محمد برقعی
#بخش_سوم
در انقلاب مشروطه خواسته عموم جامعه، بهجز اندکی، پیوستن به جهان روز، خانهتکانی و پاک کردن فرهنگ جامعه از گرد وغبار سنت بود و بر آن بود که در اثر سالها بیتحرکی و خوابآلودگی، ایران خانه کهنه و ویرانی شده که باید نهتنها غبارتکانی بلکه بازسازی جدی شود. این جو سبب شد که ملت به خروش آمده به دنبال تجددخواهان افراطی روان شوند، کسانی که خواستار نه ترمیم و نوسازی، بلکه خواستار ویرانی این بنا و ساختن عمارتی از نو بودند، عمارتی به سبک غرب، محکم و مهندسیشده و موفق. در چنین جوی تقیزاده بر آن بود که راه نجات ما در آ ن است که سراپا غربی شویم. از آنسوی هم غرب خواستار ایجاد حکومتهای مقتدر مرکزی در منطقه بود؛ لذا در ایران رضاشاه به قدرت رسید و در ترکیه آتاتورک و رضاشاه که بر اریکه قدرت نشست با کمک روشنفکران غربزده پیرامونش سیاست نوسازی ایران را دنبال کرد. سیاستی که همنوایی با نظریه امثال تقیزاده داشت. اولین گام به دور ریختن هویت سنتی موجود بود. نهتنها نظام آموزش و پرورش باید عوض میشد، ارتش دگرگونه میشد، قدرت روحانیت سرکوب میشد، مراسم دینی تعطیل میشد، بلکه آزادیهای بهدست آمده از مبارزات مشروطه هم باید در پای قدرت حاکم قربانی میشد، تا کسی به نقد قدرت نپردازد، حتی حرکت بهسوی بازسازی و جامعه و نوسازی آن هم باید به شیوهای صورت گیرد که پادشاه میخواست. سازمانهای خودجوش زنان در مشروطه میبایست تعطیل شوند تا زنان به شکلی که حکومت میخواهد متجدد شوند. ادبا و روزنامهنگارانی چون دهخدا و ملکالشعرا باید سیاست را ترک کنند و به دنبال تحقیقات ادبی خود بروند یا لبانشان چون فرخی یزدی دوخته میشود، عارف دیگر نغمه آزادی سر ندهد و صوراسرافیل از میان برود.
درنتیجه آن بهجای نوشدن اندیشهها و ذهنها، راهها و عمارات و ظواهر مادی جامعه نو شدند. بهعبارتی مدرنیزاسیون بهجای مدرنیته غالب شد. این دگرگونه شدن چنان همت حکومت شد که شکل و شمایل مردم نیز باید عوض میشد. لباسهای بومی نشان عقبماندگی شد که باید جایش را به کتوشلوار و شاپو بدهد. چادر چنان نشان عقبماندگی شد که حکومت با سرسختی و خشونت بسیار این نماد عقبماندگی را پاره میکرد. این نفی سنت و نفرت از هویت تا بدانجا بود که حتی مخالفان حکومت چون ایرجمیرزا، عارف و صادق هدایت هم همان ساز را مینواختند.
هدایت مردم را اراذل و اوباش میخواند. حاجیآقا را که عنوان محترمی نزد مردم بود نماد سودپرستی و شهوترانی و مالاندوزی معرفی میکرد. ایرج میرزا زن چادری را همتراز فاحشه میدید. معارف از لنین میخواست تا بیاید و این ملت خر را مسخر کند.
حاصل کار چنان شد که لباسها نو شد و جادهها آسفالته و عمارات مدرن، ولی در زیر این کلاهفرنگی و زلف آلاگارسن مردمی بیاعتماد به نفس بودند و شرمنده از هویت و فرهنگ خود. آنان بهجای پیوستن به قافله تمدن پیادگان، روانه به دنبال کالسکه اربابان شدند. این روند که از رضاشاه سیاست دولت شد تا پایان دوره خاندان پهلوی ادامه یافت. درنتیجه ملت به خانه تجدد نرفت، بلکه غلام درگاه جهان متجدد غرب شد. تا جایی که نهتنها ساختنهایشان تقلید کورکورانه از اربابان شد، بلکه اعتراضاتشان نیز به شیوه نق و نق خدمتکار بیقدرت به ارباب نیرومند شد. هر کم و کاستی کار انگلیسها بود و هر صاحبمقامی را دستنشانده غربیان میدانستند. بیجهت نبود که داییجان ناپلئون ایرج پزشکزاد اینهمه شهرت و محبوبیت یافت.
این حقارت محدود به عوام نبود که کتابهایی چون فراموشخانه و فراماسیونی در ایران اسماعیل رائین هم نقل مجالس تحصیلکردگان شد که طبق آن حتی مصدق هم یک فراماسیون دستنشانده انگلیس بود. بگذریم از بقایی و مکی که برای ثبوت جاسوس بودنشان حاضر به خوردن قسم قرآن بودند. آیتالله کاشانی با تمام سابقه طولانی مبارزاتیاش مثل بیشتر آخوندها دستپرورده انگلیسها شدند، حتی باور داشتند انگلیسیها آیتالله خمینی را در نمک خوابانده بودند و آبا و اجدادش را از هند راهی ایران کرده بودند تا بهموقع خود انقلاب کند. این خودکمبینی تا بدانجا بود که مهندس بازرگان، که معتقد بود اسلام سازنده انسان است، میگفت در حقیقت مردم کشورهای غربی مسلمان واقعی هستند، ما فقط مسلمانزادهایم و این یک داستان تکراری است. همهجا زیردست باید باور کند که ارباب او ذاتاً موجودی برتر است، و لذا بهطور طبیعی او باید زیردست اربابش باشد
به همین سبب حتی محمدرضاشاه خود چنان از غرب میهراسید که انور سادات طبق کتاب خاطراتش از آنهمه حقارت او به خشم آمده بود. صدالبته وقتی هم او و هم پدرش با کمک غرب بر سر کار آمده بودند و زمانی هم که نخواستنشان از حکومت خلعشان کردند باید که چنین بیندیشد و اکنون هم طبیعی است که فرزندش تمام افتخارش آن باشد که ترتیبی داده شد که در رستوران نورا در شهر واشنگتن، با بیل کلینتون در سر راه رفتنش به دستشویی سلام و علیکی کرده است
کوتاه کلام آنکه با حکومت خاندان پهلوی ایران نوسازی شد؛ اما غروری که مشروطه برای ملت آورده بود لگدمال شد. غروری که پس از چند قرن استعمار و تسلط روس و انگلیس میرفت به جامعه بازگردد و اما چون هر انسانی باید برای خود افتخاراتی داشته باشد که با آن، حقارت موجودش را بتواند تحمل کند حکومت رضاشاه ایران باستان را بزرگ کرد و در موردش چنان خیالبافیها شد که محمدرضاشاه جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را ترتیب داد تا خود را جانشین کوروش معرفی کند و بگوید سران اروپا باید بیایند و از من شیوه حکومتداری را بیاموزند. درحالیکه نهتنها خود از سفرا و ژنرالهای امریکایی حساب میبرد، بلکه گاه یک سرجوخه امریکایی امیران ارتشش را تحقیر میکرد. عکسالعمل به این حقارت و غربزدگی نظریه بازگشت به خود بود، فردید و آلاحمد و شریعتی پرچمدار این نهضت شدند. نهضتی که محدود به ایران نبود و عقدهای بود که گلوی بسیاری از مردم جهان سوم را گرفته بود و صدالبته که شیفتگان غرب بیکار ننشستند و با زدن انگ غربستیزی سعی در بیاعتبار کردن و خفه کردن صدای آنان کردند. در این خصوصیت دشمنی عمیق با سنت تا بدانجا رفتند که داریوش شایگان را که همگان میدانند کمتر ایرانیای غرب را بهخوبی او میشناخت، همینکه با شرق و عرفان هم سر سازگاری داشت با هوچیگری سعی به تخطئهاش کردند، که مگر میشود در شرق هم مطلب دندانگیری یافت و مگر بیرون از غرب هم سخن باارزشی هست. در مقابل از آرامش دوستدار استقبال کردند که سراسر کارهایش بیان حقارت ایرانیان در تمام طول تاریخ است
انقلاب با چنین شرایطی خشمگینانه و عکسالعملی پیش آمد. مردم خسته از آنهمه حقارت در برابر غرب، به انقلاب که ندای استقلال سر داده بود روی کردند. بیآنکه بدانند این بار رهبران آن از بخش سنت آمدهاند.
انقلاب
اینکه چگونه سنتیترین نیرو رهبریت انقلاب را گرفت و این موج سراسر خاورمیانه و بخش وسیعی از جهان را در برگرفت، در نوشته دیگری بررسی خواهد شد؛ و اینجا به کوتاهی به چند ویژگی آن در ایران اشاره میکنم.
۱- چون سنت، و بخش اصلی آن مذهب، قدرت را به دست گرفت، جامعه را تا دورترین و فراموششدهترین اقشارش به حرکت درآورد. از تحصیلکردگان شهری تا چوپان سرکوه، درحالیکه پیشتر از شهرهای بزرگ که بیرون میرفتیم کمتر مردمی از مشروطه، چه رسد به نهضت ملی شدن نفت۱، خبر داشتند، هنوز بسیاری از من مسافر فارسی زبان را قجر میخواندند. گویی حکومت قاجار بر سر کار است.
۲- چون این بار قدرت بهتدریج در دست سنت افتاد، داستان مشروطه و سرکوب و طرد سنت ممکن نبود تا جامعه یکخطی شود اما اگر در مشروطه تجدد یک خواسته بود در این زمان یک امر جهانی ناگزیر است، سیل عظیمی که به هیچ عنوان نمیشود بر آن سد بست. عصر ارتباطات است و اینترنت مرزی در جهان باقی نگذاشته است. کشاورز پشت کوه هم از اتفاقی که در ژاپن پیش آید مطلع میشود. یک ملأ در یک ده دور یا یک راهب بودایی در دیری دو افتاده سخنی پرت و پلا میگوید جهانیان میشنوند و بر او و بلاهتش میخندند و اگر قبیلهای در آفریقا یا مغولستان و یا فعال سیاسی و اجتماعیای در اروپا ابتکاری زده که خود یا جامعهاش از آن بهرهمند شدهاند روستاییان مثلاً ایلام هم از آن مطلع میشوند و آن را میخواهند.
بدینسان انقلاب همه جامعه را به حرکت در آورد، اما بر خلاف خواسته حاکمان سنتی آن، مردم در چنبره سنت اسیر نماندند، بلکه با شدت بیشتری از دوران مشروطه خواستار تجدد شدند.
ازاینروی چون هر دو نیروی سنت و تجدد با قدرت در جامعه فعال هستند، یکی با در دست داشتن ارکان قدرت و دیگری به نیروی عظیم عصر اطلاعات و جهانیشدن ارتباطات، جامعه اندکاندک راه خود را مییابد. راهی که بیشتر کشورهای توسعهیافته جهان رفتهاند. راهی که بر مبنای تلفیق سنت و تجدد، نه طرد یکی به دست دیگری. راهی برای پذیرش دستاوردهای زمان ولی هماهنگ با فرهنگ و سنت جامعه. تجربه گذشته نشان داده بود این سخن تقیزادهها که ما باید در ظاهر و باطن غربی شویم، چه سخن خام و ویرانگری بوده است. اگر در گذشته اطلاعات نداشتیم، حال میدانیم چین و ژاپنی و هند و کره و مالزی و ببرهای آسیایی با موفقیت این راه را توانستهاند بروند؛ راه متجدد شدن با حفظ هویت فرهنگی. اینان به رشد بسیار سریع دست یافتند بیآنکه شرمنده از لباس خود باشند و با سنت برخورد ایدئولوژیک کنند و مدعی شوند که ما در طول تاریخ از تفکر کردن امتناع داشتهایم. یا به قول دیگری تمدن ایرانی هیچ دستاوردی برای جهان نداشته است و به قولی دیگری علت عقبماندگی ما آن است که بیش از هزار سال با یونان و روم جنگیدیم، و بعد از اسلام هم همین ستیز را شامل عقلگرایی تمدن یونانی کردیم و غربستیز شدیم. البته از اینان باید پرسید اگر بر فرض این ادعاهای شما درست باشد، چگونه انتظار دارید این ملت خود را بسازد، بهجز این خیال ناشدنی، که چون کارگاه ریختهگری ایرانیان را ذوب کرده و در قالب مورد نظر آنان ریخت.
نگاهی به سرنوشت ویولون وکمانچه تمام این ماجرا رانشان میدهد. از زمان رضاشاه کمانچه بهعنوان سازی دهاتی و عقبمانده کمکم مطرود شد. کمانچهنوازان ویولون به دست گرفتند و صدالبته استادانی چون تجویدی و یاحقی ظهور کردند. در دهه ۵۰ که موج روی کرد به سنت، در ستیز با حکومت غر بگرا، بالا گرفت، اهل موسیقی چنان ویولون را طرد کردند که در موارد بسیاری ویولون در ارکستر نمیآمد، اما پس از انقلاب است که سنت و تجدد ناگزیر به زیست در کنار یکدیگر شدند، دیگر نه کمانچه ساز عقبماندگان است نه ویولون ساز غربزدگان.
بهاختصار نمونههایی بیاورم که چگونه در همزیستی سنت و تجدد جامعه رشدی گران کرد. رشدی که نه مهارش و نه جهتش در اختیار حاکمان است، بلکه این خود مردماند که با بایر کردن و اصلاح تعامل سازنده با دنیا را میپویند و همین باعث تجلیل و ستایش من از انقلاب است.
هنر: با ورود وسیع تودهها به میدان شاهد رشد سریع و اعجاببرانگیز بسیاری از هنرها شدهایم. انتظار میرود سینما، تئاتر، موسیقی، و رماننویسی در نظام سکولار شاه رشد کند نه در نظامی که مخالف آنهاست. سینمای زمان شاه بیشتر سینمای تفریحی و بیمایه بود و حول محور کافهها و داشمشدیها و فواحش، تا بدان حد که فیلمهای باارزش و دارای پیام اجتماعی آن هم عموماً با محوریت همین قشر بود قیصر و رضا موتوری و گوزنها و در وجه بهترش انتقامگیری زائر محمد در تنگسیر یا داش آکل. درحالیکه پس از انقلاب فیلمهایی تولید شدهاند که پیچیدهترین روابط انسانی و اجتماعی را به بهترین شکل بیان میکنند. در حدی که تحسین جهانیان را برانگیخته است و بالاترین جوایز را در معتبرترین فستیوالهای جهانی را به دست آوردهاند؛ و فیلمهای ایرانی با ژانر خاص خود در جهان شناخته شدهاند. فیلمسازان ایرانی نشان دادند هزاران حرف برای زدن در سطح جهانی دارند. کیارستمی، فرهادی، مجیدی و حاتمیکیا ستارههایی چند در این آسمان پر از ستاره هستند
در زمینه رمان زنان گوی سبقت را از مردان ربودهاند و نشان دادهاند چه بسیار سخنها بر لب داشتند، که سنت و سانسور میدان عرضه را بر آنها بسته بود.
سی سال پیش از استاد حسین علیزاده پرسیدم با این نظام دشمن موسیقی آیا ممکن امثال شما پیدا شوند. گفت حتماً و بس بهتر. گفتم چگونه ممکن است. گفت تا پیش از انقلاب حداکثر یکی دو هزار نفر تار مینواختند، اما با برکنار رفتن سد مذهب، حالا شاید چند صد هزار نفر تار مینوازند. بسیاری از آنانی که خود یا خانوادههایشان نوازندگی تار را خلاف میدانستند.
و بالاتر از آن موسیقیهای محلی است با تنوع وسیع. اگر نوازندگان دوتار و تنبور پیشتر عاشقانی تنها بودند، حال در گروهای صدنفره و بیشتر از نوجوانان پرشور، تا پیران زندهدل، از مردان حرفهای تا زنانی که به حکم سنت کمتر اجازه هنرنمایی در جمع را داشتند.
گردشگری: با پیروزی انقلاب و یافتن اعتماد به نفس، گویی ایرانیان تازه کشور خود را پیدا کردهاند، و زیباییهای آن را یکی پس از دیگری کشف میکنند. زیباییها که بود، اما نمیدیدند. پیش از انقلاب ژست خوردن قهوه در یک کافه در خیابان شانزهلیزه بود؛ و دیدنیهایی که دیدنش افتخار میآورد امثال لندن بود و رم و نیویورک؛ اما پس از انقلاب توده به میدان آمده و اعتماد به نفس یافته، دیدش تغییر بنیانی کرد. متوجه شد پیرامونش هزاران اثر جالب دیدنی است که چه بسیار از دیدنیهای اروپایی برتر است. متوجه شد که با تغییر نگاهش به جهان چه بسیار خانههای قدیمی که کلنگیشان میانگاشت، بناهای زیبایی هستند که با مختصر تعمیری رستوران و هتلهای مسحورکننده میشوند. متوجه شد طبیعت کشورش سرشار از مناظر زیبا و باشکوه است، با تنوع اقلیمی آنچنانکه در تمام فصول سال محلی برای گردشگری دارد. امتیازی که کمتر کشوری در جهان دارد. از کویر سوزان تا جنگلهای مازندران، از سواحل وحشی و بکر و داغ خلیج فارس تا کوهساران باشکوه زاگرس.
هنرهای دستی: جالبتر آنکه در هر گوشه این کهن دیار هنری بومی وجود دارد به قدمت سدهها و هزارهها. گلیمها و قالیهای گوناگون، سفالسازی توسعهیافته در درازنای هزاران سال، قلمزنی، منجوقکاری، ترمهبافی، دستدوزیهای بینظیر. تنوعی چنان گسترده که برای دیدنشان باید به دهها کشور سفر کرد و مسافر دیگر لازم نبود با آوردن شوکولات اطریشی؟ دلربایی کند، که حال بسیاری از شهرها خوشمزهترین غذاها و شیرینیها را ارائه میکنند؛ و جالبتر آنکه تولیدکنندگان سنت خود را با استفاده از دانش روز، هم از نظر کیفیت بهتر کرده، و هم در ارائه آن بسیار نوآوریها میکنند. کوتاه کلام ایرانیان گویی تازه زیباییهای کشور خود را شناخته و از آن لذت میبرند.
خودشناسی: پس از انقلاب و اعتماد به نفسی که ملت یافت، عموم مردم دیگر دایی جان ناپلئونی نمیاندیشند، و بر آن نیستند که دستهای مرموز ما را به هر جا که میخواهد میبرد. هرچند این بدان معنی نیست که هنوز جمعی، بهویژه مسنترها یا کسانی که تمام امیدشان به حمایت خارجیهاست، چنین نمیاندیشند. از این روی مردم به خود مینگرند و راز عدم موفقیتهایشان را در درون خود جامعه میجویند. ضربالمثلهایی چون «از ماست که بر ماست» و یا «از کوزه همان برون تراود که در اوست» جایگزین «هرچه هست کار انگلیسیهاست» شده است و این آغاز رشد هر جامعه است، و انگیزه نوشتن مقالات و کتب بسیار و سخنرانیهای ارزنده فراوانی شده است.
ورزش: اگر در رشتههایی چون فوتبال و اسکی و ژیمناستیک نیازمند مربی خارجی و آموختن از دیگران هستیم، در ورزشهایی چون کشتی و وزنهبرداری ما خود از بهترینها در دنیا هستیم. توجه به تجربه عظیم در زورخانهها، و بهرهگیری از سنتهای محلی هزاران ساله، چون کشتی در گیلان و خراسان و لرستان و ترکمنصحرا، سبب شده که کشتی ما در سطح جهانی رشد بیسابقهای کند. بهرهگیری از دستاوردهای علمی و تلفیق آن با سنت دیرپای این ورزشها، سبب شده تیمهای وزنهبرداری و کشتی و ورزشهای متأثر از آن، چون تکواندو و جودو. در میدانها جهانی در حد چشمگیری بدرخشند
آشنایی حوزه و دانشگاه: چه بسیار تحصیلکردگان دانشگاهها به فراگیری درس حوزوی رفتند و چه بسیاری از اهل حوزه برای تحصیل به دانشگاههای داخل و خارج از کشور رفتند. از میان هر دو گروه چهرههای شاخصی جلوه کردند. اینان از سویی تغییراتی بنیانی در حوزهها ایجاد کردند و هوای تازه به آن فضاهای عقبمانده و متحجر در قرون وارد کردند. هوای تازهای که این گوشهگیران در حجرههای حوزوی را با جهان آشنا کرد و درنتیجه موجی جدیدی از حوزویها پروریده شدند که با دیده بازتری به جهان مینگرند، و با نواندیشی، خود در کار ایجاد تحولات بنیادی را در آن فضای در خود فرو رفته و ارتجاعی هستند.
از سوی دیگر بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاههای داخل و خارج با ادبیات و دروس حوزوی کاملاً آشنا شدهاند و بهعنوان نواندیشان و دگراندیشان دینی در آموزشهای دینی در همه زمینهها نظر میدهند… نظراتی پخته که حوزویها بهآسانی نمیتوانند آنها را ردکرده یا نادیده بینگارند. اینان با مطالعه ادیان دیگر با وسعت نظر و آزاداندیشی به اسلام مینگرند و غم ب روز کردن آن را دارند. از آنسوی نظرات آنان در میان سکولارها برای خود جای باز کرده، و راه تبادلنظر را بین آنان گشوده است. دیگر فضای پیش انقلاب نیست که این دو جمعیت کاملاً با هم بیگانه باشند
به این دلایل بر آنم که انقلاب با همه عوارضش جامعه ایران را چنان رشد داده که فارغ از آنکه حکومتها بمانند یا بروند، یا در آنچه تحولاتی صورت بگیرد این راه رشد و ترقی را ادامه خواهد داد. بهویژه اگر بهاری فرارسد و خشکسالی کنونی با ریزش بارانی به سر آید، این بار ملت ایران با این زیربنا یکشبه ره صدساله را خواهد پیمود.▪
پینوشت:
- چشماندازایران: چهارنفرازمراجعبزرگدرنهضتملیبهقانوننهمادهایقانونملیشدننفتدرسراسرایرانفتوادادند. آیتاللهبروجردیکهمرجعتامهبودچنینفتواییندادولیازمصدقحمایتمیکرد. قانون ۲۰ درصداوبهنفعدهقانانآوازهروستاهاشدهبودوقانونبیمههایاجتماعیاومشمولهمهکارگرانمیشد. مصدقعلاوهبرنفتسیاستراملیکرد. هرچندارتشوفئودالهابااونبودندودشمنیمیورزیدندمعهذاآنچنانبسیجیدرتودههایمردمآوردهبودومادراوجآزادیاستقلالوعدالتبودیم. ملیکردنشیلاتباعثشدکهارزانترینپروتئینبهنامماهیبهدستهمهشهروندانبرسد.