بدون دیدگاه

نسبت جریان دانشجویی با قدرت؛ دوراهی همیشگی

 

سید عمادالدین حسینی

 

فعالیت دانشجویی، کنشگری مدنی یا فعالیت حرفه‌ای سیاسی؟ با نگاهی به تاریخ جنبش دانشجویی در ایران و توجه به فضای امروزین جریان دانشجویی و مشکلاتی که گریبان‌گیر این جریان اصیل است، درمی‌یابیم که پاسخ به این پرسش بنیادین می‌تواند مسیر، اصول، اخلاق و هدف فعالیت را تبیین کند؛ از طرف دیگر به نظر می‌رسد، بدون حل این مسئله نمی‌توان چشم‌اندازی روشن برای فعالیت دانشجویی متصور شد؛ چراکه با عدم چارچوب‌بندی مشخص و دقیق، فعالیت‌ها اغلب به سمت فعالیت‌های هیجانی و احساسی رفته و جریان دانشجویی به جای کنش‌ورزی صحیح، پایبند واکنش‌هایی خواهد شد که ابتکار عمل را در آن‌ها در دست نخواهد داشت؛ این‌گونه فعالیت‌ها به‌صورت معمول به ناامیدی فعالان یا از سوی دیگر به پرداخت هزینه‌های غیرضرور منجر می‌شود. در این رابطه، در برهه‌های مختلف از تاریخ شاهد عملکردهایی متناقض از سوی جریان غالب دانشجویی کشور بوده‌ایم؛ به‌عنوان نمونه در اوائل سال‌های پس از پیروزی انقلاب، تسخیر سفارت امریکا و روند انقلاب فرهنگی را می‌توان به‌عنوان نمونه‌هایی از کنش فعالان دانشجویی به‌عنوان همکار حاکمیت در راهبری سیاست کلان کشور دانست؛ در برهه‌ای دیگر نیز پس از دوم خرداد ۷۶ و پیروزی تفکر تحول‌خواه، دفتر تحکیم وحدت به‌عنوان پرچمدار جریان غالب دانشجویی کشور رسماً رو به سوی فعالیت‌های حزبی آورد و با ارائه لیست در انتخابات مجلس ششم در فرستادن برخی اعضای خود به مجلس نقش‌آفرینی کرد. در نقطه مقابل نیز، نه تنها در سال‌های پس از جنگ –‌به‌مرور نقش اپوزسیون پیدا‌کردن جنبش دانشجویی تا دوم خرداد- بلکه در جریان سال‌های ابتدایی دهه ۸۰، ناامیدی جریان دانشجویی از فعالیت حرفه‌ای سیاسی و روی‌گرداندن از دولت و احزاب اصلاح طلب و در نتیجه آن تحریم انتخابات نهم ریاست‌جمهوری از سوی دفتر تحکیم وحدت و پس از آن روند رادیکالیزه‌شدن این جریان با بیانیه‌ها و موضع‌گیری‌های رسمی خود فاصله جریان دانشجویی را با احزاب رسمی سیاسی کشور بیشتر و بیشتر کرد. لذا در تاریخ جنبش دانشجویی، خاصه پس از پیروزی انقلاب، همواره شاهد روند سینوسی رابطه جنبش دانشجویی با احزاب و فعالان حرفه‌ای سیاسی بوده‌ایم و به نظر می‌رسد این روند همچنان نیز به تکرار خود ادامه می‌دهد، چراکه پاسخ به پرسش فوق هیچ‌گاه به معیارهای دقیق از فعالیت دانشجویی و تشابه‌ها و تمایزهای احتمالی آن با فعالیت سیاسی و در دست داشتن نقشه راه روشن برای ادامه فعالیت‌ها منجر نگشته است. حل این مسئله و تئوریزه کردن آن هرچند دشوار، اما نیاز ابتدایی و اساسی امروز جریان دانشجویی کشور به نظر می‌رسد، چراکه افراط و تفریط‌ها در مواجهه فعالان دانشجویی با عرصه سیاسی کشور، صدمات قابل توجهی را به جریان دانشجویی وارد آورده و خواهد آورد.

در کشور ما از دیرباز تاکنون، به علت نبود نهادهای سیاسی و مدنی فعال و مستقل و یا در صورت وجود به دلیل ضعف سازمانی در آن‌ها، دانشگاه به‌عنوان آخرین سنگر، علاوه بر مقتضیات خود، وظایف دیگر نهادها را نیز بر دوش می‌کشد. در این شرایط مسئولیت جنبش دانشجویی را نمی‌توان محدود به پیگیری مطالبات صنفی دانشگاهیان دانست؛ بلکه آگاهی بخشی، ترویج تفکر آرمان خواهانه و نقادانه، حساسیت نسبت به عرصه سیاسی-اجتماعی کشور و پیگیری مطالبات اقشار مختلف جامعه، بخش وسیعی از رسالت فعالیت دانشجویی را در بر گرفته است. بر همین اساس نمی‌توان فعالیت دانشجویی را منفک از فضای سیاسی کشور قلمداد کرد.

اما این حساسیت جریان دانشجویی نسبت به مسائل سیاسی کشور چگونه متبلور می‌شود؟ آیا فضای دانشگاه را باید به زمینی تمرینی برای فعالیت حرفه‌ای سیاسی تقلیل داد و آینده فعالان دانشجویی را تنها در فعالیت حزبی متصور شد یا در طرف مقابل جنبش دانشجویی را بی‌تفاوت به سپهر سیاسی کشور و در پی آرمان‌هایی انتزاعی تعریف کرد؟ این دو تعریف از فعالیت دانشجویی همچون دو لبه قیچی، جنبش دانشجویی را از پایبندی به رسالت خویش و تاثیرگذاری حداکثری در جامعه جدا کرده است. اگر از هر فعال دانشجویی با هر تفکری دو خصوصیت ذاتی فعالیت دانشجویی را جویا شویم، اکثر قریب به اتفاق «استقلال» و «آرمان‌خواهی» جنبش دانشجویی را یادآور می‌شوند؛ اما تفسیر از این استقلال و حد آرمان طلبی دانشجویان به ویژه در تقابل قرار‌گرفتن آن با میزان نتیجه‌مند‌بودن کنش‌ها، تفاوت‌هایی را در عمل رقم می‌زند. به‌عنوان شاهد، «استقلال» را نمی‌توان در حوزه فکری برای جنبش دانشجویی متصور شد. جریان دانشجویی با توجه به سیال‌بودن و اغلب در بر گرفتن قشر جوان به‌عنوان اعضا، به خودی خود نمی‌تواند مولد اندیشه بوده و نقش تئوریسین را برای جامعه بازی کند و همواره نقشی واسط میان روشنفکران و دانشگاهیان به صورت خاص و جامعه به صورت عام، داشته است. پیش از انقلاب فعالان دانشجویی مذهبی تحت تأثیر اندیشه‌های شریعتی و مجاهدین به فعالیت می‌پرداختند و فعالان چپ نیز خوراک فکری خود را از فداییان می‌گرفتند. پس از انقلاب نیز جریان غالب دانشجویی را چپ‌های خط امامی تشکیل داده و در سال‌های بعد تئوریسین‌های اطلاح‌طلب و نواندیشان دینی به مرجعی برای فعالان دانشجویی تبدیل شدند؛ حتی در جنبش دانشجویی می ۶۸، به‌عنوان نمادی بین المللی از جنبش دانشجویی، شاهد تولید اندیشه و فکر توسط دانشجویان نیستیم؛ اما آیا این وابستگی فکری جنبش دانشجویی به روشنفکران و تئوریسین‌های سیاسی می‌تواند توجیهی برای پای گذاشتن جریان دانشجویی به فعالیت حرفه‌ای سیاسی باشد؟ پاسخ این پرسش را می‌توان در دومین خصیصه جنبش دانشجویی یافت؛ «آرمان‌خواهی». مطالبه‌گری و آرمان‌خواهی همواره جزء جدا‌ناپذیر جنبش‌های دانشجویی بوده است؛ این خصوصیت جریان دانشجویی است که مقبولیت این فعالیت را نسبت به فعالیت حرفه‌ای سیاسی و حزبی در میان عموم جامعه بالا می‌برد و به مهم‌ترین اهرم فشار این جریان به حاکمیت بدل می‌گردد. این بار نیز با استمداد از تاریخ، شاهدیم که هرگاه جریان دانشجویی، هم‌پیمان با احزاب به‌سوی سهم‌خواهی از قدرت قدم برداشته، به میزان نزدیک‌شدن به قدرت، از مقبولیتش در جامعه هدف خود کاسته شده و رفته‌رفته سهمش از قدرت نیز با از دست دادن اهرم فشارش از بین می‌رود.

بدون ارزش‌گذاری بر روی هرکدام از فعالیت‌های حرفه‌ای سیاسی یا فعالیت‌های مدنی، اهداف هرکدام از این فعالیت‌ها متفاوت است؛ هدف از فعالیت حرفه‌ای سیاسی دستیابی به «قدرت» و اصلاح از بالا خواهد بود، در طرف مقابل رسالت جنبش دانشجویی نقد قدرت و فشار از پایین است. در فعالیت‌های حرفه‌ای سیاسی، تقدم استراتژی معطوف به قدرت بر استراتژی معطوف به آرمان‌ها و ارزش‌های بنیادین، امتیازگیری و امتیازدهی و تحلیل شرایط و مصلحت‌اندیشی به‌عنوان ملزومات و ابزار سیاست ورزی قلمداد می‌شوند؛ اما در مقابل نقش جریان دانشجویی با اتکا به بدنه خویش، آرمان‌خواهی و پیگیری مطالبات جامعه تعریف می‌شود. جنبش دانشجویی به‌عنوان جنبشی آوانگارد فی‌نفسه نمی‌تواند با وارد‌شدن به لابی‌های سیاسی و دست‌کشیدن از مطالبات و آرمان‌ها نزدیکی به قدرت پیدا کند. بررسی هزینه و فایده مواضع یک حزب سیاسی در راستای اهداف خویش برای رسیدن به قدرت امری ضروری به نظر می‌رسد، اما در طرف مقابل هزینه و فایده جریان دانشجویی جهت نیل به آرمان‌های خویش و نه دستیابی به قدرت پی‌ریزی می‌گردد. مبرهن است با این اهداف متفاوت، هیچ‌گاه نمی‌توان مسیر واحدی برای این دو فعالیت در نظر گرفت؛ این در حالی ست که نمی‌توان صرفاً اعتبار را نیز به نوع فعالیت سیاسی و یا در مقابل فعالیت مدنی داد؛ این دو فعالیت در زمینه‌های کاری متفاوت، به‌عنوان دو مکمل نقش بازی کرده و تضعیف هرکدام به ابتر ماندن دیگری می‌انجامد.

اما در این میان جریان دانشجویی در بزنگاه‌های سیاسی نظیر مقاطع انتخاباتی چه موضعی خواهد داشت؟ انفعال و بی‌تفاوتی یا در مقابل حمایت همه جانبه و فعالیت ستادی؟ باید توجه داشت که انتخابات به خودی خود بستری سیاسی فراهم می‌کند و تصمیم‌گیری در قبال آن نیز یک کنش سیاسی به حساب می‌آید و در همان فضا نیز تحلیل خواهد شد؛ لذا چگونگی موضع‌گیری در مقاطع انتخاباتی، اهمیت قائل‌شدن به فضای سیاسی کشور و استراتژی عملی‌داشتن برای پیشبرد اهداف جریان دانشجویی را می‌طلبد. این استراتژی نه در بی‌تفاوتی و نه در حمایت همه‌جانبه گنجانده نمی‌شود؛ حتی با حمایت مطالبه‌محورانه صرف در موسم انتخابات نیز تکمیل نمی‌شود، بلکه پس از آن با طرح مجدد و پیگیری مجدانه مطالبات، فشار به قدرت برای پاسخگویی ادامه خواهد یافت و این امر نیازمند کنش منظم و استفاده مطلوب از فضاهای به وجود آمده برای پیشبرد رسالت جنبش دانشجویی است. در مواجهه با دولت هم‌راستا نیز بی‌تفاوتی به همان‌اندازه ضربه زننده است که حمایت قاطعانه می‌تواند آسیب‌زا باشد؛ بی‌تفاوتی، سبب افزایش فشار گروه‌های تندرو شده و رفته‌رفته این فشارها باعث عقب‌نشینی دولت از مطالبات جامعه مدنی خواهد شد. در مقابل حمایت همه جانبه نیز، علاوه بر توجیه بی‌مورد اشتباهات و سلب‌شدن اعتماد جامعه از جریان دانشجویی، فضای نقد را به نقدهای یک‌سویه طرف‌های اقتدارگرا واگذار می‌کند؛ لذا بهترین استراتژی در قبال دولت‌های اپوزیسیون شیوه تعاملی انتقادی است که با طرح انتقادات جدی از دولت و مطالبه‌گرایی می‌تواند علاوه بر کاهش اثرات فشار طرف مقابل به دولت، فضای جامعه را به سمتی برد که فشار ناشی از این مطالبات، دولت دموکراتیکی که برای ادامه حیات خود نیاز به مقبولیت دارد را به سمت پاسخگویی به این مطالبات سوق دهد.

در پایان به نظر می‌رسد نیاز اساسی امروز جنبش دانشجویی، نه کنشگری حرفه‌ای سیاسی، بلکه بازتعریف خود به‌عنوان نهادی مدنی است. امروزه هدف اولیه جریان دانشجویی می‌تواند تقویت مقبولیت خود در میان جامعه دانشگاهی باشد و این امر هیچ‌گاه امکان‌پذیر نخواهد بود، مگر با بازگشت به دانشگاه و بیان دغدغه‌های دانشجو؛ در سال‌های اخیر شاهد آن بوده‌ایم که اغلب تأثیر فعالیت‌های دانشجویی در پیگیری مطالبات صنفی بوده است، زیرا این نقطه‌ای است که عامه دانشجویان هم‌صدا با فعالان، فشار به قدرت را قوت بخشیده و درنتیجه آن پاسخگویی به مطالبه را محتمل‌تر می‌سازند. پس از دستیابی به این هدف و جلب مجدد اعتماد از دست رفته و فعال‌سازی پتانسیل بدنه دانشجویان منفعل شده، نوبت به ایجاد دغدغه و نشر آگاهی می‌رسد. آنگاه‌که جنبش دانشجویی به معنای حقیقی نمایندگی غالب جامعه دانشگاهی را بر عهده داشته باشد، طرح مطالبات از سوی آن، حاکمیت را بر آن خواهد داشت تا با توجه خود در مسیر پاسخگویی به این مطالبات قدم بردارد و تنها این‌گونه است که جریان دانشجویی می‌تواند با تأثیر حداکثری، رسالت حقیقی خود را پیگیری کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط