بدون دیدگاه

از صلح تا قیام؛ آزادی از منظر امام حسین(ع)

 

متن زیر سخنرانی لطف‌الله میثمی به مناسبت عزاداری سیدالشهدا در روز عاشورای امسال(۱۳۸۸) در منزل مهندس هاشم صباغیان است که با اندکی تلخیص و ویرایش در ادامه می‌آید:

سلام خدا بر حسین(ع)؛ در پی مطالعات جمعی از کتاب‌های در دسترس، به این دستاورد رسیدم که آنچه به‌نام «قیام حسینی» معروف شده از یک طراحی و «استراتژی پیروز» برخوردار بوده و  به نظر می‌رسد  این استراتژی الهام گرفته از جنگ احد به رهبری پیامبر اکرم(ص) بوده است. آنچه مسلم است طراحی جنگ احد ـ بدون این‌که از سوی خدا وحی شده باشد ـ با پیامبر اکرم بوده، ولی خداوند در آیات آل‌عمران آن را مورد تأیید قرار داده است. این جنگ در مرحله اول به پیروزی کامل رسید و دشمنان با برجای گذاشتن بار و بُنه و ۵۲ کشته فرار کردند، اما با ساده‌گزینی تنگه‌داران، به لشگریان آن حضرت حمله کرده و ضربه‌های سنگینی را وارد کردند که به فروپاشی نینجامید و با ابتکار پیامبر کانون مقاومتی شکل گرفت و به امت واحد منسجمی تبدیل شد و دشمنان را تعقیب کردند که در نهایت آنها فرار را بر قرار ترجیح دادند.(۱) بنابراین همان‌گونه که پیامبر استراتژی پیروزی داشتند، به نظر من طراحی حسین(ع) نیز یک استراتژی پیروز بوده است. پیش از این‌که به قیام اباعبدالله بپردازم باید دید انبیا بویژه پیامبراکرم چه نگاهی به صلح و جنگ داشتند. پیامبر پس از هجرت به مدینه با مهاجران، دست به تدوین قانون‌اساسی‌ای می‌زند که همه عشایر و قبایل پراکنده، مسیحیان، یهودیان، بت‌پرستان و مسلمان‌های مهاجر و انصار را پیرامون ‌آن گرد هم آورده و متحد می‌کند که در دایره‌المعارف بریتانیکا، نخستین قانون‌اساسی نامگذاری شده است. در تاریخ آمده که یهودیان کارشکنی زیادی کردند. در آل‌عمران آمده که خداوند به پیامبر توصیه می‌کند که اهل کتاب به‌سوی زبان مشترکی که همانا پذیرش الله، خالق آسمان و زمین است برتر آیند و اربابان متفرقی را که منشأ امتیازهای طبقاتی هستند فرونهند. در اینجا بدون هزینه‌های اجتماعی سعی می‌شود با گفتمان تعالی‌بخش روی نقطه وحدت اصولی و زبان مشترک به وحدت برسند.(۲) با این‌کار سیاسی ـ مکتبی، بسیاری از مخالفت‌ها کمرنگ و بی‌رنگ می‌شد. در مرحله بعد بنا بود با یهودیان مباهله‌ای انجام شود که در پی آن پیامبراکرم(ص) با امام علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) به این منظور گردهم آمدند. یهودیان که دیدند ارکان و تمامیت اسلام برای مباهله آمدند، پذیرفتند که آنها برحق بوده و درنتیجه صداقت آنها، ترس بر وجودشان چیره شد و با این گفتمان جان به کف، از جنگی که برای آن هزینه‌های اجتماعی زیادی باید پرداخت می‌شد جلوگیری به عمل آمد.(۳) می‌بینیم امام حسین با این روش‌های بی‌هزینه مبارزه که در حقیقت راه و روش انبیاست آشنا بوده. با گفتمان جان به کف، مرگ، همچون عسل و زندگی نوین تلقی می‌شود. مرگ ناکجاآباد و نیستی نیست، بلکه تداوم هستی است. روش انبیا جنگ نبوده و در صورت ضرورت دفاع، آن هم با کمترین هزینه اجتماعی صورت می‌گرفت. در زمینه‌سازی جنگ احد خداوند خطاب به مسلمانان می‌فرماید گمان نبرید یهودیان که به نظر گروهی خونی و نژادپرست می‌آیند یکسان و یکدست هستند، بلکه در میان آنها گروه بالنده‌ای است که به خدا و روز آخرت ایمان داشته و در دل شب آیات خدا را بر زبان رانده و سجده می‌کنند، امر به معروف و نهی از منکر کرده و در کارهای خیر شتاب گرفته و از شایستگان هستند.(۴) این روش قرآنی انبیا به ما نشان می‌دهد که حتی درون یک فرقه بسته نژادی و خونی (کاست) باید گروهی بالنده‌ را کشف کرد و با اتحاد با آنها با گروه افول‌یابنده مقابله کرد. این روش، هزینه‌های جنگ را به‌شدت کاهش داده و حتی ممکن است به صفر برساند. گویا اراده خدا بر آن قرار گرفته که حتی هیچ فرقه‌ای یکدست نباشد و باید گروه بالنده‌ای را در آن یافت. در همین راستا خداوند به مؤمنان توصیه می‌کند که از اهل کتاب گروه بالنده‌ای یافت می‌شوند که اگر کیسه‌های زر را به امانت بسپری به تو بازمی‌گردانند و گروه افول‌یابنده‌ای هم هستند که اگر دیناری به آنها بدهی به تو پس ندهند.(۵) قرآن در این روش‌ها ما را از تنگ‌نظری و یکدست دانستن آنها برحذر داشته و همزمان از ساده‌اندیشی و «بطانه» و همرازگرفتن آنها ما را هشدار می‌دهد. این یکی از روش‌های تعقل قرآنی است.(۶)

امام حسین از این روش‌هایی که در مقدمه جنگ احد آمده الهام گرفت و با به‌کاربردن آن روش‌ها پس از مرگ معاویه و اعلام خلافت یزید به طراحی خط‌مشی خود پرداخت. ایشان در مدینه خبر مرگ معاویه را شنیدند و پیش‌بینی می‌کردند که معاویه برخلاف صلحنامه امام حسن با وی، فرزند خود یزید را به‌عنوان جانشین موروثی برگزیند و سلطنت موروثی را نهادینه کند. صلح امام حسن با معاویه به صورت قانون‌اساسی زمان درآمده بود که هم امام حسن و یارانش آن را پذیرفتند و هم معاویه و پیروانش. این صلحنامه تعادل زمانه بود که ده‌سال در زمان امام حسن و ده‌سال در زمان امام حسین اعتبار داشت. براساس این صلحنامه معاویه حق نداشت کسی را به جانشینی خود انتخاب کند و مردم باید فردی شایسته را برگزینند، ولی معاویه و یزید هر دو از قانون‌اساسی زمان عدول کردند. از آنجا که از قانون‌اساسی که سند وفاق و وثاق بلاد اسلامی بود عدول آشکار شد، امام حسین قیام کرد. اگر امام حسن به جنگ ادامه داد و درنهایت به صلح انجامید، اما امام حسین از صلح شروع کرد و به قیامی انجامید که یزیدیان با غوغاسالاری، جنگی را آن هم در ماه‌های حرام علیه آن سامان دادند. یزید از آنجا که از قانونی‌ عدول کرد که مورد پذیرش مردم بود مجبور شد به زور متوسل شود و در این راستا فرماندار او امام حسین را به دارالاماره مدینه فراخواند تا با یزید بیعت کند. امام حسین به دارالاماره رفت، اما سوارکاران بنی‌هاشم آمادگی لازم را داشتند تا اگر خواستند امام را ترور کنند وارد کارزار شوند. فضای مدینه فضای ترور و وحشت بود و امام با خط‌مشی عدم بیعت با یزید شبانه به زیارت پیامبر(ص) رفته و دعا می‌کنند: الهی رضاً برضائک صبراً علی بلائک تسلیما لامرک لامعبود سوائک یا غیاث‌المستغیثین(۷)، افزون بر قانون‌اساسی خط‌مشی عدم بیعت با یزید از دل دعامندی با خدا نتیجه می‌شود. امام حسین نمی‌خواهد با ارباب متفرق، خدایان زر، زور و تزویر و یا خدایان داغ و درفش و دروغ بیعت کند. او در اوج دعامندی با خداوند به خط‌مشی پایدار عدم بیعت با یزید می‌رسد و این خط‌مشی صیقل می‌یابد.

بحثی در توحید است که اگر کسی صفات خدا را از ذات خدا جدا کرده و به خود نسبت دهد درواقع طغیان کرده و زمانبندی قیام فرارسیده است،‌ برای نمونه فرعون ربوبیت خداوند را از ذات او جدا کرده و به خود نسبت داد و گفت انا ربکم الاعلی(۸) یا در جای دیگر در سوره قصص می‌گوید ان الفرعون علی فی‌الارض، فرعون بر زمینیان برتری جست. برتری‌طلبی و برتری‌جویی دیدگاه ذاتی شیطان است و خداوند به شیطان می‌گوید «استکبرت ام کنت من‌‌العالین»، یعنی تو برتری ذاتی داری و یا استکبار می‌کنی و برتری‌طلبی. ریشه امپریالیزم و صهیونیزم نیز همین برتری‌جویی است. وقتی فرعون برتری جست زمان قیام موسی فرارسید. امام حسین متوجه شد که یزید ادعای سلطنت جاودانه موروثی می‌کند و جاودانگی را به خود نسبت می‌دهد، بنابراین اطمینان از زمان‌بندی قیام به خط‌مشی استوار و پایدار عدم بیعت با یزید رسید. امام حسین با مسئولیت به دوش‌کشیدن این بار امانت و تکامل، شبانه با یارانش به‌سوی مکه مهاجرت کرده و با مردم روستاها و شهرهای سر راه، خط‌مشی عدم بیعت با یزید و دلایل آن را مطرح می‌کند و به جذب نیرو می‌پردازد. امام حسین هم حبل من الله را داشت و هم حبل من‌‌الناس؛ خط‌مشی برگرفته از صفات خدا و قانون‌اساسی زمان. در مکه با عبدالله عمر، عبدالله زبیر، ابن‌عباس و محمدبن حنفیه و دیگر رجال به بحث می‌پردازند. اینها به هر حال و به هر دلیلی به آن صورت با خط‌مشی امام موافق نبودند. امام شبانه‌روز با زائران حج دعوت خود را مطرح می‌کند که پیام‌های مردم کوفه برای بیعت به ایشان می‌رسد. امام ضمن اطمینان از این بیعت و جدی‌بودن آن، مسلم‌بن‌عقیل را هم به کوفه اعزام می‌کند و همان‌طور که می‌دانیم قیامی شکوهمند در کوفه صورت می‌گیرد. در هشتم ذیحجه، امام حسین مکه را به‌سوی کوفه ترک می‌کند. امکان ترور ایشان هم وجود داشته است. ملاحظه می‌کنیم هم در مدینه و هم در مکه اراده سازمان‌یافته‌ای برای ترور ایشان بود، اما امام به آن تن نمی‌دهد. اگر هدف امام صرفاً شهادت بود هم در مدینه می‌توانست شهید شود و هم در مکه. امام حسین حج را که یکی از  فروع دین است رها کرده و برای بیعت با مردم کوفه که یک حکم اجتماعی است رهسپار می‌شود. این درسی است که موضوعات اجتماعی قرآن بر موضوعات فرعی اولویت دارد. امام حسین با خط‌مشی عدم‌بیعت با یزید به‌سوی کوفه می‌رود تا دست مردمی را که آزادانه با ایشان بیعت کرده‌اند بفشارد و این عین آزادی همزمان با عدم بیعت است. در راه کوفه با فرزدق شاعر ملاقات می‌کند. از وی می‌پرسند از کوفه چه خبر؟ او در پاسخ می‌گوید آنجا شمشیرها بر شما اما دل‌ها با شماست، یعنی تشکل و ساماندهی آنجا علیه شما، اما قلب‌ها با شماست. این وقتی است که ابن‌زیاد با لشکریان و میلیتاریسم بسیار قوی و پول پخش‌کردن بسیار زیاد با استراتژی عوامفریبی و خرید برخی رجال کوفه را اشغال و قیام را به ظاهر سرکوب کرده است. فشار آن‌چنان «طاقت‌فرسا»ست که مردم کوفه باوجود پذیرش مسلم قادر به بیرون‌آمدن از منازلشان نبودند تا از او دفاع کنند. تحلیل مردم کوفه بحث مستقلی می‌طلبد. برخی از تحلیلگران بر این باورند که امام حسین با شنیدن صحبت‌های فرزدق دودل شده و مایلند برگردند، ولی برداشت من متفاوت بوده و معتقدم امام حسین برگشت را خلاف انسانیت و خلاف دین می‌داند که مردمی زیر فشار فاشیسم‌اند را رها کند. از اتفاق اینجاست که مردم بیش از پیش طلب ولی و نصیر نجات‌دهنده می‌کنند.(۹) مردم امامی را می‌طلبند که آنها را از غل و زنجیر فاشیسم ابن‌زیادی نجات دهد. امام حسین پس از آگاه‌شدن از خبر شهادت مسلم، هانی و قیس سرود انالله و انا الیه راجعون سرمی‌دهند، اما با آرامشی پویا به راه خود ادامه می‌دهند. طبیعی است که اگر امام تردیدی در خط‌مشی داشت باید برمی‌گشت. لشگریان حر مانع کاروان حسینی برای رفتن به کوفه می‌شود. امام نامه‌های بیعت‌‌کنندگان را نشان می‌دهد. در اینجا امامِ عصمت و تقوا به حر می‌گوید اجازه دهید اگر مردم کوفه مایلند بیعتشان را پس بگیرند، من برمی‌گردم. این امر ارتقایی به دموکراسی است. حاکم نمی‌تواند بگوید چون چند سال پیش مردم به من رأی داده و با من بیعت کرده‌اند باید به حکومتم ادامه دهم، بلکه باید روز به‌روز رضایت و عدم رضایت مردم را در نظر داشت و امروزه این را دموکراسی شبکه‌ای می‌گویند. ممکن است یک رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر با علم به عدم‌رضایت مردم از کار کناره‌گیری کند. امام، حر را به نظرخواهی مردم کوفه تشویق می‌کند. از مردم کوفه آزادانه نظرخواهی می‌شد نه‌تنها انتخاب طبیعی‌شان امام حسین بود، بلکه آن یوغ فاشیسم و ساماندهی تشکیلات مربوطه فرو می‌پاشید و امام و همراهانش در کوفه مستقر می‌شدند. در آن زمان از نظرکارشناسی نظامی گفته می‌شد هر نیرویی در کوفه مستقر شود از آنجا که آن شهر دژ بلاد اسلامی است به کل بلاد اسلامی اشراف پیدا می‌‌کند. به هر حال میان حر، ابن‌زیاد و ابن‌سعد مراوداتی صورت می‌گیرد و به‌طور جدی مانع رفتن امام حسین به کوفه می‌شوند.

خط‌مشی بازگشت به مدینه

البته امام نمی‌خواهد جنگی را شروع کند، امام حسین در این مرحله که من نام آن را به لحاظ راهبردی، «سه راهی حر» نامیده‌ام، ضمن «ثبات در خط‌مشی» به «دینامیزمی در خط‌مشی» می‌رسد. امام حسین می‌گوید حال که نمی‌گذارید به کوفه بروم بگذارید به مدینه بازگردم. واقعه ظریفی در اینجا رخ می‌دهد و آن این‌که امام حسین با وجود استراتژیک بودن آب نه‌تنها به لشکریان تشنه حر آب می‌دهد، بلکه اسب‌های لشکر حر را نیز سیراب می‌‌کند و این زمینه‌ای برای طبقه‌سازی و حرآفرینی می‌شود که بعدها اثر آن را خواهیم دید. به لحاظ دانش نظامی مدرن، طبقه‌سازی یا ایجاد ستون پنجم در درون دشمن از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. برخی معتقدند بازگشت به مدینه ناشی از تردید امام حسین و نادرستی خط‌مشی اوست، اما من بر این باورم که امام حسین در عین ثبات در خط‌مشی به دینامیزمی در خط‌مشی می‌رسد و بازگشت به مدینه را مطرح می‌کند. ظاهراً ثبات با دینامیزم تضاد دارد، ولی از آنجا که خط‌مشی عدم‌بیعت با یزید عمیق و اصیل بود و الهام گرفته از جنگ احد و صلح امام‌حسن، و از دل تکامل و صفات خداوند نشأت گرفته بود این انعطاف را در بستر زمان دارا بود. حضور این خط‌مشی را در کوفه دیدیم که چگونه به پیروزی می‌انجامید. حال ببینیم حضور آن در خط‌مشی بازگشت به مدینه چگونه است. برخی از سران کوفه مایل نبودند با امام حسین بجنگند. معاویه هم در توصیه‌اش به یزید، جنگ با اهل‌بیت را تجویز نکرده بود، بنابراین این دسته از سران از بازگشت امام حسین به مدینه خوشحال شدند، درحالی‌که شمر به‌شدت از این امر ناراحت بود. استدلال شمر این بود که اهل‌بیت را می‌شناسد و اگر امام حسین اجازه یابد که به مدینه برگردد، آن هم با خط‌مشی عدم بیعت با یزید، این خط‌مشی مصونیت یافته و قادر است مردم روستاها و شهرهای سر راه را جذب کرده و نیروهای بینابینی هم به امام حسین خواهند پیوست. عبدالله عمر، عبدالله زبیر، ابن‌عباس و محمدبن حنفیه نیز که از رجال معروف آن زمان بودند به این خط‌مشی می‌پیوستند. وقتی امام حسین با خط‌‌مشی عدم بیعت با یزید از چنگال فاشیست‌‌هایی چون شمر و ابن‌زیاد سالم به در آمده و مصونیت یابند این دیگر یک‌ خط‌مشی جدید ارتقایافته‌ای است و می‌تواند نیروهای زیادی را جذب کند و حتی نیروهای عافیت‌طلب نیز به آن خواهند پیوست. شمر با پافشاری خود اجازه نداد ابن‌سعد و ابن‌زیاد چنین مجوزی را به کاروان حسینی بدهند، برای نمونه و تقریب به ذهن در تاریخ آمده وقتی اسرای کربلا به شام رفته و از آنجا به مدینه رفتند استقبالی از آنان شد که بسیار عجیب بود. حال اگر تمامی یاران امام حسین با مشی عدم بیعت با یزید به مکه و مدینه بازمی‌گشتند تصور کنید چه می‌شد؟ استدلال‌های شمر ما را به این نتیجه می‌رساند که خط‌مشی بازگشت به مدینه یک راهبرد پیروز بوده است.

خط‌مشی کربلا

لشکریان حر امام حسین را به‌سوی وادی نینوا سوق می‌دهد، دینامیزم امام حسین در این مرحله چیست؟ می‌گوید از یک‌سو با یزید بیعت نمی‌کنم و ازسوی دیگر جنگ را هم شروع نمی‌کنم، اسیر هم نخواهم شد. آنها می‌گفتند یا نزول یا منازله، یا اسارت یا جنگ. امام حسین راه سوم را مطرح می‌کند. این راه چیست؟ سوم محرم در کربلا مستقر می‌شوند. ماه محرم یکی از ماه‌های حرام است که صراحتاً جنگ در آن ممنوع است و هرکس جنگ را در این ماه‌ها شروع کند طبیعی است که مشروعیت قرآنی و اسلامی خود را از دست خواهد داد. این ماه‌ها ماه‌هایی است که مردم از یک‌سو به حج می‌رفتند و ازسوی دیگر جنگ هم در این ماه‌ها ممنوع بوده، حج تمرینی بوده برای اتحاد تمامی ملل و نحل و نژادها و دیدگاه‌های مختلف و بسط امت واحد که همه با هم یکسان باشند و از امتیازات طبقاتی و اشرافی خبری نباشد و این‌که همه طعم شیرین امت واحده را بچشند. ازسویی ماه‌های حرام، تمرین صلح بوده است که عشایر و قبایل جنگ‌طلب در این ماه‌ها جنگ‌طلبی را کنار گذاشته و شیرینی صلح را بچشند. این مکانیزمی است که تعبیه شده تا مردم به‌تدریج به صلح جهانی برسند. امام حسین و یارانش با علم به این‌که آیات قرآنی مبنی بر حرام‌بودن جنگ در این ماه‌‌ها صراحت دارد و در میان مردم نهادینه شده معتقد است که جنگی شروع نخواهد شد و در این میان نیروهای هوادار امام حسین از هرسو فراخواهند رسید. در بین فرماندهان اموی این پرسش مطرح می‌شود که امام حسین برای چه آمده؟ می‌گویند چون امام حسین آدم صادقی است از خود او بپرسید. امام در پاسخ می‌گوید من آمده‌ام تا با مردم کوفه بیعت کنم شما نمی‌گذارید. ازسویی هم نمی‌گذارید برگردم، جنگی هم آغاز نخواهم کرد، بیعت هم نمی‌کنم، اما اگر بخواهید بجنگید نخست با سوارکاران بنی‌هاشم روبه‌رو هستید. دوم، نیروها از هر سو خواهند رسید. فرماندهان سپاه یزید با متوسل‌شدن به مفسران دنیاطلب ـ به وسیله تفسیرهای تحریف‌گونه‌ خود ـ اعلام می‌کنند که می‌شود در ماه‌های حرام جنگ را آغاز کرد. امام حسین پنج روز وقت می‌خواهد،اما آنها تنها ۲۴ ساعت وقت می‌دهند و به همین ۲۴ ساعت هم وفادار نمی‌مانند و صبح روز عاشورا جنگ را آغاز می‌کنند. این روش آنها خود دلیلی بر پیروزی خط‌مشی امام حسین است. به نظر من امام در اینجا استدلال جالبی می‌کند و آن این‌که اگر فرماندهانی چون ابن‌زیاد و… نگذاشتند من به کوفه بروم و با آنها بیعت کنم، با دست خودشان مردم کوفه را به کربلا آورده‌اند که با من بجنگند. لشکریان کوفه چه کسانی هستند؟ همان مردمی که با من بیعت کرده‌‌اند. این تهدید نیز به فرصتی برای امام حسین تبدیل می‌شود تا با آنها گفت‌وگو کند(راه سوم). به هر حال امام حسین بر این باور بوده که در این ماه‌های حرام با توده‌های دشمن برخورد کرده و آنها را به راه راست و اسلام محمدی هدایت کند. امام حسین خود را امام همه بلاد اسلامی می‌دانست نه امام یک گروه و طیفی خاص. خود را امام کوفیان نیز می‌دانست و دلسوز آنان بود. او خود را امام ابن‌سعد و شبث و حجار و شمر هم می‌دانست. روش انبیا بویژه امام‌حسین خط‌مشی انهدام نیرو نبوده است. علی‌بن ابیطالب همیشه کارزار را شب هنگام شروع می‌کرد تا که افراد بتوانند در تاریکی شب فرار کنند و نجات یابند و شمشیرش کوتاه‌ترین شمشیرها بوده تا یک قدم به آنها نزدیکتر شد و چشم در چشم قرار گیرد تا به هدایت نزدیکتر باشد و انهدام نیرو در شأن امام حسین نبود و روش برخورد ایشان با حر و مهاجرت حر و یارانش به‌سوی اردوگاه امام حسین در روز عاشورا یکی از این موارد است که اگرجنگ را در ماه‌های حرام شروع نمی‌کردند و زمان کافی به امام حسین می‌دادند با همین روش سپاه کوفه دچار فروپاشی می‌شد.

امام حسین، درشب عاشورا، ابن‌سعد که فرمانده کل قوای اموی بوده را احضار کرده و به مذاکره می‌نشینند که حضرت عباس نیز ناظر این گفت‌وگو بوده است. وقتی از ابن‌سعد می‌پرسند برای چه فرمانده شده و می‌خواهی بجنگی، او می‌گوید برای ملک ری. امام بهتر از ملک ری را به او پیشنهاد می‌‌کند. آن‌گاه امام او را تشویق به مهاجرت به‌سوی اردوگاه خود می‌کند، اما ابن‌سعد می‌گوید اگر به‌سوی شما بیایم خانه را بر سر زن و فرزندانم خراب می‌کنند و من دیگر توان آن را ندارم. امام حسین از آنجا که اصل زور را قبول نداشت،مذاکره به بن‌بست می‌رسد. حال ببینیم ابن‌سعد چگونه به فرماندهی انتخاب شد. آن‌طور که در تاریخ آمده از بین ده فرمانده زبده ابن‌سعد انتخاب می‌شود. او ضعف‌های دیگر فرماندهان را نداشته، برای نمونه مشروب نمی‌خورده، درد کمر نداشته، پرخواب و خواب‌آلود و… نبوده. برای آنها مقابله با کاروان پرشتاب امام حسین آن‌قدر مهم بوده که تا حد زیادی شایسته‌سالاری رعایت شده. افزون بر آن، ابن‌سعد پسر سعد وقاص و راوی حدیث بوده است. پس از این‌که چنین فرمانده‌ای از فیلترهای مختلفی می‌گذرد  امام حسین می‌خواهد او را عضوگیری کند. وقتی میز و فرماندهی را دوست دارد کاری نمی‌توان کرد. برخلاف او، حر وقتی می‌فهمد که اینها نمی‌خواهند مسئله حل شود و قصد دارند به هر شکلی امام حسین را بکشند خود را بین بهشت و جهنم می‌بیند و بلافاصله به اردوگاه امام حسین مهاجرت می‌کند. حر می‌دید که نه‌تنها شرایط امام حسین را قبول نکرده، بلکه ماه‌های حرام را نیز زیر پا گذاشته و می‌خواهند حسین را به هر شکلی بکشند.

حِل بیعت

حِل بیعت، ژرف‌نگری و آینده‌نگری عجیبی است که امام در شب عاشورا یارانش را فراخونده و بیعت خود را می‌گشاید و به ‌آنها توصیه می‌‌کند که به بلاد اسلامی بروند و فعال شوند و از تاریکی شب استفاده کنند. آنها فردا مرا خواهند کشت و با من کار دارند، یعنی شما بروید. با توجه به این‌که کیفیت حضرت عباس، علی‌اکبر، علی‌بن حسین، زهیر بن قین، بریر و… از مسلم بیشتر بود اگر به بلاد اسلامی می‌رفتند، آن هم با خط‌مشی عدم بیعت با رهایی از چنگال فاشیسم، مسلماً خط‌مشی‌ پیروزی بود و می‌توانستند مردم را که با این خط‌مشی مصونیت یافته بودند جذب کنند. اما یاران امام حسین پیروزی در کربلا را بر پیروزی در استراتژی بلاد ترجیح دادند. یاران صحبت‌های مختلفی با امام حسین کردند. حضرت عباس گفتند خدا هرگز چنین تصوری را در من نبیند و مسلم بن عوسجه گفت  اگر هزار بار مرده و زنده شوم دست از یاری تو برندارم و هریک از یاران نکاتی را یادآور شدند که کلام یارای آن را ندارد و مطلب مستقلی را می‌طلبد. امام حسین با حل بیعت سه کار بزرگ انجام داد: نخست به لحاظ تشکیلاتی همه یاران خود را منسجم، یکدل و یکزبان کرد و کادرهای ارزنده‌ای شدند و بعید بود که سستی در دل راه بدهند یا تنگه‌ای را مانند احد، رها کنند. در تاریخ هم نشانی از ضعف آنها نیست. دوم، از نظر استراتژیک، اگر یاران به بلاد اسلامی می‌رفتند استراتژی‌های پیروزی داشتند. فرهنگ دیکتاتورها این است که مردم شعور و رشد ندارند، حتماً یکی آنها را تحریک کرده و یا در آغل را باز و گوسفندان را رها کرده و در اینجا محرک را امام حسین می‌دانستند که اگر او نابود شود همه‌چیز حل خواهد شد.

سوم، از نظر ایدئولوژیک ـ که بسیار ظریف است ـ امام حسین بر این باور است که فردا او را به شهادت می‌رسانند. امام حسین با این مکانیزم تکیه یاران را از خود برداشته و آنها را به خدا متکی می‌کند. اصولاً کار امامت و ولایت همین است که مردم و امت را رشد دهد. امام خود را وسیله‌ می‌داند؛ یا ایها الذین امنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی‌سبیله لعلکم تفلحون.(۱۰)

ای گروه گروندگان تقوای قبیله‌ای، تقوای عشایری، تقوای قومی خود را ارتقا داده و تقوای خدا را پیشه کنید و به‌سوی خداوند وسیله‌جویی کنید. در اینجا امام حسین وسیله‌ای است به‌سوی خدا که هدف می‌باشد  و امام هم در شب عاشورا همین کار را می‌کند و می‌گوید من، شفیع شما یعنی یک زوج بالابر و ارتقادهنده هستم، از تکیه به خودم تا تکیه به خدا.

فردای آن روز یعنی روز عاشورا دیدیم با این‌که روابط آنها با امام قطع بود ولی تک‌تک یاران از آنجا که این خط‌‌مشی و ارتباط با خدا در آنها نهادینه شده بود هیچ خلافی نمی‌کنند و روز عاشورا هماهنگی عجیبی بین یاران و امام حسین بوده است. مسلم بن عوسجه نخستین شهیدی است که امام حسین بالای سر او رفته و آیه‌ای از قرآن می‌خواند؛ من‌المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.(۱۱)

خط‌مشی عوض نمی‌شود. برخی به تعهد خود عمل کردند و به‌ شهادت رسیدند و برخی هم بدون این‌که در خط‌مشی تردیدی داشته باشند منتظر شهادتند.

دید حسین نسبت به آزادی

امام حسین نمی‌خواهد جنگ کند، یعنی برانداز نیست. او نمی‌خواهد اسیر شود. خط‌مشی او بیعت با مردم است. او می‌خواهد اصلاح دین کند و جلوی انحراف را بگیرد. روش امام حسین نوعی آزادی و ارتقای آزادی است. تعریف دموکراسی در ظاهر ترتیبات اکثریتی است و از نظر روش مبتنی بر رأی‌ اکثریت است، ولی از آنجا که دانش مدرن مبتنی بر تجربه و خطاست،بنابراین هر اصل و قانونی که داشته باشند وقتی ببینند که نتیجه‌ای خوب نمی‌دهد آن را اصلاح می‌کنند و مدتی است تبصره‌ای تکمیلی به دموکراسی افزوده‌اند و می‌گویند گرچه دموکراسی شیوه اکثریت است و اکثریت می‌تواند قانونی وضع کند که اقلیت رشد نکند، ولی با افزودن این تبصره اقلیت هم باید امکان رشد داشته باشد. به همین دلیل است که در کنار دموکراسی می‌گویند اصل سرکوب مخالف هم محکوم است، یعنی مخالف نباید سرکوب شود و به نظر من این دستاورد بشر نزدیک‌شدن به دیدگاه امام حسین نسبت به آزادی است. امام حسین می‌گوید با کسی‌که از صفات خدا و از قانون‌‌اساسی زمان عدول کرده، بیعت نمی‌کنم، ولی آزاد هستم که بروم با پیروان و وفادارانم ملاقات کرده و دست آنها را بفشرم. این امر چیزی نیست جز رشد و گسترش امت و به عبارتی راه تکامل. دستاورد مرحوم طالقانی از کل قرآن این است که می‌گوید حکم اولیه قرآن رشد و گسترش امت‌واحده است. حتی ایشان می‌گویند شکل حکومت در قرآن نیامده، بلکه شکل حکومت تابعی از درجه تکامل اجتماعی‌آن جامعه است. درواقع این اصالت‌دادن به راه رشد است. ایشان می‌گویند نخستین انحرافی که در تاریخ به‌وجود آمد عدول از امت‌واحد و پیدایش جامعه طبقاتی بود. سپس نتیجه می‌گیرند اصلی‌ترین کاری که باید انجام بگیرد، انفاق به معنی پرکردن سوراخ‌ها، گودال‌ها و اختلاف طبقاتی است و بازگشت به امت واحده. امام حسین درحالی که نمی‌خواهد جنگ کند و برانداز نیست و نمی‌خواهد اسیر شود، اما به راه رشد، تکامل و گسترش امت‌ می‌اندیشد. ممکن است رشد امت هزینه داشته باشد و یا دربرگیرنده شهادت نیز باشد، ولی اصالتاً جنگ‌طلب و برانداز نیست. ماهیت آن اصلاح دین است، بنابراین این راه قاعدتاً‌ نباید هزینه داشته باشد، بلکه انحراف کوفیان از قرآن و شروع جنگ در ماه حرام بود که هزینه‌ها پیش آمد، آن هم به قیمت عدم مشروعیت و سقوط ایدئولوژیک آنها. در این طراحی پیروز و در این راه رشد، یزید، ابن‌سعد، ابن‌زیاد و شمر هم متناسب با نیروهای خود جایگاهی دارند و هیچ‌کس حذف نخواهد شد. رفتن به کوفه یک دینامیزم در خط‌مشی بود، بازگشت به مدینه هم دینامیزمی دیگر و حِل بیعت و استراتژی بلاد نیز دینامیزمی دیگر و استراتژی کربلا نیز دینامیزمی در خط‌مشی امام حسین بود. همه این چهار دینامیزم تابع ثبات در خط‌مشی بود. مرحوم طالقانی در «پرتوی از قرآن» در توشه‌گیری از آیه ۷ آل‌عمران در بحث محکم و متشابه معتقدند محکم نه‌تنها از متشابه جدا نیست، بلکه محکم در متشابه موج می‌زند ـ که بحث مستقلی می‌طلبد ـ و ما می‌‌بینیم که خط‌‌مشی عدم بیعت با یزید از آنجا که بسیار اصیل است، در رفتن به کوفه، در بازگشت به مدینه و در حِل بیعت و رفتن به کربلا  موج می‌زند.

پیروزی در جنگ تن به تن

در جنگ تن به تن که روشی کم هزینه در جنگ است و توده‌ها در آن نجات می‌یابند، لشکریان امام حسین پیروز بودند. بُریر با یکی مباهله کرد که هرکس کشته شود باطل است و بریر پیروز شد. در چند مورد دیگر نیز جنگ تن به تن به نفع یاران امام حسین تمام شد.

غوغاسالاری

وقتی دیدند جنگ تن به تن نیز به زیانشان تمام می‌شود با غوغاسالاری جنگ نابهنگامی را شروع کردند. امام حسین با سه خطبه و زهیربن قین و بریر هرکدام با خطبه‌های خود به روشنگری پرداختند و اگر این سیر ادامه می‌یافت سپاه کوفه دچار فروپاشی می‌شد، چنان که حر و یارانش به امام حسین پیوستند. کار روی خطبه‌ها به بحث مفصل و مستقلی نیازمند است.

زهیربن قین فرماندهی است که پیش از پیوستن به کاروان حسینی مشکلاتی بر سر قتل عثمان داشته، امام حسین به سراغ او رفته و مشکل او را حل می‌کند. امام حسن و امام حسین خود مدافع عثمان و مانع قتل او شده و زخمی شدند، امام علی نیز مخالف این قتل بود. اما عوامفریبی و تحریف تاریخ توسط معاویه تا جایی پیش رفت که وقتی آب را به روی اردوگاه حسین قطع کردند می‌گفتند انتقام خون عثمان را می‌گیرند. وقتی زهیر به امام حسین می‌پیوندد آن‌چنان عظمتی داشته که لرزه به تن کوفیان می‌افتد. با برداشت من،‌ زهیر در خطبه خدا را فاروق دانسته و قرآن را فرقان. فرقان یعنی شناخت حق از باطل، شناخت مراتب حق و شناخت مراتب باطل. آن‌گاه زهیر می‌گوید یزید با ابن‌زیاد تفاوت دارد. یزید طبق وصیت پدرش معاویه مخالف قتل امام حسین است. ازسویی یزید و امام حسین هر دو از طایفه قریش بودند، از این‌رو در خطبه‌اش در روز عاشورا می‌گوید ای کوفیان بیایید و دست حسین را در دست پسر عمش یزید بگذارید. کوفیان با این پیشنهاد بهت‌زده شدند، چرا که زهیر با این کار زمان را می‌خرد و بین فرماندهان کوفه اختلاف ایجاد می‌کند و هدفش بقای رزمنده و نجات حسین و یارانش است تا جنگی رخ ندهد، البته باز خط‌مشی عدم بیعت. در این راستا ابن‌سعد نامه‌ای به ابن‌زیاد می‌نویسد که حسین اهل جنگ نیست و اهل برگشت است و اجازه دهید برگردد. ابن‌زیاد با این نامه موافقت کرد، اما وقتی شمر متوجه می‌شود برای بار دوم به ابن‌زیاد فشار می‌آورد که شما اهل بیت را نمی‌شناسید. اگر اینها از این معرکه خارج شوند قدرت ترمیم و ساماندهی‌شان زیاد است و با مصونیتی که در خط‌مشی پیدا می‌کنند همه را جذب می‌کنند. ابن‌زیاد نامه‌ای به ابن‌سعد نوشته و آن را به‌دست شمر می‌دهد. وقتی شمر، ابن‌سعد را ملاقات می‌کند او با خیالی راحت که جنگی در پیش نخواهد بود در حال شنا در نهری بوده. البته کاروان حسین(ع)، کاروان پرشتابی است که جنگ با آن خطراتی در  بر دارد. شمر به ابن‌سعد می‌گوید یا فرماندهی جنگ را می‌پذیری یا کنار می‌روی تا دیگری فرمانده شود. وقتی ابن‌سعد می‌فهمد که شمر خود می‌خواهد فرمانده کل قوا شود از او می‌‌خواهد پیاده نظام را به عهده بگیرد و خودش فرماندهی را می‌پذیرد و جنگ را هم شروع می‌کند.

توحید و بقای رزمنده

می‌گویند امام حسین برای شهادت رفت. پس چرا برای بقا و رزمندگی تلاش می‌کند، چرا زهیر بن قین برای بقای بیشتر امام حسین پیشنهاد می‌کند که دست امام حسین را در دست پسر عمش یزید بگذارد؟ این کار از کدام اصل نتیجه می‌شود؟ نگاهی دوباره به توحید می‌اندازیم؛ موحدانی را می‌شناسیم که می‌گویند خدا نخواسته خود را به وادی هلاکت بیندازیم. به امام حسین هم می‌گفتند مگر وحی الهی را از دو لب مبارک پیامبر نشنیده‌ایم که «اَنفِقوا فی‌سبیل‌اللهِ و لاتُلقوا بایدیکُم‌الی‌التَهلُکه»(۱۲)، چرا با اراده خود می‌خواهی خود را هلاک کنی. امام حسین در پاسخ می‌گوید عافیت‌‌طلبی مصداق هلاکت است. اگر منفعل باشید یزید با سلطنت موروثی شما را به سقوط قائم می‌کشاند و دین نقض خواهد شد. در جبهه‌های دفاع مقدس هم مواردی داشتیم که یک یا چند نفر جلوی مسلسل دشمن می‌رفتند اما یک گردان یا بیشتر نجات می‌یافتند. اسم این کار استراتژی موج انسانی بود که به شکست صدامیان انجامید. امام حسین با این گروه از موحدان به چالش پرداخت. گروهی دیگر موحدانی بوده و هستند که از مرگ شتابان استقبال می‌کردند تا در دنیای دیگر با خدا ملاقات کنند. گویا خداوند سیاره ما را به این زیبایی نیافریده و حاضر و ناظر نیست. اینها از آنجا که روششان اثبات خداوند است و از این‌گونه روش به هیچ‌وجه به صفات خداوند و به عبارتی خدای سمیع و بصیر نمی‌رسند، از این‌رو منحصراً ملاقات خدا را پس از مرگ می‌طلبند، گویا خدا رب‌العالمین نیست. توحید امام‌حسین با این دو نحله متفاوت بوده و براساس دعای عرفه و دیگر بیانات، خداوند را خالق آسمان و زمین دانسته و انسان‌ها لحظه به لحظه با خدا ارتباط دارند و برایشان لقاءالله مطرح است. امام علی می‌گوید خدایا طول عمر مرا بیشتر کن تا اعمال صالح بیشتری انجام دهم و توشه‌ بیشتری برای زندگی جاودان داشته باشم. در قرآن داریم که انسان‌ها پس از مرگ می‌گویند خداوندا ما را به زندگی دنیا برگردان تا اعمال صالح بیشتری انجام دهیم.(۱۳) اگر عمر در پرتو لقای خداوند باشد چه اشکال دارد که طولانی‌تر باشد. این نگرش به توحید، به خط‌مشی بقای رزمنده می‌انجامد. عبادت این دسته نه به خاطر ترس از عذاب است و نه شوق بهشت، بلکه خدا را مستحق عبادت دانسته و او را بندگی کرده و بنده غیرخدا نشده و راه رهایی و آزادگی را طی می‌کنند. درسی که از قیام حسین(ع) می‌آموزیم نه استراتژی بقا و عافیت‌طلبی و نه مرگ شتابان، بلکه بقا و رزمندگی است و درس بزرگی است که برای هر لحظه زنده‌ماندن و رزمندگی تلاش کنیم، همان‌طور که امام حسین می‌کرد و همه مؤمنین به آن اذعان دارند. یکی از فرازهای خطبه امام حسین در خطاب به کوفیان این بود که ما همه یک خدا و یک آیین و یک پیامبر داریم و یک امت هستیم، مادام که شمشیری فرود نیاید و تعدی و تجاوزی رخ ندهد. متأسفانه ما «حسین ـ حسین» می‌کنیم، اما معیارهای وحدت را از حسین نمی‌آموزیم. ایشان در ادامه گفتند اگر شمشیری فرود آید کار شما با سوارکاران بنی‌هاشم است. اینها دلسوزی‌های امام حسین را گوش نکردند. اگر اجازه می‌دادند امام حسین به کوفه برود آنها هم به مصیبت‌ها دچار نمی‌شدند. هیچ‌یک از سران کوفه به هدف‌های دنیویشان نرسیدند. هدف امام حسین رشد و تکامل امت از راه اصلاح دین و درس آزادگی بود و نگرش نوینی به آزادی داشت. در بستر تکامل، یک نهال می‌‌تواند درخت سایه‌گستر شود، بویژه در جنگل‌ انبوه یک نهال برای رسیدن به نور به سرعت از تاریکی جنگل عبور کرده و قد می‌‌کشد، بنابراین انسان‌ها هم می‌توانند راه رشد را انتخاب کنند بدون این‌که سرکوب شوند. می‌توان با حاکمی که از قانون حق و عدالت و قانون‌اساسی زمان عدول کرده بیعت نکرد، اسیر هم نشد و با مردم بیعت کرد. راهی که حسین نشان می‌دهد این است که سرکوب هم نشویم. امام حسین این را اصلاح دین می‌نامد. اگر در جنگ احد در پی ساده‌گزینی و اشتباه، مرحله دوم آن ضربه خورد اما در کربلا یاران امام حسین هیچ خطایی نداشتند، بلکه‌کوفیان بودند که با شروع جنگ در ماه حرام، سقوط اخلاقی و ایدئولوژیک کردند و مشروعیتشان از دست رفت؛ قال الذینَ یَظُنون اَنهُم مُلاقوا اللهِ کم من فِئهٍ قلیله غَلبت فئهً کثیرهٍ باذن اللهِ و اللُه مع‌الصابرین.(۱۴)

آنهایی که به لقای خدا باور دارند معتقدند چه‌بسا یک گروه اندک بر انبوه، با رعایت قوانین الهی غلبه کنند و پیروز شوند. این همان چیزی است که دموکراسی را بدون آسیب کرده و از تروریسم دموکراتیک جلوگیری می‌کند. بر مبنای اراده خدا و سنت تکامل، هر نیرویی امکان رشد دارد و مخالف نباید سرکوب شود.

در پایان و در این روز مقدس عاشورای حسینی دعا می‌کنم:«ربنا اتنا مِن لدنک رحمه و هی لنا من امرنا رشداً»(۱۵) خدایا دریچه‌های رحمتت را بر ملت ما بگشا که تو مهربان‌ترین مهربانانی. خدایا راه رشد و برون‌رفتی را در این گزاره بسیار دردناک به ما بنما تا از دور خشونت‌ رها شویم.

پی‌نوشت:

۱ـ ر.ک: تحلیلی بر جنگ احد؛ قله مدیریت، قله بحران، تحقیقات لطف‌الله میثمی، هاله‌ سحابی و نادر قیداری، انتشارات صمدیه.

۲ـ آل‌عمران: ۶۴: قل یا اهل الکتابِ تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الی نعبد الا الله و لا نشرک به شیء و لایتخذ بعضنا بعضاً ارباب من دون الله فأن …؛ بگو ای اهل کتاب فرا آیید به سوی کلمه یکسان میان ما و میان شما که نپرستیم جز خدا را و هیچ چیز را با او شریک نسازیم و برخی از ما[افراد انسانی] برخی دیگر را به صورت خواجه و پروردگار به جای خدا نگیرند پس اگر ….

۳ـ آل‌عمران: ۶۱: فَمَن حاجَکَ فیه مِن بعدِ ما جاءَک مِن العِلم فقل تعالوا نَدع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا نساءکم و اَنفسکم ثم نبتهل فَنجعل لعنتَ الله علی الکاذبین؛ پس هر که درباره آن بعد از آن چه که از علم ترا آمده است با تو احتجاج کند، بگو برتر آیید تا بخوانیم پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خود ما و خود شما را سپس روی نیاز و دعا آریم و بگردانیم لعنت خدا را بر دروغگویان.

۴ـ آل‌عمران: ۱۱۳: لیسوا سَواء مِن اهلِ الکتاب امه قائمهٌ یتلونَ ءایات اللهِ ءاناء اللیل و هم یسجدون؛ از مردم اهل کتاب یکسان نیستند گروهی که به پا خاسته‌اند و آیات خدا را پی در پی در اثنای شب همی خوانند و آنان همی سجده می‌کنند.

۵ـ آل‌عمران: ۷۵: و مِن اهل الکتاب مَن ان تامَنه بقنطار یوده الیک و منهم مَن اِن تامنه بدنیار لا یوده الیک الا مادُمتَ علیه قائمه ذلک بانهم قالوا لیس علینا فی‌الامیین سبیل و یقولونَ علی الله الکذب و هم یعلمون؛ و از اهل کتاب هست کسی که اگر امانت دهی او را به مالی کلان آن را می‌رساند به تو و از آنان کسی هم هست که اگر امانت سپاری، او را به دیناری آن را به تو نمی‌رساند.

۶ـ آل‌عمران: ۱۱۸؛ یا ایها الذین ءامنوا لا تَتخِذوا بطانه من دونکم لا یالونکم خَبالاً و دوا ما عنتم قد بدتِ البغضاء من افواههم و ما تُخفی صدور هم اکبر قد بینا لکم الایات ان کنتم تعقلون؛ هان ای کسانی که گراییده‌اید جز از خودتان دوست همرازی نگیرید، از هیچ کوششی برای آشفتگی شما باز نمی‌مانند بس دوست دارند که شما را به گرفتاری و رنجوری اندازند. به راستی خشم و کینه از دهان‌های آنان هویدا گشته است و آنچه سینه‌هایشان نهان می‌دارد بزرگتر است. ما نشانه‌ها را به روشنی برای شما بیان کردیم اگر خرد خود را به کار ببرید.

۷ـ خدای من، راضی به رضای تو هستم، بر بلا و آزمایشت صبر می‌کنم، تسلیم امرت هستم، معبودی جز تو ندارم، ای فریادرس فریادخواهان.

۸ـ نازعات: ۲۴: فقال انا رَبکم الاعلی؛ و گفت من پروردگار برتر شمایم.

۹ـ نسا: ۷۵: و مالکم لاتقاتلونَ فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدانِ الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا؛ و چرا در راه خدا و نجات مستضعفان از مردان و زنان و کودکان نمی‌جنگید که می‌گویند پروردگارا  ما را از این شهری که اهلش ستمکارند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده.

۱۰ـ مائده: ۳۵.

۱۱ـ احزاب:۲۳؛ از مؤمنان مردانی هستند که به آن چه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند پس برخی از آنها پیمان خود را به انجام رساندند و برخی‌شان در [همین] انتظارند و هرگز پیمان خود را تغییر ندادند.

۱۲ ـ بقره:۱۹۵: و انفاق کنید در راه خدا و نیفکنید به دست خود خود را به نابودی و نیکی کنید همانا خدا نیکوکاران را دوست دارد.

۱۳ـ مؤمنون:۹۹ و ۱۰۰: حتی اذا جاء احدهم الموتُ قال رب ارجعون، لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت کلا انها کلمهٌ هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ آنگاه که مرگ هر یک از ایشان فرا رسد می‌گوید پروردگارا مرا باز گردانید. شاید من در آنچه پشت سر گذاشته‌ام کار نیکی انجام دهم. حاشا این سخنی است که او گوینده آن است و پشت سرشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.

۱۴ـ بقره: ۲۴۹.

۱۵ـ کهف:۱۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط