بیتوجهی به دین برای پیگیری مسائل اجتماعی-سیاسی چگونه قابل تحلیل است؟
سید حمید موسویان
نیمه دوم سال ۱۴۰۱ در ایران، نقطه عطفی در وضعیت حکومت، جامعه و گروههای اثرگذار در جامعه بود. بخشی از جامعه ایران و بهویژه نسل جدید، نادیده گرفته شدن خود توسط حکومت و جمعی از نخبگان را فریاد زد و دغدغهمندان نسبت به آینده ایران را به لزوم اندیشه بیشتر در این زمینه آگاه کرد. یکی از مباحث پررنگشده در این مدت، جایگاه دین در جامعه ایران و نسبت آن با قدرت است.
تاریخ گذشته ایران همواره از آمیختگی دین با همه عرصههای اجتماعی و سیاسی نشان دارد. از گذشته تا کنون، دین برای مردم ایران، هم پناهگاهی در برابر ستم قدرتمندان بوده است و هم ابزاری برای اعمال قدرت حکومتها؛ تیغ دو دمی که نوع و جهت برشاش در قضاوت نسبت به آن خیلی اهمیت دارد. اتفاقات نیمه دوم سال گذشته، از این لحاظ متمایز بود که در آن نوعی کنار گذاشتن دین را شاهد بودیم؛ البته جریان قدرت مانند گذشته از دین برای سیاست خود استفاده کرد، ولی در میان معترضان با یک بیتوجهی نسبت به دین مواجه بودیم؛ گروهی که برای به کرسی نشاندن پیام خود نیازی به استفاده از دین نمیدید. با این حال دو نکته را نباید از نظر دور داشت:
۱- رویکرد کلی اعتراضها در تقابل و ضدیت با دین نبود؛ هرچند برخی از کارهای حاشیهای در تقابل با دین هم مشاهده شد.
۲- دینداران هم اگر اعتراضی داشتند، هرچند از ادبیات دینی برای اعتراض خود بهره گرفتند، ولی نتوانستند به جریان غالب، تبدیل شوند.
بیتوجهی به دین برای پیگیری مسائل اجتماعی-سیاسی، نشان از یک تغییر بنیادین در جامعه ایران یا حداقل در یک گروه قابل توجه از این جامعه است. این نگاه دو تحلیل مقابل هم را در پی داشت: برخی بر این عقیدهاند این بیتوجهی به دین، یک جریان جدید و مهم است که در آینده ایران جایگاه مهمی خواهد داشت و بر اساس برخی تحلیلها حتی اکثریت جامعه را شامل خواهد شد؛ و گروهی دیگر بر این باورند که این مسئله برآمده از شرایط روز و تأکید بسیار بالای حکومت بر دین است و در صورت تغییر شرایط، این رویکرد نیز تغییر خواهد کرد.
هریک از این تحلیلها نتیجه خاصی را در نگاه به آینده دین و دینداری در جامعه ایران در پی خواهد داشت. بر همین اساس، روند گروههای فعال در عرصه دین نیز دستخوش تغییراتی شده است و برنامههایی برای آینده آنها قابلتصور است. در این مجال با تمرکز بر رویکرد حوزویان نواندیش، تلاش میکنم شرایط موجود و مطلوب این جریان را تا حدی که مقدور است قلمی کنم.
نواندیشی دینی در میان حوزویان، با مرزبندی نسبت به روشنفکران دینی از یک طرف و با جریانهای سنتی و بنیادگرا از سوی دیگر، به دنبال ساختن هویتی مستقل برای خود در سطح جامعه و دینداران است. تحولات اخیر ایران، این گروه را نیز با چالشهایی جهت ادامه مسیر گذشته مواجه کرده و نیاز به تدوین برنامههایی متفاوت را پررنگ کرده است. در ادامه میکوشم با توجه به شرایط موجود نواندیشی دینی، برخی از چالشهای فراروی آن را مطرح کنم.
وضعیت موجود و چالشهای نواندیشی دینی
۱- تصور نادرستِ داشتن شناخت نسبت به مسائل و مشکلات جامعه و بهویژه نسل جدید: اینکه در ظاهر، اشکالاتی که منجر به اعتراضات در سال ۱۴۰۱ شد به حجاب اجباری برمیگشت و این گروه هم از قبل در این زمینه سخنهایی گفته بودند این تصور را ایجاد کرده که آنها جامعه و بهویژه نسل جدید را تا حد خوبی میشناسند، اما واقعیت اینگونه نیست. نواندیشی حوزوی خود را برای بحرانی که در آن قرار گرفتهایم آماده نکرده است و دلیل آن هم عدم شناخت درست شرایط است. جامعه امروز از اموری رنج میبرد که نواندیشان حوزوی گاهی حتی در مرحله آگاهی و شناخت آن نیز مشکل دارند چه رسد به ارائه تحلیل و راهکار. برخی از این ویژگیهای جدید عبارت است از:
نادیده گرفتن تفاوت نسل جدید و علایق آن؛
تحولات جنسیتی و به چالش کشیده شدن رویکرد مردانه در دین؛
نیاز جامعه به شادی و سرگرمی و عدم ارائه راهکارهای مناسب در این زمینه؛
اهمیت پیدا کردن نقش اقلیتهای دینی، مذهبی و قومی در جامعه.
۲- تعیین نسبت خود با ایران و مسئله سرزمین: اینکه یک نواندیش دینی، دغدغه دین داشته باشد امری کاملاً طبیعی است، اما نگاه غالب در فضای اندیشه حوزوی، تمرکز بر جغرافیای تشیع و اسلام است و فهم سرزمینی آنها بر اساس مذهب و دین تعریف میشود؛ به عبارت دیگر، اندیشمندان حوزوی، سرزمین اسلامی را ملاکی برای بررسی مسائل و موضوعات دیگر میبینند. تحولات سرزمینی در قرنهای اخیر باعث آن شده که مرزبندی جغرافیایی بر اساس معیارهایی متفاوت از دین و مذهب مشخص شود. امروزه ساختار مرزبندی جدید در همه کشورهای دنیا و حتی سرزمینهایی که دین و مذهب مشترکی دارند ولی مرزبندی جغرافیایی متفاوتی دارند پذیرفته شده است. بهعنوان مثال دو جامعه ایران و عراق با اینکه اکثریت آن را شیعیان تشکیل میدهند، ولی دو کشور محسوب میشوند؛ بگذریم که جدای از این فاصله، حتی تجربه یک جنگ نیز میان این دو کشور وجود دارد. بارقهای از قبول این رویکرد جدید را در نوشتههای اخیر آیتالله منتظری میتوان مشاهده کرد، اما پذیرش نگاه جدید به سرزمین و جغرافیا باعث میشود دغدغههای سرزمینی هرچند برای غیر هم دین و مذهبها پررنگ میشود. نواندیشان حوزوی باید مشخص کنند در تقابل میان منافع ایران با منافع برخی از مسلمانان سایر سرزمینهای اسلامی چه موضعی دارند؟ این نکته را در فضای نواندیشی باید معلوم کنیم که اگر شهروندی غیرشیعه و غیرمسلمان دچار مشکلی در حقوق خود شد چه موضعی در برابر آن داریم؟ دغدغه ایران و مشکلات آن برای یک نواندیش حوزوی در چه جایگاهی قرار دارد؟ جدای از آینده جهان اسلام، آینده ایران با همه تکثر دینی و مذهبی آن در اندیشه حوزوی چه اندازه اهمیت دارد؟ بهعنوان مثال یک نواندیش حوزوی در دوران پس از وقایع سال ۱۴۰۱ باید مشخص کند که تنها به دنبال بهبود وضعیت دین بهطورکلی است یا علاوه بر آن به ایران و مشکلات آن توجه دارد و برای مخاطب ایرانی سخن میگوید.
۳- بیتوجهی به فرآیند چرخش نخبگان و بیبرنامگی این جریان برای مطرح شدن نسلهای بعد نواندیشی: نواندیشان حوزوی مانند بسیاری از گروههای دیگر، نهتنها برنامهای برای نسل آینده خود ندارند بلکه فرصت بروز را برای نسل بعدی خود مهیا نمیکنند. این جریان، نه خود کاری برای آینده میکند و نه فضایی برای دیگران ایجاد میکند که خود را مطرح نمایند. نماد این نکته، مجموعههای مرتبط با این جریان است که تقریباً میانگین سنی همه آنها بالای شصت سال است. تقریباً در هیچ مجموعه نواندیشی حوزوی، افراد زیر پنجاه سال جایگاه قابلتوجهی ندارند؛ البته نباید فعالیتهایی مانند دانشگاه مفید و دانشگاه ادیان و مذاهب را از نظر دور داشت که به فضایی برای رشد نسل بعدی کمک کردهاند، ولی بعد از آموزشهای اینچنینی، برنامهای برای ادامه مسیر وجود ندارد. هر فردی باید بر اساس خلاقیت شخصی خود کاری انجام دهد و برای خود جایگاهی ایجاد کند. به بیان دیگر، زنجیرهای از فعالیتها باید در نظر گرفته شود که منابعِ به کار گرفته شده بتواند به بهترین شکل، اثر خود را در سطح جامعه بگذارد.
