بدون دیدگاه

آرام نا‌آرام؛ پنجاه‌سال آرامش پویا

 

لطف‌الله میثمی

آشنایی من با مهندس عزت‌الله سحابی به سال ۱۳۳۹ در مسجد هدایت برمی‌گردد. روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۴۰، روز تأسیس نهضت آزادی ایران در منزل مرحوم فیروزآبادی، برایم روز بانشاطی بود چرا که با جمعیت تازه تأسیسی روبه‌رو می‌شدم که مؤسسین آن شخصیت‌های خوشنام، باسابقه و از یاران مصدق بودند؛ مرحومان آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی. از خوشحالی در پوست نمی‌گنجیدم و گویا به همه آمال و آرزو‌های خود رسیده بودم. بچه‌های انجمن اسلامی از مهندس سحابی به دلیل پیشینه مبارزاتی، اسلامی و اخلاق خوش او به نیکی یاد می‌کردند و نام صمیمی عزت را برای او به کار می‌بردند. در آن روز متوجه شدیم که عزت نیز عضو هیئت اجرائیه این جمعیت تازه تأسیس است و همین موضوع موجب شد بر خوشحالی بچه‌ها افزوده شود. عزت، مسئول کمیته تعلیمات شد و از دوستم عنایت ربانی که عضو کمیته تعلیمات بود شنیدم که مهندس سحابی رساله علامه نائینی متفکر انقلاب مشروطیت را آموزش می‌دهد.

نائینی معتقد بود که هرکس در راه مبارزه با استبداد کشته شود شهید راه خداست. مهندس سحابی از این موضوع بسیار خوشحال بود و این خوشحالی نشان می‌دهد که او در جوانی راه شهادت و جان به کفی را برگزیده بود که  ریشه بسیاری از برخورد‌های سیاسی او شده بود. اوایل بهمن ۱۳۴۱ سران نهضت‌آزادی، جبهه‌ملی و فعالین آن جبهه دستگیر شدند. پیش از این دستگیری‌ها سران نهضت بیانیه‌ای ۱۴ صفحه‌ای به نام «انقلاب چیست؟ و انقلابی کیست؟» درباره انقلاب سفید شاه و ملت نوشته بودند که پس از این دستگیری‌ها کار تکثیر، انتشار و توزیع آن به‌عهده عزت گذاشته شده بود.

از هر دانشکده‌ای چند نفر به دفتر مرحوم مهندس رضی رفتیم و در آنجا مهندس سحابی را دیدیم که مانند ما ایستاده بود و اوراق پلی‌کپی را دسته‌بندی، منگنه و تا می‌کرد. دیدن این منظره برایم جالب بود، چراکه یک عضو هیئت اجرائیه همراه اعضای ساده کار مشترکی انجام می‌داد. در خلأ  ناشی از دستگیری سران، بقیه اعضا فعال‌تر شدند و خودجوشی عجیبی در بدنه نهضت به چشم می‌خورد. در چنین فضایی فعالیت‌های مهندس سحابی بیشتر شد و نشریه «باحاشیه ـ بی‌حاشیه» نیز مرتب منتشر می‌شد. مخالفین شاه و استبداد یکدست‌تر می‌شدند و ارتباطشان محکم‌تر می‌شد. اوایل خرداد ۴۲ بود که مهندس سحابی و بیش از ۱۰ نفر از اعضای نهضت آزادی توسط ساواک بازداشت شدند و در نهایت مهندس همراه باسران نهضت‌آزادی و پنج نفر دیگر در پائیز سال ۴۲ در دادگاه نظامی محاکمه شدند. دیدار من با او و دیگر اعضای دستگیر شده پشت میله‌های زندان و یا هنگام پرونده‌خوانی در پادگان عشرت‌آباد بود. کار اصلی من در آن روزها ارتباط با خانواده‌ها و زندانیان و تهیه مدارک و نیازهای آنها برای دادگاه بود و تمامی این کارها زیر نظر آقای احمد صدرحاج‌سیدجوادی انجام می‌شد. در این مدت با خانواده مهندس و دکتر سحابی و به ویژه منصور ارتباط داشتم. به یادم دارم در یکی از روزهای دادگاه، زری خانم همسر مهندس، هاله را نیز به دادگاه آورده بود و در حالی که مهندس پشت میز خطابه نشسته بود، هاله روی زانوی پدرش مشغول نقاشی بود و روزنامه اطلاعات عکسی از این منظره را در آرشیو عکس خود داشت. آن روزها من که جوان بیست‌وسه‌ساله‌ای بودم و تازه مهندسی نفت را به پایان رسانده بودم، هاله پنج‌ساله را با دوچرخه به این‌سو و آن‌سو می‌بردم تا شاید دوری پدر را کمتر حس کند، درحالی‌که نمی‌دانستم سرنوشت‌ها چگونه رقم خواهد خورد. آن روزها برای معرفی نهضت به دیگران می‌گفتیم زری عطایی را در نظر بگیرید، او خواهر رحیم آقا عطایی و مهندس منصور عطایی است که جزو هیئت اجرائیه نهضت بودند، او همسر مهندس عزت‌الله سحابی است، دکتر سحابی پدر همسر او و مهندس بازرگان دایی اوست؛ چیزی مشابه زهرا و پدرش، زهرا و همسرش، زهرا و دو فرزندش. بدین‌گونه زری خانم برای ما نقشی سمبلیک پیدا کرده بود.

من هم در جریان دادگاه توسط اطلاعات شهربانی بازداشت شدم و در زندان شنیدم که مهندس سحابی در دادگاه تجدیدنظر نظامی به چهار سال زندان محکوم شده‌است. سران و دیگر مسئولین نهضت نیز به زندان‌های مختلف محکوم شدند. پس از آزادی در سال ۱۳۴۶، مهندس را در شب‌های احیا در مسجد هدایت می‌دیدم ولی پس از بهار ۴۸ که فعالیت تشکیلاتی خود را با حنیف‌نژاد و یارانش شروع کردم مطلع شدم که با عزت رابطه نزدیک و مستمری دارند، هرگاه حنیف‌نژاد از ملاقات با عزت به خانه جمعی برمی‌گشت بسیار خوشحال بود و دستاوردهایش را برای ما بازگو می‌کرد. یکی از این دستاوردهای قرآنی الهامی بود از قیام حضرت موسی که پیروانش خانه‌های خود را قبله و توجه‌گاه خود قرار دهند و ما این را یک پشتوانه قرآنی برای خانه‌های جمعی تلقی می‌کردیم و همچنین آیات دیگری که جوامع با امتیازات طبقاتی و اشرافی را نقد می‌کرد.

اوایل شهریور ۱۳۵۰ بخش زیادی از کادرها و اعضای جمع دستگیر شدند؛ جمعی که اسم نداشت ولی بعداً به نام سازمان مجاهدین خلق ایران نامگذاری شد. عزت، این آرام ناآرام،‌ به یاری جوانان بازداشت شده مجاهدین شتافت و نامه‌ای برای صادق قطب‌زاده در پاریس نوشت و از هویت و اصالت بچه‌های دستگیر شده دفاع کرد. اما قبل از اینکه نامه به دست قطب‌زاده برسد، به نحوی لو می‌رود و به دست ساواک افتاده و مهندس دستگیر می‌شود. اشتباه ساواک این بود که این نامه را در روزنامه‌های کثیرالانتشار به چاپ رسانید که باعث تقویت مجاهدین می‌شود و از این طریق بود که گروه‌های مبارز در زندان و مردم در بیرون به مجاهدین اعتماد کردند. عزت در اینجا خود، پیشینه و آبروی خود را برای نسل جوان مبارز هزینه می‌کند و به همین مناسبت بودکه در دادگاه نظامی به یازده سال زندان محکوم شد چرا که در طول بازجویی هم از مجاهدین دفاع می‌کرد.

مهندس که زمان زیادی را در سلول‌ها و زندان‌های مختلف سپری کرده بود، در پاییز سال ۵۱ با هم به زندان عادل‌آباد شیراز رفتیم و در زندان با ایشان و آقای طاهر احمد‌زاده، دکتر میلانی و منصور بازرگان هم‌اتاق شدیم. طی ده‌ ماهی که با ایشان همبند بودم، عزت را  یا در حال مطالعه می‌دیدم، یا ورزش، یا شرکت در جلسه و یا عبادت.

پس از شهادت بنیانگذاران مجاهدین و احساس خلاء ایدئولوژیک، مهندس با پنج نفر دیگر از جمله مرحوم بهپور، شهید اکبری آهنگر، دکتر میلانی و حقانی، گروه موسوم به ایدئولوژی را تشکیل داده و تحقیقات زیادی انجام دادند. کتابی در زندان نبود که او نخوانده باشد. هر کتابی که نیاز بود از طریقی مخفی می‌توانستیم از خارج به داخل زندان وارد کنیم. یادم می‌آید که مهندس نظریه سیستم‌ها و کتاب‌های سیبرنتیک را هم مطالعه می‌کرد و مطالعاتش به روز بود.

زمانی که آقای عمویی از افسران حزب توده، تاریخچه آن سازمان را برای ما می‌گفت وقتی به اعدام افسران از جمله سروان محقق که همکلاسی عزت بود رسید، بی‌اختیار اشک از چشمانش جاری شد. در راهروی زندان که قدم می‌زدیم، می‌گفت اگر رهبران حزب راه درستی را طی می کردند،  نیروی عظیمی می‌شدند، و دائم افسوس می‌خورد.

پس از نماز مغرب و عشاء جلسه تفسیر قرآن داشتیم، مهندس سحابی در توشه‌گیری‌های خود از قرآن نو‌آوری‌هایی داشت که تا آن زمان نشنیده بودیم. در نمازهای جماعت هر روز یکی از بچه‌ها پیش‌نماز می‌شد و مهندس هم به او اقتدا می‌کرد.

مهندس سحابی طی سال‌های ۴۲ تا ۴۶ در زندان قصر  کتاب «ناسیونالیسم در ایران» نوشته ریچارد کاتم را به فارسی برگردانده بود و سه نسخه از آن را به خارج از زندان و نزد برادرش فریدون فرستاده بود. فریدون یک نسخه از آن را به زندان شیراز آورد که جزو منابع آموزشی ما در زندان شد. مهندس به من می‌گفت که سیدجمال با سلاطین برخورد می کرد و عبده با فقها، اما آیت‌الله خمینی توده‌ها را در ۱۵ خرداد بسیج کرد و منجر به قیام ملی ۱۵ خرداد شد. همچنین می‌گفت پیش از ۱۵ خرداد، من به نمایندگی از نهضت‌آزادی و دکتر معظمی به نمایندگی از جبهه‌ملی و اساتید دانشگاه و یک روحانی به نمایندگی از نهضت روحانیت، جلسات مشترکی داشتیم و روی مبارزه قانونی علیه استبداد  به نتیجه رسیده بودیم و اگر آن اتحاد ادامه می‌یافت، شکوه و عظمت زیادی پیدا می‌کرد. من به ایشان گفتم در سال ۴۸ که من در هامبورگ آیت‌الله بهشتی را دیدم معتقد بود که حرکت پیش از ۱۵ خرداد با شکوه‌تر از قیام ۱۵ خرداد بود و این قیام به دلیل واکنشی بودن آن تا حدی کور بود و جلوی آن حرکت باشکوه را گرفت.

در شورش زندان شیراز مهندس همراه آقای احمد‌زاده و آقای حَجری نقش فعالی داشتند و می‌توان گفت که اگر اینها نبودند هیچ‌یک از ما سالم نمی‌ماندیم. به یادم دارم در پی بازرسی زندان و توهین به بچه‌ها که منجر به درگیری و اعتصاب غذا شد برای شکستن این اعتصاب دائم افراد را به دفتر پلیس زندان می‌بردند و شکنجه می‌دادند. هم من و هم عزت را روی زمین خواباندند و پاهایمان را فلک کردند. دونفر فلک را گرفته‌بودند و دو نفر دیگر هم به طور رگباری با شلاق می‌زدند. پس از مدتی، کمی گوشت کوبیده به ما خوراندند تا از طریق قهر و زور اعتصاب را بشکنند ولی بعد از آن، دوباره اعتصاب شروع شد. سر مهندس را تراشیدند، لباس‌های ما را گرفتند و لباس زندان به ما دادند. در آن دوران شرایط سختی داشتیم که هم من و هم آقای عمویی در خاطرات خود به آن اشاره کرده‌ایم.

در آن وضعیت وقتی به مهندس سحابی نگاه می‌کردم، دلم می‌سوخت که به خاطر مجاهدین و مبارزه جوانان اینقدر خود را به رنج انداخت و سختی کشید ولی این آرام ناآرام چنین حسی نداشت و در طول زندان هم گله‌ای نمی‌کرد. در زندان شیراز مهندس به شوخی به من می‌گفت که تو نفت را ریشه همه حوادث و وقایع می‌دانی، یک روز که یک هواپیمای حمل‌ونقل c-130 در حال پرواز بود مهندس گفت الان لطفی، ریشه نفتی این را هم پیدا می‌کند. من هم گفتم اتفاقاً اینها دارند به ظفار می‌روند که سرکوب کنند، چرا که ظفاری‌ها  امنیت نفت و خلیج‌فارس را به هم می‌زنند.

اول شهریور ۱۳۵۲ از مهندس سحابی و دیگر دوستان خداحافظی کردم و آزاد شدم، اما شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۳ در حالی‌که نابینا شده بودم بازداشت شدم و پس از گذراندن ۱۶ماه سلول انفرادی به زندان قصر آمدم. در مهر ۵۷ بود که مهندس سحابی را از زندان شیراز به زندان قصر آوردند و دیدارها تازه شد. او خبر مهمی را به زندان آورد و آن این بود که وقتی از مقابل بهشت زهرا عبور می‌کرد ـ همزمان با چهلم شهدای ۱۷ شهریور ۵۷ ـ جمعیت زیادی فریاد می‌زدند «به آیه آیه‌های قرآن قسم، شاه تو را می‌کشیم». او تعجب می‌کرد که این جمعیت، دستگیر نمی‌شدند. ما هم به عنوان اعتراض به سرکوب ۱۷ شهریور یک هفته اعتصاب غذای تر داشتیم که مهندس سحابی هم به آن پیوست.

در آن روزها سعادتی و پیروان رجوی در زندان قصر جمع ما را بایکوت کرده بودند و سعادتی معتقد بود که اختلافات قابل حل نیست. سعادتی به من گفت که تاکنون تو یک عضو مجاهدین بودی ولی چون عکس تو در کنار عکس مهندس سحابی و آیت‌الله منتظری و آیت‌الله طالقانی در کلیسای سنت ماری پاریس بوده است،‌ بنابراین با خرده‌بورژوازی چپ پیوند طبقاتی پیدا کرده‌ای و اختلافمان دیگر قابل حل نیست. مهندس سحابی در زندان شیراز روی روند علم کار کرده بود و به یک دستاورد توحید علمی رسیده بود و تا آنجا که می‌دانم پس از انقلاب این تحقیق به صورت مقاله‌ای درآمد که خواندن آن را به جوانان توصیه می‌کنم. او از رنج دوران در زمستان سال ۵۴ یعنی هنگام تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق نام می‌برد که شنیدن آن بسیار دردآور بود. او می‌گفت: «درنهایت با خدای خالق به قدری نزدیک شده بودم و استنباطاتی از قرآن داشتم که می‌توانست راهنمای عملم شود.» مهندس معتقد بود که قرآن یک مانیفست ضد احبار و رهبان است و مخاطب خداوند در قرآن «ناس» می‌باشد، یعنی همه انسان‌ها فارغ از جنس و رنگ و نژاد و طبقه و منزلت و جغرافیا. او در کنار قرآن مکتوب، کتاب طبیعت و تاریخ را هم پذیرفته بود.

مقاومت‌های این آرام ناآرام در زندان شیراز در مقابل ضربه ۵۴، نقطه عطف مهمی در زندگی او به شمار می‌رود که ناشی از ایمان عمیق اوست. او در آن سال پیش‌بینی کرده بود که این جریان‌های انحرافی هم به خودش ضربه خواهد زد، هم به سازمان مجاهدین و هم به مملکت، و این‌طور هم شد. مهندس در سال ۷۳  به من گفت که اینها بیش از ۱۰۰۰ سال جنبش اسلامی را به عقب انداختند. در زندان قصر ضمن اشاره به دردها و رنج‌ها و ناراحتی‌ها، بسیار امیدوار بود و اینبار حرکت مردم را در آستانه پیروزی می‌دید. مهندس در ابتدای آبان از زندان آزاد شد و آنطور که بعداً به من می‌گفت بلافاصله آیت‌الله مطهری به دیدار او آمده و او را به عضویت در تشکل جدیدی به نام شورای انقلاب دعوت کرد. یک هفته بعد روز ۸ آبان آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری و من همزمان در یک روز آزاد شدیم. آقای مطهری علاقه زیادی به این پدر و پسر، یعنی دکتر سحابی و مهندس سحابی داشتند. حجت‌الاسلام ابوذر بیدار به من می‌گفت آقای مطهری در جمعی گفته بود که این پدر و پسر حتی فکر گناه هم در سر نداشتند. آقای مطهری ارتباط نزدیکی با انجمن اسلامی مهندسین و موسسه متاع داشت. مهندس سحابی بدون هیچ تبلیغی مقدمه کتاب آقای مطهری باعنوان «خدمات متقابل اسلام و ایران» را نوشته بود و این تواضع و فروتنی یکی از ویژگی‌های مهندس سحابی بود. از آنجا که وفا، خلوص و صفا از ویژگی‌های دیگر او بود، وقتی متوجه شد آیت‌الله طالقانی با آن سوابق و رزمندگی به شورای انقلاب دعوت نشدند، هنگامی‌که برای ملاقات امام به پاریس رفت در اولین لحظات، این امر را به امام یادآور ‌شد و امام هم دستور ‌داد آیت‌الله طالقانی، هم عضو شورای انقلاب باشند و هم رئیس آن، که تا پیش از وفات در همین جایگاه بودند. در فضای رعب، سرکوب و فاجعه‌ای که شب اول محرم سال ۵۷ در سرچشمه تهران به وجود آمده بود، آیت‌الله طالقانی با شهامتی وصف‌ناشدنی طی بیانیه‌ای مردم را به راهپیمایی در روز تاسوعا و عاشورا دعوت کرد. مسیر راهپیمایی هم از پیچ شمیران، واقع در خیابان انقلاب فعلی تا میدان آزادی فعلی بود. مهندس سحابی یکی از کسانی بود که این تظاهرات را از ابتدا تا انتها سازماندهی می‌کرد. من نارضایتی خود را از شعارهای روز تاسوعا به ایشان گفتم، اما در روز عاشورا جبران شد و شعار مرگ بر شاه نیز سرداده شد، از این‌رو غروب روز عاشورا به منزل ما زنگ زد و با خوشحالی گفت راضی بودید؟

این دو روز راهپیمایی، کمر نظام شاهنشاهی را شکست و بلافاصله امام خمینی طی بیانیه‌ای این دو راهپیمایی را رفراندومی علیه شاه خواندند. خبرنگار لوموند به مهندس سحابی گفته بود که مانند مد دریا این یک مد مردمی بود.  پس از کنفرانس گوادلوپ، غرب به این نتیجه رسید که با جریان انقلاب تعامل و مذاکره کند. مهندس پس از غم و رنج دوران، این شکوه و عظمت پیروزی را به چشم خود دید. من شاهد بودم برای چند دقیقه ملاقات در زندان شیراز همسر ایشان چه مشکلاتی را تحمل می‌کرد. پس از آزادی هم منزل ایشان محل رسیدگی به امور شده بود و باز هم اعضای خانواده، مهندس سحابی را کم می‌دیدند. البته پرداختن به خانواده ایشان بویژه زری خانم که ۶۰ سال در کانون این ناآرامی‌ها بود بحثی مستقل و جدا می‌طلبد. مهندس در ملاقات خود با امام در پاریس نگرانی‌های خود را نسبت به آینده انقلاب گفته بود و امام گفته بود نگران نباش، مردم در صحنه‌اند. مهندس سحابی دریافته بود که استراتژی امام بر حضور مردم در صحنه است و انقلاب با حضور مردم در صحنه پیروز شد، او این مطلب را به من یادآور می‌شد. ایشان تأکید داشت که جوانان و زنان در شورای انقلاب حضور پیدا کنند که البته با حضور رجوی مخالفت شد. برخی از اعضای شورای انقلاب معتقد بودند که پیش‌نویس قانون‌اساسی را به رأی مردم بگذارند، برخی هم معتقد بودند که مجلس مؤسسان تشکیل شود ولی نظر مهندس سحابی و آیت‌الله طالقانی این بود که خبرگان قانون‌اساسی به‌طور محدودتر تشکیل شود، که همین‌طور هم شد. در مورد قانون حفاظت از صنایع ایشان معتقد بود صنایعی که مدیران آن وام‌های خود را نپرداختند و یا از ایران خارج شده‌اند باید ملی شود،‌ ولی آقای بهشتی این صنایع وابسته را دارای مشروعیت نمی‌دانست و درنهایت ملی‌کردن‌ها وسعت بیشتری پیدا کرد.

مهندس سحابی مسئولیت‌هایی چون ریاست سازمان صنایع ملی، ریاست سازمان برنامه و بودجه و وزارت برنامه‌ریزی را عهده‌دار شد. او همچنین برای اولین‌بار دبیرکل نهضت‌آزادی شد و در اولین مجلس شورای اسلامی هم نماینده بود.

مهندس سحابی روی سه پایه‌ ایران، اسلام و توسعه و پیشرفت تأکید داشت و این‌که در دوران شاه به اسلام توجه نمی‌شد و پس از انقلاب به توسعه و منافع ملی. تأکیدات مهندس سحابی، مهندس بازرگان و یاران آنها باعث شد که در دوران ریاست‌جمهوری آقای هاشمی، سه‌پایه ایران، اسلام و مدرنیته، تا حدی احیا شود. در ابتدای انقلاب یک جریان قوی فقط مالکیت فردی را به‌عنوان مالکیت حقیقی قبول داشت و غیر از آن را مجازی می‌دانست و هیچ‌چیز دولتی، حتی برنامه‌ریزی و دفاع را قبول نداشت. یک جریان هم بود که از مالکیت دولتی دفاع می‌کرد، اما مهندس سحابی معتقد بود که مالکیت، مسأله‌ای فرعی است و آنچه مهم است بهروزی و قابلیت استحصال کارخانه است که مربوط به کارشناسی و مدیریت علمی می‌شود و نباید این مقوله را در چنبره تنگ‌نظرانه ایدئولوژی‌های چپ و راست بررسی کرد.

ایمان و عرفان مهندس موجب شد که سامان‌دهی سرمایه‌داری ملی را در صنعت، تجارت و مسائل مالی، و دفاع از آن را عین منافع کارگران بداند. او روی این نظریه پایداری و اصرار می‌کرد و یکی از نقطه عطف‌های زندگی او بود. مهندس در شرایطی از ساماندهی بورژوازی ملی دفاع می‌کرد که نقدینگی سیال بیش‌از بودجه مملکت، بیداد می‌کرد. سرمایه‌داری زیرزمینی ناشی از ترانزیت و قاچاق مواد مخدر، قاچاق کالا در ارتباط با بنادر نامرئی و روحیه دلال‌بازی با همدیگر ترکیب شده بود و یک جریان راست افراطی را به‌وجود آورده بود، بویژه که ویژگی دولت هم اتکا به درآمد بادآورده نفت بود، از این‌رو مهندس معتقد بود این درآمد، درآمد نیست، بلکه انتقال ثروت است. اگر عنصر تخلیه نفت و منابع را به‌شمار آوریم، کسر بودجه سرسام‌آوری خواهیم داشت و تولید ناخالص ملی نیز منتفی خواهد شد.

در شرایطی که دولت خاتمی مهمترین مانع توسعه ایران را مرض مزمن اعتیاد به درآمد نفت می‌دانست،‌ مهندس سحابی معتقد بود که جامعه مدنی و دموکراسی ممکن نمی‌گردد، مگر اینکه یک پشتوانه اقتصادی داشته باشد، او این پشتوانه اقتصادی را ساماندهی بورژوازی ملی می‌دانست، در غیر این صورت جامعه مدنی در برابر اتحادیه جنایتکاران که پیش از این به آن اشاره شد شکست خواهد خورد. مهندس سحابی پس از پیروزی آقای خاتمی در دوم خرداد ۷۶ طی نامه مفصلی به ایشان به این موضوع اشاره کرد. من هم یکی از کسانی بودم که از موضع دفاع از منافع زحمت‌کشان کارگر و دفاع از تولید و نیروهای مولد، در نشریه چشم‌انداز ایران از این نظریه دفاع می‌کردم و در بهار ۸۳ به همین مناسبت گفت‌وگوهایی با مهندس سحابی انجام دادیم و در ویژه‌نامه‌ای به‌نام «آخر سخن، ایران و چالش‌های پیش رو» منتشر کردیم.

سال‌هاست که منافع کارگران با منافع کارفرمایان ملی در یک راستا قرار دارد، چرا که بود و نبود کارگران به این بستگی دارد که کارخانه‌ای باشد یا نباشد و در صورت تعطیلی مکرر کارخانه‌ها، کارگر نه جنبش صنفی خواهد داشت و نه جنبش سیاسی، بلکه به یک نیروی بیکار و بی‌آتیه تبدیل می‌شود بنابراین در این راستا کارگران ما دعا می‌کنند که کارخانه‌ها تعطیل نشود. مهندس سحابی از انگ و برچسب دفاع از سرمایه‌داری ملی هراسی نداشت. مصدق نیز وقتی خواست در یک جامعه روستایی که اکثریت آن دهقانان بودند دموکراسی را از روستا شروع کند، این کار را بدون پشتوانه اقتصادی نکرد به این معنا که ۲۰ درصد کل محصول را قبل از اینکه بین مالک و زارع تقسیم شود، به شورای ده اختصاص داد تا به عمران و آبادی روستا بپردازند. شورای روستا هم مرکب از پنج نفر بود که اکثریت آن به نفع دهقان بود. این قانون به قانون ۲۰ درصد معروف شد. مهندس نظریه‌ ساماندهی بورژوازی ملی را در شرایطی مطرح و از آن دفاع کرد که ۵درصد از افراد این جامعه ۹۵درصد از درآمد را به خود اختصاص می‌دادند و ۹۵درصد باقی‌مانده هم تنها ۵درصد از درآمد را به خود اختصاص می‌دادند. نظریه او گرچه معقول و قابل اجرا بود اما مقبول واقع نشد و البته پیگیری هم نشد. مهندس سحابی در این تحلیل به واقعیتی اشاره کرد که من آن را یک راهبرد واقعی و تحلیلی ویژه از شرایط ویژه ایران می‌دانم.

در انتخابات پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی در زمستان ۷۴ معادلات به هم خورد و نمایندگانی با رأی ۷۰درصد انتخاب شدند که البته نتایج آرا مورد تأیید شورای نگهبان نبود و انتخابات اصفهان را باطل اعلام کردند. دور دوم در بهار ۷۵ انجام شد که در این دور هم باز همان نتیجه به‌دست آمد. نگارنده طی ۱۰ روز یک تحقیق میدانی در اصفهان انجام داد و به این نتیجه رسید که توان تاریخی مردم، با توجه به حذف‌هایی که دیده‌اند در حد قانون‌اساسی و رأی مخفی، آن هم بدون ردپاست. در این تحقیق به نمونه‌های زیادی اشاره شده بود. انتخابات اصفهان خیلی چشمگیر بود و همه را متعجب کرد. در این زمینه مقاله‌ای باعنوان انتخابات اصفهان به رشته تحریر درآوردم و جهت اطلاع به مهندس دادم. ایشان به من زنگ زد و گفت تحقیق بسیار راهبردی و جالبی است و مرا تشویق کرد و ترتیبی داد که بخشی از آن در شماره ۲۵ ایران فردا چاپ شود، این تشویق باعث شد که کارهای راهبردی بیشتری انجام دهم.

وقتی در خرداد ۷۶ آقای خاتمی در انتخابات ریاست‌جمهوری با بیش از ۲۰میلیون رأی پیروز شد به مهندس، تلفنی تبریک گفتم و او در جواب گفت نتیجه تحقیق میدانی اصفهان سراسری شد. این تحقیق میدانی و تاییدی که مهندس از آن به عمل آورد، از آن پس تاکنون اساس استدلال‌های راهبردی من شده است.

نشریه راه مجاهد در دهم خرداد ۷۶، پس از ۴سال از اتهامات وارده تبرئه شد و چندی بعد نشریه ایران فردا توقیف شد، پیشنهاد کردم که از امتیاز راه مجاهد برای ادامه انتشار استفاده شود، روی اسم راه مجاهد هم حساسیتی نداشتم چرا که شرایط جدیدی در ایران بوجود آمده بود. مهندس ضمن استقبال، از این موضوع عنوان چشم‌انداز ایران را پیشنهاد کرد و آقای سحرخیز مدیرکل مطبوعات داخلی نیز با این پیشنهاد موافقت کرد. مهندس به من گفت تلاش دارم یک ایران فردای راهبردی هم منتشر کنم که در این میان تلاش‌های ایران فردا برای رفع توقیف مؤثر واقع شد و به انتشار خود ادامه داد. من هم همچنان تلاش می‌کردم نشریه چشم‌انداز ایران را منتشر کنم، و افتخار می‌کردم که دیدگاه‌های مهندس و دوستان فعال در نشریه ایران فردا را در آن منعکس کنم.

یکی دیگر از دغدغه‌های راهبردی مهندس الگوی مصرف بالا در جامعه ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ شروع شد و متأسفانه بعد از انقلاب هم ادامه یافت. ایشان تعریف می‌کرد دانشجوی ایرانی که برای تحصیل به هند رفته بود با ۴ ژتون غذا سیر می‌شد، درحالی‌که برای دانشجوی هندی یک ژتون کافی بود، برای نمونه در ابتدای انقلاب مرحوم امام از آب‌وبرق مجانی صحبتی به میان آورده بودند. مهندس که با امام رابطه خوبی داشت، از موضع سازمان برنامه‌ و بودجه از امام پرسیده بود که محل بودجه‌ این کار کجاست؟ امام گفته بود از محل درآمد نفت. ایشان در توضیح گفته بود که این کار به نفع تولید در روستا نیست و موجب می‌شود که روستاییان ما به شهر مهاجرت کنند و به لشگر بیکاران تبدیل شوند. امام هم پذیرفته بودند. سحابی این ایمان و شهامت را داشت که این مطلب را با بنیانگذار انقلاب که در اوج محبوبیت بودند،‌ مطرح کند. مشابه این موضوع در آذر ۵۷ وقتی ما به دیدن آیت‌الله منتظری به قم رفتیم رخ داد. ایشان گفتند که تهران چه خبر است؟ گفتیم پیاز را به نام امام خمینی ارزان می‌فروشند. ایشان گفتند که ارزان فروشی در شهر خیانت به تولید در روستا است.

مهندس سحابی برای کاهش این الگوی مصرف معتقد بود که باید با دولت تعامل تنگاتنگی داشت، چرا که بیشترین مصرف در مؤسسه‌های وابسته به نظام است، برای نمونه ایشان می‌گفت اگر جیره شکر یک سرباز ۱۰ گرم کم شود تأثیر فوق‌العاده‌ای در کاهش مصرف و واردات خواهد داشت. پس از زلزله بم در سال ۸۲ ایشان به همراه دوستان خود برای تقویت اقتصاد بم و کاهش الگوی مصرف و واردات، تلاش زیادی کرد تا‌ صنایع تبدیلی خرما و به طور خاص عسل خرما را راه‌اندازی کند. سحابی در پایان عمر و حتی در بیمارستان نیز نگران بود که مملکت به سمت مدل «غذا و دارو به‌جای نفت» پیش برود.

مهندس خود را عضو فعال یک جنبش اجتماعی می‌دانست که هدفش جابه‌جا کردن افراد نبود و از آنجا که خط مشی اصلاح و تعامل با نظام را دنبال می‌کرد معتقد بود که اصلاحات منظورمند و قانونی به دست هرکسی انجام شود‌ خوب است، زیرا مردم ایران کشش انقلابی‌گری، به معنای دگرگونی‌های یکباره را ندارند.

این آرام نا‌آرام از آنجا که ملی‌اندیش بود و جناحی فکر نمی‌کرد، در پی تهاجم به کوی دانش و خرد در ۱۸ تیر ۷۸ به آنجا شتافت و علیرغم التهاب و تنش در فضای دانشجویی، دانشجویان را به متانت و عمل صالح دعوت کرد. در چنین فضایی او با انگ و برچسب‌هایی مواجه شد و مقاومت کرد. این تجربه نشان داد که با ملی‌اندیشی ـ ولو خارج از حکومت و دولت ـ می‌توان مؤثر واقع شد و جلوی افراطی‌گری را گرفت که از نظر مهندس یکی از نمونه‌های بارز فعال بودن در جنبش اجتماعی است.

مهندس به انباشت تجربه بیش از انباشت سرمایه توجه داشت و در این راستا به تدوین خاطرات خود همت گماشت و دیگران را نیز به این کار دعوت می‌کرد. وی می‌گفت به دلیل مخازن سرشار نفت و معادن و موقعیت استراتژیک ایران،‌ دست‌های مرموز و ایادی بیگانه و استبداد متکی به آنها، با سرکوب آزادیخواهان اجازه انباشت تجربه را نداده است، از این‌رو دچار انقطاع استراتژیک شده‌ایم و بنابراین به هر قیمتی این انقطاع باید جبران شود. او مصداق این تقدم و تأخر را در کشورهایی‌که توسعه‌یافته‌اند توضیح می‌داد. به نظر می‌رسد هم‌اکنون با توجه به تجربیات و خاطراتی که منتشر شده‌است به طور نسبی انقطاع تجربه و استراتژی را از سر گذرانده‌ایم.

در سال‌های ۷۳، ۷۴ و ۷۵، پنج نفر ازجمله زنده‌یاد هدی صابر، با مهندس سحابی نشست‌های مستمری داشتیم تا شاید تشکلی جدید را به‌وجود آوریم. این نشست‌ها فرصتی را برای من به‌وجود آورد که با دیدگاه‌های مهندس و اعضای آن نشست، آشنایی بیشتری پیدا کنم. حاصل این نشست‌های محدود جلسات سخنرانی متعدد و گسترده‌‌تر و درنهایت پیدایش جریان ملی ـ مذهبی و شورای فعالان ملی ـ مذهبی بود.

در این جلسات دو دیدگاه مطرح شد که یکی به «نجات اسلام» از انحرافات و خرافات اعتقاد داشت که در این صورت با توشه‌گیری از قرآن، حذف نیرویی در کار نخواهد بود و اسلام می‌تواند  با اصلاح دین و دینداری، فراگیر و ملی شود. دیدگاه دیگر این بود که با توجه به عملکرد موجود و روند گریز از دین، تنها هویت ملی و منافع ملی با توجه به جهان‌بینی توحیدی و دین اسلام است که می‌تواند همه ایرانیان را دوباره دور هم جمع کند.

در اواخر سال ۷۹ و اوایل سال ۸۰ که ایشان و بسیاری از دوستان و یاران ملی ـ مذهبی‌اش ازجمله هدی صابر و همچنین اعضای نهضت‌آزادی را به اتهام براندازی دستگیر کردند و بدون استناد به رأی دادگاه، تبلیغ زیادی در مورد آن کردند، بسیار متأسف و شوکه شدم، چرا که این اتهام با واقعیت عملکرد آنها تطبیق نمی‌کرد. البته در جریان محاکمه آنها به‌هیچ‌وجه اتهام براندازی مطرح نشد و تعجب من این بود که چرا قوه قضائیه از مهندس و دوستان او اعاده حیثیت نکرد و به‌جای آن محکومیت‌ها و وثیقه‌های سنگین و مراقبت‌های بیشتر و… اعمال شد که در نهایت منجر به دستگیری هدی صابر و عروج او در روز ۲۰ خرداد شد.

در زمانی که مهندس و یارانش به اتهام براندازی دستگیر شدند،‌ من نامه‌ای به آقای خاتمی رئیس‌جمهور وقت نوشتم و از  ایشان خواستم که مضمون آن نامه را با مقام رهبری نیز در میان بگذارند. بهتر دیدم که نامه را در ادامه بیاورم، چرا که در آن به ویژگی‌های پایدار مهندس و این جریان به خوبی اشاره شده است:

بسمه‌تعالی

رئیس‌جمهور محترم جناب حجت‌الاسلام سیدمحمد خاتمی!

از آنجا که با بعضی از شخصیت‌های دستگیرشده در پایان سال ۱۳۷۹ و ابتدای سال ۱۳۸۰ در مسیر مبارزات معاصر مأنوس بوده‌ام، بر آن شدم تا دیدگاه‌ها و ویژگی‌های «پایدار» آنها را بازگو نمایم، شاید گشایشی از این رهگذر حاصل شود و از این بحرانی‌ که موقعیت و اقتدار مملکت را در داخل و خارج تضعیف کرده و اعتماد مردم را به نظام جمهوری اسلامی پایین آورده خارج شویم.

من از سال ۱۳۴۰ که نهضت‌آزادی ایران توسط مرحوم آیت‌‌الله طالقانی، مرحوم مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی بنیانگذاری شد، با مهندس سحابی از نزدیک مأنوس بوده‌ام. برخی دیدگاه‌ها و ویژگی‌های پایدار ایشان که خود شنیده و دیده‌ام به شرح زیر است:

۱ـ در زندان شیراز در سال ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ با ایشان بودم، او می‌‌گفت: «در شرایط فعلی چون ابرقدرت‌ها از قبیل امریکا و شوروی و قدرت‌هایی چون انگلیس، فرانسه و اسراییل از دولت ایران حمایت می‌کنند، بنابراین مبارزاتی که در داخل داریم ضرری به استقلال و تمامیت ارضی ایران نمی‌زند، چرا که آنها استقلال و تمامیت ارضی ما را به رسمیت شناخته و تضمین کرده‌اند، یعنی حتی در دوران سلطنت پهلوی هم ایشان عمیقاً به استقلال و تمامیت ارضی ایران اعتقاد داشت.

در سال‌های پس از پیروزی انقلاب دائماً توصیه ایشان این بود که در شرایط فعلی استقلال ما لرزان است. نه‌تنها ابرقدرت‌ها امنیت ایران را تضمین نکرده‌اند، بلکه خواهان تجزیه ایران هم هستند. وقتی شاه می‌خواست از ایران برود، می‌گفت: «ایران بدون من ایرانستان خواهد شد» و حتی شاپور بختیار هم این شعار را می‌داد که ایران ایرانستان می‌شود. خط ساواک هم این بود که اگر شاه سقوط کند ایران را به ایرانستان تبدیل نماید. به همین دلیل از طریق عوامل خود پس از پیروزی انقلاب سعی کرد  در گنبد،‌ کردستان و خوزستان شورش‌هایی ایجاد کند و به همین دلیل دوستان ما در آن زمان به گنبد رفتند و با کسانی‌که روزی در زندان با آنان هم‌سفره و هم‌غذا بودند درگیر شدند. مهندس سحابی این حرکت دوستان ما را خیلی تأیید کرد و کمک‌های شایانی هم نمود.

۲ـ چنان‌که در قانون‌اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است، به بهانه استقلال کشور نمی‌شود آزادی‌ها را محدود کرد و همچنین به بهانه ‌آزادی نمی‌توان استقلال و تمامیت ارضی را نادیده گرفت. مهندس سحابی وابستگی شدیدی به پیوند لاینفک استقلال و آزادی داشت و به ما توصیه می‌کرد که مبادا فقط شعار آزادی یا پلورالیسم صرف بدهیم، چرا که تضمینی وجود ندارد با این پلورالیسم ایران تجزیه نشود، بلکه اصلی که در قانون‌اساسی آمده بیان خیلی کاملی می‌باشد.

۳ـ به یاد دارم او کتابی به زبان انگلیسی مطالعه کرده بود که از قول نویسنده آن می‌گفت: خط انگلیس آن است که ایران را «موزائیکی» نماید، یعنی به ایالت‌های کوچکی تقسیم کند. از آن زمان مهندس به‌شدت نگران این مسئله «موزائیکی»‌شدن ایران بود. هنگامی‌که من نیز شنیده‌های خود را از رادیو امریکا برای وی توضیح دادم و گفتم که تحلیلگر صدای امریکا معتقد بود که ایالات‌متحده ترجیح می‌دهد در خلیج‌فارس با کشورهای کوچکی همچون کویت برخورد داشته باشد تا یک امپراتوری بزرگ مثل ایران، چرا که به این صورت منافع نفتی‌اش بیشتر تضمین می‌‌شد، مهندس سحابی نیز در این زمینه نگرانی شدید خود را ابراز می‌کرد.

۴ـ در سال‌های ۷۲، ۷۳ و ۷۴ ایشان تزی داشت که نیروها می‌بایست یک جبهه استقلال تشکیل بدهند و اگر بخواهد نامی برای آن انتخاب شود، «راه استقلال» بهترین نام خواهد بود. تا جایی‌که به یاد دارم برخی جوانان، ایشان را متهم می‌کردند که از ترس مخدوش‌شدن استقلال روی آزادی‌های سیاسی و اجتماعی حساسیتی ندارد، حتی گاهی ایشان می‌گفت: «در ایران نوکیسه‌هایی پیدا شده‌اند که در شرایط آزادی پول زیادی خرج خواهند کرد و احزاب و دستجات را ارتزاق می‌کنند، بنابراین باید هوشیار بود.»

۵ـ او از خطر تجزیه ایران بسیار نگران بود و نسبت به آن حساسیت داشت. یکبار از ایشان پرسیدم شما که با یکی از اندیشمندان ایرانی صحبت کردید به چه نتیجه‌ای رسیدید؟ در پاسخ گفت: «این اندیشمند بزرگ معتقد است که همه‌چیز آزمون‌پذیر است، درحالی‌که استقلال ایران را نمی‌توان به آزمون گذاشت. اگر مملکت ما تجزیه شود، هزینه‌های بسیار زیادی باید بپردازیم تا تمامیت ارضی خود را دوباره به دست آوریم و جمع‌وجورکردن آن کار ساده‌ای نیست.» مهندس این پدیده را با تمام وجود حس می‌کرد.

۶ـ در بیان خاطرات مبارزاتی خود از دوران معاصر که باعنوان «نیم‌قرن تجربه» در دسترس قرار گرفته، مهندس سحابی شرایط پس از شهریور ۱۳۲۰ را در ایران چنین توضیح داده که همه‌نوع آزادی برای احزاب، دستجات و روزنامه‌های مختلف وجود داشت،‌ ولی متأسفانه در همین شرایط که کشور توسط انگلیس، روسیه و امریکا اشغال بود، هیچ‌کس به این اشغال توسط متفقین حمله‌ای نمی‌کرد و به همین دلیل می‌گفت: «آزادی و استقلال باید توأم و لاینفک باشد» و به این سخن ایمان وافر داشت.

۷ـ تعبیر او در زندان ستمشاهی از کودتای ۲۵ و ۲۸ مرداد این بود که «مصدق» در برابر کودتای ۲۵ مرداد شدیداً مقاومت می‌کرد، ولی از آنجا که نگران تجزیه ایران بود و این مسئله که در صورت پیروزی کودتاچیان قدرت خود را در تسلط کامل بر ایران به کار گرفته، ولی در صورت شکست آنان، ایران را تجزیه می‌کردند، لذا دچار تردید شد. در چنین تحلیلی از رویه دکتر مصدق وی روحیه و گرایش خود را نیز نشان می‌داد.

۸ـ ایشان در سال‌های پایانی جنگ تحمیلی و دفاع مقدس می‌گفت ما هزینه‌های زیادی را تحمل می‌کنیم، هر روز که می‌گذرد پالایشگاه‌های ما از بین می‌رود، تأسیسات نابود می‌شود و مردم هزینه‌های بسیاری می‌پردازند، ولی از آنجا که به تمامیت و استقلال مملکت سخت معتقد بود، هیچ‌گاه انتقادات خود را نسبت به ادامه جنگ علنی نکرد. نامه‌هایی به مرحوم امام می‌‌نوشت و می‌گفت که دشمن خارجی نباید از اختلاف سلیقه‌ها و دیدگاه‌های ما در مورد ادامه یا عدم ادامه جنگ سوءاستفاده کند.

۹ـ در حوادث حمله به کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ او آنجا رفت و دانشجویان را از آمدن به خیابان برحذر داشت. در این راستا بود که از آبروی خود مایه گذاشت. به او به مسخره می‌گفتند: «چه کسی به تو مأموریت داده است؟» او در جواب گفت: «۵۰ سال تجربه من مرا مأمور کرده که به اینجا بیایم و از شما خواهش می‌کنم که از کوی دانشگاه بیرون نروید.»

من این‌گونه شنیده بودم که این نظر بود که در تهران حکومت نظامی اعلام شود! ولی در مقابلش بیانی هم شنیده شد که می‌گفت هنگامی‌که اپوزیسیون ما امثال سحابی، پیمان و… به کوی دانشگاه می‌روند و دانشجویان را از تشنج برحذر داشته و بر امنیت جامعه تأکید می‌ورزند، چه نیازی به حکومت نظامی است؟

سرانجام هم پیگیری‌‌های دانشجویان تحکیم وحدت و نفوذ کلام او و دیگران بود که باعث شد آرامش در کوی حاکم شود و جلوی عواقب و عوارض بعدی آن و تبدیل آن به شورش‌های خیابانی گرفته شود.

۱۰ـ یکی از ضرب‌المثل‌های معروف مهندس، که خیلی‌ها از جمله خود من بارها شنیده‌ام، این بود که از گلستان سعدی نقل می‌کرد: «تاجری بار آبگینه می‌برد، محتسب چوبی بر بار او نواخت و گفت چه می‌بری؟ و او در جواب گفت: اگر یک چوب دیگر بزنی هیچ! (یعنی از بار شیشه‌ها هیچ‌چیز سالم باقی نمی‌ماند) بعد مثال می‌زد که وضعیت و استقلال ما هم مانند همان بار شیشه است. با یکبار انقلاب کلی هزینه پرداخت شد و کلی زیان به خاطر این جنگ به آن رسید، ما دیگر نباید چوب به آن بزنیم که استقلالمان در خطر است. حتی ایشان معتقد بود که این عملکردهای خشونت‌بار موجب «خودفروپاشی» می‌شود، ولی ما نبایستی اینها را هل بدهیم، تسریع کنیم و روند آنها را شتاب دهیم، بایستی کار فرهنگی کنیم، اتمام حجت نماییم، خطرات را گوشزد کنیم و از همین مقوله، نوشته‌هایی در «ایران فردا» به چاپ می‌رساند.

۱۱ـ در زندان ستمشاهی من خود اولین گروهی بودم که از تشکیلات مسعود رجوی انشعاب کردم. در شرایطی که همه را «بایکوت» می‌کردند، موضع آشکار داشتم. آقای دکتر محمد محمدی گرگانی هم در اوین مرزبندی خود را با «رجوی» اعلام کرد. همچنین آقایان رئیس‌طوسی، دکتر رفیعی و مهندس نوحی در سیر «روند جدایی» ـ (روند جدایی،  تألیف دکتر سیدرضا رئیس‌طوسی، دکتر محمد حسین رفیعی و مهندس حمید نوحی) که مشروح آن را نیز منتشر کردند، از آنها جدا شدند.

مهندس سحابی هم دائماً روش‌های آنها را نقد و یا محکوم می‌کرد. بعدها «رجوی» اینها را جریان استحاله نامید و گفت اینها اصلی‌ترین خطر برای جامعه ما هستند، چرا که معتقدند نظام اصلاح‌پذیر است.

وقتی چنین مقاومتی در برابر مشی گروه رجوی ازجانب این شخصیت‌ها و طی سال‌های متمادی صورت گرفته است و در طول ۲۰ سال پس از انقلاب در این رویه پایدار بوده‌اند و به صورت ویژگی پایدار آنها درآمده، آیا می‌توان آنها را به سادگی برانداز دانست؟

۱۲ـ تشکیلات رجوی از این جریانات استحاله خیلی کینه دارد و همین‌طور از شما آقای خاتمی. این گروه حرکت رئیس‌جمهور را اصلی‌‌ترین خطر برای خود می‌داند، چرا که بیشترین ریزش را از تشکیلات آنان و راه‌ و مشی آنان ایجاد کرده است.

حال اگر بگوییم سحابی‌ها و… در حال براندازی بوده‌اند، در شرایطی که جوان‌های زیادی ناراضی هستند، وقتی این را بشنوند خواهند گفت کسانی‌که با ۵۰ سال تجربه مبارزه‌شان به براندازی رسیده‌اند، بنابراین راه درست همین  است.

به نظر می‌رسد حرکت اخیر که زدن برچسب براندازی به امثال رئیسی، رفیعی، پیمان، ملکی، بسته‌نگار و… است، ثمره‌ای جز تبلیغ براندازی در ذهن جوانان و نزدیک‌شدن آنان با این واژه و فرهنگ نخواهد داشت.

۱۳‌ـ نگرانی من از آنجا بیشتر می‌شود که آقای امیر محبیان در روزنامه رسالت ۱۹ فروردین ۱۳۸۰ طی یک مقاله نوشته‌اند ما دو نوع اپوزیسیون داریم: یکی اپوزیسیون منعطف و سیاسی و یکی هم اپوزیسیون برانداز و مسلحانه. سپس توصیه کرده‌اند که بایستی اپوزیسیون سیاسی را به «وضعیت صفر» برسانیم و از آن به‌عنوان «پروژه‌ای» که در حال اجراست نام برده‌اند، یعنی دستگیری‌های اخیر مصداق همان پروژه است.

بدین‌ترتیب در ذهن جوانان ما نظریه «برانداز» تقویت می‌شود. آن زمان که همه به خط‌مشی برانداز رسیدند، در چنین شر ایطی همه جناح‌های نظام حاضرند هزینه‌های مبارزه با براندازی را بپردازند.

این نشان می‌دهد جریان‌هایی هستند که می‌خواهند خط‌مشی برانداز را تقویت کنند تا بازارشان گرم شود. من تعجب می‌کنم، این خط اعلام شده رئیس‌ «سیا» و پنتاگون امریکاست که مدت‌ها پیش رسماً اعلام کرد سال ۱۳۸۰ سال تشدید بحران‌ها در ایران و سال جنگ داخلی است.

۱۴ـ نکته ظریف ولی اساسی و مهم این است که وقتی ویژگی عمیق و پایدار کسی اعتقاد به استقلال و تمامیت ارضی ایران است، چگونه می‌شود پیش از محاکمه و بررسی در یک دادگاه علنی در تریبون سراسری به او برچسب  براندازی بزنند، به‌طوری که افکارعمومی شوکه شده و برایشان قابل تبیین نباشد.

طبیعی است که هر انسانی یک ویژگی پایدار دارد، مثلاً مادری که ویژگی پایدارش مهربانی است، اگر در مقطعی پرخاش کرد و عصبانی شد، نباید او را پرخاشگر نامید و این خصلت را عمده کرد. ازسوی دیگر خداوند فرشتگان کرام‌الکاتبین هم دارد که نقطه‌قوت‌های انسان را گزارش می‌کنند، ولی نمی‌دانیم چرا دستگاه اطلاعاتی ما فقط نقطه‌ضعف‌ها را می‌خواهند دنبال کنند. اگر یکی در شرایطی خاص، یا فشارهایی که هست، عصبانی شد یا لفظ نامناسب به کار برد، آن را عمده می‌کنند و بر همان تکیه می‌نمایند. آیا امکان ندارد مهندس با این سن و سال در شرایط سخت بازجویی و شب‌بیداری‌ها و بی‌خوابی‌ها مثلاً‌ حرف‌هایی زده باشد؟

ما که ویژگی پایدار مهندس سحابی را می‌شناسیم، ایشان در بیرون هم که بود، به علت شدت اشتغالات و خستگی، گاهی عصبانی می‌شد و حرفی می‌زد، ولی فردا تلفن می‌زد و معذرت می‌خواست، به‌طوری‌که انسان را شرمنده می‌کرد.

به هر حال انگ براندازی جای تأمل زیادی دارد، بخصوص که تئوریزه هم شده که بایستی همه را به نظریه‌ برانداز رسانید تا بتوان سرکوب کرد.

۱۵ـ مهندس سحابی گرچه در سال ۱۳۵۸ و موقع تصویب قانون‌اساسی دیدگاه‌هایی درباره اصل ولایت‌فقیه داشت و با خود مرحوم امام هم صحبت کرده بود و مرحوم امام گفته بودند نظر من و شما زیاد فرقی با هم ندارد، ولی واقعاً به قانون‌اساسی التزام داشت و معتقد بود که تجدیدنظر در قانون‌اساسی در این شرایط به نفع ملت‌ ما نیست. در همین رابطه وجود اتحادیه جنایتکاران و حتی سرمایه‌های سرگردان و پورسانت‌‌بگیران را مطرح می‌کرد. او معتقد بود در چنین شرایطی اگر در قانون‌اساسی تجدیدنظر شود، عمدتاً جمهوریت حذف می‌شود، از این‌رو به‌هیچ وجه معتقد به حتی تجدیدنظر در قانون‌اساسی در شرایط فعلی نبود چه رسد به براندازی. همچنین آقایان دکتر رئیس طوسی، دکتر رفیعی و دکترپیمان هرگز اعتقاد به تجدیدنظر در قانون‌اساسی در شرایط فعلی نداشتند.

چند سال پیش از آقای مهندس صباغیان هم شنیدم که ایشان می‌گفتند اگر در قانون‌اساسی ما تجدیدنظر شود، ۳۰درصد مواد مترقی آن هم باقی نخواهد ماند. من این مطلب را در سخنرانی خود در انجمن‌اسلامی مهندسین باعنوان «حکومت دینی»‌ نقل کردم. آقای مهندس معین‌فر هم در یکی از مصاحبه‌هایشان اشاره کردند که نفس قانونگرایی مهم است و در شرایط فعلی اصلاً تجدیدنظر مطرح نیست.

من می‌دانم که آقای رفیعی معتقد است این قانون‌اساسی مانیفستی برای کارگران و دهقانان، خرده‌بورژوازی و بورژوازی ملی است و مترقی می‌باشد. خود من هم در نشریه چشم‌انداز ایران بارها تأکید کرده‌ام که باید روی قانون‌اساسی بحث آکادمیک بشود، ولی در شرایط کنونی تجدیدنظر نباید بشود و همان‌طور که شما می‌گویید از ظرفیت‌های خالی قانون باید استفاده بشود.

جنبش دانشجویی هم مدت‌هاست که به این امر رسیده که قانون‌اساسی ثمره خون شهدا و دستاورد انقلاب و سند وفاق‌ملی است و ظرفیت‌های خالی استفاده نشده زیادی دارد.

۱۶ـ می‌دانیم در ترکیه حزب رفاه «اربکان» از طریق قانونی اکثریت به‌دست آورد، به‌هیچ‌وجه هم شعار تجدیدنظر در قانون‌اساسی را نداد، ولی ژنرال‌های ترکیه به خاطر اعتقادات اربکان این حزب را غیرقانونی اعلام کردند. آنان می‌گفتند اگر چنین جریانی در مجلس ترکیه راه یابد، به صورت برانداز درخواهد آمد، از این‌رو آن را غیرقانونی اعلام کردند، ولی دیدیم مقام رهبری آیت‌الله خامنه‌ای انتقاد شدیدی به ژنرال‌های ترکیه نمود و از حق اربکان نیز دفاع کرد. همچنین موضع مقام رهبری جمهوری اسلامی در برابر ژنرال‌های نظامی الجزایر چنین بود. می‌دانیم جبهه نجات الجزایر آرای زیادی به‌دست آورد.

آقای عباس مدنی، شعار تجدیدنظر در قانون‌اساسی را داد. ژنرال‌ها از سنگر قانون‌اساسی انقلاب الجزایر دفاع می‌کردند و بسیاری را هم کشتند، ولی مقام رهبری از جبهه نجات دفاع می‌کردند. به هر حال این را باید منظور داشت که اگر در کشوری قانون‌اساسی حاکم است و عده‌ای از طریق قانون، اکثریت آرا را به‌دست می‌آورند، این مسئله را خود قانون به رسمیت شناخته است. قانون «مخالف» را به رسمیت شناخته، جایگزینی افراد وگروه‌ها و احزاب را به‌ رسمیت شناخته است.

طبیعی است که یک حزب گاه قوی می‌شود و در مرحله‌ای ضعیف می‌گردد، زمانی به قدرت دست می‌یابد و در برهه‌ای دیگر از قدرت کنار می‌رود، این ربطی به جریان حق و باطل ندارد.

مقام رهبری خود تصریح کرده‌اند که اگر امام معصوم رأی مردم را نداشته باشد، نمی‌تواند اداره حکومت را به‌دست بگیرد و رأی داشتن و نداشتن ربطی به حق و باطل بودن ندارد.

من با تمام وجود از آن بزرگواران می‌خواهم که واقعاً مسئله آلترناتیو و نظریه احزاب و وجود اختلاف سلیقه در مملکت و اداره آن را با موضوع حق و باطل درنیامیزند. اگر جلوی این مسیرهای قانونی گرفته شود، در آن صورت با انفجارهای اجتماعی روبه‌رو می‌شویم که قابل کنترل نخواهد بود.

۱۷ـ آقای حسن یوسفی اشکوری هم که در فرانسه بودند، برای سالگرد دکتر شریعتی پیامی فرستادند به این مضمون: «این قانون‌اساسی در مجموع قابل قبول است و ما به آن التزام داریم.» این موضع آشکار ایشان در مراسم حسینیه ارشاد از تریبون خوانده شد.

۱۸ـ لازم به ذکر است که آخرین قسمت سخنرانی مهندس سحابی در دانشکده «امیرکبیر» که مورد ادعای دستگیری اخیر وی بوده، به این مضمون بوده است: «من نمی‌گویم شورش، نمی‌گویم براندازی، بنده به هیچ‌وجه هیچ‌گونه تجاسر، هرج‌‌ومرج و حتی هیاهو و سروصدا را توصیه نمی‌کنم. فقط می‌گویم مقاومت کنید، نپذیرید ظلم را.»

امیدوارم همه نیروها دست در دست هم در راه استقلال و سربلندی بیشتر، آزادی و جمهوریت و اسلامیت گام برداریم که تنها راه پیشرفت و تکامل است.

با تقدیم احترام

مهندس  لطف‌الله میثمی

۲۹/۱/۱۳۸۰

رونوشت: آیت‌الله شاهرودی؛ مقام ریاست قوه‌قضاییه

حجت‌الاسلام مهدی کروبی؛ ریاست محترم مجلس شورای اسلامی

***

مهندس سحابی مدت ۱۵ ماه در سلول‌های انفرادی زندان ۵۹ و یا اتاق کوچک محاصره شده‌ای در بیمارستان به سر برد. در طول زندان چند بار ملاقات حضوری داشت، در یکی از ملاقات‌ها، حتی نوه خود یحیی را نمی‌شناخت و حرف‌هایی می‌زد که نشان می‌داد حالت طبیعی ندارد. پس از آزادی یک روز در دفتر کار خود به من گفت که وقتی در زندان بودم چندین بار از خداوند تقاضای مرگ کردم. می‌گفت فکر می‌کنند من زبان خارجی نمی‌دانم، در حال حاضر پزشکان قرص‌هایی‌ به من می‌دهند که برای بیماری آلزایمر استفاده می‌شود، یعنی این بیماری از نتایج زندان بود. قطرات اشکم جاری شد و به یاد حضرت مریم افتادم که می‌گفت: ای‌کاش قبل از این جان سپرده بودم و یکسره از خاطره‌ها فراموش شده بودم.(مریم: ۲۳) من هرگاه به این آیه در قرآن می‌رسم اشکم بی‌اختیار جاری می‌شود.  مهندس سحابی می‌گفت در زندان آخر ۱۳۰۰ صفحه از ایشان بازجویی به عمل آورده‌اند و بعد معلوم شده که ایشان برانداز نبوده‌اند.

سحابی در درجه اول شاگرد مکتب اسلام، بویژه قرآن و توشه‌گیری‌های مرحوم طالقانی در پرتوی از قرآن و دعاهای ائمه هدی بویژه صحیفه سجادیه و الگو گرفتن از امام علی و امام حسن بود.

در درجه دوم به لحاظ سیاسی و مملکت داری شاگرد دکتر محمد مصدق بود بویژه در احیای قانون اساسی انقلاب مشروطیت، نهضت ملی و مؤلفه‌هایش مانند استیفای حقوق ایران در نفت، خلع ید و آزادی ایران در انتخابات.

در درجه سوم پرورش‌یافته منش، بینش و روش مهندس بازرگان بود ازجمله در آثاری مانند راه طی شده، ذره بی‌انتها و بویژه اسلام مکتب مبارز و مولد که طیفی را در ایران پرورش داد که هم مکتبی بودند و مبارز و هم مولد. در درجه چهارم به لحاظ بینش و درک تکامل محور از قرآن، شاگرد دکتر سحابی و کتاب تکامل انسان بودند.

مهندس سحابی وقتی همه این ویژگی‌ها را در حنیف‌نژاد و یارانش دید، با اثرپذیری متقابل به یاری این جوانان شتافت و از جان و مال خود دریغ نکرد.

مهندس از رهبری مرحوم امام در پیروزی انقلاب، بنیانگذاری جمهوری اسلامی و قانون اساسی، استراتژی ایشان در به صحنه آوردن توده‌ها و قاطعیت ایشان در دفع تجاوز و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران، به نیکی یاد می‌کرد.

مهندس سحابی از کتاب «تحلیلی بر جنگ احد؛ قله بحران، قله مدیریت» الهام گرفته بود و می‌گفت من تاکنون شخصیت پیامبر عظیم‌الشأن را آن‌طور که در این کتاب آمده است، نمی‌شناختم. هاله که بار اصلی تحقیقات این کتاب بیشتر بر دوش او بود نیز تحت‌تأثیر شخصیت پیامبر و وفاداری و پرستاری حضرت فاطمه نسبت به پدرشان به خاطر جراحاتی که در کوه احد برداشته بودند، قرار گرفت و گویا روحیه پرستاری از پدر در ایشان تقویت شده بود.

من از درگذشت مهندس سحابی و عروج هاله و پس از آن هدی به قدری متألم شده بودم که احساس می‌کردم هیچ‌چیزی نمی‌تواند این خلأ را جبران ‌کند، از این‌رو بر آن شدم که با گفت‌وگو با دوستان قدیم و جدید مهندس سحابی قدری التیام یابم. این گفت‌وگوها در این شماره تقدیم خوانندگان نشریه  می‌شود.

درباره دیدگاه‌های عزت، هدی و هاله سخن بسیار است و امید است در آینده به آن پرداخته شود.

روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط