بدون دیدگاه

کاش شاعران دیده می‌شدند

مهدی فخرزاده

«آقای رئیس‌جمهور! عقل و واقعیت حکم نمی‌کند که دموکراسی در سوریه بعد از سقوط نظام شما ایجاد خواهد شد، اما عقل و واقعیت حکم نمی‌کند که وضعیت امنیتی و خشونت‌آمیز فعلی تداوم یابد».

این بخشی از نامه آدونیس خطاب به بشار اسد است. نامه‌ای که حدود یازده سال پیش نوشته شد. آدونیس شاعر، پژوهشگر و اسطوره‌شناس بزرگ سوری است که در رژیم اسد تبعید شد. او در دومین‌ماه از اعتراضات داخلی سوریه نامه‌ای به بشار اسد نوشت که واکنش‌های متفاوتی ایجاد کرد. آدونیس در آن نامه از بشار اسد خواست استعفا دهد و حکومتی جدید مبتنی بر حقوق انسانی ایجاد کند. آدونیس از آن پس گفت‌وگو‌های مختلفی داشت که در آن‌ها هم به نقد رژیم اسد و هم نقد مخالفان اسد پرداخته بود. از نظر آدونیس، همان‌طور که اسد می‌خواهد حکومت حزبی را بر سوریه حاکم کند، مخالفان اسد هم به دنبال تحقق حکومت‌های ایدئولوژیک با رویکردهای مختلف بودند. او از مخالفان اسد خواست که مبانی اندیشه خود را صریح و دقیق بیان کنند.

سومین جریانی که در سوریه نقش‌آفرینی داشت، قدرت‌های خارجی بودند. آدونیس با حضور خارجی و جنگ داخلی هم مخالف بود. او در گفت‌وگو با روزنامه گاردین بار دیگر مواضع خود درباره حضور خارجی را تکرار کرد: «مداخلات خارجی دیدیم چه کردند، آن‌ها عراق و لیبی را ویران کردند. کسانی که صحبت از مداخله نظامی برای حمایت از شهروندان می‌کنند، درحقیقت به دنبال سرپوشی برای رسیدن به طمع‌های استعماری‌شان هستند. … اگر غرب واقعاً بر دفاع از حقوق بشر پافشاری می‌کند و برای آن حرص می‌خورد باید قبل از هر چیز به دفاع از حقوق فلسطینی‌ها برخیزد. آن دسته از کشورهای عربی که حرف از مداخله خارجی می‌زنند به هیچ‌وجه خیرخواه و منطقی نیستند. چگونه می‌توانیم به دست کسانی که قبلاً ما را به استعمار گرفته بوده‌اند حکومت بسازیم؟ مگر ندیدیم امریکایی‌ها در عراق چگونه بر روی جنازه‌ عراقی‌ها قدم می‌زدند، آن‌ها همان کسانی هستند که ادعای آزادسازی جهان عرب را دارند و اکنون نیز می‌خواهند بر بازماندگانشان گند بزنند».

آدونیس در همین  سال گفت‌وگویی با روزنامه «الرأی» کویت کرد و آنجا نقد جدی‌تری به مخالفان اسد کرد: «من تابه‌حال درباره جنبش‌های جدید جهان عرب سکوت کرده بودم چون در این جنبش‌ها نمی‌دیدم حرفی از جدایی حکومت سکولار یا حقوق زنان گفته شود. به نظر می‌رسد انقلابی‌ها سرگرم بازی سیاسی برای کسب قدرت هستند نه پرپایی یک جامعه مدنی». او در گفت‌وگوهای دیگر نیز تأکید کرد که انقلاب‌های عربی بیشتر دنبال احیای ارزش‌های گذشته هستند تا ارزش‌های مدرن. آدونیس در گفت‌وگو با السفیر لبنان باز هم به نقد مخالفان اسد و البته خود اسد پرداخت. او معتقد بود اسد باید استعفا دهد و خودش دست به تغییر بزند؛ زیرا در مقابل این رژیم، با انقلاب مردمی مواجه نیستیم، بلکه نیروهای خارجی و قدرت‌های بزرگ آنجا حضور دارند و هدفشان بیش از آنکه رژیم اسد باشد، خود کشور سوریه است. آدونیس می‌گوید ملتی که یک سوم آن مهاجرت کرده است، انقلابی نیست و فضای سوریه انقلابی نیست، در چنین شرایطی حضور قدرت‌های مسلح خارجی خطرناک است.

لحن نخستین نامه آدونیس به بشار اسد آن‌چنان دوستانه بود که بسیاری از تحلیلگران معتقد بودند بشاراسد او را خواهد دید. دیداری که هیچ‌گاه رخ نداد. بشار به‌جای دیدار با روشنفکران وطنش که دلسوز سوریه بودند، با کسانی وارد مذاکره شد که تنها منافع خودشان را در گفت‌وگو با حکومت سوریه می‌جستند.

نه حافظ اسد، نه بشار اسد نخواستند با این سرمایه نمادین سوریه و جهان عرب و کسانی چون او دیدار داشته باشند. تنها ارتباط او با حکومت این بود که به جرم فعالیت سیاسی و عضویت در یک حزب غیر از حزب بعث، شش ماه زندان شد و پس از زندان به بیروت تبعید شد.

سقوط اسد در سوریه احساسی دوگانه ایجاد می‌کند. اینک کسانی بر سوریه حاکم‌اند که در خلأ جامعه مدنی و خسته شدن مردم قدرت را به چنگ آوردند. بعید نیست نتایج فلاکت فکری بخشی از حاکمان جدید سوریه را به‌زودی ببینیم؛ فلاکتی که نتیجه سیاست‌های بشاراسد هم هست. خاندان اسد با سرکوب مخالفان و منتقدان دموکرات خود، زمینه رشد افراطی‌های مسلح را ایجاد کردند؛ اتفاقی که در لیبی قذافی هم افتاد و رهبر انقلابیون لیبی، مصطفی عبدالجلیل در روز پیروزی بر قذافی، خبر از احیای قانون مترقی و اسلامی چندهمسری را داد که در زمان قذافی ممنوع شده بود.

کاش حکومت‌ها به دنبال «آدونیس»هایشان می‌گشتند و آن‌ها را ارج می‌نهادند. در رژیم بشار، جلادهای اسم و رسم‌دار بسیاری حاکم بودند، ولی هنرمندان، ادیبان و اندیشمندان اگر بی‌خاصیت و مجیزگو نبودند، جایگاه و پایگاهی نداشتند. خطر بزرگ حکومت‌هایی چون بشاراسد هم همین مجیزگوها و بی‌خاصیت‌هاست که ممد توهم است و همچون مخدر، حاکمان را نشئه می‌کند تا جایی که بیماری داخلی حکومت فراگیرتر و عمیق‌تر شود و نتوان آن را درمان کرد. کاش امثال اسد و قذافی و صدام به نقد نقادان تن می‌دادند تا اسیر چکمه قدرت‌های خارجی، نیروهای افراطی و دست‌نشاندگان قدرت‌های خارجی نشوند. شاید سهراب سپهری حق داشت که می‌خواست جای مردان سیاست درخت بنشاند تا هوا تازه شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط