امین یاری
این نوشته عصاره و بازنویسی کتاب بسیار زیبا و آموزنده مشرکی در خانواده پیامبر۱ است که به قلم دو تن از اساتید برجسته دانشگاه، دکتر حسن محدثی گیلوایی و دکتر بیژن عبدالکریمی به رشته نگارش درآمده است. مخاطبان این کتاب دو گروه هستند: گروه اول، کسانی هستند که تحت تأثیر مکاتب و تبلیغات مختلف، رغبت چندانی به اسلام ندارند؛ و گروه دوم مسلمانانی هستند که به اسلام ایمان دارند.
هدف غایی و مقصود نهایی کتاب، خشونتستیزی و درس تساهل و مداراست که با فهم دقیق تاریخ اسلام و از طریق داشتن معرفت صحیح به بنیانگذار آن، رسول گرامی اسلام(ص) تحقق مییابد. مواجهات تئولوژیک و ایدئولوژیک است که انسانها را به نقطه تقابل میرساند و تخاصم میآفریند. با پرهیز از اینگونه قضایا میتوان از خشکی و خشونت دوری جست و با تسامح و عطوفت به تعبیر زیبای مهندس لطفالله میثمی، یک «جامعه بدون حذف» را تجربه کرد.
زحمات اولیه دکتر محدثی و بازپروری و فربهسازی بعدی دکتر عبدالکریمی تألیف کتاب را به نام آن دو بزرگوار، رقم زده است. به تعبیر دکتر محدثی، دکتر بیژن عبدالکریمی بیش از هر کس دیگری با این اثر پیوند برقرار کرد. این پیوند چنان نیرومند بود که او را بر جای نویسنده نشاند.۲
این اثر که ظاهرش به رمان میماند، ولی محتوایش با عناصر دقیق تاریخی شکل یافته است با استناد به منابع موثق و معتبر، داستان زندگی مؤمنانه و عاشقانه زینب، دختر پیامبر اسلام(ص) را با شوهرش که ابوالعاص نام داشت و مسلمان نبود به تصویر میکشد و باب تازهای در موضوع مدارا با مخالف اعتقادی باز میکند.
ناگفته نماند شمارههای مندرج در پانوشت این نوشته، بیانگر بازنگاریشده موضوعاتی است که در کتاب یادشده نیز ایضاً آمده، بیآنکه عین جملات نویسندگان باشد. خواننده میتواند با همین ارجاعات به متن کتاب مراجعه و اصل مطلب را مطالعه کند. هرگاه عبارتی عیناً از اثر مذکور نقل شده بر سبیل امانت داخل گیومه آمده است تا با جملات بازنویسیشده اینجانب تمایز داشته باشد.۳
مشرکی در خانواده پیامبر
زینب، پیش از بعثت پیامبر با پسرخالهاش ابوالعاص ازدواج کرد. آن دو به همدیگر بسیار عشق میورزیدند. ابوالعاص مرد ثروتمندی بود و در میان عرب جایگاه ویژهای داشت. او در میان مردم مکه به امانتداری و درستکرداری شهره بود. در یکی از سفرهای تجاریِ ابوالعاص، محمد بن عبدالله به پیامبری مبعوث شد. نخست تنها جمع قلیلی از اهالی مکه به او ایمان آوردند.
عُمَر میخواست پیامبر اسلام را که تمام ارکان اعتقادی آنان را تهدید میکرد، به قتل رساند، لیکن اتفاقاتی رخ داد که او را از این تصمیم باز داشت.۴ ایمان خواهر و داماد عُمَر به اسلام باعث شد وی از تصمیم خویش منصرف شود.۵ عُمَر برای روی گرداندن خواهرش از اسلام، او را تهدید و مضروب کرد، اما خواهر و دامادش به ایمان خود تصریح و تأکید ورزیدند.۶ هرچند عُمَر میخواست با استدلال و سختگیری آن دو را از گرویدن به اسلام بازدارد، ولی در این بازی اعتقادی، خودش باخت و دین اسلام را پذیرا شد. عمر با پیامبر(ص) دیدار کرد و به مباحثه نشست. نتیجه دیدار این شد که رسماً دعوت پیامبر اسلام را بپذیرد.۷ زمانی که هسته اولیه اسلام شکل گرفت و نزدیکان پیامبر اسلام به او ایمان آوردند، ابوالعاص از گروه ایمانآورندگان نبود، لیک با نهایت ادب و با رعایت موازین انسانی به زندگی خود با زینب ادامه داد.۸
کسانی که اسلام را میپذیرفتند هزینههای سنگینی میپرداختند. هجرت به حبشه یکی از راههایی بود که مهاجرین میخواستند بدینوسیله از دست بیدادگران مکه رها شوند. سال سوم هجرت بود که بهرغم آنهمه آزار و ایذا، مسلمانان از پیامبر اسلام(ص) اجازه گرفتند که آشکارا قرآن بخوانند و نماز بگزارند.۹ یکی از سختیهای سنگین مسلمین، زندگی آنان به مدت سه سال در شِعْب ابیطالب بود که قریشیها تحریمشان کردند.
در شعب ابیطالب پیامبر اسلام(ص) دو تن از عزیزان خود -خدیجه و ابوطالب- را که همیشه از او حمایت میکردند، از دست داد و اندوه فقدان آن دو بر جانش نشست.۱۰ پیامبر اسلام(ص) برای رهایی از سختیهای قریش سیزده سال پس از بعثت از مکه به مدینه رفت تا کارهایش را سامان دهد. در این مهاجرت دختران پیامبر اسلام(ص) -زینب، رقیه و امکلثوم- نتوانستند با او همراه شوند، زیرا شوهران هر سه مشرک بودند.۱۱
ابوالعاص در یکی از سفرهای تجاریاش بود که همسرش (زینب) به رسالت پدرش ایمان آورد. وقتی ابوالعاص از سفر برگشت، از ایمان همسرش به اسلام آگاه شد، اما سخنی بر زبان نیاورد. زینب میخواست ابوالعاص را از تولد جدیدش (ایمان به اسلام) آگاه کند. زینب از گذشتههای دور و ایام عاشقانه خود با شوهر خویش و از صداقت پدرش سخن میگفت. ابوالعاص بهعنوان مستمع به سخنان زینب گوش میداد. درنهایت زینب شوهرش را در جریان امر قرار داد و اظهار کرد که به اسلام ایمان آورده است.
پیامبر با یاران سختکوش خویش که ایمانشان را بر همهچیز ترجیح میدادند به فکر آیندهای بود که خود ترسیم کرده بود. ابوالعاص هرچند مشرک بود، اما در روزهای بلاخیز و جانسوز به یاری محاصرهشدگان شعب ابیطالب میشتافت و در دل شب با تحمل تمام خطرات به مسلمانان در بند آذوقه میرساند.
قریشیها برای فشار روحی به پیامبر اسلام(ص)، دامادهای مشرک او را تهدید و تطمیع کردند که زنانشان را طلاق دهند. دو تن از دامادهای پیامبر -عتبه و عتیبه- زنان خود را طلاق دادند، ولی ابوالعاص مقاومت کرد و تن به خواسته قریش نداد.
نبرد سنگینی بین مسلمانان مدینه و مشرکان مکه در شُرُف انجام بود. رقیه که بعد از طلاق با عثمان ازدواج کرده بود، از بیماری در رنج بود. ابوالعاص برای حفظ موقعیت خود در کنار مشرکان مکه حضور داشت. هر لحظه نگرانی بر دل زینب سایه میگسترد. هر گونه برد و باخت آن جنگ، برای او در حکم باخت بود؛ زیرا فرمانده جنگ در یک جبهه پدرش بود و در جبهه دیگر همسرش علیه مسلمین شمشیر میزد.۱۲ حامله بودن زینب نگرانی او را مضاعف کرده بود. در این جنگ که «بدر» نام داشت، اتفاقات عجیبی روی داد. به دلیل وابستگیهای تجاری و نیز فکری، دو تن از شناختهشدگان مکه که یکی عموی پیامبر(عباس بن عبدالمطلب) بود و دیگری داماد پیامبر(ابوالعاص) به صف دشمن پیوستند.۱۳ در ماه رمضان سال دوم هجری جنگ بدر درگرفت. پس از پایان جنگ، خبر شکست و کشتههای مشرکان بر فضای مکه سایه گسترد. تعداد تلفات مکیان هفتاد تن بود و به همین تعداد نیز در اسارت مسلمین بودند. مسلمانان فقط چهارده کشته داده بودند.۱۴ نتیجه این جنگ آثار دشوار و طاقتفرسایی برای زینب داشت. از یک طرف به دلیل شکست مکیان بهشدت میترسید و از طرف دیگر شوهرش (ابوالعاص) به اسارت مسلمین درآمده بود.۱۵
در جنگ بدر پیامبر دستور داده بود آنهایی را که از روی اکراه یا به خاطر محذورات اخلاقی به جنگ مسلمین آمدهاند نکُشند و فراریان را هم تعقیب نکنند.۱۶ در این جنگ تعدادی از خویشان و نزدیکان پیامبر، همچون پسرعموهایش نوفل و عقیل، عمویش عباس و نیز دامادش ابوالعاص که در صف مشرکان شمشیر میزدند، به اسارت مسلمین درآمده بودند.۱۷ پیامبر ترتیبی اتخاذ کرد تا آن دسته از اسیران که به نوعی از پیامبر و یارانش حمایت کرده بودند کشته نشوند و آسیبی نبینند. به فرمان پیامبر(ص) هر اسیری که به تعدادی از مسلمین خواندن و نوشتن یاد میداد آزاد میشد. پیامبر(ص) با اتخاذ این شیوه، سنت بدیعی بنیان نهاد که در گستره تاریخ بیبدیل است.۱۸ از میان اسرا سه تن اعدام شدند؛ زیرا محرک اصلی آن جنگ به شمار میرفتند.۱۹ در مدت اسارت ابوالعاص با او خوشرفتاری شد؛ زیرا در جوانمردی و حمایت از مسلمانان در شعب ابیطالب سابقه نکویی داشت. مسلمین تصمیم گرفتند اسرای جنگی را در قبال دریافت فدیه آزاد کنند. اقوام و خویشانِ اسیران جنگی با پرداخت فدیه به آزادی ایشان اقدام کردند. زینب با فدیهای که تهیه دیده بود به همراه گردنبندی که از مادرش (خدیجه) به هنگام عروسی در اختیار داشت، برای رهایی شوهرش اقدام کرد.۲۰
پیامبر طعم شیرین پیروزی در جنگ را تازه چشیده بود که با خبر مرگ دلخراش دخترش (رقیه) مواجه شد. طلاق از عتبه، ازدواج با عثمان، مهاجرت به حبشه، بازگشت زودهنگام به میان مسلمانان، هجرت دوباره به حبشه، هجرت مجدد به مدینه و سرانجام مرگ در جوانی، حیات تراژیک رقیه را رقم میزد.۲۱
روزی فرستاده زینب به مدینه آمد و فدیه و گردنبند او را برای آزادی شوهرش از اسارت به پیامبر اسلام(ص) تحویل داد. پیامبر به رابطه عمیق عاطفی و عاشقانه زینب و ابوالعاص واقف بود. ازاینرو به فکر عمیقی فرورفت. چه باید میکرد؟۲۲ پیامبر در آزاد کردن اسیران، حتی عمویش عباس، یکسان و بالسویه عمل کرده بود، اما در آزادی ابوالعاص روش دیگری برگزید. پیامبر با رضایت یارانش، ابوالعاص را با این شرط اساسی که راه زینب را به مدینه هموار سازد، آزاد کرد و فدیه زینب را به خودش عودت داد.۲۳ پیامبر(ص) نگران دخترش زینب بود. وی خطاب به ابوالعاص گفت: «بیم جان زینب را دارم. من از اهالی قریش نسبت به جان او بیمناکم. شکست بدر، قریشیان را به حدّ جنون رسانده است».۲۴
ابوالعاص وارد مکه شد. زینب به استقبال او رفت. همدیگر را به آغوش کشیدند. در کنار هم نشستند و از وقایع جنگ و زندگی پرسیدند. اندوهی چون کوه بر دل ابوالعاص سنگینی میکرد. او میخواست خبر دردآور مرگ رقیه را به زینب اعلام کند -رقیه خواهر دیگر زینب در مدینه بود- و نیز تعهدش برای فرستادن زینب به پیش پدرش مصائب او را دوچندان میکرد.۲۵ ابوالعاص سرِ سخن را باز کرد و با تمهید مقدمات، از ضرورت رفتن زینب به مدینه پرده برداشت: «پدرت مرا با این شرط آزاد ساخت که به محض رسیدن به مکه وسایل حرکت تو را فراهم کنم و به مدینه رهسپارت کنم».۲۶ زمان جدایی زینب از شوهر و عزیمتش به مدینه فرارسید. کنانه (همسر برادر ابوالعاص) تیر و کمانش را برداشت و افسار شتر زینب را در دست گرفت و بهسوی مدینه حرکت کرد. زینب درحالیکه حامله بود با حمله چند نفر از قریشیان مواجه شد.۲۷ به تحریک و تشویق ابوسفیان، زینب به مکه بازگردانده شد. بار دیگر ابوالعاص با کنانه به مشاوره نشست و در نتیجه «کنانه به سراغ زینب آمد و او را شبانه از مکه بیرون برد و این بار بدون هیچ ممانعتی توانست وی را در مکانی که قرار بود به دست دو فرستاده امینِ پیامبر واگذار کند، بسپارد و آنها نیز او را به مدینه بردند».۲۸ زینب به مدینه رسید. پیامبر به دیدار دخترش شتافت. «زینب، ماجرای حمله و از دست دادن فرزندش را به پدر باز گفت».۲۹ هرچند پیامبر دستور داده بود به هنگام فتح مکه عاملین حمله به زینب را بکشند، لیکن عاملین حمله اسلام آوردند و از مجازات مرگ معاف شدند. زینب طی مدتی که در مدینه اقامت داشت با کسی ازدواج نکرد، ابوالعاص نیز به هنگام حضور در مکه، همسر دیگری اختیار نکرد.۳۰
در سال ششم هجری که تقریباً چهار سال از جدایی آن دو میگذشت ابوالعاص برای تجارت راهی شام شد. هنگام برگشت به مکه در نزدیکیهای مدینه مورد حمله غازیان مسلمان به فرماندهی زید بن حارثه، فرزندخوانده پیامبر قرار گرفت و اموال کاروان به غارت رفت.۳۱ ابوالعاص به مکه گریخت. وی برای حفظ حیثیت و اعتباری که در نزد مردم مکه داشت تصمیم گرفت برای باز پس گرفتن اموالِ به غارت رفته به مدینه رود. او «در نیمههای شب مخفیانه به شهر مدینه وارد شد و مستقیماً به خانه همسرش، زینب رفت و از او پناه خواست».۳۲ پناه دادن یک مشرک توسط یک زن سنت بدیعی بود که با اهتمام زینب بنیان نهاده شد. پیامبر(ص) نیز این سنت را تأیید کرد. در مدتی که ابوالعاص در منزل زینب پناهنده بود به دستور شخص پیامبر(ص) هیچ رابطه جنسی میان آن دو صورت نگرفت.۳۳ زینب هم ایمانش را حفظ میکرد و هم اصالت انسانیاش را.
مسلمانان از روی رضایت و بدون هیچ اکراهی اموال ابوالعاص را به او تحویل دادند و خواسته پیامبر اسلام(ص) را اجابت کردند. ابوالعاص خواسته مسلمانانِ سودجو را که به او میگفتند اسلام بیاور و اموال غارتشده مشرکین را تصاحب کن، نپذیرفت و زیر بار این معامله ناجوانمردانه نرفت. او نخواست از اسلام خود بهعنوان ابزاری در راستای تملک اموال مشرکان مکه استفاده کند. ابوالعاص تربیت انسانی، رفتار والامنشانه، اخلاق کریمانه، طبع لطیف، همت والا، وجدان بیدار، سلامت نفس و نجابت عجیبی داشت. جواب او به آن دسته از مسلمانان که تصاحب اموال مشرکان مکه را برای وی جایز و مباح میدانستند چنین بود: «اسلامی که آغازش با خیانت در اموال مردم صورت گیرد به درد من نمیخورد».۳۴ او از مسلمانانی که حیاتشان بر سودشان گره خورده بود مسلمانتر بود. انسانیت و شرافت در وجودش موج میزد. ابوالعاص اموال به غارت رفتهاش را باز پس گرفت و به مکه برگشت. در این حال پیامبر مواظب عشق پاک و عاطفه انسانی دخترش زینب بود. بیدلیل نیست که این سخن شگفتانگیز را از زبان او دانستهاند: «کسی که عاشق شود و آن را پنهان سازد و پاکدامنی ورزد و در عشق بمیرد همچون شهیدی است که در راه خدا جان باخته است».۳۵
ابوالعاص به مکه رسید. اموال قریشیان را به ایشان بازگردانید. پس از آنکه اجناس مکیان را تحویل داد، در مقابل آنان با صدای رسا اعلام کرد: «ای مردم مکه! اکنون من گواهی میدهم که معبودی جز خدای یگانه نیست و گواهی میدهم که محمد بنده و پیامبر اوست».۳۶ ابوالعاص با تصریح به اسلام راهی مدینه شد. او تولد دیگری یافت و نگاه دیگری پیدا کرد. پس از آنکه در مدینه حضور یافت و به زینب پیوست، اندوه دیگری رخ داد و زندگی آن دو بیش از یک سال دوام نیاورد. ابوالعاص یار دیرینه و معشوق خویش(زینب) را از دست داد و غم فراق او را بر دل نهاد. مرگ نابهنگام زینب وی را در سوگی جاودانه نشاند. او همیشه شوریدهحال و گریان آواره بیابانها بود. تنها حاصل زندگی آن دو دختر خردسالی بود که «امامه» نام داشت. ابوالعاص دخترش را به آغوش میکشید و به یاد زینب اشک میریخت. تنها پیامبر(ص) بود که او را دلداری میداد و بر گونهاش بوسه میزد.
باری، ابوالعاص سرانجام در دوران خلافت ابوبکر، درحالیکه شرح دردِ اشتیاق را به لب داشت و سینهاش از فراق زینب شرحه شرحه بود دنیای فانی را ترک گفت.۳۷ بعدها که -فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) و همسر علی(ع)- دختری به دنیا آورد از پیامبر اسلام خواست نامی برای او انتخاب کند. پیامبر به یاد دخترش زینب که سختیهای فراوانی متحمل شده بود نام زینب را برای او برگزید. هرچند، زینب دختر فاطمه(س) نیز شاهد شهادت برادران و اسارت دردآورِ خاندان رسالت در واقعه خونبار کربلا شد و در مقام پیامرسان انقلاب حسین(ع) پیام سرخ شهیدان کربلا را آویزه گوش تاریخ ساخت.
پینوشتها
- حسن محدثی گیلوایی و بیژن عبدالکریمی، مشرکی در خانواده پیامبر، تهران: انتشارات نقد فرهنگ، ۱۳۹۶، شمارههای مندرج در این مقاله بر اساس صفحات کتاب مذکور است.
- همان، ص ۲۵.
۳همان.
- همان، ص ۳۹.
- همان، ص ۴۲.
- همان، ص ۴۳.
- همان، صص ۴۷ – ۴۶.
- همان، ص ۴۹.
- همان، ص ۵۲.
- همان، ص ۵۵.
- همان، ص ۵۶.
- همان، ص ۸۱.
- همان، صص ۸۴ – ۸۳.
- همان، ص ۹۰.
- همان، ص ۹۲.
- همان، ص ۹۵.
- همان، ص ۹۷.
- همان، ص ۹۹.
- همان، ص ۱۰۰.
- همان، ص ۱۰۲.
- همان، صص ۱۰۷ – ۱۰۶.
- همان، صص ۱۰۹ – ۱۰۸.
- همان، صص ۱۱۱ و ۱۱۴.
- همان، ص ۱۱۴.
- همان، ص ۱۱۵.
- همان، ص ۱۱۷.
- همان، ص ۱۲۶.
- همان، ص ۱۲۹.
- همان، ص ۱۳۰.
- همان، ص ۱۳۴.
- همان، ص ۱۳۵.
- همان، ص ۱۳۸.
- همان، ص ۱۴۳.
- همان، ص ۱۵۲.
- همان، ص ۱۵۴.
- همان، ص ۱۵۵.
- – همان، ص ۱۶۲.