بدون دیدگاه

نقد شهر با مرگ و لبخند

 

نگاهی جامعه‌شناختی به فیلم جوکر در گفت‌وگو با نعمت‌الله فاضلی

جوکر، روایت انسان امروز است، آنجا که در شهری زندگی می‌کند که به‌مرور همه مناسبات انسانی نیز کالایی‌شده است. شهر جوکر، شهری برای همه نیست، بلکه با ابزار مختلف، شهر در اختیار عده‌ای اندک است و جوکر مانند بسیاری دیگر، به حاشیه رانده می‌شود. انسان در این فیلم، ابژه ساختار اجتماعی‌ای شریرانه شده و پس از درهم شکسته شدن انواع مدل‌های مقاومت او در برابر آن ساختار، به جنونی ویرانگر روی می‌آورد. خصلت ویرانگری در این فیلم، ویژگی جوکر نیست، بلکه ویژگی شهری است که قرار بوده جایی برای زندگی او باشد و نبوده. از آنجا که این فیلم بحث‌های زیادی در میان روشنفکران برانگیخت، با نعمت‌الله فاضلی، دکترای انسان‌شناسی اجتماعی و استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره این فیلم به گفت‌وگو نشستیم.

 

عده‌ای معتقدند فیلم جوکر، به‌نوعی روایت کسانی بود که با ساختار شهرهای مدرن و وضعیتی که ناشی از سیاست‌های نولیبرال در جهان است، به حاشیه رانده شده‌اند. نظر شما در این باره چیست؟

بله، این روایت و خوانش از فیلم جوکر روایتی قابل تأمل است؛ البته تحلیل و خوانش جوکر بستگی به رویکرد ما دارد. به اعتقاد من جوکر را می‌توان برای نقد ساختار شهری و آگاهی شهری کنونی در جهان نیز در نظر گرفت. از این دیدگاه می‌توانم روایت و خوانش خودم از این فیلم را توضیح دهم، اما اجازه دهید ابتدای صحبتم یادآوری کنم که تحلیل من از فیلم جوکر نوعی «تحلیل فرهنگی» است؛ یعنی تلاش می‌کنم بر اساس روایتی که از این فیلم ارائه می‌کنم تفسیری انتقادی از جامعه شهری ارائه کنم. فیلم را می‌توان از چشم‌اندازهای زیبایی‌شناسانه، تاریخی، نشانه‌شناسانه، روان‌کاوانه و نگاه‌های دیگر تحلیل کرد. فیلم جوکر در موقعیتی ساخته و از طریق اینترنت در دسترس ایرانی‌ها قرار گرفت که جامعه ما از دی‌ماه ۱۳۹۶ تاکنون درگیر چالش‌ها و اعتراضاتی است. بحران‌های ناشی از تحریم‌های اقتصادی هم در سال‌های اخیر فشار شدیدی بر مردم به‌ویژه گروه‌های نابرخوردار کرده است. در این موقعیت فیلم جوکر در برابر دیدگان ما قرار گرفت، فیلمی که سراسر بازنمایی از اعتراض است، اعتراض به خشونت‌ها، نابرابری‌ها و ناصلح‌ها، ناانسانی‌های رایج در جامعه شهری. حداقل بسیاری از شهروندان طبقه متوسط فرهنگی ایران این فیلم را دیده‌اند. هم این فیلم و هم بینندگان آن موضوعات قائل توجهی برای بحث و گفت‌وگو هستند. اجازه دهید با این چشم‌انداز صحبتم را شروع کنم.

فیلم جوکر در مهرماه امسال یعنی ۲۰۱۹ اکران شد. در سنت سینمایی غرب، جوکر نوعی ژانر سینمایی است که با این فیلم شناخته می‌شود.‌ در این ژانر قهرمان با دیوانگی خودش معضلات بخش‌های گوناگون جامعه را روایت می‌کند. این دیوانگی‌ها بیان انتقادی است از عقلانیت ابزاری و بازاری حاکم بر ساختارها و مناسبات سلطه در جامعه غربی و بهتر بگویم جامعه امروزی. قهرمانان این فیلم‌ها همان «مجانین العقلا» هستند. این ژانر سینمایی شباهت دارد با سنت ادبی دیرینه‌ای در زبان فارسی که با داستان‌های بهلول و ملانصرالدین آن را می‌شناسیم. در این سنت ادبی و فرهنگی افراد تظاهر به جنون می‌کنند تا سخنان مگو را به زبان آورند. ما در تاریخمان بهلول‌های زیادی داریم؛ البته مردم همه آن‌ها را به نام بهلول می‌شناسند. کار این بهلول‌ها نقد جامعه بود. آن‌ها ناهنجاری‌ها و ظلم‌های جامعه و حاکمان را با رفتار دلقک‌وارشان تصویر می‌کردند و عینیت می‌بخشیدند. برخی شاعران مانند عطار نیشابوری برای بیان حرف‌هایی که جامعه اجازه بیان آن را نمی‌داد، آن حرف‌ها را می‌نوشتند و به دیوانگان نسبت می‌دادند. نصرالله پورجوادی در مقاله‌ای با عنوان «حکمت دیوانگان در منظومه‌های عطار» به‌روشنی اهمیت دیوانگی در ادبیات فارسی و نقش آن برای نقد اجتماعی را نشان می‌دهد.

شاید این شباهت میان جوکر و سنت ادبی مجانین العقلا در سنت ادبی ما بی‌تأثیر در گیرایی این فیلم برای بیننده ایرانی نباشد. قهرمان فیلم جوکر در واقعیت کارش به دیوانگی می‌کشد، اما بیننده می‌داند که کارگردان این روایت تخیلی را ساخته است تا حرف مگویی را بیان و آشکار سازد.

جوکر در سنت سینمایی غرب تلاش می‌کند تا با روایت کردن زندگی خودش، زندگی که به جنون کشیده می‌شود از مشکلات جامعه را نشان دهد. به‌صورتی که قهرمان جوکر که انسان بسیار مهربانی است سعی می‌کند زندگی انسانی و اخلاقی داشته باشد؛ اما این انسان مهربان درنتیجه مواجهه با جامعه‌ای نامتعادل و نابرابر و خشن، تبدیل به انسانی خشن و قاتل و جانی می‌شود. جوکر (آرتور) فقط به خاطر اینکه گاهی بی‌مورد می‌خندد و به‌نوعی دچار اختلال روانی است از جامعه و محیط کار و زندگی طرد می‌شود و به‌مرور تبدیل به قاتل و جنایتکار می‌شود.

