بدون دیدگاه

برآمدن رهبران سیاسی نوپدید از بطن جنبش‌های اجتماعی جدید

 

گفت‌وگو با الهه کولایی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران

 

دکتر الهه کولایی، عضو هیئت‌علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد است نظارت استصوابی و انسداد در رویه‌های جاری انتخاباتی از علل سوق یافتن اقشار اجتماعی مختلف به سمت سیاست‌ورزی جنبشی و خیابانی است. او معتقد است نیروهای سیاسی رایج درک درستی از جهان جدید و الزام‌های آن نداشته و بر آرمان‌ها و بایدها اصرار می‌ورزند. درنهایت، از منظر این تحلیل‌گر و فعال سیاسی، سرشت بسیار دگرگون‌شده  جنبش‌های اجتماعی جدید ایجاب می‌کند که رهبرانی از جنس همین جنبش‌ها، به نیروی مرجع سیاسی کنشگران این جنبش بدل شده و در این بین تلاش اصلاح‌طلبان نیز برای ایجاد رفرم در نظام سیاسی-اجتماعی کنونی ناکام ماند. مشروح پرسش ‌و پاسخ مکتوب با دکتر الهه کولایی را در ادامه می‌خوانیم.

 

ظرفیت‌ها و محدودیت‌های سبک و سیاق سیاست‌ورزی کنونی در میان معترضان که مبتنی بر حضور در خیابان، اعتصاب و نافرمانی مدنی است، از نظر شما چیست؟

سیاست‌ورزی یعنی همه  فعالیت‌هایی که با «قدرت» سیاسی سروکار دارد؛ یعنی رابطه  حکومت‌کنندگان و حکومت‌شوندگان. در اندیشه  سیاسی، همه بحث‌ها این است که چه کسی قدرت را در اختیار بگیرد؟ چگونه قدرت را در اختیار بگیرد؟ و چگونه حکومت کند؟ همه بحث‌ها و جدل‌های سیاسی درباره پاسخ به این سه پرسش است. کسانی که سیاست‌ورزی می‌کنند با قدرت به معنای حکومت درگیر می‌شوند. در دهه‌های اخیر ما در حوزه  سیاست با فرازونشیب بسیاری روبه‌رو بوده‌ایم. مردم برای اداره زندگی خود و تعیین سرنوشتشان بسیار کوشیده‌اند. با توجه به نهاد انتخابات و برگزاری پیوسته انتخابات در کشور، با همه دخل و تصرف‌هایی که در همه  جوامع درحال‌توسعه وجود دارد، این تلاش‌ها کم و بیش بر رأی‌گیری و صندوق‌های رأی تمرکز یافته بود. نظارت استصوابی در این روند سبب شد قدرت انتخاب مردم، به‌گونه‌ای آشکار کاهش داده شود و بسیاری از افراد از کارآمدی این رفتار ناامید و از آن رویگردان شوند. هرچه این مداخله‌ها بیشتر شد، انگیزه مشارکت و حضور مردم نیز کاهش یافت. در دوره‌های مختلف انتخابات مجلس، اندیشه یکپارچه کردن قدرت و کنار زدن همه  دیدگاه‌های متنوع و متفاوت ادامه یافت. در انتخابات آخرین دوره  مجلس و سپس ریاست‌جمهوری، کنار زدن جریان‌ها و افراد، جز معتمدان محافظه‌کاران با عنوان یکپارچه‌سازی حکومت اجرایی شد. ایجاد این شرایط به معنی از دست رفتن فرصت و امکان طرح و تبیین خواسته‌ها و مطالبات بسیاری از مردم بود. در نتیجه روند بیان این درخواست‌ها و تقاضاها، در مسیر دگرگونی قرار گرفت. گسترش رفتارهای اعتراضی، گردهمایی‌ها و بیان مطالبات گروه‌های مختلف اجتماعی، خارج از نهادهای رسمی را در این زمینه باید بررسی کرد. زنان، جوانان، بازنشستگان، فرهنگیان و دانشگاهیان به بیان خواسته‌های خود در شرایطی پرداخته‌اند که نهادهای سیاسی و مدنی مناسب، برای عهده‌دار شدن نقش‌های مناسب در این زمینه یا بسیار نابالغ و ضعیف هستند، یا در اصل وجود خارجی ندارند.

تحلیل شما از وضعیت فعلی جامعه و مرجعیت نیروهای سیاسی در میان بدنه  جامعه با عطف نظر به تحولات اخیر چیست؟ آیا می‌توانیم از دوره‌ای از خلأ نیروهای سیاسی مرجع سخن بگوییم؟

در کشور ما، مانند بسیاری از کشورهای خاورمیانه یا غرب آسیا یا به عبارت دیگر کشورهای درحال‌توسعه، نهادهای سیاسی و مدنی در شرایط ضعف و سستی پایدار هستند. نبود بخش خصوصی قدرتمند و نیز فرهنگ سیاسی مناسب همراه با عامل پیشین، تغییرهای اجتماعی سیاسی در این کشورها را پرتنش می‌سازد. از سوی دیگر جهانی‌ شدن و انقلاب ارتباطات نیز شتاب دگرگونی در این کشورها را بسیار شدت بخشیده است. آثار این تأثیر و نفوذ در «انقلاب‌های عربی» دهه گذشته به‌خوبی تجربه شده بود. نتیجه این تکاپوهای عظیم مردمی را هم در روند دموکراتیک ‌شدن این جوامع همگان دیدند. فعالیت احزاب پایدار و باتجربه در این کشورها تاحدودی می‌تواند بر این روندها تأثیرگذار باشد. همان‌گونه که اشاره شد، بسترهای لازم نیز در این زمینه شکل نگرفته است. در چنین شرایطی نقش نخبگان سیاسی اجرایی و آنان که قدرت تأثیرگذاری اجرایی و عملیاتی در حوزه‌های گوناگون را در اختیار دارند، برجسته‌تر می‌شود.

با توجه به سرشت جنبش‌های اجتماعی و تحولات گسترده و عمیق ناشی از آثار و پیامدهای سیاسی-اجتماعی-فرهنگی جهانی ‌شدن که در حوزه اقتصاد بسیار نافذتر و مؤثرتر است، اعتراض‌های کنونی رهبری ندارد. این موضوع بر روند گسترش آن نیز بسیار تأثیرگذار است. شناخت و درک این ویژگی‌ها و آثار آن، مراجعه به نخبگان فکری یا همان روشنفکران را الزامی می‌سازد. اینجاست که اهمیت آگاهی‌بخشی و تکاپوهای فکری و گفتمانی اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. مسئولیت اجتماعی کارشناسان و پژوهشگران علوم انسانی و علوم اجتماعی و نهادهایی که بتوانند این کارکرد را عهده‌دار شوند، در چنین شرایطی برجسته‌تر می‌شود. آنان از فضای مجازی و رسانه‌ها باید برای طرح دیدگاه‌ها و راهکارهای خود بهره گیرند.

درواقع سیاست‌ورزی هرچند در موضوع‌ها و مسیرهایی از دانشگاهیان جدا می‌شود ولی در عرصه‌هایی هم با هم پیوند دارند. دانشگاهیان هم ممکن است در پی دست‎یابی به هدف‌های سیاسی فعالیت کنند. در تاریخ معاصر کشور ما این ارتباط در بسیاری موقعیت‌ها منشأ تحولات سازنده‌ای بوده است. برای نمونه مهندس بازرگان یکی از دانشگاهیانی بود که به سیاست‌ورزی روی آورد. این یک واقعیت آشکار و شناخته‎شده است که کنش و واکنش‌های دانشگاه بر عرصه سیاست و سیاست‌ورزی، پیوسته و پایدار بوده است؛ بنابراین نخبگان فکری و فرهنگی در همه سطوح باید برای ارتقای آگاهی سیاست‌ورزان بهره ‌گیرند. این موضوع خود نیازمند ایجاد شرایط مناسب و امن برای گفت‌وگو و بررسی تجربه‌ها، مسیرها و روش‌های گوناگون است.

با فرض اینکه نیروهای سیاسی شناخته‌شده و معمول شامل اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان در حال حاضر توان نمایندگی جامعه برای پیگیری و تحقق خواسته‌ها را ندارند، آیا باید منتظر زایش نیروی سیاسی جدیدی باشیم یا اساساً سبک و سیاق سیاست‌ورزی معترضان که مبتنی بر حضور در خیابان است، هرگونه نیاز به نمایندگی برای پیگیری مطالبات را منتفی می‌کند؟

پاسخ این پرسش را باید در سرشت بسیار دگرگون‌شده  جنبش‌های اجتماعی جدید جست‌وجو کرد. در اصل جنبش‌های اجتماعی در شرایطی که مسیرها و سازوکارهای موجود برای کنش پیوسته در جامعه دچار اختلال شود یا تفسیر و تعریف مردم از مسائل گوناگون اجتماعی دگرگون شود، به‌گونه‌ای که تعریف‌های فرهنگی موجود نتواند آن‌ها را تأمین کند، احتمال پدید آمدن رفتارهای جمعی و ناآرام اجتماعی -که جنبش‌های اجتماعی از انواع آن‌هاست- به وجود می‌آید. اهمیت ناآرامی اجتماعی این است که از یک‌سو نشانه فروپاشی و لزوم تغییر نظم اجتماعی را نشان می‌دهد. از سوی دیگر آمادگی پذیرش شکل‌های جدید ساختارهای اجتماعی و کنش پیوسته را آشکار می‌سازد. آن‌ها قدرت انگیزش خود را از یک‌سو از نارضایتی از شکل جاری زندگی و از سوی دیگر از آرزوها و امیدها برای طرح یک نظام جدید زندگی می‌گیرند. پس جنبش‌های اجتماعی در پی تأسیس نوعی نظم جدید اجتماعی هستند. با گسترش ارتباطات در سطح جهان، جنبش‌های اجتماعی هم تحت تأثیر شبکه‌های اجتماعی قرار گرفته‌اند. درواقع شبکه‌های اجتماعی به ابزاری برای پیشبرد هدف‌های جنبش‌های اجتماعی جدید تبدیل شده‌اند که ویژگی اصلی آن در «عصر جامعه شبکه‌ای» است که مانوئل کاستلز در کتاب عصر اطلاعات به‌خوبی ویژگی‌های آن را برشمرده است.

ارتباط محافظه‌کاران که شما اصول‌گرایان خوانده‌اید با این تقاضاها روشن است. آنان به‌عنوان حافظان نظم موجود و نظام اجتماعی-فرهنگی حاکم، نمی‌توانند رهبری این حرکت را بر عهده بگیرند. اصلاح‌طلبان نیز در تلاش برای به نمایش گذاشتن ظرفیت‌های نظام اجتماعی-سیاسی کنونی ناکام مانده‌اند. نتیجه روشن است رهبرانی از جنس فعالان جنبش‌های اجتماعی اخیر که متمرکز نیست، رهبری آن را بر عهده می‌گیرند؛ البته باید به موضوع جهانی‌شدن و کم‌اثرشدن مرزهای حکومتی توجه کرد. در شرایط جدید، خارج با داخل ارتباطی تنگ و نزدیک ایجاد می‌کند. ناکارآمدی سازوکارهای موجود بر شدت نفوذ از بیرون می‌افزاید. مفهوم این تحول بی‌اثرشدن منابع تأثیرگذار داخلی نیست، بلکه آنان باید بتوانند درخواست‌ها و نیازهای این جنبش و کنشگران آن را درک کنند. ضمن اینکه سرنوشت جنبش‌های اجتماعی در خاورمیانه و دیگر مناطق درحال‌توسعه، ارتباط مستقیمی با رفتار و واکنش‌های حافظان نظام موجود دارد.

اعتراضات اخیر و حضور در خیابان نمی‌تواند به‌عنوان یک استراتژی درازمدت مدنظر معترضان باشد. در این صورت برای پیگیری و تحقق پایدار خواسته‌های معترضان چه مدل کنشگری به معترضان برای تحقق مطالباتشان می‌توان پیشنهاد کرد؟

بی‌تردید کنش بر مدار قانون مهم‌ترین ویژگی مورد نیاز برای پایداری و اثربخشی است. همان‌گونه که پیش‌تر هم اشاره کردم، رویکرد و نوع پاسخ حکومت می‌تواند بر گستره و شدت جنبش یا تبدیل شدن آن به شرایط دشوار بیفزاید. در این شرایط هم محافظه‌کاران و هم تحول‌گرایان باید از همه  ظرفیت‌های اجتماعی-سیاسی برای حل‌وفصل اختلاف‌های ایجادشده بهره گیرند. در این زمینه ابزار گفت‌وگو در سطوح مختلف و عرصه‌های گوناگون باید به کار گرفته شوند. باید جامعه را از تبدیل شدن به یک گلوله  برفی بازداشت که در مسیر حرکت خود و روند تحولات می‌تواند به یک بهمن ویرانگر و خانمان‌برانداز تبدیل شود و همه منافع و مصالح یک جامعه را مدفون و نابود سازد.

تکلیف نیروهای فکری و جریان‌های سیاسی سنتی در کشور با توجه به تحلیل شما از قضایا و وضعیت فعلی جامعه چیست؟

باید تحولات عمیق اجتماعی و فنّاوری‌های جدید و آثار و پیامدهایش را به‌خوبی بشناسیم. معنا و آثار و پیامدهای جهانی‌شدن، چندرسانه‌ای‌شدن و دگرگونی عمیق ساختارها و مفاهیم را باید درک کنیم. متأسفانه بیشتر کنشگران سیاسی در کشور ما درک درستی از «جهان جدید» و الزام‌های آن ندارند. همچنین کنشگران سیاسی و حتی بسیاری از نیروهای فکری در برابر واقعیت‌های پرتحول جاری؛ بیشتر بر «آرمان‌ها و بایدها» اتکا دارند. درحالی‌که در عرصه سیاست‌ورزی، درک درست امکانات و محدودیت‌های واقعی بسیار حیاتی است. بر این اساس شناخت راهکارها و مسیرهای واقعی و عملی بر اساس تجربه جوامع مشابه بسیار مهم است. در این زمینه درس‌های بسیاری از جنبش‌های اجتماعی-سیاسی در مناطق پیرامونی پیش‌روی ما قرار دارد که باید به‌درستی مورد بهره‌برداری قرار گیرد. از آن مهم‌تر تجربه‌های جامعه ایران در فراز و نشیب دگرگونی‌های سیاسی-اجتماعی دهه‌های اخیر باید بازخوانی شود. ما مردمی هستیم که بارها هزینه  غفلت از این درس‌ها را پرداخته‌ایم. نه نخبگان اجرایی حاضر می‌شوند نگاهی به گذشتگان بیندازند و نه نخبگان فکری به بررسی تجربه‌های مشابه در دیگر کشورها توجه نشان می‌دهند، مخالفان قسم‌خورده که تکلیفشان روشن است…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط