درباره حوادث آبانماه واژه حاشیهنشین را در تحلیلهای بسیاری شنیدیم؛ شورش فقرا علیه ثروتمندان؛ اما با نگاهی دقیقتر حوادث آبان ۹۸ را نمیشود تحلیل طبقاتی دارا و ندار کرد و راهحلی از منظر مبارزه طبقاتی ارائه داد. در دیدگاههای امتحان پس داده هم نمیتوان توجیه کرد که اینها آسیبهای توسعه هستند و بنابراین عدهای باید زیر چرخ توسعه له بشوند. در تحلیل آبان ۹۸ نباید اقشار حاشیهنشین را دستمایه پوپولیسم حکومتی یا دستمایه اپوزیسیون براندازی کرد که ارتباطی با این طبقه ندارد. در زیر تحلیلی دیگر از کنشگران آبان ۹۸ میخوانید که نشان میدهد چطور با تغییر زاویه دید نسبت به این قشر اجتماعی میشود ضمن کاهش فاصلههای طبقاتی از بحران جلوگیری کرد.
اقشار حاشیهنشین در کشورهای توسعهیافته غربی مهاجرند و درست است ملیت فرانسوی و آلمانی و انگلیسی دارند، اما از نظر روابط و فرهنگ مهاجرند. چون مهاجرند بهراحتی جذب در سیستم نشده و صدایشان منعکس نمیشوند و سخنگو ندارند.
در ایران حدود ۲۰ میلیون یا بیشتر حاشیهنشین داریم. این حاشیهنشینیها در ایران با مدیریت بهوجود نیامدهاند درحالیکه این شهرکهای حاشیهای در اروپا که ایجاد بحران هم میکنند مطابق مدیریت شهری شکل گرفتهاند.
به تعبیر کمال اطهاری این شهرکهای حاشیه بمب ساعتی هستند، چراکه امکانات و شرایط اقتصادی در آنجا حداقل است و اساساً خوابگاه هستند و شهریت ندارند. در کشورهای اروپایی، مهاجران آفریقایی و آسیایی در این شهرکها زندگی میکنند، اما در ایران اغلب این افراد ایرانی هستند. اینها دیدهاند کشاورزی سود ندارد و خشکسالی آمده و کار نیست برای همین به حاشیه شهر آمدهاند و کارهای پست (کمدرآمد/ دست پایین) بهلحاظ اقتصادی روآوردهاند تا حداقل در ظاهر، زندگی بهتری نسبت به زندگی در روستا داشته باشند.
حاشیهنشینها در ایران را چگونه باید تبیین کرد؟ جنبش آبان نشان داد نه پوزیسیون و نه اپوزسیون نماینده این اقشار نیستند. اینها نه صدایی در میان اصلاحطلبان دارند و نه اصولگرایان، جز به شیوه پوپولیستی صدای آنها میشوند. اپوزسیون ایران هم از سلطنتطلب تا ملی-مذهبی نماینده اقشار متوسط و متوسط رو به بالا هستند و شعارها و برنامهها و ایدئولوژیهایشان بهنوعی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم است. بخشی از اپوزیسیون که صدای کمتری دارد مثل جمهوریخواهان چپ، بخشی از جریان ملی-مذهبی و جریان نزدیک به مهندس موسوی به عدالت اعتقاد دارند، اما بخش دیگر اپوزسیون با مفهوم عدالت قرابتی ندارد. بیش از ۲۰ میلیون حاشیهنشین در ایران میتوانند برای یک تحول اجتماعی، هم کمک باشند هم سد. چون مسئله آنها خیلی ساده است؛ نان شب.
اتفاقی که در آبان ۹۸ افتاد چند مدعی دارد: در درجه اول مدعیان مبارزه طبقاتی یا مارکسیستهای کلاسیک هستند. اینها دردمندانه طرفدار عدالت هستند و هزینه هم میدهند، اما سعی میکنند جنبش را به سمت مبارزه طبقاتی ببرند و دید ملی ندارند و صرفاً یک مبارزه بین دارا و ندار است که از بستر عینی هم برخوردار نیست. مسئلهای که مارکسیستهای کلاسیک توجه ندارند این است که این اقشار نه در قالب صنف سازماندهی میشوند و نه در قالب شورش فقرا علیه ثروتمندان. اساساً این نگاه مارکسیستی نه ارتباطی با این اقشار دارد نه تبیینی که از این اقشار میکند درست است. در مقابل هم دیدگاه کارگزارانی است که این اقشار را طبیعی میداند که زائده توسعه و رشدند و در صورت نیاز باید سرکوب شوند و گاهی هم باید در دامنشان نقل انداخت. نگاه دیگری هم هست که عدالتطلبانه از منظر حقوق اجتماعی است و تلاش میکند این اقشار را صاحب حق بداند و دارای حقوق و تشکل صنفی کند؛ البته کار سادهای هم نیست. این دسته به یک راه دیگر هم اعتقاد دارند. از طریق شهری کردن محیط زندگی این افراد و حقوقمند کردن کارهایی که انجام میدهند.
جدا از این راهحلها برای این فرودستان چه باید کرد؟ بخشی از اپوزیسیون که معتقد است این اقشار باعث سرنگونی نظام خواهد شد و باید بیمهابا از آن حمایت کرد، کمی خوشخیال است، چون این شورشها از طرف کسانی نیست که با اعتصاب و شورش اقتصاد مملکت را بخوابانند. اینها ثروت و قدرت ندارند و سازمان دادن آنها هم سخت است. هر از گاهی به غلیان میافتند و شورش میکنند و بعد ساکت میشوند، ولی میتوانند برای جریان دموکراسیخواه عدالتطلب عواقب منفی و مثبت داشته باشند. اثر مثبت هم در صورتی است که آن جریان برای این اقشار برنامه داشته باشد و آنها را زائده و ابزار نداند. این برنامه مستلزم شناخت امکانات و تواناییها و تهدید قشر حاشیهنشین جامعه است. همانطور که اقشار متوسط هم تهدید و فرصت دارند و گاهی به ضرر دموکراسی و تولید عمل میکنند طبقه فرودست هم همین ویژگی را دارند. با برنامه و نگاه راهبردی میشود این اقشار را به فرصت برای رشد جامعه تبدیل کرد. درواقع رشد موقعیت شهروندی و رفتن بهسوی نگاه صنفی است که میتواند راهگشا باشد. بعد هم داشتن یک برنامه که وضع معیشتی آنها را در حقوق پایه تضمین کند؛ یعنی حداقلی از پوشاک، خوراک و مسکن و حداقلی از فرصتهای فرهنگی و اجتماعی برای آنها فراهم شود تا جامعه ایرانی به توازن برسد. در غیر این صورت حکومت با پرداخت دیه و شعار پوپولیستی وارد میشود و جایی که اپوزسیون معقول هم وجود ندارد سعی میکند خواسته این اقشار را کنترل کند. با این رفتارها موج اعتراضات ادامه خواهد داشت. این نوع اعتراضات با اعتراض کارگری که حقوقش عقبافتاده فرق دارد. این اعتراضات با نگاه کسی که میخواهد نگاه حکومت را عوض کند و باز کند فرق دارد. این اعتراضات با کسی که میخواهد حکومت را سرنگون کند هم فرق دارد. حاشیهنشین ویژگی پراکندگی و شورشی دارد. اگر خودشان سردمدار قضیه بشوند بهطرف هرج و مرج میروند، چون سازماندهی ندارند. از طرف دیگر میتوانند مورد استفاده حکومت قرار بگیرند و یا دستمایه دیگران بشوند ضمن اینکه شهروند حساب نشدهاند، در رشد کشور نقش داشتهاند و بار سنگینی از مصائب سیاستهای غلط دولتها بر دوششان است.
تنها راهحل نگاه شهروندی و بعد نگاه طبقاتی و صنفی به این اقشار است تا برای آنها حقوق قائل شد. بعد هم فاصله طبقاتی و اجتماعی را برای آنها کم کرد. عاجلتر اینکه حکومت موظف است سطحی از رفاه را برای این اقشار تدارک ببیند از راههای مختلف گرفتن مالیات از طبقات بالا و کاستن خرجهای ضروری و هزینه کردن برای این اقشار. شهریت باید در ایران نظاممند بشود. نه اینکه زورآباد شکل بگیرد و بعد مدیریت شهری تن به آن دهد و از آن سوءاستفاده کند. در کوتاهمدت بدون عمل به این پیشنهادها برنده این شورشها حکومت با گرایش پوپولیستی است که برای همه حرکتهای اصلاحطلبانه در ایران خوشیمن نخواهد بود.▪