نویسنده: استفان والت
منبع: فارن پالیسی
تاریخ: ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۸
برگردان: هادی عبادی
ایالاتمتحده به سیاست خارجی جدیدی نیاز دارد، اما چه کسی آن را بیان و اجرا خواهد کرد؟ آیا سوسیالدموکراتها در سمت چپ طیف سیاسی، آزادیخواهان در سمت راست و واقعگرایان در مرکز این طیف به هم میپیوندند تا سیاست خارجی ایجاد کنند که در داخل حمایت شود و در خارج بهطرز مؤثری اعمال شود؟ این امر امکانپذیر است، اما ساده نخواهد بود.
در ربع قرن گذشته، سیاست خارجی امریکا در دستان اتحاد نهچندان محکم طرفداران مداخلهگرایی لیبرال و نئوکانهای جنگطلب بوده است. هر دو گروه بهشدت از استثناگرایی امریکایی دفاع میکنند، امریکا را قدرتی ناگزیر میبینند که باید بر سراسر جهان رهبری فعال اعمال کند، از برتری نظامی حمایت میکنند و گسترش ارزشهای لیبرال (دموکراسی، حقوق بشر، بازار آزاد) را در هر نقطه از جهان تأیید میکنند. آنها درباره نقش سازمانهای بینالمللی اختلافنظر دارند (مداخلهگریان لیبرال چنین سازمانهایی را بهعنوان ابزاری مفید در نظر میگیرند، اما نئوکان ها آنها را محدودیتی بالقوه برای آزادی عمل امریکا میبینند)، اما با وجود چنین عدم توافقی در مورد تاکتیکها، این اتحاد گسترده در رؤسای جمهور از هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات وجود داشته است. همین اتحاد موجب شده است که دونالد ترامپ از سال ۲۰۱۶ موقعیت امریکا بهعنوان رهبر بهاصطلاح نظم لیبرال جهانی را رها نکند.
متأسفانه سیاست خارجی که این نخبگان به آن متعهد بودهاند شکستی غمانگیز بوده است. استراتژی مشترک آنها مبنی بر هژمونی لیبرال، بهمعنی استفاده از قدرت امریکا برای گسترش ایدهآلهای لیبرال در سراسر دنیا، جهانی هماهنگتر و کامیابتر ایجاد نکرد. در عوض، اقدامات آنها به مجموعهای از دولتهای شکستخورده، بدتر شدن ارتباط با قدرتهای بزرگ، بحران اقتصادی جهانی، بیاعتمادی به خودِ دموکراسی و واکنش شدیداً منفی نسبت به جهانیسازی منجر شد. نخبگان سیاست خارجی امریکا زمانی فکر میکردند گسترش ایدهآلهای ایالاتمتحده نسبتاً آسان است و آنها مورد حمایت قرار میگیرند؛ اکنون نظم لیبرال جهانی که آنها در جستوجوی آن بودند، همچون موجودی نیمهمرده به احیا نیاز دارد.
این موضوع عجیب نیست که شماری از مفسران معتقدند سیاست خارجی امریکا به جایگزین نیاز دارد. پیتر بِینارت[۱]
که در عقاید خود در حوزه لیبرالیسم مداخلهگر تجدیدنظر کرده و در نشریه آتلانتیک مطلب مینویسد، اکنون به محدودیت در سیاست خارجی امریکا گرایش پیدا کرده و کم و بیش به همان نکاتی اعتقاد پیدا کرده که واقعگرایان سالها بیان میکردند. هفته پیش دنیل بِسنِر،[۲] پژوهشگر تاریخ از دانشگاه واشنگتن در ستونی در نیویورکتایمز خواستار توجه جدی سوسیالدموکراتها به مقوله سیاست خارجی و اتحاد بر طرحی مرکب از پاسخگویی، نظارت بیشتر کنگره، مخالفت با نظامیگری و کاهش تهدید شد.
اکنون این سؤال واضح مطرح میشود: آیا امکانپذیر است بر اساس این برنامه، چنان ائتلاف بزرگ و فراگیری تشکیل داد که بر اتحاد نئوکان ها و لیبرالهای مداخلهگر غلبه کرد؟ همانطور که در قسمت بالا به آن اشاره شد، کاندیداهای آشکار این موضوع، لیبرالهای ضد جنگ (سوسیالدموکراتهای مدنظر بسنر)؛ واقعگرایانی که از استراتژی کلان محدودیت یا ایجاد توازن دفاع میکنند و آزادیخواهانی از جناح راست همچون رَند پال[۳] و مؤسسه کیتو[۴] هستند که گرایش امپریالیستی امریکا را برای دههها زیر سؤال بردهاند.
همه این سه گروه اعتقاد دارند که هژمونی لیبرال در ۲۵ سال گذشته، غیرضروری، غیرعاقلانه و ناموفق بوده است. سیاست خارجی محدودتر با اهداف سیاسی آنها سازگارتر است و امکان تشکیل ائتلاف را عملی میسازد.
از نظر آزادیخواهان، هژمونی لیبرال به وضعیتی منتهی میشود که در آن دولت بهشدت بر امنیت ملی متمرکز است، آزادیهای مدنی تهدید میشود و تصمیمگیران مجبور میشوند یا مالیاتها را افزایش دهند یا دائماً دولت را با کسری بودجه فراوان اداره کنند که هر دو حالت نامطبوع است. از نظر این گروه، حفظ آزادی درون ایالاتمتحده بهمعنای کوچک نگهداشتن دولت فدرال است و این هدف با تلاش برای حکمرانی جهان ناسازگار است.
از نظر سوسیالدموکراتها در سمت چپ طیف، هژمونی لیبرال به هزینههای مفرط نظامی و مداخلات شکستخورده انجامید، هزینههایی که میتوانست صرف بهبود زندگی امریکاییهایی شود که به کمک نیاز داشتند. ممکن است جهانیسازی به بیش از یک میلیارد نفر از آسیاییها کمک کرده باشد از فقر رهایی یابند، اما شهروندان طبقات فرودست و متوسط غربی بهره اندکی از این امر بردند. ضمن اینکه فاجعه اقتصادی سال ۲۰۰۸ نشان داد نظم مالی جهانی شکنندهتر شده است. حق با بسنر است که این گروهها فاقد خطمشی مناسبی برای سیاست خارجی هستند، اما کاهش مسئولیتهای جهانی ایالاتمتحده و اتخاذ رویکردی حسابشدهتر درباره جهانیسازی کاملاً با برنامههای گسترده سیاسی و اجتماعی آنها تطبیق دارد.
هرچند انقلابی داخلی از این نوع در سیاست خارجی که در اینجا تصویر شد با موانع مهمی روبهرو است. این ائتلاف فرضی که آن را بیان کردهام بهاندازه کافی کارشناسان آگاه و باتجربه در حوزه سیاست خارجی ندارد؛ البته تعداد این افراد ناچیز نیست، اما برای رئیسجمهوری مصلح برای اداره دولت ایالاتمتحده سخت خواهد بود تا کارشناسان لازم در امور مربوط به امنیت ملی را جایگزین کند.
بهعلاوه ریشههای ائتلاف لیبرال-نئوکان به دوران جنگ سرد برمیگردد و آنها برای مدت طولانی اوضاع را کنترل کردهاند، حتی امروزه هم تشکیلات سیاست خارجی افراد بسیار زیادی با همین طرز تفکر دارد که در بحثهای عمومی درباره آینده جریان سیاست خارجی فعال شوند. مدافعان بهاصطلاح رهبری اجتنابناپذیر امریکا همچنان بر مؤسسات مربوط به سیاست خارجی امریکا (مثلاً اکثر اتاق فکرهای بزرگ واشنگتن) و صفحات رسانههای مهم همچون نیویورکتایمز، والاستریت ژورنال و واشنگتنپست تسلط دارند. ضمن اینکه بین سه گروه مورد اشاره که لازم است با هم ائتلاف کنند هم در زمینه سیاست خارجی تفاوتهای اساسی وجود دارد و این اختلافات باید حل شوند یا به حداقل برسند. مثلاً سوسیالدموکراتها بهشدت به حقوق بشر متعهدند و بعضی از آنها، دقیقا مثل مداخلهگران لیبرال، اعتقاد دارند باید از قدرت امریکا برای بهبود حقوق بشر در مناطق دوردست استفاده شود. واقعگرایان نسبت به این امر محتاطند و با وجود اینکه معتقدند باید حقوق بشر مورد احترام قرار گیرد، فکر میکنند امریکا میتواند بهجای تحمیل این ارزشها بر دیگران خود الگوی مناسبی برای بقیه باشد. اینکه جناح چپ به سیاست عدممداخله پایبند باشد، بسیار مشکل است و بهسادگی میتوان تصور کرد درباره مداخله در روآندا و سوریه اختلافنظر بهوجود آید.
واقعگرایان و آزادیخواهان نیز به همین نحو در موردنیاز به ایجاد توازن در برابر چینِ در حال ترقی اختلافنظر دارند؛ واقعگرایان فکر میکنند این اقدام برای امنیت بلندمدت امریکا مهم است و آزادیخواهان فکر میکنند این امر امکانپذیر نیست و احتمالاً ضروری نیز نیست. از نظر آزادیخواهان برای حفاظت از امریکا، سلاحهای هستهای و انزوای جغرافیایی چین کفایت میکند و نیازی به انکار وضعیت مسلط چین در آسیا نیست.
نهایتاً پیشنهاد بسنر درباره نظارت بیشتر کنگره بر سیاست خارجی، روش مناسبی برای کنترل ریاستجمهوری و تصحیح گرایش تشکیلات سیاست خارجی برای شروع جنگهای پرهزینه است. واضح است که کنگره قویتر همیشه به محدودیت بیشتر میانجامد. کاپیتال هیل جایی است که لابیها و گروههایی با منافع خاص بهشدت تلاش میکنند تا ایدههای احمقانهای چون گسترش ناتو یا جنگ در عراق را جا بیندازند و بر کنگره فشار وارد آورند تا پایگاههای نظامی بازبماند و صنایع دفاعی تأمین مالی شوند. طبیعی است که اگر جنبشی پیشرو در سیاست خارجیشکل بگیرد، به چنین لابیهایی بیتوجه خواهد بود.
استفان والت استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد است
[۱] Peter Beinart
[۲] Daniel Bessner
[۳] Rand Paul
[۴] Cato