بدون دیدگاه

وفاق ملی و بازدارنده‌های آن

لطف‌الله میثمی

آقای رئیس‌جمهور! شما گفتید عدالت، تبعیض میان کرد، ترک، لر، بلوچ، عرب و فارس را برنمی‌تابد. همچنین به فرمان علی(ع) به مالک اشتر استناد کردید و گفتید مردم مصر یا در خلقت با تو برابرند یا در دین؛ بنابراین اصل برابری و برادری باید اجرا شود و به کسی ظلم نشود. این گزاره‌ها بیان دیگری از حق شهروندی است؛ یعنی در جامعه‌ای که مرکب از ادیان، نژادها و زبان‌های مختلف است، حق شهروندی می‌تواند عدالت را به بهترین وجهی تأمین کند.

در مبارزات ملت ایران از مشروطیت تاکنون، گام‌های کوچک و بزرگی در راستای حق شهروندی برداشته شده است که امروز کسی نمی‌تواند این حق را به لحاظ انسانی، قانونی و مذهبی انکار کند. دکتر سید جواد طباطبایی بدین مضمون گفت که روشنفکری ایران از انقلاب مشروطیت شروع شد و در این انقلاب، روشنفکرترین شخص آیت‌الله نائینی بود که در جامعه مرکبی چون ایران با هنر خود توانست دین و فقه را به‌صورت قانون و حقوق درآورد تا قاطبه مردم ایران از حق شهروندی برخوردار باشند. وقتی همه شهروندان به نحوی و در مرتبه‌ای در چرخه مدیریت کشورشان مشارکت داشته باشند طبیعی است با داشتن قانون اساسی، راه توسعه را در پیش خواهند گرفت. نه‌تنها علامه نائینی، بلکه آخوند خراسانی هم مؤید و پیش‌برنده انقلاب مشروطیت و رهنمون کردن مردم به قانون اساسی، متمم آن و قانون‌گرایی بود.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب ۱۳۵۸، حتی اصل ۵ ولایت فقیه را مشروط به پذیرش آرای عامه مردم ایران کرده است و در اصل ۶ این قانون بدین مضمون آمده که هیچ کاری در مملکت اعتبار ندارد، مگر مبتنی بر آرای مردم ایران باشد و در اصل ۵۶ بدین مضمون آمده گرچه خدا خالق ماست، ولی هیچ فرد یا گروهی نمی‌تواند حق تعیین سرنوشت را از انسان بگیرد.

در راستای حق شهروندی در ایران گام‌های بلندی برداشته شده و این در حالی است که هم مردم قانون اساسی را پذیرفتند و هم از نظر دینی اندیشمندان، علما و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی آن را تأیید کردند. گام بلند و موزون دیگری که در این راستا برداشته شد، تألیف کتاب حقوق آیت‌الله منتظری بود. در این کتاب، صورت‌بندی قرآنی و فقهی حق شهروندی به رسمیت شناخته شده است. ایشان در این کتاب روی «انسان بماهو انسان» تأکید دارند و معتقدند انسان مقدم بر ایدئولوژی و فکر است؛ بنابراین دیگر نمی‌توان به بهانه انسانی، قانونی و دینی، منکر حق شهروندی شد. هر چه میزان وفاداری ما به حق شهروندی بیشتر شود به همان نسبت از وفاق ملی منسجم‌تری برخوردار خواهیم شد. از میرزایوسف مستشارالدوله که اولین کتاب قانون با عنوان یک کلمه را نوشت و بر سر آن قربانی شد تا کتاب حقوق آیت‌الله منتظری، روند ۱۵۰ ساله‌ای را طی کرده‌ایم که تردیدی در آن نیست و امیدواریم آینده ایران نیز در ادامه این روند باشد.

آقای رئیس‌جمهور! به نظر می‌رسد زیربنای حق شهروندی، اصل کرامت انسان و اصل عدالت است که در قرآن تصریح شده و شما بارها در مناظره‌های انتخاباتی به آن استناد کرده‌اید. در آیه ۱۰۳ سوره آل‌عمران، بدین مضمون خطاب به مردم آمده است که آیا به یاد می‌آورید در گذشته میانتان خشونت برقرار بود و بر لبه پرتگاه جنگ داخلی بودید، ولی به نعمت پذیرش خدای خالق بین قلب‌هایتان الفت برقرار شد و همه با هم برادر شدید؟ بدین‌سان خداوند بر اصل برادری و برابری انسان‌ها تأکید کرده و این می‌تواند اساس حکمرانی خوب باشد.

در قانون اساسی فرانسه و امریکا، اصل برابری انسان‌ها به‌عنوان اصلی تردیدناپذیر و تغییرناپذیر پذیرفته شده، ولی چون تبیین درستی از آن نشده شکاف طبقاتی شدیدی ایجاد شده است، به‌طوری‌که ۱۰ درصد سرمایه‌های امریکا متعلق به ۹۰ درصد مردم عادی و ۹۰ درصد سرمایه‌ها متعلق به ۱۰ درصد ثروتمندان است؛ بنابراین آقای رئیس‌جمهور، بنا بر اصل ۱۱۳ قانون اساسی، رسالت شما بسیار سنگین است؛ امیدواریم در اجرای این اصل از حمایت بیشتر مردم هم برخوردار شوید و اصل وفاق ملی را بارور کنید.

متأسفانه ما از این مبانی حکمرانی خوب، فاصله گرفته‌ایم و به وضعیت موجود رسیده‌ایم که بخشی از آن را شما در مناظره‌های انتخاباتی تشریح کردید. اینک این پرسش مطرح است که چرا به چنین وضعیتی رسیده‌ایم. طبیعی است در پیدایش این شرایط عوامل بسیاری نقش داشته‌اند، ولی یک عامل مهم و انسانی آن، کج‌دلی و کج‌اندیشی برای حذف نیروهای کنشگر بوده است. نقطه عطف حذف‌ها از سال ۱۳۵۵ و در درون زندان‌های ستم‌شاهی ایران شکل گرفت. بدین معنا که پس از انتشار بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین به رهبری تقی شهرام و حذف ۵۰ درصدی اعضای مسلمان و برادرکشی‌های درون‌سازمانی، جامعه ما وارد مرحله جدیدی شد؛ مبارزان ضد استبداد و ضد استعماری که همه با هم وحدت داشتند و در زندان‌ها بر سر یک سفره غذا می‌خوردند دچار صف‌بندی شدند. بخشی از روحانیت درون زندان به استناد به یک رساله عملیه اعلام کردند هر کس خدا را قبول ندارد نجس است. از یک‌سو ساواک به نوبه خود به این حرکت دامن زد و متأسفانه از سوی دیگر نیز بعضی از کنشگران و مبارزان این واقعه را تحولی مبارک قلمداد کردند و به این صف‌بندی دامن زدند. بدین‌سان سنگ بنای فرآیند حذف سیستماتیک نیروها نهاده شد و به جامعه نیز تسری یافت. دوران سخت و تلخی بود؛ چراکه این روند با آموزه‌های قرآنی و روح مردم فاصله بسیاری داشت. به‌طوری‌که فرد شکنجه‌گری که هر از گاهی نماز می‌خواند پاک تلقی می‌شد، ولی مبارزی با اندیشه‌های اجتماعی که زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسا و تا حد مرگ تاب می‌آورد نجس شناخته می‌شد، درحالی‌که در قرآن آمده است حتی شیطان هم خدای خالق را قبول دارد و در پاسخ به پرسش خداوند می‌گوید: «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»: ای خدا، تو مرا از آتش آفریدی و انسان را از خاک (سوره اعراف، ۱۲). در جای دیگر همه فرشتگان بر آدم سجده کردند و در خدمت او قرار گرفتند، به‌جز ابلیس که این کار را برنتافت و راه برتری‌طلبی را برگزید و کافر شد: «أَبَى وَٱستَکبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلکَفِرِینَ» (بقره، ۳۴). می‌بینیم در این فراز قرآنی، معنی کفر، برتری‌طلبی و برنتافتن شایستگی و برتری واقعی انسان است، نه ناخداباوری.

در سراسر قرآن، کفر به معنای پوشاندن و انکار واقعیت آمده و نه به معنای بی‌خدایی. در چهار آیه از قرآن آمده است که اگر از مشرکین بپرسند چه کسی آسمان و زمین را خلق کرد خواهند گفت الله. (عنکبوت ۶۱، زخرف ۹، زمر ۳۸ و لقمان ۲۵).

هنگام انعقاد قرارداد صلح حدیبیه، نماینده مشرکین مکه، فردی به نام «سهیل بن عمرو» بود که به جمله پایانی و امضای این قرارداد که به نام محمد رسول ‌الله اعتراض کرد و گفت اگر قرار بود محمد از جانب خداوند رسالت داشته باشد، ما با هم جنگی نداشتیم. می‌بینیم او که مشرک بود خدای خالق را قبول داشت. مخالفان معرفتی حضرت محمد نیز مقوله وحی را قبول داشتند، ولی مشکل‌شان با انبیا این بود که از کجا معلوم است وحی نازل‌شده از جانب خدا باشد. چنان‌که در آیه ۱۵ سوره یس آمده است کفار به پیامبران می‌گویند شما بشرهایی مثل ما هستید و از کجا معلوم که از جانب خدای رحمان رسالتی داشته باشید. این نشان می‌دهد کفار خدای رحمان را قبول داشتند. همچنین در آیه ۴۷ سوره یس آمده است کسانی که کافر شده‌اند به مؤمنین می‌گویند چرا ما کسی را اطعام کنیم، درحالی‌که خدا قادر به این کار است. در این آیه شریفه، کفر به معنای غذا ندادن به فرودستان است، نه انکار خدا.

در آیه ۲۱ سوره بقره خطاب به بشریت می‌گوید: ای مردم، خدایی را که آفریننده شما و پیشینیان شماست، عبادت کنید. در این آیه و آیات دیگر، بی‌خدایی به رسمیت شناخته نشده و نتیجه آن، این است نباید کسی را که خداناباور است از چرخه معادلات حذف کنیم.

آخرین دستاوردهای علوم انسانی نشان می‌دهد خشونت زاییده حذف است. کسی که حذف شده نسبت به حذف‌کننده واکنش نشان می‌دهد و حذف‌کننده ناچار است به نیروی پلیس و سرکوب متوسل شود که معمولاً حکمرانی‌های نادرست همین رویه را دارند. آیت‌الله خمینی پس از انقلاب گفتند همه انسان‌ها خداجو هستند، حتی دزد سر گردنه و حتی کارتر.

آقای رئیس‌جمهور! کنشگران ایرانی در زمان ستم‌شاهی دوران سخت و تلخی را در زندان‌ها گذراندند. چنان‏که پیش‌بینی می‌شد قطب‌بندی کاذب باخدا-بی‌خدا و نجس-پاکی زمینه‌ای را فراهم می‌کند که چپ-مذهبی به جان هم بیفتند و استبداد و استعمار از خوشحالی برقصند. اصلی‌ترین نگرانی ما همین بود و همین‎طور هم شد؛ خوشحالی ما این بود که با زمینه‌های بروز انقلاب همه در کنار هم قرار گرفتند. به یاد دارم در خیابان کارگر جنوبی، گروهی از مردم در تظاهرات می‌گفتند «برادر بهایی چرا از ما جدایی»، ولی دیدیم پس از پیروزی انقلاب دومرتبه و به‌تدریج فرهنگ تفرقه و قطب‌بندی‌های کاذب رونق گرفت. پیش از انقلاب همه ضد ظلم بودند و اشکال ظلم همچون شکاف‌های طبقاتی، زندان، شکنجه و اعدام آشکار و ملموس بود و همه را با هم متحد کرد، ولی پس از انقلاب ظلم‌ستیزی جای خود را به کفرستیزی داد و تعریف کفر هم به دست مدعیان دین و مذهب قشری افتاد؛ بی‌خدا، بی‌دین، بی‌ایمان، مرتد، خدامالکی، کالاامانتی و… درحالی‌که روح قرآن از زمین تا آسمان با این مفاهیم تفاوت دارد. شما از آنجا که با قرآن و نهج‌البلاغه مأنوس هستید می‌دانید کافر هم دین دارد. فرعون، نمرود و ملک، مطابق سوره یوسف هم دین داشتند و در قرآن بی‌دینی به رسمیت شمرده نشده، بلکه خالص کردن دین برای خداست که اصالت دارد: «مُخلِصِینَ لَهُ ٱلدِّین (غافر، ۱۴)، یا «وَأَخلَصُواْ دِینَهُم لِلَّهِ» (نساء، ۱۴۶)؛ یعنی همه ادیان باید خود را با تسلیم و توکل به خدای خالق، خالص کنند و ناخالصی خود را بزدایند.

ما این آموزه رهایی‌بخش قرآن را رها کردیم و قطب‌بندی کاذب بادین-بی‌دین و باخدا-بی‌خدا را راهنمای گزینش‌های پس از انقلاب کردیم و به‌ جای توحید، راه تفرقه را پیمودیم که بدین‌ جا رسیدیم.

در آموزش‌های جاری گفته می‌شد باید خدا را به روش‌های مختلف اثبات کنیم تا صاحب ایمان شویم، درحالی که خدا اثبات‌ناپذیر است و وقتی خدا را اثبات کنیم خدای خالق اسیر ذهن ما می‎شود؛ بنابراین خودخدابینی و خودحق‌پنداری، نتیجه طبیعی و زیان‌بار این روش است، درحالی‌که بر اساس قرآن که ما مخلوق خداییم یک ربط بندنافی و وجودی با خدا داریم، مگر ایمان غیر از همین انسان عین ربط به خداست.

یکی از دستاوردهای ما در سال ۱۳۵۵ این بود که همه انسان‌ها ایمان دارند و قرآن ما را به ایمان فزاینده، ایمان نوشونده، ایمان تفصیلی و ایمان علمی رهنمون کرده و ارتقا می‌دهد. گزینش‌ها در بدو انقلاب به گونه‌ای شکل گرفت که این قطب‌بندی‌های کاذب راهنمای عمل شد؛ به این ترتیب یک جاسوس می‌توانست از گزینش‌ها عبور کند، ولی یک فرد صادق و مؤمن که تظاهر نمی‎کرد نمی‌توانست و مشمول حذف می‌شد.

در دهه اول انقلاب، نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور نمی‌توانستند با هم گفت‎وگو کنند تا به نگرش تقریباً واحدی برسند، از این‌رو در بازنگری قانون اساسی نخست‌وزیر را حذف کردیم. در مرحله بعد ریاست‌جمهوری هم عملاً حذف شد، اگر رئیس‌جمهوری مدعی اجرای اصل ۱۱۳ قانون اساسی می‌شد، او را فتنه‌گر می‌نامیدند. برخلاف نص قانون، نظارت استصوابی شورای نگهبان عملاً اجتهاد مصطلح خود را بر حوزه‌های انتخابیه مسلط کرد و در این راستا مردم از طریق مهندسی انتخابات به‌تدریج از معادلات حذف شدند و نتیجه آن بی‌اعتمادی نظام به مردم و متقابلاً بی‌اعتمادی مردم به نظام شد و بدین‌سان بود که به وضعیت موجود رسیدیم.

وقتی آیت‌الله خمینی در پاریس بودند برخی شعار «حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله» را سر دادند و معنی آن پذیرش رهبری آیت‌الله خمینی علیه استبداد و استعمار و به‌ویژه سلطنت شاه بود، ولی پس از انقلاب و حتی تدوین و تصویب قانون اساسی و رأی مردم به آن و به رسمیت شمردن احزاب در قانون، این شعار علیه احزاب مختلف به کار رفت و به حذف احزاب شناسنامه‌دار و شناخته‌شده منجر شد.

متأسفانه اختلاف بین اهل سنت و شیعه، اختلاف جانکاهی است که ابعاد راهبردی نیز پیدا کرده و به آن دامن زده می‌شود. باز هم متأسفانه با شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» و اساس دانستن آن، اختلاف شیعه با شیعه را هم بر آن افزوده‌ایم؛ بدین معنا که فقهای اهل سنت و ۷۰ درصد فقهای شیعه،‌ ولایت فقیه را قبول ندارند؛ بنابراین با چنین بینشی از منافع ملی چه می‌ماند؟ این‌گونه است که با دست خود از توحید به تفرقه می‌رسیم.

امیدواریم رئیس‌جمهور محترم با ریشه‌یابی تمامی مواردی که اتحاد مردم را به تفرقه و وضع موجود کشانده، اهتمام ورزیده تا باعث تنش‌زدایی شود.

آقای رئیس‌جمهور! هم‌اکنون بزرگ‌ترین حزب غیررسمی بدون نامی که در کشور وجود دارد حزب «رجا» است که «رانده‌شدگان جمهوری اسلامی» را تداعی می‌کند، درحالی‌که این افراد کسانی هستند که انقلاب، قانون اساسی و اصل نظام جمهوری اسلامی را قبول دارند، ولی از چرخه مشارکت و تصمیم‌گیری در کشور رانده شده‌اند. این افراد نخبگانی هستند که به دنبال پست و مقام نیستند، ولی دلسوز مملکت‌اند و شرایطی فراهم نشده که در راه توسعه کشور از تعهد و تخصص آن‌ها بهره‌مند شویم.

به نظر می‌رسد اصلی‌ترین گامی که می‌توان در راستای وفاق ملی برداشت تلاش برای دستیابی به جامعه‌ای است که بدون حذف نیروها باشد. مسلماً اگر فرد یا نیرویی به مخالفت با روند حرکت مردم بپردازد تا آنجا که به تعدی و تجاوز نرسیده باید آن را تحمل کرد، اما اگر به تعدی و تجاوز رسید بر اساس آموزه‌های اسلامی مسئله دفاع پیش می‌آید که در دفاع هم نباید به انهدام نیروها پرداخت.

اصل برادری و برابری انسان‌ها، حق شهروندی و اجرای کامل قانون اساسی اصولی هستند که می‌تواند ما را به وفاق ملی و جامعه بدون حذف رهنمون کند. اگر بخواهیم توسعه موزون داشته باشیم، بایستی تمام شهروندان بتوانند در هر مداری که هستند در چرخه مشارکت فعال باشند و اگر این نیروها حذف شوند، توسعه موزونی شکل نخواهد گرفت. شما در مبارزه و مناظره‌های انتخاباتی گفتید اساس کار من این است که با همه انسان‌ها در وجه مشابهتی که داریم آن را فعال کنیم. این امر اگر درست اجرا شود، گام بزرگی در جهت وفاق ملی است.

در گذشته، چه در رژیم شاهنشاهی و چه در جمهوری اسلامی، نیروهای امنیتی عمدتاً ارزیابی‌هایشان بر اساس نقطه ‌ضعف افراد بود و کمتر به نقطه قوت آن‌ها توجه می‌کردند. درواقع به‌اصطلاح روز، «صفر و یکی» برخورد می‌کردند، درحالی‌که شما می‌خواهید با همه نیروها بر اساس اشتراکی که دارند همکاری داشته باشید. همین که می‌گویید عدالت، تبعیض میان ترک، کرد، فارس و لر و بلوچ و عرب نمی‌شناسد و کرامت انسانی و عدالت را مقدم بر سایر امور می‌دانید گام بزرگی در جهت وفاق ملی است؛ البته در این مختصر تنها به یک عامل توجه شده و طبعاً عوامل دیگری هم دخیل هستند که به وضعیت موجود رسیده‌ایم.

تلاش ما برای دستیابی به جامعه بدون حذف این نیست که به‌یک‌باره و دفعتاً از وضع موجود به وضع مطلوب برسیم،‌ مسلماً زمان زیاد و راه‌های ممکن را می‌طلبد و ما هم باید به نوبه خود به این روند کمک کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

ادامه آثار