گفتوگوی هفتگی کامل اندرو ناپولیتانو [۱] با جان میرشایمر [۲] دربارۀ امریکا، اسرائیل، یهودستیزی، آزادی بیان، آزادی اجتماع، اعتراضات دانشجویی و نسلکشی در غزه
رونوشت و ترجمه: پویا حسینی
چشمانداز ایران: جان میرشایمر یکی از مطرحترین دانشمندان علوم سیاسی امریکایی است و در دانشگاه شیکاگو به تدریس روابط بینالملل مشغول است. او بنیانگذار نظریۀ واقعگرایی تهاجمی است و تعاملات بین قدرتهای بزرگ را تحت تأثیر میل به سلطهجویی در جهانی مملو از ناامنی و عدم اطمینان در مورد نیت دیگر کشورها میداند. میرشایمر از مخالفان تجاوز نظامی ایالاتمتحده به عراق در سال ۲۰۰۳ بود، از معدود افرادی بود که با تصمیم اوکراین برای تسلیم سلاحهای هستهایاش در سال ۱۹۹۴ مخالفت کرد و پیشبین کرد اوکراین بدون یک عامل بازدارنده مورد تهاجم روسیه قرار خواهد گرفت. او در سال ۲۰۱۵ در سخنرانی خود در دانشگاه شیکاگو حمله روسیه به اوکراین را پیشبینی کرد و اظهار داشت: «اکنون غرب اوکراین را در مسیر خوشخیالیای هدایت میکند که نتیجۀ نهایی آن نابودی اوکراین خواهد بود». جنجالیترین نظرات میرشایمر نگرانیاش از نفوذ احتمالی گروههای ذینفع بر اقدامات امریکا در منطقۀ غرب آسیاست که او و استفان والت [۳] در کتاب «لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالاتمتحده» مطرح کردهاند. {۱} میرشایمر معتقد است رشد اقتصادی سریع چین منجر به رویارویاش با ایالاتمتحده و ایجاد رقابت امنیتی بین چین و امریکا خواهد شد. گفتوگوی زیر بین اندرو ناپولیتانو، قاضی سابق دادگاه عالی ایالت نیوجرسی امریکا و تحلیلگر ارشد سیاسی و قضایی، با جان میرشایمر صورت گرفته است که تقدیم خوانندگان چشمانداز ایران میشود.
***
اندرو ناپولیتانو: سلام به همه! اندرو ناپولیتانو هستم و برنامهای که اکنون تماشا میکنید، «قضاوت درباره آزادی» نام دارد. امروز پنجشنبه، دوم ماه می ۲۰۲۴ است. پروفسور جان میرشایمر مهمان امروز ماست؛ مانند همیشه، حضور شما در این برنامه مایه افتخار من است. من هم مانند شما، از اینکه افسران پلیس، شهرداران و فرمانداران در استفاده از خشونت و زور در سرکوب سخنان مخالف دانشجوی تظاهرکننده تردید نمیکنند، شوکه شدهام. قبل از اینکه به این موضوع بپردازیم از شما میخواهم در تشریح چند مفهوم پایهای به ما کمک کنید. دیروز مجلس نمایندگان کنگره امریکا قانونی را تصویب کردند و به مجلس سنا فرستادند که در آن یهودستیزی را به گونهای تعریف کردند که بهعنوان نمونه، اگر من در یک دانشگاه استاد باشم و بگویم «از رودخانه تا دریا، فلسطین آزاد خواهد شد»، یا توبیخ میشوم یا با دانشگاهی که در آن تدریس میکنم برخورد کیفری میشود و شاید بودجه فدرال را از دست بدهد؛ بنابراین اجازه دهید با برخی از مفاهیم ابتدایی شروع کنیم. یهودستیزی چیست؟
جان میرشایمر: خب، مشکل پاسخ به این سؤال این است که باعث میشود حامیان اسرائیل در امریکا، به هر کسی که از اسرائیل، رابطه امریکا و اسرائیل یا از لابی اسرائیل انتقاد کند، اتهام یهودستیزی بزنند؛ طوری که این اصطلاح تا حدی بیمعنی شده است. از زمانی که استفان [والت] و من مقاله «لابی اسرائیل» و سپس کتابی به این نام را نوشتیم، بارها به من برچسب یهودستیز زده شده است. به باور من، هیچ توجیهی برای اینکه من را یک یهودستیز خطاب کنند وجود ندارد، اما چون از اسرائیل، لابی اسرائیل و روابط اسرائیل و امریکا انتقاد میکنم، بنابراین طبق تعریف آنها، من باید یک یهودستیز باشم! اگر از من بپرسید یهودستیزی واقعی چیست، یهودستیزی جایی معنا دارد که کسی از یهودیان متنفر است و با آنها رفتارهای تنفرآمیز دارد، صرفاً به خاطر اینکه یهودی هستند. من کاملاً آگاه هستم که در ایالاتمتحده و بهطور کلی در سراسر جهان، مواردی از یهودستیزی وجود دارد. بله، یهودستیزان در این سرزمین هستند، اما من فکر میکنم وقتی این روزها بیشتر مردم به کسی میگویند یهودستیز، منظورشان این نیست. حامیان اسرائیل از یک تعریف انعطافپذیر برای انتقاد از تعداد زیادی از افرادی که به اسرائیل انتقاد میکنند، استفاده میکنند.
اندرو ناپولیتانو: این پایۀ نخستین متمم قانون اساسی [امریکا] است که دولت نمیتواند در ارزیابی محتوای گفتار شما دخالت کند، چه انگیزه سخنان شما انزجار از کاری که ارتش اسرائیل در غزه انجام میدهد باشد، چه سخنرانی شما با انگیزه نفرت از یهودیان باشد، حق دارید هر چه میخواهید بگویید.
جان میرشایمر: من کاملاً موافق هستم، اما منظورم این است که فهمیدن اینکه اینجا چه خبر است بسیار مهم است. بزرگترین تهدید برای نخستین متمم قانون اساسی [حقوق آزادی بیان و آزادی اجتماع] در این کشور و در این مقطع زمانی، حامیان اسرائیل و لابی اسرائیل هستند. اگر عمیقتر به آنچه در اینجا اتفاق میافتد، توجه کنیم، درمییابی وقتی اسرائیل جنایتهای وحشتناکی در غزه انجام میدهد، افراد مختلفی دربارۀ آن [جنایات] صحبت میکنند و از اسرائیل انتقاد میکنند؛ سپس لابی [اسرائیل] میخواهد پیش از اینکه انتقادات بالا بگیرد و افراد متوجه شوند دقیقاً چه اتفاقاتی میافتد، انتقادات را سرکوب کند. تنها راه سرکوب این انتقادات این است که اساساً نخستین متمم قانون اساسی [حقوق آزادی بیان و آزادی اجتماع] را حذف کنند. این اتفاقی است که در اینجا رخ میدهد.
اندرو ناپولیتانو: بدون اینکه خیلی وارد معناشناسی شویم یا بهتر است بگویم با اینکه ممکن است بیش از حد وارد معناشناسی شویم، آیا این نکته مهم است که یهودیان سامی نیستند؟ معمولاً عبارت «سامیستیزی» [۴] را به معنای نفرت از قوم یهود به کار میبرند. درحالیکه آنها [یهودیها] اشکنازی [۵] هستند و عمدتاً از اروپای شرقی مهاجرت کردهاند. این فلسطینیها هستند که [عرب و] سامیاند.
جان میرشایمر: خوب، به عقیده من بهتر است بیش از حد وارد این مسیر نشویم. من فکر میکنم چه عبارت «یهودستیزی» را به کار ببریم و چه عبارت «سامیستیزی» را، در مورد نفرت از یهودیان صحبت میکنیم و به باور من بهتر است همین تعریفها را حفظ کنیم. باز هم میگویم به نظر من باید درک کنیم که در این کشور [امریکا]، یهودستیزی واقعی وجود دارد که ما باید با آن مقابله کنیم، اما آنچه اینجا اتفاق میافتد بسیار متفاوت است. این تصور که دانشجویانی که در محوطه دانشگاههای مختلف اعتراض میکردند همه یهودستیزند، استدلال جدیای نیست. این به آن معنا نیست که ممکن است یک یا دو یهودستیز در میان جمعیت وجود نداشته باشد، اما واقعیت این است که تعداد زیادی از معترضان و تعداد زیادی از افرادی که دستگیر شدهاند یهودی هستند؛ بنابراین، این تفکر که یهودیان صرفاً چون یهودی هستند بهطور سازمانیافتهای مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، استدلال جدیای نیست و هیچ مدرک معتبری برای آن وجود ندارد.
اندرو ناپولیتانو: استاد میرشایمر، صهیونیسم چیست؟
جان میرشایمر: صهیونیسم تعهد به اسرائیل است و اساساً وقتی از صهیونیسم صحبت میکنیم درباره دولت یهود حرف میزنیم. صهیونیسم تعهد به داشتن و ایجاد دولتی است که نماینده مردم یهود باشد. اگر به کتاب معروف تئودور هرتسل [۶] که من او را پدر صهیونیسم مینامم، اشاره کنیم، نام این کتاب دولت یهود است {۲} منظور از «دولت یهود» دولت-ملت یا دولتی برای ملت یهود است؛ بنابراین، صهیونیسم برای اشاره به کشور یهودی به کار میرود. کسی که صهیونیست است متعهد به حفظ اسرائیل و دولت یهودی است. دوستان من که ضد صهیونیست هستند اعتقادی به وجود دولت یهودی ندارند. به باور آنها، بین رودخانه [اردن] و دریا [مدیترانه]، باید یک کشور دموکراتیک وجود داشته باشد و اینکه این حکومت تحت سلطه یهودیان باشد یا فلسطینیها، برای آنها خیلی اهمیت ندارد؛ البته اسرائیلیها این عقیده را بههیچوجه باور ندارند.
اندرو ناپولیتانو: آیا در اسرائیل دموکراسی وجود دارد؟
جان میرشایمر: بستگی دارد دقیقاً درباره چه چیزی صحبت میکنید. اگر منظور شما اسرائیل بزرگ {۳} باشد که من دربارۀ آن صحبت خواهم کرد، چون امروزه این مفهوم [اسرائیل بزرگ] به واقعیت تبدیل شده است، این حکومت دموکراتیک نیست؛ زیرا فلسطینیهای کرانه باختری و غزه حق رأی دادن ندارند، با اینکه بخشی از اسرائیل بزرگ هستند. سؤال جالبتر این است که آیا اسرائیل مانند ایالاتمتحده یا بریتانیا یا اکثر کشورهای اروپایی یک دموکراسی لیبرال است یا خیر؟ اسرائیل بهوضوح یک دموکراسی لیبرال نیست؛ زیرا در یک دموکراسی لیبرال همه شهروندان از حقوق برابر برخوردارند؛ درحالیکه فلسطینیها، حتی آنها که حق رأی دارند از حقوق برابر برخوردار نیستند؛ البته به همین دلیل است که بسیاری از افراد میگویند که در اسرائیل نظام آپارتاید حاکم است؛ بنابراین اسرائیل یک دموکراسی لیبرال نیست؛ هرچند به باور من صلاً دموکراتیک نیست.
اندرو ناپولیتانو: خوب دموکراسی نهتنها به معنای حکومت اکثریت و حق رأی است، بلکه به معنای داشتن حقوق برابری است که توسط دولت محافظت شود. اگر من، بهعنوان یک کاتولیک رومی امریکایی، بخواهم به اورشلیم [بیتالمقدس] مهاجرت کنم، آیا میتوانم املاک و مستغلات بخرم و رأی بدهم؟
جان میرشایمر: من نمیدانم. برای پاسخ به پرسش شما باید قوانین فنی دانست که من با این قوانین آشنایی چندانی ندارم، اما درباره در موضوع صهیونیسم ایده این بود که یک کشور یهودی ایجاد شود و این کشور وطن یهودیان و اکثر صهیونیستها بشود. اکنون نیز اکثر صهیونیستها ترجیح میدهند کشوری داشته باشند که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت آن کشور یهودی باشند؛ به همین دلیل [اسرائیلیها] بر پاکسازی قومی فلسطینیها، هم در غزه و هم در کرانه باختری، بسیار پافشاری میکنند.
اندرو ناپولیتانو: چرا معمولاً از اسرائیل بهعنوان دولت اسرائیل [۷] یاد میشود تا کشور یا ملت اسرائیل [۸]؟
جان میرشایمر: من نمیدانم. سؤال جالبی است.
اندرو ناپولیتانو: باز هم ممکن است بیش از حد وارد معناشناسی شده باشم. لابی اسرائیل در سرکوب آزادی بیان در امریکا چه مقدار مؤثر است؟ من این سؤال را بعد از دو هفته تظاهرات و دستگیری دانشجویان معترض میپرسم. چرا آنها دستگیر شدهاند؟ زیرا از حقوق مردم فلسطین حمایت میکنند. افزون بر این، میبینیم که مجلس نمایندگان [۹] صراحتاً دانشکدهها، دانشگاهها و همه مؤسسات آموزشی را تهدید میکند که اگر چیزهایی بگویند یا اجازه بدهند چیزهایی گفته شود که بتوان آنها را بهعنوان یهودستیزی تعریف کرد آن مؤسسات آموزشی دچار مشکل خواهند شد. این لابی [اسرائیل] چه قدر در سرکوب آزادی بیان در ایالاتمتحده قدرت دارد؟
جان میرشایمر: خوب، درواقع چندین دهه است که در سرکوب آزادی بیان در ایالاتمتحده بسیار موفق بوده است. برای نمونه در رسانههای جریان اصلی {۴}، یافتن کسی که جرئت داشته باشد از اسرائیل انتقاد کند بسیار دشوار است. نظرسنجیهایی که پیش از ۷ اکتبر انجام شده بود، نشان داد بسیاری از دانشگاهیان نظرات خود درباره اسرائیل را خودسانسوری میکردند. اگر شما یک دانشگاهی بودید و از اسرائیل انتقاد میکردید و یا رابطه امریکا و اسرائیل را بهطور جدی مورد انتقاد قرار میدادید، بیشک هزینه سنگینی میپرداختید. من و استفان [والت] مقاله «لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالاتمتحده» را در سال ۲۰۰۶ و کتاب آن را در سال ۲۰۰۷ نوشتیم و پس از انتشار، بحثهایی طولانی در مورد انواع مواردی داشتهایم که در آنها دانشگاهیان، به دلیل انتقاد از اسرائیل به انحاء گوناگونی مجازات شدند. علاوه بر این، مطرح کردن بحث تأثیر لابی اسرائیل بر امریکا در رسانههای جریان اصلی، مطمئناً موضوعی جنجالی محسوب شده و اغلب از پرداختن به آن پرهیز شده است، اما آنچه در اینجا اتفاق افتاده این است که در نتیجه رخداد هفتم اکتبر و اقدامات سرکوبگرایانه اسرائیلیها در واکنش به این رخداد، افراد مختلفی با استفاده از روشهای گوناگون از اسرائیل انتقاد میکنند. در نتیجه، با توجه به اهمیت رسانههای اجتماعی، بهویژه پلتفرمهایی مانند تیکتاک [۱۰]، اسرائیل، لابی اسرائیل و روابط امریکا و اسرائیل ضربه میخورند؛ بنابراین اتفاقی که افتاده این است که لابی [اسرائیل] در تلاشی مذبوحانه به دنبال سرکوب اعتراضات افتاده است. اعتراضات دانشجویی لابی [اسرائیل] را تا حد مرگ ترسانده است. پرسش اینجاست که اعضای لابی [اسرائیل] چگونه میتوانند جلوی اعتراضات [دانشجویان] را بگیرند؟ به همین جهت، بر مدیران دانشگاهها و بهویژه رؤسای دانشگاهها فشار زیادی وارد میکنند. در عین حال، آنها فشار زیادی بر کاخ سفید و کنگره نیز وارد میکنند تا آنها را به سرکوب بیشتر اعتراضات در دانشگاهها وادار کنند. میخواهم دو نمونه برای شما بیاورم که نشان میدهد دقیقاً چه اتفاقاتی در اینجا میافتد: آیا قبل از هفتم اکتبر درباره یهودیستیزی در محوطه دانشگاهها بحث جدیای وجود داشت؟ آیا قبل از هفتم اکتبر، یهودستیزی در دانشگاهها غوغای عظیمی به پا کرده بود؟ پاسخ منفی است. سؤال دیگری از شما میپرسم: همانطور که میدانید اخیراً ثروتمندان حامی اسرائیل که به دانشگاههای هاروارد و پنسیلوانیا کمک مالی میکنند، مدیران این دو دانشگاه را تحت فشار شدیدی قرار دادند. اینها [ثروتمندان] افرادی هستند که دلبستگی شدیدی به اسرائیل دارند و مسئولان دانشگاههای هاروارد و پنسیلوانیا را وادار کردند تا این دو زن را که رؤسای این دو دانشگاه بودند اخراج کنند. آیا فکر میکنید اگر عملیات هفتم اکتبر اتفاق نمیافتاد، این زنان اکنون در سِمت ریاست دانشگاه باقی مانده بودند؟
اندرو ناپولیتانو: البته!
جان میرشایمر: آنها قطعاً میتوانستند در کرسی ریاست خود باقی بمانند، اما چون دانشجویان معترض را سرکوب نکردند، اخراج شدند. به همین دلیل است که رئیس دانشگاه کلمبیا به مشکل برخورده است. رئیس دانشگاه نورث وسترن هم در همین مخمصه گرفتار شده است! لابی [اسرائیل] بهشدت و با بیتابی از همه رؤسای دانشگاهها و سیاستمداران میخواهد که معترضان دانشجویی را سرکوب کنند و رفتار آنها، خواهناخواه، ما را به قلمرو «آزادی بیان» میکشاند. بهوضوح، آنچه در اینجا رخ میدهد این است که لابی [اسرائیل] تمام تلاش خود را میکند تا نخستین متمم قانون اساسی [حقوق آزادی بیان و آزادی اجتماع] را متزلزل کند.
اندرو ناپولیتانو: پروفسور میرشایمر! شما استاد یکی از مؤسسات دانشگاهی فاخر در ایالاتمتحده هستید: دانشگاه شیکاگو که استانداردهای علمی آن عالی است. در دانشگاه شما، وضعیت آزادی بیان در بین دانشجویان و دانشگاهیان چگونه است؟
جان میرشایمر: خوب به تصور من، در اینجا نیز مانند مؤسسات آموزشی دیگر خودسانسوری وجود دارد، اما دانشگاه شیکاگو دربارۀ آزادی بیان و تحمل اعتراضات، سنتی غنی دارد. حتماً به خاطر دارید وقتی در سال ۱۹۶۹ در این دانشگاه، اعتراضات به جنگ ویتنام به اوج رسید، دانشجویان ساختمان اداری دانشگاه را تصرف کردند. ادوارد لوی [۱۱] که در آن زمان رئیس دانشگاه شیکاگو بود از پلیس کمک نگرفت، اما دانشگاههایی مانند هاروارد و کلمبیا که در سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ محل اعتراضات بودند، رؤسای آنها بهسرعت پلیس را فراخواندند و این اقدام برای آنها نتیجه عکس به همراه داشت. با این حال باید رفتار ادوارد لوی را تحسین کنیم، چون او به پلیس زنگ نزد و در عوض، صبر کرد اعتراضات دانشجویان به پایان برسد و درنهایت، دانشجویان معترض را تعلیق کرد. توجه کنید این کار در آن زمان اقدامی هوشمندانه تلقی میشد و باور من، اگر الآن لابی [اسرائیل] وجود نداشت و اعتراضات اینگونه بود، رؤسای دانشگاهها از پلیس کمک نمیگرفتند و منتظر میماندند اعتراضات به پایان برسد؛ بهویژه الآن که مدت زیادی از ماجرای «جورج فلوید» [۱۲] نگذشته است{۵}، به یاد داشته باشید ایده فراخوانی پلیس در پی فاجعه جورج فلوید تصورناپذیر بود. پرسش این است چرا اکنون این اتفاق افتاده است؟ پاسخ را باید در قدرت لابی اسرائیل جستوجو کرد.
اندرو ناپولیتانو: در کلیپ بعدی مکس بلومنتال [۱۳]، یکی از همکاران شما در این برنامه که اتفاقاً از طرفداران پروپاقرص شماست، دلواپسی خود را در رابطه با این قضایا شرح میدهد:
«مکس بلومنتال: به دلیل آنچه در سال ۲۰۲۰، با اعتراضات و آشوبهای جنبش «جان سیاهان مهم است» یا «بلک لایوز متر» [۱۴] و واکنش گروههایی مانند «پسران مغرور» یا «پراود بویز» [۱۵] دیدیم، تنها چیزی که واقعاً مرا نگران میکند این است که عناصری در نظام امنیت ملی و نخبگان سیاسی فعال هستند که درواقع به دنبال راهبرد تنش {۶} هستند. آنها میخواهند شاهد هرجومرج خشونتآمیز و بههمریختگی سیاسی در خیابانها باشند. این چیزی است که من را در انتخابات آینده نگران میکند که آنها درواقع میتوانند از آشوب به سود خود استفاده کنند و از آب گلآلود ماهی بگیرند».
اندرو ناپولیتانو: ممکن است مکس [بلومنتال] درست بگوید؟ آیا لابی [اسرائیل] واقعاً احساس میکند که میتواند از هرجومرج و آتش خشونت سود ببرد و بنابراین بتواند استفاده از نیروی پلیس در اذهان عمومی را توجیه کند؟
جان میرشایمر: من فکر میکنم اعضای لابی [اسرائیل] درک میکنند هرچه این قضیه بیشتر از کنترل آنها خارج شود و هر چه بیشتر جامعه به وقایعی که مکس [بلومنتال] توصیف میکند نزدیکتر شود، دردسر اسرائیل بیشتر میشود. چرا؟ چون افرادی که تا به حال سکوت اختیار کردهاند و بیطرفی پیشه کردهاند واکنش نشان خواهند داد و در کنار معترضان قرار خواهند گرفت. من دوست خوبی داشتم که در سال ۱۹۶۹ در دانشگاه هاروارد بود و میگفت در ابتدای اعتراضات، پس از اینکه تظاهراتکنندگان رادیکال {۷} ساختمان اداری را تسخیر کردند، از حمایت بسیار کمی برخوردار بودند، اما پس از فرارسیدن پلیس و آغاز سرکوب، دانشجویان بیطرف و میانهرو که سکوت پیشه کرده بودند به معترضان ملحق شدند؛ بنابراین به عقیده من، اگر اینجا موقعیتی که مکس [بلومنتال] توصیف میکند اتفاق بیفتد و حدس او درباره شدت گرفتن خشونت و سرکوب شدید معترضان درست باشد، مردم از طرف اسرائیلی ماجرا رانده خواهند شد و باعث هممسلکی آنها با طرف فلسطینی میشود. به یاد داشته باشید در آینده نزدیک، اینجا در شیکاگو، گردهمایی ملی حزب دموکرات [۱۶] را پیشرو داریم. کشیده شدن خشونت به آنجا [گردهمایی] فاجعهبار است؛ بنابراین فکر میکنم لابی [اسرائیل] آرزو میکند این اعتراضات زودتر از بین برود که البته از بین نمیرود.
اندرو ناپولیتانو: کلیپ بعدی مربوط به یک استاد دانشگاه کلمبیاست که من اسمش را نشنیده بودم. نمیدانم که شما او را میشناسید یا نه. اسم او ربکا وینر [۱۷] است. هویت واقعی این استاد بهتازگی لو رفته است و پس از اینکه به این کلیپ گوش دادیم به شما خواهم گفت که این اتفاق چگونه افتاد. اکنون بیایید به صحبتهای او درباره اعتراضات مسالمتآمیزی که در محوطه دانشگاه کلمبیا جاری است گوش کنیم:
«ربکا وینر: موضوع، ابراز عقاید دانشجویان نیست، بلکه تغییر در فنونی است که باعث میشود نگران عادیسازی برخی لفاظیها بشویم. من فقط دربارۀ کلمات صحبت نمیکنم، اکنون در مورد شگردهای بهکاررفته صحبت میکنم و این چیزی بود که باعث تغییر واکنش ما شد. ما شاهد عادیسازی لفاظی مرتبط با تروریسم که اکنون بسیار در دانشگاهها رایج شده است هستیم. علاوه بر این، افرادی را میبینیم که پیشانیبند مرتبط با سازمانهای تروریستی خارجی را میبندند. همین اتفاق در ماه اکتبر، زمانی که نامۀ سال ۲۰۰۲ اُسامه بنلادن در تیکتاک بازنشر شد و بهسرعت اشاعه یافت، رخ داد؛ بنابراین نگرانی ما فراتر از اتفاقات دیروز است. ما این افکار را نمیخواهیم. محوطه دانشگاه باید تسهیلکننده یادگیری باشد، نه اینکه به مکانی تبدیل شود که افراد در آنجا آزادانه مرتکب خرابکاری، آسیب زدن به اموال و ارتکاب جرم شوند».
اندرو ناپولیتانو: به نوعی این خانم گفت ما ایدههایی را که با آنها مخالفیم نمیخواهیم. من شک دارم او به دانشگاه کلمبیا بازگردد؛ زیرا فاش شد او یک افسر مخفی پلیس نیویورک است که در دانشگاه کلمبیا تدریس میکرد، با بسیاری از معترضان معاشرت میکرد و گزارش میداد چه کسانی در تظاهرات هستند. پس احتمالاً دیگر دانشجویان حضور او را نخواهند پذیرفت{۸}. به هر حال، افرادی مانند او بخشی از مشکل هستند، چون گفتار سیاسی مشروع را با خشونت مساوی میدانند. باورهایی مانند «ما فکر میکنیم فلسطینیها حق دارند یک دولت مستقل تشکیل بدهند» یا «ما فکر میکنیم که ارتش اسرائیل در حال نسلکشی است» اظهارات سیاسی کاملاً مشروعی هستند، اما افرادی مانند او این عقاید را با خشونت برابر میدانند.
جان میرشایمر: دقیقاً همینطور است. او نماینده تهدیدی اساسی برای جامعه دانشگاهی و فراتر از آن، جامعه وسیع ایالاتمتحده است. واقعاً در وضعیت اسفناکی قرار داریم. آن خانم دربارۀ شگردهایی صحبت میکند که معترضان از آنها بهره میگیرند و بسیار خطرناکاند. مگر چه نوع تهدیدهای خطرناکی در محوطههای دانشگاهی وجود دارند؟ بله، در چند جا میبینیم دانشجویان کنترل ساختمان اداری یا ساختمان دیگری را در دست گرفتهاند. همین اتفاق در اواخر دهه ۱۹۶۰ نیز افتاد. بله، این دانشجویان باید به خاطر تصرف یک ساختمان تنبیه شوند، اما این صحبت که «این دانشجویان تروریست هستند» و اینگونه که این خانم آنها را با تروریستها مرتبط کرده است، مزخرف محض است. او گفت «آنها تروریست بودند، زیرا سربندهای فلسطینی میبستند و سخنرانی اُسامه بنلادن را بازپخش میکردند». این دیوانهگی است! شما بهعنوان یک شهروند امریکایی مجاز به انجام این کارها هستید! بله، مردم میتوانند طرفدار حماس باشند. من درک میکنم چرا بسیاری از مردم امریکا، ازجمله بسیاری از یهودیان آمریکایی، بههیچوجه دوست ندارند اینگونه صحبتها را بشنوند و نمیخواهند ببینند که مردم از حماس جانبداری میکنند، اما اینجا ایالاتمتحده امریکاست و شما اجازه دارید بگویید از حماس طرفداری میکنید، همانطور که اجازه دارید بگویید از اقدامات ارتش اسرائیل در غزه طرفداری میکنید! آزادی بیان یعنی همین! اما همانطور که پیشتر نیز به آن اشاره شد، نکته مهم این است که وقتی فضای گفتوگو گشوده شود و مردم مجاز باشند هرچه دل تنگشان میخواهد بگویند، به وجهه اسرائیل در ایالاتمتحده، لابی اسرائیل و روابط امریکا و اسرائیل، آسیب عظیمی وارد میشود و آنها نمیخواهند این اتفاق بیفتد!
اندرو ناپولیتانو: من قصد دارم کلیپی از یکی دیگر از طرفداران شما، سرهنگ لارنس ویلکرسون [۱۸]، پخشکنم که در آن او نظر خود را در مورد ریشه اصلی یهودستیزی در امریکای امروزی بیان میکند. این بحث ما را به همان موضوعی که گفتوگوی خود را با آن شروع کرده بودیم برمیگرداند:
اندرو ناپولیتانو: جناب سرهنگ! من نمیدانم او [بنیامین نتانیاهو] چطور با وجدان خودش کنار میآید!
سرهنگ لارنس ویلکرسون: من هم نمیدانم. من هم درک نمیکنم. او امروزه تجلی زنده ریشه اصلی یهودستیزی در کره زمین است؛ و این عقیده خاخامی است که برای مدت طولانی دوست من بوده است. سخنان دقیق او [این خاخام] این است که بزرگترین محرک یهودستیزی در جهان امروز، بیبی نتانیاهو {۹} است».
اندرو ناپولیتانو: نظر شما در این باره چیست؟
جان میرشایمر: خوب، من اصلاً فکر نمیکنم ما در ایالاتمتحده مشکل یهودستیزی داشته باشیم؛ و این خبر خوبی است!
اندرو ناپولیتانو: بله این خبر خوبی است، اما جمهوریخواهانِ مجلس نمایندگان و اعضای لابی اسرائیل میخواهند ما فکر کنیم مشکل یهودستیزی داریم و این معضل بهحدی بد است که برای مقابله با آن باید نخستین متمم قانون اساسی را دستکاری کنیم.
جان میرشایمر: من با شما موافق هستم، اما علت رفتار آنها این است که آنها میخواهند انتقادات از اسرائیل را متوقف کنند. اسرائیل حکومت آپارتایدی است که در حال اجرای نسلکشی است. آیا جای تعجب است که بسیاری از دانشجویانی که به پلتفرمهایی مانند تیکتاک دسترسی دارند و میدانند چه خبر است، به خیابانها بیایند و اعتراض کنند؟ اصلاً تعجبآور نیست! با این حال، این یهودستیزی نیست. بسیاری از معترضان و بسیاری از افرادی که طرفدار معترضان هستند یهودی هستند، بنابراین این ایده که این [اعتراضات] شبیه به آنچه در آلمانِ جمهوری وایمار [۱۹] یا حتی آلمان نازی [۲۰] است، استدلال جدیای نیست! دوباره میگویم قبل از هفتم اکتبر، آیا شنیدید که دانشگاهیان درباره یهودستیزی افراطی در دانشگاههای سراسر کشور صحبت کنند؟ البته که نه! آیا کلودین گِی [۲۱]، رئیس سابق دانشگاه هاروارد، بهعنوان یک یهودستیز معروف بود؟ نه! هیچکس حتی اندکی درباره این قضایا صحبت نمیکرد. همه اینها در پی هفتم اکتبر اتفاق افتاد. دلیل این قضایا این است که اسرائیل در دردسر بغرنجی گیر افتاده است و روزبهروز مردم بیشتری متوجه وضعیت معضل عمیق اسرائیل و رفتار سبعانهاش با فلسطینیها میشود. موضوع از این قرار است.
اندرو ناپولیتانو: فکر میکنید اگر ارتش اسرائیل به رفح حمله کند و ۳۵ هزار نفر دیگر را قتلعام کند چه اتفاقی میافتد؟
جان میرشایمر: اعتراضات قطعاً از الآن بیشتر خواهد شد. این ایده که آنها با آوردن پلیس این تظاهرات را تعطیل میکنند، استدلال جدیای نیست. همانگونه که ادوارد لوی در سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ متوجه ش فراخواندن پلیس کمکی نمیکند. شما نمیتوانید در پاسخ به انتقاد از اسرائیل، با کتک زدن معترضان یا انداختن آنها به زندان، این مشکلات را از بین ببرید. تنها راهکار این مشکلات حلوفصل معضلی است که قطار اعتراضات را به پیش میراند. در آن زمان، این به معنی پایان دادن به جنگ ویتنام بود و در این مورد، چاره تغییر بنیادین رفتار اسرائیل در غزه است. اگر اسرائیلیها کشت و کشتار را متوقف کنند و برای ایجاد آرامش و صلح در مناطق فلسطینی تلاش کنند، تظاهرات فروکش خواهد کرد یا حداقل از تب و تاب خواهد افتاد، اما اگر به بنیامین نتانیاهو گوش کنید و سخنانش را باور کنید، آنچه احتمالاً در اینجا اتفاق میافتد این است که آنها [اسرائیلیها] وارد رفح خواهند شد، بسیاری از غیرنظامیان را خواند کشت و درنهایت، حتی ممکن است برخی از فلسطینیها را بهاجبار به مصر کوچ دهند. این مشکل بزرگی ایجاد خواهد کرد و بر اعتراضات خواهد افزود. با این حال، کتک زدن معترضان یا سلب حقوق متمم نخست قانون اساسی آنها [آزادی بیان و آزادی اجتماع]، مطمئناً مشکل را حل نمیکند.
اندرو ناپولیتانو: آیا اسرائیل متحد امریکاست؟
جان میرشایمر: نه. نه آنگونه که با عقل جور دربیاید. اعضای لابی [اسرائیل] و مدافعان اسرائیل دوست دارند این استدلال را مطرح کنند که اسرائیل یک موهبت راهبردی است که اینگونه نیست. اسرائیل یک مسئولیت راهبردی است. همانطور که بارها گفتهام، اسرائیل وبال گردن ما [امریکاییها] است و از منظر اخلاقی و ارزشهای امریکایی، همه اقدامات اسرائیل مشمئزکننده است. منظور من این است که از ما انتظار دارند مشتاق حمایت از یک حکومت آپارتاید که در غزه نسلکشی میکند باشیم! البته که شور و شوقی به این کار نداریم! بنابراین این ایده که چون اسرائیل یک موهبت راهبردی است و این کار از نظر اخلاقی درست است، ما [امریکاییها] با اسرائیل رابطهای نزدیک و ویژه داریم و به آنها بیقیدوشرط کمک میکنیم، استدلال جدیای نیست. سیاستهای ما در این رابطه، عمدتاً نتیجه فشار بسیار زیاد حامیان اسرائیل است که بیوقفه برای وادار کردن ایالاتمتحده به حمایت از اسرائیل تلاش میکنند و میگویند که تحت هر شرایطی باید از اسرائیل حمایت کنیم.
اندرو ناپولیتانو: آنها به این شعار پر و بال دادهاند که «اسرائیل نزدیکترین متحد ماست» و افراد گوناگونی در کنگره و دولت در هر دو حزب و با ایدئولوژیهای مختلف، این شعار را بیان کرده و به آن دامن میزنند.
جان میرشایمر: درست است. اعضای کنگره و افراد شاغل در کاخ سفید شعارهای زیادی را مدام تکرار میکنند تا حمایت خود را از لابی [اسرائیل] نشان دهند؛ تا حداقل لابی [اسرائیل] با آنها مقابله نکند و در انتخابات آتی به دنبال شکست دادن آنها نرود. رئیسجمهور بایدن نیز در حال حاضر با همین مشکل روبهروست: او میخواهد بار دیگر در ماه نوامبر انتخاب شود و بهخوبی میداند ک اگر از اسرائیل انتقاد کند یا حتی تهدید کند که به اسرائیل کمک نخواهد کرد، درنتیجه او مطمئناً در انتخابات پاییز شکست خواهد خورد. البته بایدن ممکن است در هر صورت شکست بخورد، بهخصوص چون به رأی این معترضان نیاز دارد، اما اگر مقابل اسرائیل بایستد، لابی [اسرائیل] از او انتقام خواهد گرفت. بله، اوضاع کنونی ما از این قرار است.
اندرو ناپولیتانو: کلیپ بعدی مربوط به رئیسجمهور سابق ایالاتمتحده است که دیگر در قید حیات نیست. مدت کوتاهی پس از ترک کاخ سفید، او در مورد آنچه به نظر او رابطه مناسبی بین یهودیان امریکایی و اسرائیل و نیز رابطه اسرائیل و ایالاتمتحده است، صحبت میکند:
«ریچارد نیکسون، سیوهفتمین رئیسجمهور امریکا [۲۲]: اجازه دهید در مورد مقولهای که در این کشور لابی یهود نامیده میشود، توضیح دهم. قابل درک است که یهودیان در ایالاتمتحده به دلیل کشتارجمعی یهودیان به دست نازیهای آلمان (هولوکاست) [۲۳] و آنچه در جنگ جهانی دوم رخ داد، اولویت نخست را به خود اختصاص میدهند. یهودیان با اینکه امریکاییهای خوبی هستند، اما معتقدند بقا و امنیت امریکا و اسرائیل مستقیماً به هم وابستهاند. به عبارتی دیگر آنها عقیده دارند اینکه اسرائیل را اولویت نخست میدانند به این معنا نیست که امریکا اولویت دومشان باشد، چون فکر م
یکنند این دو کشور با هم ارتباط عمیقی دارند. با این حال، به باور من، یک رئیسجمهور امریکایی باید به شیوهای متفاوت برخورد کند. او باید اولویت نخست خود را به اینکه بهترین چیز برای امریکا چیست بدهد، چه موضوع به اسرائیلیها مربوط شود، یا ایرلندیها، آلمانیها، لهستانیها و غیره. البته معمولاً بهترین گزینه برای امریکا، بهترین گزینه برای اسرائیل است و برعکس، اما برای مثال، درواقع رئیسجمهور امریکا نباید به اسرائیلیها چک سفید امضا بدهد. یک نمونه برای این قضیه تصمیمی است که من گرفتم. در اوایل دولتمان، من تصمیم گرفتم باید به دنبال ایجاد روابط خوب با مصر و دیگر همسایگان اسرائیل باشیم. بسیاری از دوستان اسرائیلی من از این کار خوششان نیامد، زیرا آنها خواهان رابطه ویژه و انحصاری امریکا با اسرائیل بودند، اما من همیشه گفتهام برای اینکه منافع اسرائیل بهتر برآورده شود بهتر است ایالاتمتحده با همسایگان و دشمنان احتمالی اسرائیل دوست باشد. در غیر این صورت، خلئی ایجاد میشود که اتحاد جماهیر شوروی آن را پر خواهد کرد».
اندرو ناپولیتانو: شما چه فکر میکنید؟
جان میرشایمر: من با همهچیزهایی که او گفت موافقم، جز اینکه اسم آن لابی را لابی یهود نمیگذارم و آن را لابی اسرائیل مینامم؛ زیرا همه یهودیان در لابی فعال نیستند و مسیحیان صهیونیست و دیگران در لابی فعال هستند و در نفوذ آن نقش داشتهاند. بهجز این نکته، استدلال او درست است. او خاطرنشان کرد حامیان اسرائیل میخواهند منافع امریکا را با منافع اسرائیل مخلوط کنند و بگویند هیچ تفاوتی بین این دو وجود ندارد. نیکسون کاملاً درست میگوید که شما نمیتوانید این کار را انجام دهید. آنها ممکن است در بسیاری از مواقع منافع یکسانی داشته باشند، اما نه همیشه و زمانی که ایالاتمتحده و اسرائیل منافع متفاوتی دارند، رئیسجمهور نیکسون به دلایل واضح از منافع امریکا حمایت خواهد کرد. با این حال، باز هم بیشتر حامیان اسرائیل باور دارند هیچ تفاوتی بین منافع دو کشور وجود ندارد. اکنون تفاوت وضعیت دوران نیکسون و وضعیت فعلی این است که در زمانی که نیکسون رئیسجمهور بود، لابی [اسرائیل] به اندازه امروز قدرتمند نبود. امروزه لابی [اسرائیل] واقعاً نیرومند شده است؛ البته باید بهشدت قدرتمند باشد، زیرا وظیفه آنها در دفاع از اسرائیل بسیار پیچیدهتر و دشوارتر از زمان نیکسون شده است و فکر میکنم دیک نیکسون{۱۰} در موقعیتی قرار داشت که به گونهای میتوانست لابی اسرائیل را به چالش بکشد که امروزه، هیچ رئیسجمهوری نمیتواند.
اندرو ناپولیتانو: آیا مسیحیان در لابی [اسرائیل] هستند؟ آیا صهیونیستهای مسیحی مانند مایک جانسون، رئیس مجلس [۲۴]، در لابی [اسرائیل] فعال هستند؟
جان میرشایمر: قطعاً همینطور است! بخشی از یهودیان امریکایی طرفدار اسرائیل، از یهودیان منتقد اسرائیل منزجرند و میگویند صهیونیستهای مسیحی، قاطعترین و بهترین حامیان اسرائیل هستند. خیلی وقت است من این حرفها را از یهودیان امریکایی میشنوم؛ بنابراین، صهیونیستهای مسیحی مهم هستند. با این حال، من فکر میکنم هسته اصلی لابی [اسرائیل] متشکل از یهودیان امریکایی هستند، اما باز هم میخواهم تأکید کنم همه یهودیان امریکایی لزوماً در لابی [اسرائیل] فعال نیستند و از اسرائیل جانبداری نمیکنند.
اندرو ناپولیتانو: پیش از رفتن، بیایید به موضوعی که این گفتوگو را با آن شروع کردیم، برگردیم: آزادی بیان. در نخستین هفته ماه می هستیم و تقریباً در تمام دانشگاههای بزرگ کشور، یا زمان امتحانات است یا زمان فارغالتحصیلی. پیشبینی شما از تحولات آتی چیست؟ آیا آتش اعتراضات ظرف یکی دو هفته آینده خاموش خواهد شد؟ آیا این جوانان در تابستان امسال که از قضا گردهمایی ملی حزب دموکرات درست مانند سال ۱۹۶۸ در شیکاگو برگزار میشود، تظاهرات دهها یا صدها هزار نفری برگزار خواهند کرد؟ اگر ارتش اسرائیل به قتلعام بیگناهان ادامه دهد، آیا اعتراضات در سپتامبر دوباره جوشش خواهد کرد؟ حدس شما در این باره چیست؟
جان میرشایمر: خوب، من فکر میکنم بسیار جالب خواهد بود که ببینیم در مراسم فارغالتحصیلی در دانشگاهها و کالجهای مختلف در سراسر کشور که در آنها اعتراضات جاری است، چه اتفاقی خواهد افتاد. برای نمونه در دانشگاه ساوثرن کالیفرنیا [۲۵] که رفتار نفرتانگیزی در مورد این موضوع داشته است، مراسم فارغالتحصیلی را لغو کرده است و ممکن است در دانشگاههای دیگر نیز این اتفاق بیفتد. به گمان من اگر این مراسمها لغو نشود، اعتراضات بسیاری در جشنهای فارغالتحصیلی در سراسر کشور وجود خواهد داشت، اما پس از آن به تعطیلات تابستانی دانشگاهها میرسیم. در تابستان چه اتفاقی میافتد؟ من فکر میکنم پرسش بزرگ این خواهد بود که در گردهمایی ملی حزب دموکرات چه اتفاقی خواهد افتاد؟ برای من دشوار است تصور کنم که اعتراضات قابلتوجهی نخواهیم دید. آیا آنها میخواهند آن گردهمایی را بهصورت مجازی برگزار کنند؟ آیا آنها به این راه خواهند رفت؟ اگر این کار را انجام ندهند، من مدام به یاد شیکاگو در سال ۱۹۶۸ میافتم و همانطور که میدانید، شیکاگوی ۲۰۲۴ برای گردهمایی ملی حزب دموکرات ممکن است ظاهر زیبایی نداشته باشد. پس از آن، دانشگاهها دوباره شروع به کار خواهند کرد و ادامه اعتراضات پس از بازگشایی دانشگاهها به عملکرد آتی اسرائیلیها بستگی دارد. امیدوارم اشتباه کرده باشم، اما فکر میکنم احتمال اینکه اسرائیلیها برای بهبود وضعیت فلسطینیها در غزه یا در کرانه باختری کاری انجام دهند، بسیار کم است؛ بنابراین، اعتراضات در پاییز آینده دوباره آغاز خواهد شد. مدیران دانشگاهها در سال تحصیلی آینده نیز تلاش خواهند کرد با معترضان برخورد کنند و در آن زمان نیز مانند اکنون، حامیان اسرائیل فشار زیادی را بر آنها وارد خواهند کرد، بهویژه حامیانی که دستهچکهای چاقوچله دارند و مانند الآن، رؤسای دانشگاهها برای سرکوب بیشتر معترضان تحت فشار شدیدی قرار خواهند گرفت. همانطور که پیشتر نیز گفتم، فکر نمیکنم این اوضاعواحوال به سود رؤسای دانشگاهها یا لابی اسرائیل باشد.
اندرو ناپولیتانو: هفته آینده در دانشگاه میلان سخنرانی خواهم کرد، بنابراین به سفر خواهم رفت. دو هفته دیگر شما را میبینیم. سخنرانی من در دانشگاه میلان «جدی گرفتن حقوق» نام دارد و میتوانید تصور کنید که من در مورد وضعیت آزادی بیان در امریکای امروزین چه خواهم گفت. از شما برای وقتی که امروز در اختیار ما قرار دادید و برای تمام تحلیلهای مانند همیشه فوقالعادهتان بسیار سپاسگزارم.
جان میرشایمر: باعث افتخار من بود! متشکرم.
- تاریخ گفتوگو: هفته نخست می ۲۰۲۴
- لینک نسخۀ کامل گفتوگو در کانال «Judge Napolitano– Judging Freedom» در یوتیوب: https://www.youtube.com/live/z49-qfAo9w4
پینوشتها:
{۱} این کتاب را لطفالله میثمی (مدیرمسئول نشریۀ چشمانداز ایران) ترجمه کرده و انتشارات صمدیه آن را منتشر کرده است.
{۲}بنیامین ذئب (تئودور) هرتسل (۲ مه ۱۸۶۰ – ۳ ژوئیه ۱۹۰۴) روزنامهنگار، فعال سیاسی و نویسنده یهودیالاصل اتریشی بود که جنبش سیاسی صهیونیسم را پایه نهاد. در سال ۱۸۹۴ میلادی، آلفرد دریفوس، یک سروان یهودی افسر ستاد در ارتش فرانسه به جرم جاسوسی برای آلمان به محاکمه کشانده شد. ماجرای دریفوس و محاکمه جنجالی او به کمک گزارشهای مطبوعات و اظهارنظرهای مقامات ارتش فرانسه در مورد یهودیان آنچنان بالا گرفت که روزنامهنگاران کشورهای مختلف برای تهیه گزارش به سالن دادگاه کشانده میشدند. یکی از این روزنامهنگاران که چندین سال بود بهعنوان گزارشگر نشریه اتریشی نویه فرایه پرسه [۲۶] در پاریس اقامت داشت، تئودور هرتسل بود. در جریان دادگاه، روزنامههای فرانسه از «توطئه یهودیان علیه جمهوری فرانسه» نوشتند و به حکمی کمتر از اعدام برای «افسر خائن به وطن» راضی نبودند. سرانجام دادگاه نظامی فرانسه، با وجود شواه حکم به حبس و تبعید دریفوس به جزایر شیطان در مستعمره گویان فرانسه کرد. تئودور هرتسل که بهعنوان یک روزنامهنگار جریان دادگاه را از نزدیک دنبال میکرد با مشاهده دادگاه و پی بردن به شدت احساسات یهودستیزی در میان افراد جامعه، به این نتیجه رسید یهودیان باید برای خود کشوری مستقل داشته باشند. وی پس از انتشار کتابی تحت عنوان «کشور یهود»، برای رسیدن به این هدف جنبش سیاسی صهیونیسم را پایهگذاری کرد، ولی نکته جالب توجه این است که مکتب صهیونیسم بر پایه تفکرات سکولار پایهریزی شد نه تعالیم تورات و یهودیت. همین پدیده موجب شد در زمان حاضر نیز بسیاری از یهودیان جهان در جنبشهای صهیونیسم حضور نداشته باشند و از آن حمایت کنند. در سال ۱۸۹۷ میلادی و حدود یک سال پس از آنکه تئودور هرتزل از «خانهای برای یهودیان» سخن گفت، اولین کنگره سازمان جهانی صهیونیسم در بازل سوئیس آغاز به کار کرد و از آن پس بهصورت یک سازمان پیوسته و متشکل درآمد. او بهعنوان رئیس سازمان صهیونیستی انتخاب شد. او مجموعهای از ابتکارات دیپلماتیک را برای حمایت از یک کشور یهودی آغاز کرد و برای جلب حمایت به امپراتور آلمان، ویلهلم دوم و سلطان عثمانی، عبدالحمید دوم، متوسل شد که در این تلاشها موفق نشد.
{۳} «اسرائیل بزرگ» یا «سرزمین کامل اسرائیل» اصطلاحی با معانی دینی و سیاسی مختلف است. این اصطلاح بهطور معمول به شیوهای بازپیوندخواهانه [۲۷] به مرزهای تاریخی یا دلخواه اسرائیل گفته میشود. در حال حاضر در رایجترین تعریف به مجموع قلمروهای رژیم اسرائیل و اراضی فلسطینی، اسرائیل بزرگ گفته میشود. در تعریف قدیمیتر که مورد تأیید صهیونیستهای تجدیدنظرطلب [۲۸] ریویزیونیست بود امارت فرا اردن نیز بخشی از اسرائیل بزرگ به حساب میآمد.
{۴} جان میرشایمر در اینجا از عبارت «Mainstream Media» استفاده میکند. رسانه جریان اصلی، لفظی است که در اشاره دستهجمعی به رسانههای گروهی بزرگ به کار میرود که تعداد زیادی از مردم را تحت تأثیر قرار میدهند، جریانهای فکری رایج را بازتاب میدهند و نیز به آنها شکل میدهند. این عبارت در تضاد با عبارت رسانه جایگزین «Alternative Media» به کار میرود. علاوه بر این، برای توصیف اغلب برای شرکتهای بزرگ خبری، ازجمله روزنامهها و رسانههای پخش که در بسیاری از کشورها تحت ادغامهای متوالی قرار گرفتند، از این عبارت استفاده میشود. تمرکز مالکیت رسانهها نگرانیهایی را در مورد یکسانسازی دیدگاههای ارائهشده به مصرفکنندگان اخبار ایجاد کرده است. درنتیجه، اصطلاح رسانههای جریان اصلی گاهی به معانی منفی یا تحقیرآمیز در بحث درباره رسانههای جمعی و سوگیری رسانهها استفاده شده است.
{۵} جورج فلوید یک سیاهپوست امریکایی بود که در ۲۵ مه ۲۰۲۰، مدتی پس از آنکه دِرِک شُووین [۲۹]، یکی از افسران پلیس شهر مینیاپولیس [۳۰] از ایالت مینهسوتا [۳۱] در ایالاتمتحدۀ امریکا، زانوی خود را برای حدود ۹ دقیقه (هشت دقیقه و چهلوشش ثانیه) بر روی گردن او گذاشت، درگذشت. رهگذرانی که در حال عبور بودند این حادثه را با دوربین موبایل ضبط و در شبکههای اجتماعی بهصورت گسترده منتشر کردند. در این فیلم، مرد سیاهپوستی که به نظر میآید حدود چهل سال دارد، بهسختی درحالیکه تقلا میکند نفس بکش به پلیس سفیدپوستی که وزنش را روی گردن او انداخته میگوید: «نمیتوانم نفس بکشم.» صدای شاهدان عینی نیز شنیده میشود که به مأمور پلیس میگویند به آقای فلوید اجازه تنفس بدهد. شاهد دیگری به پلیس میگوید که از بینی آقای فلوید خون میآید. دیگری میگوید بهتر است پایش را از روی گردن او بردارد، اما افسران حاضر در محل به مردم اجازه نزدیک شدن نمیدهند و حتی کمی تنش هم ایجاد میشود. شیوه مرگ جرج فلوید، بسیار شبیه به مرگ اریک گارنر [۳۲] در سال ۲۰۱۴ در نیویورک تعبیر شد؛ حادثهای که باعث شد بسیاری از فعالان حقوق رنگینپوستان امریکا توجه همگان را به «خشونت پلیس علیه اقلیتهای نژادی» جلب کنند. چهار افسری که در واقعه بازداشت و مرگ جرج فلوید دست داشتند، فردای روز حادثه به مرخصی اجباری فرستاده شدند اما جیکوب فری، شهردار مینیاپولیس، اعلام کرد این افراد اخراج شدهاند. سه روز پس از حادثه، افسر پلیسی که زانویش را بر روی گردن جرج فلوید گذاشته بود، بازداشت شد. در روز ۲۹ مه، دادستانی مینیاپولیس اعلام کرد که افسر پلیس بازداشتشده به اتهام «قتل» محاکمه خواهد شد و تحقیقات دربارۀ سه مأمور پلیس دیگر نیز ادامه دارد. اداره پلیس گف فیلم دوربینهای متصل به لباس مأموران را در اختیار دارد و از آنها تحقیق میکند. اداره پلیس مینیاپولیس همچنین از افبیآی (پلیس فدرال امریکا) خواسته که دربارۀ نقض حقوق شهروندی مرد سیاهپوست تحقیق کنند. «جیکوب فری» [۳۳]، شهردار مینیاپولیس، از جامعه سیاهپوستان ایالت عذرخواهی کرد و گفت «سیاهپوست بودن در امریکا نباید به معنای حکم مرگ باشد. وقتی که شما تقاضای کمک میشنوید، باید کمک کنید. این افسر در آزمون ابتداییترین احساس بشری مردود شد». در ۲۹ مه، درک شووین، یکی از افسران پلیس به اتهام قتل درجه سه (غیرعمد) بازداشت شد. عوامل دادستانی گفتند در حال تحقیق هستند و امکان اینکه با در دسترس قرار گرفتن شواهد جدید، نوع اتهام تغییر کند، وجود دارد. در سوم ژوئن، مقامات دادستانی ایالت مینهسوتا اعلام کردند اتهام قتل درجه دو (شبهعمد) نیز به او اضافه شده است. همچنین بر اساس اسناد دادگاه، سه افسر دیگر هم که قبلاً اخراج شده بودند به دستیاری و همیاری در قتل متهم شدند. در پی این حادثه و پخش فیلم مربوط به آن، احساسات مردم جریحهدار شد. در ابتدا اعتراضات و تظاهراتی در شهر مینیاپولیس برپا شد. پس از آنکه تظاهرات به درگیریهای خشونتآمیز کشیده شد و پاسگاه اصلی پلیس در شهر مینیاپولیس به آتش کشیده شد، نیروهای گارد ملی ایالاتمتحده به این شهر اعزام شدند، اما اعتراضات از سطح شهر مینیاپولیس در ایالت مینهسوتا بهسرعت به ایالتهای دیگر تسری یافت. در کمتر از چهار روز، بیش از ۳۰ ایالت امریکا شاهد تظاهرات گستردۀ مردم علیه نژادپرستی و قتل سیاهپوستان به دست مأموران پلیس شد. بخش اعظم اعتراضات مسالمتآمیز بوده است، اما تظاهرات در نقاطی به خشونت گرایید و در برخی شهرها مقررات منع رفتوآمد شبانه اعلام شد. هماکنون این افسر پلیس در زندان فوق امنیتی مینهسوتا در بازداشت به سر میبرد.
{۶} راهبرد تنش [۳۴] یک خطمشی سیاسی است که در آن مبارزه خشونتآمیز بهجای سرکوب کردن تشویق میشود. هدف این راهبرد است که احساس ناامنی عمومی در مردم ایجاد شود و در نتیجه مردم در پی امنیت در یک حکومت قوی باشند. راهبرد تنش بیشتر با سالهای سرب در ایتالیا از ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۲ شناخته میشود که در آن گروههای مارکسیست چپ افراطی، گروههای خارج از پارلمان نئوفاشیست راست افراطی و سازمانهای اطلاعاتی دولتی بمبگذاری، آدمربایی، آتشسوزی و قتل را انجام دادند. برخی از مورخان، فعالان ناتو [۳۵] را متهم کردهاند که از طریق پروژههایی مانند عملیات گلادیو [۳۶]، اجازه چنین عملیاتهای تروریستی را داده و از آن حمایت کرده است، اگرچه سازمانهای اطلاعاتی درگیر این موضوع را تکذیب میکنند. موارد دیگری که نویسندگان اتهام استراتژی تنش را وارد کردهاند عبارتاند از دولت پنهان در ترکیه از دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ (ارگنه کن [۳۷])، کهنهسربازان جنگ و زانو پیاف در زیمبابوه که تهاجمات مزرعهای در سال ۲۰۰۰ را هماهنگ کردند، آژانس امنیتی دی آر اس [۳۸] در الجزایر از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۹، و سرویس امنیت دولتی بلژیک در طول بحران تروریستی ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۶ بلژیک. به گفته فرانکو فرارسی جامعهشناس، اصطلاح «استراتژی تنش» برای اولین بار در مقالهای در مورد بمبگذاری پیاتسا فونتانا [۳۹] در روزنامه آبزرور [۴۰]، منتشرشده در ۱۴ دسامبر ۱۹۶۹ استفاده شد.
{۷} رادیکالگرایی یا رادیکالیسم [۴۱] به معنای هواخواهی و طرفداری از «دگرگونیهای بنیادی» جامعه و نهادهای اجتماعی موجود است. رادیکال، از نظر لغوی به معنای اصل و ریشه است و در علوم اجتماعی به آن اندیشههایی میگویند که خواهان اقداماتی تند و سخت و ریشهای را در بهبود جامعه هستند و دگرگونیهای بنیادی را در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طلب میکنند. رادیکالیسم به آیین کسانی نیز گفته میشود که دارای افکار چپگرا یا راستگرای افراطی نیز هستند که پس از آنها لیبرالها، میانهروها و سپس محافظهکاران قرار دارند و در آن سر طیف سیاسی مرتجعان هستند که متمایل به بازگشت به گذشته هستند. بهرغم این تفکیک سیاسی در سالهای اخیر سخن از راست «بنیادگرا» [۴۲] نیز به میان آمده است. به دلیل اینکه در اینجا جان میرشایمر از رخدادهای سیاسی اواخر دهه ۱۹۶۰ استفاده میکند، معنای این واژه به معنی رایج امروزین برای اشاره به بنیادگرایان و تندروها نیست. میتوان گفت رادیکالها در اعتراضات اواخر دهه ۱۹۶۰ تظاهراتکنندگانی بودند که خواهان تغییرات اساسی بودند، پس این لفظ در اینجا بار معنایی مثبتی دارد.
{۸} علاوه بر مطالبی که اندرو ناپولیتانو در مورد ربکا وینر گفت، به گزارش پایگاه خبری گریزون [۴۳]، اداره مبارزه با تروریسم پلیس نیویورک در حال حاضر دفتری در تلآویو، پایتخت اسرائیل، دارد. این اداره با دستگاه امنیتی اسرائیل هماهنگی میکند. به نظر میرسد واینر بهعنوان پل ارتباطی بین دفترهای اسرائیل و نیویورک عمل میکند.
{۹}منظور از بیبی، نام مستعار بنیامین نتانیاهو است.
{۱۰} منظور از دیک، نام مستعار ریچارد نیکسون است.
[۱] Andrew Napolitano [۲] John Mearsheimer [۳] Stephen Walt [۴] Anti-Semitism [۵] Ashkenazi [۶] Theodor Herzl [۷] The State of Israel [۸] The Nation of Israel [۹] The United States House of Representatives [۱۰] TikTok [۱۱] Edward Hirsch Levi [۱۲] George Floyd [۱۳] Max Blumenthal [۱۴] The Black Lives Matter Movement [۱۵] The Proud Boys [۱۶] The Democratic National Convention یا DNC [۱۷] Rebecca Wiener [۱۸] Colonel Lawrence B. Wilkerson [۱۹] Weimarer Republik یا Wimar Repuplic [۲۰] Nazi Germany [۲۱] Claudine Gay [۲۲] The 37th President of the United States, Richard M. Nixon [۲۳] The Holocaust [۲۴] Speaker of the House of Representatives, Mike Johnson [۲۵] Southern California University [۲۶] Neue freie Press [۲۷] Irredentism [۲۸] Revisionist [۲۹] Derek Michael Chauvin [۳۰] Minneapolis [۳۱] Minnesota [۳۲] Eric Garner [۳۳] Jacob Fry [۳۴] Strategia della Tensione یا Strategy of Tension [۳۵] The North Atlantic Treaty Organization یا NATO [۳۶] Operation Gladio [۳۷] Ergenekon [۳۸] Le Département du renseignement et de la sécurité یا DRS [۳۹] The Piazza Fontana Bombing [۴۰] The Observer [۴۱] Radicalism [۴۲] Fundamentalist [۴۳] The Grayzone News