م. مختاری
امروز که پس از چند ماه، تب و تاب وقایع دیماه ۹۶ فروکش کرده است میتوان نظرگروههای سیاسی موجود کشور را در مورد آن جمعبندی کرد. این وقایع آنچنان پرسرعت و پردامنه بودند که اکثر ناظران را به تعجب واداشت و موجب شد همه نیروهای سیاسی درباره آن موضعگیری کنند. عدهای در ابتدای امر، تلاش کردند برای تهییج یا آرامکردن فضا، نظری ارائه کنند و عدهای نیز سعی کردند بدون آنکه بر روند وقایع تأثیر بگذارند با اعلام موضع بار اخلاقی-اجتماعی روی دوش خود را کم کنند.
فضای دانشگاه نیز از فضای سیاسی-اجتماعی کشور متفاوت نبود. با آنکه وقایع دیماه تقریباً نظر هیچ گروه سیاسی (دانشجویی) را نسبت به شرایط و راهکارهای پیش روی تغییر نداد و موضعگیری نیروهای متفاوت نیز حدوداً تأثیری بر روند اتفاقات در دیماه نداشت، ولی میتوان با جمعبندی این نظرات، آرایش نیروها در دانشگاه را ترسیم کرد.
در این بین، باید به چند نکته توجه کرد:
اول آنکه نیروهای دانشجویی از نیروهای نخبه جامعه هستند و صدایشان در رسانههای رسمی (سایت و روزنامه) یا رسانههای غیررسمی (توییتر و تلگرام) شنیده میشود. آنچه در خیابان اتفاق میافتد، کمتر تحت تأثیر نگاه انتزاعی نخبگان سیاسی یا اندیشمندان دانشگاهی، بلکه به دست نیروهای اجتماعی بیصدا (در فضای رسانهای) رقم خواهد خورد و تحلیلهای نخبگان، پیشبینیکننده فردای اتفاقات خیابان است.
نکته دوم آنکه ممکن است برخی از افرادی که در خیابانها حضور یافتند دانشجو باشند، ولی چون با هویت دانشجویی وارد میدان نشدهاند و دانشگاه را نیز حوزه عمل خود ندانستهاند، در اینجا به آنان نخواهیم پرداخت.
نکته سوم اینکه اکثر نیروها با وجود اینکه هریک قسمتی از خواستههای خود را در میدان اعتراضات جستوجو میکردند، ولی هیچیک بهطور کامل موافق یا مخالف اتفاقات رخداده نبودند و مواضع دوگانهای گرفتند.
و نکته چهارم که لازم است برای مخاطبی که دانشگاه را در روزهای پرالتهاب دوران اصلاحات به خاطر دارد یادآوری شود این است که کلیه جریانات زیر کمتر از نیمی از دانشگاه را نمایندگی میکنند. امروز، اکثریت دانشگاه نسبت به وقایع سیاسی-اجتماعی پیرامون خود بیتفاوتی نشان میدهد. این عدم کنشورزی در نگاه برخی از ناظران، نمایانگر از اولویت خارج شدن سیاست و جایگزینی معیشت بهجای آن است، اما بسیارند ناظرانی که این بیتفاوتی را خود نوعی کنش سیاسی میدانند، کنشی از روی ناامیدی که شاید در فقدان احزابی که آنان را نمایندگی کند مهمترین موتور محرکه اعتراضات دیماه باشد.
به اعتقاد نگارنده میتوان چهار گروه دانشجویی را از هم بازشناخت:
راست افراطی (احمدینژادیها):
گروه دانشجویی اول که در بعضی از منابع بهعنوان شروعکننده نیز ذکر میشوند احمدینژادیها هستند. شاید بتوان مهمترین سند در مورد نظرات این گروه را نامه سیصد دانشجو و طلبه (که خود را انقلابی معرفی کردهاند) به رهبری دانست. این جمع در این نامه همچون گذشته بر سه رکن تأکید کردهاند.[۱]
- این گروه خود را از دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا مبرا میدانند و اینگونه تلاش میکنند به حس بیاعتمادی در جامعه ایران دامن زده و از آن استفاده کنند.
- این گروه مسئولیت وقایع کشور را بر دوش بقیه میاندازند و مشکلات امروز کشور را به دولت روحانی یا قوه قضائیه نسبت میدهند.
- این گروه راهحل را نه در اصلاح سیستم و ساختارهای سیاسی و اجتماعی، بلکه در حضور یک چهره کاریزماتیک در قدرت میدانند. امروز این چهره کاریزماتیک ازنظر آنان محمود احمدینژاد است. به اعتقاد آنان اگر مدیران، صالح، مؤمن و در یک کلام انقلابی باشند مشکلات حلشدنی است.
اگر نخواهیم با نقد ادعاهای آنان به جدل آنان وارد شویم، باید بدانیم تا زمانی که گروههای اصولگرا نتوانند با قبول مشکلات دوران احمدینژاد و تمکین به رأی مردم در سال ۹۲ و ۹۴ و ۹۶ به بازسازی خود بپردازند، این گروه مهمترین صدای اصولگرایی خواهد بود. چهره کاریزماتیک آنان، روزی احمدینژاد خواهد بود و روز دیگر سعید جلیلی، اما منطق داخلی این گروه تغییر نخواهد کرد.
چپهای فکری
گروه دومی که به صحنه این جدال سیاسی وارد شدند چپهای فکری بودند که ذیل بعضی از شوراهای صنفی سازمانیابی کردهاند. این گروهها مسئله اصلی در فضای سیاسی کشور را استثمار فرودستان به دست فرادستان میدانند. در این نگاه، اصلاحطلبان نیز با تمام محدودیتها و حصرها، ذینفع شرایط امروز کشور هستند، چراکه این گروه هدف اصلی اصلاحطلبان را شریک شدن در قدرت میدانند که موجب جلوگیری از تغییرات ساختاری میشود. راهحل اصلاحطلبان نیز که تلاش برای تغییر در چارچوب قانون اساسی، تغییر نهادهای انتخابی و ایجاد فشار برای اصلاح قوانین، غلط و شکست خورده است، چراکه هسته سخت قدرت، آنان را به رسمیت نمیشناسد. این گروه، راهحل را در انقلابی تمامعیار و براندازی مناسبات استثماری موجود جستوجو میکند. به اعتقاد نگارنده با آنکه میتوان با یادآوری تاریخ خونین شوروی به نقد این گروه پرداخت، ولی این نقد هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد. این گروه بیش از آنکه به راهحل شوروی معتقد باشند، از تصویری که شوروی/کمونیسم در ذهن ایجاد میکند بهره میبرند. اصولاً در کشوری که اکثر گروههای سیاسی برنامه مشخصی ندارند، نقد یک گروه دانشجویی ذیل عنوان بیبرنامگی عافیتطلبانه است. این گروه خود را خارج از دنیای سرمایهداری امروز مطرح میکنند اما نباید ازنظر دور داشت که اورکت پوشیدن، کلمههای قلنبه سلنبه و سیبیل داشتن بیش از آنکه به گروههای محذوف جامعه ایران نزدیک باشد، خود یک مد (همچون سایر مدها) برای تمایزگذاری نخبهگرایانه است. نکتهای که در تکمیل این تیپشناسی باید ذکر شود، شیوه برخورد نیروهای قدیمیتر و چپهای باسابقهتر با این گروه است. چپهای باسابقهتر این گروهها را خام و بیتجربه میدانند و بعضاً با الفاظ تحقیرآمیزی خطاب قرار میدهند که به باور نگارنده غلط است؛ چراکه همان نیروهای چپ نیز در جوانی همین کنشها را انجام دادهاند و اصولاً امروز که سنی از آنان گذشته نیز راه بدیلی برای این شیوه از کنشگری ارائه ندادهاند. شاید خام خواندن جوانان راه خوبی برای شانه خالی کردن از مسئولیت کارهای این جوانان باشد، ولی متأسفانه تنها بروز و ظهور سیاسی چپ فکری در چند دهه گذشته در ایران اینگونه بوده است. گروههای چپ در دهههای گذشته هر بار میدان عمل پیداکردهاند، سه اشتباه را عیناً تکرار کردهاند:
الف- گروههای سیاسی-اجتماعی دیگر را تحلیل نکرده و با خردهبورژوازی و متحجرخواندن آنان، خود را از فهم این گروهها بینیاز دانستهاند. خروجی این روند آن بوده که منطق درونی این گروهها را نفهمیده و دچار خطا شوند.
ب- تندکردن فضا توسط گروههای چپ موجب شده مردم عامه که از این کشاکشهای نظری به دور بودهاند، از تغییر ترسیده و بهجای رویآوردن به تغییر با ارتجاعیترین گروهها همداستان شوند یا راه انفعال در پیش گیرند.
ج- برچسبزنیهای گروههای چپ در ابتدا دامن آنان را گرفته و موجب تشدید کشاکشهای گروهی و کوچک شدن دامنه همپیمانان آنان شده است.
نکته موردتوجه آنکه این تجربههای سازمانی، به نسل بعد منتقل نشده و تکرار شده است. با آنکه نباید نقش فشار سیاسی در انقطاع نسلی و عدم انتقال تجربه را دستکم گرفت، ولی همه مشکل را نیز نباید بر دوش انقطاع نسلی گذاشت. گویی این مدل از کنش سیاسی بیش از آنکه زاییده دستاورد باشد، زاییده احساس هویت برای این نیروهاست. این مدل از کنش، نیروهای دانشجویی چپ را به آنجا کشاند که بعد از آنکه موج این اعتراضها به تهران رسید، در کنار سر در دانشگاه، تجمع اعتراضی برگزار کردند و به طرح شعارهایی همچون «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» پرداختند. با آنکه این شعارها در عرصه اعتراضها کمتر فراگیر شد، اما رسانهها این شعارها را پوشش داده و به نقد و بررسی آن پرداختند. اصلاحطلبان رادیکالتر، برای نشاندادن بغض فروخفته مردم و نقد هسته سخت قدرت از آن بهره بردند و رسانههای خارجی برای نشان دادن عبور معترضان از اصلاحات و جنبش سبز.
حضور نمادین نیروهای چپ در سردر دانشگاه تهران، محافظهکاران را بر آن داشت تا ضمن «پس گرفتن» این سردر نمادین، در عرصه اعتراضات وارد میدان شوند.
محافظهکاران
تجمع نیروهای چپ در کنار سردر دانشگاه تهران از آن حیث اهمیت داشت که بهصورت نمادین، جهتگیری دانشگاه را در همراهی با معترضان القا میکرد. اعتراضاتی که برخلاف روزهای اول که در نقد دولت بود، کل حاکمیت را نشانه گرفته بود. تشکلهای محافظهکار در اولین حرکت با تجمع در کنار سردر و «پس گرفتن» آن، این بار نماد را نشانه رفته بود؛ گویی سردر دانشگاه در مالکیت آنهاست. محافظهکاران با آنکه با اعتراض به دولت همدل بودند، ولی معتقد بودند این اعتراضات با سوءاستفاده تبدیل به نقد حاکمیت شده است و به مقابله با آن پرداختند. قسمتی از این مقابله تأسیس کانالها و گروههایی ذیل عنوان گردانهای مجازی «القارعه»، برای شناسایی دانشجویان حاضر در این تجمعات بود. در ماههای آینده نیز وقتی دانشجویان پلیتکنیک به صدور احکام سنگین برای دانشجویان حاضر در تجمعات اعتراض کردند، محافظهکاران نقش پررنگی در به خشونت کشیدن این تجمع داشتند. بهطور کلی، جریان اصلی محافظهکاران در ابتدا سعی در کمکردن تنش و هیجانات ناشی از این اعتراضات داشتند و در ادامه بازگرداندن اعتراضات بهسوی دولت داشتند.
انجمن اسلامی/دانشجویان اصلاحطلب
جریانات اصلاحطلب دانشجویی در کشور با حمایت از ائتلاف اصلاحطلبان در انتخابات ۹۲ و پس از آن با تأسیس انجمنهای اسلامی به سازماندهی خود پرداختند. بعد از آن، همواره انجمنها بر سر حمایتهای قانونی وزارت علوم از انجمنها، باز نشدن فضا به اندازه مطلوب و مساِئل داخلی دانشگاه با دولت روحانی چالش داشتند. چالشی که در شهریور و مهر ۹۶ با اعتراض انجمنها به روند انتخاب وزیر علوم به پرتنشترین دوره خود رسید.
انجمنیها در مواجهه با اعتراضات دیماه، در درجه اول حق راهپیمایی مسالمتآمیز مطابق اصل ۲۷ قانون اساسی را مورد تأکید قرار دادند و در درجه دوم، راهحل مشکلات معیشتی را بازگشت به گفتمان عدالتخواه درون جمهوری اسلامی معرفی کردند که بعد از دهه ۶۰، به فراموشی سپرده شده بود.[۲]
انجمنها از این موضعگیری دو نکته را پیگیری میکردند:
- با نقد فضای امنیتی پیشآمده، سعی داشتند از بسته شدن فضا جلوگیری کنند.
- با حفظ فاصله از اعتراضات دیماه، از سویی فشار افکار عمومی را متوجه روحانی کنند تا روحانی دست به اصلاحاتی بزند و از سوی دیگر، دست او برای انجام اصلاحات بازتر شود.[۳]
در ادامه نیز با نقد روندهای درونی اصلاحطلبان بر تغییرات در اردوگاه اصلاحات تأکید کردند.[۴] به نظر هر دو راهحل فوق با آنکه در کوتاهمدت میتواند از متشنج شدن فضا جلوگیری کند، اما در درازمدت کارآمد نخواهد بود؛ چراکه شیوه ائتلاف اعتدالیون و اصلاحطلبان به دلیل نظارت استصوابی اینگونه سامان یافته است و تغییر آن نیازمند تغییر در روند نظارت استصوابی است. درباره تغییرات در درون پایگاه اصلاحطلبی نیز به همینگونه است. روند ائتلاف نیروهای اصلاحطلب پیشاپیش موجب میشود عرصهی کنش رادیکالتر از اصلاحطلبان گرفته شود. با آنکه جریانات دانشجویی سیالیت بسیاری دارند و فضای سیاسی کشور بیثبات است، اما به نظر میرسد مرزبندی این چهار گروه در دانشگاه همچنان به همین شیوه ادامه داشته باشد.
- یادداشت دریافتی از یک دانشجوی اصلاحطلب که به دفتر نشریه ارسال شده است. امید است با آن برخورد فعال شود.
- نامه با امضای سیصد نفر از مسئولان و فعالان تشکلی دانشجویی و حوزوی در تاریخ ۱۴ فروردینماه به دفتر مقام معظم رهبری ارسال شده است، (انصافنیوز).
[۲]. بیانیه مشترک ۲۷ تشکل دانشجویی درباره اعتراضات سراسری اخیر (سایت عصر دانشجو).
[۳]. مصاحبه امیر کربلایی دبیر انجمن اسلامی آزاداندیش دانشگاه علامه طباطبایی با ایسنا.
[۴]. نامه انتقادی ۳۰ تشکل دانشجویی به سید محمد خاتمی در نقد روند اصلاحات.