بدون دیدگاه

صلح امریکا با طالبان در افغانستان

 

آیا راه‌حل افغانستان تبدیل‌شدن به یک کشور فدرالی است؟

گفت‌وگو با پیرمحمد ملازهی

 

نماینده طالبان موقع عقد قرارداد در قطر گفت ایران در زمینه‌سازی موافقت‌نامه صلح افغانستان تلاش‌های زیادی کرده و از ایران تشکر کرد. نقش ایران در این موافقت‌نامه چگونه بوده است؟

به نظر من ایران در این مذاکرات کاملاً دور زده شد؛ اما قبل از اینکه مذاکرات شروع شود، با یکی از رهبران طالبان و عضو شورای کویته مذاکراتی را انجام دادند. کویته مرکز ایالت بلوچستان پاکستان است که رهبران طالبان تحت حمایت ارتش پاکستان در این شهر مستقر هستند و شورای رهبری کویته را در آن تأسیس کرده‌اند و این شورا جریان اصلی طالبان است که با امریکا وارد معامله شده است. ظاهراً در آن زمان ایران طالبان را تشویق کرده تا با امریکا وارد مذاکره شوند. در سال ۲۰۰۱ زمانی که امریکایی‌ها افغانستان را اشغال کردند یکی از مقامات سپاه پاسداران ایران به نام سردار ناصری به یکی از فرماندهان طالبان، که با امریکایی‌ها در شمال افغانستان می‌جنگیدند، توصیه کرده بود که شما نمی‌توانید در مقابل امریکایی‌ها مقاومت کنید و بهتر است نیروهایتان را از شمال به جنوب بکشید تا کمتر تلفات داشته باشید و ممکن است شکست سختی بخورید. در آن زمان بعضی از فرماندهان طالبان دچار تردید شدند که ایران صادقانه این پیشنهاد را می‌دهد یا قصد دارد هرچه زودتر طالبان شکست را بپذیرد؛ بنابراین مقاومت کردند و محاصره شدند و تعداد زیادی از محاصره‌شدگان دستگیر شدند؛ بنابراین اگر این تجربه را در نظر بگیریم، بعد از آن طالبان به شکل دیگری به نظریات ایران توجه می‌کنند. طالبان معتقدند شاید ایران با حضور امریکا دچار تناقض شده باشد، اما حضور امریکایی‌ها نزدیکی مرزهای ایران در افغانستان به سود ایران نیست. از طرف دیگر پایگاه امریکایی‌ها در منطقه «شورو» حدود ۶ الی ۱۰ کیلومتر از مرز ایران فاصله دارد و اگر بین ایران و امریکا درگیری پیش بیاید احتمال استفاده امریکا از این پایگاه‌ می‌رود؛ بنابراین خروج امریکا از افغانستان به سود منافع ملی و امنیتی ایران است. طالبان و امریکا توافق کردند امریکا از افغانستان خارج شود و این یک بند سیاسی و امنیتی است.

آیا واقعاً امریکا از افغانستان خارج خواهد شد؟

در این باره نظرات مختلف است. طالبان معتقدند طبق توافق باید امریکایی‌ها خارج شوند. در همین رابطه گفته شده ممکن است نیروی نظامی امریکا به‌طور کامل از افغانستان خارج شود، ولی در عراق دیدیم نیروهای امریکایی در مراحل اولیه از عراق خارج شدند و حدود ۳ هزار نفر از همین نیروها تغییر لباس دادند و به‌عنوان دیپلمات وارد سفارت امریکا شدند. این احتمال در افغانستان هم وجود دارد که امریکایی‌ها به شکل نظامی خارج شوند و به شکل سیاسی و در لباس دیپلمات ادامه حضور یابند. از طرفی با توجه به اینکه طالبان به لحاظ ایدئولوژیک وابسته به عربستان است و وابستگی‌هایی بین افغانستان و پاکستان وجود دارد قدرت‌گرفتن مجدد طالبان به نفع ایران نخواهد بود، مگر اینکه شرایطی به وجود بیاید که توزیع قدرت بین طالبان و گروه‌های مختلف قومی، مذهبی، سیاسی، حزبی، جهادی و نیروهای لیبرال که از غرب به افغانستان آمده‌اند شکل بگیرد تا طالبان وجه مسلط قدرت در افغانستان نباشد. در این صورت، ایران امیدوار است با توجه به سابقه همکاری با گروه‌های شمالی به‌خصوص جهادی‌های شمالیِ تاجیک، ازبک و هزاره، قدرت طالبان تعدیل شود. طالبان در ۱۹۹۶ با حمایت سه‌گانه غرب-‌پاکستان‌–‌عربستان روی کار آمدند و آن طالبان مسائل را ایدئولوژیک می‌دیدند و فکر می‌کردند آن‌ها راست‌کیش‌ترین مسلمانان جهان هستند و انحصارطلب بودند و هدفشان برپایی امارت اسلامی بود؛ اما طالبان امروز متفاوت‌تر است. این‌ها تجربه کرده‌اند و با دنیا سر و کار دارند. آن طالبان تمام دستگاه‌های تلویزیون را می‌شکستند و فقط رادیو شریعت بود که مواضع طالبان را منتشر می‌کرد و مسائل مذهبی می‌گفت، موسیقی قطع بود، با اینترنت کار نداشتند و ماهواره را حرام اعلام کردند. طالبان امروز از اینترنت استفاده می‌کند و به زبان انگلیسی روان صحبت می‌کنند و با طالبان اولیه متفاوت‌اند. بعضی هم معتقدند این مسئله موقتی است و استراتژی آن‌ها همچنان امارت اسلامی است که چارچوب خاص خودش را دارد و طالبان هنوز فکر می‌کند اسلام ناب را در اختیار دارد و تفکر آن‌ها تفکر اصلی اسلام است.

ظاهراً امریکا از موضع ضعف واژه امارت اسلامی را به اصرار طالبان در قرارداد آورد. چرا؟

ممکن است این تصور باشد که امریکا از موضع ضعف این حرکت را کرد، اما برداشت من این‌طور نیست. امریکا انتخابات ۲۰۲۰ را پیش‌رو دارد و ترامپ نیاز دارد که توافقی با طالبان کند و به رأی‌دهندگان امریکا بفروشد، ولی به‌خصوص بعد از شرایط کرونا که اقتصاد امریکا را به‌شدت تحت تأثیر قرار داد و میزان بیکاری را به‌طرز بی‌سابقه‌ای افزایش داد، شرایط کمی عوض شد. الآن شرکت‌های بزرگ نفتی امریکا تحت فشار هستند تا جایی که دیدیم قیمت نفت برای اولین بار در تاریخ به رقم منفی رسید؛ یعنی شرکت‌های نفتی، نفت را مجانی به خریدار می‌دهند و البته خریدار وجود ندارد. هزینه‌های متوقف‌کردن تولید و استخراج نفت به‌مراتب بیشتر از این است که نفت تولیدی را مجانی بدهند. برای همین چیزی که در امریکا تعیین‌کننده است شرایط داخلی امریکاست و نمی‌توان روی این قرارداد برای کسب رأی حساب باز کرد، اما در هر حال ترامپ نیاز به توافق با طالبان را دارد.

توجه کنید که این معامله بین امریکا، عربستان و پاکستان با طالبان است. دو مسئله بسیار مهم وجود دارد: غرب و عربستان و پاکستان به این نتیجه رسیده‌اند که امارت اسلامی در افغانستان احیا بشود. محاسبات منطقه‌ای نشان می‌دهد داعش طبق سنت تاریخی که در زمان عباسیان وجود داشت، می‌خواست بخش غربی خلافت در خاورمیانه باشد و افغانستان و پاکستان و بخشی از ایران هم بخش شرقی خلافت باشد. به دلایل روشنی این خلافت در خاورمیانه شکست خورد. علت هم دخالت مؤثر ایران و روسیه بود و بعد هم حمایت پشت پرده چین از ایران و روسیه. درنتیجه طرحی که قرار بود تمام منطقه خاورمیانه تبدیل به خلافت داعش شود و از این طریق تمام دنیای غرب با یک جریان یکپارچه اسلامی کنار بیاید و وارد چالش نشود شکست خورد. حالا تفاهم غرب و طالبان به این معناست که امریکا پذیرفته طالبان به شکلی شریک قدرت بشوند، چون طالبان ادعای شراکت به آن معنایی که دیگران می‌کنند ندارند و تمامی قدرت را می‌خواهند. طالبان دو ویژگی خاص خودش را دارد. اول اینکه انحصارطلب ایدئولوژیک دینی است و دوم اینکه می‌خواهد در افغانستان از قدرت قومی پشتون حمایت کند. به نظر می‌آید چون امریکایی‌ها به لحاظ نظامی نتوانستند در افغانستان به اهداف خود دست یابند بنابراین به دنبال راه‌حل سیاسی هستند. در این راه‌حل سیاسی طالبان به‌عنوان یک بازیگر خوب بازی می‌کند. ملابرادر آدم کارکشته‌ای است و شرایطی به وجود آورده است که امریکا منافع خودش را در احیای بلندمدت قدرت طالبان و امارت اسلامی در افغانستان می‌بینند. اینجاست که آقای خلیل‌زاد نماینده ویژه امریکا نقش ویژه‌ای بازی می‌کند؛ یعنی طالبان را قانع کرد که از طریق نظامی نمی‌توانید بر ناتو پیروز شوید و به‌زور دوباره کابل را به دست بگیرید، بنابراین باید پای مذاکره با امریکا بیایید و درواقع مصالحه‌ای است که می‌توان بر آن نام معامله گذاشت. طالبان ساز و کار مذاکره را پذیرفتند و در ابتدا معتقد بودند میز مذاکره دروازه جهنم است. مرحله بعدی این بازی پذیرش ساز و کار دموکراسی و شرکت در انتخابات است. طالبان به یک حزب سیاسی تبدیل می‌شود و در این صورت فقط پشتون‌ها نیستند که از طالبان حمایت می‌کنند. علمای دینی تاجیک و ازبک در شمال هم هستند. اگر انتخابات سالم برگزار شود، احتمال اینکه طالبان در مجلس رأی بیاورند وجود دارد و اگر در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کنند و رأی بیاورند از طریق سیاسی به قدرت بازخواهند گشت. نتیجه می‌گیرم در این مذاکرات امارت اسلامی احیا می‌شود نه از طریق نظامی، بلکه در ساز و کار دموکراسی و انتخابات. مسئله دیگر این است که امریکایی‌ها پذیرفته‌اند که طالبان به قدرت برگردد، اما جنگ در افغانستان شکل دیگری پیدا کند. در این صورت داعش و نیروهای وفادار به خلافت اسلامی و بخشی از طالبان که احتمالاً مصالحه را نمی‌پذیرند پرچم داعش و نیروهای رادیکال اسلامی را بالا می‌برند. بخشی از این نیروها بومی هستند مثل نهضت اسلامی ازبکستان و حزب التحریر، تاجیک‌ها و نهضت اسلامی تاجیکستان، اویغورهای چین و نیروهای پاکستانی. نشانه‌هایی وجود دارد که داعش در منطقه شمالی افغانستان فعال شده و گفته می‌شود در مناطقی بین داعش و طالبان درگیری صورت گرفته است. با این وجود داعش در دو منطقه در افغانستان حضور دارد. منطقه ننگرهار و شرق افغانستان که قرار است نقشی مثل موصل ایفا کند که در آن خلافت اسلامی اعلام شد. ننگرهار به لحاظ تاریخی سابقه حضور تفکر وهابی را دارد. سال ۱۹۱۲ شیخ شارع محمد از مدینه وارد دره فرغانه شد و مدرسه دینی تأسیس کرد و بعداً طلاب مدرسه شارع محمد از پشتون و تاجیک به منطقه ننگرهار رفتند و آنجا چند امارت کوچک وهابی درست شد. این امارت‌های کوچک تا سال ۱۹۸۰ میلادی دوام پیدا کرد؛ بنابراین سابقه داعشی در این گروه‌ها وجود دارد و می‌دانید دره فرغانه منطقه بسیار وسیع و کوهستانی است و سه کشور ازبکستان و تاجیکستان و قرقیزستان ادعای ارضی دارند و هیچ‌کدام هم در آنجا مسلط نیستند و گروه‌های رادیکال اسلامی آنجا ریشه گرفتند. برداشت روس‌ها این است که امریکا به داعش کمک می‌کند و داعش علیه نفوذ روس‌ها بر آسیای مرکزی و چچن وارد مبارزه می‌شود. چین هم این نگرانی را دارد که نهضت اسلامی ترکستان که نیروهایشان در کنار داعش بود الآن در شمال افغانستان هستند ممکن است مورد حمایت امریکا قرار بگیرند و علیه چین وارد عمل بشوند. اینکه چینی‌ها به‌شدت با مسلمانان شرق چین برخورد کردند بی‌ارتباط با این مسئله نیست برای اینکه الآن حدود یک میلیون اویغور را در کمپ‌های بازآموزی برده‌اند و تحت آموزش ایدئولوژیک قرار داده‌اند تا جذب گروه‌های اسلام‌گرا نشوند.

حامد کرزای دو سال قبل گفت امریکا داعش را از سوریه به افغانستان می‌آورد و همان موقع اعلام‌خطر کرد.

این درست است. کرزای این را گفته است. تعداد زیادی از افغان‌ها هم این باور را دارند. روس‌ها اطلاعاتی منتشر کرده‌اند که پروازهای مشکوک بالگردها و انتقال نیروی داعش به شمال افغانستان توسط امریکا وجود دارد.  نیروهای دولتی و امنیتی افغانستان گزارش روس‌ها را تکذیب نکرده‌اند. نشانه‌ها حکایت از فعال شدن داعش در شمال افغانستان و نزدیک به آسیای مرکزی یعنی حوزه امنیتی روسیه و چین دارد. بحث این است که در معامله‌ای که صحبت شد طالبان از صحنه جنگ با امریکایی‌ها خارج می‌شوند، ولی جهت جنگ تغییر می‌کند و نیروهای تازه‌نفس دیگری غیر از طالبان وارد این معامله می‌شوند که داعش است؛ داعش مرکب از نیروهای محلی ازبک، تاجیک، اویغور، چچن و جماعت اسلامی اندونزی، مالزی و بنگلادش. گروه‌هایی مثل لشکر طیبه و جهادگران هندی هم به داعش پیوسته‌اند. احتمال کمک طالبان به این گروه هم زیاد است. این‌ها وابستگی‌های ایدئولوژیک دارند و خط اصلی هم به عربستان سعودی برمی‌گردد. هدف اصلی همه این‌ها هم تشکیل خلافت اسلامی است و خلافت را در دو بخش می‌بینند. در خاورمیانه شکست خورده‌اند، اما در سومالی و لیبی دنبال همین مسئله هستند. در بخش شرقی خلافت مثل آسیای مرکزی و چچن و مناطق مسلمان‌نشین شروع می‌شود و بعد هم افغانستان و بخشی از ایران، بعد پاکستان و هند و بخش مسلمان‌نشین هند و مالزی و بنگلادش و اندونزی و کل مسلمانان منطقه تحت تأثیر این قرار می‌گیرند. بسیاری از نیروهای محلی که با داعش همکاری می‌کنند هدفشان این است که ابتدا آن کشور را به‌عنوان امارت اسلامی تبدیل کنند بعداً همه این امارت‌ها به یک مجموعه وصل شوند و خلافت تشکیل شود. هدف تاریخی که مسلمانان اهل سنت دارند که معتقدند این را باید از طریق جهاد به دست آورد. برای همین هم جهاد و احکام جهاد را گسترش دادند. خصوصاً زمان بن‌لادن و القاعده. نشانه‌های روشنی وجود دارد که گفت‌وگو بین القاعده در افغانستان با داعش در جریان است و ارتباط مجدد برقرار شده است. مسئله رهبری است و ایمن الظواهری و داعشی‌ها معتقدند رهبری نباید متمرکز باشد. درواقع یک نوع شورا تشکیل بشود و چون این مشکل حل ‌نشده مذاکرات در جریان است.

در این قضیه ایران دور زده نمی‌شود؟

بله. ایران در این مسئله خیلی جایگاهی ندارد. علت اینکه ایران و روسیه و چین در اواخر کار به طالبان نزدیک شدند و حداقل ناتو این ادعا را می‌کرد که به این گروه سلاح و امکانات می‌دادند درواقع با این هدف بود که طالبان کنترلی بر داعش داشته باشند. به هر حال طالبان خودشان را نیروی بومی افغان می‌دانند و معتقد نیستند اعراب بیایند و نیروی مسلط بشوند. در بعضی مناطق بر سر اینکه چه گروهی اعمال قدرت کنند بین داعش و طالبان درگیری نظامی هم پیش آمد.

اشرف غنی پس از امضای توافق گفت طالبان چه مذهبی دارند که با امریکا صلح می‌کنند، اما به سینه برادران مذهبی و هم‌وطن خود گلوله می‌زنند. آیا این منطق اشرف غنی در فقهای طالبان اثر دارد و می‌تواند آن‌ها را تضعیف کند؟

به نظر من نه. فقهای طالبان به‌خصوص آن‌هایی که نقش رهبری دارند و توجیه مذهبی طالبان را انجام می‌دهند اساساً اشرف غنی را نیرویی غربی و غرب‌گرا می‌دانند و روی مسلمان بودن او تردید دارند. حرفی که آقای غنی می‌زند ممکن است به لحاظ تبلیغاتی در بخشی از جامعه روشنفکری افغانستان تأثیر بگذارد، اما روی طالبان تأثیری ندارد. طالبان نگاه متفاوتی دارند و خودشان را جهادگر در راه اسلام و خدا می‌دانند. مفهوم جهاد از زمانی که سازمان القاعده به وجود آمد در میان اهل سنت تغییر کرده و شرایط جهاد را که باید شورایی از علمای تراز اول دنیای اهل سنت فرمان جهاد صادر کند به این تبدیل کردند که هر فرمانده ای که جهادگر است می‌تواند فرمان جهاد را صادر کند و نقش مفتی داشته باشد. طالبان هم این تغییر را پذیرفته و حرکت طالبان در چارچوب جهاد است و در این جهاد گسترش یافته در کشتن مسلمان هم تردید ندارند. چون از نظر آن‌ها او مسلمانی است که در خدمت جهان کفر است؛ بنابراین با مجوز شرعی خودشان مسلمان را هم می‌کشند.

اشرف غنی پس از توافق گفت طالبان باید درباره چند مورد پاسخگو باشند: اول اینکه، در افغانستان بیش از ۳ میلیون معتاد وجود دارد که علت آن کشت خشخاش توسط طالبان است. دوم اینکه، تا وقتی رهبری مرکزی در پاکستان است نمی‌توانیم با آن‌ها وارد گفت‌وگو شویم. سوم اینکه، باید تسلیحات خود را تحویل بدهند و چهارم، قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان را بپذیرند که لازمه آن احترام به آزادی مطبوعات، مدارس دخترانه و موارد دیگری است که طالبان به‌آسانی زیر بار آن نمی‌رود. طالبان هم از دولت افغانستان به نام اداره کابل نام می‌برد. به نظر شما طالبان و دولت افغانستان می‌توانند با هم گفت‌وگو کنند؟

بحث گفت‌وگو خارج از این مسائل است. در توافق امریکا با طالبان آمده که طالبان با دولت مرکزی هم وارد گفت‌وگو شوند و گفت‌وگو بین‌الافغانی شود. طالبان دولت کنونی را به رسمیت نمی‌شناسند و آقای خلیل‌زاد سعی دارد طالبان را قانع کند که وارد مذاکره شوند. عبدالله عبدالله و اشرف غنی که در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کردند و هر دو مدعی پیروزی شدند و هرکدام دولت تشکیل داده‌اند به این نتیجه رسیده‌اند که دوگانگی در کابل به ضررشان تمام‌شده و برنده اصلی طالبان است. الآن مذاکراتی شروع شده و عبدالله عبدالله و اشرف غنی باید یک دولت جدید تشکیل بدهند. وقتی دولت جدید تشکیل بشود نظر طالبان که با دولت مرکزی وارد مذاکره نمی‌شوند تغییر خواهد کرد. خلیل‌زاد طالبان را قانع خواهد کرد که دولتی که آن را وابسته به غرب می‌دانستید و می‌گفتید امریکایی است دیگر نیست و قرار است دولت جدید به‌عنوان ریاست شورای صلح کار کند. تیم عبدالله عبدالله در این مسیر در حرکت است. اگر این دولت شکل واقعی خودش را بگیرد و مشکلاتی که در داخل وجود دارد برطرف شود، دیگر دولت وحدت ملی سابق نیست که طالبان مدعی است جان کری آن را طراحی کرده و دست‌نشانده امریکاست. الآن این دولت از طریق انتخابات شکل گرفته و قابل قبول خواهد بود. در ارتباط با دلایل اشرف غنی باید بگویم اولاً در زمان طالبان میزان کشت خشخاش یک‌چهارم کشت فعلی بود؛ یعنی طالبان خودشان را مسئول افزایش کشت خشخاش نمی‌دانند هرچند آن‌ها سود می‌برند. هرچه کشت بیشتر شود مالیات بیشتر می‌گیرند و منابع مالی‌شان را تقویت می‌کنند. کشت خشخاش در سایه بی‌عملی دولت فعلی و عدم احساس مسئولیت امریکا و انگلیس اتفاق افتاد. امریکا و انگلیس بودند که مسئولیت مبارزه با کشت خشخاش را بر عهده گرفتند و قرار بود کشت جایگزین مثل گندم و جو را انجام بدهند. آن طرح عملیاتی نشد و امریکا خودش را کنار کشید، حتی گفته می‌شود به ‌نوعی دستگاه امنیتی امریکا و انگلیس از درآمد مواد مخدر سود می‌برند و در قاچاق مواد مخدر شریک هستند. مسئله دوم بحث حضور طالبان در پاکستان است. آقای غنی معتقد است تا زمانی که رهبران طالبان آنجا هستند مذاکره نمی‌کنیم و این بیشتر یک تعارف است. آقا غنی نیازمند مذاکره با طالبان است و اگر بتواند با آن‌ها مذاکره کند برنده خواهد بود. نگرانی اشرف غنی است که در معامله بین امریکا و طالبان ممکن است جایگاهی برای اشرف غنی تعریف نشده باشد و چون طالبان دولت را به‌عنوان اداره کابل معرفی می‌کند اساساً آینده‌ای برای خودش نمی‌بیند؛ بنابراین چنین شروطی می‌گذارد و می‌خواهد در پنج سال آینده در قدرت باقی بماند. حضور رهبران طالبان در پاکستان مسئله پنهانی نیست و تمامی امکانات نظامی و آموزشی و تدارکاتی طالبان را پاکستانی‌ها انجام داده‌اند. در مورد خلع سلاح هم تعارف است. طالبان امیدوارند بعد از مصالحه بدنه فعلی آن‌ها ارتش و نیروهای امنیتی را تشکیل بدهند و ارتش فعلی به ‌نوعی در طالبان هضم شود؛ بنابراین بعید است طالبان سلاح خود را تحویل دولت مرکزی بدهد و می‌خواهند وقتی امارت اسلامی را احیا کردند از نیروهای کارکشته خودشان ارتش تشکیل بدهند. در مورد قانون اساسی هم به نظرم توافق شده و قانون اساسی اصلاح خواهد شد. اصلاح قانون اساسی به‌گونه‌ای خواهد بود که طالبان هم امکان حضور در آن داشته باشد. به این معنا که ساختار قدرت تغییر بکند. ساختاری که از روز اول شکل گرفت یک دولت مرکزی را پیشنهاد کرده بود. در توافق بین امریکا و طالبان بخش جنوب و شرق که پشتون‌نشین است در اختیار طالبان قرار خواهد گرفت و آن‌ها امارت اسلامی خودشان را آنجا احیا می‌کنند. سه منطقه کانونی دیگر یعنی منطقه هزاره‌جات که قوم هزاره است، منطقه ازبک‌نشین در شمال افغانستان و منطقه تاجیک‌نشین هم ادعای مشابهی دارند. قبلاً آقای عبدالطیف پدرام مطرح کرده بود افغانستان هیچ راه‌حلی ندارد مگر اینکه به کشور فدرال تبدیل شود. من فکر می‌کنم الآن شرایط آماده است برای اینکه ساختار اداری افغانستان به فدرال تغییر کند و هر گروه در مناطق قومی خودشان دولت محلی و پارلمان داشته باشند و سهم مناسبی متناسب با وزن سیاسی و قومی‌شان در حکومت مرکزی به دست بیاورند و این باید در قانون اساسی تضمین شود. به نظر می‌آید ساختار اداری از حالت متمرکز کنونی تغییر خواهد کرد و به فدرال تبدیل خواهد شد. از طرف دیگر طالبان این را خواهند پذیرفت و قدرت مرکزی که در مذاکرات بین‌المللی بن اول در سال ۲۰۰۱ صورت گرفت به تجدیدنظر نیاز دارد و بر همین اساس صاحب‌نظران افغان مطرح کردند نیاز است بن دوم تشکیل بشود؛ یعنی همان شرایط وجود دارد و کشورهای منطقه‌ای و بین‌المللی و جناح‌های مختلف افغانستان در آن تشکیل جلسه بدهند و ساختار جدید فدرالی را تصویب کنند و دنیا هم از آن حمایت کند. در این قانون اساسی امتیازات زیادی به جامعه مدنی داده شده است. طالبان روی این مسئله حرف دارند. طالبان اصرار دارند قانون اساسی اصلاح شود و اصلاح قانون اساسی تا حد زیادی یعنی دخالت دادن طالبان؛ یعنی امارت اسلامی در این قانون اساسی بگنجد؛ بنابراین تغییر قانون اساسی قطعی است و بحث بر سر این است که هرکدام از طرفین یعنی شمالی‌ها با رهبری عبدالله عبدالله و لیبرال‌ها از غرب که اشرف غنی آن‌ها را رهبری می‌کند و درنهایت طالبان باید در قانون اساسی دارای جایگاه شوند تا هرکدام احساس کنند بخشی از قدرت و امکانات کشور را در اختیار خواهند داشت.

آیا در این مورد زمزمه‌ای شنیده شده یا صرفاً تحلیل شماست؟

این تحلیل من است، اما غیر از طالبان بقیه ازجمله تیم عبدالله عبدالله و تیم اشرف غنی این حرف‌ها را می‌زنند. این‌ها می‌ترسند اگر قدرت طالبان در قانون اساسی محدود نشود، آن‌ها سایر نیروها را حذف خواهند کرد؛ بنابراین دنبال این هستند که تضمینی باشد. طالبان هم نباید این تضمین را بدهد، بلکه این تضمین باید در سطح منطقه باشد و همسایگان این تضمین را بدهند و بعد هم در سطح بین‌الملل، چین و روسیه و اروپا و امریکا باید این تضمین را بدهند که طالبان دنبال انحصار قدرت نخواهند رفت.

آیا طالبان اسلامیت عبدالله عبدالله را قبول دارند؟

طالبان تفکر خودشان را اصل می‌دانند. هیچ‌کس و تفکری را اصل نمی‌دانند. به لحاظ فکری معتقدند اسلام راستین را در دست دارند و بقیه انحراف از اسلام دارند؛ اما اینکه عبدالله عبدالله را مسلمان ندانند این‌طور نیست و به‌ هر حال مسلمان می‌دانند؛ اما مسلمان منحرف نه مسلمان کامل. همچنان‌که درباره دیگران هم همین برداشت را دارند. معمولاً گروه‌های مختلف ایدئولوژیک همین طرز تفکر را دارند که خودشان را اصیل می‌دانند.

طالبان خواهان آزادی زندانیان خود شدند، درحالی‌که اشرف غنی گفت ما قرارداد با امریکا را قبول نداریم و طالبان باید با پذیرش شرایط ویژه با ما گفت‌وگو کند. آیا این امر محال نیست؟

آقای اشرف غنی در ابتدای کار این حرف را زد. علت هم این بود که توافق بین غنی و طالبان نیست بلکه بین امریکا و طالبان است. اشرف غنی به‌عنوان یک بازیگر بازی خودش را انجام می‌دهد؛ یعنی می‌خواهد امتیاز بگیرد و جایگاهش در این معامله مشخص و معلوم می‌باشد و اینکه حکومتش را تضمین می‌کند یا نه. درباره زندانیانی که طالبان می‌خواهند آزاد شوند و زندانیانی که آقای غنی و نیروهای امنیتی می‌خواهند آزاد شوند دو دیدگاه متفاوت است. طالبان به دنبال آزادی نیروهای کیفی طالبانی است که در صحنه جنگ دستگیر شدند. آقای اشرف غنی هم به دنبال این است که نیروهای کمتر مهم را که حدس می‌زند اگر آزاد شوند به صفوف طالبان برنمی‌گردند آزاد کند. درحالی‌که طالبان یک لیست ۵ هزار نفری داده است. اخیراً می‌خواستند سه نفر از کسانی را که در عملیات بزرگی که در کابل علیه شیعیان انجام شد آزاد کنند؛ بنابراین در دیدگاه دو طرف تفاوت هست، اما اینکه اشرف غنی در ابتدای امر مطرح کرد چون نقشی در مذاکره نداشته پس زندانی آزاد نمی‌کند این‌طور نشد و طبق زمان‌بندی تعدادی هم آزاد شده‌اند. اختلاف بر سر این است که طالبان معتقد است آزادشدگان نیروهای اصلی آن‌ها نیستند. اسامی افرادی که داده‌اند در سطوح بالا بودند و بعضاً در سطح فرماندهی عملیات بوده‌اند. از طرف دیگر دولت مرکزی افغانستان می‌گوید کسانی که طالبان آزاد کرده از نیروهای امنیتی ما نیستند. افراد بی‌گناهی هستند که طالبان دستگیر کرده و با آن‌ها معامله می‌کنند. با وجود اختلاف‌نظر، ابتکار عمل دست امریکا و طالبان است و آقای اشرف غنی در این زمینه نقشی ندارد و دیر یا زود مجبور است تمام نیروهای طالبان را آزاد کند.

امریکا ظاهراً طرفدار جامعه مدنی است و در عمل برای طالبان و درواقع دگماتیسم مذهبی فرش قرمز می‌اندازد. این مسئله درون امریکا و جامعه غرب مشکل ایجاد نمی‌کند؟ در این مذاکرات جامعه مدنی افغانستان فدا می‌شود آیا این مشکل ایجاد نمی‌کند؟

به لحاظ نظری فرمایش شما درست است؛ اما رسانه‌های بزرگ دنیا که افکار عمومی را جهت می‌دهند و از این خط حمایت می‌کنند به لحاظ تبلیغاتی روی این مسئله زوم کرده‌اند و توجهی ندارند که جامعه مدنی افغانستان در این مسئله قربانی است. امریکا وانمود می‌کند در کنار اینکه قانون اساسی به همین شکل باقی بماند و اصلاحات صورت بگیرد، ایستادند و به طالبان اجازه نمی‌دهند وضعیت زنان را در افغانستان به هم بزنند. خود طالبان هم یک‌سری مسائل را پذیرفته‌اند. مثلاً زنان در چارچوب مسائل اسلامی کار کنند و آموزش ببینند. اینکه احزاب سیاسی بتوانند در چارچوب مسائل اسلامی کار و فعالیت کنند را هم پذیرفته‌اند؛ بنابراین به نظر نمی‌آید اگر طالبان مجدد قدرت بگیرد و امارت اسلامی احیا شود به همان شکل سابق خواهد بود. در معامله بستگی دارد طرفین چه قدرتی داشته باشند و بتوانند متناسب با آن قدرت حرف خودشان را پیش ببرند، ولی اینکه در معامله همه‌چیز به سود یک طرف باشد عملیاتی نیست. به نظر می‌آید نوعی توزیع عادلانه‌تر قدرت در آینده افغانستان با حضور طالبان پیش خواهد آمد. نه طالبان می‌توانند گروه‌های دیگر را به‌طورکلی حذف کنند و نه دو گروه دیگر می‌توانند طالبان را حذف کنند. این واقعیت روشن است و امریکا در این زمینه برای ایجاد تعادل و توزیع قدرت متناسب بین این سه جناح نقش ایفا خواهد کرد. به نظر من حضور این سه گروه در دولت آینده به‌گونه‌ای متوازن خواهد بود که هیچ‌کدام احساس غبن نمی‌کنند.

ظاهراً پاکستان هم از این معامله راضی به نظر می‌رسد. آیا در مورد قرارداد اظهارنظر رسمی هم کرده‌اند؟

پاکستان راضی است، چون به ۵۰ درصد خواسته‌هایش در افغانستان دست یافته است. پاکستان سه هدف مشخص در افغانستان دارد. تمام دخالت‌هایی که از زمان کودتای داوود خان تا امروز یعنی نزدیک چهار دهه در افغانستان داشته این سه هدف را پیگیری می‌کرده: اول اینکه حکومتی در افغانستان حاکم باشد که اگر دست‌نشانده کامل پاکستان نباشد اما هماهنگ با پاکستان عمل کند؛ دوم اینکه حکومتی سرکار بیاید که نفوذ هند را در افغانستان قطع کند یا به حداقل برساند؛ و در آخر اینکه شرایطی در افغانستان به وجود بیاید که بدون دردسر یک راه ترانزیت برای اتصال پاکستان به آسیای مرکزی ایجاد شود.

اخیراً آخرین هدف پاکستان هم تأمین شد. ترکیه و آذربایجان و افغانستان قراردادی بسته‌اند که راهی از افغانستان به ترکیه داشته باشند و ایران در این مسیر نباشد.

بله. این توافق حاصل‌شده به نام راه لاجورد عملیاتی هم خواهد شد. به نظر می‌آید پاکستان هم به آسیای مرکزی هم به ترکیه دسترسی پیدا خواهد کرد. شاید تا زمانی که ایران با امریکا وارد معامله نشود همچنان در منطقه دور زده خواهد شد. در ارتباط با خط لوله گاز دیدیم با وجود اینکه خط لوله صلح امضا شده بود عربستان و امریکا جلو آن را گرفتند و خطی از ترکمنستان به کویته و پاکستان و هند می‌رود و گاز ترکمنستان را به هند منتقل می‌کند که به اعتقاد همه کارشناسان راه ناامنی بود. در ایالت بلوچستان پاکستان هم مشکل‌آفرین است. پاکستان نتوانسته گازی را که در منطقه متعلق به خودش است حفاظت کند و مرتب چریک‌های بلوچ آن را منفجر می‌کنند. در داخل افغانستان هم امنیت خط لوله برقرار نشد، درحالی‌که راهی که از ایران می‌گذشت هم امن بود هم کوتاه‌تر بود و هم مشکل دیگری نداشت و از نظر اقتصادی به‌صرفه‌تر بود؛ اما چرا از ایران عبور نکرد؟ چون امریکا مخالف بود. به نظر من تا زمانی که ایران و امریکا در خصومت هستند در هر زمینه که موقعیت ایران را بهتر کند در منطقه و جهان از طرف امریکا واکنش خواهیم دید و جلو این مسئله گرفته خواهد شد.

اگر دموکرات‌ها سر کار بیایند همین فشارها خواهد بود؟

سیاست خارجی امریکا در اصول ثابت است و فرقی ندارد جمهوریخواه سر کار باشد یا دموکرات. ممکن است در زمان دموکرات‌ها تعدیل‌هایی صورت بگیرد، اما در اصل قضیه تفاوت زیادی نمی‌کند. اوباما در زمان خود بسیار با ایران کنار آمد و اگر ایرانی‌ها به‌جای ذهنیت‌های ایدئولوژیک خودشان به واقعیت‌های مناسبات بین‌المللی توجه می‌کردند بهترین فرصت را داشتند که مشکلات با امریکا را حل‌وفصل کنند؛ بنابراین اگر بایدن سر کار بیاید تفاوت چندانی با دوره ترامپ نخواهد داشت. اخیراً برخی از صاحب‌نظران مطرح کرده‌اند در ایران قدرت به سمت یکدست شدن می‌رود؛ یعنی جناح اصلاح‌طلب به‌طور کامل از قدرت حذف می‌شود و جناح راست‌گرا به طول کامل قدرت را به دست می‌گیرد. آقای زیباکلام حتی مطرح کرد شاید رئیس‌جمهور آینده احمدی‌نژاد باشد. با این فرض مجلسی که انتخاب شده‌اند هم کاملاً در دست اصولگرایان است و دوباره پیوند کامل در سه قوه برقرار خواهد شد و همه در یک جهت قرار می‌گیرند و معامله با امریکا را جوش می‌دهند. اگر بایدن سر کار باشد، معامله راحت‌تر صورت می‌گیرد. منافع ملی هم ایجاب می‌کند این مذاکره با امریکا صورت بگیرد و مشکلات حل‌وفصل شود.

به نظر می‌رسد پیام موافقت‌نامه بین صلح امریکا و طالبان برای منطقه و نیروهای نظامی منطقه این باشد که تا زمانی که با امریکا وارد جنگ نشده و خسارت زیادی نبینند تن به انعطاف و صلح نمی‌دهد و این دیپلماسی را مخدوش می‌کند. به نظر شما دولت افغانستان در برابر این موافقت‌نامه چه اقدامی بکند که دستیابی به صلح با کمترین هزینه ممکن شود. این در حالی است که امریکا ۲۵۰۰ کشته در افغانستان داده و هیچ چشم‌انداز مثبتی هم ندارد. ملامنصور هم توسط امریکایی‌ها ترور شد و ملاعمر مذاکره با امریکا را قبول نداشت، اما ملاعبدالغنی برادر و هیبت‌الله آخوندزاده مذاکره با امریکا را قبول کرده‌اند. این ناشی از ضعیف شدن آن‌هاست یا کادرهای خود را از دست داده‌اند؟ آیا تحت فشار پاکستان است؟

سؤال پیچیده‌ای است. ملامنصور وقتی از ایران برمی‌گشت ترور شد. وقتی از زاهدان به سمت مرز میرجاوه حرکت می‌کرد در منطقه دالبندین در مسیر کویته او را زدند که نزدیک ایران است. آن زمان ظاهراً امریکایی‌ها اطلاعاتی به دست آورده بودند و یک نوع هماهنگی یا نوعی نزدیکی بین طالبان و ایران را پیش‌بینی می‌کردند. بر همین اساس او را ترور کردند؛ البته پاکستان بعداً مطالبی منتشر کرد که صحت آن‌ها را مطمئن نیستم، اما گویا نوعی همکاری بین پاکستان و امریکا وجود داشت و احتمالاً پاکستان اطلاعات ترور را به امریکا داده است. درست است که امریکا با طالبان مذاکراتی می‌کنند که خیلی روشن نیست، اما دولت افغانستان در شرایط مساعدی قرار ندارد که فکر کنیم می‌تواند ابتکاری به خرج بدهد و بر اساس آن پیش برود. ابتکار عمل در دست طالبان و امریکاست و طالبان در موقعیت ضعیفی قرار ندارد و بالای ۵۰ درصد از خاک افغانستان را در اختیار دارند. مسئله اصلی این است که چگونه طالبان پیروزی نسبی در صحنه نظامی را به پیروزی در صحنه سیاسی تبدیل کند که مقاومت را در دولت مرکزی کاهش بدهد، چون آن‌ها می‌دانند نیروهای جهادی که پشت سر عبدالله عبدالله هستند نیرویی هستند که سلاح دست دارند و به‌طور کامل خلع سلاح نشده‌اند. این نیرو با روس‌ها جنگیده‌اند و آن‌ها را شکست داده‌اند. درست است طالبان در مقطع ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، ۹۰ درصد خاک افغانستان را در اختیار داشتند اما همان ۱۰ درصد را همین نیرو در دره پنجشیر نگه داشت. الآن هم اگر آن‌ها پشت عبدالله عبدالله باشند، طالبان نمی‌تواند کاری انجام بدهد. به‌خصوص در شرایط کنونی که نیروهای بیشتری انگیزه دارند با طالبان بجنگند. دولت افغانستان امکانات زیادی در اختیار ندارد تا با حداقل هزینه به صلح برسد یا با امریکا و طالبان مسئله‌اش را حل کند. از طرف دیگر طالبان در شرایطی است که اگر اوضاع به همین منوال جلو برود بیشترین قدرت را در افغانستان به دست می‌آورند. انگیزه طالبان هم می‌تواند به آن‌ها کمک کند. در ارتباط با اینکه موافقت‌نامه صلح بین امریکا و طالبان چه پیامی برای نیروهای نظامی منطقه دارد و اینکه آیا دیپلماسی را مخدوش نمی‌کند به نظر من این پیام در متن قرارداد وجود دارد. بدین معنا که امریکا طالبان را در موقعیتی قرار داد که وارد مذاکره بشوند. طالبانی که به لحاظ ایدئولوژیک هر نوع مذاکره را رد می‌کردند و معتقد بودند امریکا را شکست نظامی می‌دهیم، مجبور شدند پای میز مذاکره بنشینند. امریکا اهرم‌هایی در اختیار دارد که مهم‌ترین آن فشار روی عربستان سعودی و پاکستان است. قطع کمک‌های مالی به پاکستان و تهدید آقای خلیل‌زاد که گفت ممکن است امریکا با شما برخورد جدی بکند و از طرف دیگر امریکا به سمت هند و تقویت آنجا رفت و این زنگ خطری برای پاکستان بود. مجموعه این مسائل پاکستان را در شرایطی قرار داد که شکننده است. پاکستانی‌ها ابتدا سمت چین رفتند و فکر کردند می‌توانند چین یا روسیه را جایگزین امریکا کنند، اما حقیقت این است که چین و روسیه مثل امریکا دست‌ودل‌باز نیستند که پول در اختیار ارتش و دولت پاکستان بگذارند؛ بنابراین این مسائل برای پاکستان دشواری اقتصادی ایجاد کرد و در اثر همین فشارها پاکستان به طالبان توصیه کرد پای میز مذاکره بنشینند. عربستان هم همین شرایط دارد و امریکا به عربستان فشار آورد که باید طالبان را راضی کنید تا مذاکره را بپذیرد. مسئله کشتن جمال قاشقچی، ریاض را تحت فشار تبلیغاتی امریکا قرار داد و آن‌ها مجبور شدند در ارتباط با افغانستان به امریکا کمک کنند. مجموعه این شرایط نشان می‌دهد امریکا به منطقه این پیام را داد که اگر مشکلاتشان با امریکا را از طریق سیاسی حل‌وفصل نکنند راه‌حل‌های دیگری هم وجود دارد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط