گفتوگو با مینو مرتاضی، فعال مدنی
مینو مرتاضی، فعال حوزه زنان و عضو شورای مرکزی حامیان جامعه مدنی (حجم) بر این باور است که در اعتراضات اخیر، اغلب جریانات سیاسی و روشنفکران مانند دوران انقلاب سال ۱۳۵۷، دنبالهرو مردم شدهاند یا سکوت کردهاند و در این خلأ تنها امکان برای برونرفت از بحران، جریان و نیروی سیاسی حکومت است که باید بهجای اتخاذ مشی سرکوب برای بقا، به مشی گفتوگوی بدون ترس و واهمه مردم با حکومت و اصلاح خود روی آورد. وی با تأکید بر این فکت که اغلب کنشگران داوطلب در نهادهای مدنی، زنان هستند، تأکید دارد بهجای به حاشیه راندن و انکار عمدی نیروی زنان بهتر است از نیروی شگرف زنان در اداره و مدیریت جامعه استفاده شود. در این راستا، مرتاضی، کنشگری در نهادهای مدنی را بهمثابه بهترین تمرین جهت کسب تجربه کار تیمی و روابط دموکراتیک و این نهادها را بهمنزله نهادهای رهاییبخش که میتوانند نقش میانجی مؤثر جهت برونرفت جامعه از انواع بحرانها را ایفاکند، به معترضان توصیه میکند.
ظرفیتها و محدودیتهای سبک و سیاق سیاستورزی کنونی در میان معترضان که مبتنی بر حضور در خیابان، اعتصاب و نافرمانی مدنی است از نظر شما چیست؟
به گمانم حضور اعتراضی مردم خشمگین در خیابان با کنش مدنی برحسب تعاریف رایج و متداول تفاوتهای اساسی دارد. کنش مدنی اعم از اینکه وجه اجتماعی یا سیاسی داشته باشد، کنشی عقلانی و معطوف به هزینه-فایده اجتماعی یا سیاسی است. خشم و خیابان و رسانه، کارکرد نمایشی و ابزاری برای بروز اعتراضات و ایجاد وضعیت استثنائی است. وضعیتهای استثنائی میتوانند به شکلگیری جنبش اجتماعی جهت رهایی از محدودیتها و تغییر سبک و سیاق سیاستورزیها منجر شوند. از اینرو بهطور خلاصه میگویم به گمانم مردم معترض در خیابان فعلاً در مرحله استفاده از ابزار عام برای بیان وضعیت استثنائی موجود و برانگیختن توجه همگان و شکلدهی به جنبش اجتماعی حول مطالبات خویشاند، اما برای یافتن ظرفیت سیاستگذاری و ایجاد تغییر نیاز به برافروختن شعله امید از دل آسیب و وضعیت استثنائی کنونی دارند. محدودیتها و سبک و سیاق سیاستورزی معترضان به قدرت و اقتدار و عمق و گستردگی و امیدی که برای عبور از بحران در راستای زندگی بهتر خلق میکند بستگی دارد. جنبشهای اجتماعی در بطن خود حامل امید هستند. از آنجا که امید مؤثرترین راه برای برونرفت از وضعیت بحرانی است، میتوان امید را بهمنزله سیاست رهاییبخش در وضعیتهای استثنایی پذیرفت. امید از آسمان نازل نمیشود، بلکه امید را میبایست از دل وضعیت آشوبناک و استثنائی که در آن به سر میبریم استخراج کرد. از اینرو به نظر میرسد نبایست در سیاسی نمودن جنبش تعجیل نمود؛ زیرا هر جنبشی در لحظه تغییر، خواهی-نخواهی به سیاست آغشته و سیاسی میشود.
تحلیل شما از وضعیت فعلی جامعه و مرجعیت نیروهای سیاسی در میان بدنه جامعه با عطف نظر به تحولات اخیر چیست؟ آیا میتوانیم از دورهای از خلأ نیروهای سیاسی مرجع سخن بگوییم؟ در این شرایط تکلیف جامعهپذیری سیاسی، سازماندهی، کانالیزه کردن مطالبات و میانجیگری میان حکومت و معترضان که کارکرد رایج احزاب و سازمانهای سیاسی است چه میشود؟
وقتی نیروهای سیاسی اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون در وضعیتهای استثنائی میتوانند مؤثر واقع شوند که مورد اعتماد و وثوق جامعه باشند. در سیستمهای تمامیتخواه اساساً اپوزسیون به معنای جریان آزاد و مستقل و مورد وثوق مردم امکان شکلگیری نمییابد. آنچه به نام اپوزیسیون سیاسی در قالب احزاب و جریانات سیاسی به وجود میآید اغلب احزاب و جریانات محافظهکارند که در آشوبهای اجتماعی نمیتوانند مرجع واقع شوند. این شعارهایی که علیه نیروها و احزاب میانهرو داده میشود، در راستای نفی هرگونه وساطت و مرجعیت نیروهای سیاسی شناختهشدهای است که در جامعه حضور دارند. در خلأ جریان اپوزیسیون سیاسی مؤثر، میتوان به نیروی روشنفکری و تأثیر آن دریافتن راههای برونرفت از بحران تکیه کرد؛ که متأسفانه روشنفکران هم توان مرجعیت و یا میانجیگری میان حکومت و معترضان را ندارند. درنتیجه اغلب جریانات سیاسی و روشنفکران مانند دوران انقلاب سال ۱۳۵۷، دنبالهرو مردم شدهاند یا سکوت کردهاند. در این خلأ تنها امکان برای برونرفت از بحران، جریان و نیروی سیاسی حکومت است. هیچ نیروی سیاسی بدیلی جز نیروهای خارجی که بهطور غیرقابلباوری بر کنار زدن جمهوری اسلامی اجماع کردهاند وجود ندارد. تنها نیروی مؤثر برای بقا، امنیت و استقلال کشور، جریان حاکم است. حکومت اگر بهجای اتخاذ مشی سرکوب برای بقا، به مشی گفتوگوی بدون ترس و واهمه مردم با حکومت و اصلاح خود روی آورده و تغییرات را از خود -که بحرانهای متعدد طی این سالهای اخیر را آفریده است- آغاز کند، چهبسا در این صورت امید اجتماعی برآمده از جنبش اجتماعی، شور زندگی را بهجای خشم و طغیان در جامعه روان سازد.
با فرض اینکه نیروهای سیاسی شناختهشده و معمول شامل اصلاحطلبان و اصولگرایان در حال حاضر توان نمایندگی جامعه برای پیگیری و تحقق خواستهها را ندارند، آیا باید منتظر زایش نیروی سیاسی جدیدی باشیم؟
نیروی سیاسی جدید و مستقل و قابلاعتماد یکشبه زاده نمیشود. معترضان خیابانی هم منتظر خلق نیروی سیاسی که توان نمایندگی اصولی و قانونی معترضان را داشته باشند نیستند و نمیمانند. برخی روشنفکران معتقدند که نیروی سیاسی قابلاعتماد که اعتراضات را نمایندگی و رهبری کند، در فرآیند جنبش اعتراضی ساختهوپرداخته میشود، اما تجربه انقلاب سال ۱۳۵۷ نشان میدهد نیروی رهبری جنبشهای انقلابی نیرویی خلقالساعه نیست. بلکه این نیرو برآمده از دل نارضایتیها و بغضهای فروخفته طی چندین دهه است. مثلاً قبل از انقلاب وقتی شاه جنبش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را سرکوب کرد، آیتالله خمینی گفتند نیرویهای حامی من در گهوارهها هستند؛ یعنی همان نسلی که جنبش انقلابی ۱۳۵۷ را به نتیجه رساندند. تجارب و روایات تاریخ جنبشهای انقلابی به ما میگوید که نمیتوان ریشه جنبش اعتراضی اخیر را به وفات مظلومانه مهسای زیبا و معصوم محدود کرد. بدن زیبا و بیجان مهسا بهمنزله گرهگاه تبعیضهای قومیتی و مذهبی و جنسیتی جام صبر مردم را لبریز ساخت. مهسا بهمنزله نماینده تمامی نیروهای غیرخودی و بدن فاقد زندگی و زیست شایسته که توسط حکومت عامدانه به حاشیه رانده شده بودند درآمد. در وضعیت بهشدت عاطفی پیشآمده هیچ نیرویی نمیتوانست میانجی یا بهتر بگویم توجیهگر مرگی چنین مظلومانه گردد. شعار «زن، زندگی، آزادی» که از حلقوم میلیونها زن و مرد ایرانی با فریاد و خشم سر داده میشود، سرشتنمای مطالبه حق حیات مردمی است که نمیخواهند به آنان به چشم انسانهای فریبخورده و محتاج قیمومیت و سرپرستی حکومتگرانی نگریسته شود که خود بر سریر حکمرانی نشاندهاند.
اعتراضات اخیر برای تبدیل شدن به جنبش اجتماعی فراگیر از شبکهها و فضای مجازی بهره گرفتند، اما این روش قابلدوام نیست. در عین حال به نظر نمیرسد که سبک و سیاق سیاست مردم، تداوم حضور در خیابان باشد. بلکه مردم میخواهند هستی و حیات قدرتمند خود را درک کنند و به حاکمیت بباورانند که قدرت بیقدرتان و به حاشیهراندهشدگان را دستکم نگیرد. در چنین وضعیتی باز هم حکومت است که باید بگوید صدای مردم را شنیده است. حکومت با اعتماد به مردم و جدی گرفتن مطالباتشان جنبش اجتماعی را به رسمیت شناخته و با کمک و یاریگرفتن از نهادهای مردمی به اصلاح نارساییهای سیستم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی موجود برآید.
همانطور که تصریح کردید اعتراضات اخیر و حضور در خیابان نمیتواند بهعنوان یک استراتژی درازمدت مدنظر معترضان باشد. در این صورت برای پیگیری و تحقق پایدار خواستههای معترضان که به نظر میرسد خواستههای عمیق و غیرقابلچشمپوشی از سوی حکومت باشند، چه مدل کنشگری به معترضان برای تحقق مطالباتشان میتوان پیشنهاد کرد؟
بدیهی است تحقق خواستههای غیرقابلچشمپوشی معترضان نیازمند برنامهریزیهای کوتاهمدت و میانمدت و درازمدت است. کسانی که کار داوطلبانه در هنگامههای سیل و زلزله انجام دادهاند به تجربه دریافتهاند در بحرانها و بلایای طبیعی داشتن انواع برنامهریزیهای کوتاهمدت، میانمدت و درازمدت لازم است. برنامههای کوتاهمدت جهت تقویت جسم و روح مردم آسیبدیده بر عهده دولت است. در برنامههای میانمدت و درازمدت میبایست از همکاری داوطلبانه مردم در نهادهای مدنی استفاده کرد. نکته جالبتوجه این است که اغلب کنشگران داوطلب در نهادهای مدنی، زنان هستند. بهجای به حاشیه راندن و انکار عمدی نیروی زنان بهتر است از نیروی شگرف زنان در اداره و مدیریت جامعه استفاده شود. کنشگری در نهادهای مدنی بهترین تمرین جهت کسب تجربه کار تیمی و روابط دموکراتیک و مدیریت خویش است. تجربه انقلاب ۱۳۵۷ برای من که متعلق به نسل انقلاب هستم این است که پس از مثلاً پیروزی انقلاب اولین سری که کنار زده میشوند، جوانان انقلابی هستند که در زدوخورد نیروهای تازه به صحنه آمده به اتهام غیرخودی بودن کنار زده میشوند. آنها که اداره امور را به دست میگیرند با تمام حسن نیتشان به دلیل نداشتن تمرین کار جمعی و روابط دموکراتیک برای بر قرار نمودن نظم و استقرار نظام دلخواه خود، خواهینخواهی به ذهنیت خویش مراجعه میکنند. ذهنیتی که استقرار نظم و تبدیل نهضت به نظام را در سرکوب غیرخودیها تجربه کرده است و بر اساس همان هم عمل میکند. نهادهای مدنی و جمعهای بیتکلف انسانی این قابلیت و خاصیت را دارند که انسان را از درخویشماندگی و درماندگیهای آموختهشده در نظام سرکوب برهانند. درواقع نهادهای مدنی بهمنزله نهادهای رهاییبخش میتوانند نقش میانجی مؤثر جهت برونرفت جامعه از انواع بحرانها را ایفا کنند.