این فیلم لایه‌های مختلفی دارد و همین هم باعث شده توجه منتقدان و بینندگان به آن جلب شود. این فیلم هم از منظر سینمایی هم روان‌شناختی و هم جامعه‌شناختی مورد توجه قرار گرفته است، اما لایه مهم آن نقدی است که این فیلم به جامعه شهری در جهان امروز ارائه می‌کند و موقعیت انسانی را نشان می‌دهد که بسیار آسیب‌پذیر است و همه بیماری‌های انسان مدرن را که این شهر به انسان تحمیل می‌کند اعم از فاصله طبقاتی، تحقیر، فقر و…را نشان می‌دهد. این فیلم روایتی است از موقعیت تنش‌زا و مسئله‌مند زندگی شهری مدرن. درجایی از فیلم نقل‌قولی دارد که بیان‌کننده روح اصلی نقاد فیلم است. وقتی آرتور (قهرمان فیلم) می‌رود پیش مددکار برای اینکه از او کمک بگیرد، از مددکار می‌پرسد «آیا من دیوانه شدم یا همه مردم این شهر؟» این سخن آرتور روایتی است که جوکر از جامعه شهری امروز ارائه می‌کند. مسئله بنیادی این فیلم هم همین پرسش است. به‌واقع باید پرسید که آیا همه مردم شهر دیوانه شده‌اند؟

فیلم در سال ۲۰۱۹ ساخته شده است، اما روایت فیلم مربوط به دهه ۱۹۸۰ است که سیطره اقتصاد لیبرال و آزاد و سیطره شرکت‌های فراملیتی و سرمایه‌داری فراصنعتی بر طبقات متوسط و طبقات پایین‌تر از متوسط شهری است و زندگی را برای این‌ها به‌نوعی جنون تبدیل می‌کند و نوعی ناممکن بودن حیات برای این طبقات به‌وجود می‌آید به‌طوری‌که این فیلم برای امریکا هم به‌نوعی خطر ایجاد می‌کند تا جایی که پلیس امریکا هم پیش از اکران عمومی فیلم هشدار می‌دهد که پلیس آمادگی دارد با هر نوع آشوبی پس از اکران فیلم برخورد کند. دلیل این هشدار هم این است که چند سال قبل هنگامی‌که فیلم «شوالیه‌های تاریکی» اکران شد تیراندازی‌های مرگباری اتفاق افتاد. به همین دلیل در مورد امثال این فیلم‌ها که صدای طبقات فرودست هست حساسیت امنیتی وجود دارد.

این‌گونه فیلم‌ها فقط روایتی از نابرابری در کشورهای غربی نیستند. فیلم‌هایی مثل جوکر تصویری از وضعیت اسفناک درد و رنج گروه‌های سرکوب‌شده و فرودست در تمام دنیاست. روایت این فیلم از زندگی مردم فرودست روایتی از فرودستی در جهان امروزست. وقتی به جامعه خودمان می‌رسیم این موضوع پیچیده‌تر می‌شود؛ از یک‌سو جامعه ما تحت‌فشارهای سرمایه‌داری جهانی است؛ از طرف دیگر ما متأثر از تنش‌ها و چالش‌های داخلی هستیم که به نظام حکمرانی کشور برمی‌گردد؛ یعنی چالش‌های ناکارآمدی حکومت و دولت، چالش‌هایی که در ابعاد وسیعی خودش را نشان می‌دهد.

از این‌رو گمان می‌کنم فیلم جوکر تا حدودی و به‌نوعی بیانِ هنری و سینمایی است برای آشنایی‌زدایی از موقعیت سیاسی و فکری و اجتماعی جامعه شهری ما و طبقات فرودست آن. طبقات فرودست شهری فقط گروه‌های فقیر و فرودست اقتصادی نیستند، بلکه تمام اقشار فرودست اعم از فرودست سیاسی و فرودست اجتماعی و فرهنگی جامعه شهری را دربر می‌گیرد. گاهی در فضای عمومی ایران فرودستی به فرودستان اقتصادی تقلیل می‌یابند. درحالی‌که برخی از گروه‌های ثروتمند و پولدار هم بخشی از فرودستان هستند. فرودستی ناشی از توزیع به‌شدت نابرابر گونه‌های متعدد سرمایه‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است.

در هر حال در جامعه ایران فرودستی واقعیتی همگانی و همه‌جایی است. ما به هر حال هر روز، اخبار منفی از وضعیت جامعه ایران می‌خوانیم و می‌شنویم و می‌بینیم. برای مثال، طبق آمارهای بین‌المللی در رتبه ۱۱۹ شاخص رفاه اجتماعی در بین ۱۶۷ کشور جهان هستیم. در حوزه آزادی‌های فردی نیز رتبه ۱۶۳ از ۱۶۷ کشور را داریم یا در مورد ایمنی و امنیت ۱۳۱ هستیم، فضای مشارکت ۱۲۹، سرمایه اجتماعی ۱۲۶ و محیط‌زیست ۱۵۲. همچنین اخیراً در خصوص شاخص‌های افسردگی وزیر بهداشت هشدار داد که در وضعیت بسیار خطرناکی هستیم. یا مؤسسه گالوپ که در سه سال گذشته ایران را عصبی‌ترین کشور دنیا در پژوهش‌هایش نشان داده است. یا اگر به انواع خشونت‌هایی که در خیابان و خانه رخ می‌دهد نگاه کنیم متوجه می‌شویم که موقعیت جامعه ایران و بحران‌هایی که دارد فقط به مناطق فقیرنشین شهری محدود نمی‌شود و نوعی نارضایتی و نفرت عمیق در تمام سطوح گروه‌های اجتماعی شکل گرفته است.

نکته دیگر اینکه این فیلم فقط بیان تنش‌های بین فردی نیست و تنش‌های ساختاری زندگی شهری را در یک شهر پست‌مدرن که کاملاً پیشرفته و لوکس در امریکا قرار دارد نشان می‌دهد و ازنظر سرمایه‌های فیزیکی، شهر محکم و توسعه‌یافته‌ای است، اما حیات ذهنی انسان‌ها در این شهر با ویرانی‌ها و تنش‌های جدی روبه‌روست. این تقابل بین جسم با جان شهر بسیار مهم است.

ما هم در جامعه خودمان با چنین تقابلی روبه‌رو هستیم؛ یعنی بعد از دوره ناصرالدین‌شاه و برداشته شدن خندق‌ها و دروازه‌های تهران و گسترش شهر با الگوگیری که ناصرالدین‌شاه از پاریس در سفری که به فرانسه داشت، کرده بود این تضاد همیشه وجود داشته است. در تمام این دوران از عصر ناصری تا پهلوی و تا همین امروز تمام دستاورد ما در شهرها همین ساختمان‌ها و بزرگراه‌ها و پارک‌ها و خیابان‌ها و پل‌ها بوده است؛ یعنی ما تمام منابع و محیط‌زیست و نیروی انسانی‌مان را صرف ساخت‌وساز کردیم، اما این ساخت‌وسازها و برنامه‌های عمرانی فاقد وجه انسانی بوده است؛ یعنی گفتمان عمران و آبادانی در ایران بدون ملاحظه وجه انسانی شکل گرفت و حاصل این وضعیت بعد از ۱۵۰ سال این شد که شهرهایی داریم به‌لحاظ کالبدی بزرگ و حتی دیدنی، اما با سرمایه فرهنگی و انسانی پایین. یکی از تعاریف بانک جهانی برای توسعه می‌گوید توسعه زمانی در شهرها شکل می‌گیرد که نسبت سرمایه انسانی و اجتماعی و فرهنگی به سرمایه فیزیکی و کالبدی هفتاد به سی باشد، اما در جامعه ایران این نسبت کاملاً برعکس است.

معنای این دیدگاه بانک جهانی این است که شهر توسعه‌یافته، شهری است که در آن شور و نشاط و برابری و انواع قابلیت‌های انسانی و اجتماعی ارتقا پیدا بکند. چنین شهری حتی اگر وضعیت ساختمان‌ها و خیابان‌ها هم در آن چندان به چشم نیاید بازهم شهر توسعه‌یافته‌ای است. شهرها با روابط انسانی، باشکوه می‌شوند نه با برج‌های سر به فلک کشیده.

فیلم جوکر از این حیث هم قابل‌توجه است. مجموعه‌ای از این روابط در زندگی آرتور فلک و مادرش در فیلم جوکر را می‌بینیم که محصول زندگی شهری است. ساختار شهر گاتهام فلاکت را به آن‌ها تحمیل می‌کند. آرتور فلک در ابتدای فیلم فردی است مهربان؛ اما هرقدر تلاش می‌کند مهربان بودن خود را حفظ کند نمی‌تواند. این به دلیل ساختار شهری تباه، سرکوبگر و غیرانسانی است که او را وادار می‌سازد که او به‌جز انسان بودن هر چیز دیگری بشود: یک مجنون، یک قاتل، یک انسان پوچ؛ یعنی شهر گاتهام مهر تباهی را بر شهروندان خودش می‌زند. به بیان دیگر فیلم جوکر به ما نشان می‌دهد که شهر صرفاً جغرافیا و مکان نیست؛ بلکه شهر فضاست. فضا با مکان تفاوت بنیادین دارد. شهر فضایی است که از درهم‌تنیده شدن تکنولوژی‌ها، قوانین حقوقی، تاریخ، زبان، ایدئولوژی‌ها، سیستم‌های اقتصادی، انسان‌ها و ساختمان‌ها با هم ساخته می‌شوند.

جوکر نشان می‌دهد که شهر برای ما آدم‌ها تنها زمانی موضوعیت دارد که ببینیم چه نسبت و پیوندی با ما آدم‌ها برقرار می‌کند. گاتهام نسبتی که با شهروندانش برقرار می‌کند و در زندگی آرتور و مادرش روایت می‌شود نسبت تباهی و استثمار است. اینجا مسئله تنها امر روان‌شناسانه نیست. به همین دلیل در این فیلم می‌بینیم درواقع کاری از مددکار اجتماعی برنمی‌آید. در گفت‌وگوهایی که جوکر با مددکارش دارد و باز گفت‌وگوهایی که او با مادرش دارد این را می‌بینیم که چقدر این‌ها یعنی مددکار و سیستم درمانی درمانده هستند. این درماندگی روان‌شناس و روان‌کاو در گاتهام درواقع درماندگی ناشی از واقعیت بسیار مهم و بزرگی است. آن هم اینکه وقتی‌که ما به‌طور انبوه تولید بیماری می‌کنیم و به‌طور انبوه نابرابری یا تبعیض یا فساد یا فقر را تولید می‌کنیم؛ واقعاً نمی‌توانیم به‌طور فردی از راه درمان چیزی را حل کنیم.

این بحران درباره جامعه ما هم صدق می‌کند. وقتی‌که ما به‌طور ساختاری و سیستمی مناسباتی را شکل می‌دهیم که به تولید انبوه نارضایتی و تنش و تبعیض در جامعه می‌انجامد، در این موقعیت، از راه موعظه گرایی و روان‌شناسی‌گرایی نمی‌توانیم چالش‌ها و بحران‌ها و بیماری‌های شهروندان را حل کنیم. در این فیلم مددکار از ناتوانی خودش صحبت می‌کند. متأسفانه نهاد مددکاری و روان‌شناسی در جامعه ما از ناتوانی خودش صحبت نمی‌کند. این نهاد تلاش می‌کند با ظاهری انسان‌دوستانه تظاهر کند که می‌خواهد به مردم کمک کند؛ اما در واقعیت این‌طور نیست. چون نهاد روان‌شناسی در ایران به شکل کسب‌وکار به بیماری‌های اجتماعی و بیماران آن نگاه می‌کند. می‌بینیم که در سال‌های اخیر حضور مددکاران، مشاوران اخلاقی و روانکاو و روان‌شناس روزبه‌روز بیشتر فراگیر شده است. مدارس و برنامه‌های رادیو و تلویزیون و حتی مطبوعات پرشده است از مشاوران و کارشناسانی که آدم‌ها را نصیحت می‌کنند، نسخه می‌پیچند و درمان می‌کنند.

فیلم جوکر به‌نوعی نشان می‌دهد که وقتی شهر به ماشین ویرانگری تبدیل می‌شود ما باید فکری برای شهر بکنیم. این فکر از طریق روان‌شناسی و مشاوره و موعظه و پند نیست. فکری برای شهر این است که شهر را باید با علوم بهداشتی پیش ببریم نه علوم کلینیکی؛ یعنی باید کاری کنیم که ساختار شهر بیمار نشود نه اینکه شهر بیمار را درمان کنیم. برای جلوگیری از بیمار شدن شهر ما نیاز به جامعه‌شناس و اقتصاددان و انسان‌شناس و مردم‌شناس و محقق اجتماعی و نظریه‌پرداز و فیلسوف داریم. شهرهایی مثل گاتهام را مهندسان و تکنسین‌ها و دانشمندان علوم طبیعی و سیاستمداران ساخته‌اند. این بحران که فضای کالبدی خوب است، اما جان شهر بیمار است؛ بیان‌کننده این واقعیت است که وقتی شهر را جامعه‌شناسی و معماری و اقتصاد و فلسفه و تاریخ نمی‌سازد، ما کالبد شیک و بزرگ، اما جان نحیف و آسیب‌دیده‌ای خواهیم داشت.

همچنین این فیلم فقط روایت این نیست که وضعیت گروه‌های فقیر چگونه است. گروه‌های فقیر وضع بدی دارند اما گروه‌هایی که وضع بهتری دارند می‌بینیم آنجا هم با فروپاشی خانواده با اعتیاد با انواع خشونت‌های نمادین با نارضایتی‌های جمعی و ساختاری روبه‌رو هستیم. جامعه عصبی فقط شهروندان فقیرش را عصبی نمی‌کند، بلکه همه مردم عصبی می‌شوند. در جامعه ایران هم با این نوع بحران روبه‌رو هستیم که متأسفانه در تمام هشتاد نود سال گذشته نوعی تکنولوژی‌زدگی و سیطره گفتمان مهندسی و گفتمان تکنیک‌گرایی بر سیستم و ساختار جامعه شهری ما حاکم بوده و میدان برای جامعه‌شناسان و اقتصاددانان و فیلسوفان و مردم‌شناسان و مورخان بسیار تنگ و محدود بوده است.

چیزی که جامعه را می‌سازد فرم‌های دانش است. فرم دانش غالب در جامعه ما فرم دانش‌های انسانی نبوده است. روزبه‌روز هم دانش‌های انسانی بیشتر به حاشیه رانده شده‌اند. دانش‌های انسانی هرکدامشان بخشی از وجود انسان را روایت می‌کنند. شهر معاصر ایران مثل گاتهام ساخته شده است. به این معنا که این شهر را بناها و مهندسان و بنگاه‌های بسازبفروش به‌علاوه بورکرات‌ها و تکنوکرات‌های نظام مدیریت شهری دست در دست هم داده و ساخته‌اند. مردم‌شناسی که بتواند فرهنگ را در شهر تعبیه کند، مورخی که بتواند سنت و تاریخ و زبان را در شهر تعبیه کند، زبان‌شناس و فیلسوف و حتی محقق الهیاتی که بتواند دین و عواطف و تجربه و حافظه را در شهر تعبیه کند، این‌ها همه در شهر معاصر ایرانی به حاشیه رانده شده‌اند. حالا ما با وضعیتی روبه‌رو هستیم که احساس می‌کنیم که ناراحتیم یا به تعبیر سید محمد بهشتی حال جامعه ما خوب نیست یا ناخوش‌احوالیم. حال همه ما کم‌وبیش خوب نیست، چه پول داشته باشیم چه نداشته باشیم. چه صاحب کارخانه باشیم چه کارگر کارخانه باشیم همه ناخوش‌احوالیم. این ناخوشی، ناخوشی روان‌شناختی نیست، بلکه این ناخوشی جامعه‌شناختی است. به این معنا که تجربه جمعی ما در دوره معاصر ما را به اینجا رسانده است. به حاشیه راندن دانش‌های انسانی و اجتماعی در فرآیند ساخت‌یابی جامعه شهری تنش‌های ما را زیاد کرده است. همان‌طور که ابتدای صحبتم عرض کردم در این زمینه مسئله ما مسئله سیاست و حکمروایی هم هست؛ یعنی ناکارآمدی‌های نظام حکمرانی عمیقاً خودش را نشان می‌دهد. با وجود این، تحلیل واقع‌بینانه‌ای نخواهد بود اگر ما همه‌چیز را به سیاست تقلیل دهیم. همان‌طور که تحلیل روان‌شناختی فاجعه بزرگی است برای فهم موقعیت جامعه ما؛ به همان اندازه تقلیل سیاسی هم فاجعه بزرگی است. من فیلم جوکر را راهنمایی از شهر بیماری می‌دانم که در آن شهر وجود خارجی ندارد و ما فقط استعاره‌ای از آن می‌سازیم تا درباره خودمان، تجربه تجدد و همه ساحت‌ها و ساختارهای جمعی‌مان تأمل کنیم.

شما به آمارهای مؤسسه گالوپ اشاره کردید. نکته‌ای که در این شاخص‌ها بود گویی جهان هم مرفه‌تر و هم نابرابرتر و هم بیمارتر شده برای زندگی. ساختار شهری که در این فیلم تصور شده شبیه اتفاقی است که نابرابری و بیماری عمومی و فقر عمومی در این شهر دیده می‌شود. گویی ساختار کلان بزرگی وجود دارد که این ساختار خارج از چارچوب شهرسازی در فضای آن شهر حاکم است. یک ساختاری که ریشه‌های آن در اقتصاد و غیره است. اینکه شما می‌فرمایید سرمایه فرهنگی نیاز است آیا امکان دارد این سرمایه فرهنگی در این ساختار نابرابری شکل بگیرد. مردمی که در فیلم ارزش‌هایشان واژگونه شده و به‌قدری از ارزش‌های حاکم بر خود نفرت پیداکرده‌اند که به جنون روی می‌آورند و از آن استقبال می‌کنند. آیا می‌توانیم بگوییم عنصر فرادست‌تر از عنصر شهری مثل نابرابری باعث تمام این منجلاب شده یا فضای حاکم بر آن شهر.

تمایل عمومی جامعه فعلی ما این است که همه‌چیز را به نابرابری تقلیل دهیم. اگرچه نابرابری از ویرانگرترین تضادهای جامعه جهانی و جامعه ما هست؛ و اگرچه هرقدر راجع به نابرابری و تبعیض صحبت کنیم کم است؛ اما وضعیت پیچیده جامعه امروزی جهان را نمی‌توان فقط و فقط با مؤلفه نابرابری توضیح داد. این فیلم هم اتفاقاً فقط نابرابری را توضیح نمی‌دهد.

شهر گاتهام شهر استعاری است که نشان می‌دهد حتی وقتی می‌خواهید بخندید نمی‌توانید. حرفه‌ای که این دلقک می‌خواهد دنبال کند که خنداندن مردم است چطور به ضد خودش تبدیل می‌شود. نکته دیگر اینکه اندیشمندان قرن ۱۹ یا اوایل قرن ۲۰ این آگاهی را داشتند که اگر وضع دنیای معاصر یا مدرن این‌طور پیش برود به‌تدریج انسان به حاشیه رانده می‌شود. مسئله در اینجا به حاشیه راندن انسان است و مسئله فقط نابرابری نیست. چطور این اتفاق می‌افتد؟

در جوامعی مثل امریکا یا جوامع توسعه‌یافته این از طریق سیستم اقتصادی اتفاق می‌افتد. چیزی که هابرماس به آن می‌گوید استثمار زیست جهان توسط سیستم؛ یعنی سیطره عقلانیت ابزاری یا بازاری بر تمام ابعاد وجودی و ساختاری جامعه به‌طوری‌که همه‌چیز به روابط تولید تقلیل پیدا می‌کند. چیزی که ماکس وبر، تئوری پرداز دنیای جدید هم از آن به‌عنوان قفس آهنین نام می‌برد. این عقلانیت ابزاری قفس آهنینی می‌سازد که اسیران آن انسان‌ها هستند. این نکته را جورج زیمل تحت عنوان تراژدی فرهنگ مدرن می‌نامد. او زیمل می‌گفت در شهر مدرن و کلانشهر وجوه عینی ملموس یا همان کالبد شهر بر وجوه ذهنی آن سیطره می‌یابد. چیزهایی که اختراع و ابداع می‌شوند علم و حتی هنر گسترده می‌شوند، اما آن‌ها با محتوای خود فاصله می‌گیرند و بیگانه می‌شوند. منظور او از محتوای نیازهای ضروری و واقعی شهروندان بود؛ یعنی علوم، دانش‌ها، هنرها، فناوری‌ها، دستاوردهای مادی و عینی فرهنگ مدرن دیگر نیازهای وجودی آدم‌ها را پاسخ نمی‌دهند. می‌شود پول برای پول، تکنولوژی برای تکنولوژی، ساختمان برای ساختمان و نهایتاً شهر برای شهر. این‌هاهیچ‌کدام دیگر برای انسان و در خدمت تأمین نیازهای واقعی انسان نیستند. از این‌رو گمان می‌کنم نباید تحت تأثیر آموزه‌های سوسیالیستی و چپ، جهان را یک‌سویه ببینیم و بگوییم همه چالش‌ها در مقوله یا مسئله نابرابری خلاصه می‌شود. به‌خصوص که در جامعه ما هم این تنش‌ها به‌وجود آمده بیشتر می‌خواهیم از این کلمه نابرابری استفاده کنیم. ولی واقعیت این است که مسئله مهم‌تر برای ما به حاشیه رانده شدن انسان است.

میشل فوکو از مرگ سوژه یا درواقع همین انسان صحبت می‌کرد. فوکو نشان می‌داد که درست است که آزادی هست اما در انتهای این مسیر مدرنیته آزادی نخواهد بود و جای چندان بازی برای عاملیت انسان باقی نخواهد ماند. در همین فیلم آرتور قهرمان داستان چطور نابود می‌شود؟ آرتور احساس می‌کند می‌تواند دلقک باشد و از راه هنر خودشکوفایی کند و حس رضایت داشته باشد. او می‌خواهد به بودن و شدنش تحقق ببخشد. می‌خواهد با کمپانی که این کار را انجام می‌دهد همکاری کند و همه‌چیز به سر او می‌زند و نمی‌گذارد این کار را انجام دهد. چرا نمی‌تواند این کار را انجام دهد؟ مسئله این نیست که هنر او ضعیف است، بلکه مسئله این است که آن کمپانی مسئله هنر را ندارد و دغدغه‌اش فقط پول است. می‌خواهم بگویم چیزی که زیمل در کتاب فلسفه پول و نوشته‌های دیگرش می‌گوید و پیامدهای پرابلماتیک آن را شرح می‌دهد در این فیلم و در شهر گاتهام دیده می‌شود. زیمل در سال‌های ۱۹۰۰ فهمیده بود که سیطره پول می‌تواند تراژدی فرهنگ مدرن را شکل دهد.

جامعه ما هم با همین بحران روبه‌رو خواهد شد منتهی ما به شکل خاص خودمان این تراژدی را تجربه می‌کنیم. در جامعه غرب به دلیل اینکه بالاخره آن قفس آهنین را دارد و حکمروایی قانون شکل گرفته است و در عین حال حجم سرمایه اقتصادی در این جامعه به حدی هست که می‌تواند تا حدودی تنش‌ها و بحران‌های خودش را مدیریت کند. داشتن حکمروایی قوی، دولت قوی، سامان سیاسی، توسعه اقتصادی، تکنولوژی پیشرفته به جامعه غربی کمک می‌کند تا حدودی بحران‌های بزرگ خود را مدیریت کند؛ اما جوامعی مثل ایران نه آن تکنولوژی پیشرفته، نه آن حکمروایی قوی و نه آن ثروت بسیار را ندارد تا بتوانیم بحران‌هایمان اگر قادر به حل کردنشان نیستیم حداقل به نحو مناسبی کنترل و مدیریت کنیم.

مسئله ما به‌ویژه در این دهه‌های اخیر این شده است که انسان‌ها روزبه‌روز بیشتر به حاشیه رانده شده‌اند. حالا مهم نیست انسان پولدار یا فقیر. هردو به حاشیه رانده شده‌اند. از این‌رو می‌گویم بحران جامعه ما فقط نابرابری نیست، اگرچه نابرابری هم هست؛ بحران بزرگ‌تر ما گفتمان انسان‌زدایی است که درنتیجه تلاقی اقتصادگرایی جهانی به‌علاوه سیاست‌ها و گفتمان‌های سیاسی و سیاست‌های فرهنگی موجود است. ببینید در سیاست‌های فرهنگی موجود هم می‌بینیم که چطور این سیاست‌ها به اشکال مختلفی انسان را به‌حاشیه می‌رانند. مثلاً نظام آموزشی ما. در آموزش ‌ وپرورش و آموزش عالی، هنر طرد شده است. طرد هنر به معنای طرد انسان است. ما آدم‌ها از طریق هنر هست که تجربه‌های عاطفی و اصیل خود و نیازهای خود را تحقق می‌بخشیم. نظام آموزشی ما با هنر مشکل پیدا کرده است. هنر رقیب دین تلقی شده است. همچنین در زمینه شیوه زندگی و سبک‌های زندگی نیز ما درگیر نوعی انسان‌زدایی شده‌ایم. نظام سیاسی و فرهنگی ما آن بی‌طرفی لازم در جامعه را ندارد؛ یعنی حاکمیت داور نسبتاً بی‌طرف در میان گروه‌های اجتماعی نیست. نظام سیاسی ما به اشکال مختلفی دست به گزینش می‌زند، طرفدار گروه‌هایی است و با دیگر گروه‌ها به‌شدت مخالف است. با یک‌سری سبک‌های زندگی یا هنرها و دانش‌ها با دین‌ها با مجموعه چیزهایی که فرهنگ را می‌سازد به شیوه‌ای گزینشی و نقض بی‌طرفی عمل می‌کند. شهروندان زمانی خود را در نظام سیاسی شهروند برابر احساس می‌کنند که سیاست‌ها و سیاست‌گذاری‌ها همه را با یک چشم، بی‌طرفانه و برابر ببیند و در نظر بگیرد؛ اما حداقل همه شهروندان این احساس را ندارند. این را من نقض بی‌طرفی می‌نامم. این نقض بی‌طرفی سیاست‌های فرهنگی باعث به حاشیه راندن انسان‌ها می‌شود. انسان‌ها تحقیر می‌شوند. فیلم جوکر هم فقط بیان‌کننده این نیست که تنها آدم‌های فقیر در شهر گاتهام دچار جنون شده‌اند، بلکه همه شهروندان جنون دارند. این جنون، همان انسان‌زدایی ناشی از موقعیت شهری انسان‌زداست. در امریکا این انسان‌زدایی و حاشیه‌ای شدن انسان با میانجی‌گری اقتصاد و پول انجام می‌شود، در جامعه ما هم بحران‌های سرمایه‌داری و سودسالاری و سوداگری بیمار را داریم هم تنش‌های ناشی از نقض بی‌طرفی در سیاست‌ها و سیاست‌گذاری‌ها را.

نکته دیگری که در فیلم جوکر است این است که در ارزش‌های واژگون‌شده فیلم که گویا جامعه به‌نوعی عوض شده، جوکر به‌عنوان نقش اول فیلم کنش خشونت‌آمیز دارد و مورد اقبال عمومی قرار می‌گیرد و به‌نوعی جامعه تبدیل به جوکر می‌شود.

بله. به‌خصوص اینکه نیمه دوم فیلم بسیار خشن می‌شود.

آن خشم تبدیل به خشم عمومی و یک عصیان می‌شود. درواقع این کنش را چطور باید در ساختار امروز تبیین کرد؟ این خشم جزئی از روزمره است یا پدیده‌ای جداست؟

همان‌طور که گفتم شهر گاتهام انسان‌زدایی می‌کند. معنای این حرف این است که فضای نمادین شهر و روابط میان آدم‌ها و ساختار حقوقی گاتهام به‌گونه‌ای نیست که نیازهای افراد را تأمین کند. طبیعتاً وقتی از جامعه انسان‌زدایی شود، ساکنان آن انسان نیستند، بلکه موجوداتی هستند که تابع غرایز می‌شوند و مدنیت یا شهر فروکش می‌کند. کتاب نوربرت الیاس به نام فرآیند تمدن‌سازی یکی از شاهکارهای بزرگ مدنی–اجتماعی در قرن بیستم است. ایده اصلی نوربرت الیاس، جامعه‌شناس، فیلسوف و شاعر آلمانی، فرآیند مدنیت توسعه تکاملی خویشتن‌داری است. خویشتن‌داری یعنی وقتی عصبانی شدیم جلو عصبیت خودمان را بگیریم. اگر تحریک جنسی شدیم آن را بروز ندهیم و اگر حتی می‌خواهیم غذا بخوریم با متانت و آرامش غذا بخوریم. توصیه خویشتن‌داری شاخص اصلی تمدن است که دیگران هم روی آن کارکرده‌اند و روی آن اجماع وجود دارد. گاتهام شهری است که مدنیت ندارد؛ یعنی آدم‌های این شهر خویشتن‌دار نیستند. جامعه ایران هم همین‌طور است. اشاره کردم ما عصبی‌ترین کشور جهان طبق نظر مؤسسه گالوپ شده‌ایم. این عصبی شدن جمعی، بیان‌کننده این است که شاخص خویشتن‌داری در جامعه ایران پایین آمده و رو به افول است. چیزی که خطرناک است همین پایین بودن خویشتن‌داری است.

آدم‌ها اگر خویشتن‌دار نباشند از هر سلاح یا حیوانی خطرناک‌ترند. چون آدم‌ها از هوششان برای تخریب استفاده می‌کنند. به همین دلیل این انسان هوشمند اگر خویشتن‌دار نباشد مثل بمب اتم عمل می‌کند. اتفاقی که در گاتهام رخ می‌دهد این است که قهرمان فیلم، آرتور فلک و اطرافیانش خویشتن‌دار نیستند؛ چه نسبت به شهوات چه نسبت به امیال و بیماری‌ها و خنده و شوخی و بیماری‌هایشان. در سکانس‌های مختلف هم می‌بینیم که مردم گاتهام خویشتن‌دار نیستند. نوربرت الیاس ۹۳ سال عمر کرد و در سال ۱۹۹۰ از دنیا رفت. در یکی از مصاحبه‌ها از او می‌پرسند با توجه به تحولاتی که رخ داده است فکر می‌کنید جهان به طرف تمدن بیشتر می‌رود و خویشتن‌داری رشد می‌کند؟ الیاس جواب می‌دهد تردید دارم جهان به طرف خویشتن‌داری بیشتری حرکت کند. البته این نکته را هم باید بیان کنم که آن‌قدر نسبت به کل جهان بدبین نیستم. استیون پینکر، متخصص علوم‌شناختی در دانشگاه هاروارد، در سال ۲۰۱۸ کتابی به نام اینک روشنگری۱ را منتشر کرد و نشان داد در جوامع توسعه‌یافته مثل اروپای غربی و امریکا، خویشتن‌داری در مقایسه با گذشته رشد کرده است و شاخص‌های جرم و جنایت در چشم‌انداز تاریخی در این جوامع نسبت به گذشته شدیداً پایین آمده و تحولات مثبت زیادی در این جوامع رخ داده است. این سخن درباره ایران هم صادق است. اگر به شیوه‌های مجازات و شکنجه در دوره‌های گذشته در ایران نگاه کنیم، یا اگر به قحطی‌ها و خشکسالی‌ها و بیماری‌های فراگیر در ایران در دوره قاجار یا دوره‌های دیگر توجه کنیم به‌وضوح می‌بینیم که رنج انسان‌ها در این زمینه‌ها بسیار کاهش یافته است. واقعیت این است که شهر معاصر پدیده پیچیده‌ای است و نمی‌توان آن را یکسره تباهی و سیاهی یا یکسره سعادت و خوشبختی دانست. به همین دلیل نمی‌خواهم ادعا کنم همه جوامع و گروه‌ها و شهرها مثل گاتهام هستند. ما در تمام جوامع به‌ویژه در ایران با وضعیت پیچیده و ژانوسی روبه‌رو هستیم که هر دو سویه نابردباری و بردباری را می‌توانیم در جهان ببینیم. نکته مهم پرهیز از سیاه دیدن همه‌چیز است. اینکه بر نکات مسئله‌مند گاتهام و شهر ایرانی تکیه و توجه می‌کنم برای سیاه نشان دادن همه چیز و انکار بسیاری از بهبودها و سازندگی‌ها در جامعه نیستم.

شاید نقدی که بشود به این فیلم کرد همین است که گاتهام بیش از اندازه یکپارچه سیاه می‌بیند. منظور من برداشت سیاست‌مداران از سیاه نمایی نیست. از منظر آکادمیک نگاه کنیم نه با سفیدنمایی روبه‌رو هستیم نه با سیاه‌نمایی، بلکه با موقعیتی ژانوسی روبه‌رو هستیم که شهر معاصر هردو را با هم دارد. جامعه ایران هم همین‌طور است. شهرهای ما هم شادمانی شهری دارند و هم تراژدی‌ها و تنش‌ها و نابردباری‌ها. آدم‌ها در شبانه‌روز زندگی دائم گرمی و سردی شدید را تجربه می‌کنند. لحظاتی را در اوج خشم و ناراحتی و لحظاتی را در اوج لذت و شادی هستند. این در مورد همه گروه‌ها از فقیر و متوسط و مرفه صادق است. نکته مهم فهم‌پذیر کردن این پیچیدگی است. می‌توان شهر را از مهم‌ترین منابع امید اجتماعی در جامعه امروزی دانست.

امیدی که برای جامعه انسانی و شهری وجود دارد در همین پیچیدگی نهفته است. این‌که بعضی‌ها برای اهداف کنش گری و انسان دوستانه مایل هستند یک‌سویه را برجسته کنند تا یک‌چیزی را پیش ببرند و دیگران را تحریک کنند؛ اما زمانی هم هست که فارغ از این مسائل می‌خواهیم واقعیت را ببینیم. واقعیت همان‌طور که اشاره کردم این است که جامعه شهری تنش‌های وسیعی را تولید می‌کند و درعین‌حال مزیت‌ها و بهروزی‌هایی را هم برای انسان امروزی به وجود می‌آورد. این واقعیت است که در ایران سال ۱۳۰۰ امید به زندگی کمتر از ۴۰ سال بود اما الآن ۷۶ سال است؛ جامعه ایران در آن زمان کمتر از ۵ درصد باسواد داشت و امروز بیشتر از ۸۵ درصد باسواد است. یرواند آبراهامیان در کتاب «تاریخ ایران مدرن» نشان می‌دهد چه اتفاقاتی در ایران معاصر افتاده و ما چه تجربیات سازنده زیادی ازلحاظ کالبدی، اجتماعی و فرهنگی در این سال‌ها داشته‌ایم. به همین دلیل ما نمی‌توانیم جامعه ایران را بر اساس تصویر گاتهام بفهمیم. درعین‌حال هم نمی‌توانیم از استعاره گاتهام دور شویم؛ چون یک‌رویه تراژدی و ژانوسی فرهنگ مدرن ماست که با آن درگیر هستیم. اگرچه خوش‌بین نیستم اما امیدوارم.

تری ایگلتون نظریه‌پرداز ادبی مشهور کتابی دارد با عنوان «امید بدون خوش‌بینی». در مواجهه با جامعه شهری‌شده امروزی ما باید واقع‌گرایانه تفسیر کنیم و امید بدون خوش‌بینی داشته باشیم. هنوز ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل زیادی در جامعه ما هست برای اینکه ‌ بتواند خودش را بسازد، بیافریند و ابداع کند و حرکت خود را به جلو شکل بدهد. در عین حال خوش‌بین هم نیستم، چون تنش‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در ایران به نقطه انفجار رسیده است. کاری که در این فضا می‌توان کرد این است که خوب است فیلم‌هایی مثل جوکر را ببینیم، اما این فیلم‌ها را به‌عنوان متن تفسیر کنیم و مثل استعاره با بازاندیشی خلاقانه در مورد جامعه خودمان به‌کار ببریم. اگر این فیلم‌ها تبدیل به بمب برای انفجار ما تبدیل بشوند کمک واقعی به ما نخواهند کرد. تردید دارم تهییج مردم برای خشونت بیشتر بتواند در حرکت تاریخی ما به‌سوی آرمان‌های انسانی و پیشرفت جامعه خودمان کمک کنیم.

ما به درک عالمانه‌ای نیاز داریم که دو رویه فرهنگ معاصر را نشان دهد. جامعه ما از روستایی به شهری و سپس کلان‌شهری تحول پیدا کرده است. این تغییر پرشتاب جامعه ما مجموعه وسیعی از تنش‌ها را با خود شکل داده است. ما باید از این تنش‌ها آگاه باشیم و خویشتن‌داری که از آن به‌عنوان مؤلفه مدنیت صحبت کردم از درون گفت‌وگوی انتقادی و آگاهی تاریخی نسبت به همین تغییرات پرشتاب ما حاصل می‌شود.

فیلم جوکر نکته بسیار مهمی دارد: شهر گاتهام مهم‌ترین چیزی که فرصت آن را از انسان می‌گیرد مهربانی است. ما نیازمند تأمل جدی درباره شهر مهربان هستیم. ممکن است این روایت و سخن من جنبه تجویزی و هنجاری دارد. قطعاً وقتی به شهر مهربان اشاره می‌کنیم با این پرسش جدی روبه‌رو می‌شویم که در موقعیت ساختاری که ساختارهای مادی و معنوی جامعه شهری ما را به رقابت، روابط پولی، مادی‌گرایی افراطی، نفی ارزش‌های انسانی و خشونت سوق می‌دهد سخن گفتن از شهر انسانی یا شهر مهربان، سخنی شاعرانه و رمانتیک است. با این نقد موافقم. قطعاً دعوت کردن به شهر مهربان، دعوتی شاعرانه است؛ اما مگر ما راه دیگری هم داریم؟ ما نمی‌توانیم تسلیم منفعلانه واقعیت‌های خشن و زمخت جامعه شهری موجود شویم. فیلم جوکر و همه فیلم‌ها و بازنمایی‌های هنری دیگر از این نوع هم برای این است که ما را دعوت و ترغیب به گفت‌وگو انتقادی در زمینه موقعیت غیرانسانی و انسازدای خودمان کند. ما نمی‌توانیم از ایده صلح دست برداریم، حتی اگر این ایده شاعرانه باشد. جوکر هم شاعرانه نیست، بلکه از موقعیت‌های ناصلح موجود در شهر آشنایی‌زدایی می‌کند. مواجهه فعال و اخلاقی با موقعیت‌های ناصلح همین است که این موقعیت را در آیینه هنر به رخ بکشیم، آن‌ها را به تصویر درآوریم. این‌ها می‌توانند آگاهی شهری ما را ارتقا دهند. جوکر و همه بازنمایی هنری فلسفی، ادبی و هنری و رسانه‌ای انتقادی که از موقعیت جنگ، خشونت و تبعیض و نابرابری و به‌طور کلی موقعیت‌های ناصلح روایت می‌کنند، تلاش‌های مهم و ارزشمندی هستند که ما را به ارزش‌های والای انسانی فرامی‌خوانند. موقعیت‌های ناصلح، موقعیت‌هایی هستند که نه‌تنها از سیاست‌های خشونت‌بار بلکه از کنش‌های رفتاری و گرفتاری تمام شهروندان در همه موقعیت‌های زندگی روزمره ما ساخته می‌شوند. فیلم جوکر این واقعیت را به نحو موفقیت‌آمیزی بازنما و برجسته می‌سازد. جوکر ما را دعوت می‌کند به مراقبت از شهر، از ارزش‌های انسانی و از تمام باورها و نگرش‌هایی که ما انسان‌ها لاجرم به آن‌ها نیازمندیم.

در جامعه‌ای مثل جامعه ما هم باید تلاش کنیم و شناخت ژرف و عمیق از تاریخ و تحولات خودمان پیدا کنیم و به این برسیم که از انسان و انسانیت مراقبت کنیم. همان‌طور که توضیح دادم تحول ما در مسیر شهری شدن نوعی تحول انسان زدایی و به حاشیه راندن انسان بوده است؛ یعنی بعدازاین باید شهر، کلان‌شهر و شهری شدنمان را با محوریت معنای انسان پیش ببریم. مهربانی فقط عاطفه و احساس نیست، بلکه معنای عینی آن «اخلاق مراقبت» است. در همین فیلم انسان‌ها از هم مراقبت نمی‌کنند و نکته اصلی که می‌بینیم همین است. خشونت فقط کتک زدن و کشتن نیست، بلکه بخشی از آن توجه نکردن و مراقبت نکردن از همدیگر است. شهر اگر بخواهد مهربان باشد باید مراقب ارزش‌های انسانی و نیازهای انسانی باشد. شهر می‌تواند برج‌های کوتاه‌تری داشته باشد و دسترسی به کالاها محدودتر باشد، اما مهربان باشد. جامعه‌شناسان در تحقیقات دو دهه اخیر نشان دادند پیوند بین مهربانی و شهر کجاست.

جیمز فلاور و نیکلاس کریستاکیس دو محقق از دانشگاه هاروارد در گزارش پژوهشی که در ۲۰۰۸ منتشر کردند نشان دادند خوبی‌ها و مهربانی‌های کوچک تأثیر عمیق و گسترده‌ای بر رفتار افراد در اطراف ما می‌گذارند. این گزارش نشان می‌دهد ما مهربانی را از هم یاد می‌گیریم و در روابط اجتماعی به هم منتقل می‌کنیم. اگر در روابط اجتماعی اخلاق مراقبت داشته باشیم و قواعد جامعه مبتنی بر همین مراقبت باشد، مهربانی خودش را بازتولید و تکثیر خواهد کرد. نمی‌خواهم ساختن شهر انسانی را به امری روان‌شناختی و اخلاقی تقلیل دهم؛ اما در موقعیتی که نهاد سیاست در جامعه ما صداها را نمی‌شنود و بحران‌های زیست‌محیطی، چالش‌های مصرف‌گرایی، فقر، بیکاری، بحران‌های نظامی، تنش‌های بین‌المللی، افسردگی و خشونت‌های گوناگون در جامعه ما به مرز خطرناکی رسیده است، تنها راهی که فعلاً وجود دارد این است که حداقل به عاملیت‌ها، کنشگری‌ها، آگاهی‌ها و نگرش‌های انتقادی و انسانی توجه جدی کنیم. ضمن اینکه می‌توان مهربانی را نه صرفاً کنشی فردی بلکه همچون الگوی فرهنگی در نظر گرفت که بتواند در ساختن شهر و مراقبت از محیط‌زیست، روابط همسایگی و دیگر قلمروهای جمعی به کار گرفته شود. همان‌طور که می‌شود مفهوم صلح را مفهوم انتقادی دانست که به کمک آن از موقعیت‌های ناصلح آشنایی‌زدایی کنیم، مفهوم مراقبت، مهربانی و امثال این‌ها را هم می‌شود مفاهیم بازاندیشانه‌ای دانست تا از شهر نامهربان، جامعه ناانسانی و ناشهر آشنایی‌زدایی کرد.

گاتهام فیلم جوکر شهر نامهربانی است، اما شهر مهربان چطور شهری است و ما برای مهربان شدن شهر چه کاری می‌توانیم بکنیم؟ یکی از نکات مهم همین است که به قول زیمل «حیات ذهنی کلان‌شهر» را بشناسیم و اقتضائات آن را بدانیم. چون جامعه ما به کلان‌شهری شدن پرتاب شده، دچار جنون شده است. ما در فاصله کمتر از ۱۰۰ سال از زندگی ایلی باسابقه هزارساله به زندگی کلان‌شهری پرتاب شدیم. طبیعتاً در چنین فضایی خویشتن‌داری دشوار و ناممکن می‌شود. درعین‌حال در این فضای کلان‌شهری ظرفیت‌های زیادی نهفته برای مهربانی کردن و مراقبت وجود دارد. یک راه همین راه‌های ارتباطی جدیدی است که مناسب گفت‌وگو است.

به قول مایکل اپل یکی از محققان مطالعات آموزش، انبوهی از «خرده‌فضاها» وجود دارد که در آنجا می‌توانیم گفت‌وگو کنیم. خود گفت‌وگو کردن و به سراغ «دیگری» رفتن و او را به رسمیت شناختن و با او حرف زدن شکلی از مهربانی در فضای کلان‌شهری است. در شهرها اقوام، ادیان، سبک‌های متفاوت زندگی، گروه‌های فقیر، زبان‌ها و مهاجران از سرزمین‌های گوناگون زندگی می‌کنند. ما به‌ویژه طبقه متوسط فرهنگی باید ضرورت گسترش روحیه مدارا و تسامح و زیست چندفرهنگی را در جامعه ایران به‌صورت رسالت و آرمانی اخلاقی و انسانی ترویج کنیم. تماشای فیلم‌ها و نقد و بررسی آن‌ها می‌تواند فرصتی باشد برای تمرین در همین زمینه‌ها. متأسفانه به نظرم طبقه متوسط فرهنگی امروز ما به حد کافی این مسئولیت اجتماعی بزرگ برای گسترش روحیه و فضاهای مدارا و تسامح و زیست چندفرهنگی را پذیرا نشده است. درنتیجه تغییرات وسیعی که در تاریخ معاصر ما رخ داده است، ما درگیر موقعیت پیچیده‌ای شده‌ایم. گفتمان تغییر در جامعه امروز ما مجموعه زیادی در روابط سلطه را ایجاد کرده است. این روابط سلطه در حال تشدید شدن و ویران‌کردن بنیادهای انسانی و اخلاقی جامعه است. همه آن‌ها که توانایی و آمادگی تماشای فیلم، رفتن به تئاتر، خواندن و نوشتن رمان، بحث و گفت‌وگوی اجتماعی و فرهنگی دارند، باید از این فرصت‌ها برای گسترش و ترویج فرهنگ و فضای مدارا، تسامح، زیست چندفرهنگی و به رسمیت بخشیدن دیگری‌ها استفاده کنند. سرمایه‌های فرهنگی افراد در جامعه امروز اگر افزایش یابند ولی بیش از اینکه زمینه زیست انسانی را فراهم کند موجب شکاف‌ها و نابرابری‌های بیشتر شود، در عمل فرهنگ به سلاحی برای سرکوب، نابرابری، تبعیض و خشونت می‌شود. بوردیو این واقعیت را به‌خوبی نشان داد که امروزه تنش‌ها، منازعات اجتماعی و سرکوب و خشونت‌ها دیگر صرفاً جنبه مادی ندارند، بلکه این هنرها و سرمایه‌های فرهنگی هستند که به تولید و بازتولید خشونت نمادین در جامعه می‌انجامند.

فضای کلان‌شهری مستلزم این است که ما از ظرفیت‌های فرهنگی و هنری خودمان استفاده کنیم. در شهرهایی مثل اصفهان، مشهد و تهران و امثال این‌ها فرهنگسراها و سالن موسیقی و رادیو و تلویزیون و شبکه و غیره است. به هر حال کسانی که نسبت به جامعه احساس مسئولیت می‌کنند باید به «بسیج منابع فرهنگی» بپردازند تا افراد بیشتری به میدان گفت‌وگو بیایند. وقتی آدم‌ها به میدان گفت‌وگو بیایند، دیده می‌شوند و به آن‌ها توجه می‌شود. هیچ خشونتی بالاتر از بی‌توجهی نیست. جان دیویی زمانی گفته بود دموکراسی یعنی توجه کردن و استبداد یعنی بی‌توجهی. عشق یعنی توجه کردن و نفرت یعنی بی‌توجهی. در این فیلم هم همه این‌ها را می‌بینیم.

صحبتم را اجازه دهید با بیان این نکته به آخر ببرم که جامعه ما ماهیت ژانوسی خودش را بیشتر آشکار خواهد کرد و باید هردو روی این سکه را با هم ببینیم و با هم بفهمیم. کسانی که ناامید می‌شوند خودشان به عنصر خشونت تبدیل خواهند شد. دانشی که ناامیدی را توسعه می‌دهد دانش خشونت است. بیهوده است اگر بر طبل ناامیدی بزنیم و به آن آگاهی انتقادی بگوییم و آن را انسان‌دوستی بنامیم چون عین خشونت است. ما می‌توانیم خوش‌بین نباشیم و جامعه را نقد کنیم اما باید روی دیگر جامعه را ببینیم که پر از ظرفیت و استعداد و سرمایه‌گذاری است. حتی سرمایه‌گذاری فیزیک و کالبدی اگر بازخوانی انتقادی شود و مسیر احیای جامعه و انسان قرار بگیرد خود امید شهری است. من در مقاله مفصلی انواع امید را شرح داده‌ام. خوانش از جوکر اگر به تهییج و نابردبار کردن جامعه بینجامد می‌تواند به ترویج خشونت و ویرانگری جامعه برسد.▪

پی‌نوشت:

  1. Enlightenment Now

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط