بدون دیدگاه

وزیر در کسوت سربازی

مهدی فخرزاده
«علمای تعلیم و تربیت به یقین دریافتند که اثرات منفی آموزش تحمیلی بسته و یکنواخت در مدارس، در حدی است که استعدادها و قدرت‌ها را از بین می‌برد. نقش مدرسه، به هیچ وجه این نیست که نوارهای ضبط شده تولید کند. بلکه بزرگ‌ترین وظیفه آن پرورش و توسعه قدرت تفکر، خلاقیت، توانایی‌ها و مهارت‌های یادگیری در انسان است.» «توران میرهادی، کتاب کارِ مربیِ کودک»

مدرسه مانند بسیاری از نهادهای دیگر در ایران تناقض‌های درونی زیادی دارد. چهره خواب‌آلود کودکان در حوالی مدرسه، ناگهان به هیجانی وصف‌ناپذیر در فضای مدرسه تبدیل می‌شود. گویی سطح انرژی کودکان در مواجهه با هم ناگهان رشد عجیبی می‌کند. حال این سطح انرژی بالا باید با فرمان نظامی «از جلو نظام» که توسط ناظم مدرسه صادر می‌شود، تبدیل به نظم شود. زمانی که ما دانش‌آموز بودیم، تنها ابزار اجرای این فرمان در فضای مدرسه، ترکه یا ابزاری شبیه به آن در کف ناظم بود. دنیا دنیای زورگویی است. حق با ناظم و مدیر بود که ترکه در کف و قلم بر روی کارنامه داشت. حال تمام این سازوکار چه چیزی به دانش‌آموز می‌آموزد، بماند.
هدف از چنین سازوکار نیمه‌نظامی، تربیت نسلی با معیارهای ساختار حاکم است. درواقع هرکس قدرت یا پول یا زور دارد، تلاش می‌کند که «فردا» را بخرد. کودکان باید با معیارهایی رشد کنند که صاحبان قدرت می‌خواهند. حال یکی دیگر از تناقض‌ها اینجا رخ داده است؛ کودکان سواد می‌آموزند، خودشان قدرت دسترسی به منابع پیدا می‌کنند و ممکن است چون ماهی لغزان از دستان سخت‌گیر ساختار بلغزند. کما اینکه چندسالی است نسل‌های جدید در کف پرقدرت ساختار نیستند. ساختار زورش به عبور زمانه نرسیده و خودش هم با معیارهای امروز خود را به‌روزرسانی نکرده است. درواقع با ابزار چند قرن پیش، در پی سلطه بر کودک عصر هوش مصنوعی است. کاری که گزاف‌تر و بیهوده‌تر از چاه کندن با میخ است.
تفاهم‌نامه جدید آموزش‌وپرورش حکایت همین چاه کندن با میخ است. آنچه مشخص است از این میخ که در دست آقای وزیر است، چاهی به آبی راه نخواهد برد، اما سوراخ جدیدی برای هزینه‌کردن نادرست بودجه پیدا خواهد شد.
بر این تفاهم‌نامه نقد‌های بسیاری شده و نوشتن از آن، حرف جدیدی نخواهد بود، اما یکی از نکاتی که باید به آن پرداخته شود، دو سویه مختلف در صحبت‌های آقای وزیر، در کنار سردار رادان است. به نظر من صحبت‌های آقای وزیر، نشان از دو بحران در سریال بحران‌های موجود و ناترازی‌های فراوان است. صحبت‌های آقای وزیر کوتاه بود، اما حکایت از زخمی عمیق و مزمن داشت. زخمی که عمر بسیار بباید تا مرحمی بیابد و حالاحالاها باید دردش را تحمل کنیم.
1- یکی از نکاتی که از گفتار و زبان بدن آقای وزیر در آن جلسه برمی‌آمد، وجد و هیجان فراوان ایشان از مواجهه با سردار بود. گویی مولانا به وصال شمس رسیده یا فرهادی بر کوه فائق آمده تا شیرینی در کام آید. چنین وجد و شوری می‌تواند دلایل بسیاری داشته باشد اما شاید یکی از دلایل آن کوتاه شدن قد ساختار مدیریتی کشور آن هم در وزارت‌خانه بسیار مهمی مانند آموزش‌وپرورش است. این روند به‌ویژه در دو دولت اخیر شتاب گرفت و مدیران کارنابلد و ناتوان، در مصدر امور قرار گرفتند.
شاید یکی از دلایل کرنش و خضوع عجیب آقای وزیر در مقابل سردار رادان، این باشد که خود را نه در جایگاه وزیر آموزش‌وپرورش، بلکه در جایگاه سرباز می‌بیند. درواقع باید گفت قوای مختلف که به تأکید قانون اساسی ما باید راه‌گشای تقنین و اجرا و نظارت باشند، خود از توان‌مندی و تأثیرگذاری تهی هستند. آقای وزیر با نوعی خضوع و وجد عرفانی خود را سرباز آقای رادان می‌داند و رادان هم حتی یک کلام حداقل تعارف نثار آقای وزیر نمی‌کند.
اگر آقای وزیر یا لشگر مشاوران و معاونان و مدیران ایشان، به جایگاه وزارت‌خانه‌ای که در آن خدمت می‌کنند واقف بود، شاید از اساس چنین نشستی برگزار نمی‌شد و چنین تفاهم‌نامه‌ای امضا نمی‌شد. شاید حال‌وروز آقای وزیر در آن نشست را بتوان نشانه‌ای گرفت بر مدیرانی که احتمالاً بهتر بود در چندین و چند رده پایین‌تر خدمت می‌کردند و شاید آن جایگاه برای چنین مدیرانی بلند باشد. نکته قابل توجه در چنین انتخابی این است که آموزش‌وپرورش از معدود نهادهایی است که در آن جریان‌های منسجم و نجیب معلمان حضور دارند. نهادهایی که بیش از هرکسی آشنا به ساختار آموزش‌وپرورش هستند و می‌توانستند مشاوران خوبی در انتخاب وزیر برای این نهاد باشند. البته همه می‌دانیم دولت ناگزیر بود سد سترگ مجلس را هم درنظر داشته باشد.

