سلامت رنجبر
لید: برگردان فارسی مقاله «آیا آلمان مکانی امن برای اسرائیلیهاست؟» را برای دوست و همکار فرهیخته نشریه آقای سلامت رنجبر، مقیم در آلمان، فرستادیم تا به ارزیابی آن بپردازد. آنچه میخوانید ارزیابی ایشان از این مقاله است.
اوضاع در آلمان بسیار پیچیدهتر و نگرانکنندهتر از آن است که مقاله «آیا آلمان مکانی امن برای اسرائیلیهاست؟» نشان داده است. نگرانی خارجیها در آلمان بیش از اینهاست که با یک یا حتی چند مقاله بتوان آن را توضیح داد؛ زیرا جامعه آلمان یک گرایش به راست آشکاری از خود نشان میدهد. این امر هم یکشبه اتفاق نیفتاده، ریشه بسیار طولانیتری دارد، که در طبیعت انسان نهفته است و از روانشناسی ما تغذیه میکند و این احزاب پوپولیست راستگرا امروزه از آن ترسها در بیشتر کشورهای اروپایی ــ فرانسه، اتریش، هلند، جمهوریهای نوپای شوروی سابق ــ نیز بهخوبی سوءاستفاده میکنند.
در همین آغاز لازم میدانم نظرات چند تن از ایرانیان را در اینجا مطرح کنم که با دویچهوله در مصاحبه کردهاند: بهمن نیرومند، نویسنده و مترجم، که بیش از ۵۰ سال است در آلمان زندگی میکند و تجربه شکلگیری گروههای نئونازی را پس از اتحاد دو آلمان به چشم خود دیده است (همان گروههایی که در عملیات ایذایی خودشان خانههای خارجیان و کمپهای پناهجویان را به آتش کشیده و دهها نفر را کشتند). او میگوید: «ترس و واهمهای را که این روزها حس میکنم، هرگز در آلمان نداشتهام. بعد از اتحاد دو آلمان و شکلگیری نیروهای نئونازی در دهه ۱۹۹۰ من این احساس را نداشتم که آنها میتوانند تأثیر اجتماعی عمیقی در جامعه آلمان بگذارند، ولی امروز این احساس را دارم و این را در برخورد با آدمهای معمولی در کوچه و خیابان و در رستوران و کتابخانه هم حس میکنم و با توجه به تحلیلی که از این جامعه دارم، یک حرکت به سمت راست را احساس میکنم».
ناهید کشاورز بیش از بیست سال است که بهعنوان مشاور پناهندگان در آلمان کار و فعالیت میکند. او «بحران پناهجویی» و ورود بیش از یک میلیون پناهجو در عرض یک سال به آلمان را با تمام سختیها و مشکلاتش از نزدیک لمس کرده است.
او روزهایی را بهیاد میآورد که آلمانیها چه در کار داوطلبانه برای پناهجویان و چه در کمکهای نقدی و غیرنقدی پیشقدم و پیشتاز بودند و چه بسیار آلمانیهایی که خانههایشان را در اختیار پناهجویان قرار دادند، اما یادآور میشود که این وضعیت مدتهاست که تغییر کرده است.
به عقیده ناهید کشاورز، ورود حزب «آلترناتیو برای آلمان» به پارلمان این کشور، در حقیقت آغاز این تغییرِ وضعیت نیست، بلکه ادامه آن است. در این راستا میگوید: «اتفاقی که دیروز در آلمان افتاد صرفنظر از اینکه یک فاجعه برای دموکراسی این کشور بود حتماً تأثیر منفی بر پناهجویان هم خواهد داشت.»
علی محجوبی، عضو حزب سبزهای آلمان و رئیس دفتر کلودیا روت، نایبرئیس مجلس آلمان، معتقد است: «میتوان تصور کرد که از این پس یک سیاهپوست یا یک آسیایی در شهرهای شرق آلمان با خشونت بیشتری روبهرو خواهند شد».
اما واقعیت این است که همین حالا هم جامعه شرق آلمان بهشدت به راست گرایش پیدا کرده و نشانههای خارجیستیزی را در شهرهای شرقی آلمان بهخوبی میتوان دید. جامعه آلمان به سوی قطبیشدن پیش میرود و این خطرناک است. در یکسو نیروهای مترقی و آزادیخواه و روشنفکر بهویژه چپها قرارگرفتهاند، در طرف دیگر هم تودههای مردم با تمایلات و نظرات نژادپرستانه توأم با بیگانههراسی و یهودیستیزی، بهاضافه رهبران «روشنفکرشان» صفآرایی کردهاند.
احزاب حاکم «سوسیال مسیحی» و «دموکرات مسیحی»، که خود از احزاب راستِ میانه جامعه آلمان هستند، برای اینکه نیروهای بیشتری را از دست ندهند و بخشی از نیروهای راستهای افراطی را هم جذب کنند و نگذارند مردم به سمت حزب آلترناتیو برای آلمان بروند، سعی میکنند سیاستشان را به سمت راست سوق دهند و آن مرزهایی را که تا به حال با راست افراطی داشتند، نادیده بگیرند. یک زمانی در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ «اشتراوس»، رهبر آن دوران حزب سوسیال مسیحی، میگفت: ما میخواهیم «راستترین حزب قانونی در آلمان باشیم». وارثان او در حزب نیز همین ادعا را داشتند، امروزه اما تحقق این آرزو به این شکل درآمده است که: این بار «راستترین سیاست را میخواهند قانونی کنند!».
رهبران حزب آلترناتیو برای آلمان (AFD) تلاش دارند خود را از نئونازیستها و راستهای افراطی جدا کنند، دقیقاً نوعی «تقیه» میکنند، تا اندازهای هم در این امر موفق بودهاند. اما رأیدهندگان به حزب و پایگاه اجتماعی این حزب همگی نظرات راست افراطی دارند. تقییه این رهبران هم فقط تا آغاز اولین بحران بیکاری و یا بحران اقتصادی بیشتر دوام نخواهد آورد. چون از فردای بحران بیکاری پردهها کنار خواهد رفت و هر چه بحران تشدید یابد، نیروهای راست افراطی نیروی بیشتری خواهند گرفت!
از نظر من آنچه اهمیت دارد ضرورت داشتن آگاهی بیشتر از شرایط مسلمانان در اروپا و بهویژه در آلمان برای خوانندگان ایرانی است، و علیالخصوص داشتن اطلاعات دقیقتر از حزب آلترناتیو برای آلمان است. به همین دلیل است که من به این حزب و شعارها و دیدگاههای آن بیشتر خواهم پرداخت.
این حزب اساساً برنامه مدون و مشخصی ندارد. اختلافات در سطح رهبری بسیار شدت گرفته است، طی چند ماه گذشته چند نفر از سران حزب ازجمله خانم «فراوکه پتری»، رهبر حزب و همسر او مارکوس پرتسل، رهبر فراکسیون این حزب، در ایالت نوردراین -وستفالن، همچنین خانم اووه وورلیتسر، مدیر اجرایی پارلمانی و کریستن موستر، معاون رئیس فراکسیون حزب، جدایی از حزب را اعلام کردهاند. حتی ممکن است این جریان در ادامه به یک انشعاب بینجامد. هیچیک از رویدادها مسئله اساسی نیست و اهمیت چندانی ندارد، آنچه مهم است این است: نژادپرستی، بیگانههراسی و گرایش به راست در میان تودههای مردم چشمگیر است!
این حزب تنها با بحثهای تحریکآمیز در صدد تشدید تنش است، درست همان کاری که جنبش «پاگیدا» با طرح شعارهایش میکند و با نگرشی که نسبت به خارجیها دارد و آنها را نه بخشی از توانمندی جامعه آلمان، بلکه علت و سبب مشکلات این کشور معرفی میکند، باعث مسومشدن فضای بحثها شده و میشود و خواهد شد. این بحثها جامعه را بهسوی دو قطبیشدن سوق میدهد، و این دو قطبیشدن نیز بهنوبه خود فضای جامعه را بیشتر مسموم میکند. تنشِ هرچه بیشتر راز بقای این احزاب است!
این حزب نماینده بخشی از جامعه آلمان است؛ یعنی «آتش زیر خاکستر!» و توانسته پتانسیل نیروهای ناسیونالیست و دست راستی را هم که همیشه در این جامعه وجود داشته بسیج کند، چون آبشخور نظری این حزب بیگانههراسی و نژادپرستی و یهودیستیزی و امروزه روز هم بهویژه مسلمانستیزی است درواقع جریان بسیار خطرناکی میتواند بشود. باید بسیار هشیار بود.
نخست: به این دلیل که بین این حزب و جنبش افراطی «پاگیدا» که هر هفته تظاهراتی در ضدیت با «مسلمانان و اسلامیشدن غرب» برگزار میکند ارتباطهای مشکوکی وجود دارد. خود این جنبش پاگیدا یک حرکت کاملاً نئونازیستی است و در حقیقت قله کوه یخی است که بخش اعظم آن دیده نمیشود. پایگاه اجتماعی این حزب فقط به مخالفان با مهاجران اخیر محدود نمیشود.
دوم: در جامعه آلمان، نژادپرستی، خودبزرگبینی، بیگانههراسی و بیگانهستیزی، ضدیت با یهودیان که امروزه خود را بیشتر در ضدیت با مسلمانان نشان میدهد، بسیار گستردهتر، ریشهدارتر و سابقهدارتر از آن چیزی است که در رسانهها مطرح میشود. مسئول اسبق جامعه یهودیان آلمان، فریدمن، در یکی از گفتوگوهای تلویزیونی صریحاً گفت که بیش از ۳۰ درصد آلمانیها ضد یهودند. برای شناخت درست این جامعه باید به کنایپهها (آبجوفروشیها یا میخانههای شهرهای آلمان)، حمامهای سونا، استخرهای عمومی شهر، فرآین (باشگاهها و کلوبهای) فوتبال سری زد تا فهمید در زیر پوست شهر چه میگذرد. امروزه در کنایپهها بیش از ۹۰ درصد مضمون صحبتها را دو موضوعِ مهاجرتِ خارجیها و فوتبال تشکیل میدهد. به دنبال مهاجرت خارجیها بلافاصله موضوع مسلمان بودن آنان پیش کشیده میشود، و موضوعات حملات انتحاری و باقی قضایا. از تاریخ باید آموخت! پس از شکست هیتلر و پس از پایان یافتن جنگ دوم جهانی و پس از بازدید اجباری مردم از بازداشتگاههای نازی با دستور متفقین و پس از دیدن کورههای آدم سوزی و اتاقهای گاز و افشاشدن بسیاری از جنایات ارتش و سازمان امنیت، در یک همهپرسی بیش از ۵۰ درصد مردم رسماً از هیتلر جانبداری کرده بودند!
درست است که بیش از نیمقرن امریکاییها کوشیدند در آلمان و ژاپن «فرهنگ دمکراتیک» را از طریق رسانههای گروهی ترویج و تبلیغ کنند. درست است که این جامعه جنبش ۱۹۶۸ را بهخود دیده است؛ درست است که امروزه نسل سوم بعد از جنگ، دیگر با همان ایدهها و دیدگاههای دوران هیتلر زندگی نمیکنند، ولی بهیاد داشته باشیم تمامی آن رویدادها در لایههای آکادمیک صورت گرفته و تودهها بسیار بسیار دیر ارتقا پیدا میکنند. من شاهدم که تودههای کمسواد و حتی بعضی از باسوادهای دانشگاهی، گورهای سمبلیک سربازان جنگهای اول و دوم جهانی را به زیارتگاه تبدیل کردهاند. در نقاطی که کشتههای بیشتری در این دو جنگ دادهاند، مکان کوچکی درست شبیه سقاخانههای ما درست کردهاند، به ابعاد ۲ متر در ۲ متر و درون آنها سنگنوشتهای قرار دادهاند با این مضمون: یاد سربازانی را که در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ و ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ کشته شدهاند گرامی بداریم. بیست سی سال پیش به هیچ روی این رسیدگی را که اخیراً از این مکانها میبینم شاهد نبودم. گویا عدهای رسالت زندگی خود میدانند که بیایند و همیشه شمع این محل را تعویض کنند و خلاصه بهطور دائم در این «سقاخانههای» آلمانی مرتب شمع روشن است و نظافت میشوند، چیزی که سی سال پیش اصلاً یک مورد هم مشاهده نمیشد و نبض جامعه در اینجاها میزند و نه در دانشگاهها.
در سالهای دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ خارجیها را در کمپهای پناهجویی زندهزنده به آتش نمیکشیدند، از جوانان ترک و ایتالیایی که برای کار به آلمان میآمدند، دختران بولوند آلمانی هنگام پیادهشدن از قطار با موتورسیکلتهای وسپایِ مجانی استقبال میکردند، در سالهای ۱۹۶۸ ـ ۱۹۶۹ برلین زیر پای دانشجویان عصیانگری که برضد «گناهان پدرانشان» و خشکاندیشیهای اشرافیت و رفتارهای فاشیستی قیام کرده بودند، میلرزید، در آن دوران اگر افراطیگری هم بهغلط بود گروه چپ افراطی «بادر ماینهوف» بود. در چهار دهه بعد از جنگ، جوانان آلمانی گروههای زیرزمینی تشکیل نمیدادند تا ده نفر را بکشند و پس از شش سال زندگی مخفی دستگیر شوند، آن هم از کل گروه فقط یک ن زن، که حالا دادگاهی است و تبدیل به قهرمان جوانان دیگری شده است. دیروز تاریخ امروز است. همه آن سالها به تاریخ پیوسته و امروزــ یعنی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۷ ــ تاریخ فردا خواهد شد!
سه: حزب «آلترناتیو برای آلمان» بعضی از شعارهای ضد نظام «پاگیدا» مانند: lügenpresse یعنی «رسانههای دروغگو» را برای خود برگزیده است، که بیشتر یادآور دوران قدرتگیری نازیها در آلمان است. یکی از تلخترین طنزهای تاریخ این است که هم این حزب، هم جنبش پاگیدا و هم پدیده ضدیت با خارجیها پایگاه بسیار نیرومندی در مناطق شرق آلمان ــ آلمان شرقی سابق ــ دارند. حزب آلترناتیو، حزب مرکل را در ایالت ساحلی مکلنبورگ ـ فورپورمن، زادگاه خودِ خانم مرکل، از مقام اول به حزب سوم تقلیل داده است. ۲۷ درصد آرا در بخش شرقی آلمان به این حزب تعلق گرفته است، فراموش نکنیم که در این بخش شرقی آلمان چندین بار در سالهای پیش محل اقامت موقت خارجیها ــ ازجمله یک کمپ ویتنامیها ــ را به آتش کشیدند. در سراسر آلمان بیش از دهها بار خانههای ترکها و سایر خارجیها را به آتش کشیده و بیش از ده نفر را زندهزنده سوزاندهاند.
حزب آلترناتیو برای آلمان میگوید که این کشور باید سیستم کنترل مرزی خود را از نو تعریف کند و مرزهای خارجی اروپا را کاملاً به روی مهاجران ببندد. برای آمادهساختن ذهنیت تودهها بهطور دائم طی ده سال گذشته در رسانههای عمومی ورود خارجیها و مواد قاچاق را به نمایش میگذارند که با دوربینهای ویژه شببین ــمانند فیلمهای پلیسی گانگستری ــ از مرزهای لهستان فیلمبرداری شدهاند. تمامی اینها با سیاستهای حوزه شینگن ــ حوزه رفتوآمد آزاد در اروپا ــ در تناقض است.
حزب آلترناتیو برای آلمان معتقد است که آلمان باید نیروی مرزبانی جدیدی را تأسیس کند. «فراوکه پتری» که تا همین چند وقت پیش در رهبری حزب بود، حتی گفته بود که پلیس آلمان در صورت لزوم به پناهجویانی که قصد ورود غیرقانونی به کشور را دارند، شلیک کند. در پس این سخنان در محافل سیاسی نیروهای راست شدتگیری خشونت علیه خارجیها نهفته است. این همان بخش پنهان کوه یخی است، که در هیچیک از مقالات ژورنالیستها دیده نمیشود. حتی ممکن است بخشی از سران خود این حزب هماکنون در چنین فکری نباشند؛ اما نیروهای راست افراطی مترصد فرصت هستند. آنها بهمرور در این احزاب پوپولیست رسوخ خواهند کرد، چنانکه در گذشته این تلاشها را کردهاند.
آلترناتیو برای آلمان خواهان سیاستهای سختگیرانهتر مهاجرتی برای جلوگیری از سوءاستفاده از قوانین مهاجرتی آلمان است. برای پیشبرد اهدافِ خود بررسی و حذف درخواستهای پناهندگی از کشورهایی را که «امن» به شمار میآیند، خواسته است. شکی نداشته باشید که به دنبال قدرتگیری راستها اخراج رسمی خارجی به بهانههای گوناگون مسئله روز خواهد بود.
رهبران حزب آلترناتیو میگویند سیستمی که برای کمک به پناهجویان بر اساس رسیدگی فردبهفرد طراحیشده با مهاجرت گروهی و پذیرش کسانی که بیشترشان برای سازگاری با فرهنگ آلمان مشکل دارند، مورد سوءاستفاده قرارگرفته است. نیروهای راست طی این سی و اندی سالی که من در این کشور زندگی میکنم، بدون ذرهای اغراق، مدام در بلندگوهای خود و در تمامی گفتوگوهای تلویزیونی و رادیویی و در مصاحبههای گوناگون چه در روزنامهها و چه در رادیو و تلویزیون در مورد همه خارجیها و پناهجویان بهکار میبردهاند، اعم از کسانی که برای سازگاری با فرهنگ آلمان مشکل داشته باشند یا نداشته باشند، اصلاً چنین موضوعی قبلاً مطرح نبود. نیروهای راست نمیخواهند خارجی در این کشور باشد، باقی حرفها بهانه است.
این حزب میگوید سیستم خدمات رفاهی و اجتماعی نمیتواند پاسخگوی این حجم از پناهجویانی باشد که خانوادههایشان را هم با خود به آلمان میآورند. این یکی از حرفهای دلِ تودههای مردم آلمان است. بهمجرد دیدن ما خارجیها اولین چیزی که از ذهن آنها عبور میکند این است که اینها آمدهاند تا از تأمین اجتماعی آلمان تغذیه کنند و البته موارد قابلتوجهی هم وجود دارد که واقعاً هم اینگونه است. درنتیجه نیروهای راست و تودههای مردم خواهان جاروکردن تمامی خارجیها هستند.
از ماه مه سال ۲۰۱۶ بدین سو در برنامه حزبی آلترناتیو برای آلمان سیاستی کاملاً ضد اسلامی آشکار شده است. در مانیفست انتخاباتی این حزب بخشی وجود دارد که توضیح میدهد، چرا این حزب معتقد است «اسلام جایی در آلمان ندارد». امروز «اسلام» جایی ندارد، فردا هر مذهب و مسلک دیگری را میتوانند جایگزین اسلام کنند، و ممنوع سازند. آلترناتیو برای آلمان میخواهد تأمین بودجه خارجی برای ساخت مساجد در آلمان را متوقف کند، روبنده، یا برقع و اذانگویی مسلمانان را ممنوع کند و امامان را در روندی که دولت تعیین میکند، غربال کند. من یک چپ هستم، شاید بهظاهر قضیه نگاه کنیم از نظر من وجود چنین موادی در برنامه یک حزب خوشایند بهنظر بیاید، اما چنین نیست. چراکه میدانیم در پس این سخنان هدف آزادی انسانها را نشانه رفتهاند، میخواهند حق آزادی بیان، حق آزادی مذهب، و درنهایت حق آزادی انسان را در مسلخ دیکتاتوری فاشیستی قربانی کنند! دفاع از حق آزادی پوشش، حق داشتن روسری و پوشش اسلامی در این جوامع دفاع از آزادی انسان است.
در برنامه انتخاباتی حزب آمده است: مسلمانان «میانهرو» که همرنگی با جامعه را میپذیرند، «اعضای ارزشمند جامعه» محسوب میشوند، اما تأکید میکند که تنوع فرهنگی در آلمان جایی ندارد و نتیجه مثبتی نمیدهد. حال شما قسم حضرت عباس را باور میکنید یا دم خروس را! وقتی میگویم حزب با دقت تمام تقیه میکند، یعنی فعلاً ظاهر را حفظ میکند و میگویند میانهروها بمانند. آیا فردا که بحران بیکاری فرارسد، باز هم همین را تکرار خواهند کرد، یا اینکه ساز دیگری را کوک خواهند کرد؟ تا زمانی که اقتصاد آلمان دچار بحران نشده و یکی از موفقترینهاست، احزاب راست میانه و چپ میانه به همین روال مدیریت خود ادامه خواهند داد. اما بهمجرد ظهور طلایههای بحران نوبت به راست افراطی و چپ رادیکال خواهد رسید. به این دلایل است که میگویم باید شعارها و سخنان و بیانیههای این افراد را بهدقت و وسواس مطالعه کرد، تا به نیات درونی آنها پی برد. «تنوع فرهنگی در آلمان جایی ندارد» یعنی چه؟ یعنی حق آزادی بیان برای گروهی از جامعه غیرممکن میشود. امروز اسلام را دشمن معرفی میکنند و در آینده میتواند جایش را با یهودیان یا هر اقلیت مذهبی و قومی و مرامی دیگری عوض کنند.
حدود دوازده میلیون خارجی در آلمان زندگی میکنند، چهار میلیون نفر از آنها ترکتبارند، حداقل یک میلیون عرب و بیش از یک میلیون نفر نیز کرد هستند، که بیشترشان نیز مسلماناند. آلترناتیو برای آلمان توافق ۲۰۱۶ اتحادیه اروپا با ترکیه را که با هدف توقف سیل مهاجرت از طریق حوزه بالکان به دست آمده، «تحقیرکننده» خوانده است. به این ترتیب از طریق بستن مرزهای خود میخواهد از ورود پناهجویان جلوگیری کند. البته در درازمدت این حزب باید فکری اساسی برای این دوازده میلیون بکند، چون با یک بحران اقتصادی و رشد بیکاری در جامعه ضدیت با خارجیها اوج جدیدی خواهد یافت که دیگر به این سادگیها شعلههای آتشِ ناشی از آن بحران بیکاری فروکش نخواهد کرد.
چهارم: پیش از انتخابات، الکساندر گاولند، یکی از دو رهبر کنونی آلترناتیو برای آلمان، گفت که آیدان اوزگوز، وزیر مشاور در امور اجتماعی و فرهنگی، باید به کشور نیاکانش ترکیه برگردد، چونکه خانم اوزگوز یک آلمانی ترکتبار است و البته او این موضوع را با کلماتی تحقیرآمیز گفته که باید «او را به آناتولی پرتاب کرد». کتاب نبرد من را بهیاد بیاوریم و فراموش نکنیم: سیاستمداران مردم معمولی نیستند که همینطور فحاشی کنند و چند دقیقه بعد هم یادشان برود. سخنانی را که آنها امروز به زبان میرانند، فردا به گلوله و بمب و موشک تبدیل میشود، و بهسوی کسانی که آنها را امروز «دشمن» میخوانند، پرتاب خواهند شد. این نیروهای راست وقتی حتی کسی چون خانم اوزگوز را که در این فرهنگ کاملاً جذب شده و به مقام مشاور صدراعظم ارتقا یافته تحمل نمیکنند، بقیه را چگونه تحمل خواهند کرد؟ آقای گاولند همچنین گفته که آلمانیها باید بهوجود سربازانشان در هر دو جنگ جهانی «افتخار کنند». آیا آشکارتر از این میشود از سیاستهای هیتلر دفاع کرد؟ آیا صریحتر از این میشود از دو جنگ امپریالیستی دفاع کرد؟ آیا روشنتر از این میتوان تودهها را گوشت دم توپ ساخت؟
چندی پیش از این بیورن هوکه، یک سیاستمدار ارشد دیگر این حزب، بهدلیل محکومکردن ساخت بنای یادبود هولوکاست در برلین موجی از خشم و انتقاد را برانگیخت. او به طرفدارانش گفته بود آلمانیها «تنها ملتی هستند که یک بنای یادبود شرمآور در پایتخت کشورشان ساختهاند». برای من تکتک این کلمات یادآور سخنرانیهای هیتلر در رابطه با جنگ اول جهانی است. او برای بسیج تودهها یادآوری کرده بود که فرماندهان ارتش آلمان با چه حقارتی قرارداد شکست جنگ اول جهانی را امضا کردهاند. دمیدن در غرور کاذبِ ملی سادهترین راه کشاندن تودهها بهدنبال اهداف جنگطلبانه است.
از کجا میتوان پی برد که این حزب دمبهدم گرایش بیشتری به راست پیداکرده است؟ هدف اولیه از تأسیس حزب آلترناتیو برای آلمان در سال ۲۰۱۳ درواقع مخالفت با کمک مالی به کشورهای در حال ورشکستگی حوزه یورو و مقابله با ایده حفظ واحد پول اروپایی بود؛ اما در عمل تبدیل به حزب ضد مهاجرتی و ضد اسلامی شده است.
یکی از بارزترین نشانههای گردش به راست
برند لوکه، اولین رهبر حزب، ریاست گروهی از اقتصاددانان را برعهده داشت که با کمک مالی به یونان و کشورهای جنوب اروپا در زمان بحران آن کشورها مخالف بودند. آنها میگفتند که مالیاتدهندگان آلمانی نباید جور بدهیهای هنگفت کشورهای ولخرج و بیمبالات حوزه یورو را بکشند. او در سال ۲۰۱۵ به این دلیل که میگفت حزب بیش از حد بیگانهستیز شده است آن را ترک کرد. خروج او اولین نشانه آشکار گردش به راست حزب بود و تغییر و تحولات چند ماه اخیر نیز در سطح رهبری در همین راستاست.
من در حالی این سطور را سیاه میکنم که علامت صلیب شکسته دوباره طی ده سال گذشته برای تهدید خارجیان در محلاتی که تعداد آنها بیشتر است، از جانب نیروهای افراطی بر در و دیوار کشیده میشود. وقتی به سلمانی محله میروی و حتی پس از اصلاح چند یورو هم افزون بر دستمزد رسمی در جیب او میگذاری و با اینکه مشتری دائمی هم هستی، اما سلمانی باز هم هر بار بحثهای دفعات پیش ــ نظرات و شعارهای نئونازیها ــ را تکرار میکند. وقتی با دوچرخه برای گردش میروی و از شهر کمی خارج میشوی دیگر جرئت نمیکنی با کسی صحبت کنی، چون از واکنش آنها بیم داری. مناطق روستایی اصلاً جای مناسبی برای خارجیها نیست. وقتی در ایستگاه مرکزی قطار آدریس از کارکنان راهآهن سؤالی میپرسی، بهمجرد اینکه لهجه شما را متوجه میشود که آلمانی نیستی، باید از تغییرات خطوط چهرهاش، حدیث مفصل بخوانی از آن مجمل. تمام اینها در حالی است که سرایدار ساختمان منزل مسکونیات روی در ورودی اتاق کارش یک برچسب «Schnauze voll!» زده یعنی از دست شماها و مراجعات بیحسابوکتاب شماها «دیگه جونم به لبم رسیده!»، محله ما پر است از خارجیها و گمان نکنید فقط آسمان محله ما اینقدر تیره است. نه، آسمان همهجا همین رنگ است! و اما این یک روی سکه بود، و هر سکهای معمولاً دو روی دارد.
با تمامی این اوصاف آلمان هنوز هم یک کشور دموکراتیک با حاکمیت قانون است. هنوز قانون در اینجا حرف اول را میزند. برای قضاوت در مورد پیشرفتهبودن یا نبودن هر کشوری مهمترین موضوع مورد بررسی در درجه نخست قانون و نحوه اجرای آن است. هنوز هم یکی از بهترین کشورها برای فراریان از جنگ و از چنگ دیکتاتورهای ریز و درشت جهان، همین کشور آلمان است. هنوز هم دختران من با خانم آنجلا مرکل از نظر قانونی دارای حقوق یکسان هستند. هنوز هم برای تنها نوهام آینده بهتری را در همینجا میبینم. هنوز هم پناهجویان از سراسر جهان فریاد میزنند «Germany, German!». هنوز هم در مقایسه با جاهایی که قبلاً بودهام، در اینجا احساس امنیت بیشتری میکنم. هنوز هم جامعه آلمان یکی از کتابخوانترین جوامع جهانی است. و نیک میدانم که این مطالعهها در درازمدت تأثیر خود را خواهند داشت. هنوز هم حق آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی تجمع، آزادی تشکل، آزادی مذهب، مرام و مسلکی که در اینجا در اختیار ما خارجیهاست، در هیچ جای دیگر دنیا نصیب ما نمیشد. هنوز هم برای فرزندانم آینده بهتری را در همین کشور متصورم. هنوز هم وقتی در تظاهرات علیه رهبر کشور دستگیر میشوم، اطمینان دارم که شکنجه و توهین در انتظارم نیست و با من خارجی همانطور برخورد میکنند که با یک نفر آلمانی برخورد میشود. نهایتاً یک شب نگهمیدارند و صبح مرخص میشویم. هر لحظه پلیس با کلمه «Sie» یعنی شما مرا خطاب میکند. به فرزندانم توصیه میکنم در همین کشور برای آینده بهتر خود و فرزندانشان تلاش کنند. هنوز یکی از کشورهایی که تبعیض کمتری بین گروههای مختلف اجتماعی اعمال میشود، همین آلمان است. هنوز هم پلیس این کشور را در برخورد با خودم در موارد گوناگون، با کشورهایی که قبلاً در آنها زیستهام مقایسه میکنم، زمین تا آسمان فرق میکند. آری از زمین تا آسمان! هنگام دوچرخهسواری چنان احساس امنیتی به من دست میدهد که در جای خود مثالزدنی است. خلاصه این سیاهه بسیار بلند است. وقتی با ذرهبین انتقادی سی سال در یک جامعه زندگی کنی طبیعی است که انبانی پر از مسائل خواهی داشت.