بدون دیدگاه

دل‌نوشته‌ای به‌مناسبت درگذشت محمد بسته‌نگار

 

حمیده لامعی رشتی (نوحی)

برادر بزرگوارم، بستهنگار! ای کاش سال‌ها پیش، آن زمان که هنوز پاهایت توان راه رفتن داشت و تنها نشانه بیماری قرص‌های قند دیابتیک‌ها بود که در استکان چای هم می‌زدی با تو سخن گفته بودم. امروز که جسم رنجورت را نمی‌بینم و فقط خاطرات حضورت را مرور می‌کنم برای سخن گفتن دیر است، اما فکر کردم گفتن ولو دیرگفتن بهتر از هرگز نگفتن است. لااقل یک بار هم شده دیوار بلند ملاحظات را کنار بگذارم و آنچه را در دل، این مخزن اسرار، می‌گذرد برملا سازم.

برادرم، بسته‌نگار، معلم عزیز! چه درس‌ها که از تو آموختم، هر بار دیدارت با تحسین و لذت همراه بود. منش و رفتارت عاری از خودستایی و غرور، همراه با بزرگواری و پذیرا بودنت همواره مرا تحت تأثیر قرار می‌داد. نکته‌هایی دقیق و کوتاه را گوشزد می‌کردی با ظرافت تمام، نه ایرادگیری بود و نه تذکر عالمانه، تماماً درس بود و مهربانی، آموزگارهای خوب همین‌طورند. می‌دانند شاگرد نادان است و به کلاس آمده تا یاد بگیرد. باید راه و چاه به او نشان داد. گاهی لازم است تکرار کرد، گاهی به حرف‌هایش گوش داد و زمانی پا به‌پای او حرکت کرد. برادرم! در معلمی موفق بودی و درس‌های بسیاری را در فرصت‌های کوتاه از تو گرفتم. زندگی را سخت نمی‌گرفتی، چه سخاوتمند و مؤمن بودی، هرگز کلمه‌ای شکایت از روزگار و وضعیت (نه‌چندان خوب) را از زبانت نشنیدم. مسلمانی و تسلیم را می‌شد از تو الگو گرفت. این ایمان و تسلیم را با چه ریاضتی به‌دست آورده بودی؟ این را نمی‌دانم، ولی می‌توانم حدس بزنم که سال‌ها سختی و مرارت، زندان و محرومیت، فولاد مرغوب وجودت را آب‌دیده کرده بود.

وقتی نوشته‌هایت را می‌خواندم، دقت‌نظر و وسعت دیدت را تحسین می‌کردم. چه زیبا، مستند و معقول تحلیل می‌کردی. لازم نبود که برای حقانیت باورهایت از این و آن تأییدیه بیاوری، چنان روان و شیوا می‌نوشتی که خواننده تحت‌تأثیر قرار می‌گرفت. من مطمئنم کلام و نوشته‌ات از عمق وجودت، از «دلت» برمی‌خاست و لاجرم بر «دل» می‌نشست. این‌ها راه و رسم زیستن بود که با عملت به دیگران یاد می‌دادی. این توانمندی و کمال را چگونه و با چه پشتکار و تلاشی به‌دست آورده بودی؟ یادم می‌آید یک بار که از مراسمی برمی‌گشتیم با آن پیکان کذایی! از کوچه‌هایی گذشتیم که من بلد نبودم و از آن به بعد همیشه مسیر «بسته‌نگار» راه انتخابی‌ام بود. نه‌چندان کوتاه و مستقیم، بلکه پیچ‌واپیچ و کمی طولانی، ولی بدون ترافیک و باصفا. مسیرهای «بسته‌نگار» فقط رانندگی را آسان نمی‌کند که گذران زندگی را ساده می‌کند.

برادر بزرگوارم! آثار وجودی هر انسانی تنها در زمان حیاتش راهگشا و نمونه نیست، حتی پس از مرگ هم برای دیگران سرمشق و الگوست. داشتن همسری چون طاهره، با تمام فضایل و کمالاتی که انکارناپذیر است شاید یکی از نعمت‌های بزرگ خداوند برایت بود. صبر و تسلیم، سازگاری و محبت، فداکاری و اغماض، کدام‌یک از شما دو نفر از دیگری یاد گرفت؟ چه هماهنگ و همراه بودید. فرزندان شایسته و همدل، این‌ها را خداوند به‌پاس قلب پاک و مهربانت به تو ارزانی داشته بود. همه خانواده و دوستانت هر روز تو را به‌یاد می‌آورند و از خود می‌پرسند: «اگر بسته‌نگار زنده بود چگونه رفتار می‌کرد؟»

برادر مهربانم! زنده و مرده یعنی چه؟ زنده کیست و مرده کدام است؟ زنده آن است که در روح و فکر دیگران همچنان تأثیرگذار باشد. حیات جسمانی بی‌ارزش و دردناک است، اما زندگی در روح انسان‌های دیگر ادامه می‌یابد و همچنان راهگشای مشکلاتشان می‌شود.

برادرم بسته‌نگار! همان‌طور که در زمان حیات دوستت داشتم و برایت احترام فوق‌العاده قائل بودم، باز هم در فکرم با تو سخن می‌گویم و تحسینت می‌کنم. شاگرد به مقام معلم بسیار دیر پی می‌برد و شاید هرگز هم‌تراز او نشود، ولی درس‌هایی را که یاد گرفته به کار می‌برد و برکات این درس‌ها نه‌فقط زندگی شاگرد، بلکه زندگی همه اطرافیان را متحول می‌کند. خدا را شاکرم که افتخار این شاگردی نصیبم شد و دعا می‌کنم لایق چنین درس‌هایی باشم. روحت شاد و نامت پرآوازه باد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط