محسن گودرزی*
در گزارشهای کارشناسی سالهای میانی دهه ۵۰، دو تلقی از روند تغییرات کشور وجود داشت که در تناقض با یکدیگرند. یک گرایش بر این باور بود که ایران با اجرای پنج برنامه عمرانی، به رشد و توسعه همهجانبهای دست یافته و بنیانهای ضروری برای ورود ایران به «مرحله تمدن پیشرو صنعتی» فراهم شده است. در پیشگفتار برنامه ششم عمرانی این گرایش بهروشنی در این کلمات بازتاب مییابد:
«طی این دوران که در تاریخ کهنسال ایران، دورهای کوتاه ولی بس درخشان و پرثمر به حساب خواهد آمد، مجموعهای از موانع و کمبودهای اساسی خاص جوامع کمرشد از میان برداشته شد و در پرتو هدفهای والای برنامهریزی اقتصاد ملی، جامعه ایران در مسیر تلاش و سازندگی و دستیابی به رفاه مادی و معنوی، بنیانهای استواری برای ورود به مرحله تمدن پیشرو صنعتی خویش فراهم و آماده ساخت»
در سطور بعدی پیشگفتار این چنین آمده است: «در واقع برنامه عمرانی پنجم چون حلقهای ایران را از مرحله خیز اقتصادی یعنی انتقال بین توسعهنیافتگی و پیشرفت، حرکت داد و بهسوی جامعهای صنعتی برخوردار از رفاه انسانی گسیل داشت. مرحلهای که خود سرآغاز سیر و سفر به سوی «تمدن مابعد صنعت» محسوب میگردد».
این گرایش چنانکه پیداست مشکلات را نمیبیند یا اگر میبیند برای آن چندان اهمیتی قائل نیست و معتقد است که رشد اقتصادی سرانجام بر آن فائق خواهد آمد.
در مقابل، گرایشی دیگر در فضای کارشناسی وجود داشت که در همین سند و اسناد مشابه دیگر طنین یافته است. این گرایش به چنین تصویری از آینده ایران باور ندارد و بحرانها و تنشهای ناشی از اجرای این برنامهها را برجسته میکند. این گزارش به «بیتعادلی»، نابرابریهای فزاینده بین طبقات و مناطق کشور و شکافهای اجتماعی و توسعه نامتوازن تأکید میکند. برخلاف گرایش اول که با شیفتگی به رشد اقتصادی مینگرد، گرایش دوم با نگرانی به تنشهایی که برنامههای رشد اقتصادی ایجاد کردهاند، مینگرد. در بخشی از متن «استراتژی آمایش سرزمین (برنامه عمرانی ششم و برنامههای درازمدت) درباره «رشد خیلی سریع و دارای شتاب» آمده است که «نتایج کلی گرچه قابلتوجه هستند، اما به هر حال با بیتعادلیها و تنشهایی همراهاند که اهمیت خطراتشان فزاینده است». (تأکید از من است). در متنهایی مثل اینکه چنین گرایشی را بیان میکنند، واژههایی مثل مهارِ سرعت رشد، شکافهای اجتماعی اقتصادی، قربانیان رشد اقتصادی، عدم توازن، تنش، توسعه انفجاری، خطر و مانند آن مفاهیم مرکزی و اصلیاند.
دو گرایش که یکی شیفتگی و خوشبینی و چشمپوشی بر مشکلات را بازتاب میکند و دیگری که تنشها و خطرات فزاینده و بر هم خوردن شرایط را در پیِ تغییرات سریع و نامتوازن میبیند، فضای کارشناسی زمانه را شکل بخشیدهاند. این فضایی است که کم و بیش از در دهههای میانی ۵۰ در متون و مباحث کارشناسی وجود دارد. در مقدمه کتاب صدایی که شنیده نشد گفتوگوی این دو گرایش در کنفرانس شیراز ارائه شده است. در کتاب تهران ۵۶ نیز میتوان این دو گرایش را دید. متنهای این دوره را میتوان در چنین چارچوبی تفسیر کرد.
رشد اقتصادی شتابان و بیاعتنایی به زمینههای اجتماعی، واکنش بخشهای مختلف جامعه را نسبت به این تغییرات برانگیخت. «امر اجتماعی» را نمیتوان نادیده گرفت و سرانجام خود را آشکار خواهد ساخت. گرایشهای رسمی آن زمان قادر به درک خصلت عینی و استقلال امر اجتماعی نبودند و آن را به تبلیغات رسانهای و سیاسی تقلیل میدادند. به همین علت، از شدت واکنش امر اجتماعی شگفتزده شدند. هر چه میزان نادیده گرفتن امر اجتماعی بیشتر باشد، با شدتی بیشتر خود را آشکار میکند. فضای کارشناسی دهه ۵۰ و گفتوگوی این دو گرایش را میتوان در این بند از متن استراتژی آمایش سرزمین دید:
«دگرگونیهای شگفتانگیزی که ملت ایران را تحت تأثیر میگیرد، تابع گرایشهای سنگینی است که همانا عبارتاند از تحول اقتصادی، توسعه شهری و مهاجرتها. این گرایشها برای خود هم نیرو دارند و هم منطق؛ و ازآنجاکه بهطورکلی با یکدیگر ترکیب میشوند، بیشتر خود را تحمیل میکنند و بدینسان این گرایشها اجتنابناپذیر میشوند و چنان مینماید که تنها آنها هستند که باید آینده ایران را ترسیم کنند. اگر این گرایشها در جهت پیشرفت اجتماعی حرکت میکردند و تابع توزیع منابع و فعالیتها بودند همهچیز روبهراه بود. حالآنکه پس از بررسی و دقت این فکر پیش میآید که این گرایشهای نیرومند و منطقی باید با نیروهای متقابلی مهار شوند. این ملاحظات تنها در زمینههای فنی نیستند بلکه در زمینههای فلسفی هم وجود دارند و میتوان آنها را در این فکر ساده خلاصه کرد که در ورای الزامهای رشد، این انسانها هستند که در این کشور زندگی میکنند و آنها هستند که باید از این رشد سود بگیرند و نه اینکه قربانی تغییرات سریع و رشد اقتصادی شوند». (ص ۱۰- تأکید از متن اصلی است)
تهران ۵۶ هم در چنین فضایی نوشته شده است. اهمیت تهران ۵۶ در این است که خود را در نسبت با مسئله آن روزگار تعریف میکند. از اینرو، میتوان بخشی از شرایط زمانه و دغدغه آن روزگار را در این گزارش یافت یا دستکم میتوان گفت مواد و محتوایی دارد که میتوانیم شرایط زمانه را در آن بیابیم.
اجازه دهید تجربهای را از پیمایش «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» مطرح کنم تا بر اساس آنها نتیجهای کلی درباره «تهران ۹۸» بگیرم. وقتی گزارش پیمایش ارزشها و نگرشها منتشر شد، حتی یک کلمه در توصیف و تحلیل یافتهها نوشته نشد. یک پیشگفتار و مقدمه در شرح چگونگی و ضرورت پیمایش داشت و مابقی صفحات جدول یافتهها بود. چرا این گزارش اینقدر دیده شد و موردتوجه قرار گرفت؟ برای اینکه به پرسش آن زمان پاسخ میداد. انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ همه را شگفتزده کرد، از هر دو گروه پیروز و بازنده گرفته تا گروههای اجتماعی مختلف هیچیک چنین نتیجهای را پیشبینی نمیکردند. جامعه از دیدن خود حیرت کرده بود. در آن زمان این سؤال مهم مطرح شد که چه اتفاق مهمی در زیرپوست جامعه رخ داده است که از آن غفلت کردهایم و اکنون با دیدن آن شگفتزده شدهایم؟ پیمایش «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» به این پرسش آن سالها پاسخ میداد. یافتههایی به دست میداد تا بدانیم مردم درباره خود، جهانِ اجتماعی و آیندهشان چگونه فکر میکنند. پیمایش اطلاعی از جریانهای زیرپوست جامعه و روندهای مهم آن میداد. به همین دلیل دیده شد و به همین دلیل هم اهمیت پیدا کرد.
بر مبنای این دو تجربه میخواهم این نکته را طرح کنم که تهیه هر متن یا پژوهشی هنگامی طنین مناسب خواهد یافت که با پرسش مهم روزگار خود پیوند برقرار کند. این پرسش، سؤالات متعارف روز نیست که ممکن است از امروز تا فردا تغییر کنند. بلکه پرسشهایی اساسی است و به روندهای بنیادین یا وضعیت آینده و یا شیوه سازمان یافتن مجدد جامعه و موضوعاتی از این قبیل مربوط است. گمان میکنم ما در شرایطی قرار گرفتهایم که با روشها و سیاستهای پیشین قادر به حل مشکلات نیستیم. مشکلات ما همچنان تداوم مییابند و گویی چیزی حل نمیشود. مثلاً در مورد شهر تهران سالیان متمادی است مشکلاتی مثل آلودگی هوا وجود دارد و حل نشده است، چنانکه منابع پایدار مالی برای اداره شهر هنوز حلنشده است. کماکان راهحلها از جنس شهرفروشیاند. اگر بنا بود شهرفروشی مشکلی را حل کند، امروز تهران در اینجا نبود که اکنون قرار دارد. تقریباً اکثریت گروههای اجتماعی به معنای وسیع آن به این نتیجه رسیدهاند که سیاستها و مسیرهای گذشته نمیتواند مشکلی را حل کند. ما با یک سؤال مهمتر مواجه شدهایم: جامعه چگونه و بر اساس کدام ارزشها و ایدهآلها باید سازمان پیدا کند تا بتواند مشکلات خود را پشت سر بگذارد؟ اینجاست که نیاز به یک افق و چشمانداز داریم. چشمانداز نه به معنای آنکه انشاء بنویسیم و آرزوهایمان را ردیف کنیم، بلکه به این معنا که به نحو باورپذیری بگوییم چگونه این آرزوها محقق خواهند شد.
گمان میکنم در شرایط حاضر به لحاظ دانش فنی و کارشناسی تهیه گزارشهایی مثل «تهران ۹۸» فراهم است، ولی چنین گزارشی زمانی میتواند اثربخش باشد که امکان اندیشیدن به آینده تهران و چگونگی تحقق آن را فراهم کند. دغدغه اصلی چنین گزارشی بیش از هر چیز باید صورتبندی مسئله اصلی دوران ما باشد.▪
*جامعهشناس ، پژوهشگر و روزنامهنگار