محمدرضا هادی
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم گرچه مشکلات اقتصادی ریشه در مشکلات سیاسی دارد، اما معضلات سیاسی نیز ریشه در مشکلات فرهنگی ما مردم داشته: ۱-عدم انجام درست وظایف شغلی خود؛ ۲- ناآگاهی به خاطر عدم مطالعه کافی کتاب؛ ۳- تقدم منافع شخصی خود بر منافع ملی؛ ۴-عدم همدلی، همبستگی و اعتماد اجتماعی؛ ۵- عدم ایجاد گروههای کوچک؛ ۶-فقدان ارتباط نزدیک و زبان مشترک بین مردم و نخبگان همگی موجب بروز بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی-اجتماعی ایران امروز ما شده است؛ بنابراین مشکل ما فقط یک مشکل سیاسی نیست که راهکار سیاسی داشته باشد. چنانکه تاکنون نیز با فعالیتها و روشهای سیاسی از رفع آن عاجز بودهایم، بلکه مشکل عمیق، ریشهدار و درواقع فرهنگی است و بنابراین راهکار عبور از آن نیز فرهنگی میباشد. کار فرهنگی گرچه زمانبر است ولی پایدار و برگشتناپذیر است. در اینجا از بلایی که خودمان و نخبگانمان با فرافکنی و انداختن همه تقصیرات به گردن حاکمیت بر سر خودمان آوردهایم، پرده برداشته و راهکاری پیشنهاد شده امیدبخش اما واقعگرایانه که هریک از ما در صورت تلاش برای انجام آن میتواند بدون نیاز به انقلاب و تحمل هزینههای بالای اعتراضات عمومی، به اصلاح کشورش امیدوار باشد.
آسیبشناسی
حرفهای روزمره ما در بین دوستان آشنایان در تاکسی، مهمانی، محل کار گلایه از گرانی، تورم، اختلاس، سوءمدیریت و خلاصه مشکلات اقتصادی جامعه است و علت آن را نیز ناکارآمدی و فساد مسئولان و وابستههای آنان میدانیم. در تجربه توسعه کشورهایی چون ژاپن، کره جنوبی و مالزی نقش مدیریت سالم و کارآمد بهوضوح مشخص است؛ اما در ایران با وجود مسائلی همچون نحوه خاصی از نظارت استصوابی شورای نگهبان و نفوذ نهادهای نظامی و انتصابی بر نهادهای بهاصطلاح انتخابی قوای مجریه و مقننه به اصلاح ساختار سیاسی و انتخاب مدیران لایق و غیروابسته که همتشان فقط منافع ملی کشور باشد نه قدرتطلبی نمیتوان امیدوار بود. بیتوجهی نسبت به مخالفان و سرکوب منتقدان در سالیان اخیر نیز مؤید این روال است. ظاهراً به بنبست عملی و نظری رسیدهایم پس چه باید کرد؟ انقلاب و شورش یا انفعال که مرگ تدریجی یک ملت را به همراه دارد یا انتظار و امیدوار ماندن به معجزه یا یک منجی؟
برای علاج درد اول باید علت و ریشه آن را شناخت؛ یعنی معضل را آسیبشناسی کرد و از معلول به علت رسید تا بتوان به درمان ریشهای آن پرداخت وگرنه علاجها و مسکنهای موضعی ما را از نعمت درد که عامل آگاهی از یک فاجعه عمیق و پنهان است غافل میکنند و فقط به عمیقتر شدن بیماری و علاج ناپذیری آن کمک میکنند و وقتی متوجه میشویم که دیگر خیلی دیر شده و بیماری سراسر وجودمان را گرفته و مرگ در انتظارمان است. دردها و بیماریهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی هم دقیقاً همانند دردها و بیماریهای جسمی و شاید حادتر از آن هستند.
برای یافتن ریشه مشکلات بهترین راه گذاشتن علامت سؤال و پرسیدن یک چرا در مقابل هر جواب تا رسیدن به جواب اصلی است یعنی همان روش تحلیلی یا دیالکتیک افلاطونی؛ بنابراین الآن سؤال این است که چه شد که یک انقلاب که شعار و آرمانش را چهار اصل استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت گذاشت اکنون در هر چهار حوزه با مشکل جدی مواجه شده است؟!
تاریخ آزمایشگاه بررسی و تحلیل مسائل اجتماعی است. در دوره معاصر و حاضر نیز به همین روال عدهای برای کسب قدرت و منافع نامشروع خود دور هم جمع شدهاند و یک باند سیاسی تشکیل داده و با برنامهریزی کمکم در قدرت نفوذ کرده و شروع به حذف رقیب کرده و درنهایت حاکمیت را به دست گرفتهاند و در این راه با عوامفریبی مخصوصاً با ظاهر دینی مردم را فریفته و با بالا بردن هزینه برای منتقدان، آنها نیز ترجیح دادهاند در کنار نظارهگر اوضاع باشند. ما مردم نیز با بیتفاوتی صرفاً ناظر این جریان بودهایم و منفعل در برابر قدرت حاکمه فقط مشغول گذران زندگی روزمره خود بودهایم و چند نفر نخبه دلسوزی هم که ندایی سر میدادند در نطفه خفه میشدند. اکنون نیز که ما متحمل ضررهای ناشی از این بیتفاوتی خود شدهایم ناله و ناسزا سر دادهایم که چه شد که این وضعیت به وجود آمد؟!
در اینجا بهخوبی به نقش منفعلانه خود ما مردم در برابر حاکمیت پی میبریم. در این شرایط یأس و ناامیدی مردم فقط به انتقادهای کلامی آنهم در صحبتهای زودگذر در محل کار تاکسی یا در جمعهای محدود دوستان، خانواده و آشنایان و یا در گروههای فضای مجازی بسنده کرده و ساعتها از زمان مفید خود را در ارسال جملات، فیلمها و طنزهای منتقدانه خود در گروههای فضای مجازی سپری میکنیم که پس از مدتی که میبینیم حاکمیت کار خود را میکند و به انتقادات وقعی نمیگذارد، نسبت به بیاثر یا کم اثر بودن این راه پی میبریم و از این کار هم خسته شده و بیشتر به دامان یأس و ناامیدی پناه میبریم و دچار یک تسلسل و دور باطلی میگردیم؛ البته معتقدم باید از تنها وسیله اطلاعرسانی در توقیف مطبوعات و نبود رسانههای آزاد حداکثر استفاده را کرد، اما استفادهای با کارکرد و راندمان مطلوب که به اصلاح وضعیت کشور منجر شود، نهفقط تریبون انتقاد صرف از حاکمیت با اثربخشی حداقلی.
چنین به نظر میرسد خود این انتقادها یک معضل در راه توسعه آزادی و رشد کشور شدهاند میپرسید چگونه؟ چونکه من منتقد به همین انتقاد راضی شده و فکر میکنم وظیفه ملی-دینی خود را انجام دادهام و دیگر وظیفهای ندارم و حال حاکمیت باید فرمایشات بنده را عمل کند یا از منافع خود بگذرد یا داوطلبانه کنار برود و اداره کشور را بدهد به دست دلسوزان متخصص! چه خیال خامی! ولی خودم در کارم، خانوادهام، جامعهام چهکاری برای کشورم میکنم که انتظار اصلاح اوضاع کشورم را دارم؟
درواقع ما هم در هر دو حوزه نظری و عملی معضل داریم. ابتدا از لحاظ نظری و اعتقادی باید به این باور برسیم که معضل اصلی جامعه ما سیاسی یا اقتصادی نیست، بلکه فقر فرهنگی است. در حوزه عملی هم تنها راهکار مؤثر شروع از خود است و پرداخت هزینه برای اصلاح خود، خانواده، محله، شهر و درنهایت جامعه و کشور خودمان میباشد.
بله ناآگاهی و بیتفاوتی یکایک ما نسبت به سرنوشت کشورمان در این سالیان دراز بوده که ما را به این روز انداخته است و صد افسوس که از این امر بدیهی مغفول ماندیم و فقط مشکل را در جایی دیگر جستوجو میکنیم. با توجه به تحلیل بالا و زندگی در چنین جامعهای، راهکارهایی به نظر میرسد میتواند باعث خروج کشور از این بنبست فعلی گردد که متکی بر توانایی و همت و فعالیت تکتک خود ما باشد نه امید به تغییر نظام حاکم. امیدوارم که این راهکارها که آسان ولی در عین حال سخت هستند مورد توجه واقع گردند. چرا آسان، چون در اختیار خود من هستند و لازم نیست کار سختی چون تغییر حاکمیت را انجام دهم و چرا سخت، چون باید از خودم شروع کنم و نمیتوانم مثل همیشه مسئولیت را بر گردن دیگران بیندازم و خود را آزاد و رها کنم.
۱- تعهد شغلی (درستکاری):
یکی از مسائل مهم این است که متأسفانه به خاطر فشارهای اقتصادی و فقر فرهنگی و اعتقادی، عدهای از ما مردم نسبت به مسئولیت خود نسبت به انجام وظایف شغلی خود در جامعه به نحو مطلوب و رضایتبخش مشتریانمان کوتاهی و گاهاً سوءاستفاده کردهایم. وضع قوانین غلط و عدم نظارت کافی حاکمیت نیز شاید به خاطر افتادن ما در دام درگیر شدن به خود میباشد. این مسئله ضمن هدر دادن منابع کشور موجب ایجاد حس بیاعتمادی اجتماعی و کاهش شدید سرمایه اجتماعی است که موتور محرک تحولات اجتماعی و توسعه کشور میباشد؛ بنابراین باید آگاه باشیم که رشد کشور موجودی در آسمانها نیست که یک حکومت شایسته آن را برای ما در روی زمین به ارمغان بیاورد، بلکه مولود فعالیت و تلاش و ازخودگذشتگی تکتک ما خواهد بود.
اگر به تاریخ توسعه کشورهای غربی و توسعهیافته چون ژاپن، کره جنوبی، چین و مالزی نگاهی بیندازیم میبینیم که توسعه آنها مرهون تلاش شبانهروزی مردم آن کشورها بوده است. البته مدیریت درست لازم است، اما هرگز کافی نیست. در صورت آمدن بهترین حاکمیت هم شاهد اصلاح اساسی اوضاع کشور نخواهیم بود چراکه برنامهریزی و مدیریت صحیح، موقع اجرا به نیروهای اجرایی درست نیاز دارد. درواقع باید اصلاح را از خود شروع کنیم و هزینههای مادی و غیرمادی آن را با کمال میل بپذیریم وگرنه صرف انتظار یک منجی معجزهگر، خیالی عبث و ناشی از راحتطلبی ما خواهد بود که یک عادت فرهنگی مضموم ماست که صدمات زیادی هم در طول تاریخ از این ضعف خود خوردهایم.
۲- افزایش آگاهی از راه کتابخوانی
این نحوه نگرش منفعلانه ما که به عملکرد منفعلانهمان نیز منجر شده ریشه در آگاهی اندک ما دارد و این نیز سابقه تاریخی دارد و مولود این دوره نیست. سیاستمداران باهوش با درک عمیق این خلأ فرهنگی با برنامهریزی حسابشده به کمک اندیشمندان و جامعهشناسان اجیرشده خود جهت تداوم، گسترش و بهرهبرداری از این خلأ فرهنگی-اجتماعی برنامهریزی و سرمایهگذاریهای کلانی کردهاند و حاصل آن را نیز چیدهاند: ملت ناراضی اما تسلیم که یا غر میزنند یا هر از گاهی در اثر فشارهای اقتصادی اعتراضی کرده و سرکوب میشوند و بعد در لانههای خود میخزند.
در چنین شرایطی تنها راهکاری که به نظر میرسد هم ممکن و هم مطلوب باشد شروع کردن به مطالعه کتب روشنگر و افزایش آگاهی درست و عمیق خود نسبت به جامعه، تاریخ، سیاست، دین، فرهنگ، مدرنیسم و مقولاتی از این دست میباشد. درک این نکته که بدیهی به نظر میرسد، اما مغفول مانده است که همه مصائبی که بر سرمان آمده ناشی از عدم آگاهی درست ما نسبت به مسائل مختلفمان و عدم تلاش و صرف هزینه برای رفع آن بوده است؛ بنابراین لازم است هرکدام از ما که ادعای دلسوزی دارد به میدان بیاید و نهضت کتابخوانی راهاندازی نماییم و بهجای صرف وقت در انتقادهای سطحی و متهم کردن حاکمیت به خود رجوع کنیم که عامل همه موفقیتها و شکستها خود ما هستیم.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
۳-مسئولیتشناسی در برابر منافع ملی:
مسئله مهم دیگر در موفقیت یک حرکت اجتماعی، مسئولیتشناسی یکایک افراد جامعه در برابر منافع ملی کشورشان میباشد. هرکدام از ما باید حس وطندوستی را در خود بپرورانیم و شروعکننده این حرکت باشیم و منتظر دیگری ننشینیم و هزینههای احتمالی این کار را هم جزء هزینههایی حساب بکنیم که یکایک ما باید برای رشد جامعه بپردازیم. مشکل ما باور نداشتن عمیق به لزوم حفظ منافع ملی بهعنوان محور اساسی فعالیتهای فردی و اجتماعیمان میباشد. متأسفانه به خاطر نبود آگاهی کافی و فشارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما منافع شخصی خود را بر منافع ملی ترجیح دادهایم و نتیجه آن این وضعیت کشور شده است. این مسئله نهتنها برای مدیران کشور بلکه در مورد کارمندان و کارگران در بخشهای دولتی و خصوصی، فعالان حوزههای مختلف اقتصادی و کسبه بهوضوح نمایان است. در کشورهای پیشرفته نهادینه شدن این باور در بین سطوح مختلف جامعه موتور محرک توسعه و رفاه آنان بوده است.
۴- همدلی و مهربانی
مسئله مهم دیگر استحکام مودت، مهربانی و همدلی بین آحاد افراد جامعه است. در شرایط سخت سیاسی و اقتصادی فعلی که روابط افراد سرد و تیره شده، تقویت روحیه خود و اطرافیانمان و دادن روحیه امید و تلاش و حمایت از همدیگر امری واجب است؛ زیرا تا افراد جامعه از انگیزه و شور و نشاط کافی برخوردار نباشند حتی نسبت به انجام امور کاری و شخصی خود نیز بیانگیزهاند، چه برسد به امور فرهنگی و اجتماعی. این گذشتها، مهربانیها و همدلی و اتحاد برانگیزاننده دیگران خواهد بود و موجب موجی خواهد شد که انرژی و انگیزه لازم برای طی راه دشوار اصلاح فرهنگی به وجود خواهد آورد که گرچه جوابدهی آن زمانبر اما اساسی و پایدار است.
در این بین حمایت مادی و معنوی از روشنفکران و نخبگانی که تمام یا حتی قسمتی از دغدغه خود را برای جامعه صرف مینمایند و احتمالاً از طرف حاکمیت نیز در تنگناهای مختلف قرار داده شدهاند امری است مهم. همین عدم حمایتهای ما از این قشر بوده که باعث شده اصلاحات لازم بهدرستی پیش نروند و الان دچار اینهمه نابسامانی شدهایم. نمیشود ما بدون پرداخت هزینههای مادی و غیرمادی همیشه منتظر باشیم عدهای دلسوخته هزینههای گزاف مقابله با حاکمیت را بدهند و ما فقط منتظر نشستن سر سفره آماده آبادانی ایران باشیم چیزی که تقریباً تا به حال به خاطر همین عدم حمایت از یکدیگر انجام نشده و خساراتش را هم داریم میبینیم.
۵- تشکیل گروههای کوچک
اما انجام اقدامات پنجگانه فوق گرچه عزم و انگیزه شخصی را طلب میکند اما تجربه نشان داده که کار جمعی به انسان انگیزه و تعهد کافی را به ادامه راه میدهد. گرچه به نظر بنده به دلایل سیاسی متأسفانه نظام آموزشی ما برعکس کشورهای پیشرفته کار گروهی آموزش داده نشده است! و به ما القا شده است که ما ایرانیها یاد نگرفتهایم کار گروهی کنیم چنانکه در ورزشهای انفرادی خیلی موفقتر از ورزشهای جمعی هستیم. حال که امکان تشکیل گروههای قانونی بزرگتر مثل احزاب، تشکلهای مردمنهاد و سندیکاهای کاری وجود ندارد هرکدام از ما باید در بین خانواده، دوستان، آشنایان، همکاران و همفکران اقدام به راهاندازی گروههای کوچک مخصوصاً حول محور کتابخوانی نماییم. در این راه گرچه باید از فضای مجازی نیز استفاده کرده اما به هیچ وجه نباید به آن بسنده کرد چراکه جلسات و دیدارهای حضوری (در شرایط غیرکرونایی) انرژیهای مثبتی را در بین افراد گروه جاری و ساری میسازد که فضای مجازی از آن محروم است. این گروهها در قالب امور فکری-اجتماعی، هنری، ورزشی، تفریحی، کاری، محلی، جنسیتی، قومیتی، خانوادگی، همکلاسیهای قدیم و فعلی، دوستان و خلاصه تحت هر عنوان و بهانهای میتواند شکل گیرد. همچنین باید توجه کرد که نبود اینگونه ارتباطات در جامعه به سلامت اجتماعی و روانی ما آسیب وارد کرده و انگیزهها و روحیه تحولات فردی را هم از ما گرفته است. در این گروهها از وجود نخبگان و افراد دلسوز، علاقهمند، فرهیخته در اطراف خود باید کمال استفاده را نمود. همچنین از نیروی جوانان حداکثر استفاده را کرد، چراکه آنان هم انگیزه لازم را دارند و هم نیازمند نقشآفرینی در تحول اطراف خود هستند تا از اصلاح کشور مأیوس نشوند و در دام بیتفاوتی نیفتند و یا جذب گروههای سوءاستفادهگر نشوند و راه کمال خود و جامعه خود را به نحو درستی طی کنند.
۶- ارتباط نخبگان با مردم
در اینجا لازم است به نقش نخبگان و روشنفکران در جامعه اشاره کرد. متأسفانه اکثر روشنفکران ما با مطالعه کتب متفکران غربی به بازنشر آن افکار در جامعه آنهم در بین قشر خاصی از جوانان مبادرت ورزیدهاند و ضمن ضرورت بومیسازی و متناسبسازی مفاهیم مدرنیته و توسعه و ترویج آن در بین تودههای مردم، کمکی به رشد آگاهی عمومی نیز نشده است. در اینجاست که باید داستان ملاو معلم در روستا و نقشه زیرکانه ملای روستا برای بیرون راندن معلم را بازخوانی کرد. این داستان نشاندهنده تلقی تندوروانه جریان مسلط از مردم جامعه خود و نحوه تأثیرگذاری بر آنها و حفظ قدرت و نفوذ و منافع خود در بین آنهاست. موردی که نخبگان و روشنفکران ما از آن غافل بودهاند و به بهانههای مختلف میدان را به رقیب واگذار کردهاند و فقط در محافل محدود و معدود روشنفکری خود از ناآگاهی تودهها و عدم همراهی و حمایت آنان در برابر حاکمیت و جریان سنتی که قویتر از حاکمیت هم عمل میکنند، شکایت و گلایه میکنند. درصورتیکه روشنفکر باید بتواند همانند دکتر شریعتی به زبان مردم سخن بگوید و راهحل برونرفت از معضلات جامعه خود را بهدرستی و ذکاوت شناسایی و راهکارهای عملی و ممکن را برای آن به جامعه ارائه نماید. دکتر شریعتی به همین روش توانست در بین مردم و جوانان جایگاه و به دنبال آن نفوذ کلام پیدا کند و در روند فکری-سیاسی جامعه تأثیرگذار باشد.
روشنفکران در این شرایط جهت جبران غفلت تاریخی خود باید بیایند در وسط میدان و عملاً با مردم تعامل نزدیک داشته باشند و نقش رهبری فکری خود در جامعه را عملاً ایفا کنند. در این صورت است که مردم آنان را از جنس خود و همدرد خود دانسته و در صورت بروز محدودیتهایی برای آنها به میدان آمده و هزینه پرداخت کرده و فضای لازم برای گسترش افکار روشنیبخش و رهائیبخش نخبگان را ایجاد خواهند کرد. البته در این کار باید دقیقاً مثل بازی شطرنج، حرکات حسابشده و واقعبینانه انجام شود. از طرف دیگر نخبگان با پشتیبانی مردمی اکنون میتوانند وارد تعامل و گفتمان با لایه معقولتر و معتدل حاکمیت شده و با لابیگریهای خود بخشی از جریان متصلب را متقاعد به همراهی با مردم و اصلاح تدریجی ساختار متصلب خود نمایند تا حاکمیت نیز مقبولیت نسبی لازم را پیدا کرده و از هزینههای سنگین حرکتهای تند اجتماعی که خوشایند هیچکس مگر دشمنان داخلی و خارجی کشور نیست دوری گزیند.
باید به وظیفه ملی و نقش افراد تأثیرگذار جامعه همچون هنرمندان و مجریان محبوب، ورزشکاران، اساتید حوزه و دانشگاه، کارآفرینان و صاحبان کسبوکارهای بزرگ، سلبریتیهای متعهد، امنای محلات و مساجد و خلاصه همه دلسوزانی که دغدغه نجات کشور را دارند تأکید کرد که به میدان آیند و در این راستا هر کس در حد توان خود برای کشورش نقش ایفا کند تا در آیندهای نزدیک شاهد حل مشکلات کشورش باشد که لذت و محبوبیتی از این بالاتر نیست و مردم فهیم ما نشان دادهاند چگونه قدردان چنین افرادی هستند که در موقع سختی نه گشایش و آسایش به فریادشان رسیدهاند.
سخن آخر اینکه باز هم تأکید میکنم وضعیت فعلی ما نتیجه کوتاهی خود ماست و بهجای انتقاد به وضع موجود باید در جهت اصلاح آن حرکت کرد. انجام موارد هفتگانه فوق راههای برونرفت از این بنبست فعلی هستند. کوتاهی و ضعف در انجام هریک از این موارد میتواند به ناکارایی این حرکت عظیم اجتماعی منجر شود. در هریک از این موارد نقش و ارتباط تنگاتنگ بین نخبگان و مردم اهمیت حیاتی دارد. ما باید کتب روشنگر را خود بخوانیم و به دیگران هدیه دهیم و در راه تشکیل گروههای کوچک و همدلی و اتحاد با همدیگر بدون فوت وقت همت گماریم که بسیار زمان از دست دادهایم و ایران به یاری یکایک ما نیاز دارد.
امید است این سرزمین کهن همچون مقاطع گذشته تاریخی مثل حمله اعراب، مغولان و افغانها همانند ققنوسی از خاکستر آتش خود برخیزد و با آزادی در سپهر جهانی به پرواز درآید و همه ما طعم زندگی آزاد، آباد و پیشرفته را که نتیجه زحمت و تلاش ما غیور مردان و زنان این کهن دیار است در آیندهای نزدیک بچشیم و به جشن و پایکوبی این جشن ملی بپردازیم. به امید خدا.■