاهمدت و ناخوشیتنداری میباشند. ویژگی فردگرایی آنها به خصوص با این ویژگی در کشورهای پیشرفته چنانکه بعداً خواهم گفت متفاوت است. ویژگی گرایش به کوتاهمدت آنان را دکتر همایون کاتوزیان در نظریه جامعه کوتاهمدت خود مشهور ساخته است که بحث مستقلی میطلبد. در عین حال ایرانیان موفقیت خود را به عوامل بیرونی نسبت میدهند و این چیزی است که آنها ناخویشتندار میسازد. مهندس بازرگان خود در تفسیر نظریه خود گرایشی ناخویشتندارانه نشان میدهد زیرا دلیل فرهنگی فاصله قدرت را در دو عامل جغرافیا و نژاد قرار میدهد که البته ما ناگزیر به این نوع جغرافیا و این نوع نژاد پرتاپ شدهایم و در آنها اختیاری نداریم این یک عیب عمده در تفسیر اوست که امید به تغییر را از میان میبرد. عریضی (۱۳۸۴) در پژوهش خود که در سازمان مدیریت صنعتی ارائه شده نشان داده در بین جامعه کارگران صنعتی ایران فاصله قدرت بالا و فردگرایی نیز بالاست. بسیاری از افراد این دو عامل متعامد و مستقل را بهصورت یک عامل فهم میکنند و میپرسند ایرانیان حتی زیر بار یکدیگر نیز نمیروند و با یکدیگر سازگار نمیشوند چگونه است که آنها زیر بار یک قدرت بیگانه سر خم میکنند. در پاسخ باید گفت که ایرانیان هم به زیر بار بیگانگان سر خم کردهاند و هم قدرتهای مستبد داخلی را اطاعت کردهاند. نمایانگر آن در پیش از اسلام حکومت اشکانیان است که همواره خود را یونانیدوست نامیدند و این در حالی بوده است که آنها پس از دوره کوتاه هشتاد ساله سلوکیه در طول نزدیک به پنج قرن بعدی نباید از آن بیمناک میبودهاند. از طرف دیگر این دو عامل در تحلیل عاملی در پرسشنامههای مختلف در فرهنگهای مختلف همواره متعامد؛ یعنی مستقل از یکدیگر بودهاند. اجازه بدهید در مورد فردگرایی در میان ایرانیان توضیح بیشتری بدهم فردگرایی عاملی است که به مرور زمان و بر اثر آموزش برساخته میشود و مفهوم مدرن است که با کار جمعی که نیازمند محیطهای کاری جمعی است پیوند دارد. السون۴ (۲۰۰۸) شش عامل مهم کار جمعی را به ترتیب ساختدهی،۵ هدایت همکاران،۶ به اشتراک گذاشتن اطلاعات مربوط به وظیفه،۷ حمایت از همکاران،۸ نظارت بر عملکرد همکاران۹ و سهم فردی در توزیع کار۱۰ میباشد همه این ویژگیها از الزامات محیط کاری در عصر مدرن است و به راحتی قابل آموزش است. الیوت ارونسون در پژوهش خود بر روی گروهی از کودکان به بازی دورچین نشان داد که چگونه میتواند این ابعاد را در تمرینهای مختلف به آنها یاد داد. در صورتی که فاصله قدرت یک امر نهادینهشده در جامعه ایرانی است که در زمانهای طولانی شکل گرفته و تقویت شده است و میتوان آن را به همان گونه که بازرگان توصیف کرده است، زاییده محیط ایلی دانست. در جدول سه زیر بعد معروف آن که توسط هافستد تعریف شده را در استدلالهای بازرگان بازسازی کرده و در جدول زیر نمایش دادهایم.
جامعه ایلیاتی | نتیجه | |
فاصله قدرت | مشروعیت قدرت بر اساس ملاکهای خیر و شر نیست | سازگاری با قدرت |
سلسلهمراتب به معنی نابرابری وجودی است | نابرابری وظایف بهصورت تقسیم کار درک نمیشود که برای سهولت انجام کار است | |
به زیردستان گفته میشود چه کاری باید انجام دهند | در هیچ موردی با زیردستان مشورت نمیشود. سازگاری ایرانی در این مفهوم یعنی اینکه زیردستان فقط باید اطاعت کنند. | |
به صلاحدید رهبر ایل افرادی برای کارها منصوب میشوند | تغییر افراد مهم در جامعه فقط پس از تغییر رهبر ایل صورت میگیرد |
چنانکه دیده میشود. نظریه دیکتاتوری خوب اندیشهمحوری است که به نوع حکومت در جامعه ایران نسبت داده شده است ارسطو و گزنفون این واژه در مورد حکومت کورش کبیر و پادشاهان هخامنشی به کار برده است. بازرگان با این واژه شدیداً مخالفت میورزد. او برای نفس آزادی اثر فوقالعادهای قائل است و درواقع منظور از بینهایت کوچک او در عین حال مردمانی هستند که هرچند بینهایت کوچک به شمار میآیند، اما با توجه به بسامد زیاد آنان نیروی قابلتوجه هستند. این ایده به شکل ریاضی در آثار نیوتن و لایبنیتز و در مفهوم مشتق و حساب دیفرانسیل زاییده شده است و با ارجاع به این مفهوم، بازرگان سعی دارد نشان دهد که بینهایت کوچک صفر نیست. درحالیکه در افراد ساکن ایل آنها تحقیقاً صفر میباشند. بازرگان با اشارهای مستقیم به حکومتهای دموکراسی که افراد جامعه خود را تعالی میبخشند، تصور میکند که میتوان ارزش افراد بهصورت انفرادی را نه به دلیل در زیر سایه بزرگان نشستن آنها، که در ایل نقش محوری دارد بلکه به دلیل وجود خود آنان دانست. برترین عامل در علتهای مادی سازگاری ایرانیان که در نظریه بازرگان وجود دارد، نظام جانشینی است که در ایل از هیچ قاعدهای بهجز اراده رهبر ایل تبعیت نمیکند. حکومتها در غرب بر مبنای نخستزادی جانشین خود را انتخاب میکردند. نخستزادی؛ یعنی فرزند ارشد پسر و در غرب مبنای جانشین، در صورت وجود، بوده است. حکومت در شرق و ازجمله ایران هرگز از این قاعده تبعیت نکرده است. مثالهای معروف آن چنگیز در چین و فتحعلی شاه در ایران و همچنین امام صادق (ع) میباشند که هر سه تصمیم گرفتند، فرزند چهارم خود را بهعنوان جانشین انتخاب کنند. هرچند بازرگان به این مسئله اشاره ضمنی دارد اما کاتوزیان آن را به شکلی عمیق گسترش میدهد و نشان میدهد دلیل کوتاهمدت بودن جامعه ایران که بعد فرهنگی سوم علاوه بر فاصله قدرت و فردگرایی است، کوتاهمدت بودن جامعه ایران است. رهبری در جامعه ایلیاتی بهگونهای اعمال میشود که افرادی که در مراتب پایینتری قرار دارند، به دلیل وحشت از مخالفت با رهبری ایل همانندسازی میکنند. این همانندسازی خلاقیت و تفکر را از میان میبرد. جواد طباطبایی بهصورت مفصل به این موضوع پرداخته است. باید توجه کرد که بازرگان نظریهای درست را مطرح میکند، اما در بسیاری از موارد از دلایل درستی برای بیان آن استفاده نمیکند.■
پینوشت:
- Gerard Hendrik Hofstede
- Vigotsky
- Odip
- Olson
- Initiating Structure
- Peer Leadership
- Sharing Task Information
- Backup Relief
- Monitoring Performance
- Individual Contributions to workload distribution
منابع:
– Joseph Henrich (2016).The secret of Our success: How culture is driving human evolution Domesti cating our Species and making us smarte, princeton University Press
– Joseph Henrich (2004). Founda tions of human sociality economic experiments and ethnosraphic evidence from fifteen small scale societies, oxford University press