گفتوگو با لطفالله میثمی
همانطور که مستحضرید, طی دوران حکومت ملی مصدق, پنج پیشنهاد رسمی جهت حل موضوع نفت مطرح گردید. از میان پیشنهادهای فوق, پیشنهاد «بانک بینالمللی توسعه و عمران» از چند جهت حائز اهمیت و بررسی است:
اولاً برخلاف دو پیشنهاد قبلی (مذاکرات میسیون جکسن و بعد اِستوکس) نقطه ورود رسمی امریکاییها به مذاکرات از این مقطع شکل میگیرد, درواقع در اثنای مذاکرات غیررسمی مصدق و مکگی در زمان حضور ۴۰ روزه مصدق در امریکا, ظاهراً با ابتکار امریکا, پیشنهاد مداخله بانک بینالمللی عمران و توسعه مطرح میگردد و فرایند مشارکت امریکاییها در مذاکرات نفت شدت مییابد.
ثانیاً اسناد تاریخی نشان میدهد عدهای از اطرافیان و مشاوران دکترمصدق و بعضی از اشخاص جبههملی, نظرشان بر پذیرش طرح بانک جهانی بوده است و حتی برخی از محققین معتقدند: «مصدق با رد پیشنهاد بانک جهانی بزرگترین خطای دوران زمامداریاش را مرتکب شد.» (۱) از این جهت بازنگری و ارزیابی دلایل موافقین پذیرش طرح بانک جهانی ضروری است.
ثالثاً پیشنهاد بانک نسبت به دیگر پیشنهادهای مطرح شده چند ویژگی متمایز داشت؛ اولاً بانک بینالمللی به قول مصدق «بانکی نیست که ظاهراً مربوط به یکی از دول باشد.» یعنی دارای هویتی ظاهراً مستقل است و در ثانی بهطور موقت در امر نفت دخالت مینماید و از این بابت خواهان امتیاز نیست, ثالثاً با ورود بانک بهعنوان عنصر ثالث و به جریان افتادن تولید نفت و صدور آن علاوه بر شکستن محاصره ایجادشده در فروش نفت, سهم ایران از درآمد نفت میتوانست در خدمت دولت ملی و در جهت گسترش دموکراسی مورد استفاده قرار گیرد و فضای مناسبتری را برای پیشبرد اهداف نهضت ملی فراهم آورد.
علاوه بر همه اینها, هیچگونه خللی در روند مناقشات حقوقی فیمابین شرکت نفت انگلیس و دولت ملی ایجاد نمیکرد, بنابراین به نظر میرسد دولت ملی با استفاده از این فرصت میتوانست با توان و انسجام بهتری در برابر چالشهای حقوقی موجود مقاومت کند.
رابعاً مخالفان داخلی مصدق دائماً او را متهم به لجبازی و یکدندگی کرده, مثلاً جمال امامی میگوید «عدهای از دکان نفت نان میخورند.» یعنی منافع آنها ایجاب میکند که موضوع نفت حل نشود.بهنظر میرسد در چنان شرایطی (شکست مذاکرات قبلی, را اخراج کارمندان انگلیس و رادیکالشدن فضا, اعزام ناوگان دریایی انگلیس و… .) و با توجه به نگرش مثبت اولیه دکترمصدق به پیشنهاد بانک, پذیرش آن طرح ضمن خلع سلاح و انزوای مخالفان, به انسجام بیشتر جبهه داخلی میانجامید, علاوه بر آن در چالشهای بین امریکا و انگلیس قدرت مانور بیشتری را هم برای دولت ملّی فراهم میآورد.با توجه به موارد فوق نظر شما درباره پیشنهاد بانک جهانی چیست؟
من یادم هست در سال ۱۳۴۰ که اوج مبارزات دانشگاهی بود, با دکتر حسن آیت همدوره بودیم. البته من در دانشکده فنی و او در دانشکده دیگری بود. او میگفت یکی از اشتباهات مصدق این بود که قرارداد بانک بینالملل را رد کرد, البته ایشان آنموقع در حزب زحمتکشان و مدافع کامل دکتربقایی هم بود. دلیل او این بود که مصدق باید کمونیستها را سرکوب میکرد و به درآمد نفت هم مجهز میشد و قرارداد بانک بینالملل را میپذیرفت, در این صورت مشکل ایران حل میشد. این اولین باری بود که من راجع به قرارداد بانک بینالملل یک نظر مخالفی شنیدم و پس از آن هم دکترعرفانی که مشاور دکتر مصدق و استادِ درس «اقتصاد نفت» بود نظرهایی راجع به این قرارداد داشت. بعدها بهدنبال تحقیقاتی که در سال۵۱ در زندان انجام دادم و منجر به نگارش «جزوه نفت» شد, دلایل خود را آنجا گفتهام. بعد از انقلاب هم در رابطه با پیشنهاد بانک بینالملل, مصاحبهای با مهندس حسیبی انجام دادیم که در راه مجاهد شماره ۲۹ منعکس شده است.
منتها بعد از اینکه آقای دکترکاتوزیان مقاله ارزشمند خود را نوشتند و استدلالهایی کردند,(۲) موضوع مجدداً قابل تأمل شد. مطلب اول اینکه به نظر میرسد بایستی قضایای بعد از ملیشدن و بهخصوص پس از خلع ید (۲۹ خرداد ۳۰) را از منظر وجود ارادهای قوی برای ساقطکردن مصدق هم بررسی کنیم, یعنی براندازی حکومت ملی؛ حکومتی که هم صداقت دارد هم ملی است و هم به عظیمترین کارها یعنی برخورد با بریتانیای کبیر دست زده است. گرچه ظاهراً موضوع نفت است, ولی ابعاد عمیقی داشت, مثلاً میبینیم رئیس اولین هیئت مذاکره بهنام میسیون جکسن پس از اتمام مذاکرات در فرودگاه مهرآباد میگوید: «تا زمانی که مصدق بر سر کار است, مشکل نفت حل نخواهد شد» و این مصاحبه را در فرودگاه لندن هم تکرار کرد و گفت: «تا مصدق هست ما هیچ قراردادی نمیتوانیم با او ببندیم.» تازه این مربوط به دورهای است که حزب کارگر در انگلیس سر کار بود و این حزب با مفهوم ملیشدن انس داشت و ملی کردن منابع زغالسنگ را در انگلیس انجام داده بود. بعد که حزب محافظهکار میآید و چرچیل نخستوزیر میشود, مسلم است که آنها در پروسه استعمار دست بالاتری از اینها داشتند, این است که در نیّت برای ساقطکردن مرحوم مصدق از طرف انگلستان به رهبری چرچیل نمیتوان شک کرد. یعنی میتوان گفت این مطلب یکی از محکمات دوران مصدق در وجه منفی آن است, که انگلیس سر سازش نداشت و میدید که اگر مسئله نفت حل شود کشورهای دیگر قیام خواهند کرد و امپراتوری بریتانیای کبیر که پس از جنگ جهانی دوم در حال ضربه خوردن بود, ضربات بیشتری خواهد خورد. به این دلیل بههیچوجه حاضر به سازش با دولت ملّی مصدق نبود.
مطلب دیگر اینکه با بررسی فضای آن زمان مشاهده میشود که تصمیمی که راجع به قرارداد بانک بینالملل گرفته شد, تصمیمی بود که از طرف نیروهای صادق به رهبری مصدق گرفته شد و اینها بهترین کارشناسان زمان خود بودند؛ هم شناخت از انگلستان و تضاد آن با امریکا داشتند و هم مصدق بهترین شناخت را از ملت داشت, ضمن اینکه انسانهای دموکراتی بودند و به قانوناساسی هم وفادار بودند. تصمیم آنها یک پروسه دموکراتیک داشت و در کادر قانوناساسی و قانون ملیشدن صنعت نفت بود که تأیید مجلس شورای ملی و سنا را بههمراه داشت. شاه هم آن را تأیید کرده بود و تأیید چهار مرجع صاحب فتوا را هم داشت و بسیاری از روحانیون طراز از اول هم آن را تأیید میکردند. لذا سیر, یک سیر دموکراتیک و قانونی بود و از آنجا که مصدق تبلور حرکت مردم بود یک سیر مردمی نیز داشته است لذا اگر بخواهیم نقدی بزنیم باید با تأمل زیاد و استدلال بسیار محکم این کار صورت گیرد.
نکته بعد اینکه همانطور که در مقاله تقدیمی به دانشجویان عزیزم بهنام «از ملیشدن تا خلع ید» در نشریه چشمانداز شماره ۱۱ بیان کردم, بهترین راه این بود که خلع ید به شکل مکانیکی انجام نمیشد. نظر مصدق این بود که «ملیشدن یعنی مالک نفتشدن» و به هیچوجه نمیخواست انگلیسها را از صنعت نفت اخراج نماید و حتی ترکیب هیئت سهنفره خلع ید چنان انتخاب شده بود (بازرگان, علیآبادی و بیات) که حساسیت مقامات نفتی انگلیس را از نظر جایگزینی برنیانگیزد و قرار بود بهقول مصدق این هیئت صرفاً یک فیگوران باشد.(۳) بنابراین اگر قضیه خلع ید کمی طول میکشید و جریان نفت ادامه پیدا میکرد و درآمد ایران قطع نمیشد با بسیج مردمی و نهضت عمیقی که بهوجود آمده بود و کنترلی که اراده ملت برروی قرارداد ۱۹۳۳ داشت و مطالبات زیادی که از شرکت نفت براساس همان قرارداد داشتیم و میتوانستیم جلوی دزدی شرکت نفت را در خط لوله مخفی که به عراق کشیده شده بود بگیریم. همه این کارها را میتوانستیم انجام دهیم ولی از آنجاییکه مملکت از نظر انگلیس بهخصوص در مناطق نفتی در التهاب بود, آنها نگران بودند که مسئله نفت حل شود. یعنی ما با برخورد صبورانه خود میتوانستیم حالت بسیج مردمی را نگهداریم؛ ولی انگلیس از این وضعیت راضی نبود و دائماً نگران بود که باید زیر اراده ملت کار کند, لذا خود بهدنبال بستن قرارداد و اتمام موضوع, پیشقدم میشد. من این وضعیت را بهترین حالت میدانستم, ولی وقتی خلع ید به آن شکل انجام شد و دعوای ایران با شرکت نفت تبدیل شد به دعوای دو دولت. دو ملت و دو غرور و دو تا ناسیونالیسم در برابر هم قرار گرفتند و موضوع, ابعاد جدیدی پیدا کرد؛ در این حالت و در این فضا ما بایستی ببینیم بهترین وضعیت ممکن چه میتوانست باشد؟
در ادامه بحث به محورهای اساسی مورد اختلاف در پیشنهاد بانک بینالملل خواهیم پرداخت. اما قبل از آن مناسب است به این نظر دکتر کاتوزیان توجه شود که میگویند: «مصدق حاضر به پذیرفتن پیشنهاد بانک جهانی بود, اما برخی از مشاوران با نفوذ او, او را از این کار برحذر داشتند، زیرا از غوغایی که حزب توده به راه میانداخت سخت بیمناک بودند.»(۴)
به نظر من این موضوع واقعیت ندارد. به هر حال اگر مصدق این قرارداد را تأیید میکرد, چون با اصل ملیشدن مغایرت داشت, با توجه به ریشهدار بودن استعمار انگلیس در ایران که در بسیاری از قطبها نفوذ داشت, و گفته آیتالله بروجردی که «چون انگلیس در ایران ریشهدار است و دکترفاطمی پنجه در پنجه آنها انداخته من نمیتوانم شفاعت او را بکنم.» بیان رسای همین حقیقت است, از طریق ایادی خودش به اصطلاح علیه مصدق افشاگری میکرد و او را متهم به فریب مردم و سازشکاری میکردند. شاهد سخن من مقالهای است که بقایی در زمان حضور میسیون جکسن علیه مصدق در روزنامه شاهد نوشت و او را متهم به سازشکاری نمود. بعد هم اسنادی که در خانه سدان بهدست آمد نشان داد که این رویه یک ترفند از طرف خود انگلیسیها بوده است.(۵) به هر حال هر نوع کوتاهی و عقبنشینی از طرف مصدق ابتدا توسط عوامل انگلیس مورد جنجال و شانتاژ قرار میگرفت. ولی به نظر من, مصدق از این اتهامات و برچسبها هم نگران نبود, بلکه نگرانی اصلی و دغدغه او عدول از قانون ملیشدن بود, قانونی که در دو مجلس به تصویب رسیده و تأیید مراجع و پشتوانه مردمی داشت و اصولاً یک پدیده بسیار دموکراتیک بود. لذا عدول از آن قانون, یک امر غیردموکراتیک بود و در صورت تحقق آن, مردم در برابر آن میایستادند و پشتوانه اعتماد عمومی رهبری نهضت سست میشد و براندازی مصدق که خواست دشمنان او بود, از این طریق زودتر انجام میگرفت.
اشاره کردید که در نظر نهایی مصدق, این پیشنهاد با قانون ملیشدن مغایرت داشت. اما به نظر دکتر کاتوزیان و همچنین دکتر فؤاد روحانی مصدق موافق این پیشنهاد بود, اما تحت فشار و نفوذ بعضی از مشاوران خود و بهطور مشخص مهندس حسیبی تغییر نظر داد, ولی مطلب مهمتر اینکه شرط پذیرش «نمایندگی از طرف ایران» برای بانک از منظر حقوقی یک نوع پارادوکس بود. در توضیح این مطلب عین نوشتههای دکتر کاتوزیان و فؤاد روحانی را نقل میکنم.
«دلیل واقعی شکست پیشنهاد بانک جهانی این بود که دولت ایران میخواست در قرارداد ذکر شود که بانک مزبور «از طرف دولت ایران» عملیات خود را انجام خواهد داد… . طبیعتاً شرکت نفت و دولت انگلیس ـ که طرف دیگر دعوا بودند ـ حاضر نمیشدند که بانک جهانی, از طرف دولت ایران اقدام کند, چون از نظر حقوقی درست مانند آن بود که این کار توسط وزارت دارایی ایران انجام پذیرد. با این وصف…. . مصدق حاضر به پذیرفتن پیشنهاد بانک جهانی بود, اما برخی از مشاوران با نفوذ او, او را از این کار برحذر داشتند.»(۶) دکتر فؤاد روحانی هم با اشاره به اینکه نمیتوان تنها علت رد پیشنهاد بانک را در بحث «سمت بانک» دانست مینویسد: «بانک استدلال میکرد که کشورهای عضو بانک, طبق اساسنامه آن مؤسسه متساویالحقوق هستند و بانک نمیتواند سمتی احراز کند که موهم جانبداری از یک عضو در برابر عضو دیگر باشد… بانک نمیتواند عباراتی را که حاوی شناسایی وضع حقوقی یکی از اعضای خود و انکار وضع حقوقی دیگری از اعضای خود باشد قبول نماید. این استدلال کاملاً درست بود و مدارکی وجود دارد که نشان میدهد دکترمصدق و بعضی از مشاوران دولت, آن را تصدیق میکردند ولی بالاخره به نظر یکی از مشاوران که تصریح عبارت «On Behalf Of» را لازم میشمرد تسلیم شدند.»(۷)
حال با توجه به مطالب بالا از نظر حقوقی مسئله چگونه قابل حل بود؟
من در اواخر سال ۶۳ مصاحبهای با مرحوم مهندس حسیبی داشتم و نظر او را بهطور مشروح درباره پیشنهاد بانک بینالملل جویا شدم, ایشان بیان داشت: «وقتی در برابر نظر کارشناس ارشد بانک قرار گرفتم که گفت, ما بیطرف هستیم, نه طرف شما هستیم و نه طرف انگلیس و نمیتوانیم واژه
«On Behalf Of » را قبول کنیم, در این موقع من پیشنهاد کردم برای رفع محذور بانک, ضمن نوشتن عبارت «بهجای ایران», یک تبصرهای هم اضافه کنیم که عبارت «بهجای ایران» ضمن رفع محذور دولت ایران که نمیتواند هیچ قراردادی مخالف اصل ملیشدن را بپذیرد, نفت طبق هدف بانک بینالملل برای غرب به جریان بیفتد بدون آنکه همان جمله بتواند در هیچ مرجع بینالمللی یا ملّی تعبیر به آن شود که بانک بینالملل اصل ملیشدن نفت را به نفع ایران و به ضرر انگلستان شناخته است.»(۸)
علیرغم اینکه ایران این تبصره را بهعنوان یک راهکار حقوقی به مذاکرات اضافه کرد معهذا نمایندگان بانک با عصبانیت جلسه را ترک کردند و رفتند. به نظر من این موضوع یک روندی دارد که میتوانیم زمینههای آن را بررسی کنیم؛ یکی از محکمات این است که از ابتدا خط انگلیس ساقطکردن مصدق بوده است. وقتی که دولت کارگری میگوید با وجود مصدق نمیتوان مسئله نفت را حل کرد یعنی در خط براندازی است و با آمدن دولت محافظهکار این موضع شدیدتر میشود. موضوع دیگر همچنانکه قبلاً اشاره کردم و از محکمات است اینکه صداقت رهبری نهضتملی و برجستگی کارشناسان آن و تصویب قانون ملیشدن در مجلسین و تأیید دربار, مراجع و ملت از آن, یک امر دموکراتیک بود, و اگر مصدق و مسئولین کاری میکردند که این دموکراسی به هم بخورد, این یک عمل غیردموکراتیک بود. یعنی اگر حرکتی علیه قانوناساسی و علیه قانون ملیشدن صورت میگرفت, غیردموکراتیک و غیرقانونی بود. من واقعاً نمیدانم چرا عدهای معتقدند برای تداوم دموکراسی در آن مقطع باید حرکت ضددموکراتیک انجام میگرفت و برای تداوم قانون یک حرکت غیرقانونی صورت میگرفت؟
نکته سوم اینکه نه برای مصدق انگ و برچسب حزب توده آنچنان اهمیت داشت و نه از عوارض یک کار درست گریزان بود. به هر حال او به یقین رسید که این یک امر نادرستی است, همچنانکه مهندس حسیبی توضیح داد که نظر مخالف خود را به اطلاع مصدق رسانده و گفته است پذیرش پیشنهاد بانک عدول از اصل ملیشدن است و در صورت پذیرش, اعتماد عمومی به رهبری نهضت ملی مخدوش شده و سبب دودستگی و تفرقه در جبهه داخل میگردد و این فرایند به براندازی سریعتر مصدق خواهد انجامید.
با توضیحات جنابعالی روشن شد که پیشنهاد مکمل مرحوم حسیبی راهحل حقوقی مطلوبی را در برابر موضوع «سمت بانک» گشود, اما کارشناسان ارشد بانک بدون مذاکره با مقامات مافوق جلسه را ترک نمودند. اکثر مورخان و محققین بحث «سمت بانک» را یکی از علل مهم و یا تنها علت شکست مذاکرات دانستهاند, حال آنکه در کتاب «خواب آشفته نفت» تألیف دکتر موحد براساس اسناد منتشره, اصولاً این امر موضوع مهمی نبوده است. ایشان مینویسد: «مسئله سمت بانک چنان که از گزارش ۲۹ فوریه (سفارت امریکا در لندن) برمیآید اصلاً از سوی گارنر (معاون بانک بینالملل) جدی گرفته نمیشد. وزارت خارجه بریتانیا هم گفته بود که ایران میتواند در اینباره هر چه میخواهد بنویسد و بانک را نماینده خود معرفی کند.»(۹) ضمناً در همین گزارش ۲۹ فوریه آمده است «در این خصوص که آیا بانک از طرف ایران عمل میکند یا از طرف شرکت نفت انگلیس و ایران, نتیجه بحث آن بوده است که ایران میتواند در پاسخ بانک بر موضع خود باقی بماند و بگوید که تصدی عملیات از سوی بانک به نمایندگی از طرف ایران خواهد بود. گارنر شخصاً معتقد بود که این مسئله اهمیت چندان ندارد.»(۱۰) با توجه به اطلاعات فوق به نظر میآید بحث سمت بانک که بهعنوان مهمترین عامل شکست مذاکرات مطرح شده اصولاً یک بهانه حقوقی بیشتر نبوده که با تبصره مهندس حسیبی, که به تأیید مصدق رسید, قابل حل بوده است. اکنون این پرسش مطرح است که مشکل اساسی در کجا بوده و به نظر جنابعالی طرح کلی آنها از پیشنهاد بانک بر چه اهدافی مبتنی بوده است؟
به نظر من با توجه به صحبت دکترآیت و موضوعات مطرح شده در مصاحبه با مهندس حجازی در نشریه چشمانداز ایران شماره ۹ و مقاله بقایی در روزنامه شاهد درباره سازشکاری مصدق و اسناد خانهسِدان, این اطمینان بهوجود میآید که تحلیل دکتربقایی نیز این بوده است که مسئله نفت با وجود مصدق حل نخواهد شد. بنابراین اگر مصدق تعدیل شود و از قانون ملیشدن نفت عدول کند و مسئله نفت را از طریق بانک بینالملل حل نماید, اولین کاری که میشود سقوط مصدق است و بعد نخستوزیری بقایی, بهخصوص که آیتالله کاشانی به او اعتماد داشت و او نفوذ زیادی در ایشان داشت و میتوانست همبستگی ملی را مخدوش کند, لذا این پیشنهاد در ذات خود براندازی مصدق را به شیوهای که بیان کردم بهدنبال داشته است.
نکته دیگری که دکترکاتوزیان به استناد گزارش ۱۹ آذر ۱۳۳۰ دکترمصدق به مجلس شورای ملی برداشت مینماید این است که «مصدق علیالاصول حاضر بود که بانک جهانی بهعنوان یک میانجی یعنی عاملی که نماینده هیچیک از دو طرف دعوا نباشد در کار نفت ایران دخالت کند.»(۱۱) ایشان تلویحاً بیطرفی بانک را مورد تأیید قرار میدهد, حال آنکه دکترفؤاد روحانی در بیان علت شکست مذاکرات مینویسد: «عیب اساسی پیشنهاد بانک, بدون تردید این بود که درحقیقت با اظهار بیطرفی بانک وفق نمیداد. چون خواستههای دولت انگلیس را در بر میگرفت بیآنکه نظریات ایران را منعکس کند… واضحترین دلیل ناموجه بودن دعوی بیطرفی بانک این بود که قصد داشت تمام نفت ایران را به شرکت سابق تحویل دهد, ولی موافقت نمیکرد که دولت ایران بتواند خود کمترین مقدار نفت خود را آزادانه به فروش رساند.» (۱۲) دیدگاه شما در زمینه استقلال و بیطرفی بانک چیست؟
به نظر من بهدلایل زیر, بانک بیطرف نبود:
اولاً بانک با سازمان ملل فرق دارد, در سازمان ملل کلیه کشورهای عضو در مجمععمومی یک حق رأی دارند و لذا امکان تصویب مصوباتی علیه امریکا و انگلیس در مجمععمومی وجود دارد. ولی در بانک بینالملل تصمیمات تابع سهامداران عمده است و چون عمده سهام در اختیار امریکا و کشورهای معظم است لذا کشوری که سهم کمتری دارد, رأیش نمیتواند مساوی کشوری که سهم عمده دارد باشد. امروزه نیز واضح است که اگر امریکا مخالف کشوری باشد بانک جهانی به آن کشور وام نمیدهد. در شرایط کنونی نیز عملکرد سیاسی بانک جهانی کاملاً مشهود است. حتی افراد سیاسی و نظامی مانند مک نامارا و دیگران به ریاست بانک برگزیده میشوند.
ثانیاً در اینکه خط مشی دولت انگلیس ـ آن هم به رهبری چرچیل ـ براندازی مصدق بود, تردیدی نیست و همانطور که میدانید زمانی که رئیس بانک (یوجین بلاک) چارچوب پیشنهادی خود را مطرح مینماید, چرچیل با کلیت آن مخالفت میکند, ولی پس از ملاقات چرچیل با ترومن در امریکا و مذاکرات مفصل هیئتهای همراه(۱۳) و تثبیت شرایط انگلیس در پیشنهاد بانک, بالاخص مغایرت آشکار آن با اصل ملیشدن به مفهوم واقعی؛ دولت انگلیس صرفاً بهمنظور جلب افکارعمومی جهان و نمایشی از روش به اصطلاح مسالمتجویانه نظر موافق خود را با دخالت بانک اعلان مینماید؛ زیرا چنانچه انگلیس بر مواضع قبل خود همچنان میایستاد, در برابر افکارعمومی جهان منزوی میشد همچنین سبب همبستگی بیشتر ملت و یاران مصدق در جبهه ملی میشد. لذا بانک جهانی نمیتوانسته از موضع مستقل اقدام نماید, زیرا در این حالت با توجه به سیاست براندازی انگلیس, عملاً از دخالت بانک ممانعت به عمل میآمد. علاوه بر آن صرفنظر از چالشهای مقطعی و اختلاف دیدگاه اولیه امریکا و انگلیس در مورد محورهای پیشنهادی بانک, همگرایی نهایی ایجاد شده بین دو دولت پس از ملاقات چرچیل و ترومن, مبین توافق بر سر یک طرح راهبردی و دستورالعمل مشخص مذاکره با دولتهای پس از مصدق میباشد و از این دید هم نمیتوان استقلالی برای بانک بینالملل قائل شد.
مطابق تحلیل جنابعالی خط مشی دولت انگلیس مطلقاً براندازی مصدق بود, حال این سؤال مطرح میشود که با این نگرش آیا اساساً در دوران حکومت ملی مصدق امکان گفتوگوی منطقی و حل مشکل نفت از طریق مذاکره امکانپذیر بود یا خیر؟
خط انگلیس, سرکوب نهضت ملی به رهبری مصدق بود؛ اما این براندازی در دو وجه دنبال میشد. یکی از طریق کودتای نظامی ودیگر از طریق تعدیل رهبری نهضت. سیر مذاکرات هم نشان میدهد آنها سعی داشتند با طرح پیشنهاداتی مغایر با اصل ملیشدن و فشار بر رهبری نهضت برای پذیرش آن عملاً قانون ملیشدن را بهدست رهبری نهضت پایمال نموده و او را در برابر اراده عمومی قرار دهند و از طریق بیاعتمادی ملت پایههای حکومت را سست نموده و درنهایت خط براندازی را تسریع نمایند. مثلاً محتوای قرارداد بانک بینالملل در واقع همان قرارداد کنسرسیوم سال ۱۳۳۳ بود, لذا آنها سعی داشتند مصدق را به امینی, بقایی یا سوهارتو در اندونزی تبدیل کنند, در غیر این صورت با کودتای نظامی او را سرنگون سازند. اما مصدق با حفظ اصول و پایبندی به قوانین دموکراتیک و آرای مردم حاضر نشد تعدیل را بپذیرد و مردم نیز گرچه نتوانستند با کودتا, درگیر نظامی شوند اما آن را نپذیرفتند و مقاومت کردند و با ایجاد نهضت مقاومت ملی, مقاومت منفی و درنهایت مبارزات قهرآمیز و قیام ملّی ۱۵ خرداد شکل گرفت و منجر به انقلاب ۵۷ گردید.
مصدق ضمن آگاهی از توطئه انگلیس با طراحی یک استراتژی پیروز مبتنی بر «شعار محدود ـ مقاومت نامحدود» در برابر ترفند انگلیس مقاومت کرد. شعار او ملیکردن نفت یعنی مالکیت بر منابع نفتی بود. او با این شعار, از کلیه مذاکرات استقبال نمود و حتی پس از قطع روابط سیاسی با انگلیس و شکست مذاکرات بانک بینالملل, در پی پیروزی قیام ملی ۳۰ تیر و رأی مثبت دادگاه لاهه به نفع ایران که سبب تقویت شدید موضع داخلی و خارجی مصدق گردید خود او پیشقدم گردید و مجدداً مذاکرات نفت را آغاز نمود. پس مصدق واقعاً خواهان حل مسئله نفت بود و با علم و یقین به نیّت براندازانهای که نسبت به دولت او وجود داشت, در مذاکرات شرکت مینمود. در این روند و بهخصوص پس از مسافرت به امریکا و ناامیدی از راهحلی که منجر به شکست محاصره و صدور نفت گردید, از طریق انجام اصلاحات وسیع از قبیل اجرای قانون ۲۰% به نفع دهقانان, بیمههای اجتماعی و اصلاح قانون انتخابات و… . تلاش نمود با تقویت بسیج مردمی در برابر توطئهها و روند براندازی بایستد. منطق مصدق بسیار روشن و واضح بود, او معتقد بود ملتی اراده کرده که حاکمیت ملیا ش را بر منابع خود اعمال نماید. درواقع ملیکردن که بر مبنای اعمال حق حاکمیت ملی است مورد تأیید مجامعبینالملل و سازمان ملل نیز بود, ایشان در کلیه مذاکرات اصل پرداخت غرامت در برابر ملیکردن را پذیرفته بود, لذا تداوم مذاکرات و پافشاری روی اصول ثابت فوق به تعمیق و تعمیم مفهوم ملیشدن کمک کرد و از این طریق ملیشدن منابع نفتی را به یک روند غیرقابل برگشت تبدیل نمود, بهطوری که نمایندگان بانک بینالملل نیز پس از سفر به مناطق نفتی جنوب غیرقابل برگشت بودن روند ملیشدن را صریحاً پذیرفتند و آن را در گزارشی به مقامات مافوق خود منعکس نمودند.(۱۴)
برخی معتقدند پافشاری صرف روی قانون خلع ید و اصل ملیشدن و رادیکالیزهشدن فضا, منجر به برچیدن بساط دموکراسی و سرنگونی حکومت ملی از طریق کودتا گردید, لذا اگر مصدق پیشنهاد بانک جهانی را میپذیرفت, درواقع حکم نوعی آتشبس در جنگ را داشت که میتوانست موقعیتی برای استحکام نهضت ملی فراهم آورد و با زمانگیری از دشمن و به جریان افتادن صدور نفت ضمن شکست محاصره, درآمد نفت هم در خدمت نهضت ملی و دموکراسی قرار میگرفت.
اینها معتقدند همچنان که مصدق در مذاکره با مک گی پذیرفته بود که پالایشگاه آبادان از ملیشدن مستثنا گردد, با انعطاف به خرجدادن در پذیرش پیشنهاد بانک میتوانست راه برونرفت از بحران را فراهم آورد. مصدق در ملاقات با سفیر امریکا در ایران (هندرسن) گفته بود: «در این فکر است که شاید بتواند قانون ۹ ماده ای اجرای اصل ملیشدن را اصلاح کند.»(۱۵)
در مورد درآمد نفتی و به اصطلاح نفت در خدمت دموکراسی, همچنانکه متذکر شدم این امر نباید از طریق نقض دموکراسی صورت گیرد. پذیرش پیشنهاد بانک که متضمن نفی اصل ملیشدن بود, درواقع نقض دموکراسی بود, مضافاً اینکه با توجه به نفوذ دربار و قدرت ارتش و نیروهای انتظامی و تجار بزرگ چه تضمینی وجود داشت که درآمد نفت بتواند در اختیار دولت ملی قرار گرفته و صرف گسترش دموکراسی گردد؟ حتی در قضیه وام درخواستی مصدق از امریکا, که با پرداخت آن مخالفت شد, اولاً باید توجه نمود که این وام ارتباط چندانی با ساختار و شیوه تولید داخلی نداشته و ثانیاً تأثیرات سیاسی داخلی و خارجی آن به مراتب پراهمیتتر بوده است؛ چنانچه در ارزیابی سیا آمده است: «کمک اضطراری امریکا به دکتر مصدق علاوه بر مخالفت انگلیسیها این اثر نامطلوب را هم خواهد داشت که شاه و مخالفان دست راستی مصدق را نومید گرداند و بخت روی کار آمدن حکومتی روبه راهتر را کمتر سازد.»(۱۶)
ایضاً برداشت وزیر امورخارجه امریکا (آچسُن) از درخواست وام چنین است: «پاسخ مثبت در این باب (وام درخواستی) مایه نومیدی مخالفان خواهد شد و شاه را عاجز و ناتوان خواهد گردانید وحتی ممکن است به تسلیم امریکا در برابر باجخواهی و اخاذی تعبیر شود و سابقه نامطلوبی در روابط امریکا با کشورهای کوچک ایجاد کند.» (۱۷)
در مورد پالایشگاه نیز باید توجه داشت که فعالیت آن یک نوع عملیات (operation) است و میتواند از قانون ملیشدن خارج شود و ارتباطی با مالکیت نفت ندارد, ولی محصولات تولیدی پالایشگاه در مالکیت ما میبود. پس مصدق بهطور کل هیچ امتیازی روی مالکیت نفت نداد. ثانیاً به نظر کارشناسان ایرانی با توجه به تکنولوژیهای جدید پالایش, در آن مقطع, پالایشگاه عملاً مستهلک شده بود.
اما در مورد تغییر قانون خلع ید, به نظر من چنانچه رهبری نهضت در عمل به این جمعبندی میرسید که اجرای قانون و تحقق مفاد آن از توان ملی خارج است, ابتدا باید موضوع را در نهادهای رهبری و مشورتی به بحث میگذاشت و نهایتاً طی یک فرایند دموکراتیک جویای آرای عمومی میگردید.
از مجموع مباحث فوق چه درسی برای روند امروز اصلاحات میتوانیم بگیریم؟
به نظر من اولین درسی که برای امروز میتوان گرفت این است که گرچه اصل ملیشدن نفت یک خواست مردمی و منطبق با حقوق بینالمللی بود, اما از آنجایی که منافع بریتانیا و شرکتهای بزرگ نفتی را تهدید مینمود, در برابر آن واکنش بسیار شدیدی اتخاذ نمودند و اصل براندازی مصدق را رسماً مطرح کردند. هر قدر دولت ملی از طریق انجام اصلاحات داخلی و بهخصوص تز اقتصاد بدون نفت, رادیکالتر میشد, عزم جناحهای نفتی و نظامی و همبستگی چرچیل محافظهکار و آیزنهاور جمهوریخواه در سرکوب نهضتملی و براندازی مصدق جزمتر میشد. آنها درصدد حل قضیه نفت نبودند و از قضا لبه تیز حملهشان متوجه دموکراسی و الگوی پلورالیستی مصدق که از قانوناساسی و روحیه و منش او نشأت میگرفت, بود. بهطوری که در اسناد منتشره انگلیس و امریکا آمده است که پول نفت به هیچوجه نباید بهدست آدم دموکراتی مثل مصدق ـ که حتی حاضر نیست حزب توده را غیرقانونی کند ـ برسد.
امروزه نیز برخی تصور میکنند اخلاف جمهوریخواهان در امریکا با این درجه از میلیتاریزم, به دموکراسی در ایران معتقدند؛ در حالی که دیک چنی گفته است گویا اراده خدا بر آن قرار گرفته که کشورهای نفتخیز دموکراسی نداشته باشند؛ و بوش اصلیترین اولویت استراتژیک خود را تأمین و امنیت عرضه نفت در خلیجفارس دانسته است.
دومین درسی که میتوان از مصدق آموخت این است که امریکا و انگلیس در برابر اصلی ملیشدن نفت طرح براندازی مصدق را در دستور کار قرار دادند حال با توجه به اصلاحات داخلی در ایران و اصل تشنجزدایی در سیاست خارجی که اضلاع «مثلث نفت ـ اسلحه ـ سرکوب» را از هم جدا میکند و بهخصوص افشای قتلهای زنجیرهای و ملیکردن وزارت اطلاعات آیا دولت اصلاحات با واکنش شدیدتری مواجه نخواهد بود؟ بهطوری که خاتمی در ۷/۵/۷۸ در همدان سخنی بدین مضمون گفت: «آنچه در کوی دانشگاه اتفاق افتاد, واکنش افشای قتلهای زنجیرهای بود و آنها با این کارشان به دولت اعلان جنگ دادند.»
امیدوارم همه اصلاحطلبان عمق و عظمت کار را درک کرده و ثانیاً به فضای امنیتی ـ نظامی موجود توجه نمایند تا با توکل به خدای مهربان و اتکا به آرای مردم, آهنگ حرکت قانونی متناسب با این فاز تنظیم شود.
منابع:
۱ـ استبداد, دموکراسی و نهضت ملی, دکترکاتوزیان, ص ۷۹.
۲ـ منبع (۱), مقاله مصدق و پیشنهاد بانک جهانی.
۳ـ شصت سال خدمت و مقاومت, خاطرات مهندس مهدی بازرگان, جلد اول.
۴ـ منبع (۱), ص ۹۲.
۵ـ چشمانداز ایران شماره ۹, مصاحبه با مهندس سعید حجازی, ص ۴۸.
۶ـ منبع(۱), ص ۹۲.
۷ـ زندگی سیاسی مصدق, دکتر فؤاد روحانی, ص ۲۶۴.
۸ـ راه مجاهد, شماره ۲۹.
۹ـ خواب آشفته نفت, جلد اول, دکتر موحد, ص ۳۸۰.
۱۰ـ منبع (۹), ص ۳۷۷.
۱۱ـ منبع(۱), ص ۸۸ .
۱۲ـ منبع (۷), ص ۲۶۵.
۱۳ـ منبع (۹), ص ۳۵۲ ـ ۳۵۹.
۱۴ـ منبع (۹), ص ۳۵۹.
۱۵و ۱۶ و ۱۷ـ منبع (۹), صفحات ۳۴۷ و ۳۶۶ و ۳۶۷.