گفتوگو با اللهکرم میرزایی
مرتضی نیساری: بیش از یک قرن از کشف نفت در ایران میگذرد و از آن پس این ماده سیاه بدبو نقش مهمی در اقتصاد ایران بازی کرده است. گروهی برآناند همزمان با این اکتشاف مشکلات این کشور هم شروع شد و پای کشورهای استعمارگر را به این کشور باز کرد و برخی نیز معتقدند این نعمت خدادادی است و باید از آن در راه توسعه و پیشرفت کشور استفاده کرد. برای بررسی این موضوع پای صحبتهای دکتر اللهکرم میرزایی، عضو هیئتعلمی بازنشسته دانشکده نفت و مدیر اسبق روابط بینالملل وزارت نفت، نشستهایم.
سؤال اول را با ذکر خاطره شروع میکنم. در زمان جنگ عراق علیه ایران من در شهر اندیمشک، یکی از شهرهای استان خوزستان که جزو مناطق جنگی بود ساکن بودم، هر وقت شهر مورد حمله هوایی یا موشکی ارتش عراق قرار میگرفت مرحوم مادرم دستهایش را بهسوی آسمان بلند میکرد و میگفت خدایا چی میشد این چند قطره نفت را نداشتیم تا این همه عذاب نمیکشیدیم. آقای دکتر! نفت برای کشور ما نعمت است یا دردسر؟
نشان دادن یا اثبات همبستگی بین نفت و نابختیاریهای ملی ما نه ممکن است و نه معقول. مایه بدبختیهای ما نفت نیست. نمیتوانیم بگوییم اگر نفت در سرزمین ما کشف و استخراج نمیشد ما از عارضههای نکبت و نقمت رسوب ملی در تاریخ بری و مصون میماندیم. نفت هم مانند سایر کانیها بهعنوان یک کانی ارزشمند میتواند در خدمت توسعه و ارتقای سطح زندگی انسان مورد بهرهبرداری قرار بگیرد. همانطور که در مورد کانیهای دیگر مثل مس و فولاد و آلومینیم قضاوت میکنیم و آنها را نعمت و ثروت ملی میدانیم، نفت هم یک نعمت و برکت است و داشتن آن بدون هیچ قیدی و شرطی یک مزیت به حساب میآید. مضافاً آنکه نقش و جایگاه نفت را بهعنوان یک مؤلفه تمدن کنونی جهان، در مقایسه با سایر معادن یا ذخایر تحت الارضی باید برجسته بدانیم. برای اینکه این برجستگی و اهمیت آن بهتر مفهوم شود یک مقایسه گذرا بین نفت و سوختهای غالب پیش از عصر نفت انجام دهیم تا جایگاه نفت در توسعه تمدن کنونی بشر بهتر درک شود.
پیش از آنکه نفت بهعنوان یک ماده اولیه انرژی جایگاه غالب را در سبد انرژی کشورها پیدا کند. کشورها برای تولید انرژی از چوب و هیزم در کاربردهای خانگی و تجاری استفاده میکردند و برای مصارف صنعتی و حرفهای زغالسنگ جایگاه برتر را داشت. نخستین تفاوت نفت و سوختهای سنتی، پاکیزگی و تمیزی آن و به بیان بهتر کمتر آلاینده بودن آن بود. دومین مزیت نفت به ملاحظات زیستمحیطی مصرف فرآوردههای نفتی مربوط میشود. نفت از همان بدو استخراج تا مصرف، در یک شبکهای از مخازن و لولهها انباشته و منتقل میشود و این ویژگی امکان ذخیرهسازی و انتقال آن در مقیاس کلان را میدهد. اگر ادعا شود که توسعه تمدن ماشینی کنونی محصول بهرهبرداری و تولید انبوه نفت بوده سخن گزافی نیست؛ البته ما داوری خود را در مورد آثار جانبی و نامطلوب تمدن ماشینی خواهیم داشت و تبعات ناخوشایند آن را توجیه نمیکنیم، اما به قوت میتوانیم بگوییم با نفت میشد به گونهای مناسبتر و سازگارتر با زیستبوم بشر برخورد کرد. نکته دیگر که در اینجا باید مطرح شود این است که چه کسی نفت را مدیریت میکند. ادارهکنندگان و بهرهبرداران از این نعمت کجای تاریخ ایستادهاند و حوالت تاریخی آنها چه بوده است. نفت در سال ۱۹۰۸ میلادی (۱۲۸۷ شمسی) در آغازین سالهای سلطنت مظفرالدین شاه قاجار کشف شد؛ البته در دوران صفویه نفت در باکو در سال ۱۵۹۳ میلادی در عمق ۳۵ متری کشف و استخراج شده بود، اما تولید صنعتی و انبوه نفت در ایران با حفر نخستین چاه در دره خرسون (میدان نفتون) در مسجدسلیمان در سال ۱۲۹۰ شمسی با تولید روزانه ۵۰۰ بشکه آغاز شد. ما، یعنی مردم ایران، در این رخداد چه جایگاه و نقشی داشتیم؟ هیچ، کولیگری، یعنی کارگری در پایینترین سطوح، مثل نگهبانی، حمل لولهها و تجهیزات و در سطوح بالاتر، گرفتن حقالسکوت یا باج توسط خوانین بختیاری به خاطر تأمین امنیت کنسرسیوم دارسی. عقبماندگی وحشتناک در همه عرصههای سیاسی، اجتماعی و تکنولوژیک و از همه مهمتر غفلت و ناآگاهی از وضعیت دانش و تکنولوژی در جهان مانع از آن میشد که ایران بالاستقلال بتواند در زمینه استخراج معادن و مخصوصاً استخراج و بهرهبرداری از مخازن نفت اقدام کند. پس از جنگهای جهانی، نفت به سوخت غالب تبدیل شد و وجود آن موجب رشد انفجارگونه صنایع خودروسازی و هوانوردی شد. ما در این دوران، نه شناخت و آگاهی لازم را از شرایط کلی جهان داشتیم و نه درکی از صحبتهای جایگاه نفت در آینده تکنولوژی و ظرفیتهای بوروکراتیک و تکنوکراتیک در کشور. گرچه نفت بهانه و دستآویز بسیاری از نامرادیها در تاریخ یکصدوبیستساله اخیر کشور شده، اما منشأ بدبختیها و نامرادیها و نابسامانیها را باید در جای دیگر ریشهیابی کرد، نه در خود نفت. اگر ما دستآویز مطامع و مداخلات قدرتهای فائقه در این دوران شده بودیم، علت و دلیل آن انحطاط گستردهای بوده که طی سه قرن اخیر تاریخ بدان گرفتار بودیم. ما دچار نوعی گسترده و عمیق ازخودبیگانگی ملی شده بودیم. کما اینکه هماکنون نیز وجوهی از این مسخشدگی در حیات ملی ما حضور دارد و حامیان این پدیده شوم با ادعای برتری اعتقادی و فرهنگی نسبت به جهان پیشرفته خزف را به جای خرمهره روانه بازار کردهاند. هرچند خریداری برای آنها پیدا نمیشود. پس منشأ دردسرها و گرفتاریهای ملت ایران، در این دوره طولانی نفت نبوده، بلکه نوع تعامل ما بهعنوان یک ملت-دولت با این ماده و صنعت عظیم آن بوده است. ما نفت داشتیم، اما صلاحیت نداشتیم، دیگران نفت نداشتند، اما صلاحیت داشتند. منظورم از صلاحیت، تواناییهای علمی و تکنولوژیک و مهمتر صلاحیتهای اخلاقی و مدیریتی است. منشأ مشکلات را باید در همان حوالت تاریخی ما در این دو سه قرن اخیر جستوجو کرد. دو سه قرنی که طی آنها ما به خواب غفلت فرو رفته بودیم، ولی غرب از خواب غفلت بیدار شده بود و برای بهبود حیات خود کسب صلاحیت و احراز هویت میکرد.
اوایل انقلاب برخی شعار اقتصاد بدون نفت میدادند؛ البته هنوز هم برخی به این امر معتقدند. شما با این شعار موافق هستید.
در جهان و مخصوصاً آن بخش از جهان که اقتصادهای رشدیافته دارند و جوامع توسعهیافته هستند، اصل بر آن است که بخش عمومی؛ یعنی دولت و مجموع سازمانها و دستگاههایی که عهدهدار بهداشت و درمان و امنیت داخلی و خارجی و آموزش و پرورش و قضا هستند از محل درآمدهای مالیاتی (اعم از مالیات و عوارض) تأمین مالی شوند. بهعبارت دیگر، بخشی از حاصل کار ملت که تحت عنوان مالیات اخذ و در خزانه دولت جمعآوری میشود منبع تأمین هزینههای عمومی و دولتی است؛ یعنی بودجه جاری دولت تماماً متکی به مالیات و احیاناً درآمد حاصل از سود شرکتهای دولتی است؛ البته این رویه همواره بهصورت متوازن هزینههای دولتی و عمومی را تأمین نمیکند و بحث کسری بودجه و تأمین منابع جبران این کسری بودجه موضوعی مزمن است. مثلاً اگر کشوری مثل ایالاتمتحده را در نظر بگیریم، بودجه دولت فدرال همواره با کسری قابلملاحظهای مواجه بوده است. راهکاری که دولت آن کشور همواره در پیش گرفته، استقراض از مؤسسه داخلی و انتشار اوراق قرضه و وامهای خارجی است. کار بدان جا رسیده که مجموع بدهیهای دولت، اعم از داخلی و خارجی بالغ بر ۳۴ هزار میلیارد دلار شده و همچنان شتابان در حال افزایش است؛ و این در حالی است که تولید سالانه ناخالص داخلی امریکا (GDP) در حدود ۲۸ هزار میلیارد دلار است. نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی در حدود ۱۲۷ درصد است، اما چون دلار پول یا ارز غالب در اقتصاد جهان است و به احتمال قوی به دلیل نیاز کشورهای وامدهنده یا دارندگان اوراق قرضه خزانهداری هیچگاه برای وصول مطالبات خود به دولت امریکا هجوم نمیبرند، دولت امریکا نسبت به این موضوع نگرانی ندارد و تنها حفظ موقعیت مسلط دلار را در مبادلات جهانی وجهه همت خود ساخته است. از طرف دیگر طلبکاران از دولت امریکا نهتنها انگیزهای برای فروپاشی اقتصاد امریکا ندارند، بلکه عمدتاً به دو دلیل خواهان بقا و شکوفایی اقتصاد امریکا نیز هستند؛ زیرا بزرگترین طرف تجاری اقتصادهای بزرگ جهان، اقتصاد امریکاست. بهعنوان مثال، اقتصاد چین اگر بازار امریکا را از دست بدهد، خودش نیز دچار رکود عمیق خواهد شد. سایر کشورها نیز روشهای مختلف یا ترکیبی از چند روش را برای جبران کسری بودجه در پیش میگیرند، اما و هزار اما آنها بهندرت فروش دارایی و ثروتهای ملی را که خدادادی است بهعنوان راهحل تأمین کسری بودجه درنظر میگیرند. نفت یک عطیه و نعمت خدادادی است. هیچ انسان عاقل متعارف چه رسد به اینکه اقتصاددان هم باشد، فروش ثروت ملی را راهکار تأمین مالی کسریهای بودجه جاری دولت نمیداند، اما در مورد خودمان، به هر حال طی حدود ۱۲۰ سالی که از کشف و استخراج نفت در ایران میگذرد و تماسها و ارتباطات با جهان بهصورت مضاعفی گسترش یافته است و همه آحاد ملت آرزوی نوسازی کشور و شرایط زیست بهتری را در سر میپرورانند، نیازهای ما به کالا و خدمات بهطور کلی افزایش یافته است، اما متناسب با آن اقتصادمان توسعهنیافته و تولید ملی افزایش نیافته است. اگر مروری گذرا بر دولتهایی که در این ۱۲۰ سال اخیر روی کار آمدهاند داشته باشیم، درمییابیم که ویژگی بارز آنها ناکارآمدی و عوامگرایی یا پوپولیستی بودن آنها بوده است. همواره به دنبال رفاه کاذب بهمنظور تداوم بقای خود در قدرت بودهاند، به همین خاطر به نفت همچون ابزاری برای ارضای نیازهای جاری یک جامعه نوگرا و تأمین تداوم سلطه نظام حاکم نگریسته شده است. ما امروزه به درآمدهای نفتی آلوده شدهایم. اگر روزی قرار باشد به سمت اقتصاد بدون نفت حرکت کنیم با فرض اینکه ذخایر نفت کشور همچنان پربازده و مولد باشند، درحالیکه حاکمان این سرزمین فاقد ذهنیتی ورزیافته با خرد و دانش عصر باشند و مقدرات ما نه بر اساس منابع و مصالح شکل گیرد، بلکه بر اساس منویات سطوح بالای هرم قدرت تدوین شود و این سطوح عالی دچار توهم حقپنداری بوده و احراز صلاحیت برای ایجاد دولت مدرن و کارآمد نکنند، روال جاری نهتنها در جهت بهبود تغییر نخواهد یافت بلکه بنا بر آنچه هماکنون تبدیل به تجربه قطعی و تردیدناپذیر ما شده، روند فرسایشی کنونی تشدید خواهد شد.
در اوایل انقلاب آری، جدایی اقتصاد از نفت یکی از آرمانهای انقلابیون محسوب میشد و این در حالی بود که اگر عمیقاً به وضعیت جامعه، اعم از مردم و هیئت حاکمه و دستگاه اداری آن توجه و تفکر کنیم، نفت در هر دو سوی معادله انقلاب ۵۷ نقش کلیدی داشت. نظام پادشاهی با افزایش درآمدهای نفتی عملاً اقتصاد ایران که در دهه ۴۰ شمسی وضعیت مطلوب با رشد متوازنی همراه بود از جا برکند؛ یعنی آن را بدون مختصات کرد. حرف و نقد هیچ ناصح خیرخواهی شنیده نشد. وقتی به شاه گفتند اجازه دهید بهعنوان مقدمه لازم امور بررسی کارشناسی شوند، قبل از آنکه مورد تصمیمگیری قرار بگیرند، میگفت کارشناستر از خود من کیست؛ یعنی بهواسطه جهل و خودشیفتگی و فقدان گسترده رجال ملی در دستگاه حاکمه، نفت یک نعمت بود که تبدیل به نقمت شد و در پی آنگونه برخورد با موضوع نفت، اقتصاد گرفتار بحران شد و توقعات جامعه از دوران وفور نفتی بیپاسخ ماند و در کنار سایر عوامل فروپاشی، ابَرروندها رو به تخریب نهادند. از طرف دیگر، جبهه مقابل یعنی انقلابیون و نخبگان حاضر در انقلاب نیز یکی از انگیزههای اصلیشان در شوریدن علیه نظام مصرف نابهجای درآمدهای نفتی و شکاف طبقاتی رو به گسترش در جامعه بود؛ بنابراین نفت، هم موجب فروپاشی نظام شاهنشاهی شد و هم محرک انقلابیون. وقتی رهبر انقلاب اعلام میکرد که آب و برق و اتوبوس را مجانی میکنیم، پسِ ذهنش نفت و درآمدهای حاصل از آن بود. در سالهای اول انقلاب مخصوصاً در دولت مهندس موسوی استراتژی به کار بردن درآمدهای نفتی در امر صنعتی کردن کشور تا حدودی در دستور کار بود و نتایج خوبی هم در پی داشت، اما نه آن موقع و نه اکنون نمیشود در ایران اقتصاد بدون نفت مستقر کرد، اما اگر ساختار سیاسی مستقر در کشور تحول بنیادی پیدا کند، به گونهای که مداخلات فراسیستمی از ساحت نظام تصمیمگیری حذف شود و کشور صاحب یک مجلس ملی و یک دولت ملی شود، امکان کاهش سهم نفت در تأمین هزینههای عمومی و دولتی در یک فرآیند مثلاً بیستساله میتواند به وجود میآید.
اقتصاد کشور ما بهشدت به نفت وابسته است و قیمت نفت نسبت به تغییر و تحولات سیاسی بسیار حساس است، بهطوریکه گفته میشود نفت کالای سیاسی است. این امر باعث نوسانات شدید اقتصادی میشود. برای رهایی از این وضعیت چه باید کرد.
به چند نکته مهم که تا حدی واقعیتهای سیاسی و اقتصادی کشور را برجسته میسازد اشارهای گذرا میکنیم. کشور اکنون جمعیتی بالغ بر ۸۵ میلیون نفر دارد. در زمان انقلاب این رقم در حدود ۳۵ میلیون نفر بود؛ یعنی جمعیت کشور ۵/۲ برابر شده است. تولید ناخالص داخلی از رقم حدوداً ۹۰ میلیارد دلار در سال ۵۷ به ۴۰۰ میلیارد دلار در سال ۱۴۰۲ افزایش یافته است. درآمد سرانه از ۲۵۰۰ دلار در سال به حدود ۵۰۰۰ دلار افزایش یافته است؛ یعنی هر فرد ایرانی بهطور متوسط به اندازه ۵۰۰۰ دلار تولید درآمد کرده است. برای آنکه فاجعهبار بودن این ارقام را بهتر احساس کنیم، خوب است بدانیم که تولید ناخالص کشور بیریشهای مانند اسرائیل با جمعیت ۵/۹ میلیون نفر در حدود ۵۰۰ میلیارد دلار است؛ یعنی درآمد سرانه یک شهروند اسرائیلی ۵۲۶۰۰ دلار است و در کشور ترکیه تولید ناخالص داخلی در سال ۱۹۸۰ (۱۳۵۸) برابر ۶۹ میلیارد دلار بوده و در سال ۲۰۲۳ این رقم به ۱۰۲۴ میلیارد دلار افزایش یافته است. جمعیت ترکیه مشابه ایران و در حدود ۸۵ میلیون نفر است؛ بنابراین در دوره مورد نظر GDP ایران به قیمتهای جاری در حدود ۵/۴ برابر شده است، ولی اقتصاد ترکیه نزدیک ۱۵ برابر افزایش یافته و درآمد سرانه آن نیز در سال ۲۰۲۳ معادل ۱۲۰۰۰ دلار شده، درحالیکه ایران تنها ۲ برابر، آن هم به قیمت جاری افزایش یافته است؛ یعنی نزدیک به نیم قرن درآمد سرانه ایرانیان ۲ برابر شده، حال آنکه درآمد سرانه ترکیه ۱۲ برابر شده است. وقتی این تفاوت برجستهتر میشود که در نظر آوریم درصد قابلتوجهی از افزایش GDP ایران ناشی از بخش نفت است، در حالی که در اقتصاد ترکیه، بخش نفت صادراتی وجود ندارد و اگر سهم بخش نفت را مستثنی کنیم، تفاوت تحولات اقتصادی ترکیه و ایران خیلی برجسته میشود. ایران برای آنکه بتواند سهم نفت را در تولید ناخالص داخلی خود بهصورت معناداری کاهش بدهد باید رقم تولید ناخالص آن از ۴۰۰ میلیارد فعلی مثلاً به حدود حداقل ۱۲۰۰ میلیارد افزایش یابد؛ البته تحقق یک چنین هدفی بستگی به عوامل زیادی دارد که مهمترین آن و تعیینکننده نهایی روی کار آمدن یک مجلس ملی و یک دولت ملی است که همه تصمیمات سیاسی و اقتصادی توسط کارشناسان ملی گرفته شود. از دولتها نیز نمیتوان توقع معجزه داشت. اگر ایران بتواند حداقل رشد سالانه ۸ درصد داشته باشد بین ۱۵ تا ۲۰ سال طول میکشد تا به سطح فرضی تولید ناخالص داخلی ۱۲۰۰ میلیارد دلار برسیم. موضوعی که حتی کورسویی از آن در ناصیه دم و دستگاه کنونی دیده نمیشود. ما با اصلاح نکردن قیمتها در شرایط خاص خودش کشور را به سمت فاجعه سوق دادهایم. در دولت اصلاحات مصوب شده بود که قیمت بنزین سالانه ۲۰ درصد افزایش یابد. در دولت بعد این مصوبه لغو شد و رئیس وقت مجلس شورا این عمل را هدیهای به ملت ایران اعلام کرد. تا اینگونه دیدگاهها محلی از اعراب در کشور دارد رهایی از وابستگی به نفت ممکن نمیشود. روی آوردن به اقتصاد بازار و انتظار اندر کار شدن مکانیسم بازار با دستوری بودن قیمتها قابل جمع نیست، بلکه حاصل آن افزایش رانت و خالی شدن بیش از پیش خزانه در دولت و افزایش تورم بنیانکن است.
اخیراً رئیس مجلس گفت دیگر نفتی نداریم که صادر کنیم و اگر هم نفتی باشد مشتری ندارد، چرا این اتفاق افتاده است؟
روشن نیست ایشان بر چه اساسی این حرفها را زده است. ذخایر درجای نفت خام ایران رقمی در حدود ۱۷۵ میلیارد بشکه برآورد میشود که تاکنون نیمی از آن استخراج شده است. در ایران ضریب برداشت از مخازن به دلیل کهنه بودن تکنولوژی در حدود ۲۰ درصد است، درحالیکه در کشورهایی مثل نروژ که از آخرین تکنولوژیهای مرتبط با استخراج نفت بهره میگیرد نرخ برداشت ۲ تا ۳ برابر افزایش مییابد و مواردی گزارش شده که ۹۰ درصد نفت درجای مخزن استحصال شده است. اگر شرایط ما در جامعه بینالمللی به سمت و سوی عادی شدن برود و ما دسترسی به سرمایه و تکنولوژی جدید داشته باشیم، ضریب برداشت ما از مخازن دستکم تا ۲ برابر قابل افزایش است؛ یعنی با استفاده از فنون جدید ضریب ۲۰ درصد به ۴۰ درصد و چهبسا در مواردی به درصد بالاتر نیز قابل افزایش باشد. اینها همه مربوط به ذخایر متعارف است. در زمینه نفت شیل (Shale oil) هنوز کار اکتشافی جدیدی در ایران صورت نگرفته است. آنچه بعضاً اعلام میشود در حد حدس و گمان و برآوردی بسیار مقدماتی است؛ بنابراین ایران برای سالیان طولانی بهصورت بالقوه نفت برای مصارف داخلی و صادرات دارد. همچنین به این نکته نیز باید توجه شود که کارهای اکتشافی نفت در ایران به پایان خود نرسیده است و پتانسیلهای بالایی برای کشف ذخایر جدید وجود دارد که البته مستلزم سرمایهگذاری و استفاده از تکنولوژیهای نوین است. وضعیت تولید نفت خام در شرایط کنونی پایدار نیست و اغلب حوزههای نفتی سالهاست که از نیمه عمر خود گذشتهاند و حیاتی است که با سرمایهگذاری جدید و بهبود بهرهدهی مخازن، با استفاده از تکنولوژی تقویت بازیافت ثانویه، به فشارافزایی مخازن پرداخته شود. از سرجمع دادههای موجود میتوان گفت با سطح تولید ۵/۴ میلیون بشکه در روز برای پنجاه سال آینده نفت برای مصرف و صدور خواهیم داشت. مشروط بر آنکه روشهای بهبود مغفول نمانند. در وضعیت بیثبات کنونی، تولید نفت ایران زیر ۵/۳ میلیون بشکه در روز است. در زمینه گاز وضعیت ما خیلی بهتر است، یعنی از لحاظ ذخایر گاز متعارف بعد از روسیه قرار داریم و بنا بر برخی برآوردها (B.P) ایران در ذخایر گاز طبیعی مقدم بر روسیه است. اینکه رئیس مجلس اظهارنظری بدان صورت کرده ممکن است نظرش متوجه کاهش تقاضا برای نفت خام در جهان باشد که البته موضوعی است مربوط به آیندههای دور، یعنی زمانی که در سبد انرژی کشورها، انرژیهای تجدیدپذیر مثلاً بالای ۵۰ درصد سهم داشته باشند. به هر حال به علت توسعه برقی شدن خودروها، تقاضای جهانی برای بنزین کاهش مییابد. اولاً این مقولهای بلندمدت است، ثانیاً نفت خام بهعنوان ماده اولیه مصنوعات بسیاری در صنایع پتروشیمی کاربرد دارد و لذا از این لحاظ جای نگرانی برای تقاضای نفت در جهان وجود ندارد. ثالثاً تولید برق میبایست در مقیاس وسیعی افزایش یابد که به هر حال بخشی از آن با استفاده از فرآوردههای نفتی خواهد بود. ایران علاوه بر مخازن شناساییشده که هنوز به بهرهبرداری نرسیدهاند، استعداد اکتشافهای تازه را نیز دارد و اطلاعات اولیه نیز وجود نفت شیل را تأیید میکند، هرچند در مورد کمّیت و کیفیت آن باید کارشناسان ذیربط اظهارنظر کنند و بهعنوان تأکید و جلبتوجه باید بگویم تولید نفت خام ما بهصورت صیانتشده انجام نمیشود. قریب پنجاه سال است که سرمایهگذاری لازم صورت نگرفته، ما هنوز گاز مشعل داریم، کاهش فشار مخازن به دلیل تداوم برداشت راندمان چاهها را کاهش داده است. دیگر از چاههای با ظرفیت تولید ۵۰ هزار بشکه در روز خبری نیست، تداوم وضعیت فعلی ضریب برداشت از مخازن را هم به زیر ۲۰ درصد کاهش میدهد. انتظار تغییر اساسی این شرایط اندیشهای دیگر و عزم نو میطلبد. یادم است که روزی در هیئتمدیره شرکت ملی نفت، بحث تولید از مخازن کرنج و پارسی بود. این مخازن میبایست همزمان با تولید، تزریق گاز در آنها نیز صورت بگیرد و الا به ازای هر سه بشکه تولید یک بشکه از نفت مخزن رسوب کرده غیر قابل بازیافت میشود. در آن مقطع به دلیل کمبود نفت برای صادرات درِ این مخازن را نیز بازکرده بودند. مدیر وقت میگفت اگر قرار باشد بهواسطه نبودن پول انقلاب سقوط کند، بهتر است مخازن کرنج و پارسی را فدا کنیم، درحالیکه میبایست در آن روزگار صیانت از این دو را با هم جمع میکردیم.
کارشناسان و اهل فن معتقدند به علت بهروز نبودن تکنولوژی و عدم استفاده از روش نوین استخراج، توان استفاده کامل از ذخایر نفتی خود را نداریم و این امر مشکلاتی را مخصوصاً در حوزههای مشترک نفت و گاز ایجاد کرده است. در این رابطه برخی از صاحبنظران پیشنهاد میکنند از مشارکت خارجی جهت بهرهبرداری از منابع نفتی خود استفاده کنیم. نظر شما در این باره چیست؟
در ارتباط با قسمت اول سؤال یعنی کهنه بودن تکنولوژی و فرسوده بودن تجهیزات و تأسیسات تا حدودی در پاسخ به سؤال قبل توضیح دادهام، ما نهتنها در حوزههای مشترک مانند پارس جنوبی مشکل تجهیزات و تکنولوژی داریم، بلکه در سایر حوزهها نیز مشکل داریم. امروزه تکنیکهای استخراج و بهرهبرداری نسبت به پنجاه یا شصت سال قبل فرق کرده است، معنی این سخن آن نیست که تکنیکهای جدید تفاوت بنیادی پیدا کردهاند، بلکه مقصود آن است که بعضی روشها و ابزارهای بهبودیافته به گونهای که هرزروی یا رسوب نفت در مخزن را کاهش و ضریب برداشت را نیز افزایش میدهند. من نمیخواهم وارد جزئیات این امور شوم. آن جنبهها را باید متخصصان و اشخاص حرفهای که دانششان بهروز است توضیح بدهند، اما از منظر سیاستگذاری و تصمیمگیری باید تأکید کرد در وضعیت نامطلوب و حتی مواردی با بحران در تولید نفت خام مواجه هستیم، بهطوریکه توسعه میادین جدید جبران افت تولید در میادین مورد بهرهبرداری را نمیکند، درحالیکه معیار آن است که به ازای هر بشکه تولید، یک بشکه اکتشاف جدید داشته باشیم. این ضابطه اکنون در مورد ما مصداق ندارد. افزایش تولید در مخازن جدید به سختی پاسخگویی نیاز به سقف تولید ۵/۳ میلیون بشکه در روز است. معنای این حرف آن است که ذخایر نفتی ما توان پاسخگویی به هدف تولید بالاتر از ۴ میلیون بشکه در روز را ندارند، بلکه بدان معناست که نیاز به سرمایهگذاری قابلتوجهی دارد. اگر بخواهیم صنعت نفت و گاز خود را نوسازی و بهروز کنیم و به سطح کشورهایی نظیر نروژ برسانیم، ضروری است طی یک دوره ده الی پانزدهساله بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری کنیم، هم در سختافزارها هم در نرمافزار؛ زیرا بدون برخورداری از کادرهای متخصص و مدیران صاحب صلاحیت و نوگرا و متهور اتفاق مورد نظر رخ نخواهد داد. در شرایط تحریمی موجود نهتنها از مشکلات صنعت نفت گرهگشایی نمیشود، بلکه سیر قهقرایی نهایتاً ممکن است ما را به جایی برساند که تولید نفت خام تا سطح نیازهای داخلی کاهش یابد.
در اوضاع و احوال کنونی به همان دلایلی که قبلاً به اختصار شرح دادم، شرکتهای معتبر و صاحب سرمایه و تکنولوژی تمایلی به ورود به صنعت نفت و گاز ایران ندارند، زیرا سرمایه این شرکتها به نسبت قابلتوجهی متعلق به سرمایهداران امریکایی است و امریکاییها در هیئتمدیرههای این شرکتها دست بالا را دارند. آنها برخلاف منویات و مصوبات دولت کشور خود عمل نخواهند کرد؛ زیرا پیامدهای تنبیهی برای آنها دارد. سایر شرکتها نیز از ترس تحریم و بهخصوص تحریمهای ثانویه به ایران نزدیک نمیشوند و علاوه بر این، شرکتهای بزرگ نفتی در بازار امریکا حضور دارند و نمیخواهند منافع خود را در آنجا به خطر اندازند. امریکاییها در تکنولوژیهای نوین نفتی پیشتازند و بانکهای بزرگ اروپایی نیز با مؤسسات مالی امریکا مشارکت دارند و منافعشان عمیقاً با منافع شرکتهای امریکایی گره خورده و حاضر نیستند ریسک حضور در ایران را تقبل کنند؛ بنابراین، کوششهایی که برای افتتاح باب مشارکت از طرف ایران حتی در حوزههای اروپایی و شرق آسیا صورت میگیرد، عقیم شده و پاسخ مناسب نمییابد؛ البته روسها هم در زمینه بازیافت ثانویه در سالهای اخیر دستاوردهای تکنولوژیک داشتهاند، اما تمایل ذاتی صنعت نفت ایران غربگرا بودن آن است و بهصورت بنیادی سراغ روسیه نمیروند، بهخصوص آنکه روسها نیز در زمینههایی از تکنولوژی نفتی غرب استفاده میکنند؛ بنابراین تا سیاست خارجی در روابط بینالمللی ایران تغییر بنیادی نکند و از این وضعیت به سمت روابط متعارف یا شبهمتعارف حرکت نکند، دسترسی به سرمایه و تکنولوژی روز میسر نمیشود. مشارکت صاحبان سرمایه و تکنولوژی یک راهحل است. همانطور که در پارس جنوبی نوعی روش مشارکتی در احداث و بازپرداخت سرمایه و سود آن از محل تولید بهرهبرداری شد. اشکالات فعلی پارس جنوبی مربوط به آن مشارکت نمیشود. در آنجا به تجهیزات فشارافزایی نیاز است که حسب اطلاعات من تاکنون تأمین نشده است. ایران به اتکای سرمایه داخلی و تکنولوژی قدیمی نمیتواند در صنعت نفت و گاز خود تحول ایجاد کند، نه سرمایه وجود دارد نه تکنولوژی و نه بخش خصوصی توانمند که با شرکتهای خارجی در صورت متعارف شدن روابط خارجی ایجاد مشارکتهای مؤثر کند؛ بنابراین چارهای ندارد جز استفاده از سرمایه خارجی که در مقایسه با سرمایه داخلی بسیار ارزانتر است. طراحی و اجرا و مدیریت پروژه نیز مهم است و حتماً باید استفاده شود. شعارهای غیرواقعبینانه ما به شیوه گذشته راه به جایی نمیبرد. باید زمینه را از توهم خودمطلقبینی تواناییهایمان منزه کنیم و کارآمدی اقتصادی را در طراحی و اجرا به جای توهمات انحصارطلبانه قرار دهیم.
به خاطر وجود تحریمها مشتریان نفت ایران به چند کشور محدود منحصر شده است. از طرفی شنیده میشود معامله نفت با بعضی از این کشورها هم بهصورت تهاتر و کالا در برابر نفت انجام میشود. آیا این روش درست است؟ برای رهایی از این وضعیت چه باید کرد؟
آنچه این سالها جمهوری اسلامی ایران در عرصه تولید و صادرات نفت انجام میدهد به واقع در حکم «اکل میته» است. انسانی که گرفتار در شرایط سخت مرگ و زندگی شده است برای صیانت نفس خود مجاز به خوردن گوشت مردار در حد کفایت میباشد. جمهوری اسلامی هم از منظر خودش که دچار حقپنداری است؛ یعنی خود را حق میداند و نظام غرب را باطل، برای حفظ خویش مجاز به اتخاذ هر شیوهای است. بقای این نظام نیازمند منابع یا درآمد است؛ بنابراین برای کسب این منابع که لازمه بقای آن است خود را محق به اتخاذ هر روشی برای تحصیل منابع میداند. همان منطقی که ۳۵ سال قبل در مورد مجاز بودن برداشت غیرصیانتی از میدانهای نفتی کرنج و پارسی به کار میرفت. بزرگواری میگفت مخازن کرنج و پارسی باید به نفع بقای نظام قربانی میشدند. این منطق امروزه در سطوح تصمیمگیری کشور همهگیر شده است. حاکمیت دو راه بیشتر پیشروی خود ندارد: یا مخالفت و مقاومت در برابر نظام بینالملل با این پیشفرض که این نظام باطل و ناحق است و چون باطل است مصداق آیه قرآن که باطل نابودشدنی است، پس تا اضمحلال نظام سلطه چارهای جز مقاومت برای تصمیمگیران ارشد نظام باقی نمیماند. باید به هر قیمتی مقاومت صورت بگیرد و حراج نفت و فروش آن به شیوههای نامتعارف و بعضاً آلوده به انواع رانتها و فسادها لازمه این مقاومت و دستاوردهای احتمالی آن است. فرض میکنیم که این منطق حاکمیت بهرهای از واقعیت برده باشد، یعنی مبانی نظام سلطه جهانی را باطل و نادرست و خلاف راه رستگاری و نجات انسانیت بدانیم؛ و گیریم که مبانی نظام حاکم بر ایران حق و در راستای عدالت و سعادت انسان باشد؛ هرچند این مطلب واقعیت ندارد و هر سیستمی برای بقای خود در سطح کلان به وجود دو مؤلفه یا عامل نیازمند است: نخست طراحی درست آن سیستم؛ و دیگری صلاحیت و توانایی جذب منابع و ایجاد سازوکارهای مربوط. باز فرض میکنیم که طراحی سرشت و ساختار جمهوری اسلامی درست و حق باشد که بهواقع چنین نیست، اما در مورد صلاحیتهای آن چه میتوانیم بگوییم؟ آیا این سیستم ظرفیت اداره و مدیریت کارآمد مقدرات خود را دارد؟ یعنی به گونهای عمل میکند که مصرف منابع در همه عرصهها در آن بهینه باشد و پیوسته برای کاهش آثار جانبی مخرب و با آنتروپی بالا خود را نقد و اصلاح کند. میدانیم که معالاسف چنین نمیکند؛ یعنی فقدان صلاحیت موجب افزایش آنتروپی در آن میشود و آن را گرفتار مرگ زودرس میکند، همچنان که این ایام شاهد نفس کشیدنهای کند و سنگین آن هستیم. از طرف دیگر نظام غرب بیش از سیصد سال است که با برقراری نظامهای آماری و رسانههای آزاد و مؤثر و نهادهای نظارتی گوناگون خود را نقد و انحرافات از معیارها را قبل از آنکه وضعیت بحرانی پیدا کنند شناسایی و اصلاح میکند. اینکه میگوییم جمهوری اسلامی اگر هم به فرض مبانی حقی داشته باشد که لزوماً چنین نیست، اما فاقد شایستگی و صلاحیت برای تداوم خویش است و با روندهای موجود کارمایههای حیاتش دیر یا زود ته میکشد و مضمحل میشود. حال آنکه نظامهای غربی بهواسطه استقرار نظامهای پایش، نقد و اصلاح بر پایداری خویش میافزایند، نتیجه آنکه افول نظامهای غربی بسی بطئی و کُند خواهد بود، اما نظام جمهوری اسلامی در ایران شتابان بهسوی پایان خود میرود و این همان سنت خداوندی است که فاقدان صلاحیت بقا از صحنه حذف میشوند. تبعات روشهای به کار گرفته شده در فروش نفت هماکنون دامنگیر نظام شده است. باز کردن بیشتر اوضاع از کادر این مصاحبه بیرون است. اکنون به واقع نفت ایران یک مشتری بیشتر ندارد؛ زیرا ۸۰ الی ۹۰ درصد نفت صادراتی به این کشور از طریق شرکتهای واسطه فروخته میشود. رفتار آن کشور با ایران نیز توأم با پیچیدگیها و بغرنجیها و بسیار شکننده است؛ زیرا بیشتر مناسبات تجاری چین با امریکاست و بازار امریکا آنچنان برای چین حائز اهمیت است که در صورت در تنگنا قرار گرفتن چین از ناحیه امریکا، چین به نفع حفظ آن بازار استراتژیک برای منافع خود، ایران که هیچ سایر شرکای خود را نیز قربانی میکند، بازاری که حجم آن سالانه در حدود ۵۰۰ میلیارد دلار است در مقایسه با بازاری که مقدار سالانه آن ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار است محل چندانی از اعراب ندارد؛ البته نمیخواهم بگویم این قربانی شدن به آسانی صورت میگیرد. چین هم ملاحظات استراتژیک بسیاری در خاورمیانه دارد، اما در انتخاب نهایی اقتضای منافع ملیاش حفظ و توسعه بازار محصولاتش در امریکا خواهد بود. همانطور که گفتم کاری که اکنون ما میکنیم در حکم اکل میته است که آثار جانبی عمیقی از منظر منافع ملی برای ایران دارد. توضیح تفصیلی رفتار چین در موقع پرداخت بهای نفت ایران خود داستان مفصلی است که فرصت دیگری را طلب میکند. تخفیفهای عمده در قیمت نفت الزام و اجبار به مصرف بهای آن در خرید کالاهای چینی تنها دو مورد از این بدرفتاریهاست و بدتر از آن وام دادن به ایران از محل مطالباتش توسط بانک چینی است. راه رهایی، اصلاح سیاست خارجی است. افول غرب در چشمانداز رؤیت نمیشود و ما زودتر افول خواهیم کرد؛ بنابراین هر چه دیرتر دست بهکار اصلاح مناسبات جهانی خود بشویم ممکن است به قیمت جان ما؛ یعنی بقای کشور تمام شود. غلتیدن به سمت اردوگاه شرق نیز حلال مشکل نیست. تنها اضمحلال ما را کمی به عقب میاندازد.
سال روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، روز ملی شدن صنعت نفت به رهبری شادروان دکتر مصدق و پشتیبانی مرحوم آیتالله کاشانی در پیش است. بعضی از منتقدان معتقدند در آن روز نفت ملی نشد، بلکه دولتی شد و این ثروت ملی در اختیار دولتها قرار گرفت. نظر شما در این مورد چیست؟
قبل از هر گونه اظهارنظر در این زمینه مایلم بر روان رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، بزرگمرد زیرک و تیزبین و باتجربه، شادروان دکتر محمد مصدق درود بفرستم. به شجاعت و شهامت آن بزرگوار که جسارت پشت کردن به طبقه اجتماعی که از آن برخاسته بود و پیوستن به ملت و قرار دادن منافع ملی در سرلوحه کار خود تحول کوچکی نبوده است. او به راستی یک ایرانیخواه آگاه بود که به کمک همراهان صادقش مخصوصاً شهید جاوید دکتر حسین فاطمی و بزرگمردانی همچون دکتر عظیمی، مهندس حسیبی و نریمان، نفت را ملی و دست کفتار پیر استعمار را از مقدرات کشور کوتاه کرد و نیز به روان مرحوم آیتالله کاشانی که به جد پشتیبان ملی شدن صنعت نفت بود، هرچند همراهی او با دکتر مصدق تا پایان استمرار نیافت، ولی نمیتوان نقش او را در ملی شدن صنعت نفت کم بهاء جلوه داد یا نادیده گرفت. دکتر مصدق تنها نفت را ملی نکرد، بلکه حکومت را هم ملی کرد. پس از انقلاب اسلامی گروهی که در ارکان نظام جای خوش کرده بودند کوششهای وسیعی برای ملکوک کردن نام و عمل مصدق به خرج دادند و بعضی از اذهان را نیز تحت تأثیر قرار دادند، اما به مرور مشت آنها باز شد و خیال باطلشان برای محو نقش دکتر مصدق در تاریخ معاصر ایران بر باد رفت. آنها رسوا شدند، اما مصدق بهعنوان مظهر راه استقلال ایران در حافظه تاریخی این ملت جاودانه شد.
در پاسخ به این سؤال باید بگویم که بعضی از نقدها و نظرها بدون توجه به حوالت تاریخی موضوع، مورد نقد و گویی که در خلأ و بدون توجه به مختصات عصر وقوع رویداد، صورت میگیرد و لذا حکم مغالطه و سفسطه پیدا میکند. از آن گونه همین مطلب است که نفت ملی نشد، بلکه دولتی شد. گویا از نظر اینان قبلاً نفت ملتی بوده و حالا دولتی شده است. در این باره باید کمی توضیح داده شود. از این عبارت نفت دولتی شد و ملی نشد، دو استنباط غالب میتواند به عمل آید: یکی ملی شدن را بدین معنا بگیریم که درآمد حاصل از فروش نفت میبایست بهطور مستقیم بین آحاد ملت توزیع شود، مثلاً چیزی شبیه یارانه که در دولت احمدینژاد باب شد و هنوز ادامه دارد، درحالیکه از منظر تئوریهای اقتصادی این عمل پشتوانه منطقی ندارد. حال آنکه صادرات نفت در آن مقطع با تحریم مواجه بوده و نیروی دریایی دولت بریتانیا مانع ورود کشتیهای نفتکش به بنادر ایران میشد؛ بنابراین درآمدی در کار نبود. از طرف دیگر ما در آن دوران یک دولت ملی پاکدست داشتیم با یک خزانه خالی و اگر عوایدی از صادرات نفت حاصل میشد به خزانه کشور واریز و صرف سر و سامان دادن به اوضاع نابسامان مزمن کشور میشد. توزیع مستقیم درآمدهای نفتی معنای بسیار نازلی برای ملی شدن است؛ و استنباط دیگر این است که پس از خلع ید از شرکت بریتانیایی صنایع عظیم نفت که شامل بخش بالادستی (تولید) و بخش پاییندستی (انتقال، پالایش و توزیع) است. به بخش خصوصی واگذار میشد؛ و دولت رأساً مالکیت و مدیریت این صنعت عظیم را به عهده نمیگرفت. روشن است که بهواسطه فقدان بخش خصوصی صنعتی این واگذاری عملاً غیرممکن بود. بهعلاوه در طول حیات دولت ملی دکتر مصدق، کشمکشهای حقوقی با شرکت بریتانیایی ادامه داشت و با کودتای امریکایی – انگلیسی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ حکومت ملی سرنگون شد و به جای شرکت نفت ایران و انگلیس یک کنسرسیومی مرکب از شش شرکت بزرگ و تعدادی شرکت کوچک، تولید نفت در مناطق نفتخیز جنوب کشور را به عهده گرفتند. هنوز پس از هفتاد سال کشور صاحب یک بخش خصوصی توانمند که بتواند عملیات اکتشاف و استخراج و تصفیه و توزیع و صادرات نفت خام را به عهده بگیرد نداریم و آنهایی هم که در دو دهه گذشته وارد عرصه شدهاند غالباً رانتجویانی بودهاند که به دنبال سهم طبقه خود از این خان یغما هستند و به جای آنکه یار شاطر باشند بار خاطر شدهاند؛ بنابراین ملی شدن صنعت نفت به معنای تثبیت مالکیت ایران بر ذخایر نفتی خود و انتقال و مدیریت بهرهبرداری از این مخازن به دولت ایران بوده و ایرادی به آن در آن شرایط نمیتوان گرفت. به هر حال در آن مرحله خصوصیسازی صنعت نفت بیمفهوم بوده و صرفاً یک ادعای خام است.
همان منتقدان برآناند که بعد از آن واقعه دولتها سرمست از پولهایی که از فروش این ثروت عمومی به دست آوردند به هیچ قاعده علمی و عقلی پایبند نماندند و اقتصاد ایران را به مسیری انداختند که اثرات آن را امروز شاهد هستیم. شما در این مورد چه فکر میکنید؟
درآمدهای نفتی ایران از زمان انعقاد قرارداد دارسی در عهد مظفرالدین شاه قاجار تا سال ۱۳۵۲ معادل ۲۸ میلیارد دلار و از سال ۱۳۵۲ تا سال ۱۳۵۷ بالغ بر ۱۱۲ میلیارد شد؛ یعنی طی ۶۵ سال از ۱۲۸۷ تا ۱۳۵۲ کل درآمد حاصل از صادرات نفت ۲۸ میلیارد بوده و تنها طی ۵ سال با افزایش قیمتها به ۱۲ دلار به ازای هر بشکه، درآمد نفتی ایران بالغ بر ۱۱۲ میلیارد دلار شد. ایران تا پیش از انقلاب پنج برنامه عمرانی طی مدت ۳۰ سال یعنی از سال ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۶ اجرا کرده است. برنامه پنجساله اول از ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۳ که برای اجرای آن از بانک جهانی درخواست یک وام ۲۵۰ میلیون دلاری شد، ولی با آن موافقت نشد و با ملی شدن صنعت نفت اجرای برنامه متوقف شد، زیرا بودجهای برای اجرای آن وجود نداشت. برنامه دوم بین سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۴۰ (هفتساله) بودجه این برنامه ۹۰۰ میلیون دلار بود که در آغاز ۶۰ درصد و سپس ۸۰ درصد درآمد نفت به آن اختصاص یافته و ۲۵۰ میلیون دلار نیز از سایر کشورها وام گرفته شد و سد دز در این برنامه احداث شد. برنامه سوم عمرانی بین سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۶ اجرا شد. اعتبارات این برنامه ۷/۲ میلیارد دلار و هدف آن گسترش نظام آموزش و پرورش، گسترش کشاورزی و صنعت و اصلاحات ارضی بود. برنامه عمرانی چهارم بین سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ با اعتباری معادل ۷/۶ میلیارد دلار تنظیم و اجرا شد. در این برنامه رشد اقتصادی به ۱۵ درصد رسید. برنامه پنجم عمرانی اجرا شده بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ دارای اعتباری معادل ۵۵ میلیارد دلار بود، رشد اقتصادی ۲۶ درصد پیشبینی شده بود. درآمد ناخالص ملی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶ سیزده برابر و درآمد سرانه ۸ برابر شده بود. مشکلات اقتصادی عمدتاً در برنامه پنجم چهره گشود. پروژهها و طرحهایی که بهواسطه کمبود اعتبار متوقف شد، یا بهکندی پیش میرفت، با نقشآفرینی محوری شخص شاه و دور زدن سازمان برنامه و بودجه و حتی نخستوزیری در سال ۱۳۵۳ برای ۵/۳ سال باقیمانده از دوره برنامه، اعتبارات آن از حدود ۷/۳۵ میلیارد به ۶۸ میلیارد افزایش یافت. برنامه پنجم عمرانی برنامه موفقی نبود، ولی برنامههای سوم و چهارم در دهه ۴۰ شمسی خیلی موفق بودند. بهطورکلی سه برنامه دوم و سوم و چهارم برنامههای خوبی بودند و موجب تغییر سیمای کشور در عرصههای بسیاری شدند؛ بنابراین نمیتوان گفت هر طور مایل بودند سرمستانه با پول نفت برخورد کردند. چه ما خوشمان بیاید چه نیاید در دهه ۴۰ ایران توفیقات زیادی در عرصه توسعه و عمران داشته و آن را میبایست مرهون اقتصاددانانی نظیر مرحوم علینقی عالیخانی و ابوالحسن ابتهاج و امثالهم دانست. در برنامههای سوم و چهارم نوسازی ارتش بهطور جدی در دستور کار شاه قرار داشت و بخشی از درآمدهای نفتی صرف ایجاد ارتش نوین شد که طبیعتاً دلارهای نفتی صرفشده در این حوزه توأم با کمیسیونهای کلان بود که نصیب دربار و اعوان و انصار آن میشد. همچنین توسعه صنایع عمدتاً مونتاژ نیز همراه با ایجاد رانت بود که حاصل آن پیدا شدن یک طبقه نوکیسه بود، اما کارهای خوب صورتگرفته در دهه ۴۰ را نمیتوان نادیده گرفت. من اعداد و ارقام فوق را بدین دلیل ذکر کردم که تصور نشود آنچه در جریان بوده و عمل شده، سراسر مفسده و تباهی بوده. عمده مشکلات در برنامه پنجم همزمان با افزایش درآمدهای نفتی پیش آمد که نهایتاً به سقوط نظام شاهنشاهی منجر شده است. در دوران جمهوری اسلامی بیشترین هرزروی درآمدهای نفتی در دوران هشتساله ریاستجمهوری محمود احمدینژاد اتفاق افتاد و کلاً تباهی ریشه در فراساختارها دارد.