مهدی فخرزاده
آفتاب عمر دولت مصدق که غروب کرد، گویی امید هم از جامعه آن روز ایران رخت بربست. مقاومتهای پراکنده دانشگاه و گروهها که میراث مصدق بودند نیز فرو خفت و یک دهه بعد، سرکوب خرداد ۴۲ بساط کانونهای پراکنده مقاومت را جمع کرد. پهلوی دوم جایگاه خود را در معادلات جهان دوقطبی آن روزگار مشخص کرده بود؛ او نماینده قطب غربی جهان بیخ گوش قطب دیگری بود و با معادلات آن روز، باید تقویت میشد؛ اما گویی نفرین کودتای ۳۲، شاه را رها نکرده بود و گوشهگوشه جامعه جنبشهایی در حال جان گرفتن بودند. بحث درباره مبارزات آن روزگار، بحثی مفصل است، اما این جنبشها توانستند تبدیل به نوعی خردهفرهنگ شوند که نگاه ویژهای به زندگی و انسان از دل آن بیرون میآید. این خردهفرهنگ را در معدود بازماندگان آن نسل میتوان دید؛ زندگی برای دیگران شاید سرفصل مهم این خردهفرهنگ باشد. شاید تصویری که امروز از مبارزه در آن روزگاران هست، این باشد که مبارزه بهمثابه ترک تمام شئون عادی زندگی و تعلیق همه ساحتها به نفع مبارزه است؛ اما حداقل یک نمونه وجود دارد که خلاف این قاعده کلی است و ثابت میکند هرچند مبارزه حرفهای بود و در تمام زندگی جریان داشت، اما دیگر ساحتهای زندگی زنده بود.
محمدی گرگانی قبل از ورود به سازمان ازدواج کرده بود و با همسر و بچههایش وارد فاز مبارزه شده بود و حالا گرفتاریهای بیشتری داشت؛ «شهریور ۱۳۵۰ کل تشکیلات بهاصطلاح لو رفت. کادرهای فراوانی را همزمان دستگیر کردند. احمد [رضایی] خبر داد که هر جا هستی مخفی شو، بلافاصله از اداره حقوقی سازمان مسکن بیرون آمدم. بعد شنیدم که مأمورین به آنجا رفته و قصد دستگیری مرا داشتند. احمد رضایی آمد و صحبت کرد که از این به بعد خودت انتخاب کن، مسئله جدی شده و هر روز کادرهایی جدید را میگیرند. یک راه این است که دست زن و بچهات را بگیری و بروی در جایی زندگی کنی. راه دیگر همین است که در آن هستی. گفتم من هستم. زندگی تازهای شروع شد، زندگی مخفیانه برای یک کارمند و مشاور حقوقی رسمی، با زن و دو دخترم. روزهای بسیار سختی بود» (محمدی گرگانی، ۱۳۹۶).
ایشان با همسرش مرحوم عفت موسوی که بنا به روایت خاطرات دکتر محمدی در فرآیندی سنتی با هم ازدواج کرده بودند وارد فاز مسلحانه شد. درواقع ایشان نه با یک عضو سازمان بلکه با کسی که قرار نبود در آن مدار از مبارزه باشد ازدواج کرده بود و بعد خانم موسوی او را در فاز نظامی همراهی کرده بود؛ اما چگونه این اتفاق میافتد؟ باز هم بنا به روایت خاطرات دکتر محمدی، «عفت» خانم تنها مسلسل سازمان را در قنداق دختر هجده ماههاش «مهدیه» پنهان کرده بود تا بتوانند محل زندگی را تغییر دهند. چه عنصری میتواند شرایط مبارزه در آن مدار را برای خانواده دکتر محمدی تبیین کند و از کودک هجده ماهه تا بزرگ خانواده به مبارزه مسلحانه بپیوندند؟ آنچه این روزها بارها گفته شد و البته متأسفانه پیشتر کمتر توسط دوستان همفکر «اشرف دهقانی» گفته شده بود، برنامه فرار بزرگ اشرف دهقانی از زندان اوین است که توسط «عفت» خانم اجرا میشود؛ فراری که بزرگترین شکنجهگاه مبارزان با رژیم شاه را بیآبرو کرد. مرحوم «عفت» خانم خود بعدها دستگیر و شکنجه شد.
شور تغییر، وقتی با زندگی آمیخته میشود، زندگی را از روزمرگی و «خودشیفتگی» مدرن امروزی رها میکند. اینجاست که «دیگری» مفهوم و جایگاه پیدا میکند. مشارکت در سرنوشت اجتماعی، یعنی اینکه «خویش» تقلیل یابد تا «دیگری» تجلیل شود که هم از نگاه دینی دکتر گرگانی اینچنین میتوان برداشت کرد و از قضا این نگاه به زندگی، برآمده از همان خردهفرهنگی است که بارها با برچسب خشونت، تقبیح شده است. در این خردهفرهنگ، زندگیها شباهت بسیاری به دیدگاه انسانها داشت، چرا که زندگی در اوج خطر صورت میگرفت و این خردهفرهنگ، زندگیهایی شبیه ادعای مبارزان برای آنها میساخت. آنها جان خودشان را در مسیر آرمانها کف دست نهاده بودند. این مسیر، آرمانها را باورپذیر و جریانها را در دل جامعه و مردم جای میداد و شوری از این رویکرد و این سبک مواجهه با سیاست در مبارزان آن دوران وجود داشت که هنوز هم میتوان در بخشی از بقایای آنها این شور را دید. شوری که در نگاه «عفت» خانم وجود داشت را میتوان امروز از لابهلای عکسهایی دید که در فقدانش منتشر میشود. سختیهای فراوانی در زندگی این خانواده بوده اما در تمام تصویرهایی که این روزها از «عفت خانم» منتشر شده است، خندهای بزرگ و عمیق خودنمایی میکند. عکسها در بسیاری از مواقع راوی استثنا هستند، ولی تمام کسانی که ایشان را میشناختند، میدانستند که این خندهها نه استثنا، بلکه قاعدهای استوار بر صورت ایشان بود. خندههایی که پاسخی پرشور و رادیکال به سختیهایی بود که در مسیر زیست مسئولانه به جان کشیده بودند. خندههایی مادرانه که مهربانیاش، نیاز امروز جهان بود. گویی از پس آن همه سختکوشی، حتی بر مرگ هم که تنها درد بیدرمان است، میخندد.■
منبع:
محمد محمدی گرگانی، ۱۳۹۶، خاطرات و تأملات در زندان شاه، نشر نی.