ده سال اضطراب جنگ با ایران در دولتهای امریکا و اسرائیل
#بخش_یازدهم
در گفتوگوی دنبالهدار با محمد احمدی درباره مسائل فلسطین و اسرائیل در این شماره ناگفتههایی از عملیات مخفی برای جلوگیری از توسعه اتمی ایران و همچنین معرفی نتانیاهو بهعنوان یک تبلیغاتچی جنگطلب طرح و بحث شد. همچنین درباره فراز و نشیب روابط بین امریکا و اسرائیل درباره ایران و اضطراب جنگ با ایران توضیحاتی خواندنی میخوانیم که در کمتر مطبوعات و رسانهای بیانشده است. طراحان سیاسیـراهبردی و همینطور علاقهمندان را به این بحث را به مطالعه عمیق این گفتوگو دعوت میکنیم.
نتانیاهو در دسامبر ۲۰۱۹ در انتخابات داخلی حزب لیکود به پیروزی رسید. آیا این کمکی به انتخاب مجدد او بهعنوان نخستوزیر خواهد کرد؟
هدف او انتخابات کنشت در دوم مارس ۲۰۲۰ است که برای سومین بار در یک سال بلاتکلیفی سیاسی انجام میشود تا اگر بتواند تکلیف دولت آینده را روشن کند. برخی از اعضای لیکود، خود نتانیاهو را مسئول این بلاتکلیفی میدانند و تلاش کردند او را از ریاست حزب پایین بکشند؛ اما او با ۷۲ درصد آرای داخلی حزب، ریاست خود را حفظ کرد. روزنامه اسرائیلی هاآرتص میگوید او در سه سال اخیر به خاطر فساد مالی، مورد تحقیق قضائی بوده اما به دلیل نخستوزیریاش تاکنون از مصونیت قضایی بهره برده است.۱
برای ادامه مصونیت، نتانیاهو باید در انتخابات آینده برنده شود؛ اما تلاش او برای فرار از محاکمه، به ضرر لیکود تمام خواهد شد. این حزب در انتخابات سپتامبر ۲۰۱۹ چند کرسی را از دست داد. رأیدهندگان از خود میپرسند چرا ما باید به کسی رأی دهیم که مثل یک مجرم و رهبر مافیا رفتار میکند. نتانیاهو و اطرافیان او برای تخریب رقبای داخل و خارج از حزب و حتی نهادهای قضایی، از هیچ برچسب و تبلیغاتی پرهیز نمیکنند. او پرونده فساد خود را کودتا دانسته و به دیوانعالی قضایی اخطار کرده در کارش دخالت نکند. طرفداران متعصب او در تظاهرات خود در ماه نوامبر فریاد میزدند: «از بازپرسها بازپرسی کنید!» و «دادستانها را به زندان بیندازید!». ریاست مجدد او بر لیکود به معنای احتمال بیشتر برای باخت حزبش در انتخابات آینده است. نخستوزیر قبلی از جناح رقیب، یعنی ایهود اولمرت هم به دلیل فساد مالی احضار شد و مجبور به استعفا گردید و جناحش شکست خورد.
نتانیاهو بهعنوان بارزترین سیاستمدار اسرائیلی در دهه اخیر چه تأثیری بر افکار عمومی امریکا داشته است؟
مقامات اسرائیلی بر اهمیت شکل دادن به افکار عمومی امریکا برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی این کشور درباره اسرائیل، تأکید دارند. مثلاً نتانیاهو که سالها در دوران نوجوانی و جوانی خود در امریکا زندگی و تحصیل کرده، به علت تسلط بر زبان انگلیسی و توانایی بیان تبلیغاتی، از سوی دولت راستگرای اسرائیل، بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ بهعنوان سفیر در سازمان ملل مأموریت داشت. فیلم مستندی بنام «نتانیاهو در جنگ۲» از شبکه پیبیاس PBS امریکا درباره سابقه سیاسی و جنگطلبی او به نمایش درآمده که بر توانایی تبلیغاتی او در امریکا تأکید میکند.
این فیلم، ترقی نتانیاهو در حزب لیکود و انتخابش بهعنوان نخستوزیر پرحرف و محرک احساسات، از ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹ و دوباره از ۲۰۰۹ به بعد را نشان میدهد. او با مهارت شخصی و تکیه بر کارشناسان امریکایی تبلیغات، افکار عمومی را هم در امریکا و هم در اسرائیل به بازی میگیرد. البته لحن فیلم محتاطانه است، اما از لابهلای آن میتوان دریافت که لبه تیز هاسبارا به سبک نتانیاهو در طی سالها، تبلیغ چهار اصل بوده است:
– ترسیم خطرات بزرگ برای امنیت اسرائیل و معرفی خود بهعنوان ناجی اسرائیل در برابر تروریسم؛
– ترساندن یهودیان از کشور فرضی فلسطین بهعنوان دشمن دائمی و غیرقابلاعتماد برای صلح؛
– معرفی ایران بهعنوان دشمن ایدئولوژیک و آخرالزمانی برای اسرائیل و غرب؛
– برانگیختن امریکا برای تحریم و حتی شروع جنگ علیه ایران به خاطر برنامه اتمی آن.
برای آنکه با روانشناسی نتانیاهو و تأثیر او در اسرائیل و امریکا بهویژه در ارتباط با مسائل ایران آشنا شویم، خوب است به روزنامه نیویورکتایمز در ۴ سپتامبر ۲۰۱۹ نظری بیندازیم که در طی گزارشی مفصل، تاریخچه مخفی تلاشهای نتانیاهو و فشار بر امریکا برای حمله به ایران را بررسی کرده است.۳
برنامه هستهای ایران بهانهای بوده تا این فشار برای حدود یک دهه ادامه یابد، یعنی تقریباً از همان زمان که نتانیاهو دولت خود را تشکیل داد. به نوشته نیویورکتایمز، برای درک ریشههای این بحران، باید به پیچیدگی رابطه امریکا با اسرائیل و ناگفتههای آن پرداخت. این ماجرای جنگی است که امریکا بهزحمت از آن گریخت، قراردادی است که اسرائیل از ابتدا مخالف آن بود، جاسوسانی است که اسرائیل در امریکا دارد، و اینکه سیاست خارجی امریکا را چه کسانی شکل میدهند. مصاحبه با دهها مقام اروپایی، امریکایی و اسرائیلی در طی چندین ماه، جزییاتی را درباره جنگی که قرار بود اسرائیل علیه ایران به راه اندازد و طرح دولت اوباما برای نحوه مشارکت در آن را فاش میکند. امریکا حتی ماکتهایی شبیه تأسیسات هستهای ایران را در صحرای جنوب غربی امریکا برپا کرد تا نحوه بمباران آن را تمرین کند. اسرائیل با ارسال پهپاد از خاک جمهوری آذربایجان، علیه ایران جاسوسی میکرد و ماهوارههای امریکا نیز این تصاویر را میگرفتند. همچنین باید جزییات فشار نتانیاهو بر ترامپ برای خروج از برجام را بشناسیم.
پیشزمینه اقدامات نتانیاهو درباره ایران چه بود؟ آیا دولتهای قبلی اسرائیل در این زمینه کاری نکرده بودند؟
تاریخچه این ماجرا، در قرن حاضر را از تابستان ۲۰۰۲ شروع میکنیم؛ یعنی زمانی که امریکا در حال آماده شدن برای جنگ در عراق بود، اما ناگهان با شوک ناشی از برنامه غنیسازی اورانیوم ایران در نطنز مواجه شد. یک گروه مرتبط با مجاهدین خلق در کنفرانسی خبری در واشنگتن، آن را بزرگنمایی کردند اما دولت بوش که نمیتوانست در هر دو کشور ایران و عراق درگیر بحران شود، تصمیم گرفت به تحریم ایران اکتفا کند. در آن هنگام، دولت اسرائیل از جناح رقیب لیکود بود و بسیاری از مقامات وقت، در این فکر بودند که امریکا باید بهجای عراق، به ایران حمله کند و برنامه اتمی ایران، بهانه خوبی برای این تغییر نقشه است؛ اما عراق لقمه آسانتری برای بوش بود.
درگیری امریکا در عراق، برخلاف انتظار به درازا کشید تا اینکه دولت احمدینژاد در ایران بر سر کار آمد و برنامه هستهای سرعت گرفت. اسرائیل در این هنگام با مثال آوردن از هالوکاست، ایران را تهدید وجودی، آن هم از نوع اتمی، برای خود معرفی میکرد؛ اما در ژانویه ۲۰۰۶ آریل شارون نخستوزیر وقت دچار سکته مغزی و اغما شد و همکارش ایهود اولمرت جای او را گرفت. او به موساد اختیارات و امکانات گستردهای داد تا نبردی مخفی علیه برنامه اتمی ایران را آغاز کند. در سال ۲۰۰۷ ایهود باراک بهعنوان وزیر دفاع به کابینه اولمرت پیوست و به ژنرالهای اسرائیلی دستور داد نقشه حمله گسترده به ایران را آماده کنند؛ اما از نظر اولمرت نباید درباره فوریت تهدید ایران مبالغه میشد. او که تجربه تلخ جنگ با نیرویی بهمراتب کوچکتر یعنی حزبالله را در تابستان سال ۲۰۰۶ چشیده بود، معتقد بود حتی با وجود اینکه ممکن است خرابکاری اسرائیل نتیجه ندهد و ایران به بمب اتمی دست یابد، این کار اسرائیل نیست که به ایران حمله کند. به قول او پاکستان هم بمب اتمی دارد و اتفاقی برای اسرائیل نیفتاده، پس میتوان با پذیرش ایران اتمی به حیات خود ادامه داد.
نتانیاهو در آن زمان در جبهه مخالفان دولت بود و موضعی بشدت متفاوت داشت. او که دوران دبیرستان، دانشگاه و اشتغال خود را در امریکا گذرانده بود، با طیف تندرو در حزب جمهوریخواه نزدیک بود، بهویژه با میت رامنی نامزد آینده ریاستجمهوری امریکا رفاقتی پیدا کرده بود. نتانیاهو در دوره اول نخستوزیریاش که از ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۹ طول کشید، به کنگره امریکا هشدار داد که فقط امریکا میتواند از «عواقب فاجعهبار» یک ایران اتمی پیشگیری کند. در سال ۲۰۰۷ که او در زمره مخالفان دولت قرار داشت، به قول یکی از مشاورانش، در پی شراکت امریکا در جنگ مقدس شخصی خود علیه ایران بود. برای این کار، در نشست سالانه لابی اسرائیل در امریکا، موسوم به ایپک در واشنگتن، نتانیاهو درخواست سختگیری بیشتر علیه ایران را مطرح کرد. نیز در ملاقات با دیک چنی معاون بوش، هشدار داد که اگر غرب با تهدید آشکار نظامی علیه ایران وارد عمل نشود، ایران قطعاً به بمب اتمی دست مییابد.
واکنش دولت بوش به تلاشهای تبلیغاتی نتانیاهو درباره ایران چه بود؟
به نوشته نیویورکتایمز، برخلاف بوش و سایر مقامات دولت و پنتاگون که حوصله ورود به جنگ جدیدی را نداشتند، چنی حرفهای نتانیاهو را جدی گرفت. دیک چنی مثل جان بولتون دیدگاهی توسعهطلبانه داشت و مرتباً در دولت بوش، برای عملیات نظامی علیه ایران تبلیغ میکرد، اما رابرت گیتس وزیر دفاع وقت امریکا مخالف جنگ با ایران بود و میگفت با این کار، جناحهای رادیکال در دولت ایران تقویت شده و مردم را پشت سر حکومت خود بسیج میکنند. از نظر او باید صراحتاً از اسرائیل خواست که سرخود حمله نکند. دیکچنی کاملاً مخالف این نظر بود و میگفت حمله به ایران لازم است و کاخ سفید حداقل باید از اسرائیل برای جنگ حمایت کند. گیتس در خاطرات خود میگوید ذهنیت چنی این بود که بیست سال بعد، وقتی ایران مسلح به بمب اتمی باشد، مردم خواهند گفت دولت بوش میتوانست جلوی آن را بگیرد. در هر صورت، کابوس جنگ در عراق و افغانستان، بوش را در سالهای آخر ریاستجمهوریاش تنها نمیگذاشت و او تحمل جنگ جدیدی را نداشت.
وقتی بوش در آخرین سال دولتش در ماه مه ۲۰۰۸ وارد شهر قدس شد، اولمرت امید داشت با همکاری جاسوسان امریکا و اسرائیل علیه ایران اقدام کند. او سالها بعد برای خبرنگار نیویورکتایمز تعریف کرد که در دیدار با بوش، همه دستیاران را از اتاق بیرون کرد تا بهطور خصوصی از رئیسجمهور امریکا بخواهد که چنین برنامه مشترکی در سطح وسیع بین سازمانهای جاسوسی طرفین عملی شود. آنها نام عملیات را بازیهای المپیک Olympic Games گذاشتند و قرار شد کارشناسان طرفین، ویروس پیچیده رایانهای موسوم به استاکس نت را وارد تأسیسات هستهای ایران کنند؛ اما اسرائیل قانع نبود. اولمرت شام را با حضور مقامات امنیتی برگزار کرد تا بوش حرفهای ایهود باراک وزیر دفاع را هم بشنود. باراک مثل دیک چنی درباره ایران موضعی تند داشت و بوش با اصرار اولمرت، به سخنان مفصل باراک درباره لزوم حمله به ایران گوش داد تا اینکه بوش با زدن روی میز، حرفهای او را قطع کرد و گفت: «ژنرال باراک، میدانی نه چه معنایی دارد؟ نه یعنی نه». سالها بعد، باراک درباره همین دیدار میگوید بوش انگشت خود را بهسوی من بلند کرد و به اولمرت گفت: «این یارو من را بدجوری میترساند»؛ اما به قول باراک، اسرائیل به هر حال تا پایان دوره بوش، نقشه و آمادگی لازم برای حمله به ایران را نداشت و باید منتظر رئیسجمهور بعدی امریکا میماند.
رابطه نتانیاهوی کهنهکار با اوبامای تازهکار چطور بود؟
چند ماه پس از تشکیل دولت اوباما در سال ۲۰۰۹ نتانیاهو هم بر سر کار آمد. نتانیاهو در ابتدا به او امید بسته بود، چون اوباما در دوران مبارزات انتخاباتی، با وجود مخالفتش با جنگ عراق، چند بار به مسئله تهدید از جانب ایران اشاره داشت. مثلاً در ژوئن ۲۰۰۸ به کمیته ایپک گفته بود: در صورت انتخاب شدن، من همیشه گزینه حمله نظامی را برای دفاع از امنیت خودمان و متحدمان اسرائیل، روی میز نگه میدارم، البته هیچ نامزد ریاستجمهوری امریکا نمیتواند سخنی خلاف این بگوید، مگر اینکه انتخاب شدن خود را به مخاطره اندازد. در ماه مه ۲۰۰۹ اولین دیدار نتانیاهو با اوباما در کاخ سفید برگزار شد و دستیاران طرفین بیرون اتاق منتظر بودند تا سیاستمدار حراف و باتجربه اسرائیلی به این رئیسجمهور جوان درباره امنیت اسرائیل و مشکل فلسطینیها درس بدهد، اما وقتی در باز شد، نتانیاهو با حالتی شوکزده بیرون آمد. بعدها یکی از دستیارانش گفت او چیزی ابراز نکرد اما هراسان به نظر میرسید. نتانیاهو چند ساعت بعد به دستیاران خود گفت که اوباما به مواضع او حمله کرده و از او خواسته تا شهرکسازی اسرائیل در کرانه باختری را فوراً متوقف کند و دیگر «حتی یک آجر» هم به آن اضافه نکند. نتانیاهو شاکی بود که چرا اوباما به روایت فلسطینیها از این موضوع توجه کرده است. البته یکی از همکاران اوباما اکنون انکار میکند که او چنین حرفی به نتانیاهو زده باشد. به هر حال، روابط کابینههای طرفین گرم بود و ارتباطی مستقیم بین مشاوران امنیت ملی دو دولت درباره برنامه هستهای ایران برقرار شد.
مسئله جدید طرفین این بود که ایران در حال ساخت تأسیسات جدیدی در عمق یک کوه در فردو نزدیک قم است. اولین بار، یک خبرچین نهاد جاسوسی انگلیس در آوریل ۲۰۰۸ اخباری را در این زمینه ارسال کرد که به دست سازمانهای جاسوسی امریکا و اسرائیل هم رسید. برخلاف تأسیسات نطنز، فردو برای تولید سوخت نیروگاهها نسبتاً کوچک بود، بنابراین سازمانهای جاسوسی نتیجه گرفتند که هدف ایران از ساخت این محل، پروژه جدیدی مثل تولید اورانیوم برای بمب است.
حمله ویروسی به نتیجه موردنظر برای تخریب برنامه اتمی ایران نرسید و از نظر ایهود باراک، فقط زمان اندکی باقی بود تا ایران وارد «محدوده مصونیت» شود، یعنی آنقدر در برنامهاش پیشرفت کند و کارایی لازم در دفاع از خود را به دست آورد که هرگونه حمله به آن، فاقد تأثیر مطلوب برای اسرائیل باشد و ارزش ریسک را نداشته باشد. باراک اصرار داشت که اگر اسرائیل در این جنگ تنها باشد، باید قبل از این مرحله، حمله کند، اما برخی از نظامیان امریکایی، طرح او را به ریشخند گرفتند و آن را به چمنزنی تشبیه کردند؛ یعنی تلاشی محدود که باید بارها تکرار شود؛ اما منظور باراک این بود که اول امریکا باید دست به کار شود. دنیس رأس مسئول وقت مسائل ایران در شورای امنیت ملی اوباما میگوید: ایهود باراک اظهار میکرد که ما بعداً نمیتوانیم کار شما را بکنیم، پس باید زودتر اقدام کنیم. دولت اوباما تعبیر این حرف را فشار بر خود برای حمله میدانست.
مقامات امریکایی در دولت اول اوباما یکی پس از دیگری به اسرائیل رفتند تا در طرحهای آن علیه ایران شرکت داشته باشند و نتانیاهو و باراک را متقاعد کنند که امریکا مسئله را جدی گرفته اما این را هم بگویند که ایران نزدیک به ساخت بمب نیست. وندی شرمن از مقامات سابق وزارت خارجه امریکا میگوید: پیام ما این بود که نگرانی شما را درک میکنیم، اما لطفاً دست خود را از روی ماشه بردارید و جنگی را شروع نکنید که از ما بخواهید پشت سر شما وارد آن شویم.
ارزیابی اسرائیل و امریکا از قابلیت ایران برای مقاومت در برابر حمله چه بود؟
رابرت گیتس که در دولت اوباما هم وزیر دفاع بود، در ژوئیه ۲۰۰۹ به اسرائیل رفت یعنی زمانی که جنبش سبز در ایران جریان داشت. نتانیاهو که حکومت ایران را شکننده میدید، به گیتس گفت که حمله نظامی به ایران در این اوضاع میتواند به اهدافی بالاتر از توقف برنامه هستهای آن بیانجامد و حکومت را سرنگون کند. گیتس در خاطرات خود از نتانیاهو نقل میکند که به تصور او در این شرایط، واکنش ایران به حمله، محدود میبود؛ اما این بار نیز مثل برخورد قبلیاش با دیک چنی، گیتس روی خوش نشان نداد. او گفت نتانیاهو برداشت اشتباهی از تاریخ دارد. درست است که عراق پس از بمباران نیروگاه اتمی اوزیراک در ۱۹۸۱ واکنشی به اسرائیل نشان نداد و سوریه پس از بمباران تأسیسات خود در ۲۰۰۷ از پاسخ به اسرائیل خودداری کرد، اما ایران بسیار متفاوت از عراق و سوریه است. گیتس با این سخن، به نتانیاهو تفهیم کرد که ایران کشوری پرقدرت با ارتشی توانا و نیروهای خارجی مؤثری مانند حزبالله است که خطراتی جدی برای اسرائیل پدید میآورند. درواقع، ارتش امریکا در زمان بوش، همه سناریوهای جنگ با ایران را در آزمایشهای نظامی خود بررسی کرده و نتیجه گرفته بود که چنین جنگی برای امریکا فاجعهبار خواهد بود. به هر حال، رابطه اوباما و نتانیاهو در سراشیبی افتاد. سفیر وقت اسرائیل در واشنگتن میگوید نتانیاهو چند بار این جمله را گفت که «اوباما بخشی از مشکل است، نه بخشی از راهحل».
اسرائیل در ژانویه ۲۰۱۰ با ترور یک دانشمند هستهای ایران، به عملیات مخفی خود شدت داد و تا سال ۲۰۱۲ جمعاً به جان پنج دانشمند سوءقصد کرد که یک مورد آن ناموفق ماند. به گزارش شبکه خبری انبیسی امریکا، دو مقام ارشد امریکایی تأیید کردند که مجاهدین خلق با امکانات مالی، آموزشی و تسلیحاتی اسرائیل در این عملیات شرکت داشتند.۴
اما پس از آنکه ایران موفق به دستگیری شبکه ترور شد، مقامات موساد دست از این عملیات برداشتند زیرا برای آنها و عواملشان بسیار خطرناک شده بود. بعلاوه، امریکاییها احساس میکردند این عملیات، مانع پیشرفت در مذاکرات است. از سوی دیگر، ماهوارههای امریکا دریافتند که پهپادهای اسرائیلی از جمهوری آذربایجان بلند شده و از مرز ایران عبور میکنند تا دست به جاسوسی بزنند و ضمناً توانایی دفاع هوایی ایران برای کشف و مقابله با آنها را بسنجند. نظامیان امریکایی حدسهایی میزدند که اسرائیل در چه زمانی ممکن است حمله کند، مثلاً نور شب چطور باشد یا طوفان شن در چه زمانی بیشتر است. آنها افتضاح نظامی در طبس را از یاد نبرده بودند.
به گزارش نیویورکتایمز، امریکاییها تمرینهایی برای پیشبینی واکنش ایران به اسرائیل و نوع دخالت امریکا را اجرا کردند. مثلاً آیا ایران فرض خواهد کرد که جنگ با پشتیبانی امریکا انجام شده و آنگاه به پایگاههای امریکا در منطقه حمله خواهد کرد؟ نتایج مأیوسکننده بود: حملات اسرائیل فقط آسیبهای کوچکی به برنامه اتمی ایران میزد، اما امریکا را در باتلاق جنگ جدیدی در منطقه گیر میانداخت. کاخ سفید در زمان اوباما، سرانجام تصمیم گرفت که در جنگ پیشدستانه اسرائیل شرکت نخواهد کرد. اگر اسرائیل چنین جنگی را به راه میانداخت، پنتاگون کمکی نمیکرد، اما جلوی اسرائیل را هم نمیگرفت. با این حال، امریکا شروع به تقویت نیروهای خود در منطقه کرد تا اگر اسرائیل جنگی به راه انداخت، امریکا مجبور نباشد پس از آغاز جنگ، لشکرکشی کند؛ زیرا در آن صورت، ایران این اقدام امریکا را به معنای حمایت از اسرائیل تلقی میکرد. در ظاهر، امریکا اعلام کرد که این تقویت نیرو برای کمک به ارتش خود در جنگهای عراق و افغانستان است. یکی از مقامات وقت امریکا میگوید: ما نمیخواستیم اسرائیلیها این را چراغ سبزی برای نقشههای خود تلقی کنند.
آیا نتانیاهو توانسته بود اطرافیان خود را در کابینهاش متقاعد به جنگ کند؟
در داخل دولت اسرائیل بحث زیادی در این باره جریان داشت. مثلاً در نوامبر ۲۰۱۰ نتانیاهو، ایهود باراک و سران نظامی طی جلسهای در مقر موساد، نقشه حمله به ایران را به بحث گذاشتند. باراک اکنون میگوید بحث بهسرعت تبدیل به مشاجره شد، چون ژنرال گابی اشکنازی رئیس ستاد ارتش گفت نیروهای اسرائیل هنوز به توانایی عملیاتی لازم برای این جنگ نرسیدهاند. این سخن، حباب خوشبینی درباره حمله را ترکاند. باراک اظهار میکند: «بهمحض اینکه چنین کسی بگوید توانایی عملیاتی نداریم، معنایش این است که چارهای برای ما باقی نمانده. بر فرض، اگر بخواهیم میتوانیم او را از پستش اخراج کنیم؛ اما نمیتوانیم بگوییم بیایید کار را شروع کنیم.»
یک مقام پرنفوذ در اسرائیل، مئیر داگان رئیس باسابقه موساد بود که عملیات پشت پرده علیه ایران را هدایت میکرد. کسی تردید نداشت که او موضعی سخت در قبال ایران دارد. سوابق امنیتی او از نیمه دهه ۱۹۶۰ و نفوذ سیاسیاش در اسرائیل آشکار بود. او به نتانیاهو و باراک گفت که حمله نظامی به ایران، کاری احمقانه است و میتواند همه نتایج عملیات مخفی را خنثی کند. دیدگاه داگان این بود که این حمله درواقع، نقشه دو سیاستمدار متوهم است که فکر میکنند با جنگ میتوانند در انتخابات بعدی برای خود رأی جمع کنند.
از سوی دیگر، یووال دیسکین رئیس شینبت نهاد جاسوسی داخلی اسرائیل، مخالف حمله بود. استدلال او این بود که شاید نتانیاهو و باراک علاقهای به شنیدن نظر مشاوران خود نداشته باشند، اما آنها بدون تأیید کابینه، حق ندارند جنگ به راه اندازند. نتانیاهو باید از موضع خود عقب مینشست، اما سوءظن فزایندهای به مشاوران ارشد خود پیدا کرد. مثلاً داگان را متهم کرد که نقشه حمله را برای سازمان سیا فرستاده تا آن را خراب کند و این از نظر نتانیاهو خیانتی غیرقابلتصور بود. در طی یک سال، داگان، اشکنازی، دیسکین و سایر مشاوران منتقد، از سمت خود اخراج شدند.
نتانیاهو امید داشت که افراد جایگزین آنها وفادارتر باشند، اما دیری نگذشت که دوباره ناامید شد. مثلاً بنی گانتز رئیس جدید ستاد ارتش هم مخالف حمله بود. گانتز که در دورههای اخیر انتخابات، رقیب نتانیاهو است، معتقد بود حتی کسانی که از گزارشهای جاسوسی آگاهی ندارند، میفهمند که این کار، مشکلات عملی دارد، چون موضوعی بهشدت پیچیده و راهبردی است که نقش سایر کشورها در آن را نمیتوان نادیده گرفت.
واکنش نتانیاهو به مذاکرات با ایران چه بود؟
فشار بیامان نتانیاهو بر اوباما منجر به نتایجی ناخواسته برای اسرائیل شد. اوباما که نمیدانست بالاخره نتانیاهو دست به چه کاری خواهد زد، از روی اضطرار، طرح جدیدی را آغاز کرد: مذاکره با ایران. بهزودی قرارداد اتمی با ایران، برای اوباما تبدیل به محور سیاست خارجیاش شد که تصور میکرد منجر به پایداری منطقهای شود و صندوق مخاطرات این منطقه را که بوش برای امریکا گشوده بود، دوباره ببندد؛ اما از دید نتانیاهو این بدترین خیانت ممکن بود که نزدیکترین متحد اسرائیل، بدون اجازه او با بزرگترین دشمنش توافق کند.
در اواخر سال ۲۰۱۰ دو نفر از مشاوران امنیت ملی امریکا عازم مسقط پایتخت عمان شدند. در آن زمان، سلطان قابوس وساطت میکرد تا چند امریکایی که بهعنوان جاسوس در مناطق مرزی غرب ایران دستگیر شده بودند، طی معاملهای با ایران آزاد شوند. ولی امریکا در پی یک معامله خیلی بزرگتر بود. پیام امریکا این بود که آماده پذیرش توان هستهای ایران برای کاربرد غیرنظامی است اما اهداف نظامی از آن را نمیپذیرد. از اظهارات نمایندگان اعزامی به عمان برمیآمد که امریکا میخواست از بزرگنمایی تهدید نظامی اسرائیل، برای موفقیت خود در مذاکرات با ایران بهره ببرد، اما برخی دیگر از مقامات دولت اوباما انکار میکنند که فشار اسرائیل نقش مهمی داشت. ند پرایس، سخنگوی وقت شورای امنیت ملی امریکا، میگوید تلاش اوباما برای حل سیاسی این مسئله، قبل از تبلیغات نتانیاهو برای جنگ و حتی قبل از نخستوزیر شدن او بود. پرایس اضافه میکند که اوباما در مبارزات انتخاباتی خود در ۲۰۰۷ وعده حل دیپلماتیک مسئله را داده بود.
اوباما نمیخواست اسرائیل یا سایر متحدان امریکا از محتوای مذاکرات با ایران مطلع شوند، زیرا میترسید اسرائیل آن را به شکست بکشاند. نوع نگاه طرفین به موضوع، باعث بیاعتمادی زیادی بین اوباما و نتانیاهو شد، حتی اکنون نیز بیشتر مقامات سابق دولت اوباما میترسند درباره این قضیه که سالها پیش روی داده، چیزی بگویند. آن مذاکرات آنقدر در خفا طول کشید که سرانجام به روند برجام پیوست. فقط موافقان خبررسانی به اسرائیل حاضرند اکنون در این باره سخن بگویند. یکی از آنها وندی شرمن است که میگوید: بحث مداومی در این باره بین ما بود و من طرفدار این بودم که موضوع را زودتر به اسرائیلیها خبر بدهیم. سفیر وقت اوباما در اسرائیل نیز میگوید: باید حدس میزدیم که آنها میفهمند، پس بهتر بود خودمان به آنها خبر میدادیم. به هر حال، جاسوسان اسرائیل اخبار محرمانه درباره مذاکره با ایران را در نیمه سال ۲۰۱۲ از امریکا به دست آوردند و به نتانیاهو گزارش کردند.
مشاور وقت امنیت ملی نتانیاهو که هنوز از این مخفیکاری خشمگین است، میگوید: روابط ما خوب بود تا اینکه روشن شد امریکاییها مسائلی را از ما پنهان میکنند و این یعنی آنها ما را ارزان فروختند؛ اما نتانیاهو خوشحال بود که تهدیدات جنگی او باعث شده امریکا دستپاچه شود و ایران را بیشتر تحریم کند تا ایران زودتر تن به خواستههای غرب بدهد. گرچه یک مقام امنیتی اسرائیل میگوید تهدیدات اسرائیل نتایجی کاملاً معکوس داشت و اوباما را مجبور کرد که زودتر با ایران معامله کند، قبل از آنکه با تحریمها بتوان امتیازات بیشتری از ایران گرفت. به قول او، نتانیاهو با تهدید به جنگ، بهطور ناخواسته باعث معاملهای شد که بعداً خودش برای لغو آن تلاش میکرد.
معمولاً در سال انتخابات امریکا، فشار بر احزاب آن برای امتیاز دادن به اسرائیل بیشتر میشود. در آن سال، رابطه طرفین در مورد چگونگی برخورد با ایران چطور بود؟
اوباما در ۲۰۱۲ درگیر مبارزات انتخاباتی در مقابل نامزد جمهوریخواه یعنی میت رامنی دوست قدیمی نتانیاهو بود. مقامات امریکا معتقد بودند نتانیاهو با تهدیدات جنگیاش، انگیزه سیاسی هم در این انتخابات دارد. رامنی از جان بولتون بهعنوان مشاور سیاست خارجی خود بهره میبرد و نتانیاهو در تماس با اردوی انتخاباتی رامنی بود. اردوی اوباما میفهمید که هدف از این تهدیدات جنگی و تماسها با رامنی، گیر انداختن اوباما و کشیدن آرا بهسوی رامنی است. محاسبه آنها این بود که اگر کمی پیش از انتخابات ماه نوامبر، اسرائیل حمله میکرد، اوباما مجبور میشد از آن حمایت کند. وگرنه رسانهها و نخبگان سیاسی، او را متهم میکردند که در زمان حساس، اسرائیل را رها کرده و درنتیجه، در انتخابات شکست میخورد. لئون پانتا وزیر دفاع وقت امریکا سفری اضطراری به اسرائیل کرد تا از نتانیاهو بخواهد دست از دخالت غیردوستانه در سیاست داخلی امریکا بردارد، اما نتانیاهو هیچ قولی به او نداد.
در تابستان ۲۰۱۲ ماهوارههای جاسوسی امریکا تمرین هواپیماهای اسرائیلی برای جنگ را کشف کردند. اسرائیل بارها به امریکا هشدار داده بود که بدون خبر به آنها، حمله را آغاز خواهد کرد و صبر نمیکند تا آنها جلوی جنگ را بگیرند. چند ماه قبل از آن، اوباما در دیدار با ایهود باراک گفته بود که حتی مقامات نظامی و امنیتی اسرائیل از این جنگ ناراضی هستند. باراک پاسخ داد تصمیم نهایی با این ژنرالها نیست بلکه با نخستوزیر و وزیر دفاع، یعنی نتانیاهو و خودش است. پانِتا برای اثبات تعهد خود در منع ایران از دستیابی به بمب اتمی، باراک را به دفترش در پنتاگون برد و فیلمی محرمانه به او نشان داد. بر اساس این فیلم، پنتاگون در صحرای جنوب غربی امریکا ماکتی مشابه فردو ساخته و بمب ۱۵ تنی ضد سنگر را روی آن آزمایش کرده بود. باراک از این نمایش خشنود شد.
چرا نتانیاهو تهدید خود به حمله را عملی نکرد؟
نتانیاهو با مخالفتهای شدید در داخل اسرائیل، از جانب ارتش و موساد روبرو بود. دنیس رأس میگوید آنها به این علت، جنگی را شروع نکردند که نظامیان اسرائیل نمیخواستند با ایران درگیر شوند. به قول مقامات سابق امریکا و اسرائیل، هدف نتانیاهو از فشار حداکثری بر اوباما این بود که یا خود امریکا جنگ را شروع کند و یا تحریمها علیه ایران را شدت دهد. چون او میدانست که خودش نمیتواند در میان این همه مخالفت، جنگی را به راه اندازد. یک مقام سابق امنیتی اسرائیل میگوید: به نظرم نتانیاهو و باراک از بحث درباره جنگ لذت زیادی میبردند. از اینکه در کرسی قدرت نشستهاند به هیجان میآمدند؛ اما ته دلشان نمیخواستند حمله کنند، چون نمیدانستند کار به کجا خواهد کشید. فقط این برایشان مهم بود که سیگار به دست، بارها در این باره حرف بزنند، اما نتانیاهو همچنان اصرار دارد که بلوف نمیزد و واقعاً میخواست حمله کند و به همین دلیل، امریکا هم واقعاً نگران شده بود. پس چرا حمله نکرد؟ به قول او «اگر اکثریت کابینه با من بود، حتماً این کار را میکردم».
اما رابطه بین نتانیاهو و وزیر دفاعش باراک نیز در حال تخریب بود. سفارت اسرائیل در امریکا به نتانیاهو گزارش داد که باراک در جلسهای خصوصی با برخی مقامات سابق امریکا یاغیگری کرده و گفته است که تلاش دارد «بیبی دیوانه» را از حمله به ایران منصرف کند (بیبی Bibi لقب بنیامین نتانیاهو است). نتانیاهو نیز بهنوبه خود در تلویزیون اسرائیل ظاهرشده و باراک را با این عنوان مسخره کرد که در سفرش به امریکا نقش یک «ناجی میانهرو» را بازی کرده است. به هر حال، باراک دیگر خواهان حمله نبود. به قول او «روشن بود که فراخوان برای حمله، بیشتر و بیشتر پیچیده میشد». رابطه طولانی این دو نماد جنگطلبی اسرائیل به هم ریخت و نتانیاهو تنهاتر از قبل شد.
نتیجه انتخابات امریکا در سال ۲۰۱۲ برای پروژه جنگی نتانیاهو چه بود؟
پیروزی اوباما در انتخابات ۲۰۱۲ کمکی به بهبود روابط نکرد. حتی در ۸ نوامبر ۲۰۱۳ وقتی وزیر خارجه امریکا جان کری پیش از رفتن به مذاکرات اتمی در ژنو، در فرودگاه بنگوریون فرود آمد، درگیر مشاجره شدیدی با نتانیاهو شد. دستیاران طرفین از بیرون اتاقی در فرودگاه گوش میدادند که چطور نتانیاهو فریاد میکشید و میگفت امریکا قولش به اسرائیل را درباره جزییات قرارداد اتمی شکسته است. با این حال، خود اوباما ساعتها پشت تلفن درباره جزییات مورد بحث در مذاکرات برجام، با نتانیاهو صحبت میکرد. اوباما بر اساس برآورد پنتاگون میگفت: حمله اسرائیل علیه برنامه اتمی ایران فقط ممکن است یکی دوسال آن را عقب اندازد، درحالیکه قرارداد اتمی میتواند آن را ده سال عقب انداخته و پس از آن هم مانع ساخت بمب هستهای شود؛ اما نتانیاهو خریدار این حرفها نبود و اوباما را تهدید کرد که در کنگره، لابی خواهد کرد تا کل قرارداد را به هم بزند. اوباما پاسخ داد که نخواهد توانست.
در یک دهنکجی آشکار، در مارس ۲۰۱۵ نتانیاهو بدون هماهنگی با دولت امریکا به کنگره رفت تا با سخنرانی خود، مانع بستن قرارداد اتمی شود. این همان سخنرانی معروف است که او در آن، ایران کنونی را با ایران عهد هخامنشی مقایسه کرده و ماجرای استر در تورات را به تلاش خود برای جلوگیری از پیشرفت اتمی ایران تشبیه میکند. حاضران در کنگره برای او کف بسیار زدند اما درنهایت، کنگره قرارداد را رد نکرد. نیویورکتایمز مینویسد اکنون بسیاری از اسرائیلیها آن سخنرانی را یک نمایش احمقانه میدانند. موشه یعلون وزیر دفاع وقت اسرائیل اکنون میگوید: «اسرائیل هیچگاه نباید در سیاست داخلی امریکا طرف کسی را بگیرد. بیبی (نتانیاهو) خودش را در کنار جمهوریخواهان نشان داد و این اشتباه بود. سخنرانیاش در کنگره مثل فروکردن انگشت در چشم رئیسجمهور ایالاتمتحده بود. من همه اینها را به بیبی گفتم اما او جواب داد: ولش کن، تو نمیفهمی. در نظر او، هیچکس امریکا را نمیشناسد بهجز خودش و ران درمر». ران درمر سفیر نتانیاهو در امریکا بود.
نتانیاهو هنوز همین عقیده را دارد و میگوید هیچیک از منتقدان او «راز بزرگ» سیاست امریکا را نمیفهمند. به قول او برخی از ژنرالها و اعضای سابق کابینهاش تصور میکنند ایالاتمتحده یعنی کاخ سفید و پنتاگون، اما اشتباه میکنند. افکار عمومی امریکا و شکل دادن به آن، کلید مسائل است. او میگوید: «در سی سال اخیر، من به دفعاتی غیرقابلشمارش در رسانههای امریکا ظاهر شدهام و با هزاران تن از رهبران امریکایی دیدار کردهام. من توانایی خاصی یافتهام تا در افکار عمومی نفوذ کنم و مهمترین چیز این است: توانایی برای سوق دادن افکار عمومی در ایالاتمتحده علیه حکومت ایران»؛ اما او نتوانست مانع بستن قرارداد شود. برجام در ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵ به تأیید ایران، روسیه، چین، امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان رسید. اوباما آن روز در بیانیه خود گفت: حرفهای تند در واشنگتن مشکلات را حل نمیکند، دیپلماسی راه مؤثرتری است. از نظر برخی، برجام میراث اصلی سیاست خارجی اوباما بود اما از نظر نتانیاهو این یک شکست آشکار بود که نباید ادامه مییافت. دوران ترامپ فرصت جدیدی را به او داد که در شماره بعدی مجله به ناگفتههای آن میپردازیم.▪
پینوشت:
۱.https://www.haaretz.com/israel-news/elections/.premium-netanyahu-now-has-some-tough-decisions-to-make-1.8321105
- Netanyahu at War, PBS, 2016
۳.https://www.nytimes.com/2019/09/04/magazine/iran-strike-israel-america.html?fbclid=IwAR2eCCBLxDn-r6mJrgdLnxNJpUA6St3YeZ1VxuPCYAQFvpGAI7iXCgQ4Auw
۴.https://en.wikipedia.org/wiki/Assassination_of_Iranian_nuclear_scientists