بدون دیدگاه

کنفرانس گوادلوپ و چرخش قدرت‌ها

احمد غضنفرپور

#بخش_هشتم

شاید در بین نسل گذشته کمتر کسی باشد که نام گوادلوپ را نشنیده باشد. عده‌ای تصور می‌کنند کنفرانس گوادلوپ در آسمان بی‌ابر و در یک زمان چندروزه از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹ میلادی (۱۴ تا ۱۷ دی‌ماه ۱۳۵۷ شمسی) اتفاق افتاده و در همین مدت کوتاه، درباره رفتن یا نرفتن محمدرضا شاه تصمیم گرفته شده است، اما آنچه شواهد تاریخی به ما نشان می‌دهد چیزی است که شاید هم از آغاز آشکار بوده باشد و آن این است که بسیاری از عوامل داخلی و خارجی در به‌وجود آوردن این رویداد سرنوشت‌ساز نقش مهم و تعیین‌کننده داشته‌اند. پیش از شناسایی این عوامل، ناگزیر باید متن کنفرانس با روایت‌های مختلف آورده شود و سپس به آن موارد اشاره شود. ابتدا به خلاصه‌ای از روایت آقای دکتر یزدی اشاره و سپس روایت دیگر پژوهشگران بازگو می‌شود:

{هفته اول ژانویه ۱۹۷۹- شنبه ۱۴ دی‌ماه ۱۳۵۷- سران چهار کشور غربی یعنی رئیس‌جمهور امریکا (کارتر به همراه مشاور امنیت ملی برژنسکی)، جیمز کالاهان (نخست‌وزیر بریتانیا)، هلموت اشمیت صدراعظم آلمان، به دعوت ژیسکار دستن، رئیس‌جمهور فرانسه در یک گردهمایی غیررسمی در جزیره گوادلوپ با هم دیدار کردند و به گفت‌وگو پرداختند. مجمع‌الجزایر گوادلوپ در اقیانوس اطلس در بخش شرقی دریای کارائیب در امریکای مرکزی قرار دارد و از مستعمرات قدیم فرانسه است.

انقلاب ایران، جنگی در کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، خطرات نفوذ فزاینده شوروی در خلیج فارس، مسئله ترکیه، کودتا در افغانستان، وضعیت یمن جنوبی ازجمله مسائلی بودند که مورد بحث قرار گرفتند.

بدون شک ایران از اهم مسائل مورد گفت‌وگو در این کنفرانس بوده است پیش از این کنفرانس جرج بال مشاور رئیس‌جمهور امریکا، گزارش معروف خود را درباره ایران به کارتر داد. جرج بال یکی از سیاستمداران قدیمی امریکاست.

کارتر نارضایتی خود را از نحوه کار سازمان سیا و عدم کارآیی لازم این سازمان در پیش‌بینی بحران ایران اعلام کرده بود. پس از اظهارنظر کارتر، آسوشیتدپرس از واشنگتن به نقل از دریاسالار استانفیلد ترنر رئیس سیا نوشت: «ناکامی سیا در ایران جدی بود». این روزنامه مصاحبه ترنر با تلویزیون ان‌بی‌سی را نقل می‌کند که گفت این سازمان در پیش‌بینی بحران سیاسی ایران به‌طور جدی ناکام بوده است… او گفت: «تا آنجا که او می‌داند هیچ‌یک از سازمان‌های جاسوسی دنیا هم اوضاع کنونی ایران را پیش‌بینی نکرده بودند. روزنامه‌نگاران و صاحب‌نظران سیاسی هم این امر را پیش‌بینی نکرده بودند که شاه مجبور به ترک ایران گردد. اکنون‌که اطلاعات گذشته را مجدداً بررسی می‌کنیم درمی‌یابیم که در ایران نارضایتی‌های زیادی وجود داشته است و این نارضایتی‌ها دلایل دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی داشته‌اند و اوضاع ایران مانند یک رشته آتش‌فشان جوشان بود… آنچه ما نمی‌توانستیم پیش‌بینی کنیم، این بود که یک مرد هفتادوهشت‌ساله روحانی که چهارده سال در تبعید بود، عامل گردآمدن همه این عوامل بشود و ناگهان با یک آتش‌فشان عظیم در حال فوران به یک انقلاب ملی روبه‌رو شویم» (اطلاعات ۱۶/ ۱۱/۵۷).

همچنین پس از آنکه طرح و نظر برژینسکی در حمایت از شاه و اعمال قاطعیت که به روی کار آمدن ازهاری گردید، به شکست قطعی منجر شد، کارتر، جرج بال را در سمت مشاور شورای امنیت ملی مأمور بررسی وضعیت خلیج فارس و خصوصاً ایران و ارائه راه‌حل برای غلبه بر بحران کرد. جرج بال یکی دیگر از سیاستمداران امریکایی به نام دین براون را به همکاری دعوت کرد. دین براون، یکی از خاورشناسان شناخته‌شده امریکایی، از رؤسای عالی‌رتبه و باسابقه وزارت امور خارجه آن کشور و سال‌ها نماینده سیاسی امریکا در خاورمیانه بود که آشنا به زبان‌های عربی، ترکی و فارسی است. وی همچنین ازجمله کسانی است که در بحران لبنان نقش عمده داشته است.

ژیسکار دستن از گزارش‌های رائول دلای سفیر فرانسه در تهران، چندان راضی و مطمئن نبود و قبل از این گردهمایی میشل پونیائوسکی را به‌عنوان نماینده شخصی خود به تهران فرستاد تا اطلاعات بیشتری از اوضاع ایران برای او بیاورد.

در گوادلوپ، دیستن به استناد گزارش میشل پونیافسکی فرستاده ویژه‌اش به تهران و همچنین گزارشی که اطرافیان آیت‌الله خمینی برایش تهیه کرده‌اند با قاطعیت بیشتری سخن گفت و تأکید کرد که اگر شاه در ایران بماند و بیش از این در برابر انقلاب مقاومت کند، ایران با جنگ داخلی روبه‌رو خواهد شد و ممکن است این وضع به بهره‌برداری کمونیسم و مداخله شوروی بینجامد.

جمع‌بندی دیستن درست و واقع‌بینانه بود. انقلاب ایران زمانی رخ داد که جنگ سرد هنوز به‌شدت ادامه داشت. سوریه و عراق دو متحد نظامی شوروی در خاورمیانه بودند. در یمن جنوبی یک دولت چپ‌گرا بر سر کار بود. در افغانستان کمونیست‌ها بر سر کار بودند و ارتش شوروی در افغانستان بود.

کالاهان هم بر این باور تکیه کرد که «شاه از دست رفته است و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راه‌حل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. رجال سیاسی که در ایران باقی مانده‌اند توانایی‌های محدودی دارند».

این بود خلاصه‌ای از کنفرانس گوادلوپ از زبان ابراهیم یزدی. روایت‌های دیگر پژوهشگران هم تقریباً تفاوت چندانی با روایت ذکرشده ندارد. ما در اینجا به قسمت‌هایی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

کنفرانس گوادلوپ از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹ میلادی (۱۴ تا ۱۷ دی‌ماه ۱۳۵۷ شمسی) در جزیره فرانسوی گوادلوپ در دریای کارائیب گردهمایی غیررسمی به پیشنهاد فرانسه با شرکت ایالات‌متحده امریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی برای گفت‌وگو و تبادل‌نظر درباره ناآرامی‌های ایران، جنگ کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، نفوذ روزافزون شوروی در خلیج‌فارس، کودتای کمونیستی در افغانستان و ناآرامی‌های ترکیه و ایجاد جمهوری دموکراتیک در یمن جنوبی انجام گرفت.

پس از پایان کنفرانس خبرگزاری‌ها اعلام کردند رهبران چهار کشور درباره مسائل ایران و سرنوشت شاه به توافق رسیدند. یونایتدپرس اینترنشنال در ۱۸ ژانویه ۱۹۷۹ میلادی (۲۸ دی‌ماه ۱۳۵۷) گزارش داد شاه ایران درحالی‌که چشم به راه پاسخ ایالات‌متحده امریکاست باید سرانجام تصمیم بگیرد در ایران بماند یا به یک مرخصی که ممکن است به پایان سلطنت منجر شود برود. امریکا به خاطر مخالفت‌های روزافزون و همه‌جانبه مردم ایران نمی‌تواند از او حمایت کند.

جیمی کارتر خلاصه مذاکرات گوادلوپ در مورد ایران را در خاطراتش چنین شرح داد: «… طی مذاکراتی که درباره مسائل جهانی در گوادلوپ داشتیم متوجه شدم سه تن از رهبران دیگر، پشتیبانی چندانی از شاه نمی‌کنند. آن‌ها در فکر تشکیل یک دولت غیرنظامی بودند و همگی می‌گفتند شاه هرچه زودتر باید برود. همچنین در مورد انسجام و قدرتمند ماندن نیروهای مسلح ایران با من هم‌عقیده بودند و هیچ‌یک از (آیت‌الله) خمینی و انقلابیون پشتیبانی نکردند.

ژیسکار دستن گفت: ابتدا قصد داشت (آیت‌الله) خمینی را به دلیل اینکه فرانسه محل فعالیت‌های انقلابی و رادیکالی نیست، اخراج کند، ولی شاه معتقد بود که نگاه داشتن او در فرانسه بهتر از عراق یا لیبی و کشورهای دیگر است.

ژیسکار دستن مذاکرات گوادلوپ پیرامون اوضاع ایران را چنین شرح می‌دهد:

«من از جیمز کالاهان، نخست‌وزیر انگلستان، درخواست کردم نظریات خود را درباره ایران بیان کند. وی اوضاع را واقع‌بینانه تحلیل کرد و گفت کار شاه تمام است و راه‌حلی برای تغییر اوضاع وجود ندارد… اینکه ارتش بتواند نقش جایگزین ایفا کند مورد سؤال است، زیرا ارتش تجارب سیاسی ندارد و به‌وسیله افسرانی اداره می‌شود که نسبت به شاه وفا دارند.

هلموت اشمیت با دقت و بدون اظهارنظر به مذاکرات توجه داشت. من با استفاده از اطلاعاتی که توسط میشل پونیاتوفسکی فرستاده ما به ایران کسب کرده بودم نظر دولت فرانسه را بیان داشتم و گفتم: ما باید خود را با مواجه شدن با دو خطر بزرگ آماده سازیم؛ آشفتگی اوضاع سیاسی در ایران و مداخله شوروی.

من سران کشورهای امریکا، انگلیس و آلمان را از درخواست شاه مبنی بر لزوم اقدام مشترک از سوی ما در قبال شوروی‌ها به‌منظور کاستن فشار آن‌ها به ایران، آگاه ساختم و خاطرنشان کردم که این اقدام مفید خواهد بود و به نشانه نگرانی ما نسبت به ایران تلقی خواهد شد. همچنین گفتم که در حال حاضر باید از شاه پشتیبانی کنیم، هرچند او ضعیف و تنهاست، اما این نیز واقعیتی است که تنها نیروی موجود یعنی ارتش را حفظ کرده است…

جیمی کارتر گفت اوضاع ایران بسیار آشفته است. شاه دیگر نمی‌تواند دوام بیاورد. مردم ایران دیگر او را نمی‌خواهند. از این پس دولتی که حاضر باشد با او کار کند، وجود ندارد. با این حال، ما احساس نگرانی نمی‌کنیم؛ زیرا ارتش و نظامیان هستند قصد دارند در اوضاع مسلط شوند».

شاه در تبعید درباره کنفرانس گوادلوپ در کتاب پاسخ به تاریخ نوشت:

«از ماه دسامبر فشار برای بیرون رفتن من از کشور شروع شد. طی چند هفته مذاکره بر سر تشکیل یک دولت ائتلافی شرط اولیه عزیمت من به خارج برای استفاده از تعطیلات بود. چند تن از خارجیان به‌عنوان بازدید به ایران آمدند و از من درخواست کردند از کشور خارج شود… به گمانم در کنفرانس گوادلوپ، فرانسه و آلمان با پیشنهاد انگلیس و امریکا در اخراج من موافقت کردند. کنفرانس گوادلوپ به منظره یالتای خاورمیانه بدون حضور شوروی بود».

سالیوان متعاقب ارسال تلگراف مورخ ۱۹ نوامبر ۱۹۷۸ میلادی (۱۸ آبان ۱۳۵۷) به وزارت خارجه امریکا، تحت عنوان «فکر کردن به آنچه فکر کردنی نیست» همواره معتقد بود که بهتر است دولت امریکا رابطی را برای مذاکره با (آیت‌الله) خمینی به پاریس اعزام دارد تا اگر نقل و انتقال قدرت در ایران جدی شد، بتوان با کمک این رابط انتقال قدرت را حتی‌المقدور صلح‌آمیز انجام داد. البته سالیوان همواره اضافه می‌کرد برای رفع هرگونه سوءتفاهم از جانب شاه قبلاً موافقت وی نیز با این اقدام جلب شود.

وزیر امور خارجه امریکا، نیز نسبت به این پیشنهاد سالیوان نظر مساعد داشت. در اواخر دسامبر ۱۹۷۸ میلادی (اوایل دی‌ماه ۱۳۵۷ شمسی) سایرونس ونس به‌طور جدی در تعقیب این پیشنهاد، تئودور آل الیوت بازرس کل خدمات خارجی وزارت امور خارجه امریکا را که با زبان فارسی آشنا و سابقه سفیر ایالات‌متحده امریکا در افغانستان را در کارنامه خود داشت در نظر گرفت.

سایرونس ونس در سوم ژانویه به الیوت اطلاع داد که برای ۶ ژانویه ۱۹۷۹ میلادی – ۱۶ دی‌ماه ۱۳۵۷ شمسی – قرار اولین دور مذاکرات خود را با آیت‌الله خمینی در پاریس بگذارد. وی از سالیوان خواست این پیشنهاد را با شاه مطرح کند و نظر او را جویا شود و خود نیز موضوع را جهت تأیید برای پرزیدنت کارتر به گوادلوپ تلگراف نمود.

سالیوان عکس‌العمل شاه را چنین گزارش داد: …وقتی مطلب را به اطلاع او رساندم سخنانم را به دقت و بی‌آنکه هیجانی نشان دهد گوش داد و مخالفتی هم ابراز ننمود و از من خواست او را در جریان مذاکرات قرار دهم.

درواکنش به تلگراف ونس به کارتر در گوادلوپ، برژینسکی که همراه کارتر در گوادلوپ به سر می‌برد، از سایرس ونس خواست که به علت اهمیت موضوع تا بازگشت پرزیدنت کارتر به واشنگتن و بررسی دقیق‌تر سفر الیوت به پاریس را لغو کند. ونس مسافرت الیوت به پاریس را برای مذاکره با (آیت‌الله) خمینی تا بازگشت کارتر از گوادلوپ لغو کرد.

کارتر در این رابطه می‌نویسد: «… پس از بازگشت از گوادلوپ سالیوان اصرار داشت برای گشودن راهی برای تمشیت امور با (آیت‌الله) خمینی در پاریس تماس مستقیم برقرار کنیم. من این توصیه را با دقت بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که برقراری هر نوع رابطه با (آیت‌الله) خمینی به معنای دست کشیدن از پشتیبانی دولت جدید (دولت بختیار) است که درگیر ستیز و کشمکش است و (آیت‌الله) خمینی برای ساقط کردن وی سوگند خورده است. به همین دلیل آن را رد کردم. سالیوان که کنترل خود را از دست داده بود روز ۱۰ ژانویه تلگراف گستاخانه‌ای به‌وسیله ونس فرستاد. او از کلماتی مانند «اشتباه بزرگ» و «جبران‌ناپذیر» و «احمقانه» و «درک‌نشدنی» استفاده کرده بود.

به وزیر امور خارجه گفتم و او سالیوان را از ایران فراخواند، ولی ونس تغییر سفیر را در آن شرایط اشتباه دانست. من به‌رغم تمایل خود با نظر وزیر خارجه موافقت کردم».

برای کسب پشتیبانی آیت‌الله خمینی از دولت بختیار، پرزیدنت کارتر از ژیسکار دستن خواست که پیامی را از جانب وی به آیت‌الله خمینی در پاریس برساند. این پیام در ۸ ژانویه ۱۹۷۹ میلادی (۱۸ دی‌ماه ۱۳۵۷ شمسی) توسط دو مقام دولت فرانسه از جانب ژیسکار دستن در نوفل‌لوشاتو به آیت‌الله خمینی رسانده شد.

ابراهیم یزدی می‌نویسد: «…پس از تعارف معمولی یکی از آن‌ها شروع به صحبت کرد و گفت این پیغام از طرف پرزیدنت کارتر برای امام می‌باشد که پرزیدنت کارتر در مکالمه تلفنی از پرزیدنت ژِیسکاردستن درخواست نموده که این پیغام را به شما برسانم. پرزیدنت کارتر در پیام خود خواسته است که آیت‌الله تمامی نیروهای خود را برای جلوگیری از مخالفت با بختیار به کار ببرد…». خروج شاه قطعی است و در آینده نزدیکی رخ خواهد داد… آنچه لازم است بگوییم این است که بدانید خطر دخالت ارتش هست و وقوع این خطر اوضاع را بدتر خواهد نمود. آیا بهتر نخواهد بود که یک دوره سکوت و آرامش به وجود آید؟ پرزیدنت کارتر آرزو دارد که این پیغام کاملاً مخفی و محرمانه بماند. یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیت‌الله باید فراهم گردد تا مرتب در جریان حوادث قرار بگیرد و این به نفع کشور شما و خصوصاً آیت‌الله می‌باشد».

پس از ختم سخنان نماینده ژیسکاردستن، امام در پاسخ پیام کارتر گفتند:

«…پیام آقای کارتر دو جهت وجود داشت: یکی درباره موافقت کردن با حکومت فعلی که دولت بختیار باشد یا حداقل سکوت در این شرایط و حفظ آرامش در این شرایط؛ اما جهت دوم راجع به احتمال کودتای نظامی و پیش‌بینی کشتار وسیع مردم که ما را از آن می‌ترسانید. راجع به دولت بختیار شما سفارش می‌کنید که ما برخلاف قوانین خود عمل کنیم و بر فرض آنکه من چنین خطایی بکنم ملت ما نخواهد پذیرفت. ملت ما که این همه مصیبت کشیده و این همه خون داده برای آن است که از زیر بار رژیم سلطنتی و سلسله پهلوی خارج بشود. ملت ما حاضر نیست که تمام خون‌ها هدر برود و شاه در سلطنت باقی باشد یا برود و بدتر از اول برگردد و نه حاضراست شورای سلطنت را قبول کند و آن هم برخلاف قانون اساسی است که من مکرر تشریح کرده‌ام و اما قضیه اینکه آرامش باشد، ما همیشه می‌خواهیم که مملکت آرام باشد و مردم با آرامی زندگی کنند. آقای کارتر اگر حسن نیت پیدا کرده‌اند و می‌خواهند آرامش باشد و خون‌ها ریخته نشود، خوب است که شاه را ببرند و از دولت بختیار هم پشتیبانی نکند و اما قضیه کودتا الآن از ایران به من اطلاع دادند که یک کودتای نظامی در شرف تکوین است و می‌خواهند کشتار زیادی بکند و از من خواسته‌اند کالاهای امریکایی را تحریم کنم و به امریکا خطار دهم که اگر چنین کودتایی بشود، از چشم شما می‌بینند و اگر شما حسن نیت دارید، باید جلوگیری کنید. برای من گفته‌اند و پیغام دادند که اگر کودتای نظامی بشود حکم جهاد مقدس باید داد. ایران را به حال خود بگذارید که اگر چنین کنید ایران نه گرایش کمونیستی خواهد داشت و نه سایر مکاتب انحرافی؛ نه تسلیم شرق خواهد شد و نه تسلیم غرب. ملت را به حال خود بگذارید تا من یک شورای انقلاب تأسیس کنم از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت. در غیر این صورت امید آرامش نیست و ملت ایران از کودتای نظامی نمی‌ترسد».

این خلاصه‌ای بود از کنفرانس گوادلوپ از زبان پژوهشگران؛ اما آنچه درباره عوامل و شرایط به وجود آورنده این کنفرانس و این تصمیم‌گیری شد که شاه باید خود سرانجام تصمیم بگیرد که بماند یا به یک تعطیلات برود که ممکن است منجر به پایان یافتن سلطنتش گردد، بحث مفصلی است که در حد اختصار می‌توان به بعضی از نکات مهم آن اشاره کرد:

پیش از پرداختن به این عوامل ضروری است به پاره‌ای از تحلیل‌های یک‌بعدی و ابهام‌آمیز که به سردرگمی نسل جوان می‌انجامد و باعث می‌شود آنان از واقعیات فاصله بگیرند اشاره شود. گفته می‌شود سران کشورهای غربی مخصوصاً جیمی کارتر از زمانی تصمیم به خروج شاه از کشور گرفتند که شاه در مقام ریاست اوپک سعی در افزایش قیمت نفت داشت و خطاب به اروپاییان و امریکاییان گفت: «دیگر نمی‌گذاریم شما چشم آبی‌ها نفت ما را ارزان بخرید و کالاهایتان را گران بفروشید».

تقریباً بیشتر تحلیل‌ها و ارزیابی‌های طرفداران این تفکر بر پایه و اساس این‌گونه صحبت‌ها دور می‌زند و بر آن‌ها پافشاری می‌کند. شواهد و اسناد تاریخی – آن‌گونه که در بالا اشاره شد- به‌کلی مغایر آن چیزی است که این تحلیل‌ها ارائه می‌دهند و سعی در باوراندن آن به نسل جوان و افرادی دارند که وقتی یا حوصله مطالعه همه‌جانبه را ندارند و مایل‌اند مسائل پیچیده و غامض را به‌صورت سطحی و ساده فهم کنند و آن را عین حقیقت بدانند.

وقتی واقعیات یک‌بعدی مطرح شود و آن‌سان که بوده در نظرگرفته نشود و یا از اصل غلط طرح شود، هرگز خواننده نمی‌تواند به راه‌حل درست بیندیشد و این مانند پزشکی است که بر اثر اطلاعات ناقص یا نادرست بخواهد تشخیص بیماری دهد. برعکس اگر واقعیات آن‌گونه که هست یا بوده ارائه گردد، صاحبان اندیشه و جوانان جویای حقیقت می‌توانند راه‌حل‌های عینی و واقعی به دور از احساسات زودگذر اتخاذ کنند و در جهت آینده روشن قدم بردارند. صحبت در این باره بسیار است و از حوصله این بحث خارج. به رشته گسسته بازگردیم:

عوامل و شرایط به‌وجودآورنده این کنفرانس

۱. در بخش‌های گذشته اشاره شد زمانی که شاه گفت «با زور هم که شده مملکت را به تمدن بزرگ می‌رسانم» و آن دو حزب خودساخته را منحل کرد و حزب رستاخیز را جایگزین آن کرد و گفت مردم سه راه بیشتر ندارند «یا وارد این حزب شوند یا از کشور خارج شوند یا به زندان بروند»، او دکترینی ارائه داد که به قول صاحب‌نظران مانند بمب ساعتی بود که در زیرین‌ترین لایه‌های جامعه قرار داد و به‌تدریج به همه تار و پود جامعه تسری پیدا کرد تا زمانی که هنگامه انفجار فرارسید.

سال ۱۳۵۷ نقطه شروع انفجار بود؛ زمانی که مرحوم طالقانی از زندان آزاد شد و حدود ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر به استقبال او رفتند. در سوم محرم ۱۳۵۷ آیت‌الله طالقانی بیانیه‌ای صادر کرد نهم و دهم محرم و جمعیت انبوهی از در خانه ایشان تا میدان آزادی راه‌پیمایی کردند.

بعدازظهر عاشورا برای اولین بار در تظاهرات شعار مرگ بر شاه آغاز شد و به‌قدری تظاهرات شدید شده بود که برخی از مدیرکل‌های نظام مجبور شدند عکس شاه را از دفاتر و خانه‌هایشان بردارند و به حالت انفعال درآیند.۱

دو روز بعد از عاشورا، تظاهراتی از طرف طرفداران شاه برپا شد و تعداد اندکی که حدود ۵۰ هزار نفر تخمین زده می‌شد، شرکت کردند. این تعداد اندک نفس ساواک را به شمارش انداخت. از آن‌سو تمام ائمه جماعات بیانیه صادر کردند مبنی بر حمایت از آیت‌الله خمینی و جلوگیری از نفوذ کمونیست‌ها و حزب توده. خبرنگاران خارجی، سیاستمداران مستقل خارجی به‌طور مرتب اوضاع‌واحوال فروپاشی را به خارج و مطبوعات خارج گزارش می‌کردند.

۲. وحدت روحانیون مبارز و روشنفکران مبارز

روحانیون مبارز و روشنفکران مبارز از تجربیات دوره ملی شدن صنعت نفت و زیان‌هایی که از اختلافات دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی دیده بودند به این نتیجه رسیدند که باید به‌رغم تفاوت‌های سلیقه‌ای این بار با تمام توان در جهت تفاهم و وحدت قدم بردارند که آمدن دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر، دکتر سامی، دکتر مبشری، حسن نزیه، دکتر پیمان، گروه نهضت آزادی ایران به رهبری مهندس بازرگان به پاریس و اعلام حمایت از امام خمینی و آن بیانیه تاریخی دکتر سنجابی نشانه بارزی بود که فاتحه نظام شاهنشاهی خوانده شده و دیگر هیچ راهی برای نجاتش باقی نماند.

عوامل خارجی

۱. ترس از نفوذ کمونیست‌ها مخصوصاً نفوذ شوروی در خاورمیانه

خطرات روزافزون شوروی در خلیج فارس، در افغانستان، وضعیت یمن جنوبی و روی کار آمدن دولت متمایل به شوروی، نفوذ ریشه‌دار تاریخی حزب توده در ایران و مخصوصاً کمیته مخفی حزب توده که بعد از انقلاب ماهیتش برملا شد، نفوذ سازمان‌های چپ چریکی که در آن مقطع زمانی از پایگاه قابل‌توجهی -‌مخصوصاً در میان جوانان- برخوردار بودند و هم‌چنین افکار چپ روانه که سالیان متمادی در بین مردم و طبقات فرودست، همچنین روشنفکران، هنرمندان، شعرا و نویسندگان نهادینه شده بود، جامعه سرمایه‌داری و سران آن کشورها را به وحشت انداخت. انقلاب‌های چین و کوبا و شورش‌های مختلف در کشورهای امریکای لاتین و سایر کشورهای جهان سوم هم مزید بر علت شده بود.

۲. جنگ ویتنام

در دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ امریکا شدیداً درگیر جنگ ویتنام بود و موج عظیمی علیه شرکت و دخالت امریکا در جنگ ویتنام، در امریکا به وجود آمده بود. دانشگاه‌ها صحنه اعتراض و نبرد علیه این دخالت‌ها شده بود و روزبه‌روز اعتراضات مردم امریکا علیه دولت بالا می‌گرفت. راهپیمایی‌های عظیم در نیویورک، واشنگتن و سایر شهرها به راه افتاده بود. در دانشگاه «کنت» نظامیان به‌سوی دانشجویان تیراندازی کردند و چند دانشجو را کشتند…

در وزارت خارجه امریکا، گروه «حقوق بشری‌ها» شدیداً ضد شاه بودند و برخی از آن‌ها حتی از شاه متنفر بودند و بعضی از احکام و دستورات مافوق‌های خود را در عمل متوقف یا اجرای آن‌ها را کند و بطئی می‌ساختند.

۳. جنبش ماه مه ۱۹۶۸

جنبش می ۱۹۶۸ فرانسه، مسائل حقوق بشری، مخالفت با جنگ ویتنام و تجاوزات کشورهای امپریالیستی به دیگر نقاط، مخالفت‌ها به اوج رسانده بود، به‌طوری که وقتی امام خمینی به فرانسه آمد، مطبوعات فرانسه و تصمیم‌گیران سیاسی تحت تأثیر آن جو قرار گرفتند، به طوری که وزیر امور خارجه فرانسه با صراحت به رئیس دفتر مخصوص شاه می‌گوید: «دولت فرانسه هیچ گونه کنترلی روی مطبوعات ندارد… لیکن در مورد ایران نیز به نظر من ریشه مخالفت مطبوعات فرانسه را در اقدامات جوانان با استعداد ایرانی که تحت تأثیر تبلیغات مخالف هستند باید جست‌وجو نمود. در تابستان امسال شخصاً با چند نفر از فرزندان اشخاص مرفه فرانسوی در دانشگاه بحثی داشتم و متوجه شدم که حتی آنها هم در اثر تبلیغات دانشجویان ایرانی چقدر نظر نامساعدی نسبت به ایران دارند و خوب است سفارت شما این جنبه موضوع را بررسی کند. دانشجویان باهوش ایرانی، در محافل فرانسوی به راحتی رخنه کردند…».

خبر مخالفت با شاه آنچنان در روحیه فرانسویان و مخصوصاً جوانان ناراضی آن دیار اثر گذاشته بود که مقامات فرانسوی و شخص ژیسکار دستن رئیس‌جمهور فرانسه را به تردید واداشته بود.

وضعیت طوری حساس بود که او ترجیح می‌داد با آن روبه‌رو نشود؛ زیرا مخالفت با ورود امام خمینی به پاریس، جنبش چپ فرانسه را که از مخالفان شاه حمایت می‌کرد علیه او تحریک می‌نمود.

خود ژیسکار دستن در خاطراتش می‌نویسد: «ورود آیت‌الله خمینی به فرانسه غیرمنتظره بود. وی روز ۱۶ اکتبر ۱۹۷۸ گذرنامه قانونی خود را به مأموران فرودگاه ارائه کرده بود. دولت صدام حسین به دلایل سیاسی و به منظور عادی کردن روابطش با ایران آیت‌الله را اخراج کرد».

  1. تحرکات و نفوذ اطرافیان امام خمینی در سراسر جهان

صادق قطب‌زاده در طول چندین سال فعالیت در خارج از کشور توانسته بود از ارتباطات گسترده با ارباب جراید، سیاستمداران با نفوذ کشورهای مختلف، مبارزان و مخالفان رژیم شاه، افراد حقوق بشر و مردم عادی برقرار کند؛ به طوری که او را بسیار به نزدیک به امام می‌دانستند. دکتر یزدی می‌نویسد: «او در واقع به آن حد به امام نزدیک بود که به نام «داماد پیامبر» شناخته شده بود. فرانسوی‌ها مشغول تهیه تدارکات کنفرانس گوادلوپ بودند و مطمئن بودند که مسئله ایران در کنفرانس مطرح خواهد شد؛ لذا از قطب‌زاده خواستند که برای آن‌ها روشن کند که در صورت پیروزی آیت‌الله خمینی چه نوع سیاست‌هایی از جانب ایشان اتخاذ خواهد شد. قطب زاده موضوع را پیگیری کرد:

نماینده وزارت امور خارجه گفت که تحلیل قطب‌زاده به قدری رئیس‌جمهور را تحت تأثیر قرار داده است که ژیسکار دستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران که ریاست معنوی آن با آیت‌الله خمینی خواهد بود وارد مذاکره شود.

ابراهیم یزدی نیز مانند قطب‌زاده در مدت طولانی اقامت در خارج کشور، با افراد با نفوذ و مطبوعات ارتباط وسیعی برقرار کرده بود که خود ایشان در کتاب شصت سال صبوری و شکوری (جلد سوم) به تفصیل شرح داده و ما در نوفل لوشاتو شاهد آن ارتباطات بودیم که در بخش آینده بیشتر شرح داده می‌شود.

ابوالحسن بنی‌صدر به‌طور مرتب با خبرنگاران خارجی کشورهای مختلف ازجمله اروپایی، امریکایی و عرب خاورمیانه در ارتباط بود و مسائل مختلف داخلی، اقتصادی، نفت و کنسرسیوم، سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی را با تحلیل‌های مفصل و اطلاعاتی که از ایران به دست می‌آورد در اختیارشان قرار می‌داد.

حسن حبیبی که یکی از حقوقدانان مطرح داخلی و خارجی بود، با اشخاص حقوقدان در ارتباط بود و کتاب‌های مفصلی در زمینه‌های مختلف حقوقی جامعه‌شناسی منتشر می‌کرد.

صادق طباطبایی در آلمان فعالیت‌های گسترده‌ای داشت و با افراد و جراید آلمان در ارتباط دائمی بود.

دیگر اطرافیان امام خمینی هر کدام مطابق با شرایط خاص و نوع تحصیلات توانسته بودند با مردم و جوانان و جراید آن دیار ارتباط گسترده‌ای برقرار کنند.

در پایان کلام از محتوای نامه قطب زاده به وزارت امور خارجه فرانسه، اطلاع چندانی به دست نیامد. آقای دکتریزدی می‌نویسد: «قطب زاده وسایل خود را از فرانسه به ایران نیاورد و از اینرو نتوانستیم از متن آن گزارش با خبر شویم». به نظر نگارنده بر اساس شناختی که از ایشان دارم و بر اساس تجربیات آن زمان حدس می‌زنم نامه آقای قطب زاده برمحور این چندمورد دور می‌زد:

۱. براساس اطلاعات دقیق او از شرایط داخلی ایران، روشن کرده بود که رژیم سلطنتی و در رأس آن محمدرضاشاه پهلوی به پایان خط رسیده و راه نجاتی با بودن این رژیم برایش متصور نیست.

۲. امام خمینی و اطرافیان او ثابت کردند با کمونیست‌های داخلی و به‌طور کلی رژیم کمونیستی و شوروی هیچگونه سازشی برقرار نخواهند کرد، زیرا مخالفتشان اصولی است و با جنبه ایدئولوژیکی آنها همراهی ندارد.

۳. طرفداران امام خمینی افرادی هستند با توانایی‌های کارآمد، مدبر، کارشناس در امور مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی که می‌توانند کشور را به خوبی اداره کنند؛ همان‌طور که در این مدت به اثبات رساندند و همگی شما شاهد آن بودید.

۴. در صورتی که خارجیان با آزادی و استقلال کشور مخالفت نکنند می‌توانند بر اساس همان اصول با آن‌ها وارد تعامل شوند و نفت را به آن‌ها فروش برسانند.

نکته آخری که می‌توان در به ثمر رسیدن این تصمیم تاریخی حساب آورد، سردرگمی سازمان‌های جاسوسی غربی و مخصوصاً سازمان سیا بود که نتوانست شناخت درستی از وضعیت درون کشور به دست آورد. چنانکه در این باره آسوشیتدپرس از واشنگتن به نقل از دریاسالار استانفیلد ترنر رئیس وقت سیا به تفصیل گزارش داده بود. اکنون که اطلاعات گذشته را مجدداً بررسی می‌کنیم، در می‌یابیم که نارضایتی‌های زیادی وجود داشته است… آنچه ما نمی‌توانستیم پیش‌بینی کنیم همین بود.▪

پی‌نوشت:

  1. درستعصرروزعاشورای ۵۷ مصادفبا ۲۰ آذرمرحومامامطیاعلامیه‌ایتأکیدداشتندباتوجهبهاینتظاهراتدورروزهتاسوعاوعاشورامردمدیگرشاهرانمیخواهند. ازآنبهبعد «مرگبرشاه » شعاراصلیتظاهرات‌هایریزودرشتبود. اگرگوادلوپچندروزبعدتشکیلشدبهاعتباراینمقاومتوتظاهراتوارادهمردمبود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط