بدون دیدگاه

در حاشیه انتخابات تیرماه

لطف‌الله میثمی

در روز ۱۶ آذر ۱۴۰۲ در کانون توحید، مراسم نکوداشتی با حضور جمعی از دوستان و فرهیختگان برگزار شد که در پایان این مراسم، خطاب به حضار صحبت مختصری داشتم. در آغاز این نوشته، بخشی از آن صحبت را که متناسب با راهبرد روز و شرایط فعلی است می‌آورم:

«من فقط یک دعا می‌کنم که ایران ایران بماند و ایرانیان سربلند باشند؛ مردم خوبی داریم. در روزهای انتخابات سال ۱۳۸۸ در مراسمی که آقای خاتمی شال سبز را روی دوش آقای مهندس موسوی انداخت وقتی مراسم تمام شد با تعدادی از دوستان به یک اتاقی رفتیم. ده بیست نفر دیگر هم بودند. آقای خاتمی گفت مهندس میثمی، شما هم چیزی بگو. گفتم آخر شما از «حزب رجا» صحبت نمی‌کنید. گفت رجانیوز که با ما خوب نیست. گفتم حزب رجا، رانده‌شدگان جمهوری اسلامی ایران هستند؛ یعنی کسانی که انقلاب را قبول دارند، نظام را قبول دارند، قانون اساسی را قبول دارند، اما رانده شده‌اند و به دلایل مختلف حذف شده‌اند. بعد که همه رفتند موقع خروج آقای مهندس میرحسین موسوی (خدا حفظشان کند) که اتفاقاً این ساختمان و مسجد از طرح‌های ایشان است و ای کاش اینجا بودند (کف زدن‌های شدید حضار) نزد من آمدند و گفتند مهندس جان، من امیدوارم تو از این حزب رجا بیرون بیایی. در جواب ایشان گفتم من امیدوارم شما رئیس‌جمهور شوید، دلم نمی‌خواهد این را بگویم، اما می‌ترسم شما هم خودتان به حزب رجا بیایید و به هر حال دیدیم که مهندس موسوی هم به حزب رجا پیوستند.

حزب رجا آدم‌های ناامیدی نیستند، آدم‌های امیدوار و فرهیخته‌ای هستند اما سرکوب شده‌اند، تحت فشار بوده و مستضعف‌اند. فرهیختگانی که در حزب رجا هستند از خود نظام بیشترند، ولی پراکنده‌اند. راهی که من پس از ۶۳ سال تجربه سیاسی و اندیشه‌ورزی به آن رسیدم این است که ما بدون اینکه پای خارجی را به کشور باز کنیم، بدون اینکه جنگ داخلی باشد، بدون جنگ مسلحانه، بدون براندازی و این‌ها، جامعه مدنی را تقویت کنیم. هر ریزشی که در نظام موجود اتفاق بیفتد و هر حذفی که در این نظام انجام شود، یک رویشی برای جامعه مدنی است و جامعه مدنی تقویت می‌شود به شرط اینکه ما این‌ها را در آغوش بگیریم و تقویت بشویم. دستانمان را به هم بدهیم و دسته‌گلی را تهیه کنیم که شعار آن «جامعه بدون حذف» باشد. چهل‌وچهار سال است اکثر نیروهای رزمنده‌ای که در جنگ بودند یا زندان بودند همه خانه‌نشین شده‌اند. این وضع نمی‌شود ادامه یابد. آن‌ها در داخل نظام هم به ظاهر دارند یکدست می‌شوند و هر روز به قول خودشان خالص‌سازی می‌کنند. متأسفانه حافظه‌شان هم خوب نیست که این خالص‌سازی ابتدا از کلیسای قرن ۱۴ شروع شد که هر کس در آموزش‌های کلیسا تردید می‌کرد او را به نام خالص‌سازی حذف می‌کردند. رنسانس پس از آن را هم فراموش کردند. ما شاهدیم این‌ها هم الآن این خالص‌سازی را انجام می‌دهند، اما هر چه خالص و یکدست می‌کنند منازعات داخلی‌شان نیز بیشتر می‌شود. من به این نتیجه رسیده‌ام که باید جامعه مدنی توانمند شود و با یک گفتمان فراگیر و با یک سازمان‌دهی متناسب آن‌قدر توانمند شود که این نظام یکدست‌شده با ما گفت‌وگوی برابر داشته باشد، تحویلمان بگیرد و آن زمان که موازنه برقرار شد می‌گوییم ما اهل انتقام نیستیم. ما می‌گوییم هم‌افزایی جامعه مدنی با نظام یا هم‎افزایی نظام با جامعه مدنی. هم جامعه مدنی و هم نظام باید دست ‌به‌ دست هم بدهند و راه آزادی، استقلال، آبادی و اقتدار ایران برای رفع موانع توسعه را در برابر توطئه‌ها پیش ببرند. ما اهل انتقام نیستیم و درنهایت هم همین‌طور خواهد شد. ما باید در این جامعه مدنی دست‌به‌دست هم دهیم و به هم نزدیک شویم و خط‌مشی مناسب داشته باشیم تا مملکتمان آباد و آزاد و برای همه ایرانیان باشد».

 زمان‌بندی تحول

در چند سال اخیر شاهد رشدی در مطبوعات کاغذی و مجازی بوده‌ایم، به‌طوری‌که آنچه می‌شد نوشته شود نوشته شد و آنچه می‌توانستیم بنویسیم نوشتیم، بدون اینکه وارد جنجال شویم. مطبوعات کارهای حرفه‌ای زیادی انجام دادند. سطح نوشته‌ها به حدی ارتقا یافت که نقدهای زیادی به ارکان نظام چون صدا و سیما و شورای نگهبان شد، ولی با واکنشی روبه‌رو نمی‌شد، درحالی‌که در گذشته نقدهای کم‌رنگ‌تر با واکنش شدیدی روبه‌رو می‌شد. پدیده‌هایی چون حجت‌الاسلام پورمحمدی سال‌هاست که در نظام جریان دارد، ولی بروز خارجی آن را در مناظره‌های انتخاباتی شاهد بودیم. آقای احمد زیدآبادی در مقاله‌ای در روزنامه هم‌میهن نوشت ما هر چه بخواهیم می‌توانیم بنویسیم. در پاسخ به او گفته شد: پس چرا الهه محمدی و نیلوفر حامدی در زندان هستند؟ آقای زیدآبادی توضیح داد کار ما در مطبوعات این است که حتی با احکام دادگاه‌ها مخالفت کنیم. کار مطبوعات این نیست که ما قدرت اجرایی داشته باشیم و بتوانیم آن‌ها را آزاد کنیم. روند موجود به جایی رسید که داد سرداران نظامی هم بلند شد؛ به این معنا که سرداری که معاونت سیاسی ستاد کل نیروهای مسلح را به عهده داشت اظهار داشت اگر نیروهای مسلح پشتوانه مردمی نداشته باشند، نمی‌توانیم دفاع تمام‎عیاری داشته باشیم. نکته جالب این است که اظهارات این سردار در مطبوعات هم منعکس شد. پشتوانه ملی برای دفاع خیلی مهم است. روند بی‌اعتمادی به نظام و عدم مشارکت مردم مشهود خاص و عام شد، به‌طوری‌که برای اولین بار در انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی شاهد مقاومت‌های سازمان‌یافته بودیم و جبهه اصلاحات که هیچ وقت با صندوق رأی قهر نبوده است، رأی ندادند.

یادمان باشد پس از حمله اسرائیل به کنسو‌لگری ایران در سوریه و شهادت فرماندهان، عمده کارشناسان جهان معتقد بودند ایران واکنش نظامی نشان نخواهد داد. علت آن را در این می‌دانستند که پاشنه آشیلی در داخل ایران است که همانا عدم پشتوانه مردمی است و معتقد بودند اگر ایران به اسرائیل حمله کند و درگیر جنگ شود، شورش‌های داخلی شکل می‌گیرد. درست است که نباید به کارشناسی این کارشناسان اصالت دهیم و ایران نیز به اسرائیل پاسخ مناسب را داد، ولی نادیده‌گرفتن آن هم درست نیست و مطمئناً عناصر نظام نیز به آن توجه داشته‌اند. از طرفی نیروهای تحول‌خواه که در جامعه حضور دارند هیچ کدام به درگیری مسلحانه، دخالت خارجی یا براندازی معتقد نبوده‌اند، بنابراین چرا باید حذف شوند؟ از طرفی عملکرد صدا و سیما به گونه‌ای بوده که شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان خارجی و فضای مجازی تا حد زیادی جانشین آن شده است و برای فهم آن نیاز به اندیشه‌ورزی زیادی نیست.

خالص‌سازی و حذف هم موجب وحدت و یکدستی در نظام نشد، بلکه منازعات دامنه وسیعی پیدا کرد. در وجه جامعه مدنی دیدیم که کسانی پیدا شدند و حرف‌هایی می‌زدند که منافع ملی و مشهود ما را تأمین می‌کردند. آقای دکتر مسعود پزشکیان با منطقی ساده و همه‌کس‌فهم فریاد می‌زد که آقایان کجای کار هستید؟ ما سالیانه ۱۵۰ میلیارد دلار صادرات و واردات داریم. صادرات ما ۳۰ درصد ارزان‌تر و واردات ما ۳۰ درصد گران‌تر است. تازه در برابر صادرات به ما پولی نمی‌دهند، بلکه کالای بنجل تحویل می‌دهند؛ بنابراین سالیانه، حداقل ۴۵ میلیارد دلار هزینه به ملت و نظام تحمیل می‌شود. او خیلی ساده به رقیب خود می‌گفت: شما که با چین قرارداد بیست‌وپنج‌ساله و با روسیه قرارداد بیست‌ساله بسته‌اید، چگونه است که این دو کشور هیچ قدمی در راه سرمایه‌گذاری در ایران بر نداشته‌اند؟ ما به عراق، برق و گاز و به ترکیه گاز صادر می‌کنیم، ولی آن‌ها به ما پولی نمی‌دهند. چرا و چرا و چرا؟ به این دلیل که FATF را نپذیرفتیم و تحریم هستیم. آقای پورمحمدی افشا کرد در زمان دولت روحانی و در پایان یکی از جلسات شورای عالی امنیت ملی، آقای جلیلی و یکی از فرماندهان ارشد نظامی به او گفته‌اند ما به تو اعتماد داریم، اما چون به این آقایان اعتماد نداریم، آن را به بعد موکول می‌کنیم؛ یعنی در دوره‌ای که خودمان حاکم شویم! آقای مسعود پزشکیان به مسئله مهمی اشاره کرد و آن این که کارشناسی به تنهایی کافی نیست، بلکه در بین نیروها وحدت و هماهنگی نیست. وقتی نیرویی کار مملکت را به پیروزی می‌رساند، نیروهای دیگر با عصبیت و کارشکنی مانع این پیروزی می‌شوند تا آنکه این پیروزی نصیب خودشان شود. در پایان دوران حسن روحانی، کار احیای برجام و مقابله با تحریم‌ها نزدیک به اتمام بود که مصوبه مجلس مانع آن شد. یکی برجام را می‌سوزاند و نوبت خودش که می‌رسد دنبال احیای آن است.

استدلال‌های دکتر پزشکیان به حدی ساده، قوی و همه‌کس‌فهم بود که مردم آن را فهم کردند و به او رأی دادند. همان‏طور که در مراسم نکوداشت گفتم بایستی جامعه مدنی به حدی قوی شود که عناصر حاکم در نظام، ما را تحویل بگیرند و بتوانیم از موضع برابر گفت‌وگو کنیم و به‌عبارتی موازنه برقرار گردد. ما در تیرماه امسال شاهد مناظره‌هایی بودیم که وضعیت نسبتاً برابری را نشان می‌داد. هر چند می‌توان گفت چهار به یک بود، ولی در برابر استدلال‌های آقای پزشکیان مردم از رقبا پاسخ‌های مناسبی نشنیدند. در واقع جامعه مدنی دیدگاه‌های خود را توانست در معرض مردم قرار دهد و خود را به رقبای طرفدار نظام موجود تحمیل کند. یکی دیگر از ادعاهای آقای پزشکیان این بود که به جای جنگ با دنیا باید تعاملی سازنده با دنیا داشته باشیم. بد نیست به سابقه این امر اشاره کنیم.

در ابتدای انقلاب مرحوم امام خواستند نظم جهان را تغییر دهند. نظمی که در شورای امنیت سازمان ملل متحد مصداق پیدا کرده بود و یکی دو ابرقدرت و چند قدرت می‌خواستند جهان را بر اساس تمایلات خود و حق وتو اداره کنند و امام آن را قانون جنگل نامیدند. در گذر زمان طی ده سال، هزینه‌های زیادی پرداخت کردیم و در سال ۱۳۶۷، قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفتیم. این پذیرش نشان داد تغییر نظم جهان گر چه مطلوب، اما بسیار زودرس بوده است.

درس و پندی که از این تجربه حاصل ما شد این بود که امام گفتند پذیرش این قطعنامه جنبه استراتژیک دارد، نه تاکتیکی؛ یعنی از آن به بعد ملت ما باید راه تعامل سازنده با جهان را طی کند و سازوکارهای جهانی را بپذیرد. در داخل ایران راهنمای ما قانون اساسی باشد و در خارج، سازوکارهای سازمان ملل. درواقع توجه به مقوله‌ای به نام برجام می‌بایستی پس از سال ۱۳۶۷ آغاز می‌شد؛ البته تا آنجا که می‌دانیم دولت هفتم و هشتم سید محمد خاتمی این راه را دنبال کرد و نتایج خوب و قابل دفاعی داشت. آقای پزشکیان هم می‌خواهد همین راه تعامل با دنیا و پرهیز از جنگ را ادامه دهد، راهی که پس از پرداخت هزینه‌های زیاد به آن دست یافتیم؛ راهی که آیت‎الله خمینی بنیان‌گذار آن بود. در برابر این استدلال روشن و منطقی رقبا چه چیزی ارائه کردند؟ ملت متوجه شد و این مطالب را فهم کرد و رأی داد. رأی بیش از ۱۰ میلیونی او در دور اول انتخابات بسیار معنادار بود، چرا که در شرایطی این آرا در سبد او ریخته شد که یأس و ناامیدی ناشی از مهندسی انتخابات بر اذهان جامعه حکم‌فرما بود و هویت «نه به انتخابات» در مردم به جریان افتاده بود. به نظر من رأی او از ۲۰ میلیون رأی خاتمی در خرداد ۱۳۷۶ معنادارتر بود. نرخ افزایش شش میلیونی آرای مردم ظرف یک هفته، از دور اول هم معنادارتر بود. نه‌تنها جامعه مدنی تقویت شد، بلکه این تقویت به درون نظام نیز تسری یافت.

  فرازوفرودهای جامعه مدنی

در سال ۱۳۸۴ در دور دوم انتخابات ریاست‎جمهوری، آقای هاشمی رفسنجانی به اندازه کافی رأی نیاورد و فضا علیه او بود، اما در سال ۱۳۸۵ در چهارمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری رأی چشمگیری آورد. گفته می‌شود قرار بوده او را به‌عنوان نفر آخر اعلام کنند، ولی به دلیل یک سیستم نظارتی موازی که توسط فرزند هاشمی ترتیب یافته بود اوضاع به شکل دیگری رقم خورد. فرزند هاشمی قرار بود در انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۱۳۸۸ به کمک اصلاح‌طلبان همین روش نظارتی را دنبال کند. سردار مشفق در سخنرانی خود در مشهد بدین مضمون توضیح می‌دهد که فرزند هاشمی رفسنجانی با نرم‌افزار جدیدی که به یک مرکز اس‌ام‌اس در ستاد انتخاباتی در سال ۱۳۸۸ وصل می‌شد، می‌خواست نظارت لحظه‌به‌لحظه روی آرای اخذشده در ۲۲ خرداد ترتیب دهد. این سیستم نظارت موازی طبعاً جلوی تقلب و تخلف را می‌گرفت. ولی بر اساس سخنرانی آقای مشفق، از این سازوکار نظارتی جلوگیری شد و بسیاری دستگیر شدند؛ به‌طوری‌که به برخی از ستادهای انتخاباتی مهندس موسوی حمله شد. احکام دستگیری‌ها توسط دادستان تهران، سعید مرتضوی، نشان می‌داد که پیش از ۲۲ خرداد این حکم‎ها صادر شده بودند و جرمی اتفاق نیفتاده بود. بعد از انتشار سخنرانی سردار مشفق، زندانیانی که دوران محکومیت خود را طی می‌کردند، با استناد به این سخنرانی تقاضای اعاده دادرسی کردند که یکی از نمونه‌های رشد جامعه مدنی در تاریخ معاصر بود، هرچند ترتیبی به آن داده نشد، جز اینکه فشارها به آن‌ها بیشتر شد، اما با وجود همه این دستگیری‌های قبل از انتخابات، مردم آرای خود را به صندوق ریختند و اعلام شد که محمود احمدی‌نژاد ۲۴ میلیون و ۵۰۰ هزار رأی آورده است. روز ۲۴ خرداد بود که تمامی رسانه‌ها اعم از صدا و سیما و مطبوعات اعلام کردند که رئیس‌جمهور احمدی‌نژاد در میدان ولیعصر همایشی ترتیب خواهد داد. خوشبینانه ۵۰ هزار نفر و بدبینانه ۳۰ هزار نفر در آن همایش شرکت کردند و او مسائلی مانند سید بودن خود و خس و خاشاک بودن مخالفانش را مطرح کرد. در واکنش به این صحبت‌ها بود که در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، میلیون‌ها نفر از مردم از خیابان انقلاب تا میدان آزادی به شکل فشرده‌ای تظاهرات سکوت انجام دادند و بر اساس قانون اساسی گفتند «رأی ما کو؟». بعضی این راهپیمایی را از راهپیمایی‌های سال ۱۳۵۷ مهم‌تر قلمداد می‌کردند؛ چرا که قبل از انقلاب می‌دانستیم چه نمی‌خواهیم، ولی خواسته این روز اجرای بدون تنازل قانون اساسی بود. راهپیمایی ۲۵ خرداد یکی از فرازهای جامعه مدنی بود و مردم از عقلانیت خاصی برخوردار بودند.

یکی دیگر از فرازهای جامعه مدنی به انتخابات ریاست‎ جمهوری در سال ۱۳۹۲ برمی‌گردد.

حجت‌الاسلام حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، بنا به نقل‌قول‌هایی گفته بود که نامزد انتخابات، هاشمی رفسنجانی، ۳۰ میلیون رأی خواهد آورد، ولی به‌منظور حفظ نظام، ضرر حضور هاشمی در انتخابات بیش از نفعش بوده و با این استدلال، شورای نگهبان را هم قانع کرده بود که او رد صلاحیت شود. با این رد صلاحیت بود که مردم موقتاً از مشارکت در انتخابات مأیوس شدند، ولی با مدیریت حجت‌الاسلام خاتمی، اصلاح‌طلبان و اصولگرایان منطقی روی دکتر حسن روحانی اجماع کردند و آقای هاشمی هم از آن حمایت کرد و مشارکت رونق خاصی گرفت. رقبای روحانی عبارت بودند از دکتر عارف، مهندس غرضی، دکتر جلیلی، دکتر رضایی، دکتر ولایتی، دکتر حداد عادل و دکتر قالیباف. با کنار رفتن عارف، روحانی با ۱۸.۵ میلیون رأی رئیس‌جمهور شد. مهم‌تر این بود که با اعلام نتایج، مردم سراسر ایران به خیابان‌ها آمده و بدون اینکه به کسی توهین شود تا صبح پای‌کوبی و شادی کردند. این یکی از فرازهای مهم جامعه مدنی بود. هاشمی رفسنجانی در سخنرانی خود در مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت مردم در سال ۱۳۹۲ مانند انقلاب به خیابان‌ها آمدند و جلو انحراف را گرفتند و خیال من از آن به بعد راحت شد.

فراز دیگر جامعه مدنی در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶ رقم خورد که رأی حسن روحانی با وجود رقبای قدری چون حجت‌الاسلام رئیسی و دکتر قالیباف و نیز توقف فرایند رأی‌گیری در ساعت ۱۰ شب، ۲۳.۶ میلیون اعلام شد. بدون شک این آرا عمدتاً ناشی از اتحاد اصلاح‌طلبان و اصولگرایان منطقی بود و مردم از امضای برجام و کاهش تورم و دیگر دستاوردها بسیار خوشحال بودند. متأسفانه هفت ماه بعد یعنی در دی‌ماه ۹۶، برخی مؤسسات مالی، اعتباری و قرض‌الحسنه که ضربه‌های کاری خورده بودند و برای شفاف‌سازی در بانک‌ها ادغام شدند، با تحریک این مؤسسات و به بهانه گرانی عده‌ای در مشهد تظاهراتی را به‌منظور سرنگونی دولت منتخب شروع کردند. مردم مال‌باخته و جان به لب رسیده هم که از اختلاف بلوک‌های قدرت آگاه شدند، طی یک هفته به خیابان‌ها آمده و در هشتاد شهر اعتراض کردند. در سردر دانشگاه تهران، جمعی موسوم به چپ، شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» را مطرح کردند که نخست، این شعار فقط در دو شهر تکرار شد و دوم، آیا منطقی است که هفت ماه بعد از انتخابات گفته شود کار رأی‌دهندگان در اردیبهشت ۹۶ تمام است؟ سوم اینکه بدون تکرار این شعار توسط مردم معترض، رسانه‌های فارسی‌زبان خارجی و شبکه‌های ماهواره‌ای سلطنت‌طلب و مجاهدین به‌طور مستمر به این شعار دامی می‎زدند. چهارم اینکه همین رسانه‌ها به این جمع‌بندی راهبردی رسیدند که از این به بعد براندازی تنها خط‌مشی درست است. پنجم، متأسفانه ادامه این دامن‌زدن‌ها به آنجا رسید که در سال ۱۴۰۱ به بهانه شهادت مهسا امینی، شعارهای براندازانه‌ای توسط نسل زِد مطرح شد و هزینه‌های زیادی بر دو طرف وارد شد. حسین باستانی در بی‌بی‌سی فارسی این شعارهای براندازانه را زودرس نامید. بعد از آن هم آقای شهریار آهی ایده جنبش بدون سر را محکوم کرد و گفت: دو روز هرج و مرج از بیست سال دیکتاتوری بدتر است و اپوزیسیون خارج کاری جز فحش دادن ندارد. خوب است که گفت‌وگوی او با بیژن فرهودی شنیده شود. ششم، ما شاهد این بودیم که از وقتی این شعار مطرح شد همه دست ‌به‌ دست هم دادند تا ظرفیت‏های جامعه مدنی سرکوب شود. از یک‌سو رسانه‌های خارج شبانه‌روز در جهت حذف اصلاح‌طلبی و اصولگرایی منطقی که هر دو هدفشان قانون‌گرایی بود تلاش می‌کردند و از سوی دیگر شورای نگهبان با مهندسی انتخابات همین خط‌مشی را تسهیل می‌کرد، حتی علی لاریجانی که یکی از ارکان نظام به شمار می‌رفت، دو بار توسط شورای نگهبان در ۱۴۰۰ و ۱۴۰۳ حذف شد. آقای طائب قبل از انتخابات ۱۴۰۰ رسماً اعلام کرد اطلاعات سپاه و شورای نگهبان با هماهنگی اجازه نمی‌دهند که نفوذی به درون نظام راه یابد و منظورش از نفوذی اصلاح‌طلبان و اصولگرایان منطقی بود تا اینکه راست افراطی سرنوشت مملکت را به دست بگیرد. از سال ۱۳۹۶ به بعد شاهد آن بودیم که هر گونه اصلاح‌طلبی یا اصولگرایی و در واقع قانون‌گرایی، زیر فشار دستگاه‌های امنیتی بود و فعالان آن توسط این دستگاه‌ها دائماً احضار یا بازداشت می‌شدند. این در حالی است که رهبران قانون‌گرا و اصلاح‌طلب چون مهندس موسوی، حجت‌الاسلام کروبی و خانم دکتر رهنورد در حصر خانگی به سر می‏برند و حجت‌الاسلام خاتمی با محدودیت‌هایی زیادی روبه‌روست و برای دیگر بزرگان این جریان فکری نیز هم چنین بود. کار راست افراطی حذف نیروهای قانون‌گرا بود و در درون خود نیز خالص‌سازی را دنبال می‌کرد. نیروهای حذف‌شده که ریزش‌های نظام به شمار می‌رفتند به صورت رویش در جامعه مدنی درآمده و آن را تقویت کردند. تا جایی که همان‎طور که گفته شد، عرصه بر نظام تنگ آمد و صلاحیت دکتر مسعود پزشکیان در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۳ تأیید شد و جامعه مدنی نفسی کشید. به نظر می‌رسد با پیروزی ایشان روح امیدی در مردم دمیده شد که امیدوارم آنچه در مناظره‌های انتخاباتی مطرح شد به صورت مطالبات مردمی درآید و از طرف تمام آحاد مردم دنبال شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

ادامه آثار