بدون دیدگاه

فرهنگ خشونت و قرآن

 

از صدام حسین تا نلسون ماندلا

مهدی غنی

در بحبوحه اعتراضات مردم نسبت به گران شدن بنزین، در صدا و سیما، آقای بهرام‌پور، به‌عنوان قرآن‌شناس، با استناد به آیه ۳۳ سوره مائده اعلام کردند قرآن دستور داده محارب را باید زجرکش کرد، دست و پایشان را در جهت عکس برید و یا در یک کشتی اسقاطی وسط دریا رها کرد تا بمیرند، بنابراین به این افراد شورشی نباید رحم کرد و بلکه به ‌حکم قرآن باید با آن‌ها با خشونت تمام برخورد کرد.

این سخنان اعتراض و نفرت عده زیادی را برانگیخت. درنتیجه برخی روحانیون نیز به این برداشت از قرآن معترض شده و به نقد نظریات گوینده پرداختند؛ اما اثر سوء این تفسیر قرآن برجا ماند.

ایشان گذشته از اینکه چهره خشن و بی‌رحمانه‌ای از جمهوری اسلامی به دنیا معرفی کردند، از قرآن و خدا هم سیمایی ارائه کردند که موجب رمیدن و بدبینی افرادی نسبت به اساس دین اسلام گردید. افراد می‌گفتند این چه خدایی است که مخالف خودش را با چنین قساوتی مجازات می‌کند؟! اسلام‌شناس سیمای جمهوری اسلامی توضیح ندادند که چطور چنین برداشتی کرده‌اند.

جا دارد این گلایه را ابراز کنیم که چطور وقتی در یک نشریه مطلبی درج می‌شود که خلاف سلیقه و برداشت برخی روحانیون یا کارشناسان مربوطه است، بلافاصله نویسنده و مدیرمسئول نشریه به انواع اتهامات متهم شده و در محاکم قضائی احضار می‌شوند، اما وقتی برخی افراد در سیمای جمهوری اسلامی که شاید چند هزار برابر آن نشریه مخاطب دارد، مطالبی خلاف واقع و خلاف متن قرآن مطرح می‌کنند که موجب وهن اسلام می‌شود، اما چشم‌پوشی می‌شود. البته از اینکه آستانه تحمل مسئولان قضائی بالا رفته و حداقل دریک مورد با مسائل فکری برخورد جزایی نکردند باید تقدیر کرد. کاش این سعه‌صدر در مسئولان صدا و سیما هم ایجاد می‌شد که همه تریبون‌ها را به یک جریان فکری خاص اختصاص ندهند و اجازه دهند منتقدین این جریان خاص هم ابراز وجود کنند. حداقل در مورد همین آیات روحانیون و قرآن‌شناسان دیگر با کارشناس مربوطه به مناظره می‌نشستند. تا به قول قرآن مردم حرف‌های مختلف را می‌شنیدند و بهترین را انتخاب می‌کردند.

چند پرسش

۱- اولاً از آقای بهرام‌پور باید پرسید که اساساً شما که درباره اعتراضات بنزینی دنبال راه‌حل می‌گشتید، از میان همه آیات مختلفی که در قرآن هست، چرا این آیه را انتخاب کردید؟ مثلاً چرا در همین سوره مائده آیات ۲ و ۸ را که یک مضمون مشترک دارند انتخاب نکردید که اتفاقاً به موضوع اعتراضات و برخورد با آن بیشتر مربوط است. در هر دو آیه تأکید شده است که اگر قومی با شما برخورد بد کردند، خشونت ورزیدند، بدرفتاری آن‌ها باعث نشود شما از مسیر عدالت خارج شوید و به آن‌ها تعدی کنید، «وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلى أَلّا تَعدِلُوا»؛ چرا روی این آیه تمرکز نکردید و سراغ آیه ۳۳ رفتید؟ اگر کسی بگوید شما قصد سرکوب اعتراض را داشتید، فقط دنبال مشروعیت بخشیدن به آن می‌گشتید و سراغ قرآن رفتید چه پاسخی دارید؟ آیا قرآن باید برای حفظ قدرت به‌کار آید، یا قدرت به فرهنگ قرآن برگردد؟

۲- آیه ۳۳ مائده مربوط به محارب با خدا و رسول است. چطور خودتان را جای خدا و رسول فرض کردید و مخالفان خود را، محارب با خدا و رسول شمردید؟ آیا می‌توانید ثابت کنید که در جایگاه خدا و رسولش و همان مسیر اسلام ناب محمدی قرار دارید؟

۳- دنباله آیه در وصف آن محاربین آمده ‌است: یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً، یعنی این محاربین خدا و رسول ایجاد فساد می‌کنند. آیا فساد مالی و اداری و اتلاف و غارت بیت‌المال هم شامل این فساد و این برخورد می‌شود یا نه‌، فقط اعتراض خیابانی منظور نظر بوده است و با غارتگران و اختلاس‌کنندگان بیت‌المال باید از در رحمت الهی برخورد کرد؟

۴- بر فرض که بپذیریم شما در جایگاه خدا و رسول هستید و عملکردتان منطبق بر خواست خداوند است، در همین آیه مورد اشاره، پنج نوع برخورد و واکنش نسبت به محارب خدا و رسول، طرح شده است، روی چه حسابی شما از میان آن پنج تا، آن که خشن‌تر است انتخاب کردید؟

۵- اصولاً این پرسش مطرح است که مگر بعد از چهل سال ما قانون جزا نداریم که شما زحمت بکشید از برخی آیات گزینش‌شده قرآن حکم مجازات معترضین را کشف کنید؟

۶- برخی می‌گویند منظور گوینده مزبور این بوده که ببینید قرآن چقدر تند برخورد کرده، ولی ما نرم‌تر برخورد می‌کنیم، خدا را شکر کنید که ما این‌قدر مهربانیم و به قرآن عمل نمی‌کنیم که دست و پای معترضین را در جهت خلاف یکدیگر قطع کنیم!

۷- فرض کنیم مسئولان قضائی به نظر مفسر محترم عمل کرده و چند صد نفر از مهاجمین را قطع دست و پا می‌کردند و به تعداد معلولین می‌افزودند. مردم هم از ترس اینکه نکند به چنین مجازاتی دچار شوند، از طرح هرگونه انتقاد، اعتراض و اعتصاب خودداری می‌کردند، تصور می‌کنید با همین رویه جاری به آن جامعه مطلوب اسلامی می‌رسیم؟ جامعه‌ای با هوای پاک، آب گوارا، مبرا از فقر و گرسنگی و دزدی و اعتیاد و فحشا و …؟

از این پرسش‌ها بگذریم، بهتراست به آیه مربوطه بپردازیم.

خشونت یا رحمت؟

درباره آیه ۳۳ مائده چند نکته به‌نظر می‌رسد:

۱- درباره این آیه دو نظریه عمده وجود دارد. هر دو نظریه بر این عقیده‌اند که این آیه حکم محارب را بیان کرده است، اما یکی بر این باور است که این حکم مربوط به آن زمان و دوران است که چنین احکامی به‌مراتب خشن‌تر و سخت‌تر مرسوم است، اما این احکام براثر رشد جامعه و افکار آدمیان، دیگر موضوعیتی برای اجرا ندارد. نظر دیگر معتقد است این حکم برای همیشه قابل‌اجراست و امروز هم ما باید به آن عمل کنیم.

۲- اما درباره اینکه منظور از این آیه بیان حکم مجازات محارب است، ابهاماتی وجود دارد. اگر منظور از این آیه بیان حکم مجازات محارب بوده است، چرا هم در مورد نوع جرم و هم نوع مجازات، این‌قدر نامشخص و نامتعین گفته شده است؟ چرا جای تأویل و تفسیر را باز گذاشته است؟ مثلاً در مورد محارب گفته‌ شده است یحاربون؛ یعنی کسی که هم‌اکنون در حال محاربه است. نه کسی که زمانی محاربه کرده و اکنون دست از آن برداشته است. بعد یحاربون الله و رسوله آمده است و سپس قید یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً اضافه شده است؛ یعنی علاوه بر محاربه با خدا و رسولش، هم‌اکنون در زمین مشغول فساد است؛ اما محاربه تعریف ‌نشده است. آیا این‌طور که برخی مفسران گفته‌اند منظور کسی است که سلاح برداشته و در میدان جنگ علیه جبهه پیامبر و خدا می‌جنگد، یا کسی که عملش معنی جنگ و دشمنی با خداوند می‌دهد؟

لازم است توجه کنیم که در خود قرآن در جای دیگر (۲۷۹ بقره) یک مصداق روشن برای محاربه با خدا ذکر شده است که آن هم رباخواران هستند، درحالی‌که رباخوار هیچ سلاح جنگی به کار نمی‌گیرد و با خدا هم جنگی ندارد و حتی ممکن است تظاهر به خداباوری هم بکند، اما قرآن او را محارب با خدا معرفی کرده است مگر اینکه آن سود اضافی را که از وام‌گیرنده گرفته است پس بدهد. با این وصف تعریف مشخص از محارب باخدا قدری مشکل‌تر می‌شود.

علاوه بر این کسی که ثمره تلاشش فساد روی زمین است نیز باید تعریف شود؛ لذا مشاهده می‌کنیم جرمی که در این آیه مورد بحث قرار گرفته حداقل امروز مصداق بارز و آشکار و واحدی ندارد که به‌سادگی بتوان به آن اشاره کرد.

۳- مجازات ذکرشده هم چندان قطعی و مشخص نیست. از دار زدن و کشتن و قطع دست و پا و تبعید به سرزمینی دیگر تا بخشیدن یاد شده ‌است. طبیعی است همه این مجازات‌ها را نمی‌توان با هم انجام داد. بلکه باید از میان آن‌ها انتخاب کرد. حال می‌توان پرسید آیا انتخاب نوع مجازات، سلیقه‌ای و دلبخواهی است یا ضوابطی دارد؟ آن ضوابط و ملاک‌ها کجا بیان شده است؟

۴- نکته دیگری که در فهم آیات قرآن و یا هر کتاب دیگری می‌تواند مفید افتد این است که آیا این آیات هرکدام تک‌جزیره‌ای در میان دریا هستند و هیچ ربطی به آیات قبل و بعد خود ندارند؟ یا در پیوند و همبستگی با جملات دیگر می‌توانند معنی پیدا کنند؟ به نظر می‌آید برای فهم یک آیه باید آن را در متن دید و آیات قبل و بعد آن را هم در نظر گرفت. حداقل توجه کرد که اگر آن‌ها درباره موضوع مشترکی هستند، چه‌بسا گوینده از مجموع آن‌ها مقصود و منظور خود را به خواننده تفهیم می‌کند.

۵- برفرض هم که معنی محاربه و فساد در زمین به‌طور قطعی و مشخص معلوم بود، در میان دستگیرشدگان اعتراضات آن‌قدر تفاوت وجود دارد که چسباندن عنوان محارب به آن‌ها بسیار دشوار خواهد بود. در میان آن‌ها عابر و تماشاچی هست، کسی هست که صرفاً می‌خواسته به گرانی‌ها اعتراض مدنی کند و مسئولان این اعتراض را حق مردم دانستند، کسانی هم بوده‌اند که به‌خاطر فقر و گرسنگی به خیابان آمده و احیاناً مالی یا کالایی هم برده‌اند، کسانی هم به‌خاطر مخالفت با نظام دست به آشوب ‌زده‌اند، شاید کسانی هم به‌خاطر وامدار بودن به بانک‌ها که سود هنگفتی می‌گیرند به آن‌ها حمله کرده باشند و…

کدام‌یک محارب شمرده می‌شوند؟ بگذریم که اگر کسی سودهای کلان بانک‌ها را مصداق ربا بداند، در مورد مصداق محارب باخدا چه قضاوتی خواهد کرد؟

۶- با این مقدمات به متن قرآن رجوع می‌کنیم تا بدون پیش‌داوری و گزینش مفهوم آن را دریابیم. در آیه ۲۷ سوره مائده بعد از حکایت قوم حضرت موسی، داستان هابیل و قابیل فرزندان آدم را بیان می‌کند که وقتی قربانی قابیل قبول نشد، وی برادرش را تهدید به قتل کرد. پاسخ هابیل را چنین بیان می‌کند: جز این نیست که خداوند قربانی از افراد پرهیزکار می‌پذیرد و تو اگر برای کشتن من اقدام کنی، من برای کشتن تو اقدام نمی‌کنم. من از خداوند بیم دارم؛ یعنی من مقابله‌به‌مثل نمی‌کنم. بعد در دو آیه بعد می‌گوید که قابیل برادرش را کشت و جسدش را در خاک پنهان کرد و سپس پشیمان شد. با ذکر پشیمان شدن قابیل نشان می‌دهد هابیل با برخورد کریمانه‌اش موفق شده برادر کینه‌توز و حسود را متنبه کند. منظور گوینده از نقل این داستان چیست؟

۷- در دنباله مطلب آیه ۳۲ که به‌نوعی نتیجه‌گیری از داستان هابیل و قابیل است، می‌گوید بر اساس این ماجرا، بر بنی‌اسرائیل نوشتیم یا مقرر کردیم که هر کس دیگری را بدون اینکه قتلی داشته باشد یا فسادی در زمین کرده باشد بکشد، گویی همه مردم را کشته است و کسی که یک نفر را زنده کند گویی همه مردم را زنده کرده است و همانا برای آن‌ها پیامبرانی با دلایل آشکار فرستادیم، اما بسیاری از آن‌ها بعد از این در زمین زیاده‌روی می‌کنند. آیه بعد (۳۳) همان بحث محارب با خدا و رسول است.

۸- هر خواننده بی‌طرفی که قصد فهم متن را داشته باشد، از خود می‌پرسد منظور نویسنده از ذکر داستان هابیل و قابیل و مکالمه بین آن دو چه بوده است؟ اینکه هابیل می‌گوید من مقابله‌به‌مثل نمی‌کنم و اگر تو قصد کشتن من را داشته باشی، من تقواپیشه می‌کنم و خدا را در نظر می‌گیرم، آیا به مخاطب هشدار نمی‌دهد که از کینه‌توزی و تقابل و عکس‌العمل کینه‌توزانه پرهیز کنید؟ کنش خودتان را بر اساس کنش دیگری و در واکنش به وی انتخاب نکنید؟ شما معیاری مثل خداباوری و تقوا دارید که باید مبنای عمل شما قرار گیرد، نه اینکه رفتار غلط دیگری مبنای تصمیمات شما شود، بعد نشان می‌دهد قابیل که از روی کینه‌توزی و حسادت و شتاب‌زدگی دست به قتل برادرش زد، سرانجام از کرده خود پشیمان شد. بیان حکایت هابیل و قابیل از این زاویه نشان می‌دهد خداوند همان آیات ۲ و ۸ مائده را در قالب یک داستان تاریخی تکرار کرده است؛ یعنی بار دیگر متذکر شده است که مقابله‌به‌مثل نکنید. عکس‌العملی رفتار نکنید. قصاص قبل از جنایت نکنید.

۹- بعد از این داستان یک نتیجه کلی می‌گیرد که کشتن یک فرد بی‌گناه، به‌اندازه قتل‌عام همه مردم اهمیت دارد؛ یعنی در مورد کشتن آدم‌ها، به تعداد توجه نکنید، یک نفر هم بسیار زیاد است. همچنان که زنده کردن یک فرد به همین میزان ارزش دارد. نکته مهم این است که نگفته کشتن یک فرد مؤمن یا مسلمان بی‌گناه، بلکه منظور هر فرد انسانی مستقل از عقیده و مرام و گرایش اوست. در این آیه هم مخاطب را به این مهم توجه می‌دهد که کشتن یک انسان به این سادگی نیست. اگر اشتباهی صورت بگیرد و حق آن فرد کشتن نباشد، این اشتباه جبران‌شدنی نیست. چنین عملی برابر کشتن همه انسان‌هاست. این امر هم در مورد کسی که تعرض را آغاز می‌کند جاری است و هم در مورد مجازات وی، جنبه عام دارد. جالب است که هم‌اکنون بحث بر سر تعداد افرادی است که در این اعتراضات کشته‌ شده‌اند، ذهن‌ها و خبرها روی این متمرکز شده است که تعداد چند صد تن بوده یا هزار و خرده‌ای، درحالی‌که قرآن درباره کشته شدن انسان بی‌گناه، حساب و کتاب و عدد را معیار جنایت نمی‌داند، بلکه قتل یک نفر بدون دلیل را مساوی جنایت علیه بشریت می‌شمرد.

با این مقدمات که همه‌اش دعوت به احتیاط در مقابله با دیگری است، چگونه می‌شود بگوید مخالفان را تکه‌پاره کن، به دار بزن و… چنین حکمی با آن آیات پیشین نسبتی ندارد.

