بدون دیدگاه

هماهنگی در حد کمال؟

ناصر حریری

ناصر حریری در سال ۱۳۲۰ در بابل متولد شده است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را هم در همین شهر گذرانده و دارای مدرک لیسانس جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران و فوق‌لیسانس جامعه‌شناسی از فرانسه  است. وی هم‌اکنون معلم بازنشسته آموزش و پروش است. ناصر حریری همچنین مدیر انجمن امداد به بیماران سرطانی ایران است.

تألیفات وی شامل کتاب‌های زیر است: مصاحبه با تاریخ‌سازان ایران در سال ۱۳۵۸، مجموعه کتاب‌های درباره هنر و ادبیات در هجده جلد از سال ۱۳۶۳ به بعد، مجموعه فوق گفت‌وگوهایی است که با شاعران، مترجمان، هنرمندان در رشته‌های موسیقی و نقاشی و کارگردانان سینما به انجام رسیده است. مجموعه کتاب‌های سرگذشت قهرمانان شاهنامه در شش جلد، اعلام در تاریخ طبری، فردوسی؛ زن و تراژدی، مرگ در شاهنامه و سرگذشت فردوسی ازجمله کارهایی است که توانسته گام‌هایی برای آشنایی بیشتر با اندیشه‌های فردوسی بردارد آخرین کار وی مجموعه دسیسه‌گری در اسطوره، افسانه و تاریخ سرزمین من است که نخستین  جلد آن منتشر شده است.

 

مقدمه

در این نوشته بر آنم تا این نکته را بررسی کنم پیشرفت یا عقبماندگی یک جامعه تا چه اندازه از پیوستگی عناصر با یکدیگر تأثیر میپذیرد. بر این گمانم برای بررسی موقعیت یک سرزمین باید «سیاست»، «اقتصاد» و «فرهنگ» در کنار هم بررسی شوند. هدف من نشان دادن این عوامل سهگانه در جریانهای فرهنگی در صد سال اخیر است، برای روشنتر شدن این واقعیت مقاله را به دو بخش قسمت میکنم: گذشتهای را که پشت سر گذاشتهایم و حالی را که در زندگی به تجربه میگیریم.

 نوشتند و می‌نویسند که فرانسویان از سه شعار «آزادی»، «برادری» و «برابری» که در انقلاب کبیرشان مطرح بود تنها به آزادی بود که دست می‌یافتند برای از میان بردن آزادی پنج سالی گیوتین‌ها لحظه‌ای از فعالیت بازنماندند و چون این مقدار را کافی ندیدند آزادیخواهان را گروه‌ها گروه گرد می‌آوردند و از دم توپشان می‌گذرانیدند، سرانجام اما پیروزی به سود آزادیخواهان رقم خورد و در تاریخ به ثبت رسید.

تأثیر انقلاب کبیر فرانسه در بسیاری از سرزمین‌ها انکارناپذیر است هریک از آن‌ها به ظن خود با آن یار شد و راهی متناسب امکانات سرزمین خود را در پیش گرفت. یکی از آن دستاوردها انقلاب مشروطه در سرزمین ما بود که در کتاب‌های تاریخ به ثبت می‌رسید. انقلابیون سرزمین ما نه بر آزادی که بر شعار برابری بود که تکیه می‌کردند بی‌آنکه حیرتی را در ذهن اندیشنده‌ای برانگیزد. این ملت در چند هزار سال زندگی خود هرگز ذهن خود را با واژه آزادی درگیر نکرده است. سردمداران دین و دنیا همیشه راه‌هایی را در پیش پایشان می‌گذاشتند بی‌آنکه نظر تئوریسین‌های دوران نیز پرسیده شود به نظر نمی‌رسد که سرزمین ایران در این چند هزار سال سالی را بی قیام و یا شورشی طی کرده باشد خواست همه این قیام‌ها این بود که حاکم بد برود و حاکم بهتری جایش را بگیرد. دستاورد آن‌همه این بود که تسمه را از گرده مردمان کمی شل‌تر کنند و انصاف بیشتری بدهند واژه برابری واژه‌ای نام‌آشنا برای این ملت بود. آن جمله که به پشتوانه سپاه جاویدان که نیرویش هرگز کاستی نمی‌پذیرفت و نمی‌پذیرد به کمبوجیه نسبت داده می‌شد خود می‌تواند بیانگر راستین آن‌همه شورش باشد «قانونی وجود دارد که می‌گوید شاه هرچه بخواهد می‌تواند بکند»، چون از آزادی و اعتراض کمترین سخنی در میان نبود مفهوم این سخن روشن‌تر می‌شود، با این مثال اشاره‌ای مختصر به این مسئله داشتم. تحلیل مسائلی از این دست را بیشتر در اینجا ضروری نمی‌بینم، اما علاقه‌مندان به هر بخش از تاریخ این سرزمین چون مراجعه‌ای داشته باشند مصداق‌های فراوانی را می‌توانند دید. از نظر فرهنگی بستر کاملاً آماده می‌شد از نظر اقتصادی هم کودکان پنج‌ساله را به کارگاه‌ها برای کار می‌فرستادند به عبارت دیگر کار برای حاکمیت از پنج‌سالگی بود که شکل می‌گرفت. از این‌همه کار به مردم چه می‌رسید ۹ کیلو گندم در ماه و چند قرابه آبجو که طبیعتاً در بسیاری از اوقات داده نمی‌شد سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن». هماهنگی در میان فرهنگ، سیاست، اقتصاد و فساد آیا در حد کمال نیست؟

گفتند که اگر فساد لجام‌گسیخته دوران ساسانی که در دربار خسروپرویز به‌روشنی دیده می‌شد و فرهنگ منحط آن دوران نبود اسلام هرگز نمی‌توانست به این سرعت دوران ساسانی را درنوردد، این‌همه را شما در فرمان خسرو انوشیروان عادل به‌روشنی می‌توانید دید که چون دبیری بر یکی از پیشنهادهایش علامت پرسشی گذاشت گفت که دواتش را آن اندازه بر سرش بکوبند تا جانش به در شود هماهنگی از این کامل‌تر را مشکل می‌توان به تصور درآورد.

در صدر اسلام نیز ما با همین واقعیت بر می‌توانیم خورد پیغمبرش را با تنها پیراهنش کفن می‌کردند و به خاکش در می‌سپردند پس از پانزده سال یکی از نزدیک‌ترین یاران پیغمبر اباذر را که بر کاخ خضرا اعتراض داشت یکی دیگر از نزدیک‌ترین یاران پیغمبر که به خلافت نشسته بود به ربذه تبعید کرد پس از چندی او در همان‌جا دنیا را به دنیا دوستان در سپرد و رهگذرانی که از آنجا می‌گذشتند به خاکش برگرداندند.

اشارت به یک نکته دیگر را ضروری می‌بینم در همان سال‌های نخستین اسلام بود که گروهی از روشن‌اندیشان زمانه می‌دیدند که این مکتب از شعارهای اولیه خود سخت به دور افتاده است از تلاش بازماندند و به شعار رضا به داده بده و از جبین گره بگشا روی آوردند. کم نبودند گروه‌هایی که انتخابشان در زندگی نخواستن بود، آن‌ها بر این نظر می‌شدند که عاشق نباید هیچ بخواهد به‌جز آنکه معشوقه فرمان می‌دهد هم این‌ها بودند که مجالس سماع برپا می‌داشتند و گروهی از اصحاب حکومت هم گاه در میان آن‌ها حاضر می‌آمدند. این گروه از دست سلطان محمود جلاد جان سالم به درمی‌بردند و فتوای آن‌همه فقها را که به دربار شاه اسلام پناه می‌رسید بی‌اثر می‌گذاشتند. خواست حاکمیت مگر به‌جز آن بود که مردمان بی‌چون و چرایی فرمان‌بری کنند. حافظ در بیتی این گروه را در بهترین صورت تصویر می‌کشد:

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

او به این ترتیب از دست امیر مبارزالدین که به دست خود هفتصد تن را گردن زده بود جان سالم به در می‌برد و می‌سرود:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نفس پاک و خطا پوشش باد

تأثیر آن نظریات سلطه ترکان، مغولان و اقوام دیگر بر این سرزمین بود که هزار سالی به طول انجامید، دولت‌ها آنچه را که می خواستند می‌کردند و ملت هم همیشه گوش به فرمان بود. هرچند که از شورش‌های کوچک که در جای‌جای این سرزمین رخ می‌نمود نمی‌بایست غافل ماند درخواست همه این شورشگران رفتن حاکم بد و آمدن حاکم بهتر بود خواستی که تا همین امروز هم خود را بر ملت تحمیل می‌کند… اگر هماهنگی در حد کمال در میان عناصری که گفته آمد نبود حوادثی چنان غمبار آیا می‌توانست خود را بر این ملت تحمیل کند؟ آن شعار متأسفانه هنوز هم لقلقه زبان بسیاری از مردمان است که می‌گویند «خدایا چنان کن که سرانجام کار/ تو خوشنود باشی و ما رستگار» به این ترتیب ناکامی‌شان هیچ ارتباطی به آن‌ها پیدا نمی‌کند مصلحت خداوندی است با مصلحت خداوندی چه می‌توان کرد؟!

از این بیشتر در گذشته نمی‌مانم آن مختصر را گفتم تا به این واقعیت اشارتی داشته باشم که اگر روزی قرار باشد اصلاحی در عمق صورت پذیرد می‌بایست این گذشته کاملاً به تحلیل گرفته شود و این «میراث باستانی ایران» هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد. به انقلاب مشروطه برمی‌گردم که ما را به تجربیاتی رساند که اکنون آن‌ها را در معرض آزمون قرار داده‌ایم.

شاه‌بیت انقلاب مشروطه «یک کلمه» میرزا یوسف خان مستشارالدوله بود. آن کلمه که مستشارالدوله درمان همه دردها می‌دانست قانون بود. محصولی که این کلمه برای مردمان سرزمین ما به بار آورد چه بود؟ قوانینی که از سرزمین‌های دیگر آوردند و ترجمه کردند محصول نخستینش به دار زدن مخالفان آن قوانین بود که آن را خلاف شریعت می‌دیدند. بی‌آنکه نیازی به مذاکره بحث و مجادله در میان باشد حکم‌ها صادر می‌شد. درست به همان‌سان که ملک‌المتکلمین را به چوبه دار در می‌سپردند و او در همان لحظات آخر با صدای خوش این مصرع خاقانی را می‌خواند «ما بارگهِ دادیم این رفت ستم بر ما» بیچاره خاقانی و ملک‌المتکلمین که می‌خواستند چنان بارگاهی را برای این ملت برپا دارند حال‌آنکه ملت هرگز بارگاهی به‌جز این را تجربه نکرده است این هر دو ملک‌المتکلمین و شیخ فضل‌الله نوری به حکم قانون بود که بر سر دار می‌رفتند جرم این هر دو بی‌دینی بود. ذکر این نکته را هم در پرانتز خالی از وجه نمی‌بینم که جناب ملک‌المتکلمین از روشن‌اندیشان برجسته انقلاب مشروطه بود او مظهر عدالت را در سیمای موجودی می‌دید که هفده تن از عموهایش را برای ماندن بر سر قدرت از میان برمی‌دارد و بی کمترین دغدغه خاطری دوازده هزار مزدکی را به کام مرگ می‌سپارد (انوشیروان) از محصول چنین انقلابی آیا به‌جز آنچه در پیش‌رو داریم می‌توانستیم انتظار داشت؟

باری نتیجه نهایی اینکه رضاخان قزاق را بر تخت رضاشاه کبیر نشاندند. طرفه آنکه رضاخان خود به ریاست‌جمهوری رضایت می‌داد مردمان اما به الحاح از وی می‌خواستند تا بر تخت شاهی بنشیند باری. مردمان می‌بایست رئیس‌جمهور را انتخاب کنند و آن‌ها از این واژه سخت به دورمانده بودند. از ۱۳۵۶ خاطره‌ای را به یاد می‌آورم اعتصاب معلمان بود و تعطیلی کلاس‌های درس برخی از سردمداران انقلاب اسلامی با این عمل موافقتی نداشتند پس ما بر آن شدیم که به نظرخواهی در یک انتخابات کاملاً آزاد دست بزنیم تنها ۱۰ درصد معلمان در این انتخابات شرکت کردند آن‌ها می‌گفتند ما شما را برای همین تصمیم‌گیری‌ها انتخاب کردیم، اگر قرار بود خودمان نظر بدهیم که شما را انتخاب نمی‌کردیم این معلمان همان‌ها بودند که دو سال بعد به کلاس‌ها رفتند تا این پیام امام حسین را به دانش آموزان برسانند که «خداوند مظلومان را به همان‌جایی خواهد برد که ظالمان را می‌برد» آن‌ها که از رفتن یا نرفتن به کلاس درمانده بودند انتخابی چنان پیچیده را چگونه می‌توانستند توجیه کرد؟ شاه نیازی به رأی مردم نداشت. واژه آزادی در انقلاب اسلامی بود که به‌عنوان یک اصل مطرح می‌شد. تا پیش از این قرار بر این بود که ما اصول دموکراسی را به غربیان بیاموزیم. بهره ما از آزادی این است که بگوییم چه نمی‌خواهیم! درست به همان‌سان که گذشتگان ما می‌گفتند این حاکم را نمی‌خواهیم اما قیام‌ها و شورش‌ها همچنان ادامه می‌یافت چراکه آن‌ها نمی‌دانستند و ما هم نمی‌دانیم که چه می‌خواهیم ما با احساسمان می‌اندیشیم به‌جای آنکه با اندیشه‌مان احساس کنیم. هر یک از بخش‌هایی که در اینجا گفته آمد به تحلیلی جداگانه نیازمند است که از هدف این مقاله بیرون است. نویسندگان دائره‌المعارف در برنشاندن آزادی و یافتن مصداق‌های آن تلاش بسیار کردند و به موفقیت‌های فراوانی هم دست یافتند. نتیجه‌اش را البته که ما در بسیاری از سرزمین‌ها می‌بینیم. در اینجا پس از انقلاب مشروطه چه پیش آمد! حاصل نمایانش چرند و پرند و نسیم و شمال بود. آه و ناله، گله و شکایت، دست انداختن حکام و خنداندن مردم. (سوپاپ اطمینان) در اما بر همان پاشنه بود که می‌چرخید نویسندگان دائره‌المعارف به سالیان دراز پس از انقلاب همچنان به کار خویش ادامه می‌دادند و می‌کوشیدند تا تئوری‌های خود را نظم و کمالی بیشتر ببخشند. قضاوت درباره انقلاب اسلامی را به باور من باید به نسل آینده سپرد که از این‌همه ماجرا و کشمکش کاملاً به دور خواهند بود. از جهت فرهنگی ما چنان مردمان دوران حافظ و خیام می‌اندیشیم. چراکه این کار را آسان‌تر می‌بینیم اینکه دم غنیمت است و به فردا نباید اندیشید اینکه این دم را در مجلل‌ترین صورتی می‌بایست آراست و آن را به رخ کشید. انقلاب اسلامی به سود مستضعفان بود که قدرت را فرا چنگ آورد به سالیانی نیز در بر همان پاشنه می‌چرخید اژدهای هفت‌سر بعدها بود که چهره نشان داد.

در این دوران است که فساد چونان اژدهایی چندسر ظاهر می‌شود و همه پدیده‌ها ازجمله فعالیت‌های فرهنگی را می‌آلاید. مراکز پخش کتاب در سرزمین ما تنها سازمان جهانی است که زیان را هرگز تجربه نمی‌کند. از ناشران کتاب می‌گیرد به کتاب‌فروش‌ها می‌دهد و پس از چند ماه پول آن‌ها را از کتاب‌فروش می‌گیرد، اما به ناشر قیمت را با تخفیفی کلان که از او می‌گیرد همان مقدار کتاب را که فروخته است پول می‌دهد آن هم پس از هشت تا ده ماه. به این ترتیب آن آب‌باریکه را که در زمانه‌ای نه‌چندان دراز برای ناشران وجود داشت کاملاً می‌بندد. کتاب‌های باقی‌مانده را هم به ناشر برمی‌گرداند به مصداق ضرب‌المثلی که می‌گوید «مال بد بیخ ریش صاحبش» برخی از این مراکز برای دل‌خوش داشتن ناشران کتاب‌های باقی‌مانده را نگاه می‌دارند و می‌گویند که برایتان می‌فروشیم به این ترتیب چاپ کتاب هرچه کمتر می‌شود و ناشران به فروش فست‌فود روی می‌آورند؛ البته که این مسئله دیگر ربطی به آن‌ها ندارد، آن‌ها با آزادی در انتخاب شغل کاملاً موافق‌اند و بدان ارج می‌نهند به هر حال بسیاری از ناشران هم کم نمی‌آورند. یک ناشر با چند نام جواز می‌گیرد و برای هر جواز کاغذی از دولت می‌خواهد بخشی از آن‌ها را به چاپ کتاب اختصاص می‌دهد و بخشی دیگر را به پول حلال تبدیل می‌کند. تعزیرات هم وارد در میدان می‌شود که نکند آن کاغذها در بازار آزاد فروخته شود فروشندگان بخشی از آن کاغذها را به‌صورت کاغذهای آ چهار می‌فروشند و بخش بزرگ‌تری را به محرمان به‌صورت کاغذهای بندی عرضه می‌کنند فروش کاغذ در همین‌جا خاتمه نمی‌یابد. ما دو نوع کاغذ داریم: بی کد و با کد که هریک ماجرای خاص خودش را دارد. بیچاره کتاب‌فروش‌ها که از این خان نعمت نصیبی نمی‌برند بسیاری از آن‌ها هم البته که بره‌کشان خودشان را داشتند آن زمان‌ها که کتابی نایاب می‌شد و آن‌ها هر قیمتی که می‌خواستند رویش می‌گذاشتند و مشتاقان هم برای فرونشاندن اشتیاق آن‌ها را می‌خریدند آن (مشتاقی) جای خود را به هیجان سریال‌های ماهواره داد که هم هیجان بیشتری دارد و هم پولی. ولی نباید به خاطرشان پرداخت هرچند که حالا دیگر همه آن نوع کتاب‌ها را در بسیاری از کانال‌های صوتی می‌شود دید. طبیعی است که کتاب‌فروشی‌ها هرچه بیشتر بسته شوند و فست‌فودی‌فروشی‌ها هرچه بیشتر باز.

هماهنگی در حد کمال را از این بیشتر آیا می‌توان در جامعه به تصور درآورد؟

از این اژدهای هفت‌سر یک سرش می‌بایست به اصحاب فرهنگ برسد که می‌رسد از این آش در هم جوش همه استفاده می‌برند بی‌اینکه هرگز پرسشی را در ذهنی برانگیزند به قول آقای شاهرخ مسکوب ما خود را از پرسش معاف می‌کنیم چراکه خیال می‌کنیم پاسخ همه پرسش‌ها را می‌دانیم هدف انتشار کتاب در جوامع در حال گذر چیست؟ کتاب‌های پوچ چه قدر در این سرزمین ترجمه و منتشر می‌شود و به چاپ‌های چندین و چندم می‌رسد اصحاب فرهنگ برای بیرون کشیدن این ملت از رخوت و کرختی چه کرده‌اند و می‌کنند غربیان به پوچی رسیده‌اند و ما در پوچی مانده‌ایم (مطلب از این قرار است) آن‌ها که مارکس را قبله آمال می‌دانستند و می‌دانند (تا چند تا چند) به تفسیر جهان خواهند پرداخت به تغییر جهان نوبت آیا خواهد رسید؟

 چه باید کرد؟

من بر این باورم در جوامع در حال گذر تنها ایراد گرفتن بدون نشان دادن راه‌حل از انصاف به دور است. بر این نظرم اگر هنوز ناشرانی باشند که به‌جز این می‌اندیشند می‌توانند گرد هم آیند و با اسلوبی دیگر به پخش کتاب بپردازند آن‌ها اما یک وظیفه خیلی سنگین‌تری را هم باید بر عهده بگیرند استفاده از شبکه‌های مجازی در حال حاضر که هرروزه میزان کتاب‌خوان‌ها کاستی می‌گیرد این‌همه کتاب صوتی و الکترونیک که منتشر می‌شود چه امکانی برای صنعت نشر باقی می‌ماند! چون ناشری کتاب موردتوجهی را منتشر کرد فوراً یا به‌صورت صوتی و یا الکترونیک منتشر می‌شود بی‌آنکه سودی عاید ناشر بشود البته اگر این‌همه در هماهنگی با ناشر به انجام برسد نه‌تنها از آلودگی در محیط زیست می‌کاهد، بلکه در عین حال کمکی بسیار ارزشمند است به کسانی که  ماشین زندگی آن‌ها را خسته و فرسوده از کار روزانه در کنج خانه می‌اندازد و  امکان مطالعه را از آن‌ها می‌گیرد.  این گروه می‌توانند کتاب‌های موردعلاقه خود را در اتومبیل‌هایشان بخوانند.

من واژه اگر را مخصوصاً به کار گرفته‌ام. شرکت‌های ارائه‌کننده کتاب‌های صوتی خیلی کم خود را قدردان ناشرینی می‌دانند که کتاب‌هایشان را در اختیار آن‌ها قرار می‌دهند. بسیاری از آن‌ها حتی نام ناشر را هم در مقدمه کتاب‌هایشان نمی‌آورند و این همه خلاف عادت در سرزمین ماست. در اینجا اگر کسی کاری ولو کوچک برایمان انجام دهد سپاس فراوان ما را به همراه  می‌برد، برخی از ما خود را تا پایان زندگی سپاسگزار و مدیون او می‌بینیم. بهر انجام این کتاب‌های صوتی کمکی بسیار بزرگ است به آن‌ها که در خانه امکان مطالعه پیدا نمی‌کنند اما در اتومبیل‌های خود این فرصت را به‌آسانی به دست می‌آورند، به‌خصوص اینکه این‌ها به رایگان در اختیار خواننده قرار می‌گیرد و بودجه‌ای را بر ایشان تحمیل نمی‌کند. واداشتن مجلس برای وضع قوانینی در جهت جلو گرفتن از این آنارشیسم نشر البته که این یک راه‌حل است بی‌گمان اگر کار گروهایی تشکیل شود راه‌های خیلی بیشتری را می‌تواند در پیش رو بگذارد. با این امید که اگر چنین شود پس از مدتی بار دیگر ماجرای زندانی و زندانبان پیش نیاید. چه باید کرد؟

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط