بدون دیدگاه

آیا هنوز هم کسی از امریکا می‌ترسد؟

نگاه واشنگتن به ایران در بحبوحه تنش‌های خاورمیانه

دن کورتز-فیلان

فارن افرز- ۱۹ اسفند ۱۴۰۲

پاییز گذشته، رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین امریکا در مقاله‌ای با عنوان «ابرقدرت ناکارآمد»۲ در مجله فارین افرز هشدار داد اکنون امریکا با خطرناک‌ترین چشم‌انداز ژئوپلیتیکی دهه‌های اخیر دست ‌به‌ گریبان است و ناکارآمدی ساختار سیاست در واشنگتن این تهدید را در خود دارد که این خطر به یک فاجعه بینجامد. امروز روسیه و چین، نظم بین‌المللی را به چالش گرفته‌اند، نیابتی‌های ایران روزانه به نیروهای امریکایی حمله می‌کنند و «در همان لحظه‌ای که این رخدادها به یک پاسخ قوی و یکپارچه نیاز دارند، امریکا قادر به انجام آن نیست». گیتس نگران است ناکارآمدی داخلی موجب شود دشمنان امریکا دست به قمارهای خطرناکی بزنند که پیامدهای ویرانگری برای امریکا و جهان خواهد داشت. نکات اصلی مصاحبه تازه فارین افرز با رابرت گیتس را در اینجا می‌خوانید:

فکر می‌کنم خاورمیانه در آتش است. شما چهار میدان مختلف و هم‌زمان منازعه دارید: بدون شک، بزرگ‌ترین و دردناک‌ترین میدان، حمله وحشتناک حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر و اکنون هم تلافی اسرائیل و عزمش به خلاص شدن از دست حماس است؛ دوم، تلاش‌های حوثی‌ها برای بستن دریای سرخ بر ترافیک تجاری. در حمل و نقل جهانی، درآمدهای مصر از کانال سوئز در ماه ژانویه ۴۰ درصد کاهش یافته که نشان می‌دهد چه تعداد کشتی از این منطقه دوری می‌کنند. هنوز باید ببینیم این وضعیت چه تأثیری بر زنجیره تأمین جهانی می‌گذارد و فکر می‌کنم ما اساساً با زدن سایت‌های حوثی در حال بازی بی‌حاصلی هستیم؛ منازعه فعال سوم، در محدوده‌های مرزی اسرائیل است. اسرائیلی‌ها تا چه زمانی وضعیت کنونی را تحمل خواهند کرد؟ آن‌ها ۸۰ هزار نفر را از بخش شمالی اسرائیل تخلیه کرده‌اند. اقتصاد در آنجا متوقف‌ شده و بیشتر آن افراد در هتل‌ها ساکن هستند. اسرائیلی‌ها به حزب‌الله می‌گویند «شما باید به شمال رود لیتیانی عقب‌نشینی کنید» که بین ۱۲ تا ۱۸ مایل از مرز شمالی اسرائیل فاصله دارد و آن‌ها هم‌اکنون به‌طور منظم به یکدیگر شلیک می‌کنند. سؤال این است آیا این وضعیت به یک درگیری کامل تبدیل می‌شود؟ برخی از وزرای کابینه اسرائیل به انجام همین کار در اوایل بهار امسال تشویق می‌کنند؛ و چهارمین میدان هم، قطعاً حملات شبه‌نظامیان در سوریه و عراق علیه نیروهای امریکایی در سوریه، اردن و در عراق است. پس شما درواقع چهار منازعه هم‌زمان دارید. برخی دوست دارند بگویند همه آن‌ها به هم مرتبط هستند که از برخی جهات هم مرتبط هستند، اما آن‌ها همچنین مجزا هستند و همه آن‌ها به ایران بازمی‌گردند. در دوران ریاست‎جمهوری ریگان عبارتی که اغلب به کار برده می‌شد: «شما باید به سراغ سرچشمه بروید». خوب، سرچشمه همه این‌ها، ایران است و من فکر می‌کنم درک دولت [بایدن] از اینکه مردم امریکا نمی‌خواهند جنگ دیگری در خاورمیانه داشته باشند و نمی‌خواهند با ایران وارد جنگ شود درست است، اما چگونه می‌توان ایرانی‌ها را از پیگیری نقشی که در هر چهار درگیری دارند، متوقف کرد؟ من فکر می‌کنم این یک چالش بزرگ است. بخشی از این چالش به سؤالی بازمی‌گردد که در پاسخ آن درباره شی جین‌ پینگ و دیگران صحبت کردیم، اینکه آیا سیاست امریکا طی سال‌های گذشته اساساً تأثیر بازدارنده رویکرد و قدرت امریکا را کمرنگ یا ضعیف کرده است؟ بدون شک، به نظر می‌آید کسی از ما نمی‌ترسد. حال سؤال این است چگونه در طول زمان این وضعیت را تغییر دهیم و این من را به آنچه در کنگره در حال انجام است بازمی‌گرداند، اینکه چگونه می‌توانیم به بقیه جهان نشان دهیم که ما به ایفای نقش خود ادامه می‌دهیم، نه به‌عنوان پلیس جهانی، بلکه تلاش برای حفظ یک نظم متکی بر قانون برای بقیه جهان و این نقشی است که احتمالاً متحدان ما را هم تشویق می‌کند که با ما باشند و از ما حمایت کنند.

من فکر می‌کنم درواقع نظام بسیار شکننده‌ای در ایران است. زمانی بود که هر گاه تظاهراتی در ایران برگزار می‌شد، در تهران بود و توسط دانشجویان دانشگاه و شاید کسبه و غیره برپا می‌شد، اما از ژانویه ۲۰۱۸ و پس از آن، بسیاری از این تظاهرات در سراسر کشور و در شهرها و شهرک‌های کوچکی که روحانیت آن‌ها را به نوعی به‌عنوان پایگاه خود معرفی کرده، رخ داده است. این جاهایی است که در گذشته پایگاه حمایتی آن‌ها بوده است. پس من فکر می‌کنم این یک نظام بسیار شکننده است و صادقانه بگویم من اگر مسئولیت داشتم، هر کاری که می‌توانستم، آشکار و پنهان برای تضعیف نظام ایران و قدرت بخشیدن به آن‌هایی در داخل ایران که با آن مخالف هستند، انجام می‌دادم.

به نظرم یک تغییر رژیم رخ خواهد داد یا یک تغییر قابل‌توجه در سیاست‌های رژیم. منظورم این است که تغییر رژیم، حاوی همه آن دلالت‌های منفی است که از تجربه عراق و دیگر جاها حاصل شده و بی‌گمان تجربه ما در تلاش برای این تغییر با ابزار نظامی چندان راضی‌کننده نیست، اما فکر می‌کنم راه‌های دیگری برای تشویق به تغییر وجود دارد که ما باید از آن‌ها استفاده کنیم.

من فکر می‌کنم هدف اسرائیل کاملاً قابل‌فهم است؛ یعنی نابود کردن حماس و قابلیت‌های نظامی آن و پاسخگو کرد ‌-به معنای کشتن- رهبرانی که حمله هفتم اکتبر را برنامه‌ریزی کردند. مشکل این است که پس از چند ماه از عملیات نظامی تمام‌عیار بر اساس آنچه خوانده‌ام، آن‌ها شاید یک‌سوم از نیروهای حماس را کشته باشند. انتظار می‌رود حماس حدود ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ نیروی نظامی داشته باشد. به نظر می‌رسد اسرائیلی‌ها کمتر از نیمی از رهبرانی که به دنبال آن‌ها بودند را کشته باشند. همچنین جامعه اسرائیل به‌شدت با حمله هفتم اکتبر، آسیب روانی دیده است. این کشور تأسیس شد تا مکانی را برای یهودیان فراهم کند که دیگر هرگز تجربه هولوکاست یا شبیه آن تکرار نشود. حال اتفاقی که در هفتم اکتبر رخ داد ترکیبی از هولوکاست محلی و کشتارجمعی بود، با آن‌همه افراد بی‌گناه. در همه جنگ‌هایی که اسرائیل داشته، در چهار جنگ، هیچ‌گاه چیزی شبیه به آنچه در هفته اول اکتبر رخ داد را تجربه نکرد؛ بنابراین، صدمه روانی در اسرائیل قابل ‌فهم است و من فکر می‌کنم آن‌ها به‌سرعت و با توجه به شرایط، واکنش سریعی نشان دادند، اما در ادامه راهبرد خود را شکل می‌دهند. همچنین یکی از عواقب آن واکنش سریع به‌کارگیری رویکردهای نظامی شدیدی بود که به چیزی منجر شد که اکنون همه موافق‌اند یک فاجعه انسانی بسیار جدی در غزه است. من یک مسیر اسرائیلی برای نابودی کامل حماس نمی‌بینم. اگر شما به مدت چهار ماه درگیر این کار بوده‌اید و اکنون می‌گویید که می‌خواهید به سمت رفح و دیگر جاها در جنوب غزه حرکت کنید، شاید بسیاری از مبارزان حماس را بکشید و شاید برخی از رهبران آن‌ها را هم بکشید، اما بیایید فرض کنیم که در یک نقطه‌ای این جنگ تمام‌عیار به پایان می‌رسد و شما عملیات هدفمند و کوچک‌مقیاس بسیار بیشتری خواهید داشت. بعد چه خواهد شد؟ آینده این وضعیت به کجا می‌رسد؟ من فکر می‌کنم اسرائیل در مورد اینکه در آینده چه باید بکند، اندیشه نکرده است. منظورم این است که آن‌ها درباره حفظ یک وضعیت پایدار امنیتی حرف می‌زنند، اما چه کسی نقش پلیسی این شرایط را ایفا می‌کند؟ چه کسی برای مردم غزه غذا فراهم می‌کند؟ چه کسی غزه را بازسازی می‌کند؟

فکر نمی‌کنم آن‌ها درباره هیچ‌کدام از این موارد فکر کرده باشند. همچنین صادقانه بگویم دولت امریکا در حال شروع حرکت در آن جهت است، اما تنها نگرانی من درباره اشاره به/ یا اعلام آمادگی برای شناسایی دولت فلسطینی، مانند موضع دیوید کامرون در انگلستان است که در حال حاضر هیچ دولت فلسطینی برای شناسایی وجود ندارد. همه می‌دانند که دولت فلسطینی در منطقه اشغال‌شده کرانه باختری، فاسد، ناتوان و فاقد حمایت مردمی است؛ بنابراین ممکن است در این نقطه، دولت امریکا راهبرد خود را بر تلاش برای پذیرش مسئولیت کشورهای عربی در تغییر حکومت فلسطینی استوار کند، اما این کار مدتی طول خواهد کشید و این چیزی است که نمی‌دانم دولت امریکا به‌طور کامل در نظر گرفته است یا نه. برای ایجاد حداقلی از اعتماد از سوی اسرائیلی‌ها به هر نهاد حاکمی که در کرانه باختری وجود دارد، حتی اگر یک حکومت تازه باشد، مدتی زمان لازم است که تهدیدی برای اسرائیل نباشد. ما دوره‌ای داشتیم که در حال آموزش بودیم و یک ژنرال سه ستاره در اسرائیل سرگرم آموزش نیروهای پلیس و امنیت فلسطین بود و اسرائیلی‌ها به این نیروها اعتماد داشتند. اکنون بازسازی این اعتماد، زمان، انرژی زیاد و سیاست‌های هوشمندانه‌ای می‌طلبد، اما فکر می‌کنم حرکت سریع به سمت یک دولت فلسطین تهدیدی است که اسرائیل احساس می‌کند و این واقعیت را نادیده می‌گیرد که هیچ نهاد فلسطینی وجود ندارد که حتی بتواند کرانه باختری، چه برسد به غزه را در این نقطه اداره کند.

باور دارم ایده دور کردن توجه ایالات‌متحده از خاورمیانه همواره یک هدف گذرا بوده است. خاورمیانه از نظر تاریخی اهمیت دارد، نه‌فقط برای نفت و گاز، بلکه به دلیل موقعیتش، جغرافیا، جایگاهش، مسیرهای حمل و نقل برای بقیه جهان، جدای نقش اسرائیل در منطقه و آنچه در آینده اتفاق می‌افتد. یکی از گام‌های بزرگ، یکی از معدود موارد مثبتی که پیش از حمله هفتم اکتبر در حال رخ دادن بود، آشتی میان اسرائیل و کشورهای عرب، به‌ویژه عرب‌های خلیج فارس بود. اینجاست که ایران بزرگ‌ترین برنده حمله حماس بود؛ زیرا فرآیند صلحی که با پیمان‌های ابراهیم شروع شده بود و در راه رسیدن به عربستان سعودی و اسرائیل بود، متوقف شد. شاید هنوز در دستور کار باشد، اما نه در آینده نزدیک.

فکر می‌کنم بزرگ‌ترین پیامد بازگشت ترامپ، پیش‌بینی‌ناپذیری اوست. توافق‌های ابراهیم در دوران او رخ داد و یک اتفاق مثبت بود، اما در مورد متحدان ما واقعیت این است که یکی از نگرانی‌های او -که صادقانه بگویم نگرانی همه ما در امور دفاعی بوده- به گذشته بازمی‌گرد، اینکه اروپایی‌ها سهم خود را نمی‌پردازند. تا حد زیادی به دلیل تجاوز به اوکراین، متحدان امریکا، واقعاً هزینه‌های دفاعی و امنیتی خود را افزایش داده‌اند؛ بنابراین فکر می‌کنم تا اندازه‌ای به انتقاداتی که او داشت واکنش نشان داده‌اند، اما فکر می‌کنم پیش‌بینی‌ناپذیری ترامپ، یک نگرانی بزرگ باشد. من ناراحتی و خشم امریکایی‌ها را در مورد بیست سال جنگ می‌فهمم. اینکه چه دستاوردی داشتیم؟ ناکامی در مقابله با بحران مالی جهانی در سال‌های ۲۰۰۸، ۲۰۰۹ و همچنین بسیاری از مشکلات و اشتباهاتی که رخ داد را درک می‌کنم، اما این‌ها اوضاع جهانی را که امروز در آن زندگی می‌کنیم تغییر نمی‌دهند. ما نمی‌توانیم فقط عقب بنشینیم و انتظار داشته باشیم که بقیه جهان راه را ادامه دهد و به این باور بپردازیم، همان‌طور که امریکایی‌ها دیرزمانی باور داشتند رویدادهای مکان‌های دور، چه در سارایوو باشد چه در افغانستان، برای ما پیامدهایی نخواهد داشت.

 

پی‌نوشت‌ها

۱-  DAN KURTZ-PHELAN

۲-  Dysfunctional Superpower

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط