لطف الله میثمی
در شرایطی که پرهیز از خشونت و توجه به گفت و گو، مقبولیت بیشتری یافته است؛ در برابر این پرسش قرار میگیریم که گفت و گودر جامعه ایران از چه قواعدی پیروی میکند؟ چگونه باید گفت و گوکرد و چه محورهایی را باید مورد گفت و گوقرار داد؟ اگربه این نکته اکتفاکنیم که انتخاب روش گفت و گوصرفا” بمنظورپرهیز از خشونت است, نخواهیم توانست روندی اثباتی و راهبردی از چشم انداز گفت و گوترسیم کنیم. پرهیز از خشونت میتواند دلیلی برای آغازنمودن گفت و گوتلقی شود؛ ولی نمیتوان آن را دلیلی تام برای اثبات ضرورت گفت و گودانست. در حالی که اگر پیامدهای راهبردی گفت و گومشخص شود, در هر گام باور ما به راهگشابودن این روش بیشتر خواهد شد.
انگیزه گفت و گو”جستجوی حقیقت برتر”
اینکه انگیزه گفت و گورا جستجوی حقیقت برتر بدانیم؛ شاید اینگونه تداعی کند که ما در گام نخست با یک مفهوم فلسفی قابل مناقشه مواجه شدهایم. اینکه حقیقت برتر چیست و چگونه با گفت و گومیتوان به آن دست یافت؛ در یک نوشتار کوتاه قابل پاسخگویی نیست. اضافه بر این در نقطه مقابل, برخی از صاحبنظران مدعیند که اگر به حقیقتی ورای اذهان معتقد باشیم, زمینه را برای سرکوب سایر اندیشهها فراهم کردهایم. چرا که ادعای وجود حقیقت مستقل از ذهن, ادعای به چنگآوردن حقیقت را هم در پی دارد. بر این اساس بهتر میدانند که حقیقت ورای اذهان به کناری گذاشته شود و در عوض به این نکته توجه شود که حقیقتی منهای “من” و “تو” وجود ندارد.
ما در این نوشتار به دنبال تعریف حقیقت نیستیم, تنها به این نکته اکتفا میکنیم، علیرغم آنکه هر برداشتی از حقیقت برتر قابل مناقشه است, ولی موضوع باورداشتن حقیقتی برتر از ذهن، رنگ و بوی دیگری به گفت و گوخواهد داد. زیرا طرفین گفت و گوالزاما به این نتیجه نخواهند رسید که یکی از دو نظر مطرح شده, صحیح و لازمالاجرا میباشد. باورداشتن آن حقیقت برتر ایجاب میکند که ما شق سوم یا چهارمی و… را هم احتمال دهیم که طبیعتا جستجوی آن بر هر دو طرف گفت و گوالزامی خواهد بود. از این منظر آغاز گفت و گو, فرآیند به کرسی نشاندن نظریه شخصی نخواهد بود، بلکه میتواند گشایش راهی به سوی دستاورد جدیدی باشد. اگر هر دو طرف گفت و گو، جستجوی حقیقت برتر را مد نظر قرار دهند, میتوانند با نزدیکنمودن فهمها بهیکدیگر و همدلی بیشتر, راه جدیدی را بگشایند. در عین حال باید توجه نمود که این همدلی در جستجوی حقیقت به یک ائتلاف صوری تقلیل پیدا نکند. اما شق مقابل این روند آن است که بگوییم حقیقتی منهای “من” و “تو” موجود نیست. در این حالت چاره ای جز آن وجود ندارد که حقانیت یکی از طرفین ولو بطور موقت پذیرفته و طرف دیگر تسلیم را پذیرا باشد تا گفت و گوبه نتیجه برسد. در این وضعیت نتیجه گفت و گوچیزی جز کدورت و کینه نبوده که طبیعتا بدنبال خود دور جدیدی از خشونت را پدید خواهد آورد. از آنجا که روح ایرانی نسبت به هرگونه تحقیری واکنش نشان میدهد؛ تحقیر ناشی از شکست در گفت و گونیز میتواند او را آزردهخاطر نماید. براین اساس روشنفکران بطور عام و روشنفکر دینی بطور خاص میباید روند گفت و گورا از یک میدان نبرد متمایز نماید تا فرآیند سالهای ۵۷ تا ۶۰ مجددا تکرار نشود. ما در تقابل با اندیشههای دیگر, نباید یک دوراهی اجتنابناپذیر را تصویر و اینگونه تداعی کنیم که راه سومی و چهارمی وجود ندارد. بلکه به تعبیر قرآنی میتوانیم بدنبال کلمهای باشیم که در واقع تعالی و تکامل هر دو جریان در حال گفت و گوباشد. “قل یا اهلالکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم”… (آل عمران ۶۴) بگو ای اهل کتاب به سوی کلمهای مشترک بیایید که فراتر از رنگ و بوی ما و شما باشد…
فع جدلی با “دفع جدلی” در عین تشابه تفاوتهای بسیاری دارند. در رفع جدلی؛ ارتقا و تعالی خود و طرف مقابل مدنظر است. در حالی که در دفع جدلی, منکوب نمودن حریف با ابزار گفت و گودنبال میگردد.
تکثر در فهم و گرایش به نقاط وحدت!
تکثر فهم در جامعه انسانی امری بدیهی و در واقع شرح حال وضعیت موجود آن میباشد. اما از آنجایی که تحقق یک امر اجتماعی جز با نزدیک نمودن فهمها به یکدیگر امکانپذیر نیست, ناچار از روآوردن به گفت و گوهستیم. بنابراین پذیرفتن امر گفت و گودو مدعا را در بطن خود دارد. نخستآنکه تکثر در فهم وجود دارد. چرا که اگر تکثری وجودنداشت, گفت و گویی لازم نمیآمد. مدعای دوم آن است که این تکثر باید میل به وحدت پیدا کند. چرا که اگر میل به وحدت فهمها وجود نداشت, باز هم گفت و گولازم شمرده نمیشد و از آنجایی که نیازی به همراه نبودن دیگران وجود نداشت, هرکس به راه خود میرفت که در آن صورت پدیده اجتماعی محقق نمیشد. بر این اساس تکثر فهمها بهتنهایی ضرورت گفت و گورا تبیین نمیکند و نمیتواند انگیزهای جدی برای گفت و گوفراهم آورد. چرا که ناامیدی از نزدیکشدن فهمها به یکدیگر مانعی جدی در پیگیری امر گفت و گومیباشد. اگر باور به نزدیکشدن فهمها به یکدیگر مطرح نباشد, چشمانداز گفت و گوآنچنان تیره و تار خواهد بود که هیچ عقل سلیمی رنج مجادله را به جان نخواهد خرید.
اما از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم که وحدت محض نیز توسط گفت و گوپدید نخواهد آمد و چنین توقعی هم به یاس از گفت و گومنجر خواهد شد. تجربه بیستساله اخیر نشان میدهد که انگیزه یکدست نمودن جامعه و پدیدآوردن وحدت محض ولو صادقانه، ناخودآگاه به سرکوب آرا و نظرات منتهی میشود. چرا که در این فرآیند, سرکوب بسیار آسان تر از گفت و گوببار مینشیند. براین اساس هم آنهایی که به تکثر فهمها اصالت داده و از روند وحدت نظریهها غافل میشوند و هم آنهایی که جز وحدت محض, درجه دیگری از تفاهم را پذیرا نمیباشند, در امر گفت و گوپیگیری و استمرار نخواهند داشت.
گفت و گونیازمند به وحدت در موضوع است!
بطور طبیعی اگر موضوع واحدی در بین نباشد, گفت و گوی هدفداری صورت نخواهد گرفت. از سوی دیگر اگر وحدت در موضوع وجود داشته باشد , ولی بر سر محتوا و محمول آن اختلاف نظر نباشد, باز هم گفت و گویی پیش نخواهد آمد.دیالوگ زمانی تحقق پیدا میکند که هر دو طرف, موضوع واحدی را پذیرا بوده, ولی برسر محتوا و یا محمول آن اختلاف نظر داشته باشند. بطور مثال اگر در گفت و گوی مربوط به پدیده آزادی, یکی از طرفین موضوعیت آزادی را قبول نداشته باشد و بطور مثال آن را ضدارزشهای دینی بداند, به دیالوگ تن نخواهد داد و تنها به پرخاشگری اکتفا خواهد کرد. یا اگر در موضوع استقلال یک طرف استقلال را امری موهوم بداند و شعار استحاله در شرکتهای فراملیتی را بدهد, دیگر جایی برای گفت و گوپیرامون موضوع استقلال باقی نخواهد ماند.
در اینجا راه برون رفت چیست؟ آیا بهدلیل فقدان موضوع واحد باید از گفت و گومایوس شد و به نزاعی قهرآمیز تن داد؟ دو موضوع کاملا مغایر و مباین را چگونه میتوان در فرآیند گفت و گوبه تعامل با یکدیگر کشید؟ یکی از استقلال سخن میگوید, دیگری از وابستگی! یکی از آزادی تمجید میکند و دیگری از تمرکز و قدرت! یکی از سنت, دیگری از مدرنیته و … حل معضلات فوق یکی از اساسیترین نیازهای جامعه ایران است.
در اینجا میتوان دو روش را در کنار هم به کار گرفت. نخست آنکه در آغاز گفت و گو یک گام به عقب برداشته و از موضوعی ریشهایتر آغاز کنیم. نکته دوم آنکه کمتر فعل گفتن را صرف و بیشتر به امر شنیدن بپردازیم تا شاید در فرآیند شنیدن آرای طرف مقابل, بارقههایی از حقیقت در ذهن بدرخشد. در روش نخست, گام برداشتن به عقب در واقع بازگشت به موضوع عام تری است که مورد توافق طرفین میباشد. بطور مثال بحث استقلال و وابستگی میتواند در چارچوب بحث کلانتر حق تعیین سرنوشت یک ملت مورد بحث قرار گیرد و یا بحث آزادی و استبداد در دل بحث کلانتر ویژگیهای انسان قابل پیگیری است. ولی به هر حال میتوان با مدارا و صبر, موضوعهای مشترکی را یافت که در بستر آن جریانهای مخالف به بحث و گفت و گوبنشینند.
گفت و گو به منظور ارایه کار اثباتی
مشخصه یکصدسال نواندیشی دینی از سیدجمالالدین اسدآبادی تا مرحوم طالقانی ارایه کار اثباتی بوده است. یعنی نواندیشان دینی صرفا معطوف به نقد و بررسی آرای دیگران نبودهاند. اگر پدیدهای را مورد نقد قراردادهاند, در عین حال راهحلی اثباتی ارایه کردهاند. اگر میگفتند این نحوه نگرش دینی خرافی است, نگرش واقعی به پدیده دین را هم ارایه میدادند. اگر تشیع صفوی را نقد میکردند, تشیع علوی را بعنوان جایگزین اثباتی
مطرح مینمودند و… چرا که اگر قرار بر منسوخ شدن اندیشهای باشد؛ نمیتوان بعد از نقد, انسانهای معتقد به آن دیدگاه را در خلاء نگاهداشت. به تعبیر قرآنی، نسخ هر آیه قدیمی در سایه آمدن یک آیه جدید ممکن میشود. این سنت شکوفایی و تکامل است که مرحوم طالقانی آن را جوهره نسخ میداند. در عین اینکه به عبور از سنت پیشینیان و تکامل میاندیشیم؛ “دیروز” را هم مرحله ای از تکامل میدانیم که در جای خود راهگشایی آن باید در نظر گرفته شود. در نقد گذشته باید ظرف زمانی را در نظر گرفت و به عبارتی منتقد باید با پدیده مورد نظر یک همزمانی ایجاد کند تا بتواند منصفانه رویدادهای هر دوره را ارزیابی کند و اینکه در آن شرایط چه راهحلهای جایگزینی امکانپذیر بوده است. بسیاری از گفت و گوهایی که در نقد سنتهای سیاسی, اجتماعی یا فرهنگی و ایدئولوژیک به بنبست برخورد کرده و ایجاد تنش میکنند, بهدلیل توجه نکردن به عامل زمان یا به تعبیری غفلت از “نقد همزمان” است. اگر پدیده مشروطیت, نهضت ملیشدن نفت, پانزده خرداد, حرکت مجاهدین, حرکت شریعتی و انقلاب ۵۷ ، …. خارج از شرایط زمانی خود مورد گفت و گو واقع شوند, چشمانداز واقعگرایانه و مثبتی در انتهای این نقادی پدید نخواهد آمد.
گفت و گو در جستجوی اعمال صالح زمان
اگر یکی از معیارهای حاکم بر گفت و گو, جستجوی “اعمال صالح پاسخگو به نیازهای زمانه” باشد؛ میتوان امیدوار بود که جهت گفت و گو، پدیدآوردن تحولاتی عینی در جامعه خواهد بود. در غیر اینصورت گفت و گوهای بدون ضرورتی شکل خواهد گرفت که در نهایت, اگر ایجاد کدورت نکند؛ طرفین گفت و گو را مایوس خواهد نمود. اگر به پیشینه اعمال صالحی چون نهضت ملی شدن نفت, انقلاب ۵۷ و دوم خرداد رجوع کنیم؛ خواهیم دید که تحولات فوق در واقع محصول گفت و گوهایی میباشد که در سطح نیروهای متعهد و ملی صورت گرفته است. در عین حال پیوندزدن گفت و گو با عمل صالح, دیالوگ هدفداری را پدید خواهد آورد که در آن معیارهای گروهی, صنفی و طبقاتی کمرنگ خواهد شد و نیازهای موجود در یک عمل صالح, ملاکهایی برای گفت و گو تعیین خواهد کرد که بدون شک از هرزروی نیروها و جدل بیحاصل آنها با یکدیگر جلوگیری خواهد کرد. در حال حاضر گفت و گوی نیروهای موجود پیرامون پدیده دوم خرداد و نیازهای کوتاهمدت و بلندمدت آن, میتواند یکی از مصادیق قاعده فوق تلقی شود.
گفت و گو در خدمت کارشناسی ملی
در اینجا منظور ما از “کارشناسی ملی”, مطالعه, تحقیق و ارایه راهبرد در تمامی مواردی است که به نوعی مسایل مبتلابه جامعه ایران محسوب میشود. از این منظر, از مشکلات فکری جوانان گرفته تا ساختار اقتصادی و از فرهنگ ملی تا اندیشه دینی, عرصههای گوناگونی برای کارشناسی ملی محسوب میشوند. گفت و گو اگر صرفا” بهمنظور ردوبدل نمودن یکرشته مفاهیم و مقولات باشد؛ ما را به جدایی از واقعیت جاری سوق میدهد. اما اگر کارشناسی پدیدههای اجتماعی جامعه ایران اولویت داشته باشد و گفت و گوها حول آن متمرکز شود؛ نیروی شگرف اندیشمندان ایرانی با نیازهای اجتماعی پیوند عمیقی خورده و الگوی دوم خرداد و شخص آقای خاتمی در تمامی زمینهها تکرار خواهد شد. در عین حال واژه “کارشناسی ملی” دال بر آن است که حل مسایل و مشکلات، کار یک حزب و گروه و دسته نیست و عزم و همت ملی را میطلبد.
مرحوم حنیفنژاد جدلهای بیحاصلی را که در شرایط سخت بین نیروها پدید میآید؛ به زمین سفتی تشبیه میکرد که بدلیل سختی کار شخمزنی, گاوها را به شاخزدن به یکدیگر وادار میکند. باید شرایط دشوار را دید و در عین حال با تداوم گفت و گوی هدفدار, راهگشایی نمود.
نشریه “چشم انداز ایران ” تلاش خواهد کرد در زمینه های مورد اشاره از طرحهای ” کارشناسی ملی ” همه اندیشمندان و صاحبنظران و پژوهشگران بهره ببرد و باب گفت و گو را بگشاید و در این راه به گفته لسان الغیب، خواجه شیراز تأسی می جوییم که ؛
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند