بدون دیدگاه

نوروز؛ دادبانی و شادمانی

محمدعلی دادخواه

جهان پر شد از شادمانی و داد

که کس را نیاید از آن رنج یاد

نوروز بزرگ‌ترین جشن ملی ایرانیان است که در پرتو دادگری و مردم‌نوازی شوکت و شکوه می‌یابد و این ارزش بی‌مانند بزم ملی است که نهاد قدرت در اوج اقتدار به‌ هنگام نوروز، شایست و ناشایست را از دانایان مُلک پرس‌وجو می‌کند و به داوری دادبانان دل می‌بندد. فرهنگ و آیین ایرانی بر این پایه استوار است که ادامه فرمانروایی تنها از گذرگاه داد و پاسداری از حق و مبارزه با بیداد می‌گذرد تا هر سال در برترین روز فراداستان آگاه شوند که پای از گلیم خود فراتر ننهند و بر فرودستان آشکار شود که شالوده فرمانروایی بر پاسداری از حقوق آنان قرار گرفته است. بررسی ژرف و فراگیر فرهنگ ایرانی نشان می‌دهد ایرانیان جشن‌ها و بزم‌های خود را به نشانه برترین و بهترین ویژگی ملیت و همبستگی خود برگزیدند. بدین‌گونه که اقوام ایرانی با زبان، گویش و مذاهب گوناگون از بلوچ و کُرد و عرب و ترکمن تا لر و فارس و تات، در یک فرهنگ مشترک هستند که این فرهنگ فراتر از دیگر ویژگی‌های قومی و فردی قرار می‌گیرد. تفاوت در باور، زبان، لباس و ریشه و جایگاه قومی بازتاب و جایگاه چندانی در این همدلی و پذیرش ندارد و پیوند نهایی بر موضوعی فراتر و فراگیر است که در سپهر اندیشه ایرانی برجسته و پایدار می‌شود.

از آغازین روزهای شکل‌گیری تمدن کهن ایرانی، بزم‌های ایرانی دل در گرو دادگری داشته است. این دادگری برترین همبستگی را در دل مردان و زنان ایرانی به بار می‌آورد. در این رهگذر همدلی بی‌پایان و آرمانی بزرگ در اندیشه و چشم‌انداز هر ایرانی پدیدار گشته تا آنان بر این پیمان و پیوند، همگام و همراه شوند و هر ساله فرزندان این آب و خاک به هنگام کاشت، داشت، برداشت و انباشت و آغاز روز نو، ماه نو و سال نو، پیر و جوان و زن و مرد به دست‌افشانی و پایکوبی بپردازند و این اندیشه را بالنده و بارور سازند و در دل و جان جای دهند تا همگان در این نشست‌وبرخاست به یاد آورند که دادگری برترین ارزش‌هاست.

فریدون ز لطفی که کرد ایزدی

نخستین جهان را بشست از بدی

به جشن فریدون و نوروز جم

که شادی سترد از جهان نام غم

(فردوسی)

در نوروز و مهرگان که ریشه‌های دادجویی و دادیاری پی و پایه برپا داشتن آن‌هاست، این شوق به دادپروری شعله‌ای فراگیر در دل و جان ایرانیان داشته است تا همگی همسو و هم‌اندیش بر آن باشند که شادی برای دادگری و دادگری برای شادی است. به فرهنگ دیرپای ایرانیان بنگرید؛ این گزارش‌ها پرده از هدف و اندیشه نهانی و شیوه زیستن نیاکان ما برمی‌دارد و نشان می‌دهد آنان همه‌چیز را در پرتو دادگری آرزو داشته‌اند و به عمل رسانده‌اند. روشن است هر گاه فلسفه کاری برای مردمی بیان شود و برخورد و بازخورد آن را به نیکی بدانند، بدان دل‌بسته می‌شوند. هنگامی‌که انگیزه برپایی بزرگ‌ترین جشن یک سرزمین دادگری باشد و برجسته‌ترین شادمانی در آن دوران برپا شود، پیوند شادی و دادگری برجسته و برومند می‌شود و دو همزاد تاریخی را در پیکره اندیشه ایرانیان برپا می‌دارد.

از آن‌رو که نوروز گسترده‌ترین بخش هویت ملی ماست، این برداشت هوشمندانه و به‌گونه‌ای ژرف و پایدار شادخواهی و دادوری ایرانیان را بازگو می‌کند. ابوریحان بیرونی یادآور می‌شود؛ جمشید وزن کردن و سنجش را در پیکره ترازو در هم آمیخت که دستاورد این کار پاسداری از برابری ارزش و خواسته‌هاست که همان دادگری و انصاف را بازگو می‌کند. در نوشته‌های پس از اسلام این گزارش‌ها برجسته است که فرمانروایان ایرانی بسان هم‌ترازان خود در پیش از اسلام، در نوروز و مهرگان پذیرشی همگانی داشته‌اند و به دادخواهی مردم می‌پرداخته‌اند.

بی‌گمان هنگامی‌که روح و ضمیر ناخودآگاه مردمی به موضوعی باورمند شود در گذر زمان آثار آن را خواهد دید. پژوهشگران آورده‌اند پس از پیکار جمشید با دیوان و شکست دیوان از وی، روزی نو آغاز گشت و فرمانروا پیمان بست که همانند دیوان ستمگر نباشد، در پی پاسداری از حقوق مردم برآید و همگان از حقوق اجتماعی همسان برخوردار شوند. بدینگونه شکاف و امتیاز طبقاتی رخت بربست و چنین فرایندی روزگاری نو را پی ریخت.

جمشید چو در کار کم کرد داد بسیار مزد

به زر بست دست حرامی دزد

(شیرازی، ۱۳۳۹: ۶۴)

گفتنی است روز نخست فروردین را در تمدن ایران بیت‌الشرف نام نهاده‌اند. در نخستین روز فروردین، خورشید نزدیک‌ترین فاضله را با زمین دارد. این زمان را شرف خورشید یا بیت‌الشرف گویند که از دوران پیش از تاریخ تا کنون این هنگام را ارج نهاده و عزیز داشته‌اند.

«در وقتی‌که خسرو کباکب مواکب خورشید در درجه اول از حمل که بیت‌الشرف است نزول نمود، جمشید به احضار اکابر اشراف فرمان داد»

(غیاث‌الدین بن همام‌الدین، ۱۳۷۸: ۱۷۸).

به روزی ز نوروز عشرت فزا

که روز شرف بود خورشید را

(آملی، ۱۳۹۱: ۲۰۹)

یکی از رازهای پایداری و ماندگاری نوروز آن است که با فطرت و خلقت انسان همسو و با نهان و آشکار آدمی همگام است. از بیرون نوروز پا‌به‌پای بهار که تپش طبیعت است به پهنه گیتی پای می‌نهد تا جهان نو و تازه شود و از چشم‌انداز درون و گوهر هستی نوروز پاسداری از دادگری است که ریشه آن به مبارزه دادوبیداد برمی‌گردد. از آن‌رو چون جوهر آدمی رو به‌سوی داد دارد و بدان دل می‌بازد بنابراین هر فرمانروایی که با نوروز مخالفت ورزیده با سرشت و ریشه آدمی درآویخته است و بی‌گمان بر زمین خواهد خورد. اینک هزاره‌هاست که نوروز سرسبز و ستبر در چکاد فرهنگ ایران سرافراز و پایدار و باشکوه ایستاده و با وجود تازش‌ها از پای درنیامده و به نرمی مخالفت را به پیروی واداشته است تا جایی که روزی حکمرانی عرب با او می‌جنگید و دیگر روز همه بایدها و نبایدهای آن را می‌پذیرفت. ریشه این چیرگی در آن است که نوروز پاسخگوی اساسی‌ترین نیازهای ماست. این گوهر درخشان، مشعلی راهنما در گذر زندگی است که راه روشن زندگی را به ما نشان می‌دهد و آرامش و آسایش را پی می‌ریزد.

به‌طورکلی نوروز جشن گستردن داد است و چون اعتدال بهاری نمایش زنده چگونگی اعتدال است، مردم آن را با آغوش باز می‌پذیرند. چون نوروز بر همه پرتو می‌افشاند، گرمی می‌بخشد، زمین و زمان را روشن می‌سازد و فرودست و فرادست در آنجا به چشم نمی‌خورد. در این سامانه هیچ‌کس برتر از کسی به‌شمار نمی‌آید.

نوروز را هنگام خورشید عدل، سپهر معدلت و کوکب عدل نام نهاده‌اند.

یعنی جناب داور دارای ملک و دین

خورشید دادگستر جمشید دلنواز

در فرهنگ ایرانی فرمانروایان را می‌خوانند که از خورشید دادگری فراگیرند.

اگر تو عدل ورزی همچون خورشید

جهانی عمر تو خواهند جاوید

(عطار)

در چرخه زمان آغاز گردش به‌هنگام نوروز است؛ و بدین‌گونه به‌عنوان نماد دادگری، ستم‌ستیزی و صلح و دوستی را یادآور می‌شود که در جشن‌های ایرانی از آن یاد می‌گردد.

تا بهار مهرگان از عدل شاه اختران

راستی پیدا شود در پله لیل و نهار

و این پند ابولفرج رونی است که:

هر جا فریاد خیزد مقصد فریاد شو

سایه مظلوم گستر آفتاب داد باش

پیوند دادگستری و شادمانی نیازمند سخنی فزون نیست. حکیمان شادکامی (خوشبختی) را برترین آرزوی انسان دانسته‌اند. همه پیام‌گران آسمانی و زمینی نیز سرشتی‌ترین نوید خود را چنین بازگو کرده‌اند که اگر پای‌ در رکاب آیین آن‌ها گذاریم خوشبخت خواهیم شد. فرزانگان بر این گفته همدل‌اند که پیش‌نیاز شادمانی دادگری است و بدون پی نخست پایه دوم برپا نمی‌شود. برای پاسداری از حافظه تاریخی بجاست به این نگارش‌ها و نگاشته‌ها ژرف‌تر و گسترده‌تر نگریست تا فرزندان امروز از فرهنگ فرهیختگان دیروز آگاهی و بالندگی یابند و به شیواترین شیوه مشعل‌های دیروز را فروزان دارند تا باز هم آن فر فرهمند و نگرش انسان زمینی که دل به بیکران سپرده و پای بر خاک و چشم بر آسمان دارد، مهرمند و بخرد گشوده شود و سرزمین را سرشار از آرامش و آسایش کند؛ زیرا پیکره اندیشه ایران باستان چنان برهم نشسته بوده که کالبد زمینی تن انسان نگرش به آسمان جان داشته است. با اندک بررسی‌ای روشن می‌شود زبان فارسی پیوند بیرونی و رشته همبستگی همه گفت‌وگوهاست، اما یک پیوند نهانی نیرومندتر از این زبان هست و آن هم بزم‌ها و جشن‌های فرهنگ ایرانی است. این همنشینی‌ها سوی‌مندی درونی ما را همراه با احساس مهرآفرین چنان به هم نزدیک می‌سازد که فراتر از گفت‌وگو قرار می‌گیرد و ژرف‌تر از پیوند آب و خاک است و باور و نژاد و دیگر ویژگی‌ها را برق‌آسا درمی‌نوردد و به‌گونه‌ای شگفت و شگرف همه ایرانیان را هماهنگ و همسو می‌سازد. رشته بی‌گسستی که سده‌های فراوان ما را همدل ساخته و جویبار دوستی و روشنایی را از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب به خانه هریک از ما باز کرده است. درخت سایه‌گستری که در پرتو سایه‌اش آسایش گرفتیم و دور و نزدیک پایگاه خود را در بیخ و بن این درخت شادی‌بخش دانستیم. این نگرش‌های اندیشه‌خیز و خردساز، سامان امروز و پشتوانه فرداست. تکیه‌گاهی که هرگز لرزش و ریزش در آن دیده نمی‌شود و پایندان پیوند و یکپارچگی تاریخ و تمدن ایران در این همپرسگی با گذر از بیشه اندیشه‌ها ریشه‌های آن را یافته و ژرفای آن را کاویده و با نگرشی موشکافانه سره از ناسره بازجسته‌اند؛ سپس دستاوردهای تازه را رهگشای جهانی روشن و صلحی پایدار کرده‌اند تا همه‌کس در پرتو دادگری زندگی را به شادمانی سپری کند. اسطوره‌های رمزگونه فرهنگ ما نمودهایی هستند تا ما را از بود و هستی‌مان آگاه سازند.

نوشته پیش‌رو گزیده و چکیده‌ای است از دیدگاه‌های پژوهشگران درباره نوروز و دادگری.

چشم‌انداز تاریخی

بی‌گمان هیچ فرهنگ‌مدار فرهیخته‌ای نمی‌پذیرد ایران در حال ناگوار امروز بماند، اما برای برپاساختن فردای بهتر باید دیروز را شناخت، امروز را پرداخت و به ریشه‌ها اندیشید و از یزدان یکتا یاری خواست و بدین‌گونه رهسپار سرچشمه هستی شد. سیاه‌بختی آدمی هنگامی رقم خورد که به ستم کرنش کرد. اگر به ژرفای اندیشه پی‌ریزان درخت تمدن ایرانی ره جوییم، شاید بتوانیم برای زدودن دشواری‌های امروز چاره‌ای بیندیشیم.

به گزارش دیرینه‌نگاران همه پادشاهان پیشدادی، داد را پیش و بیش از هر چیز ارج می‌نهادند. هوشنگ پیشدادی جشن سده را پی ریخت و آتش را برافروخت. جمشید پیشدادی نوروز را برپا ساخت و فریدون پیشدادی مهرگان را آغاز کرد. همه این بزم‌ها جشن‌های دادبانی بوده است که مردم را همراز و دم‌ساز یکدیگر می‌ساختند.

در چرخه روزگار دادوبیداد و پیکار و گریز از پیامدهای ویران‌گر استبداد در پی برپایی کاخ دادگری اسطوره‌های ایران روشنگر اندیشه و منش آدمیان بوده است که در گذر زمان و زندگی پیوندی ژرف در میان مردم و دادگری برپا می‌سازد. در این بندوبست مردم به دادپروری روی می‌آورند؛ زیرا در سرزمین بی‌ستم مردمانی شادمان می‌زیند که در بزنگاه مبارزه با ستم پیروزی را جشن می‌گیرند برترین مبارزه و پرشکوه‌ترین جشن در همین رویارویی و پیروزی است؛ جمشید نوروز را برپا ساخت و فریدون مهرگان را.

فریدون ز لطفی که کرد ایزدی

نخستین جهان را بشست از بدی

به جشن فریدون و نوروز جم

که شادی سترد از جهان نام غم

(فردوسی)

این مهر اهورایی است که دیدار دل‌های ما را در پایگاه‌های که هیچ نشانی از همسایگی خاکی نیست، مهرورز می‌سازد. ایران از دیرهای دور سرزمین جلوه‌های گوناگون بوده است، اما کدام ابزار این گونه‌گونی را همگون می‌سازد؟

نگرش‌ها، گرایش‌ها و باورها که در بیشتر زمینه‌ها با هم سر سازش ندارند، ریشه‌های قومی و قبیله‌ای که ما را از یکدیگر جدا می‌سازند، پایگاه‌های جغرافیایی که هیچ همسانی‌ای در دامن کوه و دل کویر نیست و جنگل مازندران با کویر نمک همخوانی و هم‌زبانی ندارند، با این‌همه رشته‌ای پنهانی در نهان و نهاد ما پدیدار است و پرتو آن در چشمان مردمان شوق‌زده همه این آب و خاک تابنده. چهره مردمی و دهقانی نوروز چنان دل‌نشین است که سلطان خود را بدان نزدیک می‌کند و نوروز را سلطانی نام می‌نهد. بر آن سرم که بگویم رنگ، زبان، باور، پایگاه و پیشه در فراخوان نوروز رنگ می‌بازند و در برابر این دادبانی و شادمانی سر خم می‌کنند. همگی در هنگامی دل‌نشین در سایه چتر میانه‌روی و مردمداری سال و ماه و روز را با شادی می‌آغازند. این همگرایی و همگامی در دوران تاریخی با کوروش آغاز می‌شود. به هر سو باید از آغاز این جشنواره فرهنگی و ملی؛ یعنی چهارشنبه‌سوری تا بدرقه آنکه سیزده‌بدر است به برپایی جشن و هم‌پرسگی و همدلی در پایگاه فرهنگی و اجتماعی سراسر میهن را فراخوانیم و مردم را به‌گونه‌ای روان و رسا از چونی و چگونگی این پی و پایه خجسته آگاه سازیم.

فزون بر همه این‌ها، در روزگاری که فشار فرساینده فروپاشی بسیاری از ارزش‌ها شتاب گرفته است و سوگمندانه می‌رود که جای باورمندان امروز را به ناباوران فردا واگذارد، رواست یک فراخوان فراگیر برای نگهبانی از فر فرهمند فرهنگ فروزان ایران برپا سازیم و فرجام این تلاش و پیکار را دستیابی به دادگری و شادمانی بدانیم.

سرچشمه‌های نوروز

درباره جشن‌های ایرانی سخن فراوان رفته است. هر نویسنده‌ای از دریچه نگرش و بینش خود در این ‌باره سخن رانده است، اما شاید در این گزارش‌ها و بینش‌ها، کمتر به بن‌مایه و سرچشمه آن نظر افکنده‌اند. رسم‌ها و بزم‌هایی که این سرزمین سپند هزاره‌ها را ترک نگفته‌اند و در گذار سالیان بر هم نشسته در فراز و نشیب با ما همنشین بوده است. نوروز در آغاز پیدایش در کاخ و کوخ ایرانیان را با مهر کوبیده، اما ستبر و استوار در جایگاه خود نشسته است، دفتر داد و شادی را گشوده و کوله‌بار مردمان این آب و خاک را برای دوازده ماه دیگر از عشق و مهر و خرد و خرسندی لبریز کرده است.

نوروز همان هنگامی است:

عیش و نشاط و شور طرب را صلا زنیم

وجد و سرود و شوق و شعف را صدا کنیم

اگر به سرچشمه پیدایی نوروز ره جوییم و از آن ترنم و ساز و سامان بهره‌مند شویم، بی‌گمان گشودن این روزن پاسخگوی هزاران پرسشی است که در گذر زمان بر ذهن و زبان ایرانیان پا نهاده است. آنچه روشن است جشن‌های ایرانی به‌ویژه نوروز و مهرگان بازتاب فرخنده یک خیزش عظیم و ستم‌ستیز است که پس از پیروزی و کامیابی مردم در هم شکستن ستم و پیروزی داد را به شادی برپا داشته‌اند؛ و این پدیدارها باوری برومند در دل دادیاران برپا ساخته است و در پندنامه زندگانی خود برای فرزندان، پاسداری این ارزش‌ها را پای فشردند تا هر سال در بهترین هنگام که هوا از سردی گریخته است و به گرمی گام نگذاشته و «شب و روز باشند بر یک قرار» آن ارزش‌ها را یادآور شوند و جشن گیرند. این رسم با هزاران گوشه ناکاویده و پنهان‌شده در برابر ماست تا در این روزگار غبارگرفته با نسیم خرد غبار آن را برگیریم و حقیقتش را بیابیم.

تاریخ‌نگاران یادآور شدند نوروز جشن دادگری و دادخواهی است و در فرهنگ خروشان و جوشان ایرانی توفنده و تپنده سال‌ها را طی کرده، سده‌ها را پشت سر گذاشته و هر سال هنگام بهار زندگی تازه‌ای به ما بخشیده است. یاخته‌های این پیوند از داد و خرد و شادمانی ساخته‌وپرداخته شده است. نوروز ما را آگاه می‌سازد تا هنگام تازه را چگونه آغاز کنیم و پندار خود را با پندهای خوان نوروزی هماهنگ کنیم. مرزداران و مرزبانان این فرهنگ بر این باورند که این بانگ آگهی هرساله در پی آن است که آینده ما را به‌گونه‌ای بیمه کند و از گزند کژراهی و کژاندیشی و کژباوری دور سازد.

چگونگی رویش، جنبش و چرخش جشن فروردین یک جهان اندیشه را به همراه دارد که هر کس به بن‌مایه‌های رازناک و رمزآلود آن نظر افکند فرهمند و فرهیخته بر روزگار پیش رو بنگرد.

راز نوروز

نخست به واژه نوروز بنگرید؛ نو بازگوی تازگی و آفرینش است و بازتاب خواسته نوجو و نوخواه آدمی است و روز پیام‌گر زمان و روشنی را با خود به همراه دارد:

«روز نو و شام نو، باغ نو و دام نو

هر نفس اندیشه نو، نوخوشی و نو غناست»

(مولوی)

پیوند نو و روز هنگامی رخ می‌دهد که پدیده‌ای تازه از خوشبختی و آرامش در راه ما دامن می‌گسترد. فروغ فرهنگ در ژرفای هریک از نشست‌وبرخاست‌های نوروزی به چشم می‌خورد. فرهنگی گران‌سنگ که به اساسی‌ترین نیاز نهان و برون آدمی پاسخ می‌گوید. به گزارش پاسداران فرهنگ ایران جمشید بنیان‌گذار نوروز است، اما جمشید خود فرزند برومند طهمورث است. طهمورث در گذر فرمانروایی و روشنگری دریافت برخی (دیوان) با انباشت ثروت و در پی آن قدرت، زندگانی دیگران را به زنجیر می‌کشند و آرامش و آسایش مردم را نابود می‌سازند. او را رایمندی فرخنده‌پی بود به نام «شَهرسَپ». این فرزانه دوراندیش به طهمورث یادآور شد که باید بر دیوان بتازد و آنان را بر جای خود نشاند. فرمانروا گرز گران برگرفت و به نبرد این گروه که با دفتر و نوشتن و آموختن جایگاه ویژه‌ای از آن خود ساخته بودند، درآویخت و شکستشان داد. دیوان از طهمورث زنهار خواستند و پیمان‌روا شدند که هنر نوشتن به دیگران بیاموزند و بانگ برآوردند:

که ما را مکش! تا یکی نو هنر

بیاموزی از ما، کت آید به بر

(فردوسی)

و بدین‌گونه رفتار شد. پس از طهمورث که به دیوبند پرآوازه شده بود فرزند دلاورش جمشید بر تخت نشست، اما دوباره یورش بنیان‌کن دیوان را دید که با پلیدی و ناپاکی، با خرمی و درستی درمی‌آویختند و چنان شد که بیشتر مردمان رنجور و افسرده شدند. چون نبرد پدر به یاد آورد بر آن شد که با دیوان درآویزد و از گستردگی خواسته و توان آنان نهراسد و آنان را از ستم بازدارد تا کم و بیش بشناسند و بر دیگر مردمان ستم روا مدارند. این نابخرد مردم را دیو نام‌گذاری کردند. فردوسی آنان را این‌گونه گفته است:

تو مر دیو را مردم بد شناس

کسی کو ندارد ز یزدان سپاس

(فردوسی)

جمشید با سپاهی‌گران بر آنان تاخت و آنان را از پای درآورد. این نبرد بزرگ‌ترین و شگرف‌ترین نبرد به جای مانده در تاریخ، تمدن و فرهنگ ایران کهن است که پندآموز و شادی‌بخش در پیشانی روزگاران ایرانیان، سربلند و سرافراز ایستاده و چونان مشعل روشنگر و رهایی‌بخشی بوده است که در گذرگاه رخدادها هر بار در پیچ‌واپیچ راهی، مردمان درنگ کرده‌اند، نوروز و آیین‌ها و بزم‌های پیرامونش چونان کلیدی رهگشا در دست بخردان ایرانی قفل‌ها را گشوده و سختی‌ها را پیموده است.

ما و نوروز

در زمانه ما رواست که به بازپیرایی اندیشه‌ها و اندوخته‌های دیروز بپردازیم و در سایه‌سار برترین و برومندترین ستون پیوند گروه‌های مختلف ایرانی به بازاندیشی درباره نوروز، آستین آگاهی بالا زنیم. نوروز فقط جشنی برای گذر زمان نیست، ابزار پولادین همبستگی ملی است و ستون استوار، همسویی و مهرورزی تک‌تک ایرانیان به شمار می‌آید. اگر ژرف بنگریم و موشکافانه به بررسی نشینیم، خواهیم دانست که نوروز بانگ خودآگاهی است برای واژگونی کاخ ستم و برپاساختن بنیاد دادگری و زمینه‌ساز خرسندی و خرمی آدمی در پهنه گیتی.

در زمان هخامنشیان که گسترده‌ترین پهنه فرمانروایی در گذر تاریخ بوده است و شهرها دور از یکدیگر قرار داشتند و ابزار فرستادن فرمان‌ها در دسترس نبوده است و باورهای فراوان، یکتایی و دوگانگی و بت‌پرستی و ستایش ستارگان در آن به چشم می‌خورد، آنچه ایران و ایرانیان را همبسته، همسو و همدل می‌ساخت، همین رسم‌ها و بزم‌های دل‌نشین و مهرگستر بوده است که قوم و قبیله و زبان و باور را درنوردیده و در چکاد دادگری و خردمندی مردم را به پای‌کوبی و دست‌افشانی وا‌داشته است.

در بندهشن آمده است که اهورمزدا در ماه فروردین هنگامی‌که شب و روز برابر است جهان را بیافرید و ابوریحان یادآور شده است: «نوروز نخستین روز است از فروردین‌ماه و زین جهت نوروز نام کردند زیرا پیشانی سال نو است». (بیرونی، ۱۳۸۶: ۲۵۳). از روزگار کهن نام نخست هرماه را به نام خداوند «اورمزد» قرار دادند و نام جمشید پس از برپایی نوروز و پیروزی بر ستمگران خودکامه بدین‌سان دگرگون شد و پیش از آن وی را «جم» می‌نامیدند؛ زیرا «شید» نام خورشید است و پرتو خورشید داد از آن روز مردم را خرسند و شادمان ساخت.

نوروز بزرگ آمد آرایش عالم

میراث به نزدیک ملوک عجم از جم

(عنصری بلخی)

باستان‌نگار پرآوازه «ضحاک کسروی گردیزی» یادآور شده است که پس از پیروزی جمشید بر دیوان، مردم چنان شادمان و خرسند شدند که دوران تازه را به یکدیگر فرخنده‌باد و خجسته‌باش گفتند و واژه «پیروزی» را که ویژه کامیابی در جنگ است برای نوروز به کار گرفتند و در نشست‌وبرخاست نوروزانه با شادی و خرسندی بانگ برمی‌آوردند: «نوروزتان پیروز باد» و چنان این شادکامی برای مردمان خوشگوار بود که پی و پایه گاه‌شماری را از همان زمان نهادند (بیرونی، ۱۳۸۹: ۵۸).

فرخی سیستانی گوید:

روز نوروز است امروز و سر سال عجم

بزم نوساز و طرب کن ز نو و سیکی خور

از آن‌رو که بنیاد رده‌بندی‌های اجتماعی در پیش از جمشید بر چیرگی دیوان بود و دیوان دسترنج کشتگران را به ‌زور چپاول می‌کردند تا مردم گرسنه همواره نیازمند کمک دیوان باشند به‌گونه‌ای تباهی و پلیدی فراگیر شده بود که هر کس توان ستم داشت از آن دوری نمی‌جست. هنگامی‌که جمشید به مبارزه با دیوان پرداخت و در این پیکار و نبرد بی‌امان پیروز شد، دیوان را به خدمت مردم گمارد. ناصرخسرو یادآور می‌شود:

به فعل نکو جمله عاجز شدند

فرومایه دیوان ز پرمایه جم

نوروز در نگرش دیروز

این روز جشن آزادی، جشن انسان و جشن دادگری شد و چون داد برپا شد شادی فراگیر گشت و بدین گونه فرهنگ ایران به جهان آموخت که دادبانی، شادمانی را در پی دارد و ستمدیدگان افسردگان تاریخ‌اند. به این آمدوشد و زدوخورد گویندگان ما بسیار پرداخته‌اند که نوروز را جشن جمشید، جشن جم و بزم جمشید نام‌گذاری کردند.

ز ابلیس و دیوان چو بربست راه

بیامد به شادی از آن جایگاه

بیاراست آن روز تخت شهی

به سر برنهاد آن کلاه مهی

بر تخت او گرد شد مهتران

ز دستور و ز موبدان و سران

همه‌کس فشاندند بر وی نثار

بر آن تاج‌وتخت و نگین، شهریار

مر آن روز را نام «نوروز» کرد

یکی جشن بس به، دل‌افروز کرد

ره دوزخ آن روز جمشید بست

به شادی بر آن تخت زرین نشست

(کریستن سن، ۱۳۹۶: ۳۷۴)

در شاهنامه ثعالبی می‌خوانیم: «همین‌که جم بر هفت‌اقلیم مسلط شد و جن و انس اطاعت او را گردن نهادند، همه را مخاطب ساخته، گفت: به یمن قدرتی که خداوند تفضلاً به من اعطا و به جزئی از نور خود ملبسم نموده، مرا بر شما سلطان قرار داده تا زمین را آباد و خلق را معاضدت کرده و عدل را بسط و بذل را پیشه خود قرار دهم تا نکویی را ترویج و بدی را از جهان محو و نابود سازم. حضار به سجده درآمدند و او را ثنا گفته، موافقت خود را با نظر او اعلام و عهد گزاردند که سر از اطاعت او نپیچند.» (ثعالبی، ۱۳۸۵: ۶)

در تاریخ بلعمی می‌خوانیم دادگری چونان ارجمند و شایسته بود که هیچ گوهری را با وی برابری نیامد: «پس عالمان را پرسید که چه چیز است که پادشاهی تواند کردن و زوال نبود، گفتند که عدل کردن و داد دادن و ستم رسیده را از ظالم و ستمکاره رهانیدن. پس مظالم آیین آورد و حکما و فقها را پیش خواندی و بر تخت پادشاهی نشستی و داد کردی و همه خلق گرد آمدندی و آن روز را نوروز خواندندی»(بلعمی، ۱۳۸۷: ۲).

چون میانه‌روی، برابری و برادری از ارمغان‌های نوروز بود، نخستین کنش جمشید آزاد ساختن زندانیان از بند بود، شیوه‌ای که تاکنون در همه سرزمین‌های نوروزی پابرجا مانده است.

چو جمشید بزم طرب ساز کرد

چو خورشید زربخشی آغاز کرد

رها کرد زندانیان را ز بند

به کام دل مردم مستمند

و این چشمداشت چونان پرتوی در اندیشه ایرانیان داشته که به‌عنوان یک شیوه فرمانروایی پذیرفته شده است. در برهان قاطع آمده است: «هر سال از نوروز عامه تا نوروز خاصه که شش روز باشد حاجت‌های مردمان را برآورندی و زندانیان را آزاد کردندی و مجرمان را عفو فرمودندی» (خلف تبریزی، ۱۳۹۱).

در دوران سلجوقیان بسیاری از دادنامه‌ها در نوروز به سود مردمان ستمدیده اجرا می‌شد و مردم‌گرایی نوروز به‌گونه‌ای بنیادین در اندیشه و باور مردم جای گرفته بود. مولوی گوید:

بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

وین چرخ مردم‌خوار را چنگال و دندان بشکنم

و این کنش در پیروی از شیوه ارجمند پادشاهان هخامنشی و ساسانی بوده است.

بدین‌گونه روشن می‌شود که نوروز در جهت پاسداری از یک پیروزی بزرگ و اعلام آیین داد برپا شده است و ازآن‌رو که در آیین‌های کهن خورشید را نماد برابری و دادگستری می‌دانستند که پادشاه آسمان بر همه می‌تابد، روشنی می‌بخشد و هیچ‌کس را از مهر و گرمی خود به دور نمی‌دارد و خوب و بد، زشت و زیبا از پرتو وی برخوردارند و جهان به گرمی وی می‌زید و نوروز هنگامی است که سپهر دادگری خورشید و اختر نورافشان مهرگر روزی نو در زمانی تازه را یادآور می‌شود، جشن نوروز را به نام خورشید داد نیز نام‌گذاری کرده‌اند.

گر تو عدل ورزی همچو خورشید

جهانی عمر تو خواهند جاوید

***

آسمان داد و دینی آفتاب فضل و عقل

بر زمین از تاج و تخت منتشر نور و ضیاء

 

در المعجم فی آثار الملوک العجم می‌خوانیم: «چون آفتاب عالم‌تاب به نقطه اعتدال ربیعی رسید، یعنی خسرو سیارگان اطناب سراپرده شاهی از دنبال ماهی به گردن بره بست و از آبگیر حوت به چراگاه حمل نقل کرد، در استخر مذکور مبتهج و مسرور بر سریر سروری و متکای داوری تکیه زد و بساط نشاط کرد و فرش عیش بگسترد و این روز را نوروز نام نهاد و جهانیان را به‌وفور عدل و احسان و شمول بر بذل و داد و امتنان وعده داد» (حسینی قزوینی، ۱۳۸۳: ۱۱۰).

فردوسی به این رخداد چشم دوخته است که مردم از جمشید سامان گرفته‌اند و از ستم آسوده شده‌اند و آن روز را روز نو خوانده‌اند. پس نوروز هنگامه (داد و خوشدلی) شد.

به جمشید بر گوهر افشاندند

مر آن روز را روز نو خواندند

از آن هنگام تاکنون نوروز را به جمشید پیوند می‌دهند و آن را نوروز جمشیدی می‌خوانند. این شیوه دادگری در بین مردم، خرسندی درونی دل‌ها و جان‌های مردم را به همراه داشته است و بازتاب خجسته‌ای در تاریخ ایران داشته است.

این شیوه برجسته چنان شد که همه فرمانروایان عجم را بر آن داشت که به همگان یادآور شوند. به چندین روز منادی بانگ می‌کردی که بسازید فلان روز را تا هرکسی کار خویش بساختی و بانگ کردی اگر امروز کسی، کسی را بازدارد ملک از خون او بیزار است؛ پس قصه‌های مردمان بستندی و همه پیش ملک بنهادندی تا وی یک‌یک نگاه کردی و اگر قصه‌ای بود… که در آنجا از ملک بنالیده بودی ملک برخاستی و پیش موبد موبدان به دو زانو بنشستی برابر خصم و گفتی نخست از همه داوری‌ها داد این مرد از من بده و هیچ میل و مهابا نکن. وانگه منادی بانگ کردی هر که را با ملک خصومت است به صف پیشین آیند تا کار ایشان نخست بگذارد و موبد موبدان گفتی: هیچ گناه نیست نزد خدای تعالی بزرگ‌تر از گناه ملوک» و بدین‌گونه فرمانروایان پیش از عید نوروز از جایگاه خود کنده می‌شدند و در جایگاه دادرسی قرار می‌گرفتند و اگر حقی بر آنان بود باید نخست حق دادخواه را می‌دادند و سپس بر جایگاه می‌نشستند و تا زمانی که حق را به حق‌دار نسپرده بودند توان بازگشت به پایگاه پیشین را نداشتند. «و چون ملک از داوری پرداختی به تخت ملک برآمدی و تاج بر سر نهادی و روی به کسان خویش کردی و گفتی من از خویش داد از آن می‌دهم تا هیچ‌کس را طماع نماند از ستم کردن بر کسی» (غزالی، ۱۳۵۱: ۱۶۷-۱۶۹).

بفرمود تا هر که بُد دادجوی

سوی موبد موبد آورد روی

خواجه نظام نیز در سیاست‌نامه خود این داستان را بیان داشته است: «چنین گویند که رسم ملکان عالم عجم چنان بوده است که روز مهرگان و روز نوروز پادشاه مر عامه را بار دادی و هیچ‌کس را بازداشت نبودی و اگر آنجا قصه‌ای بودی که از ملک بنالیده بودی، پس ملک برخاستی و از تخت به زیر آمدی و پیش موبد به دو زانو نشستی و گفتی نخست از همه داوری‌ها داد این مرد از من بده و هیچ میل و محابا نکن» (طوسی، ۱۳۹۸، ۵۷-۵۸). در آثارالباقیه همین رفتار برای پادشاهان ساسانی ذکر شده است (بیرونی، ۱۳۸۹: ۲۸۵).

به شادی‌اش باید که باشیم شاد

چو داد زمانه بخواهیم داد

بیاراست تخت و بگسترد داد

به شادی و خوردن دل اندر نهاد

همه مردم از داد تو شادمان

ز تو داد باید زمین و زمان

در تاریخ طبری می‌خوانیم که جمشید پس از پیروزی بر دیوانیان بیدادگر علما را گرد کرد و فرمود از ایشان بپرسید که چیست این پادشاهی بر من پاینده باقی دارد. گفتند دادگستردن در میان خلق خدای. پس او داد بگسترد و علما را بفرمود آن روز که من نشینم به مظالم شما به نزد من باشید تا هرچه در عدل و داد باشد بنمایید تا من آن کنم و چنین به مظالم بنشست روز هرمزد بود از ماه فروردین پس آن روز نوروز نام کردند و تاکنون سنت گشت (بلعمی، ۱۳۸۸: ۲).

جلوه‌ای تاریخی از نوروز

در همه درازنای برهم برآمده ایران دادگری و شادمانی همدوش و همسو بوده‌اند. همزادی آن دو پیوند راستینی است که دیرینگی آن به اندیشه و نگرش آغازین مردم دادگستر و خوشدل ایران توجه داشته است.

هنگام فرمانروایی شاه‌عباس در سال ۱۰۲۰ قمری که نوروز و عاشورا برابر شد به خواست شاه و تأیید شیخ بهائی در پس از ظهر عاشورا تا سیزده‌بدر جشن نوروز را برپا داشتند. (منشی، ۱۳۵۰: ۷۸۱)

در عصر ما

در روزهای پایانی سال ۱۲۸۸ هنگامی‌که لشکر روسیه در ایران بود، مردم به‌یک‌باره در برابر ستم روسیه ایستادند و اعلام کردند تا بیرون راندن روس‌ها جشن نوروز را لغو می‌کنیم. در تلگراف مشاور دولگوبوف در ۲۲ مارس، برابر با یکم فروردین ۱۲۸۹، چنین آمده است: «دیروز شیخ حسن، رئیس انجمن، در مسجد تلگراف روحانیان را خواند. او دعوت کرد تا مردم ارتش روسیه و روس‌ها را از ایران بیرون کنند. ایرانیان تا پای مرگ آماده‌اند و از مردم دعوت کرد تا بیرون راندن روس‌ها جشن نوروز را لغو کنیم».

همانند این گردهمایی‌ها در سبزه‌میدان تهران، شیراز، کرمانشاه، اردبیل و استرآباد در همین دوران برپا شد. روشنفکران جشن ملی نوروز را که نماد دادگری و خرسندی است با تاخت‌وتاز بیگانه که بخشی از خاک میهن را اشغال کرده است همسان ندانسته‌اند و به مردم گفته شد تا روس‌ها رانده نشوند، جشن را برپا نمی‌کنیم و از جایگاه نوروز در دل مردم بهترین بهره را بردند (منزوی، ۱۳۸۶: ۸۰).

من آباد گردانم آن را به داد

همه زیردستان بمانند شاد

بیارم برت عهد شاهان داد

ز کیخسرو آغاز تا کیقباد

(فردوسی)

بود و نمود نوروز

بدین‌گونه نوروز و مهرگان نمادها و نمودهای دادبانی و دادگری بوده‌اند و بدین‌سان در گذر فرهنگ و تمدن ایران پابرجا و استوار مانده‌اند و بی‌گمان تا ایران و ایرانیان جاویدان‌اند نوروز خورشید رخشان دادبانی و شادبانی این فرهنگ است. رواست نیم‌نگاهی نیز به سفره هفت‌سین که پرآوازه‌ترین خوان نوروزی است بیفکنیم. نخست پرسش درباره گزینش شمارگان هفت است که برخی آن را به هفت امشاسپندان یا هفت جاودانه مقدس پیوند می‌دهند که اورمزد، بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و اَمرداد است.

اما داستان بسیار زیبایی سینه‌به‌سینه آمده که شاید دل‌نشین‌ترین گزارش درباره شگون، ارزش و شایستگی شماره هفت است؛ بدین‌گونه که بانویی زیباروی بر زرتشت پیامبر ایرانی برآمد در کوه ساولان (ساولان به معنای وحی است و همان ارزشی که کوه حرا برای مسلمانان دارد و تور برای یهودان، ساولان جایگاهی ویژه برای بهدینان دارد) و بر وی گفت به کدامین انگیزه شماره هفت چنین شایسته و پرارج است و از خیزاب چه اندیشه‌ای بهره‌ور که بهین برگزیدگان را با آن به سنجش گیرند و در فرهنگ و منش بهدینان چنان گرامی است؟ پس پیامبر ایرانی پاسخ داد این ارج بدان انگیزه است که پیوند جهان با آدمیان از هفت روزنه است و آشنایی آدمی با پیکره هستی از هفت دریچه. بانو پرسید آیا مرا هم چنین فرآیندی هست؟ زرتشت گفت: آری، دست خود فراز آور و در برابر صورت بگیر. دهان شماره نخست است جایگاه گویش، دومین و سومین شماره روزنه بویش، چهارمین و پنجمین دریچه است جایگاه بینش، ششمین و هفتمین پنجره شنیداری است و هر انسان تندرستی جهان را از این هفت گشودگی می‌بوید، می‌بیند و می‌شنود و از رهگذار آن‌ها می‌خواند، می‌گوید و می‌داند و شاید این برترین پاسخی بوده است که در میان همه فرهنگ‌ها از شرق تا غرب در پاسخ به چرایی ارزش شماره هفت داده‌اند.

اکنون بیاییم از گذر افسون اساطیر بگذریم که پندهای آن تاریخ‌سازان را رهنمون ساخته و از آن آموزه‌ها سرشار از خرد، تاریخ ایران کهن را ساخته‌اند. در خانه تاریخ را بکوبیم و به کوروش مهرمند و دادگر بنگریم که در پی برپایی پایدارترین پدیدار طبیعی و فرهنگی دل سپرد و برای برپاساختن آن شیوه کهن گذرگاهی خجسته را گشود که در سال ۵۳۴ پیش از میلاد پدر پارس در آغاز فروردین (فرورتیشن)۱ برنامه‌ای تدوین کرد که بر آن سازوکار همه کارهای مهم جایزه، تشویق، بخشش گنهکاران و گزینش دادرسان در نوروز انجام شود و سپاهیان در این روز رژه می‌رفتند و فرماندهان از آنان سان می‌دیدند که در کنده‌کاری‌های تخت جمشید بازتاب این برخوردها و بازخوردها جاودانه شده است. کورش نخستین بار با زیرکی و فراست نوروز را ستون گاه‌شماری فرمانروایی قرار داد و از رهگذر فرمانی فراگیر مردمان را به سور و سرنا و سرور فراخواند. وی شیوه‌ای برگزید تا در هیچ کجای قلمرو فرهنگ ایرانی، جایگاهی برای ستیز باقی نماند. جانشین کوروش، داریوش تخت جمشید را برای برپایی جشن نوروز بنیان نهاد.

در ایران کهن پس از خانه‌تکانی به پیشواز جشن چهارشنبه‌سوری می‌رفتند و برای خوشبو ساختن خانه از عود و صندل و کندر بهره می‌جستند و با سوزاندن آن‌ها خانه و برزن را از شمیم آن‌ها دل‌نشین و خواستنی می‌کردند و بدین گونه گذر زندگی و گذرگاه روزانه را عطرافشان می‌ساختند.

این بیخ و بن نوروزی می‌سزد و می‌برازد که نوروز را جشن جشن‌ها و سایه‌سالار بزم‌های فرهنگ ایران‌زمین بدانیم.

رازهای هفت‌سین

هفت‌سین سفره پندآموزی است که از سه گذرگاه آگاهی شنیدن نام، دیدن رنگ و چشیدن مزه هر سین ما را به نیکویی و شادی فرامی‌خواند. خوان نوروزی از ارزشمندترین ارزش‌های انسانی سخن می‌گوید و از این رهگذر پیوندی ذهنی میان نوروزبانان و همدلی فراگیر بین نوروزیان برپا می‌سازد که در هر گام زندگی آموزنده و سودمند است.

سین نخست: سنجد، سین سنجش امور در سایه خرد است.

سین دوم: سیب، سین سودای سلامتی جان و جهان است.

سین سوم: سبزه، سین سلوک ستوده و سیره سالم داشتن است.

سین چهارم: سمنو، سروش سرشار از نیرو و توانایی سر می‌دهد.

سین پنجم: سیر، سد درونی و سلامت نفس است.۲

سین ششم: سرکه، سازگاری با زمانه و ساز و برگ چگونه زیستن را یادآور می‌شود.

سین هفتم: سماق، از سامان زندگی با ستون پایداری و شکیبایی نشان دارد. (دادخواه، ۱۳۹۸: ۲۶۳)

نیاز به نوروز

برترین نکته‌ای که جا دارد یادآور شوم و رواست که جاودانه در یادمان اندیشه ما بماند آن است که در گذر تاریخ پرفرازونشیب سرزمینمان این فرخنده جشن نوروز بوده که ما را از آسیب و آشوب و جدایی و ستیز بازداشته است. نیاکان فرزانه ما به نیکی دریافته بودند که در جشن و بزم، یخ کینه و کدورت آب می‌شود، آب زندگی گرم و گیرا می‌گردد، گرمایش دوستی برومند خواهد شد و از رهگذر آمدوشد و همنشینی، افسردگی و بی‌سویی به یکپارچگی و همسویی جا می‌سپارد. همپایی و هموندی در برپایی این جشنواره‌ها ما را به رشته بی‌گسستی پیوند می‌دهد تا همگان به میدان میهن گام نهیم و دست‌افشان و پای‌کوبان همدل شویم که همدلی از هم‌زبانی خوش‌تر است. فزون بر این‌ها، برپایی جشن‌ها خاستگاهی درونی دارد که در هر بازه زمانی آهنگی دل‌افروز در زمین و زمان بروز می‌کند و ترنم آن تری و تازگی به ما می‌بخشد و ما را به‌سوی کنش و روش و منش فرهنگ خرسندی و دادگری فرامی‌خواند. این سرچشمه جوشان همه هنگامه‌های زندگی را می‌پوشاند تا در سکوت و سخن از آن بهره‌مند گردیم.

اگر سازمان و سامان پیشین بزم‌ها و رزم‌ها دوباره برپا شود، توفان و تپش‌های سهمگین و ویرانگر امروز به نسیم مهر و دوستی خانه می‌سپارد؛ زیرا این بزم‌ها در آغاز انسان را به آشتی با خود فرامی‌خواند و سپس در پای سفره سخنور هفت‌سین به او می‌آموزد که چون و چگونه بزید و پس از آن او را به آغوش خرم جهان می‌خواند تا دریادل شود؛ دل به دریا زند و پویا و دادور با هستی درآمیزد. پژوهشگران، از این چشم‌انداز به بیخ و بن نوروز دیده‌ور بوده‌اند که این جشن همه ستایش‌های گوناگون را به یک نیایش همگون، دگرگون می‌سازد. چه دستاوردی از این فزون‌تر که در یک هنگام سرزمین و مردمانش همدل و همانند سوی یکدیگر آغوش می‌گشایند. زایایی، پویایی و بی‌انتهایی در چکاد آرزوی آن‌هاست. هیچ نیروی فرازمینی، باورمندی زمینی، ریشه قومی و تیره قبیله‌ای این توان را ندارد که در برخورد و بازخورد و دیدن و بوسیدن و گفتن و شنیدن نوروز پدیدار می‌گردد.■

پی‌نوشت:

  1. farvartshn
  2. سیربهزبانسادهبهسفره‌نشینانمی‌گوید؛پاکوپیراستهشووپلیدیوپلشتیبگذارتاگزیدهدیدگانمردمشویکهتوراسیرچشموپاکدستبنامند.

منابع مقاله در نزد نشریه موجود است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط