بدون دیدگاه

نقد یا تخریب؟

محمدرضا دادی‌زاده

آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند

رفتند و شهر خفته ندانست کیست‌اند

فریادشان تموج شط حیات بود

چون آذرخش در سخن خویش زیستند

مرغان پرگشوده طوفان که روز مرگ

دریا و موج و صخره بر آن‌ها گریستند

 

نویسنده محترم مقاله «مسیح یا یهودا» به عناصری که از اعضای قدیم سازمان مجاهدین خلق بوده‌اند و بیشتر اتهام‌های مطرح‌شده را قبول ندارند، چه پاسخی می‌دهد؟

با خواندن این ۶۲ صفحه معلوم می‌شود نویسنده پیش از آن‌که وارد مقوله مسیح یا یهودا شود، طرح تخریب شخصیت محمد حنیف‌نژاد را در طراحی فکری خود در اولویت قرار داده و سپس سراغ جمع‌آوری فکت رفته است. ایشان با چماق تقی شهرام و مسعود رجوی، محمد حنیف‌نژاد را به‌شدت کوبیده و تخطئه کرده و کار او را هدف اصلی مقاله قرار داده است.

مهم‌ترین انتقاداتی که در رابطه با آن مقاله به نظر این‌جانب رسیده به شرح زیر است:

  1. نویسنده در انتخاب عنوان نقد خود دچار سردرگمی شده و دقیقاً نتوانسته بگوید محمدآقا حنیف چه شباهتی با یهودا دارد؟

گرچه از یهودا گرفته تا حشاشین (معتادان) و باطنیه همه را درآمیخته تا به گمان خویش تحلیل بی‌طرفانه‌ای ارائه دهد!

  1. نویسنده با حمله‌های تند و شدیداللحن هیچ‌گونه نقطه مثبتی در مبارزات مسلحانه علیه رژیم سلطنتی ندیده است. او با ارباب قدرت کاری ندارد. صدها و هزاران انسانی که بدون توجه به بافت تئوری‌های روشنفکرانه نویسنده، از مال و جان گذشتند و در تغییر نظام کهن، شکوه و عظمت آفریدند توجه نکرده است. آن زمان بخش عظیمی از نیروهایی که در مبارزات مسلحانه شرکت داشتند، نه تقی، نه مسعود و نه حسن صباح را نمی‌شناختند، بلکه آن‌ها مسلمانان صادقی بودند که با صفای دل علیه بی‌عدالتی و ستمگری رژیم شوریدند و درنهایت با پشتیبانی ملت و رهبری نظام سلطه را برانداختند.

هدف اکثریت طرفداران مبارزه مسلحانه رسیدن به مرحله عالی انسانیت و پیمودن راه کمال بود. جاذبه مارکسیسم، اسلام و هر ایدئولوژی ملی و مذهبی تنها برای رسیدن به عدالت و آزادی بود که از دید نویسنده مخفی مانده است.

  1. نویسنده طوری قلم‌فرسایی کرده که خواننده فکر می‌کند او از نظام‌های کهن دفاع می‌کند. چنان بر مبارزان ستم‌ستیز و عدالت‌خواه می‌تازد گویی در کنار ارباب قدرت نشسته و از عنایات آن‌ها بهره‌مند است.
  2. ادبیاتی که در نوشتن مقاله از آن استفاده شده بیشتر به پرونده‌سازی شبیه است تا یک مطلب علمی پژوهشی. گویی دادستان برای متهم بدون هیئت‌منصفه و وکیل مدافع کیفرخواست صادر کرده و سرانجام تقاضای اشد مجازات می‌کند.
  3. نویسنده با کلمات مارکسیست یا تروریست، رهبری مطلق، جلادپروری، یهودا، باطنی‌گری، سرنوشتی مشابه القاعده، طالبان و داعش را برای حنیف رقم می‌زند و در جهت سرکوب جریان مبارزات رهایی‌بخش ملت ایران از به‌کار بردن کلمات سخیف و حمله‌های شنیع خودداری نمی‌کند.
  4. نویسنده هنگام پرونده‌سازی حدود ۷۰ درصد از مطالبش را از کتاب‌های خاطرات سه شخصیت محترم کشور آقایان لطف‌الله میثمی، بهمن بازرگانی و محمدی گرگانی استفاده کرده است. غافل از اینکه این شیوه تولید مقاله استفاده گزینشی از آثار بزرگان صحیح نیست. این‌گونه گزینش‌ها حتی از قرآن هم ره به‌ جایی نبرده است.
  5. آیا درست است نویسنده تلاش کند تا برای مبارزات مسلحانه مردم دیگر کشورهای جهان نظیر الجزایر، ویتنام، کوبا حسن صباحی دیگر بتراشد! غافل از اینکه بیشتر ملت‌های دنیا از مبارزه مسلحانه برای سرنگونی دیکتاتورها و رسیدن به عدالت و آزادی استفاده کرده‌اند و این مختص ایران نیست.
  6. نویسنده در دو مورد از عبارت «مارکسیسم یا تروریسم» استفاده کرده، به‌کار بردن این اصطلاح و کلمه «یا» چه معنا دارد؟ آیا در ذهن نویسنده، مارکسیسم معادل تروریسم است؟!

کشور چین با یک میلیارد و چند صد میلیون نفر جمعیت با همین ایدئولوژی اداره می‌شود. مارکس به‌عنوان یک دانشمند و فیلسوف بزرگ در دنیا، تأثیر خود را بر سرنوشت بشریت گذشته است، با تحقیر اندیشه او مسئله‌ای اثبات نمی‌شود.

  1. تناقض‌هایی درباره توصیف شخصیت حنیف وجود دارد. گاهی او را فردی متدین، مسلمان و شیعه دانسته و زمانی او را به‌عنوان مؤسس یکی از مخوف‌ترین سازمان‌های سیاسی و نظامی ایران شمرده است، کدامش را باور کنیم؟
  2. نویسنده، حنیف را به‌عنوان ادامه‌دهنده فرقه حشاشین (معتادان تاریخ) برمی‌شمارد و از کلماتی استفاده می‌کند که او را ذلت‌پذیر، خوار و زبون سازد.

کسانی که با مجاهدین اولیه حداقل آشنایی را دارند می‌دانند این‌گونه کلمات تحقیرآمیز در شأن و منزلت آن‌ها نیست.

در این سناریو، نویسنده گاهی او را نوحه‌خوان می‌خواند و به مسائل جنسی او می‌پردازد. حنیف و سازمان مجاهدین را به وهابیت و نوباطنی‌گری نیز متهم می‌سازد. گویی هدفی جز کوبیدن شخصیت آن بزرگوار نداشته است.

مطالبی که بافته و تافته است با واقعیت‌های تاریخ و شرایط زمانی پیش از ۱۳۵۰ تطابق نداشته و قیاس مع ‌الفارق است.

نگارنده نسبت به انتقادهای شخصیت‌های صادق و بی‌طرف ارج می‌نهد، اما بین انتقاد و جوسازی فرق می‌گذارد. عدم صداقت و غنودن در آغوش قدرت و نوشتن مطالبی که سود آن بیش از همه به اربابان قدرت می‌رسد، چه سود و منفعتی برای مردم دارد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط