بدون دیدگاه

پاسخی بر نقد مقاله «گرایش کنشگران سیاسی ایرانی به عدالت و آزادی»

 

 جواد اطاعت*

پیرو مذاکره تلفنی درباره نقد آقای کوهیار گردی، بر مقاله این‌جانب که تحت عنوان «گرایش کنشگران سیاسی ایرانی به عدالت و آزادی» در شماره ۱۰۹ دوماهنامه چشم‌انداز ایران منتشر شده بود، بدین‌وسیله پاسخ‌هایی بر نقدهای نقاد محترم ارائه می‌شود.

۱- ابتدا باید از هر نقدی استقبال کنیم. اگر نقد و نقادی در ایران در عرصه‌های نظری، علمی و در عرصه عمل به‌ویژه در حوزه سیاست و حکومت رواج پیدا می‌کرد و نقاد مورد احترام و تکریم قرار می‌گرفت و سخنش شنیده می‌شد، امروز قطعاً شرایط کشور وضعیت بهتری داشت. لذا این‌جانب ضمن ارج‌گذاری به نقدهای وارده و سپاس از نقاد محترم مطالبی تقدیم می‌کنم. امید آنکه موردتوجه نقاد محترم و خوانندگان نشریه وزین چشم‌انداز قرار گیرد.

۲- مقاله این‌جانب حاصل یک پژوهش پیمایشی است. پژوهش‌های پیمایشی نیز با همان شیوه و روش باید مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. به‌عبارتی زمانی می‌توان این‌گونه پژوهش‌ها را نقد و ارزیابی کرد که نقاد یا پژوهشگر دیگری در همین موضوع یک پژوهش به‌شیوه پیمایشی با رعایت همه جوانب حاکم بر روش تحقیق انجام داده باشد، به‌گونه‌ای که داده‌ها و نتایج تحقیق متفاوت از داده‌ها و نتایج مقاله موردنظر باشد. این سخن به این معناست که پژوهش‌های میدانی متکی بر فکت‌ها و داده‌های استخراج‌شده از پرسش‌نامه‌ها را نمی‌توان با برداشت‌های ذهنی نقد و ارزیابی کرد.

۳- اصل این پژوهش در سال ۱۳۹۱ انجام‌ شده است و در اردیبهشت سال ۱۳۹۵ برای مجله رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی که از مجلات معتبر علمی، پژوهشی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است، ارسال و در پایان همان سال تحت عنوان «سنجش گرایش به عدالت و آزادی در جریان‌های فکری ایران» در این مجله (شماره ۴۴) منتشر شده است که بعداً با حذف مباحث روش‌شناسی از این مقاله در مجله چشم‌انداز ایران شماره ۱۰۹ تجدیدچاپ‌ شده است. این پژوهش دقیقاً مربوط به دوره‌ای است که اصلاح‌طلبان ایرانی از اقبال گسترده مردمی برخوردار بوده‌اند. پیروزی نامزدهای مورد حمایت اصلاح‌طلبان و اقبال گسترده مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۹۲، انتخابات مجلس شورای اسلامی ۱۳۹۴ و انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۹۶ نمونه‌هایی از این اقبال عمومی است؛ بنابراین آن‌گونه که منتقد فکر کرده‌اند مربوط به تحولات اخیر نبوده و نیست و این موضوع صرفاً بر اساس برداشت‌های ذهنی منتقد است.

۴- پرسش‌های این پژوهش را این‌جانب طراحی نکرده‌ام، بلکه این پرسش‌ها استاندارد جهانی دارد که مورداستفاده پژوهشگران در دانشگاه‌های معتبر جهانی قرار می‌گیرد که در ایران ترجمه شده است و این‌جانب نیز از آن‌ها استفاده کرده‌ام.

۵- نرم‌افزاری که پاسخ‌های پرسش‌شوندگان را ارزیابی کرده و جایگاه فکری آن‌ها را نشان می‌دهد، نیز استاندارد جهانی دارد و در ایران طراحی نشده است که بگوییم پرسش‌های جهت‌دار و برای استخراج نتیجه خاصی بوده است.

۶- برخلاف نظر نقاد محترم که فرموده‌اند این پرسش‌نامه را نوزده نفر مرد و هجده نفر زن تکمیل کرده و پاسخ این چند نفر ارزیابی شده، همان‌گونه که در متن مقاله آمده است؛ تعداد ۱۵۰ پرسش‌نامه به‌صورت تصادفی در اختیار کادرهای رده‌بالای اعضای کمیته‌های مرکزی احزاب یا چهره‌های شناخته‌شده اصلاح‌طلب قرارگرفته است که از این تعداد هجده مورد به‌دلیل نقص و مخدوش بودن و نرمال‌سازی از فرآیند تحقیق حذف‌شده‌اند. تعداد ۳۲ پرسشنامه هم به پژوهشگر بازگردانده نشده است. لذا در این تحقیق یکصد پرسش‌نامه مبنای عمل قرار گرفته است. اگر کادرهای رده‌بالای اصلاح‌طلب را سیصد نفر در نظر بگیریم، دریافت پرسش‌نامه از یک‌سوم جامعه آماری، عدد بسیار خوبی است. جالب اینجاست که در نمودارها هم سهم احزاب مختلف ذکر شده است. لذا نمی‌دانم منتقد محترم اعداد هجده و نوزده را از کجا اخذ و اعلام کرده‌اند.

۷- نقاد محترم عنوان کرده‌اند که از نویسنده انتظار می‌رفت که مشخصاً از چرایی موضوع سخن بگویند. در حالی ناقد این سخن را در نقد خود مطرح می‌کنند که اصولاً موضوع مقاله این‌جانب درباره چیستی گرایش فکری است و نه چرایی آن؟ در نقد مجدد نیز می‌نویسند دست‌کم بر نویسنده مقاله پوشیده است که چگونه محفل سران اصلاح‌طلب به‌ناگاه خود را طرفدار اندیشه‌های اقتصادی سوسیال‌دموکراسی می‌دانند. در پاسخ باید گفت منظور ناقد کدام محفل است؟ مطالب مطرح‌شده در محافل موردنظر در کدام رسانه منتشر شده است که ناقد محترم به آن استناد می‌کنند؟ اگر ناقد خود در آن محفل بوده‌اند، این محفل در کجا و با حضور چه کسانی تشکیل می‌شود؟ مضافاً اینکه این‌جانب طی بیست سال گذشته در گفت‌وگوهای مختلف در رسانه‌های پرتیراژ در باب ضرورت توجه به عدالت و آزادی سخن گفته‌ام، ضمن آنکه همان‌گونه که اشاره کردم این مقاله هم برخلاف نظر منتقد مربوط به دوره اقبال اصلاح‌طلبان بوده است.

این در حالی است که برخلاف نقد انجام‌شده، در این پژوهش میدانی هدف چیستی موضوع است و نه چرایی آن؟ به‌عبارتی فرضیه مورد بحث در پاسخ به این پرسش است که اصلاح‌طلبان ایرانی چه گرایش فکری دارند؟ سوسیال‌دموکراسی، لیبرال‌دموکراسی و… لذا پرسش‌های پرسش‌نامه نیز در همان راستاست و اصولاً چرایی گرایش فکری اصلاح‌طلبان موضوع مطالعه این مقاله نبوده و نیست. در عین حال این مقاله می‌تواند مقدمه‌ای بر پژوهشی دیگر در باب چرایی گرایش اصلاح‌طلبان هم باشد.

۸- نقاد محترم عنوان فرموده‌اند که اصلاح‌طلبان نمی‌توانند سوسیال‌دموکراسی واقعی و چپ راستین باشند. این ادعا درباره هر جریان فکری دیگری هم می‌توان بر زبان جاری ساخت. می‌توان گفت مسلمانان جهان هم مسلمان واقعی و راستین نیستند. بلشویک‌های طرفدار اندیشه مارکس هم مارکسیست واقعی و راستین نبوده‌اند، از طرفی مطالب علمی و نقدهای ما نباید به بیانیه سیاسی شبیه شود.

نقد علمی باید به محک داده‌های علمی مورد آزمون و ارزیابی قرار گیرد. صرفاً بر اساس برداشت‌های ذهنی نمی‌توان مطالب این‌چنینی مطرح کرد، مگر اینکه به‌عنوان رقیب سیاسی بخواهیم با چنین مواضعی طرف مقابل را تخریب کنیم که البته در ایران این رویکرد رواج بسیاری دارد که آن هم از ساحت ناقد محترم به دور است. مضافاً اینکه این‌جانب به‌عنوان یک پژوهشگر علم سیاست، در یک مقاله علمی درصدد دفاع از گرایش و اندیشه خاصی نبوده و نیستم؛ تألیف بیش از هفتاد مقاله علمی که در ژورنال‌های معتبر چاپ و منتشرشده و کتاب‌های متعددی که از این‌جانب منتشر شده و از منابع درسی دانشگاهی است، گواه خوبی برای این موضوع است. فعالیت علمی، تحقیقاتی و تدریس در مقاطع مختلف دانشگاهی نیازمند اصل بی‌طرفی علمی است اما باید بین نقد علمی و شعار سیاسی تفاوت قائل شویم. نظریات ما باید مبتنی بر داده‌های علمی و بر اساس روش‌های علمی باشد. سؤال این است که اگر اصلاح‌طلبان سوسیال‌دموکرات نیستند، چه گرایش فکری دارند؟ آن‌گونه که ناقد محترم در نقد مجدد نوشته‌اند عنوان فرموده‌اند که اصلاح‌طلبان متأثر از جان رالز، هایک و پوپر هستند، ابتدا باید بگویم که این متفکران تفاوت‌های زیادی با هم دارند. نمی‌توان جان رالز را با فون هایک در یک راستا قرار داد، از طرفی اگر یک پژوهشگر درباره اندیشه مارکس کار پژوهشی انجام دهد، لزوماً مارکسیست نیست. همین‌طور اگر نویسنده یا گوینده‌ای دیدگاه نئولیبرال‌ها را توضیح می‌دهد، حتماً نئولیبرال نیست. اگر در کشوری مانند ایران که سیاست، اقتصاد و فرهنگ همه در اختیار دولت و یا نظام حاکم است، اگر فردی از آزادسازی اقتصادی، احترام به مالکیت بخش خصوصی، واسپاری امور به مردم سخن بگوید لزوماً لیبرال نیست. لیبرالیسم حتی در کشورهای سرمایه‌داری غرب هم توسط احزاب با مشی سوسیالیسم تعدیل می‌شود. حزب کارگر در انگلستان، حزب دموکرات در ایالات‌متحده امریکا، احزاب سوسیالیست در فرانسه و آلمان همین کارکرد را در این کشورها عهده‌دار بوده‌اند. لیبرال‌ترین کشور در جهان کنونی ایالات‌متحده امریکاست، حتی در این کشور هم آموزه‌های نئولیبرال ساری و جاری نیست تا چه برسد به کشوری مثل ایران که همه‌چیز به دولت ختم می‌شود. نظریات و اندیشه‌های نئولیبرال‌هایی هچون هایک،[۱] میلتون فریدمن،[۲] دیوید فریدمن،[۳] این راند[۴] و موری راتبارد[۵] با واقعیت موجود در جامعه ایالات‌متحده فاصله معناداری دارد چه برسد به کشورهایی چون ایران. این اندیشمندان بر دولت حداقل تأکید می‌کنند، دولتی که تنها وظیفه‌اش پاسداشت از آزادی است. نئولیبرال‌ها سربازی را بردگی، مالیات را دزدی و آموزش رسمی را مطرود، حتی روسپیگری را آزاد می‌دانند. حال با این رویکرد، آیا می‌توانیم دولت حاکم بر ایالات‌متحده امریکا که مالیات را با سرسختی تمام اخذ می‌کند، سربازی را یک اصل اساسی می‌پندارد، حزب دموکرات که از بیمه‌های تأمین اجتماعی گسترده دفاع می‌کند و دارای دولتی بزرگ و مقتدر است را دولتی نئولیبرال دانست. اگر جمهوریخواهان موافق کاهش مالیات برای رشد و رونق بیشتر اقتصادی هستند، در مقابل دموکرات‌ها بر اخذ مالیات بیشتر برای توجه به اقشار فرودست اجتماعی تأکید می‌ورزند. کما اینکه اوباما در روز خداحافظی از کاخ سفید در دفاع از عملکرد خویش عنوان نمود که در آغاز دوره ریاست‌جمهوری با ۴۰ میلیون امریکایی در زیر خط فقر مواجه بوده است و با تلاش‌های خود آن را به ۱۰ میلیون نفر کاهش داده است. اگر در ایالات‌متحده امریکا که لیبرال‌ترین اقتصاد جهان را اداره می‌کند نمی‌توانیم بگوییم آن‌ها طرفداران هایک و سیاست‌های نئولیبرال هستند، آیا سیاست‌های حاکم بر ایران مصداقی برای این تفکر است. به‌ویژه جریان اصلاح‌طلب که به‌عنوان جریان چپ در جمهوری اسلامی شناخته می‌شود؛ بنابراین باید بین کار علمی، نقد علمی و بیانیه سیاسی تفاوت قائل شویم.

۹- در مورد سابقه تاریخی جریان اصلاحی در ایران هم ناقد محترم را به کتاب وزین آقای دکتر احمد موثقی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران تحت عنوان نوسازی و اصلاحات در ایران ارجاع می‌دهم.

۱۰- اتفاقاً برخلاف نظر ناقد محترم، ریشه و پیشینه جریان اصلاح‌طلب مبتنی بر گرایش چپ اقتصادی است. اثبات این مدعا علاوه بر مقاله موردبحث می‌توان از اصول قانون اساسی، مصوبه‌های مجالس قانون‌گذاری، برنامه‌های توسعه و به‌طور مشخص سیاست‌های حاکم بر دولت اصلاحات دریافت نمود. به نظر می‌رسد برخی از دوستان تحت تأثیر تبلیغات منتقدین سیاسی و یا متأثر از شکاف طبقاتی و مشکلات اقتصادی مردم، چنین نظریاتی را عنوان می‌کنند. اگر رسانه ملی در ایران مناظره‌های علمی در مورد این مباحث برگزار نمی‌کند، امیدوارم آقای میثمی عزیز دوستان طرفدار چپ فکری را با هم گردآورد تا موضوع را با حضور این‌جانب به بحث بگذاریم.

  • دانشیار علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

[۱] Friedrich August von Hayek

[۲] Milton Friedman

[۳] David D. Friedman

[۴] Ayn Rand

[۵] Murray Newton Rothbard

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

نشریه این مقاله

مقالات مرتبط