۱۰- در آیه بعد (۳۳) می‌گوید إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ … جز این نیست که جزای کسانی که با خدا و رسول محاربه می‌کنند و فساد می‌کنند یکی از این مجازات‌هاست. اینجا بیان آیه جنبه خبری دارد نه بیان حکم. دستور نداده و امر نکرده که چنین کن. می‌گوید عرفا و طبق سنت جاری این مجازات وجود دارد و غیر از این نیست که یا دار می‌زنند یا می‌کشند، یا دست و پا را برخلاف هم قطع می‌کنند یا تبعید می‌کنند. دنباله‌اش می‌گوید، اما همه این مجازات‌ها مربوط به این دنیاست، در آخرت عذاب بزرگ‌تری در پیش است. با توجه به آیات قبل و زمینه‌چینی که کرده است که مقابله‌به‌مثل نکنید، کشتن یک بی‌گناه مساوی قتل‌عام است و زیاده‌روی نکنید، با این نگاه از میان مجازات‌های مرسوم یکی را برگزینید و ضمن اینکه فکر نکنید این‌ها تنها مجازات هستند که بخواهید سنگ تمام بگذارید، آخرت مهم‌تر است.

۱۱- در آیه بعد می‌گوید اگر قبل از تسلط بر این دشمنان و محاربین، آن‌ها دست کشیدند و پشیمان شدند، بدانید که خداوند بخشنده و رحیم است؛ یعنی شما هم آن‌ها را ببخشید.

۱۲- چنان‌که می‌بینیم با مقدماتی که چیده شده، سیاق این آیات در جهت کم کردن کینه‌توزی و خشم و خشونت جاری میان آدمیان است، نه تشدید کینه و انتقام و خشونت؛ یعنی این آیات در جهت همان آیات ۲ و ۸ سوره مائده است که می‌گوید خشونت و بدرفتاری دیگران باعث نشود که شما هم تعدی کنید و از عدالت دور شوید. توجه کنید اگر در اجرای مجازات اشتباه کنید و یک نفر بی‌گناه را دار بزنید یا بکشید، در حکم قتل‌عام همه انسان‌هاست و مرتکب جنایت علیه بشریت شده‌اید؛ بنابراین با توجه به آیه ۳۲ اگر کسی این گفته خداوند را باور کند و حتی یک‌هزارم امکان خطا در داوری و شناخت خود بدهد، نمی‌تواند جان کسی را حتی به‌عنوان مجازات بگیرد.

گویا این آیات در سال ششم هجری نازل شده است. توجه به این نکته لازم است که در جامعه قبیله‌ای عرب آن زمان کینه‌توزی و انتقام و خشونت امری بدیهی و رایج و پسندیده بود. معروف است که فردی از یک قبیله، خروسی از یک قبیله دیگر را می‌کشد و طرف مقابل برای انتقام فردی از آن قبیله را می‌کشد و سپس میان آن‌ها کشت و کشتار تا چندین سال ادامه داشته است. پیامبر با چنین جامعه‌ای روبه‌روست و دارد فرهنگ‌سازی می‌کند و مهربانی و گذشت و عفو را ترویج می‌کند تا از فرهنگ جاهلیت و کینه‌توزی و انتقام رها شوند. این روند فرهنگ‌سازی است که چهار سال بعد در ماجرای فتح مکه مشاهده می‌کنیم وقتی فاتحانه وارد مکه می‌شوند و بر افرادی چون ابوسفیان که سال‌ها علیه مسلمان‌ها لشکرکشی و جنگ کرده، تسلط می‌یابند، پیامبر به او امان می‌دهد و حتی خانه او را یکی از اماکن امن اعلام می‌کند که هرکس به آنجا پناه ببرد امنیت خواهد داشت. قابل‌توجه است که اعراب انتقام‌جو و کینه‌توز، با آن فرهنگ‌سازی که شده است، این مرام و رویه پیامبر را می‌پذیرند و به آن فرهنگ تن می‌دهند. فرهنگی که ما هنوز بعد از ۱۴۰۰ سال نیاموخته‌ایم. هنوز بر فرهنگ جاهلی کینه‌توزی و تشدید خشونت اصرار می‌ورزیم. چه‌بسا کار هابیل را خطای محض بدانیم که باید به‌محض اعلام موضع قابیل او را ترور کرده و از میان می‌برد. جا دارد از خود بپرسیم آیا مدل حکمرانی صدام حسین به دیدگاه اسلامی ما نزدیک‌تر است یا نلسون ماندلا؟▪

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط