سعید زیباکلام
روایت یک استعفا گفتوگوی میلاد دخانچی با محمد سرافراز، رئیس پیشین صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران درباره ۲۴ سال حضور در صدا و سیما و دلایل استعفای او از مدیریت این سازمان است. علت اصلی نامگذاری و محوریت کتاب این است که بهرغم سنتی دیرینه که رؤسای سازمان دو دوره پنجساله بر سازمان ریاست میکنند محمد سرافراز تنها پس از گذشت یک سال و نیم از ریاستش و مواجهه با فشار و موانع گوناگونِ سازمانیافته سیاسی از بیرون سازمان، مجبور به استعفا میشود. صرفنظر از چیستی آن فشارها و موانع، این پدیدار بسیار بسیار نادری است که یکی از مقامات عالی نظام پس از مدت کوتاهی از مدیریت خود استعفا داده و از آن مهمتر، از قدرت بهکلی کنارهگیری کند.
صرفنظر از سیاستها و نحوه مدیریت دکتر سرافراز و صرفنظر از ماهیت آن فشارها و موانع سیاسی بیرون از سازمان، نفس این استعفا باید برای هر ایرانی وطندوست عدالتخواه آزادیخواهی مایه سؤال و تفکر باشد. آیا تعداد مقامات عالیهای که در این چهل سال گذشته از مقام خود استعفا دادهاند به تعداد انگشتان حتی یک دست هم میرسد؟ آیا غیر از این است که اکثر مقامات عرصه سیاست ما به سهولت و بدون کمترین پافشاری بر اصولی معطوف به منافع ملی و رشد و تعالی وطن، برای حفظ منصب خود معامله میکنند، آن هم بدون کمترین رسوایی سیاسی و کمترین احساس شرم و حیای قلبی؟
کتاب روایت یک استعفا برای کسی که با موضوعات فنی رسانهای، بهویژه سازوکارهای خاص رسانه ملی آشنایی و سابقهای دارد بسیار مفید و جالبتوجه است، اما اگر کسی میخواهد چموخم صرفاً سیاسی مربوط به مدیریت صدا و سیما و علل پشت پرده استعفای محمد سرافراز را پس از تنها هجده ماه از ریاستش بداند، باید هم قدری صبوری بورزد و هم قدری بیندیشد. ناگفته پیداست من دلم میخواست حال که دکتر سرافراز پس از ۲۴ سال مدیریت در رسانه ملی و هجده ماه ریاست بر آن و بهرغم توفیقات بسیار و اصلاحات کموبیش عمده ساختاری، مجبور به استعفا شده، هم سازوکار شبکههای فساد در سازمان را و هم درهمتنیدگی حیات این شبکههای فساد مالی با شبکههای قدرت بیرون از سازمان را تا حد امکان بشکافد و به تحلیل معرفی کند. این کار گرچه حس کنجکاوی برخی از خوانندگان را ارضا میکند، لیکن سخت مورد نیاز جوانان وطندوست مستقلِ عدالتخواهی است که ربط و نسبت درهمتنیده فساد مالی با فساد سیاسی را عموماً درنمییابند و سالهایی از عمر گرانبها و انرژی غیرتمندانه وطندوستانه جوانی خود را صرف اموری میکنند که سالها بعد به بسیاری از آن امور و فعالیتها پوزخند تأسف میزنند. بهراستی برای جریان دانشجویی متعهد به آرمانهای انقلاب که از آلت فعل شدن نهادهای حاکمیتی و دو جریان عمده سیاسی مؤثر در ایجاد شبکههای استضعافی و تبعیضی، بصیرتمندانه اجتناب کردهاند روایتی از آن نوع که بهاختصار اشاره کردم از نان شب واجبتر است. بسیاری از این جوانان شفیق وطن، نهتنها ربط و نسبت فساد مالی با فساد سیاسی را نمیدانند که بنیانیتر و حیاتیتر، مفهوم فساد سیاسی عموماً چندان معنای محصل و روشنی برایشان ندارد. برای بسیاری از این عزیزان، فساد سیاسی هیچ معنایی ندارد زیرا «هرچه آن خسرو کند شیرین کند»!
با این وصف باید تصریح کنم روایت سرافراز به برخی از آن ربط و نسبتها اشاراتی و گاه بیشتر از اشاراتی ضمنی میکند. ذیلاً برخی از عبارات و نکات تأمّلبرانگیز در این روایت را بهمنظور ترغیب هرچه بیشتر عدالتخواهان و آزادیخواهان هموطنم به خواندن و تأمّل در سطور نوشته و مطالب نانوشته برچسبی سطور آن، نقل میکنم. امید که روزی نهچندان دور جناب سرافراز به تشریح و تفصیل هرچه شفافتر آن سازوکارهای مفسدهآمیز ضد انقلابی بپردازد و به رشد و غنای فرهنگ سیاسی ایرانزمین کمکی اساسی کند.
سرافراز: «وقتی مقرر شد که سکّان رسانه ملّی را در دست بگیرم میدانستم به سبک مرسوم مدیران کار نخواهم کرد. به فکر شهرت و محبوبیت نبودم و میخواستم بزرگترین رسانه کشور را با اصلاحات ساختاری به رسانهای چابک، کارآمد، مستقل، موثّر، الگو و حرفهای تبدیل کنم»(ص ۹).
سؤال: «احساس نمیکردید بهتر بود همزمان با چند دشمن و نیروی متخاصم نجنگید؟ به نظر میرسید شما در تلاش بودید تا در آنِ واحد در چند جبهه بجنگید».
سرافراز: «نه! اصلاً این تعبیر درست نیست. من با کسی سر جنگ نداشتم. کدام دشمن؟! من پنج اقدام مهم داشتم و آنها را برای کشور ضروری میدانم.
اول، اصلاح ساختار به شکل اساسی؛ دوم، کاهش هزینهها در تمام سطوح؛ سوم، مبارزه کامل با فساد و زدوبند مالی؛ چهارم، واقعیکردن درآمدها و آشکار کردن درآمدهای پنهان؛ و پنجم، افزایش کیفیت به جای افزایش کمّیت (تعداد شبکهها).
این امور باید همزمان انجام میشد. سازمان دچار یک عقبماندگی بود و تحوّلات حوزه رسانه به سرعت پیش میرفت. زمانی برای ایجاد تأخیر وجود نداشت»(ص ۱۶۶).
سرافراز: «… [خانم میرقلیخان] با توصیه مسئول مربوطه در وزارت اطلاعات به من معرفی میشود تا در اینجا کار کند»(ص ۱۸۶).
سرافراز: «[خانم میرقلیخان] هم توانایی، هم صداقت و هم اعتقاد به مبارزه با فساد داشت. اینها حاصل سابقه کار در مجموعه شبکههای جدید برونمرزی بود»(ص ۱۸۸).
سؤال: خوب کی ایشان [خانم میرقلیخان] را خواست در این مرحله؟
سرافراز: «اطلاعات سپاه، در یک جلسه نه ساعته از همه چیز سؤال کردند و جالب این است که پرسیدند چرا شما کتاب نوشتهاید و چرا مصاحبه کردهاید؟»(ص ۱۸۹).
سرافراز: «وقتی در تاریخ ۱۳ دی ۱۳۹۴، باز هم مستقیماً نماینده اطلاعات سپاه ایشان را فرا میخواند آنجا میرود و به او میگویند از کشور بیرون برو و گرنه دستگیرت میکنیم!»(ص ۱۹۱).
سؤال: شما در این نامه ــ نامهای که سرافراز در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۹۵ به رهبری مینویسد و در آن اتفاقات مهم پس از آخرین ملاقات تا زمان نگارش را به ایشان توضیح میدهد، نامهای دارای ۱۳ بند که به اقدامات قابل توجه هجده ماه مسئولیت در صدا و سیما را تشریح میکند-گلایه میکنید به روندی که رخ میدهد. بازخوردی هم گرفتید؟
سرافراز: «هیچوقت بازخوردی نگرفتم؛ و هیچوقت دلایل پذیرش استعفا به من اعلام نشد»(ص ۱۹۶).
سرافراز: «… داشتم ساختارهای غلط را به هم میریختم، با فساد در همه سطوحش مبارزه میکردم و اهل معامله نبودم. حاضر نبودم استقلال شخصیتی خود را زیر پا بگذارم» (ص ۱۹۷).
سرافراز: «اگر رئیس صدا و سیما منافع سیاسی و اقتصادی قدرت پنهان یا قدرت آشکار را تأمین کند دوام میآورد، اما تلاش من این بود که استقلال سازمان را حفظ کنم، منافع ملّی را در نظر بگیرم و با فساد شبکهای مقابله کنم. اهل زدوبند و معامله با افراد نورچشمی و بانفوذ و جریانات سیاسی یا قبیلههای قدرتطلب و شبکههای فسادزای ثروتاندوز نبودم»(ص ۲۰۱).
سرافراز: «… منجر شد به ملاقات مجددی که با آقای حجازی در اردیبهشتماه ۹۵ داشتم و گله کردم این چه روش کشورداری است که شما به کسی میگویید برو در خط مقدم جنگ نرم مبارزه کن و کارت را انجام بده و در چنین شرایطی چرا از پشت خنجر میزنید، سنگ میزنید؟(منظور من شخص آقای حجازی نبود، بلکه این روش بود)»(ص ۲۰۴ ـ ۲۰۵).
پیوست شماره ۱۳: «جزئیات مزایده ۱۷۰۰ میلیاردی صدا و سیما که برندهاش با فشار جا زد!».
پیوست شماره ۱۵: «نامه به حجت الاسلاموالمسلمین آقای طائب، رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مورخ دی ۱۳۹۴».
***
هر خواننده وطندوستی، بهویژه جوانان شفیق و غیور دانشجو غیردانشجو، پس از خواندن متامّلانه کتاب با این سؤال بسیار بنیانی مواجه میشود که پس چگونه میتوان یا باید اصلاحاتی متناسب با آرمانهای انقلاب را در نظام ایجاد کرد؟ این سؤال هنگامی سختتر و پیچیدهتر میشود که سرافراز به گونهای تربیتشده این انقلاب است. پدر وی از حوزویانی بوده که هوادار امام خمینی بوده و دو برادر شهیدش، یکی از مقرّبان شهید بهشتی بوده در انفجار مقرّ حزب جمهوری اسلامی به شهادت میرسد و دیگری در عنفوان نوجوانی در شناسنامهاش دست میبرد تا بتواند به جبهههای جنگ اعزام شود. وی خود سالیان متمادی در سطوح مختلف صدا و سیما مناصب مدیریتی داشته، سابقهای روشن و بدون کمترین حاشیه مالی یا سیاسی یا اجتماعی داشته است. با وجود چنین عقبه همراهانه و همدلانه کاملاً سفید و بدون کمترین نشانههایی از انتقاد یا اعتراض در حوزه سیاستهای کلان و راهبردی نظام، در امر مفاسد نظامیافته در میان مقامات و یا حتی در حوزه توزیع بسیار ناعادلانه قدرت و ثروت، سرافراز در کمتر از هجده ماه با انبوهی از هجمههای فلجکننده از سوی نهادهای بالادستی نظام مواجه میشود بهگونهای که تنها گزینه استعفا برایش باقی میماند. شرح اقدامات اصلاحیاش را در کتاب بخوانید و از خود سؤال کنید: چرا مدیری عالیمقام با دنیایی از تعهد و عشق به ایران و آرمانهای متعالی انقلاب و عزم بر اصلاحات فراگیر در سازمانی که سالهای سال با روابط و مناسبات رانتی و درباری، فرتوت و بسیار هزینهبر و بسیار کمثمر شده است این چنین از درون نظام محاصره و سرکوب میشود؟
شایسته و بلکه حیاتی است که میهندوستان وفادار به آرمانهای انقلاب مسئولانه و با تمام وجود به این مخمصه بپردازند که چگونه میتوان و باید برای اصلاح مناسبات و رویههای درباریِ سیاستگذاری و تصمیمسازیهای حکمرانی اقدام کرد؟ راه از درون نظام بدانگونه که ماجرای سرافرازِ سربلند نشان میدهد، بسته است. راه از بیرون نظام از طریق تجمعات اعتراضی مدنی آرام و کاملاً غیرخشونتآمیز برخلاف صریح قانون اساسی، بسته است. دو جناح بزرگ سیاسی هم هر دو شریک و بلکه از ستونهای برپاکننده انسداد موجودند. رسانهها هم علیالعموم تحت قیمومت نهادهای حکومتی و دو جناح متکاثر ثروت و قدرت قرار دارند. اینک آیا مقامات عالیه نظام انسداد وضع موجود را نمیبینند؟ آیا «در زمین سیر نمیکنند» تا سرنوشت حاکمان و اقوام پیشین را ببینند؟
یا بر آناند که کدام انسداد؟ کدام مخمصه؟ کدام دربار؟ اصلاح برای چی؟ مگر فقر و فساد و غارت بیتالمال و محرومیتی وجود دارد؟ آیا دچار توهمی تمامعیار و فراگیر نشدهاید؟
- و من فقط ایمان دارم که «بل الانسان علی نفسه بصیره * و لو القی معاذیره» (سوره مبارکه قیامه، ۱۴-۱۵).
- پناه بر خدای سمیع بصیر! پناه بر خدای سریعالحسابِ شدیدالعقاب!
- پناه بر خدایی که «پنهان و پیدای شما را میداند و میداند آنچه را که برای خود فراهم میکنید»(انعام، ۳).
وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ■