بدون دیدگاه

پدیدارشناسی «معامله قرن»

حمید نوحی

#بخش_دوم

 

فلسطین در قفسی چندلایه: حصار در حصار

نوار غزه دارای عرض میانگین ۹ کیلومتر و طول ۴۱ کیلومتر است. درحالی‌که در همین محدوده کوچک پانزده شهرک (بخوانید کلونی) یهودی‌نشین در مناطق تحت کنترل اسرائیل احداث شده. مساحت این قطب‌های مسکونی با پیرامونشان (حوزه نفوذ امنیتی) درمجموع، کمی کمتر از مجموع مساحت آبادی‌ها و شهرهای فلسطینیِ رفح، خان‌یونس، شهر غزه و دیر البلح و چند آبادی دیگر است. ارتباط فلسطینی‌ها با جهان بیرون به‌طور محدود و با شرایط خاص شش روز در هفته از دروازه شمالی به نام اِرتِز صرفاً برای افراد دارای مجوز ازجمله نهادهای مدنی، پزشکان فلسطینی، امور انسان‌دوستانه و تجار فلسطین، مقدور است (در نقشه پیوست) و دروازه جنوبی، کِرام شالوم پنج روز در هفته برای تبادل محصولات مجاز باز است. یکی از دو دروازه شرقی از سال ۲۰۰۷ و دیگری از سال ۲۰۱۰ مسدود شده. دروازه رَفَح با مصر نیز فقط برای اشخاص مجاز ازجمله به دلایل پزشکی شش روز در هفته باز است. عمق مجاز ماهیگیری در ساحل مطابق توافق اُسلو (پایتخت نروژ) که غزه را سرزمینی مستقل و جزو کشور فلسطین می‌شناسد از ۲۰ گره دریایی در سال ۱۹۹۵ مطابق حقوق بین‌الملل به ۱۲ گره در سال ۲۰۰۲، ۶ گره در سال ۲۰۰۶ و سه گره در سال ۲۰۰۹ کاهش یافته. (نقشه پیوست)

وضعیت قفس فلسطینی‌ها در بخش بیت‌المقدس نه بهتر از این، بلکه حتی بدتر از این است. در آنجا منطقه بزرگ‌تر است، ولی فقط همین: تعداد زیادی قفس‌های کوچک و بزرگ محاصره در شهرک و شهرهای بزرگ و مجهز و مرفه در خوش‌آب‌وهواترین مناطق جهان با ضد عرب‌ترین و تندروترین اقشار یهودی اسرائیل، مسلح به انواع سلاح‌ها به‌اصطلاح برای دفاع از خود. هیچ دولت فلسطینی در سراسر منطقه اجازه عرض وجود ندارد. همه‌چیز، امنیت، آبادانی، مخابرات و جاده‌ها در دست حاکمیت اسرائیلی است. از شمال غرب و جنوب اجازه تردد وجود ندارد. از طرف شرق تردد فقط از طریق دو پل بر روی رودخانه اردن، پل ملک حسین و امیرمحمد طبعاً و در عمل فقط با نظارت و کنترل دائمی اردن و اسرائیل مقدور است.

رمز پیدایش انتفاضه (خیزش مردمی) در همین وضعیت خفقان و احساس استیصال نهفته است. دست ساکنان اصلی و نسل‌اندرنسل سرزمین روشنایی از همه‌جا کوتاه شد. نسل جوان آن از کودک، نوجوان و جوان دختر و پسر که می‌دیدند امکان هر اقدامی از بزرگ‌ترها، والدین، اجداد و دولت‌ها و نهادهای سرپرستی گرفته شده و هیچ راهی برای نفس کشیدن وجود ندارد، طبعاً به فکر افتادند با سنگ و چوب و فلاخن به مصاف دشمن بروند. حرکتی که انتفاضه نام گرفت. قیام خودجوش و درنهایت استیصالِ جوانان برای فرار از حصارهای تنگ این زندگی، تحمل‌ناپذیر، یا مرگ رهایی‌بخش. وضعیتی که در عکس‌العمل بعضی حیوانات در شرایط بحرانی نیز مشاهده می‌شود. عکس‌العمل طبیعی موجودی تنها و به آخر خط رسیده. وضعیتی که مشخصات آن به‌طور خلاصه چنین است:

– کرانه باختری مرزی با رود اردن و بحر المیت ندارد. تنها راه ارتباطی کرانه باختری با دنیای بیرون دو پلی است که آن‌ها را به اردن متصل می‌کند و از مناطق اسرائیلی خواهد می‌گذرد.

– تاونلی ۲۴ کیلومتری کرانه باختری با غزه را به هم متصل می‌کند… (با دو صفحه نقشه پیوست)

– مهاجران و آوارگان حق بازگشت به سرزمین مادری خود را ندارند.

– قدس شریف در عمل و به‌طور رسمی به‌جای حیفا پایتخت اسرائیل شده است.

– فلسطینی‌ها اجازه تأسیس بندر در مرز غزه با دریای مدیترانه را ندارند.

– کرانه باختری کاملاً در داخل اراضی اشغالی اسرائیل محصور شده و کنترل آن نیز در اختیار ارتش اسرائیل است. تنها بخش فلسطین که مرزی با خارج از خود -غیر از اسرائیل- دارد نوار غزه کنونی است که ۱۲ کیلومتر ساحل با شرایط و محدودیت‌های سابق‌الذکر در دریای مدیترانه دارد و کنترل گذرگاه رفح هم پیش از این در دست مصر بوده است.

– تأمین امنیت تمام کرانه باختری در اختیار ارتش اسرائیل است.

– کرانه باختری شبیه مجمع‌الجزایری است محصور در شهرک‌های اسرائیلی. درواقع شهرک‌های اسرائیلی یکپارچگی آن‌ها را از بین برده است. (دو نقشه پیوست)

– کرانه باختری با ساحل غربی بحر المیت که تا سال ۱۹۶۷ جزو اراضی فلسطین بود و در «قرارداد اسلو» به رسمیت شناخته شده بود مرزی ندارد. ساکنان فلسطینی کرانه باختری تنها می‌توانند از بخشی از ساحل بحر المیت که در اختیار اسرائیل است استفاده کنند. درواقع استفاده توریستی آن‌ها محدود است و هیچ بخشی از ساحل بحر المیت متعلق به فلسطین نیست.

– ساکنان فلسطینی کرانه باختری دسترسی به فرودگاه بن گورین تل‌آویو ندارند و تنها راه ارتباطی آن‌ها با جهان خارج دو پلی است که با عبور از اراضی اشغالی اسرائیل، کرانه باختری را به اردن متصل می‌کند. پل «امیرمحمد» منطقه نابلس را به اردن متصل می‌کند و پل «ملک حسین» منطقه اریحا را به اردن متصل می‌کند.

مرحله هفتم: رسمیت دادن به وضع موجود. طرح «معامله قرن». همان‌گونه که رهبران فلسطینی گفته‌اند «معامله قرن» جدیدی نیست. این طرح از سال ۲۰۱۱؛ یعنی یک سال پس از وزش اولین طوفان‌ها در بهار عربی در سال ۲۰۱۰ در انتظار زمان مناسب به سر می‌برده است. آیا این تقارن زمانی معنای خاصی دارد؟ شاید. این دو رویداد در سال‌های اول دوره اول ریاست‌جمهوری اوبامای دموکرات (از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳) جناح رو به رشد فنّاورهای برتر در اقتصاد امریکا واقع شد. با این حال روشن است که استراتژی اوباما در خاورمیانه نه‌تنها به هیچ وجه مساعد با برنامه صهیونیست‌ها نبود، بلکه در جهتی کاملاً مخالف آن در صف‌بندی‌های خاورمیانه پیش می‌رفت. گویا از همین رو بود که محفل صهیونیسم در امریکا از تمام امکانات خود از پول و حیثیت برای جلوگیری از تصویب برجام و بعدها برای زمین زدن اوباما در انتخابات دوره دوم و در پایان دوره دوم برای حمایت از ترامپ مایه گذاشت.

نتانیاهو نه به دعوت دولت اوباما بلکه به‌رغم او و بنا بر دعوت کنگره امریکا در آنجا حضور یافت. نمایندگان جمهوریخواه هر دو دقیقه یک بار از جا برخاسته و تمام‌قد برای او دست زدند. این دهن‌کجی آشکاری به رئیس‌جمهور در حال خدمت در امریکا و نشان دادن چنگ و دندان به او بود. به‌طوری‌که خانم نانسی پلوسی رئیس جناح دموکرات مجلس نمایندگان در خود فرورفته و از شدت ناراحتی از این رفتار غم‌انگیز برگزیدگان جامعه امریکا نزدیک بود اشکش سرازیر شود.

انتخاب ترامپ به مقام ریاست‌جمهوری امریکا و به دست گرفتن سکان فرماندهی توسط جَرد کوشنر داماد و سایر همکاران و معاونان و وزرای کلیدیِ جناح نو محافظه‌کاران، علاوه بر نمایندگی سرمایه‌داری نفتی و اسلحه، مسیحیانِ پشتیبان جهانگشایی صهیونیستیِ آرزومندِ آماده‌سازی وضعیت سیاسی-ارضی خاورمیانه برای نبرد آخرین («آخرالزمانی») را نیز راضی می‌کرد و بهترین زمان برای اعلام «طرح مقدماتی!»، آماده‌سازی «ارض مقدس» برای تحقق وعده خداوند در تورات به قوم بنی‌اسرائیل بود. به‌راستی این طرح حتی در صورت پذیرش اعراب و فلسطینی‌ها نه پایان نبردها، بلکه آغاز نبردهای دیگر برای تحقق وعده‌های کتاب مقدس در تأسیس دولت یهودی در ارض مقدس موعود از نیل تا فرات بود. به‌راستی که هدف این طرح نه‌تنها رسمیت دادن به وضع موجود و فتوحات اسرائیل طی یک قرن اخیر است، بلکه بیش از آن:

– گروه‌های مقاومت فلسطینی در غزه خلع سلاح می‌شوند.

– تثبیت قدس به‌عنوان پایتخت اسرائیل. احتمالاً بخش کوچکی در قدس شرقی به‌عنوان پایتخت قدس مطرح خواهد بود. یا ممکن است در حومه قدس بخشی به فلسطین به‌عنوان پایتخت داده شود.

شماری از شهرک‌ها در داخل سرزمین فلسطینی وجود خواهند داشت که با سرزمین اسرائیلی ارتباط دارند و ارتش اسرائیل مختار است وارد آن‌ها شود. این شهرک‌ها غیر از شهرک‌هایی است که در کرانه باختری و مناطقی که در حال حاضر اسرائیل (بعد از ۱۹۶۷) به خود ملحق کرده قرار دارند.

– ۳۰ درصد کرانه باختری رود اردن را اسرائیل تصاحب کرده و به‌جای آن دو ناحیه (صنعتی و کشاورزی) در نوار غزه که کمتر از ۳۰ درصد است به فلسطینیان در غزه اختصاص یافته است. این دو ناحیه هیچ مرزی با مصر ندارند و با نواری سه بخش نوار غزه به هم متصل هستند. دو بخش جدید در نوار غزه، دو شهرک کشاورزی و صنعتی هستند که احتمالاً کنترل امنیتی آن در اختیار اسرائیل خواهد بود. بخش اول درواقع همان نوار غزه کنونی است که ۱۲ کیلومتر مرز از طریق گذرگاه رفح با مصر دارد و با ساحل مدیترانه نیز مرز دارد.

– دو منطقه صنعتی و کشاورزی الحاقی به غزه هیچ مرزی با مصر ندارند و با نوار باریکی به هم متصل هستند. هنوز الحاق این دو بخش که قرار است به‌جای ۳۰ درصد کرانه باختری به فلسطینیان داده شود در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. (نقشه‌های پیوست)

اکنون اسرائیل از بهترین موقعیت در کاخ سفید و جهان برخوردار است و دنیای عرب و مسلمان در بحرانی‌ترین، فروپاشیده‌ترین و پراختلاف‌ترین ایام پس از آخرین جنگ‌های صلیبی به سر می‌برد. خوب که نگاه کنیم می‌بینیم اندیشه داشتن وطنی از آن خود -پس از پراکندگی و تحمل مصائب بسیار در نقاط مختلف جهان- برای رهایی از مظالمی که طی ده‌ها قرن در دنیای مسیحیت تحمل کردند، طی دو قرن تلاش به‌ویژه از سال ۱۸۹۷ در اولین کنگره بین‌المللی صهیونیسم، به‌طور تدریجی اما آگاهانه، ارادی، سازمان‌یافته و پیگیر عملی شده و پیش رفته است. چند مقطع کلیدی و مهم در این پیشروی تدریجی عبارت است از:

سال ۱۹۴۷ اعلام تأسیس دولت یهود. بیست سال بعد در سال ۱۹۶۷ شکست فاحش مصر و سوریه و اردن در جنگ شش‌روزه. هفتاد سال بعد در سال ۲۰۱۷ انتقال سفارت امریکا به بیت‌المقدس هم‌زمان با سالروز «یکپارچگی بیت‌المقدس» (اعلام‌شده توسط اسرائیل در سال ۱۹۶۷ به‌عنوان روز اورشلیم) و برگزاری آیین‌های جاودانگی اورشلیم به‌عنوان پایتخت اسرائیل. کنگره امریکا در سال ۱۹۹۵ در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون انتقال سفارت امریکا به اورشلیم را تصویب کرد؛ اما هم‌زمان به رؤسای جمهور امریکا اختیار داده بود که هر شش ماه یک بار این تصمیم را به تعویق بیندازند.

درس‌هایی از گذشته

میدان منازعه صهیونیسم بین‌المللی با اعراب، مسلمانان منطقه و بازیگران آن میدان برای تأسیس دولت اسرائیل از مراحل زیر عبور کرده است:

– مرحله اول از سال ۱۸۹۷: اقوام و قطب‌های جمعیتی ماورای اردن به یاری کشورهای فاتح غرب و روسیه؛

– مرحله دوم: کشورهای عرب همسایه فلسطین به رهبری مصر تا سال ۱۹۶۷؛

– مرحله سوم: مردم بی‌پناه سرزمین‌های اشغالی از ۱۹۶۷ تاکنون؛

– مرحله چهارم: منطقه خاورمیانه و سازمان‌های مردمی ملی با حمایت ایران و جایگزینی آرمان‌های شیعه به‌جای آرمان‌های ملی عربی.

نگارنده وضعیت کنونی (جشن و سرور صهیونیست‌ها از یک‌سو و شهادت مظلومانه -بخوانید خودزنی- نوجوانان و جوانان فلسطینی در پای دیوارهای حائل و سوگواری هر روزه خانواده‌هایشان از طرف دیگر) را بیش از هر چیزِ دیگر ناشی از شکست تلخِ مصر در سال ۱۹۶۷ (پایان مرحله دوم منازعات به شرحی که پیش از این آمد) می‌داند.

بازخوانی تاریخ آن دوران برای ما ایرانی‌ها که خواسته یا ناخواسته اکنون کم و بیش در وضعیتی مشابه مصر دوران جمال عبدالناصر در دهه ۴۰ تا ۷۰ میلادی به سر می‌بریم فوق‌العاده حائز اهمیت است و نشان می‌دهد صهیونیسم و گرایش‌های رسمی دولتی در اسرائیل دارای ویژگی‌هایی به شرح زیر است:

  1. به هیچ‌چیز کمتر از گسترش اسرائیل از نیل تا فرات راضی نیست. گستره‌ای که در متون مقدس و بیانات متعدد رهبران اسرائیل و صهیونیسم بین‌الملل از هنگام اولین کنگره صهیونیسم بین‌الملل به ابتکار تئودور هرتسل به آن استناد و اشاره شده است.
  2. به هیچ تعهدی پایبند نیست. در هنگامی که شرایط را به نفع خود تشخیص دهد بی‌درنگ همه قراردادها را پاره می‌کند.
  3. به هیچ ‌وجه فرصت‌های بهره‌برداری از وضعیت مساعد منطقه‌ای و جهانی به نفع خود و از سوی دیگر در صورت نیاز تطابق و هماهنگی با وضعیت‌های اجتناب‌ناپذیر را از دست نمی‌دهد. درواقع او بیشتر و بهتر از دولت‌های مسلمان ما، فرصت‌ها را درمی‌یابد که «همچون ابرهای آسمان درگذرند»: («الْفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیرِ» (امام علی (ع)، نهج‌البلاغه ج ۴، حکمت ۲۱).
  4. از یک ساختار سِرّی حمایتیِ پشت جبهه نیرومند و با نفوذِ گسترده رسانه‌ای، سیاسی و فرهنگی در اغلب کشورهای جهان برخوردار است. تنه اصلی آن ساختار سازمان جهانی صهیونیسم است که از شاخه‌های بسیار گسترده پیدا و پنهان در همه نقاط جهان و در همه زمینه‌ها، اقتصاد و سیاست، فرهنگ، هنر، ادبیات و رسانه‌ها برخوردار است.
  5. به‌رغم تضادهای داخلی و طبقات اجتماعی و فرهنگیِ متعدد و در بعضی موارد به‌شدت متفاوت، از وحدت و یکپارچگی درونی تصمیم‌گیری در یک نظام چندحزبی برخوردار است.
  6. برخوردار از پیچیدگی، سلاح علم و دانش، تمرکز و انسجام و محرمانگی سیستم اطلاعاتی و نفوذی بسیار قوی و گسترده در درون کشور و بیرون از آن.
  7. دارای چهره‌ای نرم و باطنی بسیار خشن، ظاهری قانون‌مدار و باطنی قانون‌شکن است.
  8. به لحاظ تعداد کوچک اما هدف‌دار و متمرکز و باانگیزه است.
  9. اهداف خود را از روی طرح و برنامه درازمدت و به‌دقت انتخاب می‌کند.
  10. برخوردار از طبقه حاکمه‌ای با روحیه علمی غربیِ، پرورش‌یافته در دانشگاه‌های معتبر جهان.
  11. برخورداری از نهادها و سازمان‌های بسیار پیشرفته و فوق سری برنامه‌ریزی برای اقدامات نفوذی، تروریستی و تخریبی در بالاترین سطح دولت‌ها و نهادها در تمام جهان و استفاده به‌موقع و بهینه از تمام این امکانات.
  12. برخوردار از قوه قضائیه‌ای کم و بیش مستقل که با فساد در بالاترین سطوح قدرت در محدوده حفظ قدرت سیاسیِ ملی و تمامیت ارضی خود برخورد می‌کند.

در عین حال نیازی به ذکر نمونه و آمار صدها ترور و خرابکاری انجام‌شده دست‌های پیدا و پنهان اسرائیل نیست. از روز آشکارتر است که قطع‌نظر از کودتاها و دخالت‌های رسمی، غیررسمی و نیمه‌رسمی، آشکار و پنهانِ سیاسی و نظامی و دست‌اندازی ابرقدرت‌ها توسط احزاب دست‌نشانده، هیچ دولتی در جهان طی یکصدسال گذشته به‌اندازه اسرائیل مخالفان خود را در خارج از سرزمین اصلی به قتل نرسانیده و در کشورهای دیگر و نهادهای جهانی عملیات نفوذی و تخریبی انجام نداده است.

‌انکارپذیر نیست که در یک طرف معادله نظام‌هایی قرار دارند آسیب‌پذیر و ناپایدار به خاطر فقدان دموکراسی و انسجام درونی، تسلط شعار و احساسات، فساد درونی گسترده و نهادینه‌شده و به‌شدت زیر نفوذ دستگاه‌های اطلاعاتی و نفوذی صهیونیستی که هر روزه تهدید اسرائیل را چاشنی عوام‌فریبی‌های روزمره رهبرانشان و موضوع رقابت و سوءاستفاده از فلسطینی‌ها قرار داده‌اند و تصور می‌کرده‌اند و می‌کنند با بسیج احساسات توده‌ها برای به دریا ریختن یهودیان یا محو اسرائیل از صحنه روزگار می‌توان آن‌ها را واقعاً به دریا ریخت، یا آن کشور با دویست کلاهک اتمی و در حال حاضر حدود ۷ میلیون نفر جمعیت و آن شهرک‌های بزرگ با شهرسازی و معماری پیشرفته و مجهز به تأسیسات و ساختارهای زیربنایی شهری و دفاع غیرعاملِ به‌خوبی سازمان‌دهی و تمرین شده و افزون بر همه این‌ها با پشت جبهه جهانی گسترده از امریکا تا غرب، روسیه و چین و هند و آفریقای جنوبی را با یک یورش موشکی نابود کرد. در طرف دیگر معادله کشوری قرار دارد که شعار نمی‌دهد اما برنامه‌ریزی و عمل می‌کند. به قول روان‌شناسان «ببر نمی‌گوید می‌دَرَد، اما می‌دَرَد». داستان دردناک ما مسلمان‌ها این است که هر روز عربده می‌کشیم و غُرش می‌کنیم که می‌دریم، اما درنهایت این دولت اسرائیل با پشتوانه صهیونیسم بین‌الملل و جناح نو محافظه‌کارانِ مسیحیِ انجیلی غرب و به‌ویژه امریکا است که هر روز ما را می‌دَرَد و در اندوه فرومی‌برد. در یک طرف مَنَم مَنَم زدن و زمین و آسمان را به شهادت طلبیدن، شیون و فریاد و کوتاهی عمل، ساده پنداری، راحت خیالی و رؤیاپردازی و همه‌چیز را عجولانه خواستن و در طرف دیگر صبر و حوصله، عملیات پنهانی و برنامه‌ریزی‌شده طولانی‌مدت، پیش‌اندیشه شده، بدون هیچ‌گونه شعار رسانه‌ای، نرمی سخن و شدت عمل و در موقع مقتضی از هیچ ضربه‌ای فروگذار نکردن و در هنگام لزوم با سیاست و مطالعه عقب‌نشینی کردن برای اغتنام فرصت و در موقع مناسب ضربه کاری را زدن.

بحث درباره علت‌العلل ضعف ما و قوت طرف مقابل فرصت دیگری می‌طلبد که به اعتقاد نگارنده باید موضوع مطالعات بسیار عمیق و گسترده نهادهای پژوهشی و دانشگاهی قرار گیرد. ایجاد میزگردهای رسانه‌ای آزاد قدم اول این خودآگاهی است. لازمه شکستن این بن‌بست و بیرون آمدن از این دور باطل، تقویت بنیه ملی، رشد عمومی و توسعه نهادهای غیردولتی و مشارکت آن‌ها در امر توسعه مدنی است. تصوری به‌کلی باطل و از چاله به چاه افتادن است که هر بار تصور کنیم با تکیه بر نیروی نظامی صرف می‌توان این زخم جانکاهی را که از بیرون به جان مسلمانان منطقه و جهان افتاده درمان کرد. ابتدا باید زخم‌های درونی را درمان کرد. می‌دانم که این دستورالعمل موردپسند خیلی‌ها نیست؛ اما غیر از این با اندوه باید گفت: «این ره که تو می‌روی به ترکستان است».

نکته دیگری را بگویم که اگر نگویم از غصه از پا درخواهم آمد و آن این است که برخلاف تصور بعضی ساده‌لوحانِ به‌اصطلاح روشنفکر، دستگاه صلیب صهیونی غرب و اسرائیل به هیچ وجه طالب و طرفدار دولت‌های دموکراتیک حتی از نوع لیبرال سرمایه‌داری در ایران نیست. برعکس، آن‌ها خواهان رهبرانی هستند که هر روز با شعار و تهدید و انکار واقعیات، آب به آسیاب مظلوم‌نمایی آن‌ها بریزند. خواهان شعارنویسی روی موشک‌ها هستند و نه عملیات برنامه‌ریزی‌شده تدریجیِ زیربنایی. با نیروهای نظامی صرف نمی‌توان به مصاف دشمن مجهزتر از خود رفت. دست‌کم تا آنجا که وضعیت موجود نشان می‌دهد و اگر قرار است «گذشته چراغ راه آینده» باشد و واقعیت جایگزین توهم شود چنین چشم‌اندازی در حال حاضر وجود ندارد. مگر اینکه طی دهه‌های آینده گردش ستارگان جور دیگری رقم بخورد و آن هم نه یک دهه و دو دهه، بلکه دست‌کم یک سده، با عزم جزم، فرهنگ‌سازی، رفع نارضایتی‌ها، مشارکت حداکثری مردم در تعیین سرنوشت خود و تأمین وحدت ملی.

اول راه؛ گام دوم تسخیر منطقه

مجموعه شواهد نشان می‌دهد این تازه اول راه است. راهی که ۱۲۳ سال پیش، از زمان تشکیل اولین کنگره جهانی صهیونیسم در سال ۱۸۹۷ در شهر بال سوئیس رسماً آغاز و اکنون طرح «معامله قرن» به یکی از قرارگاه‌های مهم در این مسیر رسیده است. ولی ساده‌لوحی است که تصور شود این مرحله مهم (تأسیس دولت یهود) تمام اهداف صهیونیسم جهانی است. این تازه اول راه است. دیوید بن گورین، نخست‌وزیر اسرائیل در مقر سازمان ملل متحد در دسامبر ۱۹۴۸ خطاب به یهودیان گفت:

«این موفقیت‌هایی که در جنگ اخیر (۱۹۴۷) نصیب یهود شده است فقط یکی از مقدمات رسیدن به هدف‌های عالی و خیلی دور فرزندان اسرائیل است… برای تحقق بخشیدن به ’وعده‌های تورات‘ که هدف نهایی ما است از تمام امکانات خود استفاده کنید و کاملاً آماده شوید!».

به‌خوبی روشن است که مقصود بن گورین از ’وعده‌های تورات‘ همان نیل تا فرات، بلکه بسیار بیشتر از آن است. در این مورد سخنرانی‌های رسمی رهبران اسرائیل به‌اندازه کافی گویا و از منابع معتبر قابل تحقیق است. ازجمله شعار رسمی پارلمان اسرائیل: «ای اسرائیل حدود تو از فرات تا نیل است».

در قسمت دوم قطعنامه اولین کنگره جهانی صهیونیسم در سال ۱۸۹۸ تصریح شده که:

«وسعت خاک اسرائیلِ ایده آل بایستی گنجایش و ظرفیت پذیرش پانزده میلیون یهودی پراکنده در اطراف عالم را داشته باشد».

ویلهلم ریبِل، رهبر نهضت صهیونی در فلسطین در یکی از سخنرانی‌های خود می‌گوید: «ما فعلاً موافق با تعیین حدود اسرائیل آینده نیستیم، زیرا تا قدرت داشته باشیم برای توسعه خاک کشور آینده خواهیم کوشید» (ص ۴۴۰ تا ۴۴۲ مأخذ شماره ۵).

مرحله بعدی برنامه توسعه ارضی و پاک‌سازی قومی دولت اسرائیل به نیابت از طرف صهیونیسم جهانی عبارت است از وادار کردن باقیمانده فلسطینی‌های ساکن نوار غزه و ساحل غربی رود اردن (بیت‌المقدس) به ترک وطن. راهبردی که البته نیازمند برنامه‌ریزی‌ها و طرح‌های بسیار گسترده و کلان است. در حال حاضر جمعیت فلسطینی‌های مقیم غزه در حدود دو میلیون نفر و جمعیت ساکن شهر مقدس و سایر شهرها و آبادی‌های ساحل غربی در حدود سه میلیون نفر برآورد می‌شود. این بار با توجه به تجربیات گذشته و مقاومت جانانه مردم غزه و حزب‌الله لبنان در برابر تجاوزهای گسترده نظامی اسرائیل در دو دهه گذشته و همچنین بر اساس پیمان‌های کمپ دیوید و اسلو – دایر بر به رسمیت شناختن تمامیت ارضی دولت فلسطین در نوار غزه و ساحل غربی – برنامه اسرائیل به‌طور عمده از یک طرف مبتنی بر اعمال فشارهای همه جامعه و اعطای پاره‌ای مشوق‌های مالی به فلسطینیان است؛ فشارهای سیاسی، اجتماعی، روان‌شناختی، تجاری، صنعتی و تولیدی و… افزون بر محاصره کامل فیزیکی و حتی مخابراتی و خدمات زیربنایی همچون برق و آب شرب و… که بعضاً در دست شرکت‌های اسرائیلی است؛ و از طرف دیگر ارائه مشوق‌های مالی (بخوانید خریداری کردن) دولت‌های هم‌جوار. بدون تردید بخش‌های اصلی این طرح‌ها محرمانه و فقط در آرشیوها و منابع اسرائیلی قابل‌دسترس است. با این حال در توافق‌نامه‌های انجام‌شده با عربستان سعودی یا شاهزادگان عرب و مصر و اردن، ردپاهایی از این برنامه‌های محرمانه را می‌توان پیدا کرد.

از سال‌ها پیش طرح‌های جایگزینی اردن به‌جای فلسطین، درواقع از کیسه خلیفه بخشیدن و واگذاری بخشی از اراضی اردن به فلسطینی‌ها در ازای دست کشیدن از مطالبات میهنی و ارضی در کناره غربی، مطرح بوده است. این طرح به‌طور ساده عبارت است از اخراج فلسطینی‌ها از سرزمین اصلی و محاصره آن‌ها در اردن؛ پادشاهی اردن طی چند دهه گذشته از سال ۱۹۷۰ به بعد در مهار و کنترل فلسطینی‌های ساکن و یا متوطن در آن سرزمین و مبارزه مسلحانه با گروه‌های انقلابیِ مسلح کوچک و بزرگِ فلسطینی پیروزی‌های زیادی کسب کرده است. مصر نیز با قرارداد کمپ دیوید و در ازای باز پس گرفتن اراضی از دست رفته خود در صحرای سینا و عقب‌نشینی اسرائیل از رود نیل، بدون تردید امتیازات مکتوب یا غیر مکتوبی به اسرائیل داده که بستن مرز غزه با مصر، قطع ارتباط کرانه باختری رود اردن با کرانه شرقی آن (اردن هاشمی) و قطع ارتباط زمینی و هوایی کرانه غربی رود اردن و ساحل غزه با دنیای خارج بی‌ارتباط با آن قراردادها نیست. به‌طوری‌که فلسطینی‌های باریکه غزه مجبور شدند برای تردد و رفع نیازهای بهداشتی، غذایی، دارویی و تا حدودی نظامی خود تونل‌های زیرزمینی زیادی از نوار غزه به دور از چشم مأموران مصریِ آن طرف مرز در صحرای سینا حفر کنند. این تونل‌ها در حملات سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ در درگیری‌های شدید میان فلسطینی‌ها در نوار غزه و ارتش اسرائیل به‌کلی نابود شد. به نظر می‌رسد این راهکار تنفس مصنوعی نیز از آن تاریخ بی‌اثر شده باشد. از چهار کشور عرب هم‌جوار اسرائیل، دو کشور مصر و اردن با شکست‌های فاحش ارتش‌هایشان در جریان جنگ‌های منظم پیش از این ازپادرآمده و پیشاپیش رهبرانشان راه آشتی در پیش گرفته بودند. سوریه که در آن جنگ تپه‌های استراتژیک جولان را از دست داده بود، دیگر نتوانست آن‌ها را باز پس گیرد. لبنان نیز چند دهکده هم‌جوار تپه‌های جولان و مزارع شبعا را در همان هنگام از دست داد. در وقایع سیاسی بعدی ارتش سوریه مجبور به خروج از لبنان شد. درحالی‌که ارتش لبنان به علت ساختار فرقه‌ای – همچون نظام سیاسی‌اش- از کوچک‌ترین توان رزمی نسبی حتی برای دفاع از خاک خود نیز برخوردار نبود و نیست.

در این حال سیاست اسرائیل عبارت بود از مراقبت و تنبیه. تنبیه‌های شدید نظامی. نه دست در برابر دست و چشم در برابر چشم بلکه صدها چشم در برابر یک چشم و صدها تن در برابر یک تن. درست است که حزب‌الله ارتشی خلقی است که به‌جای ارتش اسرائیل نقش دفاع از تمامیت ارضی لبنان را عهده‌دار شده و درست است که مردم غزه مقاومت جانانه‌ای در برابر حملات بی‌رحمانه و مخرب ارتش اسرائیل به عمل آورده‌اند، با این حال معلوم نیست با این نابرابری فاحش نیروهای رزمی متعارف جز مقاومت کاری از آن‌ها برآید. با آن سیاست انتقام‌های ویرانگر اسرائیل بسیار بعید است که بعد از این نیروهای مقاومت در لبنان و غزه، به عملیات ایذایی (گروگان‌گیری، ضربه‌های کوچک و …) دست بزنند. شیعیان لبنان در اثر مقاومت جانانه حزب‌الله از موقعیت خوبی در نظام سیاسی لبنان برخوردار شده‌اند. با این حال هویت فرقه‌ای لبنان به لحاظ سیاسی بیش از این ظرفیت ندارد. غزه نیز در حال خفه شدن و درگیر ۵۰ درصد بیکاری، ۶۰ درصد زیر خط فقر، سوءتغذیه، تعداد زیاد معلولین ناشی از حملات اسرائیل است. وضعیت اجتماعی- سیاسی کرانه باختری از جهاتی بهتر و از جهاتی دیگر بدتر از غزه است.

سوریه نیز با گذشت ۵۳ سال از شکست ۱۹۶۷ هنوز نتوانسته به توان نظامی لازم برای بازپس‌گیری زمین‌های از دست رفته خود دست یابد. اسرائیل با حمله به تأسیسات هسته‌ای در شُرف تأسیس سوریه و عراق نشان داد فرصت تقویت بنیه نظامی و نفس کشیدن به اعراب نمی‌دهد. ورود ایران به صحنه منازعه و آرزوهای ترکیه برای بازسازی امپراتوری عثمانی درست در مرحله‌ای که اسرائیل نیز وارد برنامه‌های گسترش و عظمت طلبی جدیدی شده شرایط نوین پیچیده‌تری را در منطقه ایجاد خواهد کرد.

در این حال اسرائیل همپای سیاست مراقبت و تنبیه با همکاری و همراهی امریکا، سیاست تطمیع بیشتر را نیز به آن اضافه کرده. در دوگانه چماق و هویج طی یک صدسال گذشته به دلایل گوناگون چماق بر هویج غلبه داشته. به نظر می‌رسد اکنون نوبت غلبه سیاست هویج باشد. در گذشته هویج در شرایط خاص به کار می‌رفته، درحالی‌که در طرح «معامله قرن» تبدیل به یک استراتژی شده. دیگر نیازی به تهدید و چماق نیست. اسرائیل مستقر و تثبیت شده است. اکنون پس از کمی استراحت در موقعیت‌های تثبیت‌شده، مرحله تجاوزهای بعدی در منطقه که بیشتر جنبه سیاسی، اقتصادی فرهنگی و روان‌شناختی، اخلال‌گری و ایجاد آشوب، نفوذ امنیتی و تخریب و ترور – البته همواره با نشان دادن چماق و هویج – خواهد داشت، فرا خواهد رسید. پس از این چالش منطقه‌ای، حفظ یا کسب تسلط (هژمونی) همه‌جانبه خواهد بود. اکنون ایران در خط مقدم تهاجم قرار گرفته. باید بسیار هوشیار بود.

درواقع چماقِ آشکار تبدیل به چماق زیر عبا خواهد شد. نیروی نظامی و زمینی برای دفاع و نیروی هوایی برای تخریب، تنبیه و پیشگیری و نیروی نظامی ’واسطه‘؛ کشورهای دوست و هم‌پیمان و نیروهای بی‌نام‌ونشان و با نام و نشان غیر کشورهای با هویت رسمی شناخته‌شده بدون هویت و پرچم ملی، همچون داعش، سلفی‌ها، تکفیری و ده‌ها گروه مشابه برای تضعیف، ویران‌سازی، تجزیه و تخریب و فروپاشی هویت‌های بزرگ ملی- تمدنی و تمامیت ارضی کشورهای رقیب یا ’معارض‘ و دشمن به کار می‌رود. آنچه داعش و سایر نیروهای افراطی بنیادگرا در خاورمیانه و دنیای عرب در دهه گذشته انجام داده‌اند بهترین وضعیت و فرصت را برای اسرائیل پیش آورده. وضعیتی که هرگز با نیروی نظامی رسمی و اشغالِ سرزمین‌ها به دست نمی‌آمد. اسرائیل اکنون تعدادی از کشورهای عرب و مسلمان را با همین سیاست‌ها به زیر مهمیز کشیده و بقیه را نیز به فروپاشی تهدید می‌کند. خلاصه اینکه بعد از این اسرائیل برای توسعه ارضی و پاک‌سازی قومی، نیازی به تسخیر اراضی ندارد. بلکه با سلاح‌های دیگری وارد میدان می‌شود که کم‌معونه‌تر، بی‌دردسرتر و آبرومندانه‌تر است: سیاست فروپاشی از درون (اسب تروآ). این تغییر استراتژی بی‌شباهت با تغییر استراتژی استعمار قدیم به استعمار جدید در قرون گذشته نیست. با این حال در مواردی دیگر اسرائیل برخلاف موج یا شاید سوار بر موج‌هایی که در تمام جهان در راه است شنا می‌کند و آن تبدیل امواج لائیسیته (نظام‌های عرفی) به نظام‌های دینی و هویت‌های قومی است. گرایشی که سوگمندانه نشانه‌ای از بزرگ شدن امواج مخرب آن از چند دهه پیش آشکار شده که من نام آن را با الهام از آخرین کتاب ’امین معلوف‘ در برگردان زبان فارسی، کژراهه‌های هویتی نامیده‌ام. منظورم تصویب قانون ’یهودی بودن‘ مملکت اسرائیل است. درحالی‌که در ابتدا کشور اسرائیل به‌عنوان کشوری ’لائیک‘ (دست‌کم در زبان فرانسه و در ظاهر امر) که در ایران به‌غلط به ’ سکولار‘ مشهور است، بنیان‌گذاری شد.

اسرائیل طی یک صدسال گذشته از همه روش‌ها برای پاک‌سازی قومی و توسعه ارضی استفاده کرده، اما در هر دوره بنا بر ضعف و قوت خود، مخالفین و نیروهای مقاومتِ کشورهای عرب، یا نهادهایِ مسلح مردمیِ خودجوشِ خلقی و بنا بر مقتضیات، راهبرد محوری خود را بر یکی از آن‌ها متمرکز ساخته؛ ’معامله قرن‘ که زمینه‌های آن پیشاپیش آماده شده به‌طور عمده متمرکز به تطمیع، خریداری رهبران و شاهزادگان، مُلوک عرب و خسته کردن مردم بومی از مقاومت و البته کمی هم رشوه، توأم با دیپلماسیِ، تفاهم در اردن، عربستان، مصر و لبنان است، زمینه این روش‌ها از پیش آماده شده که به بعضی از آن‌ها در زیر اشاره می‌شود.

– تأسیس چند قطب صنعتی بزرگ در صحرای بی‌آب‌وعلف و غیرمسکونی سینا برای تطمیع و جذب ساکنین فقیر و بیکار غزه که دارای بالاترین نرخ بیکاری در جهان- به میزان ۵۰ درصد- است.

– عملی کردن طرح شهر جدید محمد بن سلمان به‌عنوان منطقه گردشگری دریای سرخ.

– زمینه‌سازی برای طرح «وطن جایگزین» آریل شارون در اردن.

– تصویب واگذاری دو جزیره استراتژیک تیران و صفانیر در مدخل خلیج عقبه در زمان ریاست جمهوری عبدالفتاح السیسی در مجلس مصر در سال ۲۰۱۷ به عربستان سعودی. درواقع سنگ زیربنای واگذاری این دو جزیره به عربستان به نفع اسرائیل، در قرارداد کمپ دیوید گذاشته شده و در عین حال به نظر می‌رسد برای مرحله دوم پاک‌سازی قومی و بیرون راندن فلسطینی‌ها از صحرای سینا، می‌تواند زمینه اسکان آن‌ها تحت مدیریت عربستان را فراهم آورد.

منابع:

  1. ده‌ها مقاله و گزارش در سایت‌ها و منابع معتبر فضای مجازی به زبان‌های فرانسه و انگلیسی و فارسی.
  2. دانشنامه رشد.
  3. تاریخ خاورمیانه؛ پیتر منسفیلد، عبدالعلی اسپهبدی، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۵.
  4. فلسطینی آواره؛ خاطرات ابواَیاد مسئول اطلاعات و امنیت ساف، حمید نوحی، نشر گام نو ۱۳۸۱.
  5. سرگذشت فلسطین؛ اکرم زعیتر، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۲.
  6. رویارویی مسلک‌ها و جنبش‌های سیاسی در خاورمیانه عربی تا ۱۹۶۷، علی‌السّمان، ترجمه حمید نوحی، قلم، ۱۳۵۷.
  7. لابی اسرائیل و سیاست خارجی امریکا؛ جان مرشایمر و استیون والت، نادر نوری‌زاده، ۱۳۹۲.
  8. غرق شدن تمدن‌ها؛ امین معلوف، حمید نوحی (در دست چاپ). تا هنگام چاپ این کتاب علاقمندان را به مقاله «امین معلوف، آینده تاریک جهان و داستان ما مسلمان‌ها با غرب» در شماره ۱۱۸ مجله چشم‌انداز ایران ارجاع می‌دهم.
  9. امپراتوری عثمانی؛ خلیل اینا الجیق، علی اسپهبدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۶.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط