درسهای سیل گلستان در گفتوگو با حمید احراری
برخی معتقدند سیل اخیر گلستان به دلیل کاهش سطح جنگلها و گسترش کارخانههای چوببری بوده، عدهای میگویند بهدلیل گرم شدن هوای زمین است، عدهای میگویند عذاب است، عدهای میگویند ترسالی بعد از خشکسالی است. به نظر شما علت اصلی وقوع این سیل چیست؟
پیش از پاسخ به سؤال شما باید دو نکته را بگویم: اولی پدیدهای است که مکتب فرانکفورتیها به آن صنعت فرهنگ میگویند. صنعت فرهنگ بخشی از ساختار جهان سرمایهداری مدرن است. صنعت فرهنگ، در حقیقت رسانه یا خبر را تبدیل به کالا کرده است؛ کالایی که باید فروش برود و برای فروش باید آمیزهای از هیجان، خشم، نگرانی، شادی و سرخوشی باشد تا خبر بهمثابه کالا به فروش برسد؛ بنابراین وقتی شما یک برنامه خبری را در رسانهای بینالمللی نگاه میکنید؛ قورباغهای را نشان میدهد که بدنش آبی است و شما لبخند میزنید و بعد بلافاصله نشان میدهد که در جایی کسی را سر بریدهاند، پس از آن خبر سیل، آتش و زلزله را در گوشهای دیگر نشان میدهند. آنچه در این روزها دربارهٔ سیل ۹۸ ایران میبینیم و میشنویم، عموماً گزارشهایی است در چارچوب صنعت فرهنگ؛ جنبههایی از پدیده بهصورت غیرواقعی بزرگ میشوند و وجوهی نادیده گرفته میشوند. دقت کنید که خبر واژگونی قایق امدادرسانان چگونه روایت شد؟ طوری گزارش کردند که انگار در ونزوئلا چند تظاهرکننده کشته شدهاند. بیش از ۸۰ درصد از این خبرها آمیزهای از خشم و نگرانیاند.۲۰ درصد هم شاید اخبار مثبتی باشند که لبخند بر لب بنشاند تا آن کالای اصلی عرضه شود، خبرهای خوب بهواقع بستهبندی خبرهای آمیخته به خشم و نگرانی هستند؛ در این فضا اگر بخواهیم از مشاهدات و واقعیتها صحبت کنیم ممکن است به محافظهکاری یا حمایت از دولت متهم شویم.
از حدود پنجاه سال پیش در این منطقه از جهان دچار تحولاتی شده است، دریاچه آرال خشک شده، میزان تغییرات جریان به سمت قرهبغاز تغییر کرده، قرهبغاز در شمال استان گلستان قرار گرفته است؛ آب دریای خزر در دهه ۷۰ بالا آمد و از دههٔ ۹۰ عقبنشینی شدیدی را آغاز کرده است، آب دریاچه ارومیه پایین و آب دریاچه وان بالا میرود، رژیم جریان رودخانهٔ ولگا در حال تغییر است، زمانبندی بارشها در عرض جغرافیایی ۲۵ تا ۴۰ درجه تغییر کرده است؛ بنابراین دیدگاه هیدرومتئورولوژی (آب و هواشناسی) سیل گلستان ناشی از عملکرد کل بشریت و تغییرات کلان اقلیمی است. این مطلبی نیست که امروز گفته باشم، سال ۱۳۷۰ مقالهای در کنفرانس بینالمللی دریای خزر درباره رژیم تبخیر در حوزه دریای مازندران این تغییرات را پیشبینی کردم. آن سالها، دادههای آب و هواشناسی ۹۰ سالهٔ حوضهٔ آبریز دریای خزر نشان میدهد که تحولات کلان اقلیمی عامل اصلی تحولاتی مانند سیل گلستان است. در آن مقاله حدود ۲۸ سال قبل پیشبینیهایی شده بود که اکنون به وقوع پیوسته است. اگر به سواحل بندر ترکمن و گمیشان بروید، میبینید که آب دریا دویست تا سیصد متر عقب نشسته است؛ درواقع چند متر کاهش سطح داشته است.
تخریب جنگلها کار بسیار خطرناکی است و میتواند به تشدید سیلاب منجر شود، تخریب مراتع و چرای بیرویه بسیار مؤثر است؛ اما سیل اخیر گلستان ربطی به این مسائل نداشت. لحظهای که سیل گلستان اتفاق افتاد، ما ناچار شدیم که از مسیر خراسان شمالی خودمان را به گلستان برسانیم، ابتدا به سمت میامی، از آنجا به سمت گرمه و جاجرم و سپس به پشت پارک ملی گلستان رفتیم که یکی از سرشاخههای گرگانرود از آنجا سرچشمه میگیرد. روز بعد به حاشیهٔ اترک رفتیم و مسیر را از ابتدا تا انتها یعنی جایی که اترک از مرز ایران خارج میشود، بازدید کردیم. داغآبها (نشان آب بر روی بدنه و اطراف رودخانه) نشاندهندهٔ وقوع یک پدیدهٔ استثنایی است. سیل گلستان پدیدهای است که به ما میگوید رفتار کل بشریت چه اثری در یک نقطه خاص میگذارد؛ یعنی مردم گلستان، چوب صنایع خودروسازی، فولاد، پتروشیمی و صنایع نفت امریکا، هند، چین و اروپا و آسیای جنوب شرقی را خوردند. برخی این مسئله را به تعرض روستاییان حوضهٔ آبریز تقلیل میدهند یا کسانی را که به مراتع و جنگلها تعرض کردند مقصر میدانند. تقلیل ماجرا به این موارد ممکن است به هیجانات یا به بخشی از علائق اپوزیسیون یا یک ساختار سیاسی نزدیک باشد، اما بحث فنی و علمی نیست. اتفاقی که در سیل گلستان افتاد این بود که تراز آب رودخانه از سطح داغآبهایی که مربوط به یک سده قبل بودند بالاتر آمد.
در شب ۲۹ اسفند، دبی رودخانه اترک در ایستگاه چات بیش از ۸۲۰ متر مکعب بر ثانیه شد. این عدد بینظیر است. ما در گلستان رودخانههای کوچکی داریم که در سطح استان انشعاب کردهاند؛ در اراز کوسه ۱۲۰ مترمکعب، قزاقلی ۲۳۳ مترمکعب، گرگانرود اول گنبد ۲۶۷ مکعب، اما همان موقع در آققلا جریان ۷۰ مترمکعب بر ثانیه بود، اما در بالادست ۵۴۶ مترمکعب آب وارد شده بود. در مسیر گرگانرود شیب زمین بسیار کم است، اراضی نفوذناپذیرند به این دلیل که لسی (ترکیب رس و سیلت) است. در چنین بستری ۵ تا ۱۰ درصد جذب خاک میشود و مابقی روان میشود یا تبدیل به برکه میشود و در سطح زمین میماند تا تبخیر شود، به همین دلیل در گلستان دریاچههای طبیعی مانند آلماگل، آلاگل و دریاچه دانشمان (دانشنمد) بهوجود آمده است. در مسیر رودخانه چلچای یک محدوده صددرصد جنگلی در بالادست آن قرار دارد که و هیچ برداشتی از آن نشده است یا اگر هم چوبی برداشت شده، جنگل خودش را احیا کرده است. ارتفاع درختان آنجا ۱۵ متر است، ولی این جنگلها نیز بر اثر سیلاب فروریخته است. سیل یک کیلومتر از این جنگل را بریده و از کوه پایین آورده است. اگر شما به جنگلهای هیرکانی استراحت بدهید، بدون هیچ کمکی خودش را احیا خواهد کرد. طرح خوبی در سال گذشته تحت عنوان استراحت جنگلهای شمال تصویب و به اجرا گذاشته شد؛ یعنی همان تنفس دهساله و متأسفانه درست در سال اول این تنفس دهساله این سیل اتفاق افتاد.
گفته میشد با این طرح مخالفت شده است.
احراری: بله؛ اما بالاخره تصویب شد. ما در کشورمان با پدیدهای مواجهیم به نام عوامگرایی؛ که در رأس آن نمایندگان مجلس قرار دارند. قریب به ۷۰ درصد نمایندگان مجلس هر سوژهای را برای جمعکردن آرا و توجه مردم پی میگیرند. همینها هستند که برای امتیاز به بعضی از روستاییان و جمعکردن رأی آنها به سازمان منابع طبیعی و نمایندگان دولت در استانها تغییر کاربری اراضی را تحمیل میکنند. نمایندهای که وسط سیل ایستاده و مصاحبه میکند را مقایسه کنید با یکی از شهدای خدمت که تا واژگونی قایق حتی همسایهاش او را نمیشناسد و صبح تا غروب همان روز در حال پرکردن کیسههای خاک و نجات کودکان از خانههای سیلزده فداکاری میکرد. ۵ نفر از این افرادی که در آن حادثه جان باختند ترکمن بودند و یکی غیرترکمن. سلیم صوفیانی که جسدش از همه دیرتر پیدا شد، نمونه یکی از همین افراد فرودست و زحمتکش جامعه است که به باور من یک قهرمان ملی است. این قهرمان را مقایسه کنید با نمایندهای از لیست اصلاحطلبان وارد مجلس میشود و بعد که انتخاب میشوند با وزیدن باد از راست، به اصولگرایان میپیوندد و بعد سیل را بهانهٔ عوامفریبی میکند. من از حدود سی نفر پرسیدم شما که راجع به سیل صحبت میکنید میدانید دوره بازگشت سیل چیست؟ هیچکس نمیدانست.
برگردیم به موضوع اصلی گفتگو، این تصور که با لایروبی کردن گرگانرود میتوانستیم جلوی خسارات سیل را بگیریم، تصوری اشتباه است، لایروبی میتوانست تأثیری بسیار ناچیز در کاهش خسارات داشته باشد، یکی از بزرگترین مقامات سیاسی و صاحبمنصبان کشور و حتی سازمان بازرسی، در مصاحبه خود علت خسارات را لایروبی نکردن رودخانهها اعلام میکند. این جور اظهارنظرها، بیشتر ناشی از بیاطلاعی و بیسوادی است. مگر در یک میلیون سال گذشته رودخانهٔ گرگانرود لایروبی میشد؟ رودخانه بستری دارد و حریمی؛ همین! هر کس به حریمش وارد شود، یک روزی حسابش را میرسد. رودخانه نیازی به لایروبی ندارد و خودش این کار را انجام میدهد، منظورم این نیست که ریختن زباله و خیابانسازی در حریم رودخانه درست است. واضح است که امروز اگر شهرداری قم روخانه قمرود را خیابان میکند و پل منورویل را در بستر رودخانه میسازد، فردا که سیل آمد، باید پاسخگوی کشتهشدگان باشد؛ اما توجه کنید که در سیل گلستان فقط امدادرسانان محلی کشته شدند، طبیعت با سازوکار زندهای که دارد خود قادر به ایجاد تغییرات در خود است. در مورد سیل گلستان میخواستم بگویم که عوامل انسانی فراحوزهای و جهانی عامل عمده خسارات هستند.
در ایران طی هزاران سال رژیم بارشی داشتیم، جبهههای پرفشاری که از سیبری به سمت پایین میآمدند و جبهههای کمفشار که از شمال آفریقا و سودان به سمت دریای مدیترانه میآمدند و با خود بخار میآوردند، بعد این جبهههایی که حاوی بخار (کمفشار) بودند با جبهههایی که از سیبری و از شمال اروپا میآمدند با هم تلاقی میکردند. جبهه پرفشار زیر جبهه کمفشار میرفت و باعث بالارفتن جبهه کمفشار میشد و وقتی بالا میرفت بخار آن تبدیل به بارش میشد. اغلب این بارشها در پاییز و زمستان اتفاق میافتادند و رژیم برفی موجب تقویت آبخوانها و سفرههای زیرزمینی میشد، زیرا برف آرام آرام طی اسفند تا خرداد آب میشد؛ الآن چه اتفاقی افتاده است؟ جبههها از سمت هیمالیا به سمت ایران میآیند و این جبههها در بهار میآیند. پس بارشهای بهاری و تابستانی ما که سیلابیاند در حال گسترش هستند. جبهههای پرفشار که از سیبری میآمدند، به خاطر تأخیری که دارند در شهرهای بزرگ به آلودگی هوا منجر میشود و موجب بارش هم نمیشوند. ما در یک دهه گذشته با آلودگی هوای زیاد در شهرها مواجه بودیم، اما امسال کمتر بود. دلیل آن حضور جبهههای کمفشار پیاپی در فلات ایران بود و این جبههها بارشهای خوبی داشتند. البته یک اشکال هم ایجاد کردند، آن هم این بود که این بارشها را در بهار آوردند. پس بارشهای بهاری ما جایگزین بارشهای پاییزی شده است.
به نظر شما این بارشها تدوام خواهد داشت؟
احتمالاً در آینده ما با دو پدیده روبهرو خواهیم بود: یک پدیده خشکسالی های پیاپی؛ و دیگری رژیمهای سیلابی؛ یعنی هم سیل خواهیم داشت هم خشکسالی. این پدیده پردوام است و نمیتوانیم بگوییم بهطور اتفاقی در یک سال پدید میآید. ما یک دهه است که خشکسالی را تجربه کردهایم.
الآن باید چه کرد؟
باید با تغییرات سازگار شویم. قبلاً در استانداردهای امریکایی و استرالیایی میگفتند مناطق مسکونی شهرها را باید برای سیل صدساله و اراضی کشاورزی را برای سیل بیستوپنج ساله طراحی کرد. بهطور مثال معابر و پل شهر گنبدکاووس که الان برای سیل صدساله طراحی شده است، شاید نیاز به تجدید نظر داشته باشد. این شهر همیشه با مشکل آبگیری مواجه بوده، اما الآن شدت سیلها زیاد شده است. در گنبدکاووس حتی یک خانه هم نبوده که در سیل ویران شده باشد و پروانه ساخت و جواز نظام مهندسی داشته باشد. پس توجه کنید اگر این سیل در امریکا هم میآمد، در بستری با این شیب کم و با این بارش زیاد این تبعات را داشت و نباید با قضاوت غیرمنصفانه، به هر قیمتی نقادی کرد. اگر مخالف هر سیستمی هستیم یا به آن نقد داریم، این حق ماست ولی نباید مستندات و اطلاعات غلط به جامعه بدهیم و دچار بیماری رسانهای بشویم. در زمان سیل، شهرداری گنبد تنها یک بیل مکانیکی داشت که عملاً نمیشد کاری با آن انجام داد؛ اما تمام پیمانکاران شهر، بیلهایشان را سر پلها بردند و نگذاشتند راه پلها بسته شود و سه پل شهر را نجات دادند. آن شبها، در هر پل دو بیل مکانیکی گذاشتند و نگذاشتند که نیها و درختانی که سیل میآورد، دهانهٔ پل را مسدود کند. متأسفانه این فداکاریها و کارهای خوب در صنعت رسانه دیده نمیشود و تمام نگاهها بهسوی دولت است. نقش مثبت پیمانکاران دیده نشد. ظرف یک هفته، خیابانهای شهر گنبد شسته شد، واقعاً کمک مردم چشمگیر بود. سوءمدیریت وجود دارد، تبعات منفی آن هم همینطور، اما تصاویر حس ملیتخواهی و مشارکت عمومی بسیار دلانگیز بود؛ مردم به کمک هم آمدند و شما مردم ایران را به مثابه یک ملت، نه قومیت ترکمن و بلوچ و ترک و سیستانی میدیدید.
اینجا نقد اصلی را باید متوجه دادستان کشور کرد که روی قانون خط میکشد و به تمام سمنهایی که طبق مجوز حاکمیت حق قانونی دارند که کمکهای مالی را جمعآوری کنند، میگوید هیچکس حق ندارد پول جمع کند و فقط ما میتوانیم. وقتی صحبتی ضد قانون و با نقض صریح حقوق ملت از سوی بالاترین مقام قضایی میشود، به کجا باید شکایت کرد. این آقا در برابر موج حمایت ملی میایستد و بلافاصله تمام آن انرژی که برای کمک به سیل آمده، به تبلیغات امحای هر آنچه هست تبدیل میشود و ساختار نظام جمهوری اسلامی را هدف میگیرد. به نظر من بیشترین نقش را در ایجاد شکاف دولت ـ ملت همین افراد بازی میکنند. پدربیامرز شما چرا در موضوعی که نه تخصص توست و نه ربطی به تو دارد، دخالت میکنی؟! شما باید مشکل دزدی و ناهنجاریها را حل کنی که نمیتوانی، اما در سیل مصاحبه میکنی. در دنیا ببینید که کدام قاضی این قدر با رسانهها مصاحبه میکند؟
یک مبحثی به نام توریسم فاجعه است. اینکه معمولاً آدمها و سمنهای غیرتخصصی به منطقه میروند. باید یک راهحل میانه پیدا کرد مثلاً وقتی کسی کارشناس بحران نیست حضورش در منطقه آسیبدیده میتواند مضر باشد. حتی پولی که جمع کرده نمیتواند درست هزینه کند. حضور این افراد در مناطق آسیبدیده گاهی شبیه یک مسافرت توریستی است که میتواند جنبه خودنمایی داشته باشد.
در کشوری که این همه مشکل اقتصادی وجود دارد، رکود دارد، درآمد نفتی کم است، تورم دارد و فقر، وقتی در اثر یک حادثه جامعه برای کمک برمیخیزد فرض کنید یک درصد همچنین مسائلی که گفتید وجود داشته باشد، چه اشکالی دارد؟ وقتی یک نفر دزدی میکند به کل شهر نباید بگوییم که هر روز صبح بروید خودتان را به کلانتری معرفی کنید که دزد نیستید؟ این چه مدل اداره کردن بحران است؟ انرژی ملت را گرفتن برای اینکه ممکن است در آن دو درصد تخلف وجود داشته باشد!
من در دوران کار حرفهایم یکی دو تجربه مثبت کاری دارم. ما یک زمانی استانداردهای خطکشیها را نوشتیم و الآن تبدیل به سند ملی شده است. الآن آیا چند درصد مردم نسبت به این خطکشیها دچار خطا میشوند! قبلاً میگفتند مردم ایران مقررات راهنمایی رانندگی را رعایت نمیکنند؛ اما این خطای مردم نبود. وقتی چراغها و خطکشیها درست شد، مردم هم به همان نسبت درست عمل کردند. الآن چند درصد از مردم ویراژ میدهند؟ شاید یک درصد. معمولاً بیشتر این خطاکاران هستند که به چشم میآیند. ما ۲.۵ میلیون معلم در کشور داریم، اینها کی و کجا دزدی میکنند؟ اما وقتی در یک صندوق ذخیره فرهنگیان اتفاقی میافتد، انگار تمام کشور همان یک نفر است.
از طرفی چون بیاعتمادی در جامعه نسبت به ساختارهای بخش عمومی وجود دارد، وقتی بخش عمومی وارد عرصه میشود، ملت کنار میکشند. در چنین شرایطی وقتی که سیل میآید، همه منتظر هستند تا بیل دولتی بیاید. این صحنه را در سیل لرستان و خوزستان به وضوح میبینید.
در خیلی از کشورهای پیشرفته امور محله به وسیله خود مردم انجام میشود. برای نمونه هر فرد موظف است جلوی خانه خود را برفروبی کند؛ اما اینجا انتظار این است که همه کارها را دولت انجام دهد.
ما باید ریشه را در بیانیه دادستانی کل کشور ببینیم و همین پروپاگاندای دولتی و رسانه عمومی. وقتی رسانهها شروع به تبلیغ دولتیها، نیروهای انتظامی و نظامی میکنند، مردم کنار میکشند. مدیریت فاجعه این است که شما بتوانید مدیریت کمکهای عمومی را بهخوبی انجام دهید، disaster management یک دانش است. کمکرسانی در لحظات بحرانی، در همه جا توسط نهادهای عمومی نظیر نیروهای نظامی و انتظامی انجام میشود؛ آن ساختارها طوری سازماندهی شدهاند که در همان ساعات اولیه حضور داشته باشند، مردم را نجات بدهند؛ اما بلافاصله بعد از روزهای اول، آنها باید کنار بروند و کار را به دست شهرداریها، شورایاریها و مدیریت محلی بسپارند. به نظر من مدیریت محلی و شهری در گنبد بسیار خوب عمل کرد. سیل گلستان با وجود شدت سیل، کشته نداد و تلفات فقط مربوط به واژگونی قایق نجات بود، این در حالی است که در سیل سال ۸۰ و ۸۱ سیل گلستان بیش از ۳۰۰ کشته داشت.
پیشبینی هواشناسی هم بسیار مدرنتر شده است. در تخلیه بسیار بهجا عمل شد.
راهداری بسیاری از راهها را بسته بود. در مسیر سمنان به گرمه و سرشاخههای گرگانرود، در ارتفاعات به درستی راهها را بسته بودند. ما در مسیر حسین آباد (جنوب شرق گلستان) دیدیم راهها را بستهاند، از راهداران علت پرسیدیم؛ گفتند ۵.۵ متر برف آمده است. در چنین شرایطی بستن راهها کار بسیار خوبی بود. ۱.۵ کیلومتر از جاده آزادشهر به شاهرود بسطام واریز کوه داشته است. جنگل پایین آمده و جاده را گرفته بود، اما خوشبختانه حتی یک کشته نداد. دلیلش این بود که جادهها را بهموقع بسته بودند. در سفر گلستان به دیدار خانوادهای رفتیم که خانهشان سکویی به ارتفاع ۱.۲۰ متر داشت و البته جوانی با بیماری هموفیلی هم در آن زندگی میکرد، برای نجات اینها با قایق شبانه به کمکشان آمده بودند. از کارهای ارزشمند دیگر تراکتورهای مردمی بود که در سیل به جابهجایی مردم کمک میکردند.
سیل اگر از گنبد به سمت آققلا و گمیشان حرکت کند به دلیل شیب بسیار کم دو روز طول میکشد تا به این شهرها برسد. شاید مدیریت آققلا توجه نکرد چه سیل بزرگی در راه است، هیچکس سیل را نمیشناخت، بعد از این همه خشکسالی کسی باور نمیکرد در آققلا سیل بیاید، اما مردم گمیشان شهرشان را به ۱۵ قسمت تقسیم کردند و برای هر بخش مسئولی تعیین کردند و این مدل مدیریت، به مردم شهر خیلی کمک کرد. جایی که دهیاریها و شورای شهر در کنار مردم ایستادند، عملکرد بخش عمومی خوب بود. ما نیازمند سند برنامهریزی و سازماندهی مدیریت بحران هستیم. این مقررات و سازماندهیها پاسخگوی شرایط کشور نیست.
تصور کنید تلفن تمام مراکزی که دارای بیل مکانیکی هستند در شهری مثل آققلا را باید داشته باشیم که در صورت بروز بحران، بتوان همه نیروها را به کار گرفت. از این مسئله میتوان شروع کرد و حتی توزیع غذا را پیشبینی کرد. الآن در گمیشان مسئول هر بخش همه خانوادههای آن بخش را میشناسد و در توزیع مواد غذایی و اجناس بسیار به مردم کمک میکند. در گمیشان وقتی ما میخواستیم بازدیدی از مناطق داشته باشیم در عرض کمتر از دو ساعت ما را به روستا و نیازمندان آن منطقه معرفی میکردند. خیلی خوب است که مدیریت کمکها توسط خود مردم سامان یابد. در سفر به آققلا گروه نیکوکاری را دیدیم که از سیستان آمده بودند و شش روز تمام در محوطه خوابیده بودند و تنها با خودشان کارت بانکی آورده بودند؛ درواقع کمک مالی مستقیم میکردند. اینها نمونهٔ ایرانیان واقعی هستند، نه آن صاحبمنصب رأی فروش. فرض کنید سمنها و نیروهای ملی ۲۰ درصد به کسانی کمک کنند که نیازمند واقعی نباشند، چه اهمیتی دارد، بههرحال به ۸۰ درصد نیازمندان کمک کردهاند. در فرآیند کمکرسانی جدا از فرد نیازمند، فرد کمکرسان هم به لحاظ روحی اغنا میشود و همبستگی ملی پدید میآید. در یک بحران، وضعیت روانی مردم به اندازه وضعیت مالی و فیزیکی آنها مهم است.
در موضوع زلزله هم برخی مشکلات مشهود است. یکسری آدمهای ناوارد و ناکارآمد میرفتند و هجوم آنها برای کمک به بسته شدن جاده میانجامید، ضمن اینکه بحران آب آشامیدنی و کمبود سرویس بهداشتی داشتیم که با افزایش تعداد آدمها وضعیت بدتر میشد. لازم نیست هرکسی که تخصص ندارد برود چون ممکن است این حضور فیزیکی خود بحران جدید بیافریند.
اینطور نیست. من دو روز بعد از زلزله بم آنجا بودم، یک هفته بعد ۱۶ کانکس به شهر رساندیم و ۴ روز بعد هم خطوط آب شرب را راهاندازی کردیم. نباید حوادث کمشمار را تعمیم داد. بخشی از هویت و رفتار ملی ما این است که بعد از هر بحران برای کمک به مناطق آسیبدیده میرویم و میخواهیم مستقیماٌ خودمان کمک کنیم، چون ملت به دولت و دستگاههای عمومی اعتماد ندارد. اینکه به هلالاحمر بیش از هر مرکز دولتی در مواقع بحران کمک میشود به این دلیل است که مردم هلال احمر را دولتی نمیدانند. به فرض که ده درصد خطا در کمکرسانی عمومی رخ داده باشد، حتی اگر باعث دست و پاگیری شده باشد. اهمیتش نسبت به بیتفاوتی مردم به این بحرانها، بیشتر است. اگر حداقل ۷۰ درصد کمک مؤثر در اینجا وجود داشته باشد، درست نیست به خاطر آن سی درصد راه را ببندیم.
بهتر است فرمانداریها هم فوراً سایتی بزنند که چه اقلامی در کدام بخش موردنیاز است. در زلزله آذربایجان استانداری این کار را کرد و خیلی هم راهگشا بود، اما همین تجربه در کرمانشاه تکرار نشد. آیا در گلستان این کار انجام شده؟ راهنمایی مشخص شده تا بتواند نیروی انسانی داوطلب را به شکل متوازن در منطقه توزیع کند؟
ما تجربه یکروزه در روستای دوزالوم داشتیم. ما میدانستیم که سیل اترک از خراسان شمالی حرکت کرده است. وقتی رسیدیم سیل در ۱۵ کیلومتری روستا بود. اگر سیل به روستای دوزالوم میرسید تقریباً ۳۰ درصد روستا را میبرد. ما در آنجا یک کارخانه ساخته کرده بودیم و هیچ وسیلهای جز تراکتورهای کشاورزی مردم وجود نداشت. منتهی مردم آنجا به ما اعتماد داشتند. با یک نقشهبردار روی یک بلندی بر روی یکی از انشعابات اترک ایستادیم و از آنجا خط پروژه تعیین کردیم و حدود ۴۰۰ متر سد هدایت سیلاب توسط مردم ساخته شد. در سیل، هر رودخانه نقاط گسستی دارد؛ مثلاً پاییندست سد وشمگیر در بالادست روستای میرزا علی یلقی یکی از نقاط گسست وجود داشت که اگر از قبل این نقطه شناسایی شده بود، میتوانستند اثر سیل را کم کنند که اینقدر پخش نشود.
یعنی برای آن دیواره بکشند؟
بله. خاک دشت ترکمنصحرا نفوذناپذیر است. احداث دیوارههای هدایت سیلاب میتواند مفید باشد. باید از قبل روی این مسائل فکر کرد و بعد مدیریت محلی را گسترش داد. وقتی به سد دانشمند رسیدیم، بعضی جاها تنها یک وجب مانده بود تا سیل از بدنهٔ سد واریز کند. سرریز شدن سد، یکجور اقدام پیشگیرانه برای جلوگیری از شکست سد است، از اینرو سرریز شدن سد، اشکال ندارد، اما عبور آب از روی بدنهٔ سد خاکی بسیار خطرناک است.
چگونه میشود از آثار مخرب این سیلها کاست؟
در استان گلستان بین ۲۰ تا ۲۴ هزار شغل از بین رفته و در کل کشور بین ۷۰ تا ۸۰ هزار شغل در اثر ضربه مستقیم سیل از بین رفته است. بین ۲۵ تا ۵۳ هزار از اراضی گنبدکاووس زیر آب رفته است. اولاً یک رفتار زشت و بسیار زننده در کشور در دستگاههای اجرایی رایج شده است. مثلاً برخی دستگاههای دولتی خسارت را سه برابر اعلام میکنند تا بودجه بیشتری بگیرند. ما در منطقه بودیم و میدانیم اراضی زیر آب رفته کمتر از ۵۰ هزار هکتار است که اگر در ۵ میلیون ضرب کنیم، چیزی حدود ۲۵۰ میلیارد تومان میشود. برخی مراجع رسمی خسارت را ۱۱۰۰ میلیارد تومان اعلام میکردند. این رفتار خیلی زشت و غیراخلاقی است؛ اما چون از سوی شخصیتهای عمومی اعلام میشود، کسی نمیتواند با آنها مخالفت کند، اگر راه خراب میشود، جاده خراب میشود، همه چیز در ۴ ضرب میشود. در زلزله بم ۳ چاه خراب شده بود؛ یکی قابل تعمیر بود و دوتای دیگری فقط احتیاج به تعویض و تعمیر پمپ داشت. آب و فاضلاب کرمان در گزارشی که به سازمان ملل داده بود، یازده چاه را تخریبشده اعلام کرده بود. یونیسف از ما سؤال کرد و ما گفتم ۳ حلقه چاه نیاز به تعمیر یا تعویض پمپ دارد. دولتیها از ما ناراحت شدند که چرا راست گفتیم. البته نتیجه راستگویی این شد که ۴.۳ میلیون دلار براساس گزارش ما به بخش آب و فاضاب کمک کردند.
نقش سمنها در کمکرسانی به مردم چگونه بود؟
اگر بخواهم شفاف و واقعی بگویم، هیچ سمنی به اندازه نهادهای مردمی اهل سنت در آنجا کار نکرد، حداقل تا آنجا که من دیدم؛ بیسروصدا، بدون تبلیغات، واقعی.
میخواهم به راهحلها و مطلب اصلی، برگردم برای این ۲۴ هزار شغل از دست رفته در استان گلستان که بیشتر مشاغل کشاورزی است باید متمرکز شویم. الآن بخش صنعت نمیتواند در فرصت کوتاهی خود را احیا کند، صنایع خیلی آسیب دیدند. خیلی از صنایعی که در شهرستان آققلا بودند به زیر آب رفتند و خسارت دیدند اما بیشتر از آنها مرغداریها خسارت دیدند، زراعتکاران زیان دیدند و در مرحلهٔ بعدی دامدارها. در این فضا باید چه کرد؟ اولین راهحل متمرکز در اشتغال زودبازده است نه به آن معنا که در زمان آقای احمدینژاد به کار برده میشد. ایده مشاغل زودبازده پایدار اهمیت دارد. کسبوکارهای کوچک و خانگی اهمیت دارد. شاید بتوان با یک برنامهریزی دست ۱۲ تا ۱۵ هزار نفر از این مشاغل را در کوتاهمدت احیا کرد. اولین اولویت این است که بانک کشاورزی و دولت به مدت یک سال وامهای کشاورزان را در مناطق سیل زده استمهال کنند تا هم فشار وام و هم فشار اقتصادی همزمان مردم را اذیت نکند. دومین راهکار، اجرای کشاورزی پیوندی است؛ یعنی برای اخذ تسهیلات مردم یکدیگر را تضمین کنند تا بتوانند تسهیلات بگیرند. ما الآن چهار بانک عامل داریم: بانک کشاورزی، توسعه تعاون، پست بانک و صندوق کارآفرینی امید. متأسفانه ساختار تضمینها بهگونهای است که طبقات فرودست نمیتوانند از آنها استفاده کنند و آنها هستند که از کار بیکار شدهاند، اما نمیتوانند از تسهیلات دولتی برخوردار شوند. انگار ساختار وامها برای صنایع بزرگ درست شده است. فرآیند وامگیری در شرایط کنونی حدود شش ماه طول میکشد و کلی مقدمات دارد که در ساختار فاسد بانکی اقدامات عاجل را بیاثر میکند؛ نیاز به توضیح ندارد؛ تا کارشناس بانک پول نگیرد، صورت وضعیت را تائید نمیکند.
برای حل معضلات بعد از سیل باید به فکر اشتغال سریع باشیم. میتوانیم برای رسوب برداری با پیمانکاران دولتی قراردادهای ۵۰۰ میلیارد تومانی ببندید، اما بهتر است از مردم محلی برای این کار بهره ببریم. راهحل توسعهشناختی این نیست که با مؤسسات و نهادهای عمومی قراردادهای سنگین ببندیم. بهتر است تراکتورهای همان کشاورز را که ۷ ماه سال بیکار است را برای اصلاح بستر رودخانه به کار بریم و اشتغال ایجاد کنیم. به نظر من باید هر پروژهای را به همان روستا و همان شهر بدهیم. بودجه را به دهیاریها، بخشداریها و فرمانداریهای همان شهر بدهیم نه به دستگاههای مرکزی استانها. پس باید بازسازی توسط نیروی کار بومی و امکانات محلی انجام شود. اگر امکانات کم است میتوان تسهیلات بیشتری در اختیار آنان قرار داد و مثلاً بهجای گرفتن سند ملک برای تضمین، سند همان تجهیزات پیمانکاران محلی را بهعنوان وثیقه بپذیرند. با به کار گرفتن پیمانکاران محلی اشتغال، اعتماد و امنیت ایجاد میشود و اقتصاد رونق میگیرد.
این سیل خساراتی به بار آورده است، اما از سوی دیگر بخشهای دیگری را برخوردار کرده است؛ اراضی شمال گنبد موسوم به «بخش ۷» را که پارسال بهدلیل خشکسالی نتوانسته بودند گندمشان را درو کنند، امسال گندمهایش ۷۰ سانت بالا آمده است؛ یعنی یک بخشهایی هم از این رژیم بارش برخوردار شدند. در سال جاری با توجه به شرایط تحریم اقتصادی امریکا، سیل و سرمای بیموقع و هجوم ملخها، متوقف شدن عملیات بینالملی بانکی، مشکل مواد اولیه صنایع بزرگ، میتوان پیشبینی کرد که کشور با بحرانهای بیکاری و اجتماعی مواجه خواهیم شد، اگر دولت و حاکمیت راه آشتی در داخل را طی نکند و راه بازگشت اعتماد را جلو نبرد، پروژههای اقتصادی هم جلو نمیرود و حل نمیشود. اکنون اقتصاد به شدت متأثر از فضای اجتماعی جامعه است.
در این شرایط بحرانی مردم در گلستان کنار یکدیگر ایستادند، به کمک هم رفتند، آنجا مشکل شیعه و سنی نداریم؛ اختلاف ترکمن و فارس نداریم؛ نگاهی به آن سوی مرزها وجود ندارد. ما در سراسر کشور باید روی این همبستگیها کار کنیم؛ چهل سال میخواستیم از درآمد نفتی مستقل شویم، الان ناچاریم روی درآمد نفت حساب نکنیم. این فشار میتواند فرصت و نقطه عطفی باشد، نه با پس زدن مردم و زور گفتن. به نظرم با کارهای کوچک میتوانیم خلق فرصت کنیم که استقلال از درآمد نفتی را جلو ببریم، صنایع کوچک را بهجای صنایع بزرگ حمایت کنیم؛ یک شرکت کوچک محصولات شیمیایی میتواند خریدار محصولات یک پتروشیمی بزرگ باشد که الآن قادر به صادرات نیست. باید زنجیرههای پاییندستی را تکمیل کرد. همه این کارها، نیاز به برنامه دارد که در چارچوب گفتمان و الگوی لیبرال دموکراسی قابلحل نیست. دیگر نمیتوان بدون رسیدگی به فرودستان و طبقات پایین جامعه، پروژه توسعه را جلو برد. خصوصیسازی که درباره آن زیاد سخن میگویند با ایجاد نهادها و شرکتهای خصولتی محقق نمیشود. باید بگذاریم سرمایهداری ملی احیا شود، نهادها و شرکتهای دولتی در همهچیز دخالت نکنند. تبلیغات هم مؤثر است؛ با این پروپاگاندای صدا و سیما دربارهٔ گرانی مرغ حدود ۴۰ درصد مرغداریهای استان بیکار شدهاند. سیاست تنظیم بازار مرغ، به قیمت از دست رفتن ۱۷ هزار شغل در استان گلستان اجرا شد. اگر سیاست تنظیم بازار نبود، مرغدار مرغ بیشتری پرورش میداد و قیمت خودش تنظیم میشد. به باور من، سیاست تنظیم بازار مرغ و گوشت، نوعی پوپولیسم اقتصادی است.