بدون دیدگاه

سال‌هاست به کالاهای وارداتی یارانه می‌دهیم

 

فرصت‌ها و تهدیدهای تحریم‌های اقتصادی در گفت‌وگو با علی سعدوندی

تحریم‌های اقتصادی دو سال گذشته فشار زیادی را به اقتصاد ایران وارد کرده است تا جایی که هم‌اکنون درآمد صادرات نفت شامل ارقامی ناچیز است. در این گفت‌وگو ضمن تبیین شرایط موجود در پی پاسخ به این پرسش هستیم که آیا شوک وارده به اقتصاد کشور می‌تواند باعث رشد بخش‌هایی از اقتصاد شود؟

 علی سعدوندی معتقد است افزایش قیمت ارز درواقع باعث شده از کالاهای وارداتی مالیات گرفته شود و بنابراین باعث رونق تولید در داخل از کشور شده است.

لازم است ذکر شود که نظرهای این کارشناس اقتصادی با آرای برخی اقتصاددانان که پیش از این در نشریه چشم‌انداز ایران منتشر شده متفاوت است. نشریه چشم‌انداز ایران خود را موظف می‌داند عقاید مختلف را مطرح کند و همچنین از نقدهای صاحب‌نظران استقبال می‌کند.

 علی سعدوندی به مدت ده سال استادیار بانکداری دانشگاه استرالیایی وولونگونگ بوده است. وی دوره کارشناسی خود را در دانشگاه صنعتی شریف گذرانده است. سعدوندی سه مدرک کارشناسی ارشد در رشته‌های اقتصاد و فاینانس و مهندسی سیستم‌ها از دانشگاه ویرجینیا تک امریکا و موسسه نیاوران اخذ کرده است. او دکترای خود را در علوم اقتصادی از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرده است. سعدوندی در سیتی‌بانک دوبی به‌عنوان نائب‌رئیس مسئولیت داشته و سپس در دانشگاه استرالیایی در دوبی مشغول به تدریس و پژوهش در حوزه‌های بانکداری و اقتصاد کلان بوده است.

او مدرک معتبر «مدیریت ریسک‌های مالی» (FRM) را در سال ۲۰۱۲ دریافت کرده است. وی دوره‌های تخصصی اقتصاد را در دانشگاه‌های شیکاگو، کمبریج، مدرسه اقتصادی لندن و ترنتوی ایتالیا و سمفای اسپانیا گذرانده است.

 

دی‌ماه سال ۱۳۹۷ اعتراضات دامنه‌داری در کشور شکل گرفت که سرمنشأ آن اعتراضاتی بود که در مشهد توسط مالباختگان مؤسسات مالی و اعتباری شکل گرفت. پس از آن نیز شاهد روند صعودی قیمت سکه و ارز و مسکن بودیم. پس از خروج ترامپ از برجام تحریم‌های یک‌جانبه امریکا فشار مضاعفی را به ایران وارد کرد. تجربه دو سال گذشته نشان داد که کشورهای دیگر برخلاف ادعایشان نمی‌توانند مستقل از امریکا حرکت کنند. هم‌اکنون صادرات نفت ایران بسیار کم شده است و همان مقدار اندک نیز با قیمتی بسیار نازل صادر می‌شود. از سوی دیگر هنگامی‌که قیمت ارز افزایش پیدا می‌کند، انگیزه تولیدکنندگان برای صادرات زیاد می‌شود و خود این موضوع به رونق اقتصادی منجر می‌شود. درمجموع شرایط اقتصادی اکنون و چالش‌های پیش‌روی آینده اقتصاد ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

درباره مسئله‌ای که عنوان کردید بد نیست به تاریخچه تحریم‌ها نگاهی بیندازیم تا ببینیم چرا کار به اینجا کشیده است. واقعیت این است که دوران دولت تدبیر و امید آرامش پیش از طوفان بود. در دور اول دولت آقای روحانی با در پیش گرفتن سیاست‌های اقتصادی ناکارآمد هزینه بسیار زیادی به اقتصاد تحمیل شد و سعی شد با ایجاد رکود جلوی تورم گرفته شود.

در آن دوران من و بسیاری از اقتصاددانان هشدار دادیم که این روند اشتباه است، اما اجماع مسئولان بر این شکل گرفته بود که تورم کنترل شود. ما می‌دانستیم که نمی‌شود از طریق ایجاد رکود تورم را در بلندمدت کنترل کرد. در شرایط رکود، نهادهای مالی و بانکی ضعیف می‌شوند و به‌تبع آن درآمد دولت کاهش پیدا می‌کند. درنهایت این کسری بودجه از محل استقراض از بانک مرکزی جبران می‌شود و این مسئله تورم‌زا خواهد بود. همچنین با تضعیف نهادهای مالی خلق پول بر محو پول مستولی می‌شود.

البته در دولت آقای احمدی‌نژاد شاهد رشد اقتصادی ۵.۵- درصد بودیم که در دولت بعدی به‌نحو چشمگیری بهبود یافت.

واقعیت این است که این روند باید انجام می‌شد، چون با توجه به نرخ فزاینده تورم، ما به سمت ونزوئلایی شدن در حرکت بودیم. درواقع تا سال ۹۲ روند تورم ایران و ونزوئلا بر هم منطبق بود. به باور من سیاست کنترل تورم در کوتاه‌مدت سیاست درستی بود، اما در این مسئله دچار افراط شدیم. ادامه رکود باعث شد که رشد نقدینگی در نرخ‌های ۲۵ تا ۳۰ درصد پایدار شود، درحالی‌که نرخ تورم در سال ۹۶ و ۹۷ به زیر ۱۰ درصد رسیده بود و حتی در برخی ماه‌ها نرخ تورم تولیدکننده منفی شده بود. این یک سیاست تعویق تورمی بود. در این سیاست با یک شوک همه آن تورم برمی‌گردد. ما سال‌ها این مسئله را در زمینه ارز تجربه کردیم. کشور ما پنجاه سال است که یک سیاست اشتباه را در پیش گرفته است و هیچ‌گاه از آن درس نگرفته است. کل جامعه روی این موضوع توافق کرده است که این سیاست ادامه یابد. این سیاست می‌گوید تا جایی که می‌توانیم نرخ ارز را تثبیت می‌کنیم. روزی که نتوانیم جهش قیمت اتفاق می‌افتد. در زمانی که نرخ ارز را تثبیت می‌کنیم درواقع به کالاهای خارجی یارانه می‌دهیم. پس از مدتی دوباره یک جهش دیگر اتفاق می‌افتد. این سیاست ارزی از ابتدای دهه ۵۰ تا کنون ادامه داشته است.

در دهه ۴۰ هم همین‌گونه بوده است؟

بله، اما به این دلیل که نرخ تورم کم بوده است، رشد قیمت ارز با تورم منطبق بوده است. هر کشوری می‌تواند انتخاب کند که سیاست ارزی‌اش شناور باشد یا تثبیت‌شده. سیاست تثبیت‌شده زمانی نتیجه می‌دهد که کشور سیاست‌گذاری پولی مستقل نداشته باشد و نرخ تورم داخلی با نرخ تورم کشور هدف یکی باشد؛ یعنی اگر نرخ ارز را با دلار تثبیت می‌کنیم باید از سیاست‌های بانک مرکزی امریکا تبعیت کنیم. کشورهای حاشیه خلیج ‌فارس به‌خوبی این سیاست را اجرا کردند و بسیار موفق بوده‌اند، زیرا هر تصمیمی که بانک مرکزی امریکا می‌گیرد این کشورها دنبال می‌کنند. ازجمله این کشورها عراق است. تورم این کشور چند سال است که به زیر یک درصد رسیده است و این مسئله نوعی موفقیت محسوب می‌شود، اما این مسئله با نداشتن استقلال در سیاست‌های پولی همراه شده است.

نظر اغلب اقتصاددانان این است که اگر حجم اقتصاد یک کشور به‌اندازه کافی بزرگ بود و شرکای خارجی متنوعی داشت و اقتصاد بسته‌ای داشت (نسبت واردات و صادرات به کل اقتصاد کم بود) و درواقع نوعی استقلال اقتصادی وجود داشته باشد، به نفع آن کشور است که سیاست ارزی شناور داشته باشد.

اگر اقتصاد باز بود و صادرات و واردات گسترده‌ای وجود داشت، سیاست تثبیت ارز موفق‌تر می‌بود. پیش از انقلاب ما یک اقتصاد باز داشتیم و هم‌اکنون به یک اقتصاد بسته رسیده‌ایم. در ایران سال‌های سال است که سیاست شکست‌خورده تثبیت ارزی را در پیش گرفته‌ایم. از سال ۱۳۹۲ سیاست تعویق شوک ارزی با سیاست تعویق شوک تورمی همراه شد، درنتیجه آثار تخریبی این سیاست‌ها دو برابر شد. در سال ۱۳۹۷ ما در آستانه یک جهش تورمی شدید قرار داشتیم. امریکا در شرایطی از برجام خارج شد که ما از نظر پایه پولی در شرایط سختی قرار داشتیم و دولت امریکا سعی کرد از این وضعیت به نفع خودش استفاده کند. امریکا در اردیبهشت ۱۳۹۷ از برجام خارج شد، اما یکی دو ماه پیش از آن بازار ارز متلاطم بود. پس از این اتفاق قیمت ارز به‌شدت افزایش یافت. حدود شش ماه پس از خروج امریکا از برجام قیمت دلار به ۱۸ هزار تومان هم رسید. در اینجا نیز جهشی در قیمت ارز داشتیم و سپس به ثبات رسیدیم. پیش از آن رشد قیمت مسکن شروع شده بود و این روند ادامه پیدا کرد. در ادامه انتظار تورمی زیاد شد و تورمی در حدود ۵۰ درصد را تجربه کردیم.

یکی از دلایلی که اقتصاد ایران پس از خروج امریکا از برجام فرونپاشید، همین تحریم و دسترسی نداشتن به منابع ارزی بود. دولت به منابع ارزی دسترسی نداشت و درنتیجه نتوانست بازار ارز را همچون گذشته کنترل کند. در آن شرایط برای نخستین بار پس از چند دهه قیمت ارز بیشتر از قیمت تعادلی خود شد. قیمت تعادلی ارز که آن زمان از راه برابری قدرت خرید و سایر روش‌ها تخمین زده می‌شد رقمی بین ۸ تا ۱۲ هزار تومان بود. قیمت بیشتر از ۱۲ هزار تومان به معنای این است که به صادرات یارانه می‌دهیم و از واردات مالیات می‌گیریم. این سیاستی است که در کشورهای دیگر جهان همچون ژاپن، چین، تایوان و کره جنوبی اجرا شده است. این کشورها سعی می‌کنند پول ملی را تضعیف کنند، دقیقاً عکس سیاستی که ما در پنجاه سال گذشته در پیش گرفتیم. وقتی قیمت ارز بیشتر از قیمت تعادلی باشد، در بلندمدت صادرات افزایش پیدا می‌کند و واردات کاهش پیدا می‌کند. مسئله مهم این است که تا زمانی که قیمت ارز کمتر از قیمت تعادلی باشد، افزایش قیمت ارز هیچ تأثیری روی اقتصاد نخواهد داشت. به همین دلیل در برهه‌های گذشته که با بحران ارزی مواجه شدیم و قیمت ارز افزایش پیدا کرد، این مسئله تأثیر کمی روی جریان واقعی اقتصاد داشت.

پس از خروج امریکا از برجام و شدت گرفتن تحریم‌ها، هم‌زمان با بحران ارزی تولیدات صنعتی کشور حدود ۲۵ درصد کاهش پیدا کرد، اما از سال ۹۸ ورق برگشت و تولیدات صنعتی مجدداً شروع به رشد کرد. این بار از نظر خودکفایی وضعیت بهتری پیدا کردیم و به یک خودبسندگی در اقتصاد ایران رسیدیم. برای نمونه صنعت خودرو در انتهای سال ۹۷ وضعیت خوبی نداشت، اما از نیمه دوم سال ۹۸ تولید خودرو به‌تدریج به سطح سابق خودش برمی‌گردد. این‌ها دستاوردهای مهمی است که اقتصاد کشور با وجود تحریم‌ها به آن رسیده است. بشر همیشه در واکنش به کمیابی راه‌حل‌هایی را پیدا می‌کند. درمجموع به نظر می‌رسد که تحریم‌ها از نظر تولیدات صنعتی تأثیرات شدیدی نداشته است.

اتفاق مثبت دیگر این است که صادرات نفت تقریباً متوقف شده است. هم‌اکنون صادرات ۲.۵ میلیون بشکه‌ای نفت تقریباً یک‌هشتم شده است و به ارز حاصل از همین صادرات نیز دسترسی نداریم. پرسش مهم این است که چطور با وجود این تحریم‌ها که شاید شدیدترین نوع تحریم‌ها در طول تاریخ است، تولیدات صنعتی نزدیک به همان سطح سابق است و تأثیر منفی آن تحریم‌ها بر رفاه مردم اندک است. پیش از این درآمد نفتی ما صرف چه چیزهایی می‌شده که حالا با نبود آن درآمدها تأثیرات چندانی را مشاهده نمی‌کنیم؟

واقعیت این است که ما از دهه پنجاه شمسی سیاستی را داشتیم که مخرب‌ترین سیاست برای رشد و توسعه کشور بود. این سیاست تحت عنوان بیماری هلندی یا صنعت‌زدایی شناخته می‌شود. جالب است که در پنجاه سال اخیر آثار مخرب این بیماری هلندی به صورتی جدی نقد نشده است. در این سال‌ها ما درآمد داشته‌ایم، اما این درآمد نفتی را صرف تخریب اقتصاد کردیم. مثال آن مانند کسی است که در نقش پدر خانواده کار می‌کند و آخر ماه با حقوق خود بیل و کلنگ می‌خرد و خانه‌اش را تخریب می‌کند. اعضای خانواده در طول ماه خانه را ترمیم می‌کنند، اما پدر خانواده دوباره آخر ماه آن را تخریب می‌کند. این وضعیت ما در پنجاه سال اخیر است. وضعیت فعلی ما هم مایه تعجب است و پرسش این است که چگونه وضعیت ما بدتر از این نشده است؟

ما آموزه‌های علم اقتصاد را به‌طور کامل به اجرا نگذاشتیم و این مسئله باعث یک شکست بزرگ در اقتصاد کشور شده است. واقعیت این است که امکان تبدیل درآمد ارزی به درآمد ریالی وجود ندارد. در سال‌های گذشته دولت یک مازاد بزرگ درآمد ارزی و یک کسری عمده درآمد ریالی داشته است. تصور دولت این بوده که با روشی ساده می‌تواند این مشکل را برطرف کند، بنابراین ارز حاصل از درآمد نفتی را به بانک مرکزی فروخته است و حقوق و دستمزد کارکنان را از محل پایه پولی تأمین کرده است. پرسش این است که آیا لزومی داشت که بانک مرکزی ارز را دریافت کند تا در قبالش ریال بدهد؟ خیر، بانک مرکزی می‌توانست مانند زمان جنگ بدون دریافت ارز، به دولت ریال بدهد. امروز هم دولت اسکناس چاپ می‌کند، اما این کار را به بهانه فروش نفت انجام می‌دهد. هم‌اکنون این چاپ پول به‌صورت الکترونیکی انجام می‌شود، یعنی در نظام بانکی اعتبار ایجاد می‌شود. با این کار پایه پولی و نقدینگی مرتب رشد کرده است و به‌تبع آن تورم ایجاد شده است.

ارزی که دولت به بانک مرکزی می‌دهد، پشتوانه پول نیست؟

خیر، برداشت اشتباهی وجود داشته که اگر یک کشور ذخایر طلا و نقره و ارز داشته باشد، تورم ایجاد نمی‌شود. این‌چنین نیست. این ذخایر تنها در حالتی کمک می‌کند تورم به وجود نیاید که پایه پولی افزایش پیدا نکند. اتفاقاً بانک مرکزی بخشی از درآمد ارزی خود را در بانک‌های خارجی به‌عنوان ذخایر ارزی نگه داشته است. خالص این رقم در سال گذشته پس از کسر بدهی‌های بانک مرکزی شصت میلیارد دلار بوده است. برداشت من این است که این رقم امسال به حدود ۵۰ میلیارد دلار کاهش پیدا کرده است. این مسئله به آن معناست که ما در این سال‌ها ۵۰ میلیارد دلار پول داشته‌ایم که از آن استفاده نکرده‌ایم. این رقم پول بسیار باارزشی بوده که می‌توانسته در مسیر توسعه کشور ما به کار رود، اما باعث رشد و توسعه و ایجاد اشتغال در آن کشورها شده است. بخشی از آن هم بلوکه شده است. کشورهایی مانند آلمان، کره جنوبی، هند و چین ازجمله کشورهایی بودند که از قبل درآمد ارزی ایران برای شهروندان خود رفاه و اشتغال ایجاد کردند. به‌جای حفظ و گسترش ذخایر ارزی می‌شود مستقیماً ارز را صرف ایجاد زیرساخت‌ها کرد بدون آنکه به ریال تبدیل شود.

از طرفی دیگر بانک مرکزی برای اینکه تورم را کنترل کند، به سیاست تثبیت نرخ ارز روی آورده است. سیاست ضدتورمی بانک مرکزی این بود که در بازار، ارز تزریق می‌کرد تا قیمت ارز ثابت بماند و کالاهای وارداتی گران نشود. این روش باعث می‌شد که کالاهای وارداتی به‌مراتب ارزان‌تر از کالاهای داخلی تمام شود. این سیاست به معنای پرداخت یارانه به کالاهای خارجی بود. وقتی می‌گوییم صنعت‌زدایی یعنی همین. اگر شما به کالای خارجی یارانه بدهید، درواقع روند صنعت‌زدایی را در پیش گرفته‌اید.

کشور ما در این زمینه یک ابداعی را انجام داده است که ازقضا جزو سیاست‌های شکست‌خورده دنیاست. وقتی متوجه شده است که بازار کشور را در سینی زرین به واردات کالاها تقدیم کرده، به واردات کالا تعرفه بسته است. تعیین تعرفه یک سیاست شکست‌خورده در کل دنیا است. تعرفه‌ها باید برداشته شود. تعرفه دو تأثیر بر اقتصاد دارد؛ یکی به معنای پرداخت یارانه به کالای قاچاق است؛ دومین اثر پرداخت یارانه به فساد در گمرکات است. برخی افراد تصور می‌کنند که از طریق فعالیت‌های امنیتی و پلیسی می‌توانند جلوی این فساد را بگیرند. این موضوع از پایه مشکل دارد و فسادزا است. بسیاری از کشورهای دنیا نیز این سیاست‌ها را تجربه کرده‌اند، اما شکست خورده‌اند. بهترین راه کمک به تولید داخلی برداشتن تعرفه‌ها است، زیرا وقتی تعرفه‌ها را برمی‌دارید، نرخ ارز واکنش نشان می‌دهد و افزایش پیدا می‌کند. وقتی نرخ ارز بالای قیمت تعادلی قرار بگیرد، ناگهان اقتصاد کشور شکوفا می‌شود و تولید داخلی افزایش پیدا می‌کند، زیرا در آن صورت به تولیدکننده تضمینی داده می‌شود که واردکننده نمی‌تواند از طریق قاچاق با او رقابت کند.

دنیا به سمت سیاست آزاد تجاری رفته است. نکته‌ای که بسیاری از افراد در ایران از آن اطلاع ندارند این است که سیاست آزاد تجاری باعث می‌شود از طریق نرخ بالاتر ارز از همه کالاهای وارداتی مالیات گرفته شود. کشورهایی مانند هنگ‌کنگ، سنگاپور، امارات و اخیراً گرجستان به‌محض اینکه تجارت خارجی را آزاد کردند، تولید داخلشان شکوفا شد. ظاهر قضیه این است که گمرکی در کار نیست و تولید داخلی آسیب می‌بیند، ولی از آن‌طرف بهترین روش اخذ مالیات از کالای خارجی افزایش نرخ ارز به رقمی بالاتر از نرخ تعادلی است. هم‌اکنون یکی از بسته‌ترین اقتصادهای دنیا اقتصاد ژاپن است. این مسئله برای ما عجیب است که کشوری که صادرات زیادی دارد اقتصاد بسته‌ای داشته باشد. در کشور ژاپن چند دهه است که عکس سیاست ارزی ما در پیش گرفته شده است. نرخ ارز در کشور ژاپن در ظاهر آزاد است، اما بانک مرکزی این کشور از طریق مدیریت ذخایر ارزی سعی کرده نرخ ارز را افزایش دهد.

تصور اولیه این است که اخذ مالیات تصاعدی در گمرکات به نفع کشور است، اما درواقع مشخص شده که مالیات یکسان یا همان افزایش نرخ ارز به نفع کشور است. برخی تصور می‌کنند که وضع مالیات بر درآمد افراد متمول به برابری در جامعه کمک می‌کند، ولی این‌طور نیست چون وقتی تبعیض مالیاتی باب می‌شود، اتفاقاً پولدارها با استخدام نیروهای خبره از این تبعیض استفاده خواهند کرد. یکی از عوامل موفقیت چین تضعیف ارزش پول ملی است.

آیا این مسئله به این دلیل نیست که چین یک کشور صنعتی است؟ در ایران بخش مهمی از تولید ناخالص داخلی به بخش خدمات مربوط است.

چین هم از آغاز این‌گونه نبوده است. در ژاپن و آلمان، ۷۹ درصد تولید ناخالص ملی مربوط به بخش خدمات است. جالب است که صنعتی‌ترین اقتصادهای جهان اقتصاد خدماتی دارند. در ایران حدود ۵۰ درصد اقتصاد در بخش خدمات است و بیش از ۳۰ درصد آن در بخش صنعت. نسبت صنعت در اقتصاد ایران بزرگ‌تر است، ولی ما موفق نبوده‌ایم که به توسعه صنعتی دست یابیم. یکی از دلایل ناکامی ما همین پرداخت یارانه به کالاهای خارجی است. ما در پنجاه سال گذشته همواره به سیاست ارز ارزان پایبند بوده‌ایم تا اینکه براثر تحریم نرخ ارز افزایشی جهشی داشت و ازقضا تأثیر آن در عرض چند ماه در افزایش تولیدات صنعتی ظاهر شد، به‌طوری‌که در انتهای سال ۹۸ و پیش از بحران کرونا، تولید صنعتی کشور تقریباً معادل روزی بود که امریکا از برجام خارج شد. این مسئله به ظاهر عجیب است و نشان می‌دهد که درآمد نفت در کشور ما تأثیر مثبتی نداشته است. درواقع درآمد نفت باعث دو اتفاق در اقتصاد ایران شده است: نخست اینکه از طریق افزایش ذخایر خارجی بانک مرکزی باعث ایجاد تورم شده است؛ و دوم باعث صنعت‌زدایی و بیماری هلندی شده است.

چه راهی وجود دارد که درآمد نفت در مسیر رشد به کار گرفته شود؟

یک راه این است که درآمد نفت وارد کشور نشود، مانند کاری که نروژ انجام می‌دهد. در اینجا نکته‌ای وجود دارد؛ اگر شما سیاست تثبیت نرخ ارز داشته باشید، درآمد حاصل از این سرمایه‌گذاری را صرف تثبیت نرخ ارز خواهید کرد و این موضوع تهدیدی برای تولید ملی است. تولیدکننده ایرانی می‌داند که دولت با استفاده از ذخایر ارزی در خارج از کشور جلوی افزایش قیمت ارز را خواهد گرفت. اقتصاد سیاسی ما اجازه نمی‌دهد ذخایر ارزی را به‌طور کامل در خارج از کشور سرمایه‌گذاری کنیم.

نکته دوم این است که کشورهایی که درآمد خود را در کشورهای خارجی ذخیره می‌کنند، از منظر زیرساخت‌های اقتصادی کشورهای پیشرفته‌ای هستند و به سرمایه‌گذاری دیگری احتیاج ندارند؛ اما برای نمونه ایران یکی از فرسوده‌ترین خطوط ریلی در دنیا را دارد. ما به‌سادگی نمی‌توانیم به یک کشور صنعتی تبدیل شویم. به دو دلیل، یکی اینکه به کالای خارجی یارانه می‌دهیم؛ و دلیل دوم اینکه زیرساخت‌های اقتصادی مناسب نداریم. هزینه حمل‌ونقل ریلی از بندرعباس به تهران گاهی تا یک‌هشتم هزینه حمل‌ونقل جاده‌ای است، همچنین ریسک تصادف در حمل‌ونقل جاده‌ای بیشتر است، اما تجار به خاطر تأخیرها و کیفیت کم حمل‌ونقل ریلی در ایران ترجیح می‌دهند از حمل‌ونقل جاده‌ای استفاده کنند. ما حتی یک کیلومتر خط آهن پیشرفته در ایران نداریم. نکته اینجاست؛ ما در دوران آقای احمدی‌نژاد حدود ۷۵۰ میلیارد دلار درآمد ارزی داشتیم، در دوران آقای روحانی تاکنون حدود ۵۰۰ میلیارد دلار درآمد ارزی داشته‌ایم، مجموع این دو رقم حدود ۱۲۵۰ میلیارد دلار است. اگر قرار بود پیشرفته‌ترین زیرساخت‌های دنیا را احداث کنیم، هزینه کمتری داشتیم. برای نمونه در بخش حمل‌ونقل ریلی اگر بنا بود یک‌صد شهرستان بالای ۱۰۰ هزار نفر جمعیت را از طریق ریل آهن به هم وصل کنیم -در اینجا منظور خط آهن فعلی کشور نیست، خط آهنی است که کیفیت آن در حد خط آهن کشور ژاپن است- و همچنین مراکز جمعیتی اطراف ایران مانند کویت، بصره، بغداد، نجف، کرکوک، اربیل، آنکارا، تفلیس، ایروان، هرات، کابل، اسلام‌آباد و لاهور را از طریق خط آهن به فلات ایران متصل کنیم و بین این شهرها قطارهایی داشته باشیم که کیفیت آن از حمل‌ونقل هوایی بهتر است و خطوط حمل‌ونقل بار و مسافر را در سراسر فلات ایران گسترش می‌دادیم، همه این‌ها حدود ۲۰۰ میلیارد دلار هزینه داشت. منظور قطاری است که فاصله بین تهران تا شیراز را ظرف دو ساعت طی کند. این موضوع باعث افزایش مبادلات داخل کشور می‌شد و خیلی به نفع اقتصاد کشور بود. برخی محاسبات نشان می‌دهد که حمل‌ونقل ریلی تا ۱۴ برابر سرمایه خود را به اقتصاد برمی‌گرداند. محاسبه کنید که ۱۴ برابر ۲۰۰ میلیارد دلار چه رقمی می‌شود.

در مثالی دیگر، اگر قرار بود بزرگ‌ترین فرودگاه دنیا را احداث کنیم، بین ۳۰ تا ۴۰ میلیارد دلار هزینه متقبل می‌شدیم. فرودگاه امام خمینی بهترین موقعیت فرودگاهی در منطقه و شاید دنیا را دارد، اما چون ما آن را توسعه ندادیم، فرودگاه‌های دوبی و استانبول جای آن را گرفتند. می‌توانستیم با کمتر از ۱۰ میلیارد دلار یک بندر اقیانوسی بزرگ در چابهار احداث کنیم. همه این طرح‌ها در اقتصاد کشور تأثیرگذار خواهند بود. اگر بخواهیم زیرساخت‌ها را به سطح اول دنیا و کشورهایی مانند ژاپن و آلمان برسانیم، به نظر می‌رسد بیشتر از ۳۰۰ میلیارد دلار نیاز نداریم.

این درآمد ارزی در کجا مصرف شده است؟

بخش عمده آن صرف پرداخت یارانه به کالاهای وارداتی شده است؛ چه به‌صورت مستقیم و چه به‌صورت کالاهای واسطه‌ای. هم‌اکنون مهم‌ترین اقلام وارداتی ایران کنجاله سویا و خوراک دام و روغن خوراکی است. ما می‌توانیم ظرف دو سال در این زمینه‌ها به خودکفایی برسیم. طبقه‌ای که از این سیاست‌های اقتصادی منتفع می‌شوند کسانی هستند که در شمال شهر تهران یا خارج از کشور زندگی می‌کنند و هیچ‌گونه دل‌بستگی سیاسی و مذهبی ندارند و از همه اقشار در آن حضور دارند. هم‌اکنون ۳ تا ۴ هزار خانواده داریم که از منافع ارزی منتفع می‌شوند و تمام رانت‌های کشور به جمعیتی در حدود یک درصد جامعه می‌رسد. سالانه ده‌ها میلیارد دلار ثروت به این افراد که بسیاری از آن‌ها در خارج از کشور حضور دارند منتقل می‌شود. این سرمایه‌ها دیر یا زود از کشور خارج می‌شود. یارانه‌های کلانی را به افرادی اختصاص می‌دهیم که دل‌بستگی چندانی به کشور ندارند. چرا نباید این ارقام صرف سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های کلان کشور شود.

وقتی روی راه‌آهن سرمایه‌گذاری می‌کنید، درواقع پدیده «شمولیت اجتماعی» را پیش می‌برید. برای نمونه اگر یک بیمارستان پیشرفته در شیراز وجود دارد، یک بیمار در فسا یا نی‌ریز می‌تواند از این طریق خودش را به آنجا برساند و سلامتی‌اش را بازیابد. یا ساکنان دیگر شهرها از امکانات دانشگاهی اصفهان استفاده کنند.

تاکنون همه افراد جامعه روی سیاست‌های اقتصادی اشتراک نظر داشته‌اند و ازقضا همین اشتراکات مایه دردسر ما شده است. برای نمونه درباره پرداخت یارانه انرژی یک اتفاق‌نظر شوم در کشور وجود دارد که امید است روزی ذهنیت‌ها تغییر کند. یارانه انرژی باعث می‌شود سرمایه‌گذاری در کشور به‌جای حرکت به سمت سرمایه‌گذاری در صنایع کاربر به سمت سرمایه‌گذاری در صنایع سرمایه‌بر حرکت کند. من بسیار امید دارم که با وجود این تحریم‌ها پس از بحران کرونا یک تحول فکری در ایرانیان صورت بگیرد، حتی ایرانیان خارج از کشور نیز مدافع سیاست‌های اقتصادی فقرزا و ضد توسعه هستند. افرادی که در کشورهای پیشرفته زندگی می‌کنند، در آنجا رفتار متفاوتی پیش می‌گیرند اما برای کشور خود قائل به سیاست‌هایی مخرب هستند.

تفکرات اقتصادی ما همه در مسیر توزیع رانت، ایجاد تبعیض از طریق دادن مجوز و بستن اقتصاد بوده است. اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ما این مسیر را توصیه کرده و در این راه حرکت کرده‌اند. باید با توجه به شرایط تازه یک تحول فکری صورت بگیرد. باید اجازه دهیم فعالان اقتصادی آزادانه فعالیت خود را انجام دهند. هرگونه اعطای مجوز ممکن است مایه فساد و تبعیض باشد. همچنین یارانه‌های ارزی باید برداشته شود. اگر تنها همین کارها انجام شود، حتی اگر دولت برنامه‌ریزی خاصی در زمینه توسعه انجام ندهد، باعث پیشرفت خواهد شد.

در بیست سال گذشته به‌جای اینکه روی صنعت ریلی سرمایه‌گذاری کنیم، روی صنعت خودرو و صنایع پتروشیمی و معدن سرمایه‌گذاری کرده‌ایم. بدون وجود زیرساخت‌های ریلی صنعت معدن به جایی نخواهد رسید.

در صحبت‌های شما بود که تولید صنعتی ایران هم‌اکنون به مقدار پیش از خروج امریکا از برجام رسیده است. چه مستنداتی برای این مسئله دارید؟

مشاهدات نشان می‌دهد که وضعیت صنایع درمجموع بد نیست. برخی از صنایع از تحریم آسیب دیده‌اند، اما در بسیاری از صنایع به دلیل افزایش نرخ ارز تولید به سطح پیشین رسیده است. برای نمونه یکی از صنعتگران دستگاهی را که پیش از آن از آلمان وارد می‌شد، با دریافت فناوری از کارخانه مبدأ در ایران تولید می‌کند. از وقتی نرخ ارز رشد کرد، تولید این دستگاه سودآور شد و هم‌اکنون تمام نیاز صنایع داخلی را تأمین می‌کند. طبیعی است که سود تولید صنعتی هیچ‌گاه ۴۰ تا ۵۰ درصد نخواهد شد، بنابراین وقتی قیمت ارز در سطح یک‌سوم قیمت تعادلی سرکوب می‌شود، هر کالایی که با ارز ۴۲۰۰ تومانی وارد شود، تولید داخلی آن دچار مشکل می‌شود. ما در زمینه بسیاری از کالاها به خودکفایی رسیده‌ایم، اما در زمینه کالاهای اساسی که با ارز ۴۲۰۰ تومانی وارد می‌کنیم، این‌گونه نبوده‌ایم.

در آخرین آماری که اعلام شد، رشد تولید بدون محاسبه صنعت نفت مثبت شد. البته در سال قبل کاهش شدید بوده است. به نظر می‌رسد بخش تولید از رکود خارج شده و به‌تدریج بخش خدمات هم از رکود خارج خواهد شد. من با بررسی آمارهای بورس به شواهدی دست یافتم که در ماه بهمن تقریباً به سطح تولید پیش از بازگشت تحریم‌ها رسیده‌ایم. این دستاورد حاصل برنامه‌ریزی نبوده، بلکه حاصل شکست سیاست‌های ارزی گذشته بوده است.

آیا رشد بورس واقعی است یا یک حباب است؟

بخشی از آن حباب است، زیرا نقدینگی رشد کرده و وارد بازاری شده که بیشترین بازده اسمی را داشته است. بخشی از بازدهی بورس هم به این دلیل بوده که بخش واقعی اقتصاد رشد خوبی داشته است. اگر سیاست‌های درست در سال ۹۹ ادامه پیدا کند، رونق بورس ادامه پیدا می‌کند. همچنین بورس می‌تواند لنگرگاهی برای جذب نقدینگی باشد و تورم را کنترل کند. از طرفی منابعی که جذب بورس می‌شود، باعث رونق تولید می‌شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط