محمدعلی دادخواه
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
(فردوسی فرزانه)
رودخانه پهناور و فرحبخش نوروز هر بهار همه ما را دربر میگیرد، میشوید، میبوسد و برای سالی پرکششوکوشش آماده میسازد. آیینهای نازشخیز و روشنگر از یکسو درون روح و جان ما لانه میکند و دل را میرباید و از دیگر سو به همه گوشهگوشه این سرزمین پا مینهد و میهمان هر خانه و خیمه میشود و لطیفترین و فراگیرترین نماد پیوند و همبستگی را پدیدار میسازد. بزمهای فریبا و دلنشین، نوروز را چنان شکوهی بخشیده که باید آن را «پادشاه جشنها» نامید. سرچشمه همبستگی ایرانیان در درازنای تاریخ از همین آبشخور بوده است. خویشکاری هر ایرانی است که همدلانه، دمی و درنگی بر این حقیقتهای افسانهگون داشته باشند. در بررسی آنچه پیشرو است روشن میشود آیینی که در دست داریم یادمان گذشتگان است که به نیکی و درستی آن را به ما سپردهاند و بر ماست آن را بیآسیبوگزند به آیندگان واگذاریم.
نوروز بازگوکننده روان و منش ایرانی است که از آغاز تا کنون ندای شادی و آزادی را در گوش ما زمزمه کرده است. هرگاه بدان دل سپردهایم و از آن پیروی کردهایم کامیاب و پیروز بودهایم. سال با نوروز فرامیرسد و ماه با اورمزد،۱ اما آنچه کمتر بدان دیده دوختهاند اینکه نیمه ماه مهرگان است و نیمه سال جشن مهرگان و بدین گونه ایرانیان نیمی از سال را در سایه نوروز به سر میبرند و نیمه دیگر در آغوش مهر جای میگیرند. این هر دو نمادهای برترین همدلی مردم ماست. ایرانیان چه بدانند و چه ندانند، در کشاکش دشواریهای سخت و توانفرسا با باور بر این آیینهای شیرین و دیرین، تلخی کار زدوده، بحران را پیموده و دشمن را فرسودهاند. بهویژه در اوضاع و احوال کنونی، بیش از هر زمان دیگری به یاری و پشتیبانی این آیینها و بزمها نیازمندیم و مبادا که پرتو آن در زندگی ما گم یا کمرنگ شود که جبران آن دشوار و فرصتسوز است.
نوروز؛ تار و پود کهنسرزمین ایران
دیرینهکاوان و پیشینهپردازان بر این باورند که کهنترین دستبافت بشری قالی پازیریک۲ است که در زمان هخامنشیان در ایران بافته شده است. این فرش که نقشهایی از تخت جمشید و آهوی ایرانی دارد، اکنون در موزه آرمیتاژ سنپترزبورگ روسیه نگهداری میشود.
برای بافتن یک قالی باید ابزار و اندیشههای فراوانی با هم هماهنگ شوند تا طرح و نقشه، متن و حاشیه و ریشه و رنگ بهخوبی بر تار و پود نقش بندد. این بافته ایران باستان ما را آگاه میکند که نیاکانمان نوروز را چون تار و پود این سرزمین کهن دانستهاند که آمیزهای از ایل، قبیله، قوم و طایفه همراهان همیشگی ترک، ترکمن، فارس، کرد، تات، بلوچ و عرب ایرانی دست در این حلقه همگامی و همراهی دارند و گلوبتههای زیبای ایرانزمین را رج به رج بر تار و پود فرش نوروز به وجود آوردهاند. اینان همگی فرزندان ایران هستند و ایران خود در نوروز پای به هستی گذارده است؛ پس هویت، شناسه ملی، وحدت سرزمینی، تمامیت ارضی و یکپارچگی این آب و خاک پیوسته همیشه این آیین و آداب است.
در بررسی دیگر آیینها، نمیتوان همتایی برای نوروز پیدا کرد که دلپذیرترین پیام انسانی و آسمانی را در خوانشی معنوی ندا دهد. به همراه این پیرایش درونی به آرایش بیرونی روی کند و رامش و سرگرمی را برای آدمی فراهم آورد. پیوند این دو، خشنودی کلی انسان را پدیدار خواهد ساخت. شادباش و شادزی، فراوانترین واژگانی که در نوروز میگوییم و میشنویم، دستاورد همین پیام و پیوند است.
ذبیح بهروز،۳ دانشگر بزرگ ایرانی که انسان را سرچشمه فرگشت و دگرگشت جهان میداند، فرهنگ راستین ایران را بر سه ستون استوار دانسته است: نخست، خون مریز؛ دو دیگر، آبروی کس مریز؛ و سه دیگر، گلایه مکن و امید را از دست مده. این پژوهشگر بزرگ یادآور میشود ایران خاستگاه دین، دانش و فرهنگ است و این همه دستاوردهای آیین، آداب، رسم و سنت نوروزی است که ما را همگروه میسازد.
روینده شاداب
سال آغاز میشود و پنجره زمان تازه گشوده. در گام نخست، گردش و چرخش روزگار همراه با نوید سال نو، چشم و چراغ آینده را در برابر دیدگان ما روشن میکنند که فراخواندن به زندگی و پای نهادن به سرای شادی و شور خمیرمایه آن است که دشت و دریا و کوه را نغمهخوان میکند. در گذر از فرازونشیبهای بسیار، روح دلبستگی و جشن همگانی در این جایگاه فراهم شده و شادی سراسری را به همراه آورده. تاریخ به ما نشان داده هرگاه چشمزخمی بر این خانهها رسیده یا غباری چشمان آن را تیره ساخته، این باور برومند به برپایی نوروز و پایبندی به یکیک دانههای این خوشه خرمی و خرسندی، جانی تازه به مردم ما بخشیده و چون مادری فداکار، سرزمین را در آغوش خود گرفته و آن را از آسیب و آشوب به دور داشته است. این نگرش از دیرهای دور به چشم میخورد و در گزارش فرآیندهای نزدیک به هم پیوسته نیز پدیدار است که پنداری استوار را پایدار میسازد. نوروز ایران را چون نگین انگشتر در خود نگاه داشته است. این شور زندگی و بوی خوش با هم بودن و شاد زیستن و به دور از کین و آز یکدیگر را پذیرفتن، از پرتوهای جشن بهاری است. پرداخت و دریافت اینگونه پیشینه دیرینهای دارد.
تخت جمشید پایگاه نوروز
در سال ۵۲۰ پیش از میلاد، به فرمان داریوش بزرگ، تخت جمشید۴ ساخته شد و آن جایگاهی بود تا تیرهها و تودههای گوناگون ایرانی در پذیرشی همگانی شرکت کنند. پارسه نماد فرهنگ، تمدن و اقتدار فرمانروایان مهرورز هخامنشی بوده است. آنان پایههای چنان فرهنگی برپا ساختند که با گردش جهان هستی پیوند داشته باشد و هماهنگ شود. «آپادانه» ساخته شد تا بلوچ و کرد و لر و ترکمن و آذری و عرب ایرانی در آن جشنگاه عمومی گرد هم آیند. بدانسان که در سال ۴۸۶ پیش از میلاد، خشایار شاه فرمان داد نمایندگان همه شهرها و روستاها در هنگام نوروز به پارسه بیایند و بدین گونه یک زیرساخت و بستر بزرگ فرهنگی را برای همسویی و همگامی ایرانیان بر پا ساخت تا نمایندگان سراسر کشور پهناور ایران در آن اندیشگاه گرد یکدیگر بنشینند و برای سال پیشرو برنامه بریزند و نقشه راه ترسیم کنند. این گزینش و چینش چنان ارزنده و کارساز بود که سالها پس از بنیانگذاری آن، هرگاه گجستگان بدین آب و خاک چشمزخمی زدند دیری نگذشت که در برابر آداب و رسومش سر خم کردند و کرنش نمودند. برای نمونه، اسکندر به ویرانی و سرنگونی ارزشهای ارجمند و میراثهای فاخر این آب و خاک پرداخت، اما دیری نپایید که یورشگر دیروز در برابر خرد و مهر و زیبایی و فرهنگ انسانی این آب و خاک سر خم کرد و خود در پی برگزاری باشکوهتر آن برآمد. چشمداشت آن دارم خوانندگان خردورز از یاد نبرند فرمانروایان فرزانه ایران، هنگامی تخت جمشید را برای همدلی مردم و شادی نوروزی پی ریختند که دولت روم هنوز شکل نگرفته بود و اکثر مردم اروپا مرحله تازه مرحله صحراگردی را ترک کرده بودند و دوره کشاورزی را آغاز کرده بودند و هنوز در قارههایی مانند آفریقا و حتی امریکا و اقیانوسیه دوره غارنشینی جریان داشته است.
ایران و نوروز
این توهم پوچی است که برخی ایران و نوروز را از یکدیگر دور سازند. چنین اندیشه ابلهانهای بدان ماند که گرما را از خورشید و طراوت را از شبنم بگیرند. به اینان باید یادآور شد که فراتر بیندیشند و تاریخ را از یاد نبرند. مگر نبود متوکل عباسی که در فرمانی خردسوز بر آن شد که در آغاز، باج و خراج برای برپایی جشن نوروز برقرار کند و پس از چندی در پی آن برآمد که این جشن و فرهنگ را از میان بردارد، پس دستور داد که پرداختن و برگزاری جشن نوروز ممنوع است. ایرانیان که دلسپرده نوروز و پرورشیافته آن بودند به کاشمر روی نهادند و در سایه سروی که دستنشانده زرتشت، پیامبر ایرانی، بود این جشن دیرینه را به شکوه و شادی بر پا ساختند و در سایهسار آن سرو سایهگستر به دستافشانی و پایکوبی نوروز را سپری کردند. خلیفه کوتهبین بر آن شد که درخت را از بیخ و بن برکند، اما گزارشگران تاریخ از گفته باشندگان آن روز ما را آگاه ساختند که وی نتوانست حتی برگ و بار آن درخت را که به جهت زدودن نوروز از زندگی مردم بریده بودند ببیند و پیش از آنکه درخت به کاخ متوکل برسد، نزدیکانش جان او را گرفتند.
سوگمندانه در روزگار ما نیز چنین اشتباهی رخ داد. هنگامی که رئیسجمهور شهید فرمان داد تا جشن پیوند زمین زمان، سیزدهبدر برگزار نشود و تعطیلی آن روز را از صفحه گاهشماری پاک کرد تا مردم چونان دیگر روزها بر سر کار روند، هیچکس آن را نپذیرفت. تا آنجا که چشم و گوش مردم بازگو کردهاند زیردستان وی نیز در دشت و دمن فرش گسترده بودند و بر سیزدهبدر ره سپرده بودند. هرچند دستور آمده بود آن روز جشن نگیرند و کارمندان حتماً سر کار حاضر باشند و آموزشگاهها باز باشد. با این همه این فرمان هیچگاه به پایگاه اجرا پای ننهاد. این خوشآیین رسم، نوید رفتن به کار با یک کولهبار خاطره خوش که از گفتار و رفتار جشنپردازان نوروزی فراهم آمده بود و مهر و روبوسی آن بازگوکننده شوری است که به دو بال ارغوانی لب هممیهنان به یکدیگر پیشکش میکنند. چکیده این رخداد نشان داد زیستبوم این مردم چنان آنان را پرورش داده که است که زور و الزام قانون هنگامی مؤثر و کاراست که قانون برخاسته از خرد جمعی باشد. در بررسی تکتک فرمانپذیران، این پذیرش درونی را باور کنند که دستور اعلامی مفید و مؤثر است. در این هنگام مردم آن را پذیرا خواهند شد، وگرنه چنین فرمانی، حتی اگر سلسلهمراتب قانونگذاری را سپری کند، حکم زور است نه قانون. به یاد داشته باشیم سیزدهبدر جشن آفرینش انسان است و نماد آن گره زدن سبزه در این روز است که نگاهی به اسطوره مشی و مشیانه دو ساقه ریواس دارد. جشن سیزدهبدر را فرزانه طوس به نیکی یادآور شده است. آنجا که میفرماید:
بدان باغ رفتی به نوروز شاه
دو هفته ببودی بدان جشنگاه
سبک باربد نزد مردوی شد
هم آن روز با مرد همبوی شد
…
بشد تابجایی که خسرو شدی
بهاران نشستن گهی نو شدی
و سعدی پای در جای پای حکیم طوس میگذارد و در جشن رویش و کوشش و جهش و دهش که خمیرمایه آن بر این پندار است که آشوب ازلی به آرامش روی میگرداند و مردم در پیوندی فرخنده به کار و تلاش راه میگشایند و دل میسپارند. در جشنگاه و بزمگاه طبیعت، بلبل شیراز بانگ برمیدارد:
بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
و در گذر یکی از سختترین گردنههای تاریخ ایران، سال ۹۰ مهی، هنگامی که لشکر تازیان بر ایران تاخته و مردمان را از خنده و زندگی انداخته بودند، قتیل ابن باسقی چنان فسق و فجور و فساد و فتنهای به راه انداخته بود که فغان مردم بر فلک میرسید. در این بزنگاه، مردی آبدیده و سرد و گرم روزگار چشیده، چُگور در دست میگیرد و در کوچههای سیستان میگردد و با آواز رسا مردم را به جشن نوروز فرامیخواند. آواز او این بوده است:
با این همه غم در خانه دل
اندکی شادی باید، گاه نوروز است
و بدین گونه با این پیام نوروزی نهال عشق و شادی را که همراهان همیشگی نوروز هستند در دل و جان مردم زنده و رونده میسازد. بدین گونه ایرانیان پراکنده یکپارچه میشوند تا بر تازیان بتازند و سرزمین را آزاد سازند. گویی تاریخ تکرار میشود.
در نوروز سال ۱۲۸۹ خورشیدی که لشکر ستمگر روسیه صفحات ایران را در زیر چکمههای خود به گرو گرفته بودند، فلسفه پاکی و بیباکی و عشق و امید به سرزمین، فارغ از هر نوع تنوع که در مردم ایران به چشم میخورد، ایرانیان وطنپرست را بر آن میدارد که با بیل و کلنگ بر روسها بتازند و آنان را از این آب و خاک بیرون رانند.۶ شاعر مشروطه، میرزاده عشقی میگوید:
بیا یارا که هان هم، چون به سر آورد عمرش دی
همه ایرانیان نوروز را، از یادبود کی
به پا سازند از مازندران تا شوش و ملک ری
بساط هفتسین چینند و بنشینند دور وی
این نگرش و پذیرش، دلدادگی و دلستانی در سراسر تاریخ ایران جلوهگر است و دیگران را بهسوی خــود فراخوانده؛ مانند هنگامــی آنتونی گوترش، دبیرکل سازمان ملل، در کنار سفره پندآموز هفتسین در سازمان ملل ایستاد که بر بالای آن نوشته بود:
بر این جشن و بزمم امید و نوید
کزین هفتسین شادی آید پدید
باز هم بیانگر عشق دیرینه و نگرش انسان زمینی به ندای آسمانی است که حافظ زمزمه میکند:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از ین باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
در اینجا، شاعر میان دل و طبیعت، از خاک تا خورشید، پله میزند و او را تا بینهایت میبرد، پر پرواز میدهد تا به آسمان جان پرواز کند و به کوی دوست برسد. ما هم میتوانیم از این نسیم دلافروز مدد جوییم و چراغ دل بیفروزیم و امید فردا و نوید خجسته در کولهبار خود بنهیم و با خرسندی و خرمی که رهاورد این جشن شادیبخش است، همدلی و همسویی مردم را همراه شویم تا در یک زمان، فرمانی پنهانی را در اندیشه خویش به گوش جان بشنویم و گرم و روشن، فراتر از باور و قومیت و زبان و ریشه و پیشینه با آن پیام روحبخش همسو و همراه شویم. این راز سر به مُهری است که نوروز جان ایران است. هنگامی که فرشته رپتون۷ که گرمابخش ریشه درختان در سرمای زمستان است در آغاز اسفند از زمین بیرون میآید، نوروز دست نوازش بر گل و گیاه و درخت و زمین میکشد. ایرانزمین بهیکباره سراسر شور میشود و سرشار از نور و مهر و شادی. از شبنم نشسته بر برگ بوته ریحان خوشبو تا قوسوقزح رنگینکمان رستم، در آسمان سراسر ایران به رنگهای سرخ و زرد و بنفش زیبایی میافشاند و این پرچم مهربانی که نور و گرمی به ما پیشکش میکند یادآور درفش کاویان است که آزادی و آبادی همیشگی را به باشندگان این بخش از زمین خدا ارمغان میدهد.
ببار ای ابر آزادی زمین شهر را تر کن
بوز ای باد نوروزی همه جا را معطر کن
نوروز سرمایه اجتماعی
هر بار که بهار از راه میرسد و چمدانهای سرشار از شیرینی و شکرین خود را میگشاید، تازگی و عطر و شادی، سوغاتی است که برای هریک از ما به همراه دارد و بیاختیار میپرسیم چه شد بر زمستان تاختی و تاریکی راندی و شادی بر دل همگان نشاندی؟ لبخندزنان میگوید: نوروز مرا راهی کرد که با شما همسفر بهترینها شوم که نام بهار در بنمایه، «به آر» است. کاروانیان کاروان فرهنگ و تمدن ایران هر سال از این مسیر زمان را پیمودهاند و روزگار را بزمی شیرین و شکرین دادهاند تا تلخی و جدایی بگریزد و آرامش و آبادی پی ریزد. امروز نیز باید این ارزش دیرین را که پاسدار فردای ماست پاسداریم؛ زیرا آموزههای دیروز ما را آموخته است که از جلوههای این بزمها این سرزمین بالیده و در پرتو آن برومند شده است. گذر زمان جای هر نوع تردید و دودلی را میروبد و ساده و روشن برای ما رازها و رمزهایی را بازگو میکند که در کشوری چنین پهناور با اندیشههای گوناگون و باورهایی دور از هم، باید دستاوردی بزرگ و باوری شکوهمند فراتر از این دلبستگیها و استوارتر از این پدیدارها برقرار باشد. این بند و بست بر هم نشسته و باور درهمتنیده شایسته آن است نوروز را سرمایه اجتماعی و ملی بدانیم.
اگر اندکی ژرفتر بنگریم و تیزبین شویم، میبینیم هماهنگی شگفتانگیزی در میان همه آیینهای نوروزی به چشم میخورد: نخست خانهتکانی که پاکیزگی روی و رخ خانه و کاشانه و زدودن پلیدی و پلشتی از دور و بر خود است و دو دیگر، چهارشنبهسوری است که هنگام پیرایش خوی و سیرت جشن خانهتکانی دل پس از خانهتکانی گل. با آتش پیمان میبندیم تا نیکاندیش، نیکگوی و نیکخواه باشیم. در پی این پذیرش به سفره رؤیاخیز و پندآموز هفتسین با هفت کتاب که بایدها و نبایدهای زندگی در آن است فراخوانده شدیم تا بیرشک و کین و دلگرم از آتش روشن از شعله در کنار سفره جای گیریم. انسان نوروزی پای در زمین دارد و سر در آسمان با به کار بستن آموزههای نوروزی سرور سرمدی سر میدهد و شب و روزش سرشار از شور و شعف و شادی میشود.
جشن سراسری
این تابش نوروز، روشنگر شمال تا جنوب و شرق تا غرب ایران است و همیشه مردم این سرزمین را دلگرم و یکپارچه ساخته و شادی همگانی، باور یکسان، پیوندی ژرف و میراثی مشترک، به دور از خودخواهی و برتریجویی در بستر زندگی ایرانیان نهاده است. شوق و همدلی و همکاری و ذوق هریک از ما در پرتو دلبستگی به این پادشاه جشنهاست که معیار گاهشماری،۸ چوبخط کشاورزی، ساعت کار و بیداری و خجسته هنگام پیوند و یارجویی بوده است و همیشه در جنگ و صلح، شب و روز و تلخی و شیرینی پابرجاست. بیگمان تا ایران پایدار و سربلند و استوار و مهرورز میزید، نوروز او را پاسدار و نگهدار خواهد بود.
اندر دل ما مها دل افروز تویی
یاران هستند لیک دلسوز تویی
و بیگمان مولانا نیز بر همین اندیشه ره سپرده است که در گوش ما زمزمه میکند:
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
هرچند در آغاز نوروز یک جشن کاملاً ملی به شمار آمده است، اما پیروان ادیان گوناگونی که در این سرزمین میزیند و باورهای رنگارنگ دارند به شوق و ذوق، این رسم و بزم را پذیرا شده و در آداب خود جایگاهی ویژه بدان سپردهاند. امروز در کنیسه یهودان، در کلیسای مسیحیان و در مسجد مسلمانان همه تودهها و تیرههای ایرانی نوروز را از آن خود میدانند. این ارزش جاودانهای است که این بنگاه شادی، پایگاه مهر و عشق و سرای خرد و فرزانگی، فراگیرترین نماد پیوند همبستگی را در ایران میگستراند. این ویژگی نوروز است که پیروان همه ادیان ساکن در ایران آن را گرامی میدارند و حتی آن را مقدس میانگارند. در برگهای تاریخ میخوانیم شاهعباس در برخورد نوروز و عاشورا، نوروز را برگزید،۹ امیرکبیر آن را جاودانه دانست و مصدق گفت گزینه نخست من این آیین و آداب است و بازرگان، نخستین نخستوزیر انقلاب، یادآور شد من ایرانی و مسلمان هستم. خاخام یهودیان در گفتوگو با گزارشگر یونسکو در پای سفره هفتسین بازگو کرد «من پیش از آنکه یهودی باشم ایرانی هستم». این چه ارزش بیهمتایی است که نوروز در کلیسای وانک اصفهان، در کنیسه ابریشمی تهران، در آتشگاه چَکچَک بهدینان در یزد، در مسجد گوهرشاد مشهد، در خانقاه سر به فلک کشیده کردستان، همزمان، همنشان، همدل و همسو برپا میشود؛ از کپر بلوچستان تا کلبههای مازندران، از کوههای البرز تا خلیج فارس، این پرتو نوروز چنان جانبخش و پرنشاط و فرحبخش است که همه به دید و بازدید نوروزی رهسپار میشوند و تودهها و تیرههای ایرانی همراه و هماندیش به پایکوبی میپردازند. این نو پوشیدن، سال نو را فرخندهباد گفتن، دیدار نوروزی رفتن که یادآور روز از نو و روزی از نو است نشان میدهد نوروز برای همه ما همیشه نو و جاودانه است و ما را جاودان خواهد داشت.
از آغاز که نخستین فرمانروایی بزرگ به دادگری و مهر بهوسیله کورش کبیر برقرار شد، نوروز شاهستون رسمها و بزمها بود. طبل بیداری، شیپور هشیاری، سرود همبستگی و شادی و فرخندگی این فرهنگ و تمدن را نوروز نواخته و سر داده است. بیگمان اکنون هنگام آن رسیده که با توجه به نارواییهایی که از غرب شنیده و از شرق دیدهایم و ناروهایی که هر روز به ترفندی نو در پی جدایی و مرزبندی و قهر و بیگانگی ما هستند به همان فرهنگ بومی نیرومند و شادیبخش خود بازگردیم و بر پایه ارزشهای بیمانند آن که در هزاران سال، درستی و راستی آن را شناختهایم، فرهنگ کهن را بپیراییم و غبار از آن بپردازیم و آن را فزونتر در چرخه زندگی به گردش درآوریم و بدین گونه در یک هنگام سراسر سرزمین بر سفره مهرورز و پندآموز هفتسین بنشینیم تا به آن صدهزاران ترجمانی که از دل برمیخیزد همدل شویم و یک دنیا سخن را از دل سفره بشنویم و زندگی را در سایه اندرزهای زندگیساز سفره بسازیم تا بدین گونه گفتوگوی انسان با خود در ما بیدار و جاندار شود و این پادشاه جشنها، پادشاه دل ما، روشنایی خانه و مشعل روشنگر و پیوند همیشگی در سراسر این آب و خاک باشد.
ز استاد چو وصف جام جم پرسیدم
آن جام جهاننمای جم، من بودم
در گذر جشنواره نوروزی که در جشن چهارشنبهسوری به پیشواز آن میرویم و در شادی و پایکوبی سیزدهبدر آن را بدرقه میکنیم، در فرآیند چیدن و برچیدن سفره هفتسین آموزههای گرانقدری است که از هر پدیده «صد هزاران ترجمان خیزد ز دل»؛ یعنی بدون آنکه کسی ما را بخواند و سخنی بگوید یا نوشتهای بر ما فرستد گویشی روحانگیز در دل ما خانه میکند و دل ما را میرباید و در این گذر و نظر و اثر به ما دیدن و سنجیدن، آیینه و ترازو پیشکش میکند تا آن پندها را در برنامه سال تازه خود بنهیم و کارنامه فرجامی ما گزارشگر آن باشد که بدان اندرزهای نوروزی پایبند بودهایم.
آیینه و ترازو
آموزگار نخست آیینه است که در خوان نوروزی نشسته است و با ایما و اشاره به ما میآموزد ساده و راستگو باشیم و در دیدن و باز گفتن زیبایی و نیکی دیگران را پنهان نکنیم و بدانیم اگر ما حقیقت را وارونه و واژگون نشان دهیم، آن استواری در هم نمیریزد، ولی در این برخورد و بازخورد، دورویی و نیرنگ و پنهانکاری ما برجسته میشود. آیینه به ما هشدار میدهد هرآینه که در کار روزانه خود با مردم برخورد میکنیم راستی را نشان دهیم و زیبا را نپوشانیم. آن زمان که ما در آغاز سال برابر آیینه میایستیم هنگام تراز زمان است و این هنگام، رمز مهرآمیزی با خود به همراه دارد که اگر در پی آن هستیم که کار و بارمان چون گردش روزگار پابرجا باشد و به کندی و ایستایی دچار نشود و پس و پیش بایدها و نبایدها همسو و هماهنگ باشد، در برابر آن آیینه ابزاری به دست ما میدهد که در هر پیشه و اندیشه به کار بندیم تا کار ما چون گردش روزگار همسو و چرخیدن چرخ زندگی با چرخش روزگار همراه باشد. هر کس بدین آب و خاک و فرهنگ دل بسته است و شعله اهورایی مهر ایرانزمین در جانش فروزان است، باید این حلقه پیوند و رشته مهرمند را پاس دارد و برومند سازد.
شاهین این ترازو دادگری است؛ زیرا انگیزه برپایی نوروز جشن دهقانی و پایگاه آن دادگستری است که برای دوری از شکست و گسست باید در آیینه دید و با ترازو سنجید، چون آغاز بهار گزارشگر آن است که شب و روز باشند بر یک قرار. اگر این دو ابزار را به نیکی به کار بریم، آن جام جمیم که جهان بر ما نمایان و کار ما به سامان و خرسندی گراید و فرجام زندگی به فرخندگی پایان پذیرد.
سخن را با سروده فردوسی سرگشودم، سرانجام این همپرسگی بدو سپارم:
همه ساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تو نوروز باد
پینوشتها
- بهار، مهرداد، بندهش، چ.۳، انتشارات توس، تهران، ۱۳۸۵، رویه ۴۱.
- منوری، علی، فرش دستبافت ایران، چ.۳، انتشارات رشد اندیشه، تهران،۱۳۹۰، رویه ۱۲.
- محمودی بختیاری، علیقلی، ذبیح بهروز، چ ۲، انتشارات سازمان فروهر جوانان زرتشتی، تهران،۱۳۹۴، رویه ۲۵.
- خورشیدیان، اردشیر، اندیشه در تخت جمشید، چ ۱، انتشارات جامی، تهران، ۱۳۹۲، رویه ۷۷.
- منزوی، پروین، کتاب تاریخی اسناد سیاسی وزارت خارجه (روسیه تزاری)، چ ۱، انتشارات پرواز، تهران، ۱۳۶۸ ، رویه ۸۰.
- چراغی، رحیم، در حاشیه و متن نوروز در رشت و گیلان، چ ۱، انتشارات بهروز، تهران،۱۳۸۴، رویه ۵۳ و ۶۶.
- Rapatvan
- نخستین کسی که توانست سال را از رهگذر کبیسه بیاراید و نوروز را در آغاز بهار قرار دهد زرتشت پیامبر ایرانی بود (رضایی، عبدالعظیم، تاریخ نوروز و گاهشماری ایران، انتشارات اقبال: تهران،۱۳۵۸، رویه ۸).
- دادخواه، محمدعلی، نوروز و فلسفه هفتسین، چ ۲۵، انتشارات کلاس: تهران،۱۴۰۲، رویه ۱۲۱.