فرید مرجایی
انتخابات میاندورهای کنگره امریکا در ۶ نوامبر ۲۰۱۸، اهمیت زیادی داشت و از چند جهت قابلبررسی است. بعضی از نتایج و علتهای این فرآیند قابلتحلیل هستند. بعضی از ریشهها و علتهای اصلی آن نتایج قابل روئیت نبوده و در ضمیر ناخودآگاه جامعه پنهان است. بسیاری از تحلیل گران امریکایی، عوامل و معضلهای اقتصادی (امرار معاش) را تعیینکننده حرکت مردم به طرف صندوق رأی می شمرند و بعضی دیگر از تحلیلگران، مناقشههای فرهنگی (هویتی)/سیاسی را عامل اصلی انگیزه و تصمیمگیری در رأی انداختن میدانند.
در درجه اول باید متذکر شد که درصد شرکت رأیدهندگان در این انتخابات میاندورهای کنگره تقریباً در تاریخ بیسابقه بود. در حقیقت، این نمایانگر دوقطبی شدن جامعه امریکاست. مفاهیمی چون مهاجرت، سیاست اقتصادی باعث مرزبندی بین حامیان دموکرات و جمهوریخواه شده است.
انتخابات ۶ نوامبر ۲۰۱۸، انتخابات میاندورهای کنگره بود. کنگره (مقننه) امریکا از دو نهاد مجلس تشکیل شده است: مجلس سنا و مجلس نمایندگان. هر ایلات امریکا، دو سناتور به کنگره میفرستد، چه ایالات کوچک و کمجمعیت مثل نبراسکا و رودآیلند، چه بزرگترین ایالات مثل کالیفرنیا و تگزاس. ولی تعدا نمایندگان مجلس نمایندگان به میزان جمعیتی بستگی دارد، مثلاً نیویورک و تگزاس نمایندگان بیشتری به مجلس نمایندگان میفرستند. ترکیب ریاضی مجلس سنا، ابزاری بود که امریکا حالت فدرالی خود را حفظ نماید. در انتخابات ۶ نوامبر، دموکراتها مجلس نمایندگان را به دست آوردند، ولی مجلس سنا در دست جمهوریخواهان باقی ماند. نمایندگان مجلس برای یک دوره کوتاه دوساله انتخاب میشوند، ولی نمایندگان مجلس سنا (سناتورها) برای یک دوره شش ساله.
در انتخابات میاندورهای کنگره، همواره اینگونه بوده است که بهصورت سنتی به حزب مخالف رئیسجمهور رأی میدهند. در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶، بسیاری از حامیان دموکرات بهپای صندوق رأی نرفتند که از هیلاری حمایت کنند. در سال ۲۰۱۶، بعضی ایالات صنعتی مثل میشیگان، ویسکانسن، پنسیلوانیا و اوهایو، بعضی از آنهایی که به اوباما رأی داده بودند، به خاطر نارضایتیها، به ترامپ رأی دادند، ولی این تا حدودی در ماه گذشته تغییر کرد و روند فاصله از ترامپ ممکن است که تا انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ ادامه یابد.
از طرف دیگر، آمار و مؤلفههای اقتصادی حاکی از این بود که حزب حاکم کنترل کنگره را نگاه خواهد داشت، ولی اینطور نشد. طی ۹ ماه گذشته مؤلفههای اقتصادی نشان میدهد که شرایط بهبود پیدا کرده است، بهعنوان مثال درصد اشتغال افزایش یافته و رشد اقتصادی به ۴ درصد رسیده است. ولی این موضوع یک مشکل دارد و آن اینکه، علیرغم رشد ۴ درصد، انباشت سرمایهای که به دست آمده، خوب در جامعه توزیع نمیشود و مردم این «بهبودی» را در زندگی عمومی خود احساس نمیکنند.
یک مقوله اقتصادی در امریکا وجود دارد به نام منحنی فیلیپس (Philips Curve) که همین مسئله را عنوان میکند. وقتیکه اشتغال (قدرت خرید مردم) افزایش پیدا میکند، تورم هم بالا میرود. اکنون اشتغال بالا رفته، ولی بهطور استثنا، درآمد مردم و تورم بالا نرفته است. تحلیل گران میگویند که اگرچه که نرخ اشتغال افزایش یافته، اما در شرایط نوین اقتصادی امریکا بسیاری از این شغلها پارهوقت هستند یا اینکه بسیاری از کارها کمدرآمد هستند. بسیاری از شغلها گرچه استخدام میکنند، اما امکانات رفاه اجتماعی در اختیار کارمندان خود قرار نمیدهند. پس نوع و شرایط اقتصادی متفاوت شده است؛ بنابراین هرچند کار هست، اما تبدیل به یک درآمد و دستمزد که موجب افزایش قدرت خرید مردم شود نشده است. با ثابت ماندن (و یا کاسته شدن) قدرت خرید مردم و درعینحال با افزایش هزینهها، اضطراب امرار معاش کماکان پا برجاست. این گویا به دموکراتها در انتخابات اخیر کمک کرد.
انتخابشدگان مجلس نمایندگان، ترکیب جمعیتی جالب و قابلمطالعهای دارد. تعداد زنان در مجلس بهطور چشمگیر افزوده شده است. در بین این زنان، دو مسلمان (یک فلسطینی تبار از ایالت میشیگان و یک سومالی تبار از ایالت مینه سوتا) هستند. برای اولین بار تعدادی جوانان حدود ۳۰ سال در مجلس نمایندگان کرسی به دست آوردند. مطبوعات گزارش کردهاند که انگشتشماری از نمایندگان تازهوارد، نسبت به خاورمیانه (اسرائیل و عربستان) نظری مترقی و متفاوت دارند؛ اما باید در نظر داشت که سیاست خارجی امریکا بهراحتی تغییر نمیکند. طبیعی است که نمایندگان تازهوارد برای یک سال عقاید خودشان را دارند، ولی تجربه تاکنون نشان داده است که عقاید و آراء تازهواردان بهوسیله سیستم قدرت و سپهر غالب تصرف و تسخیر میشود، ولی بدون شک پیشرفتهایی حاصل شده است.
درست است که مجلس سنا در دست جمهوریخواهان باقی ماند، ولی در ایالت تگزاس تد کروز (از راستترین سیاستمداران امریکا) نتوانست بهراحتی کاندیدای دموکرات را شکست دهد، وی با اختلاف بسیار کمی پیروز شد. بین اقشار اجتماعی، سفیدپوستان (با تحصیل تا سطح دیپلم) بزرگترین بلوک رأیدهنده در جامعه هستند.
سیستم به گونه ایست که سناتورهایی (جمهوریخواه) که فقط ۱۶ درصد جمعیت را نمایندگی میکنند، میتوانند در مجلس سنا اکثریت رأی داشته باشند؛ یعنی هر ایالت کوچک از حقوق سیاسی بالایی برخوردار است. علیرغم اینکه، در این انتخابات اکثر مردم امریکا به حزب دموکرات رأی دادند، ولی مجلس سنا در دست جمهوریخواهان باقی ماند.
پیامی را که دموکراتها از این انتخابات گرفتند این بود که باید روی مسائل اقتصادی (امرار معاش) و سیاست بهداشت عمومی تمرکز کرد و در دام کشمکشهای جنجالی ترامپ پرتاب نشد.
خانم Abigail Spanberger آبیگل اسپانبرگر، یکی از زنان حزب دموکرات است که در انتخابات اخیر مجلس نمایندگان از ایالت ویرجینیا پیروز شد. وی در سال ۲۰۰۶ به بخش عملیات سرویس جاسوسی سیا، ملحق شده بود. نوع اشتغال وی در خارج از امریکا، محرمانه و در خصوص تحقیقات در مورد گسترش برنامههای هستهای توصیف شده، بنابر این توصیفات بعید نیست در مورد کشور ایران تحقیقات میکرده است.
خانم Ellisa Slotkin، دومین خانم از حزب دموکرات بود که سابقه اشتغال در سازمان سیا داشته و در انتخابات اخیر مجلس نمایندگان در میشیگان پیروز شد. در سرویس اطلاعاتی سیا، وی در بخش تحقیقات خاورمیانه و بخصوص عراق بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ مشغول بود.
سیاست بهداشت عمومی اوباما، اصلیترین رکن پلتفرم این دو کاندیدا بود. همانطور که بهطور کل، کمپین دموکراتها بر این متمرکز شده بود که جمهوریخواهان بخواهند برنامه بهداشت را تخریب کنند. خانم اسلوتکین، در کمپین انتخاباتیاش از مادر بیمار خود صحبت کرده بود که نیازمند پوشش برنامه بهداشت بود.
در انتخابات کنگره سال ۲۰۱۰ که باراک اوباما رئیسجمهور بود، کنترل کنگره به دست جمهوریخواهان افتاد. افراد زیادی از فراکسیون تندرو تی پارتی وارد حزب جمهوریخواه شده بودند. این افراد تی پارتی زمینهای بودند که تبدیل شد به حامیان ترامپ در حزب جمهوریخواه و مجلس. از نظر جامعهشناختی، در انتخابات سال ۲۰۱۰ مناطق خارج شهر و روستانشین کاملاً از جمهوریخواه حمایت کردند و در سال ۲۰۱۸ شهرها و حومه شهرها به دموکرات رأی دادند. دموکراتها امیدوارند که شتاب فاصلهگیری جامعه از ترامپ تا انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ ادامه یابد.
عامل مهمی که تا حدودی از دید ناظرین و تحلیلگران پنهان مانده این است که یک بخش اجتماعی و جمعیت چشمگیری هست که در زمان انتخابات و انداختن رأی در صندوق، درگیر مناقشان سیاسی/ فرهنگی نمیشود. این قشر در طبقه متوسط به بالا و طبقه بالا سکونت دارد و همواره منافع مالی، مالیاتی و سود سهام و اقتصادی خود را معیار قرار میدهد. قشر اجتماعی مذکور هر نوع جمهوریخواه را از آیزنهاور گرفته تا ریچارد نیکسون، از ریگان تا رامنی و بوش و سارا پیلین تا ترامپ را متحد مالی/اقتصادی خود میبیند؛ به عبارت دیگر به خاطر همین منافع مالی، چشم خود را به پدیدههای نژادپرستی، زنستیزی، عقابهای جنگطلب و مسیحیان افراطی راستگرا و غیره میبندند. رسانهها به این طبقه و قشر اجتماعی تعیینکننده نمیپردازند.