۴- نیاز به تقویت رویکرد گفتوگومحور و دور شدن از تکگویی: جامعه امروز، جامعهای انتقادی است و نسبت به هر چیزی که به او عرضه میشود با صراحت و بدون تکلف، پرسشها و انتقادات خود را مطرح میکند. ارائه رهنمود و ایراد سخنرانی بهصورت یکطرفه و عدم امکان اظهارنظر، از نکاتی است که باعث فاصله گرفتن افراد از مباحث دینی شده است. نگاه نواندیشان حوزوی هرچند از گذشته هم کاملاً تکگویانه و مونولوگی نبوده است، ولی نیاز به آن است که مشارکت بیشتر مخاطبان در مباحث دینی دیده شود. راهکارهایی مانند اظهارنظر افراد در فضای مجازی چه بهصورت نوشتههای انتقادی و چه به شکل کامنت و البته پاسخگویی درست و بهموقع به آنها که شرایط گفتوگو را فراهم کند راهی است برای تقویت این ویژگی و ایجاد تعامل سازنده و اثرگذار با جامعه مخاطبان.
۵- لزوم فاصله گرفتن از مباحث مربوط به رابطه دین با ساختار قدرت و توجه بیشتر به مسائل اجتماعی: نواندیشان حوزوی یک مسئله مهم برای خود تعریف کردهاند: دیدگاه دین در مورد ساختار قدرت. این نکته در عین اهمیت داشتن، باعث کمتوجهی آنان به جنبههای دیگر اجتماعی-سیاسی شده است. در مباحث سیاسی، نیاز به تقویت نگاههای مردممحور بسیار احساس میشود مانند رویکرد قراردادگرایی که توسط مرحوم فیرحی پیگیری میشد. از طرف دیگر، فارغ از نسبت دین و قدرت، نواندیشان حوزوی باید به سایر جنبهها مانند حقوق زنان، مباحث محیط زیست، پیشرفتهای تکنولوژی و نسبت آن با دین و فعالیتهای دینی اهتمام بیشتری داشته باشند. این حوزه موضوعات، نهتنها از پرسشهای روز در مورد دین است، بلکه نسبت افراد با دین را نیز دچار تحولاتی کرده است.
۶- نیاز به آیندهنگری در حوزه دینداری و برنامهریزی برای شرایط پیشِرو: تحولات روز جامعه و آیندهای که برای آن ترسیم میشود تغییرات بنیادینی در عرصه دینداری ایجاد خواهد کرد. بهعنوان مثال: آیا هنوز هم تقلید از یک مرجع تقلید، آن هم تا پایان عمر او، قابل پذیرش است؟ با تحولات تکنولوژی، اگر روزی هوش مصنوعی بتواند پاسخ پرسشهای دینی را به بهترین شکل و کاملاً در چارچوبهای فقهی و دینی ارائه نماید، مسئله تقلید چه وضعیتی پیدا میکند؟ با توجه به اینکه مناسبات جدید در عرصه جامعه، شیوههای تعامل میان افراد را دستخوش تغییرات جدی کرده است چه میزان از این تغییرات را به لحاظ دینی میتوان پذیرفت و احیاناً چه تغییراتی در احکام فقهی ایجاد میشود؟ آیا علوم دینی باید با سایر علوم و پیشرفتهای آن در ارتباط باشد؟ و اگر نیاز به ارتباط با علوم دیگر مطرح باشد روش بهرهگیری از این علوم به چه صورت و شکلی باید باشد؟ و …
۷- لزوم توجه بیشتر نواندیشان حوزوی به علوم دیگر اسلامی و عدم تمرکز بر فقه: دغدغههای دینی مطرح در شرایط امروز نشاندهنده گسترش مباحث مرتبط با دین در سطح جامعه است. امروزه با نگارش کتابی به زبان فرانسوی در مورد قرآن با عنوان قرآن مورخان، ولولهای در فضای دینی داخل ایران ایجاد میشود. اگر در گذشته تنها برخی از نخبگان و روشنفکران با مطالعه مطالب زبانهای دیگر، با یک گزینش و بر اساس دغدغههای فردی، برخی مطالب را در جامعه ایران مطرح میکردند ولی امروز پژوهشها با فاصله کمی پس از تولید آن به داخل جامعه ما منتقل میشود و موجی از اشکالات و پرسشها را برمیانگیزد؛ پرسشهایی که از طرفی غالباً فقهی نیستند و از سوی دیگر، بنیانهای اندیشه دینی افراد را با چالش جدی مواجه میکنند. علوم قرآنی، علوم حدیث، تفسیر قرآن، تاریخ اسلام، کلام و فلسفه هرکدام به شکلی مورد پرسشهای جدید قرار میگیرند که پاسخهای کلیشهای گذشته را نمیتوان در برابر آنها مطرح کرد و حتی گاهی آن پاسخها نهتنها اشکال را برطرف نمیکند بلکه باعث گسترش سؤال هم میشود.
۸- تعیین نسبت دین با حقوق بشر و بنیادهای فکری آن مانند آزادی یا اصل کرامت انسان: نواندیشان حوزوی همواره در موضعی مدافعهگرایانه در تلاش بودهاند از موضع دین به هر نحوی دفاع کنند و با ارائه برخی تفسیرهای خاص از حقوق بشر یا مبانی فکری مطرح در آن، دین را نیز همراه با حقوق بشر نشان دهند، اما چالشهای حقوق بشری گویا فراتر از این است و برخی تفسیرها و توجیهها برای هیچکسی جز خود دینداران جذابیت ندارد و ذهنی را به خود جلب نمیکند و جانی را گرم نمینماید. از مرحوم مطهری تا کنون، نواندیشان دینی با چنین تلاشهایی به دنبال ایجاد نسبتی معقول و قابل پذیرش میان دین و حقوق بشر بودهاند، اما گویا این تلاش نهتنها متفکران جدید که دغدغه حقوق بشر دارند و دین را به چالش میکشند قانع نکرده که دینداران سنتی را هم راضی نکرده است؛ فارغ از اینکه رویکردهای بنیادگرا از دین که ضدیت با هر اندیشه جدید را مبنای اندیشه دینی خود میدانند در تلاشی مستمر برای حذف نگاه نواندیشان بوده و هستند. پرسشی که باید پاسخ داده شود این است که اصولی مانند کرامت انسان، آزادی، عدالت و برابری که بهعنوان مبنای حقوق بشر معرفی میشود آیا با مبانی دینی سازگار است یا خیر. نواندیشان حوزوی بهجای بحث از تکتک موضوعات حقوق بشری، باید مشخص کنند این مبانی را میپذیرند یا با آنها مخالفت دارند. بدون چنین بحث بنیادینی، هریک از بحثها بهراحتی با تناقضهایی برخورد میکند که مخاطب را از هر گروهی که باشد از بحث ناراضی خواهد کرد.
۹- تغییر در شرایط رسانه و ارتباطات جمعی و لزوم تحول در رابطه با جامعه: نواندیشان حوزوی در دورهای (حدود دهه ۳۰ و ۴۰ قرن گذشته) با تحولات آن زمان همراه شدند و از منبر و خطابه به سمت نگارش کتاب عمومی و نشریه حرکت کردند. امروز که دوره شبکههای اجتماعی، پادکست و … است هنوز نواندیشان حوزوی در قالبهای قدیمی خود فعالیت میکنند و فعالیت جدیای برای تعامل با مخاطبان خود انجام ندادهاند. امکانات جدید، راه ارتباط این گروه با مخاطبان را گسترش داده است، ولی باید توجه داشت که هر فضای جدیدی، اقتضائات خاص خود را دارد و بدون توجه به بایدها و نبایدهای آن نمیتوان کار اثرگذاری را عرضه کرد.
جامعه امروز ایران با تحولات بنیادینی مواجه شده است که برخی از جنبههای آن در وقایع یک سال گذشته خود را بروز داد. دینداری و فهم از دین هم یکی از مهمترین قسمتهایی است که تغییرات بنیادین کرده است و متفکران دینی اعم از روشنفکران و نواندیشان باید با شناخت کامل و دقیق شرایط، اندیشهای برای حضور در دوره جدید ارائه کنند. مقدمه چنین مسئلهای هم پذیرش نیاز به شناخت جامعه امروز ایران و تحولات نسلی در آن است. بدون مهیا کردن این پیشزمینه، هر سخنی از آینده و برنامهریزی برای آن کاری بیاساس و بینتیجه است.