۲- دیگر بحرانی که از آن چند جمله آقای وزیر می‌توان برداشت کرد، موضوعی است که هم با سوابق ایشان ارتباط دارد و هم در بسیاری از حوزه‌های دیگر هم می‌توان شاهد چنین وضعیتی بود. حاکمیت نگاه امنیتی بر همه حوزه‌ها به‌ویژه در چند دوره اخیر توانسته است مشکلات فراوانی ایجاد کند و گاهی بحران آفرین شود. چنین رویکردی را می‌توان حتی از سال‌های پیش از انقلاب پیگیری کرد، اما در این سال‌ها فربه شده است. در چنین رویکردی است که وزیر خود را سرباز نیروی انتظامی می‌داند و گره پیچیده و سخت و نرم‌افزاری آسیب‌های اجتماعی را می‌خواهد با زور اسلحه پلیس حل کند. البته آقای رادان باید به ایشان می‌گفتند که خود ایشان هنوز نتوانسته‌اند بیلان درستی در کنترل آسیب‌های اجتماعی با نگاه امنیتی داشته باشند و بهتر است آقای وزیر وقت ایشان را نگیرد. جالب است که در این تفاهم‌نامه قرار است پلیس خدمات مشاوره و مددکاری ارائه دهد و معلوم نیست این همه فارغ‌التحصیل مددکاری اجتماعی و مشاوره و این همه نهاد که در این حوزه فعالیت دارند چرا از نظر آقای وزیر ناتوانند و پلیس چنین کاری را می‌تواند.
هرچند حضور فیزیکی پلیس در مدارس تابه‌حال اتفاق نیفتاده است و فکر می‌کنم در سیستم‌های کارآمد چنین اتفاقی عجیب باشد اما این حضور نمی‌تواند باعث شود دانش‌آموزان نسبت به آسیب‌ها بدبین شوند! اگر قرار باشد کودک از کسی چیزی بیاموزد، قطعا حضور نظامی در مدارس چاره کار نیست بلکه «زمزمه محبت» معلمان است که می‌تواند اثر بگذارد. آنچه در گفتار آقای وزیر نمایان بود و در رویکرد حاکم بر بستن این تفاهم‌نامه نیز وجود دارد، به نوعی سیاست آموزشی برمی‌گردد که ریشه در مکتب‌خانه‌ها دارد. سیاستی که مبنای آن «زمزمه محبت» نیست بلکه «چوب استاد» است. چنین رویکردی به تجربه ثابت شده است که نتوانسته تأثیرگذار باشد.
آقای وزیر خود را در سلسله مراتب نظامی قرار ‌داد. او نگفت من کارمند شما هستم، بلکه گفت سرباز شما هستم. او حتی به‌دنبال حل مشکلات با همکاری و مشارکت نبود، بلکه می‌خواست آقای سردار به او مأموریت بدهد! کسانی که سربازی رفته‌اند با این ادبیات آشنا هستند. سرباز حق چون و چرا کردن ندارد. او باید چشم و گوش بسته مأموریت خود را انجام دهد.
شاید نسل ما از ترس ترکه ناظم، در مقابل او به خط ایستاده بودیم، اما تمام وجودمان در آن لحظه که با اجبار و احساس شکست و تحقیر درهم تنیده بود، انتظار برای ایجاد فرصتی بود که نظم حاکم بر مدرسه را بشکنیم. گاهی این فرصت در خروج چندلحظه‌ای معلم از کلاس اتفاق می‌افتاد و کلاس درس در فضایی فرو می‌رفت که تنها اعمال فشار می‌توانست آرامش کند. درواقع «چوب استاد» چیزی نمی‌آموخت و نظمی نمی‌افراخت، بلکه شعله‌هایی از خشم در دل کودکان می‌افروخت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط