اکبر ثبوت
دو سال و اندی پیش، من در یک پژوهش گسترده، گفتارها، نوشتارها و گزارش عملکردهای روشنفکران ایران درباره مسئله فلسطین و اشغال و غصب آن سرزمین را فراهم آوردم. دوست عزیزم مهندس لطفالله میثمی که در جریان این کار قرار گرفت به یاریم شتافت تا با همکاری یکی از همکاران مطبوعاتی در جلسات متعدد، بخشهایی از آنچه گرد آمده بود تایپ کرد تا پس از اتمام کار، اقدامهای لازم برای چاپ کتابی به همین عنوان انجام گیرد. گردآوری و تایپ مطالب همچنان ادامه دارد و این روزها که پردههایی تازهای از تبهکاریها و ددمنشیهای حاکمان اسرائیل و اربابانش آغاز شده مناسب است با نشر قسمتهایی از آن در ضمن سلسه گفتارها، موضعگیریهای سیاستمداران انساندوست و اندیشمندان و صاحبقلمان برجسته ایران در برابر مسئله فلسطین در طول نزدیک به هشتاد سال دوران اشغال آن آشکار شود. با این تذکر که هیچیک از نامبردگان در این گفتارها، از وابستگان به حکومت موسوم به جمهوری اسلامی و اسلاف آنها نیستند و بسیاری از آنان در اشکال مختلف با حکومت زاویه داشتهاند، چنانچه خواهد آمد. مآخذ آنچه در این گفتارها آمده، علاوه بر اطلاعات مستقیم و منابعی که نام بردهام، سایتهای نامبردگان است که در فضای مجازی آزاد و در دسترس است.
اینک: گفتار نخست
دکتر محمد مصدق (۱۳۴۶-۱۲۶۱)
رهبر ملی ایران که نیازی به درازنویسی در مورد او نیست، اما سیاست او در دوره نخستوزیریاش در برابر اسرائیل:
پیش از مصدق در دولت ساعد مراغهای، حکومت ایران موجودیت اسرائیل را بهصورت «دوفاکتو -بالفعل» پذیرفت، ولی مصدق این مقدار شناسایی را هم عملاً پس گرفت و وزیر خارجه او سرکنسولگری ایران در سرزمین اشغالی را به بهانه مشکلات مالی تعطیل کرد و اظهار داشت ما تصمیم نداریم در مورد شناسایی رسمی اسرائیل اقدام دیگری بکنیم و نماینده آن دولت را هم در ایران نه تا کنون پذیرفتهایم و نه بعداً میپذیریم.
از سوی دیگر، اکرم زعیتر از رجال سیاسی و صاحبقلمان اردنی، کتاب مفصلی نوشت که اکبر هاشمی رفسنجانی آن را با عنوان سرگذشت فلسطین، کارنامه سیاه استعمار ترجمه کرد و در سال ۱۳۴۳ به چاپ رسانید. شیخ مصطفی رهنما، روحانی فعال و زحمتکش، سخنگوی جمعیتی موسوم به مسلم آزاد بود که استادم آیتالله حاج میرزا علیاکبر برقعی و میرزا محمدباقر کمرهای و نیز دکتر علینقی منزوی از پیشروان آن بودند. وی با رجال ملی و رهبر آن دکتر مصدق مرتبط بود و نسخهای از کتاب نامبرده را برای او که در احمدآباد در حصر به سر میبرد، فرستاد. او نامهای به رهنما نوشت و ضمن تمجید از آن کتاب، چکی فرستاد تا شمار زیادی از نسخههای کتاب (سیصد نسخه) را بخرند و هدیه دهند. این کار چنانکه رفسنجانی در خاطرات خود نوشته، موجب ترویج کتاب و فروش نسخههای زیادی از آن شد؛ و البته در مقابل چنین رفتاری از رهبر ملی، مترجم آن کتاب و همدستان حقشناسش -خاصه یکی که از نوچههای بقایی و دشمن سرسخت مصدق بود- وقتی در مصدر قدرت قرار گرفتند نهایت اهتمام را در اهانت به مصدق و سرکوب هواداران او از خود نشان دادند؛ چراکه در کلام الهی آمده است: «قُلْ کلٌّ یعْمَلُ عَلَی شَاکلَتِهِ»؛ و این ضربالمثل را هم داریم که: «هر کسی بر طینت خود میتند».
تصویر نامه مصدق به رهنما
سید مصطفی عدل ملقب به منصورالسلطنه (۱۲۹۹ ه.ق – 1329 ش)
استاد دانشگاه تهران و از مبرزترین حقوقدانان ایران. از آذر ۱۳۲۰ رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. چند بار در کابینههای گوناگون وزیر شد و در تدوین هر سه مجلد قانون مدنی نقشی درخور داشت و کتابی به نام حقوق اساسی و کتاب بزرگی به نام حقوق مدنی در شرح قانون مدنی ایران نوشت که ظاهراً هر دو در باب خود نخستین کتاب در ایران بود و دومی در سال ۱۳۲۴ برای چهارمین بار منتشر شد.
منصورالسلطنه در سال ۱۳۱۶ که نماینده ایران در مجمع اتفاق ملل بود به ریاست یکصدمین دوره اجلاسیه شورای جامعه برگزیده شد و در سپتامبر ۱۹۴۷ که گزارشهای کمیسیون فلسطین[۱] در مجمع عمومی مطرح شد، منصورالسلطنه به ریاست هیئتی از ایران برای تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل متحد آمده بود، وی مخالفت صریح ایران با تقسیم فلسطین را اعلام کرد و در نطق متین و مختصری گفت:
آقایان! در این موقع که رشته کلام را به دست میگیرم قصد ندارم که تمام دلایل تاریخی، نژادی، سیاسی و اقتصادی را که علیه رأی اکثریت کمیسیون مخصوص کار فلسطین موجود است، با وجه روشنتری شرح دهم؛ این دلایل را اکثر نمایندگان محترم دولتهای عرب قبل از من و با کمال بلاغت ذکر نمودهاند و نیز قصد ندارم که در ارزش حقوقی اعلامیه بالفور[۲] صحبت کنم، چه این وظیفه را هم نماینده محترم پاکستان با تسلط استادانهای انجام داده است. تنها مقصود من این است که موقعیت و رویه هیئت نمایندگی ایران را ابراز دارم.
رویه هیئت نمایندگی ایران نه ناشی از محبت به یهود است و نه نتیجه دوستی زیاد با ملل عرب، بلکه منحصراً ناشی از ایمان به اصولی است که در منشور سانفرانسیسکو قبول و اعلام شده است.
ما از یک طرف به یهود به نظر احترام مینگریم، تاریخ مراتب مهربانی، مهماندوستی و مساعدت مذهبی را که فرزندان کوروش و داریوش نسبت به اولاد اسرائیل روا داشتهاند ثبت کرده؛ و نویسنده بزرگ فرانسه یعنی راسین[۳] آن را در نمایشنامه مشهور خود موسوم به آستر نمایان کرده است. ما همین رویه ملی خود را تعقیب میکنیم. زندگی راحتی که دهها هزار یهودی در نقاط مختلف ایران میگذرانند دلیل این مدعاست. از طرف دیگر ما اعلام میداریم که علایق زیادی ما را به ملل عرب مربوط میسازد، ولی این علایق هر قدر برادرانه باشد ما را از پذیرفتن راهی که به دفاع از اصول منشور ملل متعهد میکند منحرف نمیسازد. این منشور ما را مکلف میکند که حق هر ملت را برای اینکه آزادانه زندگی کند و با کمال آزادی سرنوشت خود را معین سازد، محترم شماریم. چند روز پیش نماینده محترم گواتمالا مدعی شدند که این اصل همه وقت رعایت نشده و حتی بعضی موارد نقض را بیان نموده و ارزش حقوقی آن را مورد تردید قرار دادند، من اجازه میخواهم این نکته را به عرض برسانم که هر گاه ما تخلف مستمر از یک اصل یا یک قانون را به این دلیل که آن اصل یا آن قانون در بعضی از موارد نقض شده است اجازه دهیم، در حقیقت یک هرج و مرج کامل را نهفقط در زندگانی بینالمللی، بلکه در تمام شئون روزانه خود قبول کردهایم.
بهطوریکه اظهار کردم منشور ملل متحد ما را مکلف مینماید که حق هر ملت را برای آنکه آزادانه زندگی کند و سرنوشت خود را آزادانه معین سازد، محترم شماریم. پس برای چه باید از اجرای این تکلیف شانه خالی کرده و حکومتی به فلسطین تحمیل نمود که مورد رضایت هیچ طرفی نباشد؟
با قبول راهحلی که اکثریت کمیسیون مخصوص پیشنهاد کرده است، شما، دو دولت جدید به وجود خواهید آورد که حتماً هیچیک قابل زندگی نبوده و شاید هر دو مولود مرده خواهند بود. با اقدام این امر، اجاق ملی برای یهودیها درست نخواهید کرد، بلکه اجاقی به وجود خواهید آورد که زیر خاکستر آن همیشه آتشی روشن خواهد بود که نهتنها خاورمیانه، بلکه صلح عالم را تهدید میکند.
پس باید طالب حقیقت بود و مردمانِ با عمل باشیم و خیالاتی نپرورانیم که شاید از جهت کمال مطلوب قابل تمجید باشد ولی قطعاً از حیث راهحل مسئله فلسطین پر از مخاطره است.
(راهحل پیشنهادی ما)
آنها (ساکنان فلسطین) اعم از اینکه مسلمان باشند یا مسیحی یا یهودی، همین که این کشور آزادی خود را به دست آورد، اهالی آنجا پیرو هر دینی باشند، برای اختلافی که امروز بین آنها تفرقه انداخته، راهحل عادلانه و منصفانهای پیدا خواهند نمود و آن وقت این راهحل را که خود شخصاً، ذینفع باشند آزادانه انتخاب و قبول میکنند. خواه عبارت باشد از تشکیل دو دولت جداگانه و خواه عبارت باشد از تشکیل یک دولت فدرال. با در نظر گرفتن این اصول، هیئت نمایندگی ایران، نسبت به هر پیشنهادی که با مقررات منشور ملل متحد سازگار نباشد رأی مخالف خواهد داد.
محمدعلی فروغی (۱۲۵۷ – 1321 پیش از تأسیس دولت اسرائیل)
فیلسوف، دانشمند، ادیب، سیاستمدار، با آثاری گرانقدر از جمله سیر حکمت در اروپا، ترجمه حکمت سقراط و کتبی در تاریخ ادبیات، فیزیک، شیمی، هیئت، فلسفه. پس از مشروطه و نیز در حکومت پهلوی به مقامات بلندی دست یافت: نمایندگی مجلس، سفارت، قاضی دیوان کشور، وزیر، نخستوزیر و ریاست مجلس شورا.
فروغی در دوران حکومت پهلوی اول وقتی در آخرین روزهای ریاستش بر شورای جامعه ملل در ژنو، بهطور ناگهانی با طرح قضایای فلسطین و دعوای عرب و یهود از سوی رئیسالوزرای انگلیس مواجه میشود، در گزارشی که در این باره به تهران میفرستد، نخست دعاوی نماینده انگلستان را مبنی بر اینکه مبنای تصمیم این کشور در این قضیه نژادی و مذهبی نیست و لندن همچنان در اجرای تصمیمهای خود به سرپرستی فلسطین و تأسیس کانون یهود، راسخ است، بیان میکند و سپس نظر خود را چنین ابراز میدارد: اینجانب ملاحظه کردم که با این گفتوگوها و با اینکه سرپرستی دولت انگلیس بر فلسطین با تضمینِ همین کانون یهود قبلاً در جامعه ملل تصویب شده و با هوچیگری فوقالعاده یهودیها در دنیا، مخالفت با یهود در جامعه برای ما صورتی ندارد؛ خاصه اینکه متأسفانه افکار عمومی دنیا با یهود موافقتر است تا با اعراب؛ و یهودیها در امریکا و اروپا، همه مؤسسات مهمه، از جمله جراید را در دست دارند؛ و مخالفت اینجانب که همآواز دیگری هم ندارند، جز اینکه سوءنظر دو عنصر قوی در دنیا، یعنی دولت انگلیس و قوم یهود را نسبت به دولت و ملت ایران جلب کند، اثر دیگر نخواهد داشت.
با اینهمه از نظر فروغی: «سکوت مطلق هم خوشایند نبود»؛ بنابراین او که در سیاست داخلی نیرویی میانهرو بود و آرزوهای روشنفکرانهاش را با منافع ملی تاخت زد، در عرصه سیاست خارجی نیز راهی میانه در پیش گرفت و گفت: «چون اطلاعات هنوز در باب این قضایا کافی نیست که ابراز عقیده کنم، همین قدر من که نماینده یک مملکت اسلامی هستم، نسبت به مسلمینی که در فلسطین مصیبت دیده و میبینند اظهار همدردی و دلسوزی و در عالم انسانیت از قضایای واقعه اظهار تأسف میکنم و امیدوارم تکرار نشود. چرا نباید عناصر مختلفی که آنجا هستند با هم به موافقت زندگی کنند و امید است دولت انگلیس، که در اداره کردن مردم تجربه کامل دارد، برای آن مملکت به فکر رژیمی باشد که موجب امنیت و صلح و وفاق باشد. در هر حال تفتیشاتی که در این قضایا به عمل میآید باید از روی عدالت باشد و رعایت مساوات بشود و نگذارند حقوق حقه یک طرف را طرف دیگر پایمال کند».
این سخنان فروغی در روزنامه «ژورنال دو ژنو»[۴] اینگونه انعکاس مییابد: «نماینده ایران نسبت به یهود سوءنیتی ظاهر نساخته است». فروغی در چنین وضعیتی در نامهای به این روزنامه مینویسد: «بهتر این بود که علاوه بر عدم سوءنیت اینجانب به یهود، خاطرنشان میکردید که من نسبت به همکیشان خود اظهار دلسوزی کرده و مطالبه تفتیش عادلانه، که یک طرف، طرف دیگر را خفه نکند، نموده… رژیمی را برای فلسطین که موجب امنیت و وفاق آن ناحیه شود لازم دانسته بودم».
در کنار این موضع دیپلماتیک، فروغی نویسنده جریده «منبر شرق» را که تنها روزنامه اسلامیِ منتشرشده در اروپا بوده و با فروغی مصاحبت داشته، فرامیخواند و با او طرحی را در میان میگذارد: «من چون سمت و رسمیت دارم، نتوانستم آزادانه در این موضوع موافق دلخواه حرف بزنم، تو عنوانات مرا مستمسک قرار داده، تاختوتاز کن و بگو معنی حرف نماینده ایران –که گفت یک طرف طرف دیگر را پامال نکند- این است که یهودیان نباید با هوچیگری مسلمانان را خفه کنند؛ و اینکه گفته است برای فلسطین رژیمی باید پیدا کرد که موجب آسایش و وفاق باشد، هیچ چیز بهتر از این نیست که از اعلامیه بالفور و مسئله کانون یهود صرفنظر شود».
با وجود این مذاکره پنهانی، جریده منبر شرق در شماره بعدی خود، راهکار فروغی را به کار نمیگیرد و به بازتاب صرف بیانات فروغی در مجمع اکتفا میکند؛ امری که موجب گلایه فروغی و قضاوت تلخ درباره آینده این بحران میشود: «مسلمین به زرنگی یهود نیستند. اسباب بهرهبرداری برای خود فراهم نمیکنند، اسبابی هم که به دستشان میدهی نمیتوانند به کار ببرند و اگر کارها بر همین قیاس باشد، یهودیها از هر امری استفاده میکنند و مسلمین چیزی به عقلشان نمیرسد و در مقابل آنها عاجز خواهند شد».
پایان بخش نخست
[۱] کمیسیونی که در حقیقت خواستههای انگلیسیها را برای اشغال فلسطین دنبال میکرد.
[۲] بالفور. دو سیاستمدار و نخستوزیر انگلیس (۱۸۴۸–۱۹۳۰) وی اعلامیهای صادر کرد و بر پایه سلطهای که غربیها برای خود نسبت به سراسر جهان قائل بودند و حقی که برای اعطای سرزمین فلسطین به صهیونیستهای صادراتی خود به منطقه میشناختند در آن اعلامیه حکم کرد که یهودیاِنِ عمدتاً صادره از اروپا، باید در فلسطین وطن داشته باشند.
[۳] Racine
[۴] JdG









