بدون دیدگاه

ملت ابراهیم

 

سخنان لطف‌الله میثمی در توشه‌گیری از روش ابراهیم در قرآن

#بخش-سوم

 

بحث پیشین ما درباره «ملّت ابراهیم» بود و در پایان به رسولانی پرداختیم که نزد حضرت ابراهیم آمدند و دو پیام داشتند؛ نخست بشارت به اینکه ساره صاحب فرزند پسری می‌شود؛ و دوم خبر عذاب درباره قوم لوط. گفتیم که ابراهیم درباره عذاب با خدا مجادله می‌کند و خدا به ابراهیم سه درجه افتخار -یعنی اوّاه و منیب و حلیم- می‌دهد که برای ما بسیار تأمل‌برانگیز است. همچنین گفته شد که با بررسی کل قرآن ملاحظه می‌کنیم که همیشه «نجات» مقدم بر عذاب است؛ و علاوه بر آن، عذاب هم از دو مؤلفه خودخواستگی و خودساختگی برخوردار است.

ملاحظه می‌کنیم مدل ابراهیم که همان ملّت ابراهیم است پیام‌آور جامعه بدون حذف است؛ حتی مایل نیست قوم لوط حذف شود و معتقد است حضرت لوط در میان آن‌هاست و می‌تواند آن‌ها را آموزش دهد و هدایت کند. ولی آن قوم، اسراف‌کاری و افراط‌کاری را به‌ حد اعلا رساندند و فراتر از گرایش به هم‌جنس خود خواستند به میهمانان حضرت لوط تجاوز کنند؛ و گفته شد که این رویه به بن‌بستی در تکامل منجر می‌شد که هم زنان و هم مردان از معادله حذف می‌شدند.

می‌بینیم که مدل ابراهیم بر اساس مرزبندی کامل حق و باطل است و باطل وقتی است که به تعدی و تجاوز دست می‌زند. در قرآن داریم که باطل ذاتی نیست، بلکه به‌وجود آمدنی است. آیت‌الله منتظری هم در آموزه‌های خود اشاره کردند که نه باطل ذاتی است و نه استبداد. مدل ابراهیم بر اساس اراده خدا استوار است. اراده خدا هم به ‌نوبه خود بر تکامل سمت‌دار و هدف‌دار در طبیعت و تاریخ استوار است. وقتی به تاریخ می‌رسیم این اراده در رشد و گسترش امت واحد تبلور می‌یابد. ابراهیم نیز با الهام از این مدل، از بیت‌الله و خانه مردم شروع کرد که مرکز تجمع و تردد همه انسان‌ها بود و همه نژادها و دیدگاه‌ها را دربر می‌گرفت و آن‌گاه با توسعه خانه مردم به توسعه شهر مکه رسید و این توسعه تعمیم یافت. ابراهیم به این هم بسنده نکرده و تداوم رسالت را در فرزند خود می‌خواهد و آن‌گاه دعا می‌کند پیامبری بیاید و مردم را تزکیه کرده و تعلیم دهد که مصداقش حضرت محمد است. مفسران هم می‌نویسند که پیامبر اکرم (ص) یکی از مصادیق دعای حضرت ابراهیم است.

در زمان پیامبر ملاحظه می‌کنیم که اولین قانون اساسی تنظیم می‌شود. این قانون اساسی حقوق همه شهروندان را دربر می‌گرفت و یکی از مصادیق رشد و گسترش امت واحد بود. شهروندان مسیحی، یهودی، مسلمان و صابئی و حتی مشرک در این قانون اساسی جایگاه مناسب خود را داشتند. در کتاب قله بحران قله مدیریت (تحلیلی بر جنگ احد) با توضیح بیشتری به این قانون اساسی پرداخته شده است. این در حالی است که صبغه مذهبی این قانون اساسی فقط بسم‌الله الرحمن الرحیم است که می‌دانیم حتی مشرکین هم خدای رحمان و هستی‌بخش را قبول داشتند[۱] و نه ‌تنها انکارگران در سوره یاسین خدای رحمان را قبول داشتند، بلکه خدای رحمان را مبنای استدلال خود قلمداد کردند و از رسولان بر این اساس -در سوره یاسین- می‌پرسند از کجا معلوم از جانب خدای رحمان مأموریت و حجتی داشته باشید.

از اینجا معلوم می‌شود که خدای خالق حتی برای انکارگران نیز به‌صورت یک‌لفظ خلاصه نمی‌شود، بلکه خدا را هستی‌بخش و خالق دانسته و خود را مخلوق تلقی می‌کردند. پیامبر اکرم (ص) در راستای ملّت ابراهیم، عقد اخوت بین همگان را در مدینه مطرح می‌کند که این مطلب در آیه ۱۰۳ آل‌عمران[۲] آمده است. خداوند در این آیه خطاب به مردم مدینه ضمن دعوت به وحدت و تحکیم آن می‌گوید آیا یادتان می‌آید هنگامی‌که با هم دشمنی می‌کردید و به خون هم تشنه بودید آن‌گاه با پذیرش اسلام، به خدای خالق تسلیم شدید و در پرتو این خدای خالق همدیگر را مخلوق، برادر و برابر پنداشتید؟ آیا یادتان می‌آید که در لبه پرتگاه و عذاب و جنگ داخلی بودید و خداوند شما را در سایه این برادری نجات داد؟ ملاحظه می‌کنید که باز خدا در این مدل ابراهیمی مبتنی بر یک لفظ نیست، بلکه وقتی شهروندان مدینه که دیدگاه‌های مختلف داشتند خدای خالق را می‌پذیرند، نتیجه عینی و ملموس آن این است که همدیگر را مخلوق، برابر و برادر بدانند. کار انبیا همین بوده که احساس مخلوقیت و سپس عبدبودن را در انسان‌ها تقویت کنند. تا بتوان در پرتو این زیربنا، روبنای برادری، برابری و عدالت استوار شود. هم‌اکنون در جامعه افرادی را می‌بینیم که می‌گویند خدا را نه قبول می‌کنیم نه رد می‌کنیم و این بحث چه فایده‌ای دارد؟ ملاحظه می‌کنیم که قرآن پذیرش خداوند را یک نعمت می‌داند که در سایه آن صلح، صفا، برادری و برابری تأمین می‌شود و ما را از جنگ‌های خانمان‌برانداز دور می‌کند.

می‌بینیم انقلاب کبیر فرانسه از برابری سیاسی دفاع کرد و جزو شعارهای آن انقلاب بود، ولی از آنجا که قادر به تبیین آن نبود نتوانست حتی در آن زمان در فرانسه نهادینه شود. هنگام تدوین قانون اساسی امریکا گفته شد که برادری و برابری از انحرافات مسیحیت است که مانع خلاقیت بین انسان‌ها می‌شود. همچنین در انقلاب اکتبر برابری اقتصادی جزو شعارهای آن انقلاب بود، ولی چون تبیین نداشت نتوانست تداوم یابد. در آیه ۱۰۳ ملاحظه می‌کنیم که این برابری سیاسی و اقتصادی بر اساس مخلوقیت است که بشریت در پرتو آن می‌تواند علاوه بر برابری به وحدت و صلح جهانی نیز برسد.

یکی از ویژگی‌های ملت ابراهیم مناسک حج است که به حج ابراهیمی معروف شده است و سایر پیامبران به‌ویژه حضرت محمد (ص) نیز این مناسک را دنبال کردند. حج ابراهیمی از مدل توحیدی معاد الگو می‌گیرد و آن این است که در روز بازپسین همه در برابر خدا یکسان‌اند. در آن روز ارتباطات و آشنایی و ثروت و مکنت ملاک نیست. به هیچ‌کسی ظلم نمی‌شود و فقط اعمال صالح است که ملاک قرار می‌گیرد.[۳]

بر این اساس است که مناسک حج تعریف می‌شود. بدین معنا که چهار ماه از سال، ماه‌های حرام اعلام می‌شود و در این چهار ماه نباید هیچ ظلمی حتی کشتن یک پشه رخ دهد و افراد قبایل و عشایری که تا دیروز در حال جنگ بودند به مکه می‌آیند و مناسک حج ابراهیمی را به‌جا می‌آورند که هر عمل آن مابه‌ازایی در سنت توحیدی ابراهیم داشته است. تجربه حج گامی است در راه صلح جهانی. بدین معنا که وقتی انسان‌ها طعم صلح و صفا و نجنگیدن را چشیدند و مزایای آن را دریافتند، به‌تدریج این فکر غلبه می‌یابد که چرا باید جنگ کنیم؟ و چرا تجربه این چهار ماه به پنج ماه و … و دوازده ماه افزایش نیابد؛ مانند زکات که اگر با ۱۰ درصد اموال خود تزکیه یافت و لذت تزکیه را دریافت چرا این تجربه را به درصد بیشتری از ما و حتی جان خود تعمیم ندهد.

پس از جنگ جهانی دوم که متأسفانه بیش از ۵۰ میلیون نفر کشته شده بودند، تجربه‌ای به وجود آمد که چهار نقطه جهان را به‌عنوان نقاط سرد یا Cold Point معرفی کردند که حتی در طول جنگ هم بتوان مذاکره کرد و جنگ را پایان داد. یکی از این نقاط سوئیس بود. تجربه سازمان ملل هم پس از جنگ‌هایی به وجود آمد که هزینه‌های اجتماعی زیادی را برای بشریت دربر داشت. مبانی ملت ابراهیم می‌تواند تجربه سازمان ملل را تعالی دهد که بحث مستقلی می‌طلبد.

یکی از ویژگی‌های بارز حضرت ابراهیم ویژگی پرسشگری آن حضرت است که ملت ابراهیم را در طول تاریخ بارور کرده است. آن حضرت در سوره بقره آیه ۲۶۰[۴] از خداوند می‌پرسد خدایا چگونگی زنده‌شدن مردگان را به من نشان بده؛ و خداوند از او توضیح می‌خواهد که آیا به زنده‌شدن مردگان ایمان نداری؟ و ابراهیم در جواب می‌گوید ایمان دارم، ولی برای اطمینان قلب این پرسش را می‌کنم. آیاتی که واژه «کَیفَ» در آن وجود دارد، دلالت بر چگونگی، مکانیزم و علم‌آفرینی دارد. گفته می‌شود که علم به چگونگی و فلسفه به چرایی پاسخ می‌دهد. در آیه یادشده حضرت ابراهیم می‌خواهد مکانیزم و چگونگی زنده‌شدن مردگان را دریابد و نه اصل آن را. در واقع این پرسش کسی است که اصل معاد یا اصل زنده‌شدن مردگان را قبول دارد، ولی می‌خواهد نحوه این زنده‌شدن را هم بداند. من این را به علم‌آفرینی تعبیر می‌کنم.

ملاحظه می‌کنیم که خداوند مخالفتی در برابر پرسشگری ابراهیم نکرده است، بلکه توضیح می‌خواهد تا مسئله مرزبندی شود. آن‌گاه به پاسخ حضرت ابراهیم می‌پردازد و سپس تجربه چهار پرنده را برای حضرت ابراهیم مطرح می‌کند. مرحوم آیت‌الله طالقانی در توشه‌گیری خودشان در پرتویی از قرآن درباره این آیه به نکته جدیدی اشاره می‌کنند که تا آنجا که من می‌دانم در دیگر تفسیرها اشاره نشده است و آن توشه‌گیری از فراز فَصُرْهُنَّ إِلَیکَ است. در تفاسیر آمده است که حضرت ابراهیم چهار پرنده را گرفتند و آن‌ها را گویی در هاونی کوبیدند، به‌طوری که این چهار پرنده گوشت و استخوانشان مخلوط شد، ولی آقای طالقانی می‌گویند فصرهن الیک یعنی، این کبوتران را به‌سوی خودآموخته کن، پرورش ده و با آن‌ها مهربانی کن. طبیعی است که آن‌ها به‌سوی تو بر خواهند گشت. آقای طالقانی روی إِلَیکَ تأکید زیادی کرده‌اند. ولی دیگر مفسران به این واژه إِلَیکَ توجهی نکرده‌اند. حتی در آخرین ترجمه قرآن که متعلّق به دکتر حداد عادل است همان «کوبیده‌شدن» آورده شده است. پرسش این است که اگر ما بخواهیم تجربه حضرت ابراهیم را تکرار کنیم آیا درست است که چهار پرنده را بکشیم و در هم بکوبیم و هر قطعه آن را بر سر چهار کوه بگذاریم؟ به نظر می‌رسد توشه‌گیری مرحوم طالقانی، الهام‌گرفته از استدلال قرآنی است. بدین معنا که خدای مهربان که هستی‌بخش ماست و ما را پرورش داده است، طبیعی است که در هر لحظه و در لحظه معاد به آن مهربان مهربانان برمی‌گردیم. در واقع استدلال معاد از استدلال مبدأ نشأت می‌گیرد. آیا خدایی که ما را خلق کرده نمی‌تواند ما را برگرداند؟

ما از ملت ابراهیم می‌آموزیم که قرآن و راه انبیا هم استدلال دارد و هم روش؛ که این روش‌ها، روش‌هایی تعالی‌بخش است. روشن است که اخلاق و تعالی‌بخشی از دین جدا نیست. همان‌طور که استدلال هم از دین جدا نیست. چنین مدل دینی‌ای است می‌تواند گسترش پیدا کند.

متأسفانه در بسیاری از تفاسیر ما آمده است که در قرآن بیش از ۲۵۰ بار به تعقل و تفکر دعوت شده‌ایم، ولی روش تعقل و تفکر در قرآن نیست و طبیعی است که برای دستیابی به تعقل و تدبر به یکی از روش‌های مصطلح بشری تکیه کنیم؛ مانند منطق ارسطو، یا منطق دیالکتیک یا … این راه ما را با دوگانگی عقل و وحی مواجه می‌کند که جوش‌دادن آن ممکن نیست، هرچند در برخی مواقع هم‌پوشانی دارد. برای مثال منطق ارسطو ادعایی درباره آینده، عمق اشیا و ورود در مصادیق ندارد. در حالی‌که سراسر قرآن از آینده‌نگری، ژرف‌نگری و اعمال صالح زمان خبر می‌دهد.

نکته دیگری که می‌توان در این ماه مبارک رمضان از ملت ابراهیم الهام بگیریم این است که اگرچه بین حضرت ابراهیم و حضرت محمد (ص) حدود ۲۵۰۰ سال فاصله زمانی بوده ولی خداوند به حضرت محمد (ص) و مسلمانان، پیروی از ملت ابراهیم را وحی و سفارش می‌کند.[۵] آیا ما با وجودی که حدود ۱۵۰۰ سال با حضرت محمد فاصله زمانی داریم، نمی‌توانیم از روش‌های توحیدی ایشان پیروی کنیم؟ برخی بر اساس ماتریالیسم تاریخی و پنج دوره‌ای که مبتنی بر اصالت ابزار است، سعی می‌کنند که بگویند آیین و روش‌های ابراهیم کهنه‌شده و دیگر نمی‌توان آن نحوه نگرش‌ها را به‌کار بست. درحالی‌که خدای خالق، خدای علیم[۶] و خدای سمیع و بصیر است؛ و نه تنها می‌تواند کانون الهام برای اخلاق باشد و هر لحظه فکر کنیم که خدا شاهد اعمال ماست، بلکه چنین خدایی نمی‌تواند مشمول زمان و مکان یا به فرض ماتریالیسم تاریخی شود.

 

[۱]. قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَی‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَکْذِبُونَ استاد مهدی فولادوند: [ناباوران آن دیار] گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید و [خدای] رحمان چیزی نفرستاده و شما جز دروغ نمی‌پردازید. (۱۵ یاسین)

[۲]. وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی‏ شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ: و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آنگاه‌که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل‌های شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این‌گونه، خداوند نشانه‌های خود را برای شما روشن می‌کند، باشد که شما راه یابید. (ترجمه استاد مهدی فولادوند)

[۳]. «فَالْیوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»: امروز بر کسی هیچ ستم نمی‌رود، جز در برابر آنچه کرده‌اید پاداشی نخواهید یافت (۵۴ یاسین)

 

[۴]. وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی‏ کَیفَ تُحْی الْمَوْتی‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی‏ وَ لکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبی‏ قالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی‏ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأْتینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ

: و [یاد کن] آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، به من نشان ده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟«فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟ گفت: چرا، ولی تا دلم آرامش یابد.» فرمود: پس چهار پرنده برگیر و آن‌ها را پیش خود ریزریز گردان سپس بر هر کوهی پاره‌ای از آن‌ها را قرار ده آن‌گاه آن‌ها را فراخوان، شتابان به‌سوی تو می‌آیند و بدان که خداوند توانا و حکیم است.

 

[۵]. ثُمَّ أَوْحَینا إِلَیکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ(۱۲۳ نحل): سپس به تو وحی کردیم که: «از آیین ابراهیم حق‌گرای پیروی کن، [چراکه] او از مشرکان نبود». و قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( ۹۵ آل‌عمران) بگو: خدا راست گفت. پس، از آیین ابراهیم که حق‌گرا بود و از مشرکان نبود، پیروی کنید.

[۶]. أَ لا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ(۱۴ ملک) :آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ با اینکه او خود باریک‌بین آگاه است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط