بدون دیدگاه

کریدور فرصت و منافع

محمدرضا کربلایی

 

 

امضای نقشه راه احداث دالان مواصلاتی بین جمهوری آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان در استان سیونیک ارمنستان توسط رئیس‌جمهور آذربایجان و نخست‌وزیر ارمنستان در حضور ترامپ، رئیس‌جمهور امریکا، در هفدهم مرداد امسال با واکنش‌های گسترده‌ای در کشورمان روبه‌رو بوده است. برخی از این واکنش‌ها بازتابی از نگرانی‌ها درباره محاصره و کاهش اهرم‌های ژئوپلیتیک کشور است. منطقه قفقاز جنوبی که جایگاه مهمی در معادلات امنیتی ایران دارد و استان سیونیک که بخشی از کریدور شمال-جنوب محسوب می‌شود که ایران را به ارمنستان، گرجستان و روسیه متصل می‌کند، برای امنیت، تجارت و ترانزیت انرژی و کالاهای ایرانی بسیار حیاتی است. با توجه به آنکه هر گونه تحولی در آن می‌تواند با پیامدهای ژئوپلیتیک همراه باشد و به بازآرایی موازنه قدرت در منطقه قفقاز منجر شود، حساسیت و حتی سوءظن نسبت به تحرکات همسایگان و به‌خصوص ورود نیروهای فرامنطقه‎ای کاملاً طبیعی و قابل درک است.

واکنش‌هایی نظیر آنکه «با اجرای این توطئه، امنیت قفقاز جنوبی به خطر می‌افتد و بر همین اساس، ایران تأکید کرده است، چه با روسیه و چه بدون روسیه، در راستای امنیت قفقاز جنوبی حرکت خواهد کرد و البته معتقدیم روسیه نیز به لحاظ راهبردی با این کریدور مخالف است» توسط آقای ولایتی یا «عملیاتی شدن کریدور زنگزور (مسیر ترامپ) به انزوای ژئوپلیتیک بیشتر ایران و محاصره آن توسط همسایگان خصمانه منجر خواهد شد» توسط خانم شیرین هانتر، تأییدی بر نسبی بودن اعتماد و حتی وجود بی‌اعتمادی نسبت به نیات و اهداف دولت‌های دیگر در روابط بین‌الملل است. به‌خصوص که رفتار برخی از کنشگران در منطقه در مقاطعی با سوگیری علیه منافع ما و حتی دشمنی آشکار و جنگ با ایران همراه بوده است. جنگ دوازده‌روزه اسرائیل و امریکا علیه کشورمان، عضویت ترکیه در ناتو و وجود ارتباط نزدیک میان آذربایجان و اسرائیل به گونه‌ای که اخیراً دفتر نخست‌وزیری اسرائیل اعلام کرد: «آذربایجان یک متحد استراتژیک مهم اسرائیل در منطقه قفقاز است و روابط دو کشور همکاری در حوزه‌های امنیتی، تجاری، فنّاوری و انرژی را شامل می‌شود» و آن‌گونه که روزنامه جروزالم پست منتشر کرد بر اساس این اعلام، اسرائیل در حال مذاکره با ایالات‌متحده برای ایجاد یک پایه مستحکم جهت همکاری سه‌جانبه میان اسرائیل، آذربایجان و امریکاست»، دلایل نگرانی و تردید در میان کنشگران ایرانی را به‌خوبی توضیح می‌دهد.

این بی‌اعتمادی می‌تواند به اتخاذ سیاست‌های تقابلی و تلاش برای افزایش قدرت نظامی منجر شود. همچنان که پیش از این جمهوری اسلامی مبادرت به برگزاری مانورهای نظامی در مرزهای خود با کشور آذربایجان کرده است و در فروردین امسال هم در مرز «نوردوز» اقدام به اجرای رزمایش مشترک با نیروهای مسلح ارمنستان با عنوان «رزمایش صلح» کرد تا به گفته برگزارکنندگان رزمایش، جدیت ایران در حفاظت از مرزهای خود به نمایش گذاشته شده باشد.

تأمین امنیت کشور در جهانی که فاقد مرجعی برای رسیدگی به تجاوزهای توسعه‌طلبانه کشورهای زیاده‌خواه است، امری حیاتی و متضمن بقای کشور است، اما آیا تقابل آن‌ هم از نوع نظامی تنها راه چاره و علاج وضعیت آنارشیک در نظام جهانی است و کشورها در فقدان نیرویی در ساختار نظام جهانی که به برقراری عدالت و تأمین امنیت و صلح کمک کند، محکوم به طی دور باطل افزایش قدرت نظامی و نهایتاً جنگ با یکدیگر هستند؟ یا آن‌طور که برخی از نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل مانند الکساندر ونت در مقدمه ترجمه فارسی کتاب نظریه اجتماعی سیاست بین‌الملل ادعا می‌کند واقعاً چیزی در ذات ساختار آنارشیک نظام بین‌الملل وجود ندارد که جنگ یا تعارض دائمی را به سرنوشت محتوم سیاست جهانی تبدیل کند!

آیا این‌گونه نیست در کنار قدرت نظامی، در نهایت این تلقی و تصوری که رهبران و سیاست‌گذاران دولت‌ها از یکدیگر در ذهن می‌سازند موجب می‌شود دیگری را تهدید تلقی کنند و در نتیجه جنگ و منازعه محقق شود؟

دولت‌ها زمانی که بپذیرند این انگاره‌ها هستند که دوستی و دشمنی‌ها را القا و منافع را تعریف می‌کنند، می‌توانند با تغییر قاب تصور خود از دیگران، سحر ساختار آنارشیک نظام بین‌الملل را باطل کنند و خود را از سرنوشت به ظاهر محتوم جنگ و تعارض دائمی با رقبا رهایی بخشند.

در دنیای امروز کشورها، در عین حال که برای افزایش قدرت خود در تلاش هستند تا امنیت و بقای خود را تضمین کنند، با کنار گذاشتن تصور دشمن یا رقیب دائمی از دیگران و عبور از سد ترس و تهدید با اتخاذ روش‌هایی مؤثر برای مدیریت تعارضات به دنبال جلب اعتماد و گشودن راه‌هایی برای همکاری با دیگران برمی‌آیند. از این طریق کشورها اکنون عمیقاً با یکدیگر در ارتباط و در وابستگی متقابل قرار دارند.

در این زمانه که با فزایش اهمیت رقابت‌های اقتصادی، علل اقتصادی یک منبع مهم تهدید امنیتی محسوب می‌شود، مفهوم امنیت نه صرفاً از راه قدرت نظامی، بلکه از راه کشف فرصت‌های همکاری و تأمین منافع مشترک محقق می‌شود.

تجربه کشورهای غربی برای ما قابل الگوبرداری و راهگشاست. آن‌ها توانسته‌اند با برساختن تصور دوست از یکدیگر، جلو بروز جنگ را بگیرند. حال اگر بنا بر انگاره‌ها و هویتی که برای کشور خود و برخی از کنشگران در دالان مواصلاتی قفقاز قائل هستیم، پذیرش آن‌ها به‌عنوان «دوست» مشکل است، باید از انگاره برای همیشه و در همه جا «دشمن» همدیگر بودن، هم دست بکشیم و برای تأمین امنیت خود بکوشیم به تصوری از خود و آن‌ها به‌عنوان «رقیب» یکدیگر دست پیدا کنیم که اتخاذ رویه‌های همکاری‌جویانه را ممکن و در نتیجه رقابت جای تنش و تعارضات دائمی را بگیرد.

این روش کاملاً برخلاف برخی از توصیه‌های مقابله‌جویانه‌ای ست که پس از رویداد اخیر به دستگاه دیپلماسی کشور ارائه می‌شود مانند اینکه «باید دستگاه دیپلماسی کشور ضمن اعلام رسمی مخالفت با واگذاری مرزهای ارمنستان به ناتو، مسیرهای اجرایی این طرح را به‌طور کامل سد کند» و یا «ما زمانی که آذربایجان و ارمنستان را به رسمیت شناختیم وضعیت سرزمینی آن‌ها جور دیگری بود. اگر کریدور زنگزور اجرایی شود، ما باید در شناسایی جمهوری‌های آذربایجان و ارمنستان هم تجدیدنظر کنیم».

به نظر می‌رسد برخی از چنین واکنش‌هایی نتیجه غافلگیری از روبه‌رو شدن با حضور امریکا در قفقاز است. درحالی‌که تا پیش از این بحث کریدور زنگزور و تلاش آذربایجان برای احداث آن حتی با وجود مخالفت ارمنستان مطرح بود و تهدید محدود به نیات و رفتار دو کشور همسایه آذربایجان و ترکیه بود، امضای نقشه راه احداث این دالان در حضور ترامپ بسیاری را غافلگیر و به اتخاذ مواضعی عجولانه و فکرنشده وادار کرد.

این غافلگیری تا حدی طبیعی است چراکه «زمانی که ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ به پیروزی رسید، بسیاری از تحلیلگران غربی و حتی کشورهای قفقاز جنوبی امیدوار بودند رفتار ایالات‌متحده در منطقه قفقاز جنوبی تغییر کند. با روی ‌کار آمدن ترامپ، امریکا نه‌تنها حضورش در منطقه قفقاز جنوبی را بیشتر نکرد، بلکه روند خروج امریکا از منطقه نیز تسریع شد. برای مثال در سند استراتژی امنیت ملی امریکا که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، منطقه قفقاز جنوبی در زمره مناطق دارای اهمیت استراتژیک نبود و از کشورهایی مانند آذربایجان و ارمنستان نام برده نشده بود، اما تحرکات امریکا برای حضور پررنگ در تحولات قفقاز و قره‌باغ در دولت بایدن با جدیت بیشتر نسبت به دولت‌های پیشین همراه بود. واشنگتن به دلیل تداوم جنگ اوکراین و درگیری شدن روسیه در این جنگ، فرصت را مغتنم شمرد و سعی کرد مناسبات جدید ژئوپلیتیک و امنیتی را برای این منطقه تعریف و تبیین کند؛ البته اتحادیه اروپا هم در سال‌های گذشته تلاش زیادی برای حضور فعال در قفقاز و نزدیک شدن به کشورهای آذربایجان و ارمنستان انجام داده است. نشست‌های متعددی بین الهام علی‌اف و پاشینیان برگزار کردند.

در اردیبهشت سال گذشته پاشینیان ضمن انتقاد از سازمان پیمان امنیت جمعی[۱] و اعلام توقف حضور ارمنستان در آن بر خواسته خود مبنی بر پیوستن به اتحادیه اروپا تأکید کرد و پارلمان ارمنستان هم لایحه پیوستن به اتحادیه اروپا را تصویب کرد که گامی مهم در راستای تقویت روابط بین ارمنستان و اتحادیه اروپا و همچنین نزدیکی بیشتر به اروپا و فاصله گرفتن از روسیه تلقی می‌شود.

در واقع کاری که ترامپ انجام داد چیزی جز چیدن محصول تلاش‌های بلینکن و بایدن در دولت قبلی ایالات‌متحده و رؤسای گذشته و حال کمیسیون اروپا در کاهش نفوذ روسیه در قفقاز نبود.

به نظر می‌رسد آنچه ترامپ را وادار به تجدیدنظر در سیاست دولت اول خود در قبال منطقه قفقاز کرده است، دلیلی به‌جز نیاز او به دیده شدن و ثبت موفقیت تحقق صلح بین آذربایجان و ارمنستان به نام خود است. به‌خصوص که همه می‌دانند توافق برای صلح در دیدار رهبران دو کشور در ابوظبی در هفدهم تیرماه درست یک ماه پیش از دیدار با ترامپ، حاصل شده بود.

دلیل حضور ترامپ در قفقاز را باید بخشی از استراتژی تجاری امریکا برای غلبه بر بحران بدهی امریکا و نیاز به کسب درآمد هرچه بیشتر ارزیابی کرد. در واقع نیاز به غلبه بر بحران‌های درهم‌تنیده بدهی ملی ۳۷ تریلیون دلاری، بیکاری صنعتی و تورم دلیل اصلی رفتارهای اقتصادی و سیاسی ترامپ در دور دوم ریاست‌جمهوری اوست. ترامپ برای افزایش درآمد دولت امریکا و افزایش سرمایه‌گذاری در بخش صنعت امریکا و افزایش اشتغال به دنبال تسلط بر بازارهای جهانی است؛ از جمله تسلط بر بازار جهانی انرژی. یک هدف مهم ترامپ تسلط بر بازار انرژی و سوخت روسیه در اروپا ست که به نظر می‌رسد با قرارداد ۷۵۰ میلیارد دلاری با اروپا به آن دست یافته است.

 

حضور در قفقاز و نظارت نزدیک بر ترانزیت انرژی به اروپا می‌تواند برای استمرار وابستگی اروپا به امریکا بسیار مؤثر باشد.

ترامپ که با شعار خاتمه دادن به جنگ‌های آمریکا روی کار آمده برای سال ۲۰۲۶ بزرگ‌ترین بودجه نظامی تاریخ امریکا یعنی یک تریلیون و ۱۰۰ میلیارد دلار را به تصویب کنگره رسانده است! امری که گویای آمادگی امریکا برای توسل به زور برای تسلط بر بازارهای جهانی است.

در چنین شرایطی که بازی قدرت‌های بزرگ استعداد غلتیدن به عرصه تخاصم را بروز می‌دهد تا جایی که چین صبور و مبادی‌آداب و قائل به احترام به هنجارها و قواعد حقوقی جامعه جهانی هم در کنار برگزاری پرشکوه نشست سران شانگهای، مبادرت به برگزاری رژه نظامی گسترده می‌کند و ارتش چین از جدیدترین دستاوردهای نظامی این کشور با حضور رهبران جهان رونمایی می‌کند، قرار گرفتن در قطب‌بندی‌ها مانند حامی روسیه یا متحد چین، ثمری جز رودررو شدن با بی‌رحمانه‌ترین اشکال خصومت و دشمنی از جانب امریکا و قدرت‌های اروپایی نداشته و نخواهد داشت.

ثبات و امنیت در گذرگاه‌های تجاری برای بقای امریکای گرفتار بحران حیاتی است. امریکا اگر خود را مجبور به جنگ محدود هم ببیند از آن اجتناب نخواهد کرد.

پیشگیری از ریسک‌ها و مخاطراتی که هویت ستیزه‌جویی مانند غرب‌ستیزی می‌تواند به ارمغان بیاورد، یک انتخاب عقلانی و رسالتی تاریخی است. این مهم با فعالیت مجدانه در بازسازی اعتمادها دست‌یافتنی است و اعتماد هم تنها از مسیر گشودن باب گفت‎وگو به دست می‌آید.

باید در نظر داشته باشیم که امریکا به دنبال کسب درآمد از تجارت کالا و انرژی در قفقاز است، به کاهش تنش‌ها و ثبات و امنیت منطقه اهمیت می‌دهد. این نقطه اشتراک منافع ایران و امریکاست. باید با تعریف مجدد از هویت خود در جمع کنشگران دالان تجاری قفقاز، تأمین منافع خودمان را روی زمین و از راه مشارکت با بازیگران حاضر در منطقه و از جمله امریکا دنبال کنیم.

 

 

[۱] CSTO

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط