لطفالله میثمی
در سال ۱۳۵۳ هنگامیکه در سلول انفرادی زندان اوین بودم، پرویز ثابتی معروف به مقام امنیتی همراه رئیس زندان به سلول من آمد و انگیزه من را برای فعالیت سیاسی و مخالفت با نظام شاهنشاهی پرسید. در پاسخ گفتم من یک کارمند صنعت نفت بودم و به منظور یک دوره تکمیلی به امریکا رفتم، در آنجا متوجه شدم که دولت فدرال بر تکتک چاههای نفت و گاز تمام ایالات نظارت دقیق و کامل دارد، قانون حفاظت از منابع نفت بهطور قاطع اجرا میشود و دولت اجازه نمیدهد هیچ چاه نفتی ـ در هر کجای امریکا و متعلق به هر شرکتیکه باشد ـ آسیب ببیند، ریزش کند، به آب نمک برسد و یا از میزان تولید صیانتی بهرهبرداری بیشتری شود. آنها در یک تجربه ۲۵۰ ساله بشری منافع ملی خود را در اصلیترین صنعتشان که صنعت نفت است رعایت میکنند و اجازه نمیدهند شرکتهای فراملیتی از این قانون ذرهای عدول کنند.
به پرویز ثابتی گفتم من با این تجربه بشری به ایران آمدم و مشاهده کردم صنعت نفت ما با تولید و بهرهبرداری بیرویهای روبهروست و تنها مسئلهای که به آن توجه نمیشد صیانت از مخازن زیرزمینی نفتی است که اصلیترین درآمد کشور را تشکیل میدهد. این موضوع به من ثابت کرد سیاست نادرستی بر مخازن نفتی ما حکمفرماست و از تجربه بشریِ به اجماع رسیده صنعت نفت بهرهای نبرده است. اعتراض من نسبت به این تولید بیرویه به جایی نرسید و به همین دلیل به صف مخالفان پیوستم.
پرویز ثابتی در پاسخ من چیزی نگفت و رفت، چرا که به تجربهای اشاره کردم که اجماع متخصصین نفتی دنیا را در بر داشت و دیگر اینکه این تجربه مربوط به کشوری بود که خودش به دولت آن وابسته بود. برخی تجربههای بشری مستقل از نوع دولت و حاکمان آن هستند و جنبه جهانی دارند.
تجربه دیگری که میتوان به آن اشاره کرد تجربه گرمشدن زمین (Global Warning) است که به کوشش «الگور» انجام گرفت. او در پی این تلاشها موفق به دریافت جایزه نوبل شد و فیلم آن هم برنده جایزه اسکار شد. این در حالی بود که تمامی کمپانیهای بزرگ نفتی به دلیل منافع سرشار خود با دستاورد او مخالف بودند. از آنجا که این تجربه بشری از پشتوانه تلاشهای علمی و کارشناسی محکمی برخوردار بود، راه خود را با وجود مخالفتها باز کرد و خود را به سیاستمداران امریکا و جهان تحمیل کرد.
هنوز هم به دلایل درآمدهای سرشار ناشی از سوخت فسیلی و تجارت آن، در عمل مخالفتهای زیادی با این تجربه میشود. امیدوارم روزی برسد که تلاش عمده بشریت در راستای دستیابی به انرژیهای پاک مانند انرژی خورشیدی، بادی و انواع دیگر آن باشد.
از آنجا که در چند سال اخیر به ترجمه و نشر بعضی از کتابهای سیاسی و راهبردی مشغول بودم، ملاحظه کردم بشریت مستقل از نوع حکومتشان به تجربیاتی دست پیدا کرده است که میتواند جهانی باشد و درسی هم برای ما، برای نمونه میتوان از کتاب «محدودیت قدرت» نوشته اندرو باسویچ(۱) نام برد. او این پرسش را مطرح میکند که چرا ملت امریکا فریب خوردند و به جورج بوش رأی دادند و نتیجهاش آن فاجعه شد. آقای باسویچ با تکیه به خطاپذیری بشر و پذیرش آن اصل، به ریشهیابی عمیق این مسئله میپردازد. وی در ریشهیابیهای خود فرافکنی نکرده و علت اشتباه ملت امریکا را مارکسیسم، مائوئیسم یا اسلام افراطی و تروریسم تلقی نمیکند، بلکه به ریشهیابی درونی میپردازد. البته مبنای ریشهیابی او، منافع ملی امریکاست و از شخصی مانند او توقع نمیرود که منافع ملی کشور ما را مبنای کار خود بداند. روش باسویچ در ریشهیابی به نسبتی مشابه رفتار انبیاست که «قالا رَبَنا ظَلَمنا اَنفُسَنا وَ اِِن لَم تَغفِرلَنا وَ تَرحَمنا لَنَکونَنَ منِالخاسرین»(۲) میگفتند و بدون فرافکنی به ریشهیابی درونی میپرداختند. فرافکنی روش شیطان است که به خدای خالق گفت از آنجا که تو مرا گمراه کردی من هم همه انسانها ـ جز آدمهای خالص شده ـ را گمراه میکنم.(۳) در تاریخ، حضرت ابراهیم را هم داریم که میگوید: هنگامیکه بیمار شدم خداست که مرا شفا میدهد.(۴) ابراهیم(ع) بیمارشدن را به خود نسبت میدهد نه به عواملی خارجی!
درحالیکه امروزه «بنیادگرایی» واژهای است که به مثابه ناسزا گرفته میشود و علیه مسلمانان از آن استفاده میشود. جورج سوروس که یک امریکایی است در کتاب «رؤیای برتری امریکایی»(۵) بر این باور است نئوکانها یا محافظهکاران جدید از دو مؤلفه برخوردار هستند: «بنیادگرایی بازار» و «بنیادگرایی مذهبی»(۶) و بدینسان به ریشهیابی درونی چالشها میپردازد و نقص و انحراف را در خود امریکا میبیند.
جورج سوروس در همین کتاب میگوید: تهاجم امریکا به عراق به هیچوجه به ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ یا سلاح کشتارجمعی عراق یا ارتباط عراق با القاعده برنمیگردد، چرا که تهاجم به عراق با دو هدف دستیابی به منابع نفتی و حفظ موجودیت اسراییل انجام شده است و دیگر آنکه محافظهکاران جدید حمله به عراق ار در سال ۱۹۹۸ در برنامهای بهنام «برای قرن جدید امریکایی»(۷) برنامهریزی کرده بودند.
برژینسکی استراتژیست دیگر امریکایی است که برای نخستینبار به انزوای امریکا در افکارعمومی جهان بویژه خاورمیانه پی برد و به ریشهیابی آن پرداخت. او ۱۰ سال گذشته در کتاب خود بهنام «انتخاب: رهبری جهان یا سلطه بر جهان»(۸) نوشت متأسفانه امریکا به یک ابرقدرت منفی یا به عبارتی ابرقدرت سلطه تبدیل شده است، درحالی که امریکا باید به یک ابرقدرت مثبت یا به عبارتی ابرقدرت علمی ـ تکنولوژیک تبدیل شود. البته هدف برژینسکی در درجه اول رهایی از انزوا در افکارعمومی و در درجه دوم بازیابی هژمونی امریکا و منافع ملی این کشور بود. در همین راستا برژینسکی به معادلهای اشاره میکند که نه به نفع غرب است و نه منابع دنیای اسلام را تأمین میکند. یک سوی این معادله این بود که غربیها عموماً مسلمانها را تروریست مینامند و سوی دیگر آن این است که مسلمانها متعاقباً غربیها را کافر میدانند. برژینسکی با جنگ عراق مخالف بود و هدف جنگ عراق را دستیابی به منابع نفت و حفظ موجودیت اسراییل میدانست. او در کتاب «فرصتی دوباره»(۹) دیدگاههای خود را دنبال میکرد و تغییر خطمشی امریکا را یک ضرورت میدید.
درحالیکه پس از سپتامبر ۲۰۰۱، ۹۰درصد مردم سیاستهای ۱۱ سپتامبری بوش را حمایت میکردند و هنگام حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، ۸۵درصد مردم حامی جنگ بودند، اما در سال پایانی حکومت بوش، محبوبیت او به ۱۷درصد کاهش یافت و در سال ۲۰۰۸ سراسر امریکا آماده شورش بود. جنگ عراق هم به بحرانی برای امریکا تبدیل شد، بهطوریکه اوباما در مبارزات انتخاباتی خود در کنگره یهود، جنگ عراق را یک فاجعه نامید، این درحالی بود که لابی اسراییل در امریکا محرک اصلی برای جنگ عراق بود.
از رئیسجمهور امریکا تا وزیران و دیگر مسئولان، همه به مردم امریکا دروغ گفتند، چرا که بعث لائیک عراق نه با القاعده ارتباط داشت و نه مجهز به سلاح کشتارجمعی بود، بلکه جنگ با عراق بود که القاعده در عراق را بهوجود آورد. مردم عراق در برابر این جنگ و اشغالگری، مقاومت جانانهای کردند، بهطوریکه تاکنون ۱۰ درصد جنایتهای امریکا در فلوجه یا دیگر مناطق هم فاش نشده است. سالانه ۳۰ خودکشی در بین سربازان امریکایی در عراق ثبت میشود. امریکا در بین افکارعمومی مردم خاورمیانه منزوی و منفور شده بود. برژینسکی در یکی از صحبتهای خود به این واقعیت اعتراف کرد.
در امریکا رسم بود که اگر سربازی در جنگ کشته شود تشریفات تشییع جنازه او مانند تشریفات تشییع جنازه رئیسجمهور باشد. بدینسان بود که جنگ ویتنام به درون امریکا کشیده شد، تصور کنید پیامد ۵۵ هزار تشییع جنازه در امریکا تا چه اندازه بود. اما در طول جنگ عراق، دولت امریکا اجازه نداد این فاجعه تکرار شود، بهطوریکه اجساد کشتهشدگان جنگ عراق به محض آنکه به فرودگاههای امریکا میرسید، مستقیماً در همان بستهبندی به زادگاه سرباز فرستاده و بدون تشریفات دفن میشد.
طراحان جنگ عراق یکی پس از دیگری یا از پست خود استعفا میدادند یا جنگ را اشتباه میخواندند و یا به اشتباه در مراحل اجرایی جنگ اعتراف میکردند.(۱۰) تنها آقای بوش بر سر ایده خود ماند که او هم هر روز بیش از پیش اعتبار خود را از دست میداد. با این وجود بحرانها به درون امریکا کشیده شد. امریکاییها با چهار بحران آشکار روبهرو شدند؛ نخست بحران بیاعتمادی مردم در درون امریکا به دلیل دروغهای آشکاری که مسئولان به مردم گفته بودند، دوم، بحران منفورشدن امریکا در افکارعمومی بویژه مردم خاورمیانه به اعتراف برژینسکی و دیگر متفکران، سوم، بحران مسکن و ورشکستگی و تعطیلی بانکها و چهارم، بحران کسری در موازنه پرداختها.
میدانیم اساس روابط امریکا مبتنی بر شرکتها و بنگاههای تجاری است و نظارت بر این بنگاهها با شرکتهای حسابرسی است. بیاعتمادی تا آنجایی پیش رفت که نهتنها شرکتها که حتی شرکتهای حسابرسی هم متهم به اختلاس شدند.
از آنجا که از نظر اقتصادی مردم استطاعت آن را نداشتند که بدهی و اقساط مسکن خود را به بانکها بپردازند، پلیس خانههای آنها را محاصره میکرد و وسایل آنها را بیرون میریخت. در این مورد حتی تعدادی از صاحبخانهها خودکشی کردند. دولت بوش هم بهجای حمایت از مردم، بانکهایی را که متهم به سرمایهداری فاجعه بودند از نظر مالی تقویت کرد.
با پیروزی حماس در انتخابات فلسطین و پیروزی نسبی اخوانالمسلمین در انتخابات مصر و مخالفت بوش با نتایج دموکراسی در این کشورها، شعار اصلی بوش یعنی خاورمیانه بزرگ دموکراتیک بیمعنا شد و نشان داد که هدف بوش از جنگ و اشغالگری، تعمیم دموکراسی نیست، بلکه همان تخریب سازندهای است که نئوکانها اعلام کرده بودند.(۱۱) به این معنا که بدون موافقت سازمان ملل و شورای امنیت، نیروهای مسلح امریکا زیرساختهای یک کشور را تخریب کنند آنگاه شرکتهای بزرگ امریکایی به کار سازندگی بپردازند و در مرحله سوم شرکتهای بزرگ دارویی پیامد جنگ، اشغالگری، کشتهشدنها و مهاجرتها را التیام بخشند.(۱۲)
میدانیم مصرف سوخت فسیلی در دنیا ۸۰ میلیون بشکه در روز است که یک چهارم آن یعنی ۲۰ میلیون بشکه در روز تنها مربوط به امریکاست. از این ۲۰ میلیون بشکه، هفت میلیون مربوط به تولید داخلی امریکاست و بقیه آن از خارج وارد میشود که پول هنگفتی است و از این بابت کسری زیادی در تراز پرداختهای امریکا بهوجود آمده است. سرانجام بنیادگرایی بازار، بنیادگرایی مذهبی و جنگ و اشغالگری الهام گرفته از شوکدرمانی و دکترین شوک و اجرای مکتب شیکاگو بحرانهای چهارگانهای را برای امریکا مهیا کرد.(۱۳)
برای برونرفت از این بحران میخواهم به یک تجربه بشری و یک شیوه نگرش به مسائل و رویدادها اشاره کنم. با این نگرش بود که کارگزاران امریکایی به خاطر نارضایتی مردم، ابتدا پذیرفتند بحرانهایی در امریکا وجود دارد و آشکارا به آن اعتراف کردند. سپس این بحران را درجهبندی و اولویتبندی کردند و نتیجه گرفتند اگر بحران بیاعتمادی حل شود میتواند به حل نسبی سه بحران دیگر بینجامد. آنها با اتکا به اصل خطاپذیری بشری و اصل تجربه و خطا ابتدا سعی کردند بحران بیاعتمادی را از بین ببرند؛ چگونه و با چه مکانیزمی؟ تا سال ۲۰۰۸ نه یک زن، رئیسجمهور امریکا شده بود و نه یک رنگینپوست به این مقام دست پیدا کرده بود. حزب دموکرات امریکا رقابتی بین اوبامای رنگینپوست و هیلاری کلینتون ترتیب داد که چشمگیرترین رقابت درون امریکا بود و چشم ناظران جهان را نیز متوجه آن سامان کرد. حتی دکتر احمدینژاد رئیس دولت با تعجب گفتند بعید است یک سیاهپوست رئیسجمهور امریکا شود. امریکاییها سعی کردند به دنیا و به مردم امریکا نشان دهند که سیستم سیاسی امریکا از چنان ظرفیتی برخوردار است که یک زن یا یک رنگینپوست میتواند رئیسجمهور شود. در حقیقت امریکا با این سیاست میخواست نظام سرمایهداری را از دست سرمایهداری وحشی یا سرمایهداری فاجعه، بنیادگرایی بازار و مذهبی، جنگ و اشغالگری نجات دهد. در این راستا بود که اوباما جنگ عراق را فاجعه نامید و انتقادهای زیادی به زندان گوانتانامو و ابوغریب کرد و مراسم استقبال مردمی از او به کاخسفید و اعاده حیثیت از لوترکینگ فعال جامعه مدنی بسیار چشمگیر بود. گفته میشد در این مراسم کالین پاول، وزیرخارجه سابق امریکا ـ که او هم رنگینپوست بود و در امریکا محبوبیت داشت ـ از خوشحالی به پهنای صورت اشک میریخت.
صاحبنظران میگویند اگر چنین رقابت و چنین انتخاباتی نبود، تمام ایالات امریکا به شورش کشیده میشد. شاید حرکت اشغال والاستریت ادامه چنین جنبشی بود؛ رهایی از فریب و دروغ، رهایی از عدم مشارکت مردم، رهایی از جنگ و اشغالگری، رهایی از سرمایهداری فاجعه و سرمایهداری وحشی و بنیادگرایی بازار و بنیادگرایی مذهبی.
درنهایت برای نخستین بار یک رنگینپوست رئیسجمهور امریکا شد و در درجه اول روند اعتمادسازی را آغاز کرد و در پی آموزشهای برژینسکی، در پارلمان ترکیه و مصر سخنرانی کرد. توجه عمیق به این دو سخنرانی نشان میداد که امریکا سعی دارد در راستای منافع ملی خود به نوعی به جریان میانهرو در دنیای اسلام پیوند بخورد. آموزه برژینسکی این بود که نه غربیها مسلمانها را تروریست بدانند و نه مسلمانها غربیها را کافر بخوانند، چرا که این معادله به زیان دوسو است. در این راستا بود که اوباما در پارلمان مصر به آیهای از قرآن اشاره کرد: «من قتل نفس بغیر نفس او فساد فیالارض فکانما قتلالناس جمیعا» (مائده: ۳۴) اگر خون ناروایی ریخته شود یا کسی بدون دلیل کشته شود گویا جمیع مردم کشته شدند. اوباما با اشاره به این آیه نشان داد که اسلام مساوی با تروریسم نیست ـ بگذریم از اینکه تروریسم دولتی اسراییل و لابی جنگطلب آن در امریکا و جنگ و اشغالگری تنها در افغانستان و عراق بیش از یک میلیون کشته و چهار میلیون آواره برجای گذاشته است ـ و بدینسان اوباما راه جدیدی را گشود که با تکیه بر میانهروی در دنیای اسلام جلوی تروریسم را بگیرد، هرچند این راه درنهایت اسراییل را هم دور خواهد زد و از افراطیگری آن تا حدی کاسته خواهد شد. برژینسکی این خطمشی (پیوند با مسلمانهای میانهرو) را یک خطمشی برد ـ برد میداند که غرب و مسلمین هر دو از آن سود میبرند.
ملاحظه میکنیم که با پذیرش بحرانها و اولویتبندی آنها، اوباما در راستای منافع ملی امریکا گام برمیدارد و با بحران منفوربودن در خاورمیانه دست و پنجه نرم میکند. همانطور که در مطبوعات آمده، اوباما به تمام سران کشورهای خاورمیانه از ایران گرفته تا سوریه، مصر و تونس نامه مینویسد و خواهان مذاکره و حل مشکلات میشود. در تونس از یک دستفروش که خودسوزی کرد در برابر مسئولان مملکتی حمایت میکند، هرچند میتوانست جنبه تبلیغاتی هم داشته باشد. اوباما در مصر هم از تجمعکنندگان میدان التحریر با احتیاط حمایت میکند. او غرور ابرقدرتی خود را میشکند و میگوید منشأ بهار عربی، حرکتهای انتخاباتی مردم ایران در خرداد ۱۳۸۸ است و به نوعی اعتراف میکند ابرقدرتی مانند امریکا با همه توپ، تانک، موشک و بمبهای ۱۰ تنی که بر سر عراق ریختند نتوانستند دموکراسی را در منطقه تعمیم دهند و به قول اوباما به جای دموکراسی فاجعه آفریده شد، ولی یک کشور جهان سومی با حرکتهای مدنی خود و بدون زور و اسلحه میتواند منشأ تعمیم دموکراسی در منطقه خاورمیانه بشود.
حرکتهای انتخاباتی در خرداد ۱۳۸۸ چشم عده زیادی را گشود و نشان داد که به ظواهر یک جامعه نمیتوان بسنده کرد و هر جامعهای لایههای زیرینی دارد و این لایههای زیرین در دیگر جوامع خاورمیانه هم میتواند وجود داشته باشد. به نظر میرسد اوباما براساس آموزههای برژینسکی مدل اسلام در سازوکارهای دموکراتیک و قابل پیشبینی را پذیرفت(۱۴) و با حزب عدالت و توسعه ترکیه پیوند خورد و تلاش داشت این مدل را در خاورمیانه توسعه دهد. امروزه میبینیم از این طریق است که اوباما به معترضان لیبی، مصر و سوریه پیوند خورده است. وقتی هیلاری کلینتون به بنغازی میرود زنان و دختران مسلمان محجبه برای او فریاد اللهاکبر سر میدهند. با این وصف میبینیم که بحران منفوربودن امریکا در افکارعمومی مردم خاورمیانه هم به نسبتی حل میشود. میدانیم که نفت و انرژی برای امریکا از اولویت حیاتی برخوردار است و حتی در مقایسه با نفت، موجودیت اسراییل اولویت استراتژیک دارد.
هماکنون امریکا با کشورهای نفتخیزی مانند عربستان، عراق، کویت، امارات و لیبی اتحاد استراتژیک دارد. عراق و لیبی به دلیل تخریب و نابودی ساختارها و نیاز به سازندگی، دستکم تا دهها سال آینده مجبور به فروش نفت هستند و مانعی بر سر شیرهای باز نفت صادراتی بهوجود نمیآورند. تداوم جریان نفت است که برای امریکا اهمیت دارد و نه قیمت نفت، چرا که اگر قیمت نفت افزایش یابد توانایی سرمایهگذاری در مخازنی را پیدا میکنند که در قعر دریاها قرار دارد یا از اهمیت تجاری برخوردار نیست. ازسویی افزایش قیمت نفت باعث میشود که کشورهای جهان روی انرژیهای پاک مانند انرژی خورشیدی و بادی سرمایهگذاری کنند. در ایران نیز هر روز که میگذرد وابستگی بودجه به درآمد نفت بیشتر میشود، بنابراین در این مقطع، دنیا هیچگونه نگرانی نسبت به توقف جریان نفت خاورمیانه و خلیجفارس ندارد. به نظر میرسد اتحاد نفتی استراتژیک امریکا با کشورهای منطقه، فرصتی برای کاهش افراطیگریهای اسراییل باشد و دیگر چک سفید امضا به دست اسراییل ندهند، به شرط آنکه ماجراجوییهایی شکل نگیرد و فشار بینالمللی برای اجرای مصوبات شورای امنیت علیه اسراییل بهوجود آید. البته با نفوذی که امریکا در اوپک پیدا کرده میتواند میزان تولید را کنترل کند و به قیمت دلخواه خود برسد. نفت و انرژی بهطور نسبی در دسترس امریکاست و از این طریق کسری تراز پرداختها را کنترل میکند.
منظور من از نگارش این متن صرفاً دنبالکردن این تجربه است، تجربهای که با اتکا به اصل خطاپذیری بشر و پذیرش مشکلات و چالشهای پیشرو و درجهبندی و اولویتبندی چالشها در راستای منافع ملی خود، به حل تدریجی آن موفق میشویم. درسی که از این تجربه میگیریم این است که ما مسلمانها مدعی ادامه راه انبیا هستیم و چنانچه در قرآن آمده، ریشهیابی و منشأیابی مشکلات یکی از اصول اولیه انبیا بوده است. حضرت علی(ع) هم در وصیتنامه خود به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) روی عمل به آموزههای قرآن سفارش و تأکید میکنند که مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما پیشی گیرند.
اصل پذیرش چالشها، اصل ریشهیابی درونی اشتباهها، پرهیز از فرافکنی و اولویتبندی چالشها و دستیابی به راه برونرفت، همگی در سیره انبیا، ائمه هدی و بزرگان ما آمده است. باشد که گامی جدی در این راه برداریم.
«الله الله فیالقرآن لایسبقکم بالعمل بغیرکم.» (نهجالبلاغه، وصیت امام علی به امام حسن و امام حسین)
پینوشت:
۱ـ ترجمه لطفالله میثمی، انتشارات صمدیه ۱۳۸۸.
۲ـ اعراف: ۲۳، گفتند: «پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نکنی، مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.»
۳ـ قالَ رَبّ بِما اَغوَیتَنی لازیِنَنَ لَهُم فیالارض وَ لاغویَنهُم اَجمَعین (حجر: ۳۹).
۴ـ فَاِذا عَرَضتُ فَهُوَ یَشفین (شعرا: ۸۰).
۵ـ ترجمه لطفالله میثمی، انتشارات صمدیه ۱۳۸۵.
۶ـ همان، ص ۵.
۷-Program for New American Century (PNAC).
۸ـ ترجمه لطفالله میثمی، انتشارات صمدیه ۱۳۸۳.
۹ـ ترجمه سینا مالکی و حسن عبدی، انتشارات صمدیه ۱۳۸۷.
۱۰ـ ویژهنامه عراق در آیینه مطبوعات، چشمانداز ایران، پاییز ۱۳۸۳.
۱۱ـ تخریب سازنده، جنگ تمامعیار، روزنامه یاسنو، فروردین ۱۳۸۹.
۱۲ـ ر.ک: دکترین شوک، نائومی کلاین، ترجمه مهرداد (خلیل) شهابی و میرمحمود نبوی، کتاب آمه ۱۳۸۹.
۱۳ـ ر.ک: دکترین شوک ـ رؤیای برتری امریکایی.
۱۴ـ پیشتر مادلین آلبرات وزیرخارجه اسبق امریکا الگوی حزب عدالت و توسعه را ستود و گفت ما سالها تلاش کردیم که مسیحیت را در سازوکارهای دموکراتیک بیاوریم تا قابل پیشبینی شود و اینک آنچه در ترکیه اتفاق افتاده (پیروزی حزب عدالت و توسعه) در واقع اسلام در سازوکارهای دموکراتیک است که باید به آن توجه کافی کرد. این مطلب در مقالات پیشین چشمانداز ایران به تفصیل آمده است.