فرید اسدی دهدزی/پژوهشگر
در پایان جنگ ویتنام در سال ۱۹۷۵، زیانهای فراوانی امریکا را گرفتار بحرانهای متعدد مانند بحران اقتصادی کرده بود. از سوی دیگر فسادی که حاکمیت امریکا دچار آن بود با رسوایی واترگیت خود را نشان داده بود. افکار عمومی و جامعه امریکا به هیچ عنوان زیر بارِ رویکرد ماجراجویانه، مداخلهجویانه و ستیزهجویانه کاخ سفید نمیرفت. به همین منظور جامعه امریکا به این نتیجه رسید که کاخ سفید باید همت خود را صرف توسعه ملی کشور کند و در روابط بینالملل صلحطلبی را پیشه خود سازد و مبادا به بهانه توسعه کشور در جهان، مداخله و بحران ایجاد شود. از همینرو، جامعه امریکا به یک نظام انزواطلبانه نیاز داشت.
پس از کنارهگیری مفتضحانه نیکسون، فورد معاون رئیسجمهور، سه سال پرچالش را در برابر افکار عمومی گذراند، اما مهمترین عامل بالاآمدن دموکراتها و جیمی کارتر، پاسخ به ضرورتها و مطالبات ملی بود. مهمترین شعار کارتر برای امریکا و جهانیان «صلحطبی و حقوق بشر» بود. درواقع این شعار همان مطالبه ملی بود که کارتر به آن تن داد. یکی از پیامدهای آمدن کارتر، محدودسازی سازمانی و اداری سازمان سیا بود، اما یکی دیگر از ضرورتهای پدیدآیی کارتر در امریکا، پایان دادن مداخلات امریکا در ایران بود. محمدرضا شاه با وجود دشمنی که با دموکراتها و شخص کارتر داشت، مجبور شد خود را با امواج امریکا سازگار کند. شاه کمی ژست آزادیخواهی و حقوق بشر به خود گرفت و در نخستین گام خود به تصدی نخستوزیر سیزدهساله امیرعباس هویدا پایان داد و در میانه اَمرداد ۱۳۵۶، جمشید آموزگار را جانشین او کرد.
اندک اندک برخی از احزاب ملی شروع به فعالیتهای محتاطانهای کردند. نیروهای ملی و مصدقی ابتدا با انتشار نامه سهامضایی در ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ و سپس با نام «اتحاد نیروهای ملی جبهه ملی ایران» آغاز به کار کردند. نهضت آزادی ایران در قالب دیگری با عنوان «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» در نوروز ۱۳۵۶ با نامه «علیاصغر حاج سید جوادی» فعالیت خود را آغاز کرد. این نیروها و جمعیتها خود تجربه این نکته را داشتند که شاه در زمان آمدن دموکراتها مجبور به عقبنشینی خواهد شد. درست هم به نظر میرسید؛ زیرا هیچ مسئول رسمی امریکایی به شاه در این موارد هشداری نداده بود. تنها خود شاه از هراس کاخ سفید مانند دوران کندی، ژستحقوق بشری و اصلاحگرایی به خود گرفته بود.
نخستین دیدار یک مقام رسمی امریکایی با شاه در میانه اردیبهشت ۱۳۵۶ رخ داد. «سایروس ونس»، وزیر خارجه امریکا، وارد تهران شد. وزارت خارجه امریکا در نتیجه این دیدار اعلام کرد: «هیچ دلیلی برای تحت فشار قرار دادن شاه برای اعطای حقوق بشر و آزادیهای مدنی وجود ندارد. ونس در دیدار با شاه تصریح کرد دولت امریکا به تمامی قراردادهای تسلیحاتی طرفین [دکترین تسلیحاتی نیکسون] پابند است و همچنین آماده است تا هواپیماهای ویژه سیستم کنترل و اخطار هوابرد (آواکس) را در اختیار ایران بگذارد».
درواقع سفر ونس در اردیبهشت ۱۳۵۶ به ایران، به نگرانیهای شاه مبنی بر اینکه کارتر به دنبال اعطای حقوق بشر و اجبار شاه به دادن آزادیهای در ایران پایان داد. از همان تاریخ، نهتنها سیاست حقوق بشر تنها برای امریکا مصرف داخلی برای خاموشسازی افکار عمومی را داشت که در ایران نیز سیاست حقوق بشر و فضای باز سیاسی برای کارتر جنبه نمایشی داشت. کارتر از همان تاریخ میانه اردیبهشت ۱۳۵۶، بسیار آشکار به شاه پیام داده بود هیچ دلیلی برای اعطای آزادیهای مدنی و حقوق بشر وجود نخواهد داشت و خود شاه این کار را به نحو احسن انجام داده و خواهد داد!
موضوع بسیار حساس دیگر که یکی از ضرورتهای ظهور دولت دموکراتها و کارتر بود، لغو قراردادهای تسلیحاتی به ایران و درواقع قطع کردن تقویت شاخ و برگ نظامی ایران توسط امریکا بود. این نکته سابقه درازی دارد که تنها یک نمونه ذکر میشود. آیزنهاور، کسی که نقش مهمی در تصدی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ داشت، در پایان دوران ریاستجمهوریاش به این نتیجه رسیده بود که نوع رابطه با ایران؛ یعنی خرید نفت و فروش بیحسابوکتاب تجهیزات تسلیحاتی و اسلحه به ایران، نهتنها موجب ثبات ایران در مقابل شوروی و منطقه نمیشود، بلکه خودِ این بدهبستان، موجب قدرتگیری بیش از حدِ ایران میشود تا جایی که برای خود ما ممکن است دردسرآفرین باشد. این طرح در دوره بعدی که حکومت دموکراتها بود همچنان برقرار بود. گو اینکه با سیاست حقوق بشر رئیسجمهور کندی نیز همراه شده بود. به همین خاطر، شاه از روی کار آمدن کندی بسیار بیمناک شده بود و ترور کندی به کابوس شاه پایان داد.
پس از مرگ کندی، جانسون معاون رئیسجمهور، همان روابط محکم تسلیحاتی سابق ایالاتمتحده پس از کودتا در دوران جمهوریخواهان را پی گرفت. مناسبات و وابستگی تسلیحاتی شاه به امریکا با آمدن نیکسون به اوج خود رسید. نیکسون از زمان کودتای ۲۸ مرداد بهعنوان معاون رئیسجمهور، روابط نزدیکی با شاه داشت و همواره در کارزارهای انتخاباتی ریاستجمهوری، مورد حمایتهای مادی و معنوی شاه قرار میگرفت و در ۱۹۶۹ که رئیسجمهور امریکا شده بود وقت آن بود که حمایتهای بیدریغ شاه را بیپاسخ نگذارد و با طرحی تحت عنوان «گوام» توانست تمام تسلیحات مورد نظر شاه ایران را بدون طی کردن دستگاه بوروکراسی تصویب کنگره امریکا، تأمین کند. این دکترین درواقع شاه را بهعنوان یک قدرت نظامی یا «ژاندارم منطقه» معرفی میکرد. این دکترین پس از رسوایی واترگیت و برکناری نیکسون و آمدن جانسون ادامه داشت.
حمایت همچنان ادامه یافت
درحالیکه همگان، حتی شاه بر این پندار بود که آمدن کارتر پایان دادن به آن دکترین تسلیحاتی است. برخلاف پندار همگانی در نخستین دیدار رسمی مقام امریکایی که همان ونس، وزیر امورخارجه امریکا با شاه بود به ادامه سیاست تسلیحاتی دوران نیکسون مهر تأیید و تأکید زده شد.
شاه برای واهی بودن شعار حقوق بشر کارتر و جلب نظر و اطمینان بیشتر او، در روزهای پایانی آبان ۱۳۵۶ به امریکا سفر کرد. این سفر با وجود مخالفتِ افکار عمومی امریکا علیه شاه بود؛ شاهی که بهعنوان عامل نقضِ حقوق بشر و سرکوب آزادیهای مدنی در جهان و امریکا شهرت داشت، در نتیجه سیل عظیم دانشجویان را در اطراف کاخ سفید علیه شاه برانگیخت، اما کارتر همچنان به حمایت از شاه پرداخت!
گری سیک که از نزدیک شاهد دیدار شاه و کارتر در کاخ سفید بود گزارش میدهد: «شاه تا قبل از ورود به واشنگتن همچنان از سوی کارتر احساس خطر میکرد، اما پس از ملاقات با وی در پانزدهم و شانزدهم نوامبر ۱۹۷۷ [۲۴ و ۲۴ آبان ۵۶] کاملاً اطمینان حاصل کرد که دولت کارتر هیچ تغییری در سیاستهای ایالاتمتحده در قبال ایران ایجاد نخواهد کرد».
شاه از این پشتیبانی و پشتگرمی احساس قدرت بیشتری پیدا کرد و در نخستین اقدام در اول آذر ۱۳۵۶، گردهمایی جبهه ملی ایران در کاروانسرای سنگی جاده کرج را به شکل هولناکی توسط ساواک سرکوب کرد. این سرکوب نقطه عطف شکلگیری انقلاب محسوب میشود.
شاه بهطور دائم نیاز داشت امریکا او را تأییدکنند. نهتنها امریکا میتوانست ولعِ سیریناپذیری خرید اسلحه را برای وی برطرف کند، بلکه خلأ مشروعیت مردمی او را در داخل حل کند. به همین خاطر برای تجدید پیمان، تنها شش هفته بعد در روز عید کریسمس، در ۱۰ دیماه ۱۳۵۶ دوباره کارتر با شاه دیدار کرد. کارتر در این روز وارد تهران شد تا توافقهای انجامگرفته با شاه را در واشنگتن پیگیری کند. در طول مسیرِ استقبال، آن دو بهطور شفاهی در زمینه انعقاد موافقتنامه عدم تولید و تکثیر سلاحهای هستهای به توافق رسیدند. این موافقتنامه، پیششرط فروش نیروگاههای تولید انرژی از سوی امریکا به ایران محسوب میشد. دو طرف همچنین در مورد تقاضای کارتر برای تهیه فهرستی از نیازهای نظامی ایران طی پنج سال آینده با یکدیگر بحث و گفتوگو کردند. کارتر در نظر داشت بدینوسیله خرید تسلیحاتی شاه را تحت نظم و ترتیب درآورد [سازمانیافته کند].
هنگام نشستن بر سر میز شام، کارتر در نطق حماسی خود، پیام ستیزهجویانهای برای دشمنان شاه در ایران و جهان صادر کرد. او ضمن تأیید و تأکید دکترین نیکسون مبنی بر ژاندارم منطقه بودن شاه، پادشاه را رهبری بلامنازع در خاورمیانه خواند: «ایران به خاطر رهبری فوقالعاده شاه در یکی از پرمخاطرهترین نقاط دنیا، به یک جزیره ثبات تبدیل شده. این خیلی مرهون شماست اعلیحضرت، مرهون رهبری شما و [حس] احترام و تحسین و عشقی که مردمتان به شما دارند».
این سخنان کارتر نهتنها نشانه عدم شناخت او از روابط بینالملل و ساخت فرهنگ و عرصه سیاسی ایران بود، بلکه بر آتش دشمنی مردم و جهانیان نسبت به شاه و خود کارتر افزود؛ زیرا نهتنها این سخنان هیچ اعتباری برای شاه نیاورد، بلکه به جهانیان نشان داد دوران کارتر ادامه همان سیاستهای ۲۴ ساله پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در امریکا است. مهمترین پشتیبان شاه برای دیکتاتوری و سرکوب آزادیهای مدنی، امریکا محسوب میشود؛ بنابراین این سخنان نهتنها موجب بلندپروازی و نیکنامی شاه نشد، بلکه افکار عمومی ایران و جهان را نسبت به کارتر و شاه بسیار بدبین کرد.
پس از کشتار
کشتار هولناک میدان ژاله (شهدا) در هفده شهریور ۱۳۵۷، روحیه شاه را بهشدت آشفته و پریشان کرده بود. اکنون زمان خوبی بود که آن نامه به شکل یک پیام رسمیِ امیدبخش برای شاه نگاشته و منتشر شود. کارتر پس از این کشتار خونین که به دست شاه صورت گرفته بود با او تماس گرفت و ضمن دلداری از هر راهبردی برای اعاده نظم پشتیبانی کرد. استفاده از هر گونه راهبردی برای اعاده نظم درواقع همان تز «مشت آهنین» برژینسکی بود که کارتر همواره شاه را به آن دعوت میکرد. سالیوان میگوید این پیام همدردی و گفتوگوی تلفنی جایگزین همان نامه مورد تقاضای من بود. او میگوید: «کارتر در این گفتوگوی تلفنی مراتب پشتیبانی خود را از شاه اعلام کرد».
شاه در این گفتوگو به کارتر گفته است: «…چنانچه رئیسجمهور بتواند تلاشهای او را حتیالامکان به نحوی مؤکد تأیید کند، بسیار خوب است؛ زیرا در غیر این صورت دشمنان او [مردم] از آن بهرهبرداری خواهند کرد. منافع امریکا و ایران به قدری با هم منطبق است که چنین اقدامی درخور تقدیر خواهد بود. رئیسجمهور قول مساعد داد».
درواقع شاه نیاز مستمر به حمایتهای کارتر داشت و البته کارتر هم دریغ نمیکرد، اما نکته مهم این است که شاه برخلاف قول رایج که نمیخواست تاج و تحت خود را به خون آغشته کند، در اینجا انتظار دارد پس از کشتار ۱۷ شهریور، دیگر سرکوبهایش، مورد حمایت مستمر امریکا قرار گیرد! از آن سو، دیگر کارتر به طور پنهانی از شاه حمایت نمیکرد. او قصد داشت تمامی مراحل حمایت خود از شاه را بهطور آشکار به گوش جهانیان برساند. برای کارتر که پیامآور صلح و حقوق بشر بود، هیچ قُبحی نداشت که از مشهورترین دیکتاتوری جهان که در روز روشن با قساوت تمام صدها نفر را قصابی کرده، حمایت آشکار کند؛ زیرا پس از گفتوگوی تلفنی در نوزده شهریور، مهمترین بخش پیام کارتر به شکل یک پیام جهانی در رسانهها مخابره شد.
جشن تولد رضا پهلوی در کاخ سفید
اکنون که رضا پهلوی، کارتر را عامل تمامی ناکامی و مصیبتهای خانواده خود و بهمن شوم ۱۳۵۷ میداند یا عدم حمایتهای کارتر از شاه را موجب شکلگیری انقلاب ملی ایران میداند، فراموش کرده که خود وی (رضا پهلوی) در اثناء و اوج انقلاب مردم، حاملِ پشتیبانیهای بیدریغ کارتر و برژینسکی قرار گرفته بود. نهم آبان روز تولد رضا پهلوی، کارتر تصمیم گرفت جشن تولدی در کاخ سفید برای رضا پهلوی برگزار کند. از تمامی ارباب جراید هم دعوت کرد در این جشن باشکوه شرکت کنند. ضمن اینکه پیام پشتیبانی خود را از این طریق به گوش شاه و جهانیان برساند!
گزارش این دیدار در تمامی اسناد و کتابها ازجمله کتاب گری سیک آمده است، اما گزارش تلویزیونی شبکه ملی فرانسه بسیار مهم است. نگارنده با استناد به این گزارش تلویزیونی، بخشی از آن را بیان میکند: «… درحالیکه رژیم شاه بیش از هر زمان دیگری در معرض تهدید به نظر میرسد، اما در همین زمان [که موجی از تظاهرات مردمی در ایران برپا شده]، ایالاتمتحده با پذیرایی علنی از پسر شاه به حمایت سیاسی از پادشاهِ ایران میپردازد. این در حالی است که صدها هزار نفر در ایران قوانین حکومت نظامی را زیر پا میگذارند و هر روزه علیه رژیم قیام میکنند. آنان مردی [شاهی] را به چالش میکشند که چندی پیش کوچکترین تخلفی را تحمل نمیکرد؛ البته شاه هنوز متحدان و دوستانش را از دست نداده و آنان نمیگذارند رژیم شاه سرنگون شود. علیرغم اینکه امریکا همواره از پشتیبانی علنی خود از شاه بیمناک بوده است، اما اکنون به شکل علنی و رسانهای، حمایت و پشتیبانی خود را از شاه نشان میدهند. تلویزیون صحنه جشن تولد رضا پهلوی در کاخ سفید و دیدار رضا با کارتر را نشان میدهد و گزارشگر میگوید: رئیسجمهور کارتر در کاخ سفید، پسر پادشاه، ولیعهد را که تنها هجده سال دارد و در حال حاضر دوره خلبانی را در ارتش امریکا دنبال میکند به حضور پذیرفته است. کارتر علیرغم اینکه نمیتواند تأسف خود را نقض حقوق بشر در ایران پنهان کند، اما در عین حال نمیتواند پشتیبانیهای بیدریغ خود از شاه را هم پنهان کند زیرا امروز، در مواجهه با خطرات فزاینده [احتمال سقوط رژیم] نمیتواند از متحدی که در عین حال مشتری [مهم تسلیحات نظامی و نقش مهم در مقابل شوروی دارد] و تأمینکننده [نفت ما] است، حمایت نکند». گزارشگر تلویزیون فرانسه میافزاید: «از سال ۱۹۵۰ [این مبدأ تاریخی درست نیست. تاریخ ۱۹۵۳ درست است] ایران ۲۰ میلیارد دلار تجهیزات نظامی خریداری کرده است. این کشور کلیدی خلیج فارس منطقه [ژاندارم منطقه] اصلیترین تأمینکننده نفت غرب است و ۲۳۰۰ کیلومتر مرز مشترک با اتحاد جماهیر شوروی دارد. سقوط احتمالی شاه میتواند عواقب غیرقابل محاسبهای داشته باشد. از اینرو نگرانی واقعی امریکاییهاست که میترسند دیگر نتوانند شاه کار زیادی انجام دهد [و ساقط شود]»
پیشتر گفته شد که ابراز تأسف از نقض حقوق بشر توسط کارتر جنبه نمایشی و نمادین داشت؛ چراکه خودش در ادامه اذعان میکند موضوع حقوق بشر برای ما اهمیت ندارد. آنچه برای ما اهمیت دارد جلوگیری از فروپاشی رژیم، به هر نحو ممکن است؛ زیرا شاه بهترین متحد، دوست و تأمینکننده منافع و منابع ما، بهویژه در خرید اسلحه و فروش نفت است!
شاه به حمایت همهجانبه امریکا نیاز عاطفی و فکری داشت. او نمیتوانست مستقل از هدایت و حمایتهای امریکا، راهبردی را طراحی و اجرا کند؛ بنابراین به طور دائم چشم امید به رهنمودهای امریکا داشت، درحالیکه امریکا به او گفته بود ما نمیتوانیم روشِ خاصی را به شما دیکته کنیم. شما آزاد هستید هر تصمیم را اتخاذ کنید و ما از هر رویه اتخاذشده توسط شما، بدون شک حمایت خواهیم کرد. شاه هر روز در خیابانها، با توپ، تانک و ارتشش در مقابل مردم صفآرایی کرده بود. در هفده شهریور حمام خون راه انداخته بود. خواهان این بود که هر روز کارتر از این صفآرایی سرکوبگرانه حمایت رسمی و علنی کند! انتظارِ منطقی نبود؛ زیرا امریکا با بیستوپنج سال پیش (دوران کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲) تفاوت بارزی کرده بود. آن زمان دوران آیزنهاور جمهوریخواه بود. اکنون مردم امریکا از جمهوریخواهی مداخلهجویانه، ماجراجویانه و البته ستیزهجویانه آیزانهاوری و نیکسونی به ستوه آمده بودند. اکنون به نظامی صلحطلب نیاز داشتند که به فکر توسعه ملی باشد، نه اینکه با مداخله در امور دیگر کشورها، برای امریکا رهاوردِ بحران باشد. نه امریکا میتوانست با هواپیمای نظامی در ایران سرباز پیاده کند، نه حتی خود حکومت و ارتش شاه پذیرای چنین کودتای نظامی بود؛ زیرا کسانی مانند نصیری، زاهدی، باتمانقلیچ و پاکروان یا درگذشته بودند یا بیمار و بازنشسته و یا زندان شده بودند. مطلب بسیار مهمی که شاه بدون اینکه مستقیم به طرف امریکایی بیان کند این بود که او از امریکا انتظار داشت که نهتنها سرکوبهای مستمر خود را به شکل رسمی و مکتوب تأیید کنند بلکه خود به نحوی از انحاء، در این کشتار نقش داشته باشند.
برژینسکی و سرکوب
تنها کسی که میدانست شاه قدرت تصمیمگیری ندارد و باید بهطور مستمر از او حمایت و البته هدایت کرد «برژینسکی» مشاور ارشد شورای امنیت ملی و مغز متفکر دولت کارتر بود. او متوجه شده بود اصلاحات شاه، تنها با سرکوب و مشت آهنین امکانپذیر است. نمیتوان با مردم با زبان دموکراتیک برخورد کرد؛ زیرا مردم با ایجاد فضای باز سیاسی با حکومت ستیز بیشتری خواهند کرد و در نهایت حکومت واژگون خواهد شد. این مطالب در اسناد و خاطرات او با نام «قدرت و اصول» موجود است. بهعنوان نمونه، سالیوان سفیر امریکا در ایران، در ابتدای آبان ماه ۱۳۵۷ میگوید: فکر نمیکنم راهحل نظامی و استفاده از ارتش برای سرکوب مردم در خیابانها، راهحل درستی باشد. برژیسنکی برآشفته میشود و به سفیر هشدار میدهد چرا از خودت حرف میزنی! این راهبرد کاخ سفید نیست. او به کارتر تلقین میکند که شاه تنها میتواند با مشت آهنین حکومت کند. اگر شاه نتواند اصلاحات را با توسل به مشت آهنین، زورآزمایی و قدرتنمایی اجرا کند، نابود خواهد شد!
برژینسکی پیامی به سالیوان و در نهایت شاه میدهد که منعکسکننده نظر رئیسجمهور کارتر باشد. او مینویسد ایالاتمتحده بدون قیدوشرط از شاه پشتیبانی میکند. بدون اینکه او را به شکل و روش خاصی از حکومت و دولت دعوت کند، اما ما حس میکنیم شرایط ایجاب میکند که تنها با اقدام قاطع [مشت آهنین و سرکوب] میشود، نظم و اقتدار شخص شاه را اعاده کرد و سرانجام امیدواریم پس از اعاده نظم [سرکوب]، مساعی محتاطانه خود را برای ایجاد فضای آزاد از سر گیرید. برژینسکی تأکید میکند نباید به مردم آزادی داد، بلکه باید آرامآرام فضای آزاد ایجاد کرد؛ زیرا ممکن است مردم در فضای آزاد دچار سوءتفاهم شودند. زیر متن خود تأکید میکند ما نباید شاه را برای ایجاد فضای باز سیاسی و آزادیهای مدنی تحت فشار قرار دهیم؛ چراکه شاه در برآورده کردن انتظارات ممکن است زیادهروی کند. در صورت فضای باز سیاسی، ارتش و خود شاه روحیه خود را از دست میدهند؛ بنابراین برای بازیابی اقتدار و فرمانروایی، اقدام قاطع [مشت آهنین] راهکار اساسی است!
برژینسکی یک روز پیش از کشتار سیزده آبان ۱۳۵۷ و سه روز پیش از معرفی دولت نظامی تیمسار ازهاری، بدون آنکه از طریق سفیر، نظرات کاخ سفید و کارتر را منتقل کند، خود مستقیم بدون هیچ واسطهای با شاه گفتوگو میکند. متن کامل گفتوگو را برژینسکی با توضیحاتی در کتاب خود منتشر کرده، اما اکنون خود دفتر ریاستجمهوری امریکا هم اقدام به انتشار کامل متن کرده است.
با توجه به اینکه برخی نکات نیاز به رمزگشایی دارد و مکالمه تلفنی قطع و وصل میشود. ابتدا متن از کتاب نقل میشود. سپس متن منتشرشده توسط کتابخانه ریاستجمهوری امریکا آن را نیز میآوریم.
برژینسکی هدف خود از گفتوگو را پیرامون سه موضوع میداند: ۱. ایالاتمتحده در جریان بحران موجود، بدون قید و شرط از شما [شاه] پشتیبانی میکند؛ ۲. ما نسبت به حسن تشخیص شاه در خصوص اتخاذ تصمیمات خاصی [سرکوبگرانه] که ممکن است درباره شکل و ترتیب دولت لازم باشد، اعتماد لازم داریم. ضمناً بهضرورت اقدام و رهبری قاطع [با مشت آهنین] برای اعاده نظم و اقتدار [سرکوب] شخص وی اذعان داریم. به دولت ائتلافی چندان باور نداریم؛ زیرا این دولت چندان دوام ندارد؛ البته به نظر شخص شاه بستگی دارد؛ و ۳. یک دولت نظامی تحت رهبری شما بر یک دولت نظامی بدون شاه ارجحیت دارد. تا اینجا برژیسنکی او را دعوت به دولت نظامی میکند. در ادامه پس از بیانات فوق، شاه پاسخ داد این پیام را تمجید میکند، ولی اوضاع حالت بسیار خاصی دارد و اضافه کردبه ناچار احساس میکند باید از اقدامات افراطی [سرکوبگرانه] اجتناب کرد. درواقع شاه نمیدانست اقدام مشت آهنین او میتواند مورد تأیید کاخ سفید باشد یا خیر؟! آنگاه جواب داد: بسیار خوب، درواقع با این مسئله مواجهید که چگونه راهی را انتخاب کنید که بهطورکلی با اقدامات خاصی [مشت آهنین] که مستلزم شدتِ عمل [سرکوب] است متناسب باشد! شاه فقط گفت بله… مقصود من از تلفن به شاه این بود که برای او روشن کنم که رئیسجمهور کارتر و امریکا پشت سرش ایستادهاند و او را تشویق کنم قبل از آنکه زمام امور از دست اختیار خارج شود، اقدام قهرآمیزی [سرکوبگرانه] انجام دهد. درواقع برژینسکی یک روز پیش از کشتار سیزده آبان و سه روز پیش از معرفی دولت نظامی ازهاری، شاه را به یک اقدام قهرآمیز و خشونتطلبانه دعوت میکند.
اکنون که متن این گفتوگو را کتابخانه ریاستجمهوری امریکا منتشر کرده، برخی مطالب وضوح بیشتری دارد. بهعنوان نمونه:
زیبگنیو برژینسکی: این پیام که به سفیر هم ابلاغ شده سه بخش مهم دارد: اولاً امریکا در بحرانی که دست به گریبان آن هستید به طور کامل، بدون هیچ ملاحظهای و تمام و کمال از شما حمایت میکند.
محمدرضا پهلوی: بسیار سپاسگزارم.
زیبگنیو برژینسکی: شما حمایت کامل ما را خواهید داشت. ثانیاً ما از هر تصمیمی که شما درباره تغییر دولت و برخی اصلاحات درونی حکومت حمایت میکنیم.
محمدرضا پهلوی: درسته!
زیبگنیو برژینسکی: تکرار میکنم که ما هیچ راهحل پیشنهادی به شما ارائه نمیدهیم و تصمیم شما مورد حمایت ماست.
محمدرضا پهلوی: درسته!
زیبگنیو برژینسکی: و امیدوارم بهاندازه کافی شفاف گفته باشم و به سفیر هم گفتیم به همین روشنی و صراحت بگوید که ما به هیچ وجه هیچگونه توصیهای برای شما در هیچ جهتی نداریم. ما از هر تصمیمی که شما بگیرید حمایت میکنیم و هر اقداماتی را که احساس میکنید مهم است انجام دهید تا قدرت خود را تثبیت کنید و پادشاهی مؤثر خود را در کشور تقویت کنید. هر اقدامی که لازم است در این راستا انجام دهید. برژینسکی در این سخن آشکارا دولت نظامی را توصیه میکند و دوباره به اقدام با مشت آهنین و سرکوب تأکید میکند، اما شاه متوجه نمیشود یا منتظر توصیه روشن و شفاف برای سرکوب است میگوید: خب من خیلی از شما قدردانی میکنم. واقعاً من تحت تأثیر این حمایت شما قرار گرفتم؛ ولی واقعیت اینکه این وضعیت خیلی پیچیده و مبهم است.
زیبگنیو برژینسکی: از چه جهت پیچیده است؟
محمدرضا پهلوی: از این جهت که باید از هرگونه اقدام شدید و سرکوبگرانه که ممکن است انجام شود پرهیز کنیم؟ [حاشیه برژینسکی بر متن مکالمه: به نظرم شاه منظورش این بود که منظور ما از مطالب قبل این بوده است]
زیبگنیو برژینسکی: خب، از نظر من شما درواقع گرفتار ترکیب چندجانبه هستید که باید بهصورت همزمان به عموم جامعه عرضه کنید و همزمان باید چند اقدام مهم هم انجام دهید که نشانگر قدرت و اقتدار شما در جامعه باشد.
محمدرضا پهلوی: بله درسته! [درواقع برژیسنکی شاه را به اقتدار سرکوبگرانه دعوت میکند تثبیتکننده قدرت و اقتدار شاه باشد.]
زیبگنیو برژینسکی: درواقع این وضعیت خاص و پیچیدهای است و صرفاً اعطای امتیازات به جامعه و بازتر کردن فضا میتواند منجر به وضعیت بحرانیتری شود.
محمدرضا پهلوی: ممکنه حرفتان رو دوباره تکرار کنید؟
زیبگنیو برژینسکی: کدوم حرف رو؟
محمدرضا پهلوی: جمله آخر.
زیبگنیو برژینسکی: اعطای امتیازات به جامعه بهتنهایی میتواند منجر به بالا گرفتن اعتراضات شود. برای ما در وضع فعلی خیلی سخت است که قضاوت درستی نسبت به اوضاع داخلی حکومت شما داشته باشیم، ولی ما دوست داریم از حمایت بیشتر شما از روزنامهنگاران اطلاع پیدا کنیم که همانطور که میدانید قبلاً در وضعیت بدی قرار داشت. این کار میتواند یک تغییر سیاست جذاب باشد و نشانهای از تحولاتی که شما برای ایجاد روند مدرنیزاسیون و تجدد در کشورتان شروع کردهاید باشد و به تثبیت شرایط کمک کند.
برژینسکی باور خود را دوباره تکرار میکند که اعطای آزادیهای مدنی، موجب بالا رفتن سطح انتظارات و اعتراضات میشود؛ بنابراین صرفِ اِعطای امتیازات خوب نیست و نتیجه عکس آن را میدهد؛ زیرا موجب باز کردن فضای میشود که نمیتوان آن وضع بحرانی را کنترل کرد. برژیسنکی فقط میگوید همین که برای روزنامهنگاران فضای بازی ایجاد شود کفایت میکند؛ زیرا عملی جذاب خواهد بود و صدای مخالفان خارجی خاموش خواهد کرد.
در پایان گفتوگو آمده است:
زیبگنیو برژینسکی: من دیروز این پیغام را برای او [سفیر] فرستادهام و پس از پایان این تماس تلفنی مجدداً با او تماس خواهم گرفت. همانطور که قبلاً گفتم برای ما خیلی دشوار است که تصویر کاملی از وضعیت شما داشته باشیم و بتوانیم تصمیم درست را به شما پیشنهاد دهیم، ولی ما کاملاً از تصمیم شما حمایت میکنیم، حال میخواهد این تصمیم ایجاد یک دولت ائتلافی باشد یا یک دولت نظامی. هرچه باشد اگر منجر به تثبیت حکومت شما و تقویت مبانی آن شود مورد حمایت ماست. همین که نظم و ثبات در حکومت شما دوام داشته باشد و مبارزه با فساد صورت بگیرد برای ما کافی و راضیکننده است.
محمدرضا پهلوی: خیلی ممنون از شما برای این تماس. من درباره این موضوع قبلاً تحقیق کردم و… [صدا قطع میشود]
زیبگنیو برژینسکی: تحلیل شما از وضعیت فعلی چیست؟
محمدرضا پهلوی: بسیار بد.
زیبگنیو برژینسکی: آیا این وضعیت رو به وخامت است؟
محمدرضا پهلوی: اینطور به نظر میرسد.
زیبگنیو برژینسکی: خب با این اوصاف باز هم تأکید میکنم که اگر کاری از دست ما برمیآید، امیدوارم شما ما را از آن مطلع کنید.
بگذریم که شاه تحلیل واقعبینانهتری ارائه میکند و به برژینسکی پیام میدهد که دیگر همه چیز تمام شده است و وضعیت رو به وخامت [و سرنگونی] است، اما برژیسنکی بدون اینکه شرایط انقلاب ایران را درک کند او را دعوت به دولت نظامی میکند که منجر به تثبیت حکومت شما خواهد بود و نظم و ثبات در حکومت شما دوام داشته باشد.
برژینسکی روز شانزدهم آبان مینویسد تشکیل دولت نظامی پاسخ به پیشنهاد من بود. مینویسد: این خبر که شاه سرانجام تشکیل دولت نظامی را برگزیده تا حد زیادی به من آسودگی خیال داد [زیرا که تئوری مشت آهنین او محقق شد!] من این اقدام را نشانه مژدهبخشی تلقی کردم دال بر اینکه شاه بالاخره برای مقابله با بحران و اعمال رهبری مؤثر آماده شده است. احساس کردم با ارتش عظیمی که تحت فرماندهی دارد، اگر نبردی رویاروی درگیرد، میتواند پیروز شود و قادر است از این ارتش نهتنها برای برقراری نظم، بلکه برای ریشهکنی همهجانبه فساد موجود هم استفاده کند.
برژینسکی در کتاب خود به این نکته اشاره میکند که رفتارهای خودسرانه سفیر (سالیوان) و تا حدی وزارت خارجه و تناقض و تضاد گفتاری و رفتاری آنها با هسته مرکزی کاخ سفید، موجب تزلزل و آشفتگی بیشتر شاه شد. شاه خود دچار بیماری و آشفتگی بود، این رفتارهای متناقض و متضاد ما (کاخ سفید) هم این شرایط را برای شاه به مراتب دشوار کرد.
کارتر نگونبخت!
کارتر با حمایتهای مستمر خود از شاه، نهتنها آتش خیزشِ مردم را شعلهور ساخت، بلکه جهانیان و مردم ایران را نسبت به خود بیمناک و خشمگین کرد. او میتوانست سیاست حقوق بشر را پیش بگیرد، بدون پشتیبانی از شاهِ دیکتاتور به ماجراجویی و مداخلهگرایی امریکا در این بیستوچهار سال پایان دهد، درحالیکه با حمایت نخستین خود و اینکه «شاه رهبر محبوب و مردم عاشق رهبری شاه هستند»! بسترهای خیزش مردم ایران را علیه شاهِ وابسته به امریکا، فراهم کرد. از سویی او با این پشتیبانیهای پی در پی، زمینههای امریکاستیزی را بیش از اندازه برای مردم فراهم کرد و همین امر موجب شد با ورود شاه برای معالجه به امریکا، سفارت امریکا در سیزده آبان ۱۳۵۸ اشغال شود و با بحران ۴۴۴ روزه گروگانگیری به حکومت خود و دموکراتها در امریکا پایان دهد. از سوی دیگر موجبات استقرار و تثبیت یک نظام فاشیسم را در چهارده سال برای امریکا فراهم آورد. کارتر میتوانست بدون هیچ مداخلهای در مناسبات ایران، فرآیند انقلاب ایران را بدون خشونت سازد؛ زیرا با اشغال سفارت امریکا هم موجب انزوای نیروهای دموکراسیخواه و تقویت اقتدارگرایان در ایران شد و هم با چراغ سبز او یک جنگ هشتساله ویرانگر را در منطقه پدید آورد.
کارتر نمیتوانست اندیشه صلحطلبی، توسعه ملی و استقلالطلبی را در امریکا پیاده کند؛ زیرا او نه او شخصیتی بود که توان پیشبرد منافع ملی را داشته باشد و روی سیاست صلحطلبی و حقوق بشر خود ایستادگی کند و نه جریان دولت سایه در امریکا به او اجازه میداد که ورای سیاست گذشته امریکا اتخاذ تصمیم کند. به همین خاطر مرعوب اراده دولت سایه بود. وجود کسی چون برژینسکی در دولت وی، نشانه استمرار سیاست مداخلهجویانه امریکا بود. گزارشهای تاریخی از آوردن شاه به امریکا در ۳۰ مهر ۱۳۵۸ و مخالفتهای ابتدایی او برای ورود او به امریکا، در نهایت تسلیم شدن وی به نظرات راکفلر و کیسنجر مبنی بر ورود شاه به ایران، اوج ناتوانی او در اداره سیاست داخلی و خارجی بود. در نهایت همین استیصال و ناتوانی او، مانع از ادامه حکومت وی و دموکراتها در دور دوم و شکست آنها از جمهوریخواهان شد. درواقع او زمینههای پدید آمدن ریگانیسم را پس از خود بنیاد نهاد. پس از ریگان معاون او جرج اچ بوش و سپس بوشِ پسر بنیادهای فاشیسم را در امریکا تحکیم بخشیدند. اکنون همزمان با درگذشت کارتر، دونالد ترامپ؛ فاشیسمِ به مراتب بدتر از ریگانیسم را به ارمغان آورده است.