بدون دیدگاه

سقوط ساسانیان

 

ضعف داخلی یا تهاجم خارجی

منبع: تاریخ منظوم شاهنامه امین

در سه شماره گذشته رشته‌نوشته‌هایی به قلم استاد اکبر ثبوت داشتیم که چگونگی سقوط ساسانیان در آستانه حمله اعراب را بررسی کردند. در همین راستا، به شاهنامه استاد سید حسن امین برخوردیم که درباره این مقطع از تاریخ ایران، سروده‌ای دارند. ایشان که علاوه بر دانش تخصصی حقوق، در زمینه تاریخ و ادبیات ایران‌زمین مطالعات گسترده‌ای دارند، سال‌های بسیاری از عمرشان قریب ( سی سال) را صرف تدوین تاریخ ایران به سبک شاهنامه فردوسی کردند که چند سال پیش منتشر شد. شاهنامه ایشان نه هم‌عرض و نه مقابل شاهنامه فردوسی، بلکه مکمل آن است. مقاطعی از تاریخ ایران را که حکیم فردوسی به آن نپرداخته است ایشان پوشش داده‌اند. شاهنامه ایشان همچنین تاریخ ایران بعد از درگذشت فردوسی تا زمان انقلاب اسلامی را نیز دربرگرفته ‌است.

پیوند روحانیون زردشتی و قدرت ساسانی

یکی از ویژگی‌های دولت ساسانی و تفاوتش با اشکانیان این بود که مقامات دینی زردشتی در حکومت وارد شدند و نوعی حکومت دینی را حاکم کردند:

حماسه اگر جای اندرز نیست/ در این جوشن آهنین، درز نیست

حقیقت همی کرد باید بیان/ سخن چون بگویم ز ساسانیان

بگویم به تحلیل تاریخمان/ که چون شد ز کف فر آن دودمان

همانا که گر زردهشتی بدند/ نه روحانیانشان، بهشتی بدند

چو دین بهی گشت آیین‌شان/ بسنده نیامد دگر دین‌شان

بشد دین و دولت به هم متحد/ اگر چند دنیا و دین‌اند ضد

از آن گفت فردوسی پاک‌خوی/ چو کردی ز ساسانیان گفت‌وگوی

«چنین دین و شاهی به یکدیگرند/ توگویی که در زیر یک چادرند

نه بی‌تخت شاهی بود دین به‌جای/ نه بی‌دین بود تخت شاهی به‌جای»

بلی، این‌چنین بود آیین‌شان / که بد متحد دولت و دین‌شان

پیامد حاکمیت مؤبدان

مؤبدان زردشتی که به قدرت دست یافتند با ابزار حکومتی از سایر ادیان و مذاهب سلب آزادی کرده و بر آن شدند که عقاید خودشان را بر مردم تحمیل کنند. به‌جای گفت‌وگوی آزاد میان ادیان و عقاید گوناگون که فرصت انتخاب بهترین را به شنونده و مخاطب می‌دهد، تک‌صدایی و سرکوب دگراندیشان رویه شد. طبعاً چنین رویه‌ای پیامدها و واکنش‌هایی به دنبال داشت. دینی که از راه اجبار و زور خود را به دیگران عرضه کند، برای مردم قابل‌قبول نیست و موجب بیزاری آن‌ها می‌شود. لذا ادیان سرکوب‌شده، جذابیت بیشتری یافتند:

چو مؤبد بر ایران‌زمین چیره شد/ زنو، بخت ایرانیان تیره شد

چو مؤبد به ناباوران بد نمود/ نماندی مجالی به گفت و شنود

رمیدند مردم ز دین بهی/ ندیدند درمؤبدان فرهی

رهایی بجستند از شیخ و شاه/ گریزان شدند از شه و از سپاه

معارض به زند و اوستا شدند/ برآیین مانی و بودا شدند

چو آزادی و شادمانی نماند/ درایران به کس زندگانی نماند

**

چو فرکیانی پدیدار شد/ ز ساسانیان نام بسیار شد

همان ثروت و دولت و زور و زر/ به یکجا فزون شد ز خوف و خطر

بدی اردشیراز تبار ردان/ نیاکان او جمله از مؤبدان

از او دین و دولت به وحدت رسید/ فشار دیانت به شدت رسید

گروهی دگر نیز شد مانوی/ گروهی شد از دین بودا قوی

از این اختلافات در کیش و دین/ به باد فنا رفت ایران‌زمین

**

چنان گشت مؤبد به مردم بخیل/ “که لب ترنکردند زرع و نخیل”

چنان شد تهی کیسۀ کدخدای/ که گفتی ز مادر بزادی گدای

اگر شهری و روستایی بدند/ همه توسری خور ز مؤبد شدند

از آن قلبم از مؤبدان ریش شد/ که بدنام از او مذهب وکیش شد

رونق دگراندیشان

فرهیختگانی که نمی‌توانستند زیربار مؤبدان حکومتی بروند، در جست‌‌وجوی حقیقت به هر سو رو می‌آوردند، خبرهایی که از آن سوی مرزها می‌رسید کنجکاوی این قشرجست‌وجوگر را برمی‌انگیخت. در این دوره شاهد گرایش ایرانیان به مذاهب دگراندیش ایرانی و به مذاهب غیرایرانی چون بودائیسم و مسیحیت هستیم. با ظهور اسلام درعربستان برخی هم نگاه‌شان به آن‌سو معطوف شد. از این میان سلمان فارسی شهرت خاصی یافت:

دولت ساسان که زبونی گرفت/ مؤبد و دستور فزونی گرفت

بس دگراندیش فراری شدند/ عازم کهسار و صحاری شدند

چندتنی نیز ز روی نیاز/ راه سپردند به سوی حجاز

زنده‌دلی روزبه‌اش نام پاک/ در طلب دین نوی سینه‌چاک

**

فروپاشی ارتش و پادشاهی

علاوه بر ویژگی دینی شدن حکومت، اختلاف طبقاتی نیز پیامدهای منفی خود را به ظهور رساند. اشراف که در حکومت نفوذ داشتند حال و روز محرومان و طبقات پایین را درک نمی‌کردند و در ناز و نعمت خود غرق بودند. در این میان نظامیان که همه جا باید جانفشانی می‌کردند از وضعیت حاکمان و نارضایتی مردم تأثیرگرفتند و در دفاع از چنین حکومتی بی انگیزه شدند. ارتشی که در مقابل قدرت بزرگ روم بارها جنگیده و بر آن‌ها غلبه کرده‌ بود و از کارآمدترین سلاح‌های روز برخوردار بود، چگونه نتوانست مهاجمان عرب را از سر راه بردارد؟ راز شکست این ارتش مجهز در مقابل تهاجم اعراب را که به سلاح خاصی هم مجهز نبودند باید در عرصه سیاسی و مناسبات میان مردم و حکومت آن دوران دید:

حمله چو کردند به ما تازیان/ پیش دوید از همه شیری ژیان

شیرصفت، حضرت سلمان پاک/ نعره زدی لیس اله سواک

گفت: شناسای خدا باش و رب/ فرق ندارند عجم با عرب

لشکر ایران که قوی‌پنجه بود/ در دلش از مؤبد و مغ رنجه بود

بس که همی دید بد از مؤبدان/ گفت بجنگم از چه بهر بدان؟

لایۀ بالایی آن اجتماع/ غرق خور و خواب و شراب و جماع

بی‌خبر از حال تهیدست بود/ از زر و از زور همی مست بود

غافل از احوال رعایای خویش/ شاه طلب کرد مزایای خویش

داد رعایا چو نمی‌داد شاه/ طاعت از آن شاه نکردی سپاه

مزدکیان، خاصه، فراری شدند/ شیفتۀ اسب سواری شدند

هر که توانست ز میدان گریخت/ آبروی شاه و سپهدار ریخت

**

سرانجام جنگ اعراب و ایران به اینجا رسید که یزدگردسوم از معرکه گریخت و ارتش نیز انگیزه‌ای برای ماندن و مقاومت کردن نداشت. یزدگرد آن‌چنان که گفته شده ابتدا به کرمان رفت و از حاکم آنجا کمک خواست و همچنین از حاکم چین یاری طلبید ولی از هیچکدام طرفی نبست. سپس به مرو گریخت وبه آسیابانی پناه برد. سرانجام آسیابان او را کشت و ارتش نیز متلاشی شد؛ البته تا سالیانی چند در برخی نواحی ایران مقاومت‌های مردمی ادامه داشت و جنگ‌های پراکنده میهنی صورت می‌گرفت.

چون که نجنگید سپاه عجم/ یافت عرب بیش، ثبات قدم

خالد سردار عرب چیره شد/ آمد و سرراست سوی حیره شد

**

شاه گریزان ز عرب، یزدگرد/ رفت و ندانست چه کرده ‌است گرد

گنج به در برد و غلامان خاص/ با زن و فرزند و گروهی خواص

جملگی از جبهه گریزان شدند/ دور ا زآن شاه ستیزان شدند

نامه فرستاد به فغفور چین/ کس نشدش یار به ایران‌زمین

رفت به کرمان که قو‌ دست بود/ گفت که: زین کار مرا چیست سود؟

باج دهم گر، به کسی می‌دهم/ کز همم‌اش از غم دشمن رهم

ای شه از خصم گریزان کنون/ چون شوی‌ام سوی خطر رهنمون؟

شاهی اگر از چه فراری شدی؟/ از بر دشمن، متواری شدی؟

شاه به مرو آمد و از زور رنج/ دور فکند آن چه بدش سیم و گنج

خسته و تنها پی آرام و خواب/ شاه جوان رفت به یک آسیاب

شه که به تن جامۀ زربفت داشت/ تخم طمع در دل طماع کاشت

مرو زی‌اش کشت چو خوابیده شاه/ تا برباید ز سر او کلاه

هم‌وطنی کشت شهی بهر زر/ از پی زر کشته بسی شد بشر

ضعف درون یاور دشمن بیرون

اما اینکه چگونه یک ابرقدرت زمانه با ارتشی مجهز به آخرین سلاح‌ها و تکنیک‌ها، در برابر یک تهاجم بیگانه عقب نشسته و سرانجام به فروپاشی می‌رسد، مسئله‌ای درخور تأمل و عبرت‌آموزاست. پروفسور امین این سرانجام تلخ را ناشی از ضعف‌ها و مشکلات داخلی می‌داند که به کمک تهاجم‌کنندگان می‌آید. درغیر این صورت نیروی مهاجم توان مقابله با ایران را نداشت:

گویم‌ات از فاجعه‌ای دردناک/ دشمن اگر دوست ندارد چه باک

نزد شما گرسخنم کم بهاست/ این همه بی‌واهمه- تاریخ ماست

شاه که بگریخت، خطر بیش شد/ کار بتر بیش‌تر از پیش شد

مؤبد و آتشکدۀ زردهشت/ سخت شدش از پس شه سرنوشت

شد ز بسی مزدکی و مانوی/ لشکر اعراب در ایران قوی

ور نه ز شیر و شتر و … / کی عربان را شدی این بخت‌یار

 

 

منابع:

ایران‌نامه، سید حسن امین، انتشارات دایره‌المعارف ایران‌شناسی، ۱۳۸۸.

شاهنامه دانشنامه منظوم ایران، سید حسن امین، انتشارات دایره‌المعارف ایران‌شناسی، ۱۳۹۴.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط